راه های خداشناسی
محتویات
راههای شناخت خدا
الف ـ راه متکلمان: این گروه با استدلال به حدوث اجسام و اعراض، به اثبات وجود خدا پرداخته و با دقت و تأمل در ویژگیهای مخلوقات، صفات خدا را شناسایی میکنند.
ب ـ راه فیلسوفان: حکیمان با تکیه بر وجود حرکت در جهان و امتناع تسلسل محرّکها به اثبات وجود «محرّک بی حرکت» اقدام کرده و سپس بر مبنای آن به وجود مبدأ نخستین استدلال می کنند.
ج ـ راه خداشناسان: خداشناسان یا الهیّون با دقت در وجود و تشخیص اینکه وجود یا واجب است یا ممکن، به اثبات واجبالوجود میپردازند. آن گاه با دقت در لوازم وجود و امکان، صفات خدا را اثبات میکنند و سپس برمبنای صفات واجب، به چگونگی آفرینش و اصطلاحاً «صدور افعال» از واجب استدلال مینمایند.
راه شناخت خدا با خدا
از راههاي شناخت خدا، سير در حقيقت هستي يا به تعبير معصومان(ع) شناخت خدا با خود خدا يا پي بردن به مقصود از راه مقصد است: «يا من دلّ بذاته علي ذاته» اي کسي که به وسيله ذات خودت مي توان به خودت شناخت پيدا کرد.[۱] انسان سالک نيز بدون وساطت علم حصولي يا حضوري غيرخدا، براي شناخت خداي سبحان، ابتدا به سراغ خود او مي رود و با شناخت خدا به او پي مي برد و سالک دقيق، قبل از آن که بخواهد نشان خدا را از بيگانه بيابد، خود او را بدون اتحاد، حلول، امتزاج، اختلاط و التقاط يافته است، چون او را هرگز غيبتي نيست تا لازم باشد به کمک غير به جست وجويش بپردازيم.
اين راه شناخت که بسيار عميق و دقيق است راهي رفتني و طي شدني است. و هيچ چيز جز گناه و غفلت، انسان را از آن محروم نمي کند. ويژگي اطلاق ذاتي هويت خدا چنان است که به هر چيز از چيز ديگر، بلکه به هر چيز از خود آن چيز نزديک تر است. لذا اگر انسان در اثر غفلت فراگير محجوب و به علت گناه مهجور نباشد مي تواند قبل از شناخت خود يا ديگري خدا را بشناسد، خدايي که قبل از او و پيش از هر موجود ديگر موجود بود و به او از هر چيزي، حتي از خودش نزديک تر است. تعبير قرآن در معرفي خدا به حضرت موسي(ع) چنين است «انّني أنا الله لااله الا أنا» (طه، 14) در اين جمله کوتاه، قبل از اسم شريف «الله» دو مرتبه ضمير متکلم آمده، يعني مرا که مي شناسي، همان «الله» هستم.
بنابراين با اين بيان توحيد صدوق که مي فرمايد: «لاتدرک معرفه الله الا بالله» (شناخت خدا جز از طريق خدا ادراک نمي شود)،[۲] اين راه داراي امتيازاتي است که موجب شده بهترين راه شناخت خدا شمرده شود و به تعبير مرحوم شیخ صدوق، راه شناخت واقعي خدا منحصر در اين سير باشد.
امتیازات شناخت خدا با خدا
1- وحدت راه و هدف: ويژگي برجسته اين راه نسبت به راه آفاقي و انفسي اين است که در اين سير «راه» و «هدف» در خارج عين هم هستند، هر چند اين دو از جهت مفهوم متغايرند.
2- کوتاه ترين راه: راهي که عين هدف باشد نزديک ترين مسير براي شناخت خداي سبحان است که امام سجاد(ع) آن را يادآور شده است. «و ان الراحل اليک قريب المسافه» راه کسي که به سوي تو سير مي کند کوتاه است.[۳] چون هيچ واسطه اي وجود ندارد، نه مانند سير آفاقي، علم حصولي و مفهوم واسطه است و نه مانند سير انفسي، معرفت شهودي نفس وسيله است.
