داعش
«داعش» مخفف عبارت «دولت اسلامی عراق و شام» است.
شکل گیری داعش
داعش در ابتدای شکل گیری یکی از شاخه های «القاعده» بود. اما پس از مدتی بر خودِ القاعده برتری پیدا کرد.
در زمان جنگ بین عراق و ایران، شوروی به افغانستان حمله کرد و بعد عقب نشینی کرد. شیخی فلسطینی به نام «عبد الله عزام» به افغانستان رفت و شروع به جذب جوانان از همه کشورهای اسلامی کرد تا علیه شوروی بجنگند. مشخص نیست مزدور بوده یا انحراف داشته یا ... .
وی در جنگ افغانستان کشته شد و به عنوان شهید شناخته می شود. گروهی به نام «کتائب عبد الله عزام» به سفارت ایران حمله کرد. در میان افرادی که در این برهه زمانی به افغانستان رفتند، افرادی مثل ایمن الظواهری، زرقاوی، بن لادن و... بودند. این افراد در جوانی به افغانستان رفتند. بعد از کشته شدن «عزام»، «اسامه بن لادن» به رهبر این گروه تبدیل شد. این افراد در یک پایگاه نظامی جمع شدند و نام آن را «قاعدة الجهاد» گذاشتند. تشکیلات القاعده در آنجا شکل گرفت و جوانان جهان عرب برای آموزش و اعزام به جهاد به این مکان می رفتند. از همان ابتدا یک دوگانگی در این گروه شکل گرفت. «ابو مصعب زرقاوی»، اهل شمال اردن، (از شهر زرقا که مرکز سلفی ها است) به خیمه بن لادن نرفت. در گوشه دیگری از پایگاه، خیمه ای به نام خیمه «اهل شام» برپا کرد. همه جوانان فلسطین و اردن و شام و... به خیمه او می رفتند.
بن لادن از عربستان بود. لذا جوانان عربستانی و حوزه خلیج فارس سراغ او می رفتند. ایمن الظواهری هم مصری بود، جوانان مصری و شمال افریقا سراغ او می رفتند. بن لادن و ظواهری با هم کار می کردند. ولی زرقاوی به طور مشخص حسابش را از بقیه جدا کرده بود. در آن زمان اختلافات بین سرکرده های گروه به صورت بارزی مشخص نبود. بعد از شکست شوروی، بن لادن معتقد بود نوبت امریکا فرا رسیده است و لذا عملیاتها علیه منافع امریکا شروع شد. حمله به سفارت امریکا در کنیا، به ناوچه امریکا در یمن و... . کم کم این گروه مشهور شد. نظریه بن لادن چنین بود که امریکا اصل و اسراییل فرع است. اگر به امریکا حمله شود، اسراییل هم از بین می رود. در یک نگاه منصفانه به اعتقادات بن لادن باید گفت: بن لادن هیچ گاه علیه ایران، شیعه و حزب الله صحبت نکرد. هیچ اظهار نظر تکفیری علیه اینها نمی بینید. حتی امریکایی ها «عماد مغنیه» را متهم می کنند که با بن لادن دیدار داشته. بن لادن اصلاً اعتقادی هم به کشتار شیعه نداشت. مبدا تشکیل داعش با سقوط «صدام»، «بن لادن»، «زرقاوی» را مامور به تشکیل شاخه ی «القاعده» در عراق کرد. او هم در عراق مستقر شد و توحید و جهاد را تشکیل داد. ولی به اسم حمله به امریکا، شیعه کشی هم راه انداخت. بن لادن پیام به او داد که این چه کاری است که بازار را منفجر می کنی و شیعه می کشی؟ او گفت این ها دستشان در دست امریکا است و این ها را هم باید کشت. ولی بن لادن می گفت اصلا این کشتار مردم عادی به ضرر ما است. این اختلاف نظر خودش را نشان داد.
