امر الهی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

امر الهی:فرمان تشریعی خدا، شأن (ایجاد) الهی

امر در لغت به دو صورت به‌کار رفته است[۱]:1. امری که جمع آن «اوامر» است. این امر ضد نهی[۲] و به معنای طلب[۳] و فرمان بوده و به صورت مصدر و اسم مصدر کاربرد دارد.[۴] 2. امری که جمع آن «امور» است. این امر همواره اسم مصدر است و برای آن معناهایی مانند شأن[۵]، حال[۶]، حادثه[۷] و شیء[۸] ذکر شده است. برخی گفته‌اند:بعید نیست معنای اصلی امر معنای نخست بوده و سپس در معنای دوم به‌کار رفته باشد.[۹] برخی نیز معنای واحد در مادّه «ا م ر» را، طلب و تکلیف همراه با استعلا دانسته‌اند.[۱۰]

امر الهی دارای دو معناست:1. فرمان تشریعی خداوند. 2. امر تکوینی و شأن الهی.[۱۱] هرگاه خداوند خواستار تحقق چیزی باشد، اگر آن را به صورت فرمان به بندگان خود اعلام کند تا آنان با اراده خویش آن را محقق سازند، این فرمان، امر تشریعی خداست و اگر مستقیماً آن را ایجاد کند و اراده بندگان دخالتی در تحقق آن نداشته باشد، این ایجاد، امر تکوینی الهی است.

واژه امر و مشتقات آن در آیات فراوانی به خداوند نسبت داده شده است و مضمون آن نیز از آیاتی پرشمار که مشتمل بر این واژه و مشتقات آن نیست استفاده می‌شود. این آیات گاهی با واژه‌هایی دیگر مانند «حکم» و «قضاء» و گاهی با صیغه و هیئت امر، به امر الهی پرداخته‌اند. یکی از اسمای الهی که در برخی از دعاها وارد شده «آمر» است؛ مانند:«یا آمر» «یا آمراً بکلّ خیر» «یا آمراً بالطّاعة» و در دعایی صفت «ذی القدرة والأمر» به خداوند نسبت داده شده است.[۱۲] در روایاتی نیز به امر الهی اشاره شده است.[۱۳]

فرمان تشریعی خداوند:

فرمان تشریعی خداوند به عمل اختیاری برخی از موجودات مختار مانند انسان و جنّ تعلق گرفته و بدین معناست که خداوند خواستار تحقق آن عمل است. احکام دینی (واجبات و مستحبات) که در آیات قرآن بیان شده، از مصادیق امر الهی است:«ذلِکَ اَمرُ اللّهِ اَنزَلَهُ اِلَیکُم» (طلاق/65،5)[۱۴]، چنان‌که دین* نیز امر خداوند است:«حَتّی جاءَ الحَقُّ وظَهَرَ اَمرُ اللّهِ» (توبه/9،48)[۱۵] پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)از طرف خداوند مأمور شد تا فرمانهای الهی را به انسانها برساند:«فَاصدَع بِما تُؤمَرُ» (حجر/15،94) قرآن به‌صورتهایی گوناگون بر اجرای فرمان الهی تأکید کرده و انسانها را از مخالفت با آن برحذر داشته است. براساس آیه‌ای اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر درگیر شوند و یکی از آن‌دو متجاوز باشد، مؤمنان دیگر وظیفه دارند با گروه متجاوز بجنگند تا به فرمان الهی باز گردد:«فَاِن بَغَت اِحدهُما عَلَی الاُخری فَقتِلوا الَّتی تَبغی حَتّی تَفیءَ اِلی اَمرِ اللّهِ» (حجرات/49،9) در آیات دیگری خداوند کسانی را که با فرمان او مخالفت کنند از اینکه فتنه‌ای دامنگیرشان شود یا عذابی دردناک به آنها برسد برحذر داشته است:«فَلیَحذَرِ الَّذینَ یُخالِفونَ عَن اَمرِهِ اَن تُصیبَهُم فِتنَةٌ اَویُصیبَهُم عَذابٌ اَلیم» (نور/24،63) و برای عبرت آیندگان، سرگذشت گروهی از گذشتگان را بیان کرده که از فرمان الهی سرپیچی کرده و به عذاب او گرفتار شدند:«وکَاَیِّن مِن قَریَة عَتَت عَن اَمرِ رَبِّها و رُسُلِهِ فَحاسَبنها حِسابًا شَدیدًا وعَذَّبنها عَذابًا نُکرا... فاتَّقُوا اللّهَ یاُولِی الاَلببِ الَّذینَ ءامَنوا» (طلاق/65،8 10)، «فَعَقَروا النّاقَةَ و عَتَوا عَن اَمرِ رَبِّهِم... فَاَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ» (اعراف/7،77 78)، «فَعَتَوا عَن اَمرِ رَبِّهِم فَاَخَذَتهُمُ الصّعِقَةُ» (ذاریات/51،44) انسانی که با وجود نعمتهای گوناگون الهی، باز هم فرمان خداوند را مبنی بر خضوع برای ربوبیت الهی یا شکر نعمت او یا تأمّل در دلایل قدرت و وحدانیت خدا، نادیده گرفته و به کفر و معصیت رو آورد، مورد سرزنش قرآن است:«کَلاّ لَمّا یَقضِ ما اَمَرَه» (عبس/80،23)[۱۶]

