ابوعامر راهب

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عمرو (عبد عمرو) بن صیفى‌ بن نعمان ‌بن مالك، معروف به ابوعامر راهب، پدر حنظله غسیل الملائكه.

نسبت ابوعامر به «اوس» مى‌رسد[۱] و بیشتر محدثان، او را از بزرگان قبیله اوس دانسته‌اند؛[۲] ولى ابن‌كثیر وى را از سران قبیله خزرج شمرده است.[۳] وى در جاهلیت، از حنفا به شمار مى‌آمد[۴] كه موحد و معتقد به برانگیخته شدن انسان، پس از مرگ بودند.[۵]

ابوعامر كه نصرانى بودنش در جاهلیت نیز گزارش شده،[۶] به رهبانیت روى آورده بود؛ لباس خشن مى‌پوشید و از دانش اهل ‌كتاب نیز آگاهى داشت؛[۷] از همین رو به «راهب» معروف بود. پس از هجرت به جهت عدم پذیرش اسلام به فرموده پیامبر او را فاسق (كسى كه از طاعت خدا و دین حنیف خارج شده) خواندند.[۸]

پس از جنگ بدر، وى همراه با چندین نفر از اهل قبیله‌اش به مكه فرار كرد و مشركان مكه را همواره به جنگ با پیامبر صلى الله علیه و آله تشویق مى‌كرد.[۹]

ابوعامر در غزوه احد در سپاه مشركان حضور داشت و مى‌كوشید انصار را در این غزوه با خود همراه سازد كه بى‌نتیجه ماند.[۱۰] این دشمنى همیشگى وى با خدا و پیامبر، مورد اشاره آیه 107 سوره توبه/9 نیز هست.

نقل شده كه به پیامبر گفت: با‌هر قومى كه با تو بجنگند، همراه خواهم بود.[۱۱] وى تا سال فتح مكه در آنجا بسر برد؛ هنگام فتح مكه به طایف رفت[۱۲] و با اسلام آوردن مردم طایف به شام عزیمت كرد و در آن‌جا، تنها و مطرود از وطن (نهم یا دهم هجرى)[۱۳] در «قِنَّسرین»[۱۴] مُرد.

مرگ وى را به نفرین پیامبر صلى الله علیه و آله دانسته‌اند[۱۵] كه پس از آمدن ایشان به مدینه ادعا كرد پیرو دین حنیف است و وقتى پیامبر فرمود: من بر این دینم و آن را بى‌پیرایه و پاك آورده‌ام، گفت: خداوند، دروغ‌گو را مطرود و غریب و تنها بمیراند و پیامبر با گفتن آمین فرمود: خداوند با كسى كه دروغ مى‌گوید، چنین كند.[۱۶]

ابوعامر در شأن نزول:

مفسران در ذیل چند آیه از ابوعامر نام برده‌اند كه سبب نزول و مورد اشاره آن آیات بوده است.

  1. به اتفاق مفسران، مراد از «لِمَن حارَبَ اللّهَ و رَسولَهُ مِن قَبلُ‌...» در آیه 107 سوره توبه/9 «براى كسى كه از پیش با خدا و پیامبر او به جنگ برخاسته بود‌...» ابوعامر راهب است.

گفته‌اند: سبب ساخت مسجد ضرار به ‌وسیله منافقان، نامه ابوعامر به آن‌ها بود كه نیرو و سلاح تهیه كنند و مسجدى براى او بسازند تا نزد قیصر روم رفته، سپاهى را براى اخراج پیامبر صلى الله علیه و آله و یارانش از مدینه، با خود به همراه آورد.[۱۷]

این‌كه بناى مسجد به خواسته او بوده، پذیرفته نیست؛ زیرا وى مسلمان نبوده و ظاهراً منافقان به دنبال نامه ابوعامر، خود تصمیم به ساخت مسجد گرفتند تا افزون بر ایجاد تفرقه بین مؤمنان، محلى براى ورود فرستادگان ابوعامر و انتظار آمدن وى با سپاه شام باشد.[۱۸]

بنا به روایتى از امام كاظم علیه‌السلام منافقان مدینه پس از وفات سعد بن‌ معاذ و پس از عزیمت پیامبر به تبوك، براى ریاست ابوعامر بر خود از یكدیگر بیعت گرفتند.[۱۹]