زرقاوی سال 2006 کشته شد و ابوعمر بغدادی شد رهبر القاعده در عراق. اسم گروه را کرد دولت اسلامی در عراق. این هم باعث اختلاف شد. بن لادن تبریک گفت، ولی الظواهری معتقد بود که الان ما گروه مقاومتیم، الان در شرایطی نیستیم که دولت تشکیل دهیم. در حالی که با تشکیل دولت باید جواب نیازهای مردم را هم بدهیم. ولی بن لادن گویا می دانست که گوش این ها بدهکار نیست. بغدادی کشته شد، ابو محمد مهاجر رهبر گروه شد، او هم کشته شد. بعد ابوبکر بغدادی شد امیر دولت اسلامی در عراق. تا بحران سوریه شروع نشده بود، این دولت اسلامی در عراق فعالیت می کرد بیشتر هم ضد شیعه. بحران سوریه که شروع شد، ابوبکر بغدادی یکی از اطرافیانش به نام ابومحمد جولانی که سوری بود را فرستاد که شاخه القاعده در سوریه را تشکیل دهد به نام جبهه النصرة. خیلی سریع کار النصرة گرفت و همه تکفیری ها جذبش شدند و خیلی سریع شدند قوی ترین گروه مسلح در سوریه. ادبیاتشان هم جهادی و عقیدتی بود و سخت عقب می کشیدند. امریکا اسمش را گذاشت در لیست گروه های تروریستی. به بغدادی خبر دادند که جولانی دارد حسابش را جدا می کند. بغدادی می گفت عملیات انتحاری انجام بده، ولی جولانی می گفت این جا با عملیات انتحاری سنی ها هم کشته می شود. مثل عراق نیست. دو سه بار دستورات بغدادی را انجام نداد. ابوبکر بغدادی هشدار داد و نهایتا به دلیل استمرار سرپیچی کار به جاهای باریک کشید. ابوبکر بغدادی خودش به سوریه آمد و گفت من دو شاخه عراق و شام را ادغام کرده ام و اسمش را هم گذاشت دولت اسلامی عراق و شام (داعش). جولانی بلافاصله بیانیه داد که من این ادغام را قبول ندارم، و من با ابوبکر بغدادی بیعت نکرده ام بلکه با ایمن الظواهری بیعت کرده ام. الظواهری هم بیانیه داد که این ادغام درست نیست و بغدادی به عراق برگردد و جولانی در شام باشد. اما بغدادی قبول نکرد. این شد مبدا یک اختلاف نظامی و به قدری این ها از هم آدم کشتند خصوصاً آدم های اصلی یکدیگر را که اگر دولت سوریه می خواست بکشد باید کلی زحمت می کشید! یک کشتار جدی از هم راه انداختند. داعش دیگر فقط با این ها می جنگید حتی با نظام هم نمی جنگید. در طی دو سال داعش بسیاری از مناطق شمالی و شرقی را در دست گرفت. ابومحمد جولانی خیلی تضعیف شد و حتی بعضی یارانش به داعش پیوستند.
از اعلام خلافت تا جذب نیرو و منابع مالی
روند قدرت گیری داعش ادامه داشت تا این که جریان موصل پیش آمد و بغدادی اعلام خلافت کرد. گفت خلیفه کلّ مسلمینم. در اینجا خودِ اهل سنت اشکال گرفتند که اولاً خلیفه باید معلوم باشد کی است و کجا بوده. این که اصلاً معلوم نیست چه کسی است و چه سابقه ای دارد. این شبهه که ایجاد شد، ابوبکر بغدادی در نماز جمعه موصل رفت بالا و خودش را نشان داد و گفت خلیفه مسلمین من هستم. پیروزی هایی که داعش در موصل به دست آورد و به نزدیکی های بغداد رسید، وضعیت جدیدی در میان برخی از اهل سنت ایجاد کرد که اکنون با آن مواجهیم. آنها شده اند قهرمان و القاعده کاملاً به حاشیه برده شده است. اهل سنت تحت تاثیر فتنه مذهبی حس می کنند که به آنها بسیار ظلم شده و داعش آمده آنها را نجات دهد. از سراسر دنیا هم دارد برای داعش آدم می آید. از امریکا مثلا سیاهپوستی که مسلمان شده، آمده در کنارش بجنگد. حتی یک عده از اتباع پاکستان و افغانستان در ایران دستگیر شدند که می خواستند به سمت عراق بروند برای داعش بجنگند. پول زیادی هم دارند. فقط در بانک های موصل 500 میلیون دلار و مقدار زیادی طلا بود که همه را غارت کردند. اموال مردم را گرفتند و فقط گفتند مردم با لباسی که دارند می توانند بروند. بقیه غنیمت است. تعداد بسیار زیادی مسیحی و... را آواره کردند. چاه های نفت هم که دستشان است. ثروت عظیمی دارند که قدرت جذب آورده است.