در مورد امر تشریعی به طور کلی مباحث گوناگونی وجود دارد که در علوم مختلف به ویژه علم اصول فقه، به قصد تبیین اوامر تشریعی خداوند به آن توجه ویژه‌ای شده است؛ مانند:

1. برای بیان امر تشریعی، گاهی از مادّه امر (ا م ر) استفاده می‌شود و گاهی از صیغه و هیئت امر (مانند وزن اِفعل).[۱۷] بیشتر اوامر تشریعی الهی که از طریق قرآن و سنت به ما رسیده به صورت هیئت امر است.

2. اوامر الهی اگر بدون قرینه باشد بر وجوب دلالت می‌کند و تنها در صورت وجود قرینه به معنای استحباب یا جواز است.[۱۸] برخی برای اثبات این مطلب به آیه 12 اعراف/7 استدلال کرده‌اند:«قالَ ما مَنَعَکَ اَلاّ تَسجُدَ اِذ اَمَرتُکَ» در این آیه خداوند ابلیس را سرزنش کرده و علّت آن را سرپیچی از فرمان الهی دانسته است و اگر امر بر وجوب دلالت نمی‌کرد، سرپیچی از آن مستلزم سرزنش نمی‌بود[۱۹]؛ همچنین فرمان الهی در صورتی که قرینه‌ای نداشته باشد، بر وجوب* عینی (در مقابل کفایی) تعیینی (در برابر تخییری) و نفسی (در مقابل غیری) دلالت می‌کند.[۲۰]

3. اگر خداوند از عملی در شرایطی نهی و سپس به همان عمل در شرایط دیگری امر کند، آن امر بر جواز و اباحه دلالت می‌کند[۲۱]، چنان‌که در آیه 222 بقره/2 از آمیزش با همسر در حال حیض نهی کرده:«ولا تَقرَبوهُنَّ حَتّی یَطهُرنَ» و پس از آن، به آمیزش با آنان بعد از پاک شدن امر کرده است:«فَاِذا تَطَهَّرنَ فَأتوهُنَّ»؛ همچنین اگر مخاطب توهم کند که عملی ممنوع است و خداوند به آن عمل فرمان دهد، آن فرمان نیز بر جواز دلالت می‌کند[۲۲]، چنان‌که خداوند به همه انسانها فرمان داده از آنچه حلال و پاکیزه است بخورند و معنای این امر، اباحه است[۲۳]، زیرا مشرکان برخی از رزقهای حلال خدا را حرام می‌دانستند:«یاَیُّهَا النّاسُ کُلوامِمّا فِی الاَرضِ حَللاً طَیِّبًا» (بقره/2،168) البته برخی از اصولیان این دو مطلب را نپذیرفته‌اند.[۲۴]

4. امر تشریعی خدا گاهی ارشادی است و گاهی مولوی. امر ارشادی فرمان دادن به چیزی است که عقل انسان نیز به آن حکم می‌کند و دستور شارع، ارشاد به حکم عقل و تأکید آن است؛ مانند امر به اطاعت از خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله):«واَطیعوا اللّهَ واَطیعوا الرَّسولَ» (مائده/5،92)؛ ولی امر مولوی امری تأسیسی است که شارع به عنوان مولا آن را انشا کرده است.[۲۵] امر ارشادی در واجب یا مستحب بودن، تابع حکم عقل است.[۲۶]

از دیگر مباحثی که اصولیان به آن پرداخته‌اند این است که آیا امر به چیزی، مقتضی نهی از ضدّ آن است؟[۲۷] آیا برای امتثال امری که بدون قرینه است یک بار انجام دادن مأمورٌ به کافی است (دلالت امر بر مرّه یا تکرار)؟[۲۸] آیا واجب است امر خالی از قرینه را فوری امتثال کرد (دلالت امر بر فور یا تراخی)؟[۲۹] و....