3- نزديکي هدف: در اين راه «ندا» از مکان بعيد نيست، بلکه به ندا نياز نيست و بين سالک و معبود «نجوا» است. در دو جاي مناجات شعبانيه به اين نکته توجه داده شده است، يکي نجواي بنده با خدا «واقبل عليّ اذا ناجيتک» و ديگري نجواي خدا با بنده «فصعق لجلالک فناجيته سرّا» [۴]
4- عميق و امن: اين راه امن ترين و عميق ترين راه معرفت خداست. چون سالک هم از شائبه شهرت و ريا مصون است و هم از تهديد آسيب و تحديد واسطه در امان است، زيرا نه از وساطت علم حصولي خبري است و نه از وساطت نفس سالک اثري، جز به خود خدا به چيز ديگري نياز نيست تا آن واسطه سالک را به هدف برساند و بين سالک و خدا فاصله اي نيست چون راه عين هدف است.
در اين سير، حقيقت «هو الاول والآخر و الظاهر و الباطن» (حديد، 3) براي سالک ظهور مي کند و توحيد مبرا از شرک، حتي از شرک خفي نصيب او مي شود. از اين رو فرموده اند اگر سير آفاق و انفس سالک را به سير در حقيقت هستي نرساند به توحيد ناب دست نيافته است، چون معرفت ناب خدا جز به خود خدا ممکن نيست و در سير آفاق و انفس راه غير از هدف است و واسطه، حجاب بين سالک و مقصد است.
نظرى به جهان هستى و واقعيت؛ ضرورت وجود خداوند
درك و شعور انسان كه با پيدايش او توأم است در نخستين گامى كه برمىدارد هستى خداى جهان و جهانيان را بر وى روشن مىسازد؛ زيرا به رغم آنان كه در هستى خود و در همه چيز اظهار شك و ترديد مىكنند و جهان هستى را خيال و پندار مىنامند. ما مىدانيم يك فرد انسان در آغاز پيدايش خود كه با درك و شعور توأم است، خود و جهان را مىيابد؛ يعنى شك ندارد كه او هست و چيزهاى ديگرى جز او هست و تا انسان، انسان است اين درك و علم در او هست و هيچگونه ترديد برنمىدارد و تغيير نمىپذيرد.
اين واقعيت و هستى كه انسان در برابر سوفسطى و شكاك اثبات مىكند ثابت است و هرگز بطلان نمىپذيرد؛ يعنى سخن سوفسطى و شكاك كه در حقيقت نفى واقعيت مىكند هرگز و هيچگاه درست نيست پس جهان هستى واقعيت ثابتى دربر دارد.
ولى هر يك از اين پديدههاى واقعيتدار كه در جهان مىبينيم دير يا زود واقعيت را از دست مىدهد و نابود مىشود و از اينجا روشن مىشود كه جهان مشهود و اجزاء آن خودشان عين واقعيت (كه بطلانپذير نيست) نيستند بلكه به واقعيتى ثابت تكيه داده با آن واقعيت، واقعيتدار مىشود و به واسطه آن داراى هستى مىگردند و تا با آن ارتباط و اتصال دارند با هستى آن هستند و همين كه از آن بريدند نابود مىشوند ما اين واقعيت ثابت بطلانناپذير را «واجب الوجود» خدا مىناميم.[۵]
نظرى ديگر از راه ارتباط انسان و جهان
راهى كه در فصل گذشته براى اثبات وجود خدا پيموده شد، راهى است بسيار ساده و روشن كه انسان با نهاد خدادادى خود آن را مىپيمايد و هيچگونه پيچ و خم ندارد، ولى بيشتر مردم به واسطه اشتغال مداوم كه به ماديات دارند و استغراقى كه در لذايذ محسوسه پيدا كردهاند رجوع به نهاد خدادادى و فطرت ساده و بىآلايش برايشان بسيار سخت و سنگين مىباشد.
