بخت و اقبال

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۶ ژانویهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۰۹:۱۴ توسط عربصالحی (بحث | مشارکت‌ها) (شانس یا بخت از دیدگاه دین)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

واژة بخت در زمرة واژگانی است که مانند زمانه ، روزگار، اختر، سپهر و آسمان ، باری از معنای تأثیر نیروهای عالم بالا بر سرنوشت آدمیان دارند و در بین تمام اقوام و ملل بوده و گروهی آن را جبری و گروهی اختیاری دانسته اند.

بخت در ادبیات فارسی

بخت در ادبیات فارسی غالباً به معنی سرنوشت و نصیبِ از پیش تعیین شده است و بر تأثیر نیروهای برتر در سرنوشت انسان دلالت می کند. اگر چه فعل باختن (در برابر بُردن ) با این کلمه همریشه است اما بخت ، بیشتر به معنی مثبتِ «خوشبختی » به کار می رود [۱]فال گرفتن ، فال زدن ، فالِنیک و قرعه فتادن نیز به معنی پیشگویی و اخترگویی است [۲]

اعتقاد به بخت در تمام فرهنگها

از آنجا که اعتقاد به بخت و سرنوشت در میراث فکری و فرهنگی همه اقوام دیده می شود، واژه هایی که برای بیان این مفهوم از زبان آنان به کار رفته بیشتر در اصل به همین معنای «بخش و سهم » است ، چنانکه برای مثال واژة جهانگیر «قسمت » در عربی «القسمه » نیز همین گردش و گسترش معنایی را داشته است .در ادبیات دری این واژه همزمان در معانی بهره و نصیب ، دولت و اقبال و طالع و سرنوشت به کار رفته است [۳].

بخت در فارسی میانه و نو

بخت در فارسی میانه و نو ، از وجه ساده و حسّی «پاره ، تکّه و بخش » به مفهوم ذهنی ـ فلسفی سرنوشت و تقدیر الهی ـ در برابر کوشش و اختیار بشری ـ گسترش یافته از ریشة ایرانی باستان ـ bag و هند و ایرانی ـ bhag به معنای بخشیدن (= بخش کردن و قسمت کردن ) است . واژة مشترک هند و ایرانی ـ baga به معنی خدا و بخشندة بهرة نیک (فارسی باستان ـ baga و هندی باستان bhؤga [۴] صفت مفعولی ـ baxta اوستایی به سه معنی : بخت نیک [۵]؛ بخت بد [۶] و پیش آمد و نصیب و سرنوشت [۷] و نیز صورت ـ ra d bax اوستایی به معنی «قسمت و سهم » که به صورت «برخ » به فارسی نو رسیده ، و نیز نامهای باستانی bagabuxىa ، bagabigna و bagayadi (نام هفتمین ماه سال ) در فارسی باستان و صفت اوستایی a-buxta- g ba (بارتولومه ، ستونهای 921-923) به معنی «ایزدی بخت » که در بُنْدِهِش [۸] صفت رشته کوههای البرز است ، همه از همین ریشه و شواهد خوبی برای معنای آن هستند. صورت هزوارش HALKUN-tan در نوشته های فارسی میانه با تلفظ baxtan به معنی بخش کردن و سهم دادن ، از اصل سریانی q l ¤ h ، نیز در زبان اصلی به همین معنی است .در ادبیات فارسی . واژة تخصصّی دیگر و مرادف بخت در فارسی میانه «جَهشن » از مصدر جَستن است که بیشتر ناظر برجنبة ناگهانی و بیخبر رسیدن (سرنوشت ) است .