اوصاف فرمان تشریعی:

فرمان تشریعی خداوند دارای چند ویژگی است:

1. فرمان خداوند متناسب با قدرت شخص مکلّف است:«لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفسًا اِلاّ وُسعَها» (بقره/2،286) و خداوند کسانی را که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام دهند، به اموری تکلیف می‌کند که برایشان دشوار نباشد:«و اَمّا مَن ءامَنَ و عَمِلَ صلِحًا فَلَهُ جَزاءً اَلحُسنی و سَنَقولُ لَهُ مِن اَمرِنا یُسرا» (کهف/18،88)[۳۰]

2. فرمان دادن مخصوص خداوند است و کسی جز او قدرت صدور فرمانی را ندارد:«والاَمرُ یَومَئِذ لِلَّه» (انفطار/82،19)[۳۱] تخصیص این امر به روز قیامت در آیه مذکور، به اعتبار ظهور آن در قیامت است.[۳۲] این مطلب از روایتی نیز قابل استفاده است. براساس این روایت امام باقر(علیه السلام)فرمان دادن را همواره حتی در دنیا ویژه خداوند دانسته‌اند.[۳۳]

3. فرمان تشریعی خداوند تخلّف‌پذیر است (نور/24،63)، زیرا اطاعت کردن از فرمان تشریعی امری اختیاری است و انسان می‌تواند آن را امتثال یا با آن مخالفت کند.[۳۴]

مصادیق فرمان تشریعی:

آیاتی که در آنها فرمانهای تشریعی خداوند آمده دو دسته است:

1. آیاتی که در آنها واژه امر و مشتقات آن به‌کار نرفته است. در این دسته گاهی با واژه‌های دیگری چون حکم و قضا به فرمانهای تشریعی الهی اشاره شده و بر انحصار فرمان در خداوند:«اِنِ الحُکمُ اِلاّ لِلّه...» (یوسف/12،40)[۳۵] و فرمان به پرستش نکردن غیر او:«و قضی ربّک ألاّ تعبدوا إلاّ إیّاه» (اسراء/17،23)[۳۶] و لزوم صبر در برابر فرمان الهی:«فَاصبِر لِحُکمِ رَبِّکَ» (انسان/76،24)[۳۷] تأکید گشته است و گاهی نیز با صیغه و هیئت امر فرمانهای تشریعی خداوند بیان شده است؛ مانند دستور به برپایی نماز و پرداخت زکات (نور/24،56)، انفاق (بقره/2،254)، تقوا (حشر/59،18)، صبر (آل‌عمران/3،200)، اطاعت از خدا و پیامبر و اولواالامر (نساء/4،59)، عدالت (نساء/4،135)، ایمان (نساء/4،136)، وفای به پیمان (مائده/5،1)، بودن با راستگویان (توبه/9،119)، جهاد (توبه/9،123)، یاد خدا (احزاب/33،41)، یاری دین خداوند (صفّ/61،14) و توبه. (تحریم/66،8) شمار این‌گونه آیات فراوان است.

2. آیاتی که در آنها واژه امر یا مشتقات آن به‌کار رفته است. در این دسته آیات نیز خداوند به مسائل گوناگونی فرمان داده است:

الف. عدالت، احسان و انفاق به خویشاوندان:

براساس آیه 28 اعراف/7 یکی از توجیهات مشرکان برای برخی از کارهای ناپسندشان این بود که خداوند به این کار فرمان داده است. قرآن به این توجیه مشرکان چنین پاسخ می‌دهد که خداوند هیچ‌گاه به عمل ناپسند فرمان نمی‌دهد:«و اِذا فَعَلوا فحِشَةً قالوا... واللّهُ اَمَرَنا بِها قُل اِنَّ اللّهَ لا یَأمُرُ بِالفَحشاءِ» بسیاری از مفسران مراد از عمل ناپسند در این آیه را، طواف خانه خدا به صورت عریان دانسته‌اند که نزد مشرکان رایج بود.[۳۸] در عین حال ظاهر آیه مطلق بوده و هر عمل ناپسندی را که به عنوان عبادت انجام شود شامل می‌گردد.[۳۹]خداوند پس از بیان این مطلب که هیچ‌گاه به عمل ناپسند فرمان نمی‌دهد در آیه بعدی این نکته را بیان داشته که پروردگار به قسط فرمان داده است:«قُل اَمَرَ رَبّی بِالقِسطِ» مراد از قسط عدل[۴۰] و رعایت حدّ اعتدال در تمامی امور و پرهیز از دوطرف افراط و تفریط است.[۴۱] در آیه 90 نحل/16 افزون بر عدل*، به احسان و انفاق به خویشان نیز فرمان داده شده است:«اِنَّ اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسنِ وایتایِ ذِی القُربی» در تفسیر «قسط»[۴۲]، «عدل»، «احسان»[۴۳] و «ایتاء ذی‌القربی»[۴۴] نظراتی ارائه شده است. خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)دستور داده است در دعوت انسانها به حق و دین یا در همه مسائل به عدالت رفتار کند:«واُمِرتُ لاَِعدِلَ بَینَکُم» (شوری/42،15)[۴۵]