از اين روى اسلام كه آيين پاك خود را همگانى معرفى مىكند و همه را در برابر مقاصد دينى مساوى مىداند اثبات وجود خدا را با اين گونه مردم از راه ديگر در ميان مىنهد و از همان راهى كه فطرت ساده را از توجه مردم به دور داشته با ايشان سخن گفته خدا را مىشناساند.
قرآن كريم خداشناسى را از راههاى مختلف به عامه مردم تعليم مىدهد و بيشتر از همه افكارشان را به آفرينش جهان و نظام كه در جهان حكومت مىكند معطوف مىدارد و به مطالعه آفاق و انفس دعوت مىنمايد؛ زيرا انسان در زندگى چند روزه خود هر راهى را پيش گيرد و در هر حالى كه مستغرق شود از جهان آفرينش و نظامى كه در آن حكومت مىكند بيرون نخواهد بود و شعور و ادراك وى از تماشاى صحنه شگفتآور آسمان و زمين چشم نخواهد پوشيد.
اين جهان پهناور هستى كه پيش چشم ماست (چنان كه مىدانيم) هر يك از اجزاى آن و مجموع آنها پيوسته در معرض تغيير و تبديل مىباشد و هر لحظه در شكل تازه و بىسابقهاى جلوه مىكند. و تحت تأثير قوانين استثناناپذير لباس تحقق مىپوشد و از دورترين كهكشانها گرفته تا كوچكترين ذرهاى كه اجزاى جهان را تشكيل مىدهد هر كدام متضمن نظامى است واضح كه با قوانين استثناناپذير خود به طور حيرتانگيزى در جريان مىباشد و شعاع عملى خود را از پستترين وضع به سوى كاملترين حالات سوق مىدهد و به هدف كمال مىرساند.
و بالاتر از نظامهاى خصوصى، نظامهاى عمومىتر و بالاخره نظام همگانى جهانى كه اجزاى بيرون از شمار جهان را به همديگر ربط مىدهد و نظامهاى جزئى را به هم مىپيوندد و در جريان مداوم خود هرگز استثنا نمىپذيرد و اختلال برنمىدارد.
نظام آفرينش اگر انسانى را مثلاً در زمين جاى مىدهد ساختمان وجودش را طورى تركيب مىكند كه با محيط زندگى خود سازش كند و محيط زندگى وى را طورى ترتيب مىدهد كه مانند دايهاى با مهر و عطوفت به پرورشش پرداخته آفتاب و ماه و ستارگان و آب و خاك و شب و روز و فصول سال و ابر و باد و باران و گنجينههاى زيرزمينى و روى زمينى و بالاخره همه سرمايه و نيروى خود را در راه آسايش و آرامش خاطر وى گذاشته به كار مىبندد. ما چنين ارتباط و سازشى را ميان هر پديده و ميان همسايگان دور و نزديك و خانهاى كه در آن زندگى مىكند مىيابيم.
اين گونه پيوستگى و به همبستگى در تجهيزات داخلى هر يك از پديدههاى جهان نيز پيداست. آفرينش اگر براى انسان نان داده براى تحصيل آن پاى و براى گرفتن آن دست و براى خوردن آن دهان و براى جويدن آن دندان داده است و آن را با يك رشته وسائلى كه مانند حلقههاى زنجير به هم پيوستهاند. به هدف كمالى اين آفريده (بقا و كمال) مرتبط ساخته است.
دانشمندان جهان ترديد ندارند كه روابط بىپايانى كه در اثر تلاش علمى چندين هزار ساله خود بدست آوردهاند، طليعه ناچيزى است از اسرار آفرينش كه دنبالههاى تمامنشدنى به دنبال خود دارد و هر معلوم تازهاى مجهولات بيشمارى را به بشر اخطار مىكند.
