ابوالبرکات بغدادی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

هبة الله بن يعلى بن ملكاء بلدى بغدادى، طبيب و فيلسوف يهودى. ملقب به اوحدالزمان از مردم بلد در طريق بغداد به موصل. او به قرن ششم مى زيست در ابتدا به بغداد شد و نزد ابوالحسن سعيد بن هبةالله دانش طب فراگرفت و در همان جا شغل طبابت ورزيد و شهرت يافت.

زندگی نامه

تاریخ دقیق تولد و وفات ابوالبرکات مشخص نیست، اما با دوران «مستنجد و مستضی» سی و دومین و سی و سومین خلفای عباسی یعنی در سالهای 555 تا 575 هـ.ق معاصر بود.

در ناحیه ی «بلد» از توابع دجیل مابین سامرا و بغداد (نزدیکی موصل) به دنیا آمد، خانواده اش یهودی بودند ولذا او نیز در همان خانواده در بغداد تربیت و همانجا ماندگار شد.

پدرش: «علی» یا «یعلی» یا «الی» بن ملکا (ملکان)، بین این اسامی شکی وجود دارد زیرا به قرینه ی یهودی بودنش، نام علی بعید به نظر می رسد اما به هرحال او را «ابن ملکا» و «البن ملکان» گویند.

ابوالبرکات تحصیلات علوم خود را در رشته طب و فلسفه و فنون ادبیه تا سرحد عالی پیش برد، طب را نزد «ابوالحسن سعید بن هبة الله بن حسین» که در این رشته ممتاز و در علوم حکمیه با فضل و از اساتید مشهور بود، در همان بغداد آموخت.

سپس به سبب مهارتش در پزشکی به خدمت خلفای عباسی درآمده و طبیب مخصوص آن دو خلیفه گردید. شهرتش در معالجات به حدی رسید که از طرف و اکناف او را دعوت و حتی برای معالجه بیماری در پادشاهان سلجوقی از بغداد به همدان فرامی خواند، او در تشخیص و معالجه بیماران روش های خاصی بکار می برد که موجب حیرت پزشکان آن زمان شده بود، نمونه هایی از روش و درمان او را در آثار «ابن ابی اصبیعه» و «قفطی»، می توان مشاهده کرد.

پزشکان معاصر، مشکلات علمی خود را با او مطرح و پاسخ خود را می گرفتند ولذا این حسن معالجات، باعث شد تا عطایا و ثروت قابل ملاحظه ای بخشش گردد.

او براى معالجه سلطان مسعود بن ملكشاه سلجوقى به ايران آمد و بيمارى او را علاج كرد و با نعمت وافر به بغداد بازگشت و در اين وقت مرض داخس (عقربك) در لشكريان سلطان افتاد و او با قطع انگشت علاج مى كرد و ديگر طبيبان با مرهم و دوا مداوا نمى توانستند و از اين رو بر شهرت او بيفزود و در اواخر عمر مسلمانى گرفت.

ابوالبرکات علاوه بر پزشکی در رشته ی فلسفه نیز فعالیت چشمگیری داشت و کتاب او با نام المعتبر از کتابهای معروف است. گرچه بسیاری از متفکران دیگر قرن 6 هـ.ق به بعد به نقد سخنانش پرداختند؛ چنانچه شهاب الدین یحیی سهروردی در «المشارع و...» از ابوالبرکات به عنوان طبیب متشبه به حکما نام برده و گفته های او را «هذیانات قبیحه» خوانده است.

او از نقادان فلسفه ی مشاء و آراء و افکار فلسفی اش همواره مورد توجه متفکران اسلامی بوده است. بعضی او را مورد اعتراض قرار داده و مانند حکیم عمر خیام، ایرادهای او بر «ابن سینا» را بی پایه دانسته و گفته اند که ابوالبرکات، توانایی درک سخنان ابن سینا را هم ندارد تا چه رسد به اینکه نظریات او را رد کند.

افکار این فیلسوف بغدادی همواره مورد توجه متکلمان اشعری و مدافعان سنت و حدیث هم بوده تا جائی که گفته شده «شهر زوری» اکثر شبهات فخرالدین رازی بر فیلسوفان مشایی، از سخنان وی گرفته شده است: همچنین «ابن تیمیه» در کتاب «منهاج السنة النبویه» از او به جهت پیروی نکردنش از فیلسوفان تمجید کرده و در بحث مربوط به علم خداوند نسبت به جزئیات عقیده و نظر او را از دیگر متفکران اسلامی به عقاید اهل سنت و حدیث، نزدیکتر شمرده و دائماً از او یاد کرده و در مرتبه ی فیلسوفانی مانند (سهروردی) قرار داده و به اقوال اش در مخالفت با فلسفه مشایی، استناد می کند.

این مرد بغدادی یهودی الاصل در اواخر عمرش، به دین اسلام گروید و آنرا ستود و شاگردان غیراسلامی را به مجلس درسش راه نمی داد.

تالیفات

  1. كتابى در فلسفه به نام معتبر مشتمل بر منطق و طبيعى و الهى
  2. اختصار التشریح که تلخیص و تهذیبی از سخنان جالینوس است.
  3. رساله فی العقل و ماهیه
  4. امین الارواح، که درباره ی معجونی است.
  5. تفسیر منسوب به او که به زبان عربی و به خط عربی بر سفر جامعه تورات (بخش مواعظ) نوشته شده است. وی این کتاب را به شاگردش: اسحاق بن ابراهیم بن اغرز (غررا) املاء کرده است. نوشته و نسخه خطی این کتاب، در (آکسفورد و لینگراد) موجود است.
  6. مقاله فی سبب ظهور الکواکب لیلا و اختفائها نهارا، این رساله به خواجه نصیر طوسی نسبت داده شده است.

اساتید و شاگردان

از مهمترین و اصلیترین اساتید او، نام «سعید بن هبة الله» در تاریخ ذکر شده و برخی از شاگردان او عبارت اند از:

  1. ابن الدها منجم
  2. ابن الفضلان
  3. مهذب الدین نقاش
  4. شیخ یوسف پدر عبداللطیف بغدادی
  5. اسحاق بن ابراهیم بن اغرز

وفات

نقلی است از بیهقی که گوید: سلطان مسعود سلجوقی بیمار شد. او را برای معالجه از بغداد به همدان آوردند اما معالجات مؤثر نشد و سلطان درگذشت و چون اطرافیان از حیات پادشاه ناامید شدند، ابوالبرکات را وحشت گرفت و صبح همان روزی که پادشاه از دنیا رفت، او نیز فوت کرد. مدت عمرش حدود 80 سالگی و حدود سال 560 هـ.ق است. جنازه اش را همراه قافله حاجیان به بغداد بردند.

منابع