  1. از عكرمه نقل شده كه مراد از «قَومـًا كَفَروا بَعدَ ایمنِهِم» در 86 سوره آل ‌عمران/3‌ كه خداوند از عدم هدایت آنان خبر داده، 12 نفر از ‌جمله ابوعامر بودند؛[۲۰] ولى سیاق آیه و آیات قبل از آن این احتمال را تقویت مى‌كند كه آیه درباره یهودیان بنى‌قریظه و بنى‌نضیر باشد.[۲۱]
  1. در نقلى از ابن‌عباس آمده است كه آیه 51 سوره نساء/4 از ورود حیىّ بن ‌اخطب و برخى یهودیان بنى‌نضیر (بعد از وادار شدن آنان به ترك مدینه از سوى پیامبر) و نیز ابوعامر بر قریش خبر مى‌دهد كه براى تشویق آنان به جنگ با پیامبر صلى الله علیه و آله بدان‌جا رفته بودند و مشركان را هدایت یافته‌تر از مؤمنان ‌دانستند.[۲۲]
  1. مراد از منافقان در 142 سوره نساء/4 «مَرَدوا عَلَى‌النِّفاقِ؛ بر نفاق خو گرفته‌اند»[۲۳] و در 101 سوره توبه/9 عبدالله‌ بن ‌اُبى و ابوعامر و‌... دانسته شده[۲۴]؛ ولى با توجه به اسلام نیاوردن ابوعامر و عدم حضور وى در مدینه، نمى‌تواند مورد اشاره آیه ‌باشد.
  1. نیز گفته شده كه مراد از «اَلَّذى ءاتَینهُ ءایتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَاَتبَعَهُ الشَّیطنُ‌...» در 175 سوره اعراف/7 ابوعامر است؛[۲۵]ولى با توجه به مكى بودن سوره اعراف، ظاهراً این آیه بر وى تطبیق شده و مراد آیه، بلعم ‌بن ‌باعورا یا امیة ‌بن ‌ابى‌ الصلت باشد.[۲۶]

پانویس

  1. جمهره انساب‌العرب، ص‌ 333؛ الاستیعاب، ج‌ 1، ص‌ 432.
  2. السیرة‌النبویه، ج 2، ص 584؛ المغازى، ج 1، ص 205.
  3. تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 402.
  4. السیرة‌النبویه، ج‌ 2، ص‌ 585.
  5. مروج الذهب، ج‌ 1، ص‌ 61 و 71.
  6. اسباب النزول، ص‌ 214؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 402.
  7. السیرة‌النبویه، ج 2، ص‌ 584؛ تفسیر ابن ‌كثیر، ج 2، ص 402.
  8. السیرة‌النبویه، ج‌ 2، ص‌ 585.
  9. همان؛ المغازى، ج‌ 2، ص‌ 441.
  10. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 223.
  11. روض‌الجنان، ج 10، ص‌ 34؛ تفسیر قرطبى، ج 8، ص‌ 163.
  12. السیرة‌النبویة، ج 2، ص 586؛ التبیان، ج 5، ص 298.
  13. الاستیعاب، ج‌ 1، ص‌ 433.
  14. تفسیر قرطبى، ج‌ 8، ص‌ 163.
  15. تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 402.
  16. السیرة النبویة، ج‌ 2، ص‌ 585.
  17. اسباب النزول، ص‌ 214.
  18. البدایة والنهایه، ج‌ 5، ص‌ 17؛ التبیان، ج‌ 5، ص‌ 298.
  19. بحارالانوار، ج‌ 21، ص‌ 257.
  20. جامع‌البیان، مج‌ 3، ج 3، ص‌ 461؛ الاتقان، ج‌ 2، ص‌ 325.
  21. جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 3، ص‌ 462؛ المنار، ج‌ 3، ص‌ 362.
  22. جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 3، ص‌ 188.
  23. همان، مج‌ 4، ج‌ 5، ص‌ 449؛ مفحمات‌الاقران، ص‌ 77.
  24. كشف‌الاسرار، ج‌ 4، ص‌ 206.
  25. مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 769.
  26. جامع‌البیان، مج 6، ج‌ 9، ص‌ 160‌ـ‌163؛ التبیان، ج 5، ص 31‌ـ‌32.

منابع

سید محمود دشتى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 33-35