آيا مىتوان گفت اين جهان پهناور هستى كه سرتاسر اجزاى آن جداجدا و در حال وحدت و اتصال با استحكام و اتفاق حيرتانگيز خود از يك علم و قدرت نامتناهى حكايت مىكند، آفريدگارى نداشته و بىجهت و بىسبب به وجود آمده است؟ آيا اين نظامها جزئى و كلى و بالاخره نظام همگانى جهانى كه با ايجاد رابطههاى محكم و بىشمار جهان را يك واحد بزرگ قرار داده و با قوانين استثناناپذير و دقيق خود در جريان است همه و همه بدون نقشه و به حسب اتفاق و تصادف بوده؟ يا هر يك از اين پديدهها و محيطهاى كوچك و بزرگ جهان براى خود پيش از پيدايش نظامى برگزيده و راه و رسمى انتخاب كرده و پس از پيدايش ، آن را به موقع اجرا مىگذارد؟ يا اين جهان با وحدت و اتصال كاملى كه دارد و يك واحد بيش نيست ساخته و پرداخته سببهاى متعدد و مختلف مىباشد، با دستورهاى گوناگون گردش مىكند؟
البته فردى كه هر حادثه و پديدهاى را به علت و سببى نسبت مىدهد و گاهى براى پيداكردن سببى مجهول، روزگارها با بحث و كوشش مىگذراند و دنبال پيروزى علمى مىگردد، فردى كه با مشاهده چند آجر كه با نظم و ترتيب روى هم چيده شده نسبت آن را به يك علم و قدرت مىدهد و اتفاق و تصادف را نفى كرده به وجود نقشه و هدفى قضاوت مىنمايد، هرگز حاضر نخواهد شد جهان را بىسبب پيدايش، يا نظام جهان را اتفاقى و تصادفى فرض كند.
پس جهان با نظامى كه در آن حكومت مىكند آفريده آفريدگار بزرگى است كه با علم و قدرت بىپايان خود آن را به وجود آورده و به سوى هدفى سوق مىدهد و اسباب جزئيه كه حوادث جزئيه را در جهان به وجود مىآورند. همه بالاخره به او منتهى مىشوند و از هر سوى، تحت تسخير و تدبير وى مىباشند، هر چيزى در هستى خود نيازمند به اوست و او به چيزى نيازمند نيست و از هيچ علت و شرطى سرچشمه نمىگيرد.[۶]
شناخت خدا در نهج البلاغه
1. ناتوانی دل و دیده عظم عن ان تثبت ربوبیته باحاطه قلب او بصر. (نامه 31) (خداوند) بزرگ تر از آن است، كه ربوبیتش با احاطه دل یا دیده ثابت شود. 2 .اثبات وجود خدا الحمد لله علی وجوده بخلقه، و بمحدث خلقه علی ازلیته. (خطبه 152) ستایش خداوندی را كه آفریدگان خود را دلیل بر وجود خویش ساخت و حادث بودن آن ها را دلیل بر ازلیتش.
3 . كمال شناخت خداوند اول الدین معرفته، و كمال معرفته التصدیق به، و كمال التصدیق به توحیده، و كمال توحیده الاخلاص له، و كمال الاخلاص له نفی الصفات عنه. (خطبه 1) سرآغاز دین شناخت خداست و كمال شناخت باور داشتن او، و درست باور داشتن او اعتراف به یگانه بودن اوست، و اعتراف به یگانگی او، خالص نمودن اطاعت اوست و كمال اخلاص او، نفی تمام صفت ها از اوست.
4 . ناتوانی دل از درك خدا فلسنا نعلم كنه عظمتك، الا انا نعلم انك حی قیوم، لا تاخذك سنه و لا نوم. لم ینته الیك نظر، و لم یدركك بصر. (خطبه 160) ما از كنه عظمت تو چیزی نمی دانیم، تنها همین را می دانیم كه تو زنده ای و همه چیز به تو پایدار است، نه چرت تو را می گیرد و نه خواب. دست هیچ اندیشه ای به تو نرسد و هیچ دیده ای تو را در نیابد.