ب. اسلام و ایمان:

خداوند به مؤمنان فرمان داده که برای پروردگار جهانیان تسلیم شوند:«و اُمِرنا لِنُسلِمَ لِرَبِّ العلَمین» (انعام/6،71)، چنان‌که به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) دستور داده از تسل

  1. . المصباح، ص 21؛ مفردات، ص 88؛ قاموس قرآن، ج 1، ص109 110، «امر».
  2. . لسان العرب، ج 1، ص 203، «امر».
  3. . المصباح، ص 21، «امر».
  4. . قاموس قرآن، ج 1، ص 109، «امر».
  5. . مفردات، ص 88.
  6. . المصباح، ص 21، «امر».
  7. . لسان العرب، ج 1، ص 204؛ القاموس المحیط، ج 1، ص 493؛ تاج العروس، ج 6، ص 32، «امر».
  8. . المنجد، ص 18، «امر».
  9. . المیزان، ج 8، ص 150 151.
  10. . التحقیق، ج 1، ص 144، «امر».
  11. . تفسیر صدرالمتالهین، ج 5، ص 469؛ المیزان، ج 8، ص 151.
  12. . بحارالانوار، ج 88، ص 194.
  13. . الکافی، ج 1، ص 216 و ج 8، ص 8.
  14. . مجمع‌البیان، ج 10، ص 461.
  15. . جامع‌البیان، مج 6، ج 10، ص 189.
  16. . تفسیرمراغی، مج10، ج30، ص4546؛ تفسیرقاسمی، ج 17، ص 60؛ المیزان، ج 20، ص 208.
  17. . کفایة‌الاصول، ص 61 71.
  18. . العده، ج 1، ص 172؛ کفایة‌الاصول، ص 63 و 70؛ اصول‌الفقه ج 1، ص 50 و 53.
  19. . التفسیرالکبیر، ج14، ص32؛ العده، ج 1، ص 174؛ فوائد الاصول، ج 1، ص 134.
  20. . اصول‌الفقه، ج1، ص6162؛ کفایة‌الاصول، ص76.
  21. . اصول الفقه، ج 1، ص 54.
  22. . اصول الفقه، ج 1، ص 54.
  23. . مجمع‌البیان، ج 1، ص 459.
  24. . العده، ج1، ص183 185؛ کفایة‌الاصول، ص77.
  25. . اصول الفقه، ج 1، ص 182.
  26. . کفایة الاصول، ص 345.
  27. . العده، ج 1، ص 196 198؛ کفایة الاصول، ص129137؛ فوائدالاصول، ج1، ص 301 316.
  28. . العده، ج 1، ص 199 204؛ کفایة الاصول، ص 77 79؛ فوائدالاصول، ج 1، ص 241.
  29. . العده، ج 1، ص 225 232؛ اصول الفقه، ج 1، ص 62 63؛ انوار الاصول، ج 1، ص 314 315.
  30. . المیزان، ج 13، ص 362.
  31. . روح البیان، ج 10، ص 362.
  32. . التفسیرالکبیر، ج31، ص 86 87؛ المیزان، ج 20، ص 229.
  33. . مجمع البیان، ج 10، ص 683.
  34. . تفسیر صدرالمتألهین، ج 5، ص 384.
  35. . مجمع البیان، ج 5، ص 358.
  36. . جامع‌البیان، مج 9، ج 15، ص 80 81؛ المنیر، ج 15، ص 53.
  37. . التفسیر الکبیر، ج 30، ص 258.
  38. . مجمع البیان، ج 4، ص 633؛ تفسیر قرطبی، ج 7، ص 120؛ تفسیر ماوردی، ج 2، ص 216.
  39. . اطیب‌البیان، ج5‌، ص301؛ الکاشف، ج3، ص318؛ المیزان، ج‌8‌، ص‌73.
  40. . جامع‌البیان، مج 5، ج 8، ص 203؛ التفسیر الکبیر، ج 14، ص 57.
  41. . التحریروالتنویر، ج8، ص86؛ المیزان، ج8، ص 74؛ نمونه، ج 6، ص 143.
  42. . مجمع البیان، مج 8، ج 4، ص 634؛ التفسیر الکبیر، ج 14، ص 57.
  43. . جامع‌البیان، مج8، ج14، ص 213؛ المیزان، ج 12، ص 331 332.
  44. . جامع‌البیان، مج 8، ج 14، ص 213؛ مجمع‌البیان، ج6، ص 586؛ المیزان، ج 12، ص 332.
  45. . مجمع البیان، ج 9، ص 38.