5 . نزدیكی به خدا، دوری از آتش اعلم ان ما قربك من الله یباعدك من النار، و ما باعدك من الله یقربك من النار. (نامه 76) توجه داشته باشد آنچه تو را به خدا نزدیك می كند از آتش دور می گرداند و هر چه تو را از خدا دور گرداند به آتش نزدیك می سازد.
6 . بزرگی خداوند تبارك الله الذی لا یبلغه بعد الهم، و لا یناله حدس الفطن، الاول الذی بلا غایه له فینتهی، و لا آخر له فینقضی. (خطبه 94) برتر و بزرگ است خدایی كه اندیشه های ژرف نگر، حدس زیركی ها به حقیقت شناخت او نرسد، ابتدا و آغاز است كه آخر و نهایتش نیست تا به آخر برسد و آخری ندارد تا سپری شود.
7 . شناخت علی ـ علیه السّلام ـ از خدا عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم، و حل العقود، و نقض الهمم. (حكمت 250) من خداوند سبحان را از این راه شناختم كه تصمیم ها را بر هم می ریزد و پیمان ها را می گلسد و همت های سخت را درهم می شكند.
8 . اعتقاد به خدا لا یصدق ایمان عبد، حتی یكون بما فی ید الله اوثق منه بما فی یده. (حكمت 310) هیچ كس در ادعای ایمان راستگو و صادق نمی باشد، مگر زمانی كه اعتمادش به آنچه نزد خداوند است بیشتر از آنچه نزد خودش است باشد.
9 . ناتوانی فرد از شناخت خدا اعلم ان الراسخین فی العلم هم الذین اغناهم عن اقتحام السدد المضروبه دون الغیوب، الاقرار بجمله ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب، فمدح الله - تعالی - اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علما، وسمی تركهم التعمق فیما لم یكفهم البحث عن كنهه رسوخا. (خطبه 90) بدان كه استواران در علم آن كسانی هستند كه اقرار به مجموع آن چه در پس پرده غیبت است و تفسیرش را نمی دانند، آنان را از این كه بخواهند به زور از درهایی كه جلو عوالم غیب زده شده است وارد شوند بی نیاز كرده است . پس خداوند بزرگ اعتراف آنان را به ناتوانی از رسیدن به آن چه در حیطه دانششان نیست ستود و خود داری آنان را از غور كردن در آن چه به بحث و جستجو از كنه آن مكلف نشده اند استواری در علم نامید.
10. خداشناسی انه لا ینبغی لمن عرف عظمه الله ان یتعظم، فآن رفعه الذین یعلمون ما عظمته ان یتوا ضعوا له. (خطبه 147) كسی كه عظمت خدای را شناخت، سزاوار نیست كه خویشتن را بزرگ بشمارد؛ زیرا بلند مرتبگی كسانی كه عظمت خدا را می دانند به این است كه در برابر او فروتن باشند.
موانع خداشناسی
كفر امام على عليه السلام :كفر ، بر چهار پايه بنا شده است : فسق ، غلو ، شك ، و شبهه . فسق ، بر چهار شاخه است : نافرهيختگى ، كوردلى ، غفلت ، و گردنكشى . امام على عليه السلام :هر كه خودبزرگ بين باشد ، از حق روى گردان مى شود .
امام صادق عليه السلام :ريشه هاى كفر ، سه چيز است : آزمندى ، خودبزرگ بينى ، و حسادت .
امام صادق عليه السلام به مفضّل بن عمر : اى مفضّل! شكّاكان ، اسباب و معانى آفرينش را نمى دانند و انديشه آنان ، از دريافت درستى و حكمتى كه آفريدگار پاك در انواع مخلوقاتش در خشكى، آب و دشت و دَمَن قرار داده ، قاصر است . از اين رو ، به واسطه قصور دانششان ، راه انكار را در پيش گرفتند و به سبب ضعف بينششان ، به عناد گراييدند تا جايى كه آفريده شدن موجودات را انكار كردند و مدّعى شدند كه به خودى خود ، آفريده شده اند ، و نه دستِ صانعى در كار است و نه نقشه اى و حكمتى از جانب تدبير كننده اى و سازنده اى . خداوند ، برتر است از آنچه مى گويند .
غفلت امام على عليه السلام در دعايى كه به نوف بِكالى آموخت : معبودا! ديدگانِ بينندگان ، از طريق رازها و نهان هاى دل ها به تو رسيدندو نجواهاى [تو در ]سينه ها به گوش شنواترين گوش سپارندگانِ به تو رسيد . هيچ چيز ، مانع ديدگان آنها در رسيدن به آنچه مى خواستند ، نشد . پرده هاى غفلت ميان خود و ايشان را دريدى . پس در نورش آرميدند و با روح تو دَم زدند .
هواى نفس
در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است : ميان بنده و خدا ، حجابى تاريك تر و وحشتناك تر از نفس و هواى نفس نيست ، و براى كشتن و ريشه كَنى اين دو ، سلاح و ابزارى چون [احساس] نيازمندى به خدا ، و خاك سايى و فروتنى و گرسنگى و تشنگى كشيدن در روز و شب زنده دارى نيست ، كه اگر چنين شخصى بميرد ، شهيد مُرده است و اگر زنده بمانَد و پايدارى ورزد ، عاقبتش به بزرگ ترين رضوان [الهى ]مى انجامد .
پانویس
- ↑ دعاي صباح علي(ع) در مفاتيح الجنان
- ↑ توحيد صدوق، ص 143
- ↑ مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي
- ↑ مفاتيح الجنان- مناجات شعبانيه
- ↑ آیه 10 سوره ابراهيم به همین روش به اثبات وجود خدا و توحید ربوبیت میپردازد. به مقاله (توحید ربوبیت) در همین دانشنامه رجوع کنید. «قَالَتْ رُسُلُهُمْأَ فىِ اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...؛ رسولان فرستاده شده به آنها گفتند: آيا مىشود در خدا شك كرد خدايى كه فاطر آسمانها و زمين است...». (سوره ابراهيم، آيه 10)
- ↑ آیات در این مورد بسیار به عنوان نمونه خداى تعالى در سوره جاثيه مىفرمايد: «اِنَّ فِى السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ لاَياتٍ لِلْمُؤْمِنينَ وَفِى خَلْقِكُمْ وَما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ اياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ وَما اَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَاَحْيا بِهِ اْلاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْريفِ الرَّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ تِلْكَ آياتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِاَىِّ حَديثٍ بَعْدَاللّهِ وَ اياتِهِ يُؤْمِنُونَ(سوره جاثيه، آيه 3-6)؛ همانا در آسمانها و زمين هر آينه آيتها براى گروندگانست و در آفرينش شما و آنچه پراكنده ميسازد از جنبده آيتها است براى گروهى كه يقين ميكنند و آمد و شد شب و روز در پى يكديگر و آنچه فرستاد خدا از آسمان از روزى پس زنده گردانيد به آن زمين را بعد از مردنش و تغيير دادن بادها به جهات و صفات آيتها است براى گروهى كه به عقل دريابند. اين آيتهاى خدا است ميخوانيم آنها را بر تو به راستى و درستى پس به كدام سخن بعد از خدا و آيتهايش ميگروند. (ترجمه از تفسیر (روان جاوید))
منابع
شیعه در اسلام،علامه طباطبائی.
- روزنامه كيهان ،شماره ،20629، 9/8/92 ، صفحه 6،در دسترس در مگ ایران، بازیابی: 25 دی ماه 1392.
- پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بازیابی: 25 دی ماه 1392.
- دانشنامه قرآن و حديث 5،محمد محمدی ری شهری،دارالحدیث،قم،1390،چاپ اول، در دسترس درپایگاه اطلاع رسانی حدیث شیعه، حدیث نت بازیابی: 25 دی ماه 1392.