مفهوم واژه بخت

واژة بخت از لحاظ مفهوم در زمرة واژگانی است که مانند زمانه ، روزگار، اختر، سپهر و آسمان ، باری از معنای تأثیر نیروهای عالم بالا بر سرنوشت آدمیان دارند، چنانکه بعضی از وام واژه های عربی مانند قضا و قدر نیز همین حال را در دورة اسلامی دارند.درباورهای عامیانه و ادب فارسی هُما و باز و سایة آنها مظهر فرّ و شکوه ، سعادت و نیکبختی و سلطنت است . زاغ و زغن و جغد نیز مظهر شومی و ادبار تلقّی شده اند [۹] ازینرو می توان گفت که به جهتِ ملازمة سایه ، فرّ و همای که مظهر دولت است ، اصطلاح فّرِ دولت و سایة بخت و دولت در ادب فارسی به کار رفته است [۱۰] گویندگان زبان فارسی در تحلیل بخت مضامین جالبی پرداخته اند، چنانکه ناصرخسرو بخت را آبی فرض کرده که گاه خوش و گاه شور است و نیز آن را مردی دورو می دانسته که مردم بدو آویخته اند [۱۱]. همچنین نظامی ، دولت باقی را به کم آزاری منتسب می داند و می گوید که انجام دادنِ خلافِ عادات ، انسان را به سعادت می رساند [۱۲] بخت در تداول عامّه ، گاهی به معنی زوج یا زوجه به کار می رود [۱۳].

واژه بخت پیش از اسلام و پس از آن

متفکران ساسانی کوشیده اند دامنة تأثیر بخت را در زندگی آدمی مشخّص و بیان کنند، غالباً به این تعریف رسیده اند که بخت بر جهان مادّی (گیتی ) حکمفرماست و «کنش » بر جهان معنوی یا مینو [۱۴]. به تعبیر دیگر، در آنچه به حیطة امور دینی متعلق است آدمی مسئول است . بخت تنها در امور دنیوی دخالت دارد و آدمی را در این زمینه اختیاری نیست .افکاری کم و بیش از همین دست دربارة بخت و اختیار آدمی در ادبیات متقدّم دورة اسلامی به زبان فارسی دیده می شود، با این فرق که پیوند باریک و حسّاس میان بخت و مشیّت الهی در این متون با اصطلاحات و تعبیرات اسلامی بیان شده است و روشن است که از دیدگاه مردم روزگار ساسانیان ، بخت تأثیر مهمی در زندگی آدمیان دارد. در آثار اسلامیِ متأثّر از دورة ساسانی ، اصطلاحات نجومی و مفاهیم بخت و سرنوشت و تأثیر و دخالت آن در زندگی آدمی تعریف و تشریح شده اند. در این آثار براین نکته تأکید شده است که خواست و کوشش آدمی در برابر نیروی سرنوشت هیچ است . در منظومه های شاهنامه و ویس و رامین نیز مضامین و مایه ها و ابهام های متون ساسانی در این زمینه همچنان باقی است . مسکویه (متوفی 421)، متفکر مسلمان ایرانی دستاوردهای «بخت » و «جدّ» را متعلق به سعادت جسمانی دانسته است که خود بخشی از سعادت آدمی است ، با اینهمه گفته است که بخت مورد قبول فیلسوفان محقق و آگاه نیست [۱۵] همچنین دولتخانه و دولت سرا علاوه بر کاخ شاهان تعبیری احترام آمیز از خانة کسی است [۱۶]؛ و مقارنة دولت و دین در ادب فارسی [۱۷] تبیینِ سعادت در امور دینی و دنیایی است . و نیز بختِ فرعون ، دولتِ اُموی ، اقبال اسکندری ، دولت جم ، فرّ جمشید [۱۸] که به صورت مضاف و منسوب به کار رفته اند تمثیل بدبختی و خوشبختی هستند.

بخت جبر یا اختیار

برخی از شعرا بخت را قابل تغییر و مغلوبِ توکّل به حق می دانند[۱۹]، اما بیشتر شعرا و نویسندگان ، بنا به حدیث نبوی «السَّعیدُ مَنْ سَعِد فی بَطْنِ اُمِّهِ وَالشَّقیُّ مَنْ شَقِیَ فی بَطْنِ اُمِّهِ» [۲۰] به جبری و محتوم بودنِ بخت و تقدیر اشاره دارند و اراده و کوشش آدمی را در برابر قدرتِ سرنوشت چنان بی اثر می دانند که دشمنی با مقبلان را بیهوده قلمداد می کنند [۲۱]. اگرچه تأثیر جبرگراییِ مسلکِ کلامی اشعری در این مورد غیر قابل انکار است ، به نظر برخی از محققّان ، این اعتقاد متأثر از آیین زُروانیِ مذهبِ زردشتی است [۲۲]، زیرا مزدیسنان پنج بهره از بیست و پنج بهرِ اعمالِ آدمی را در گرو بخت می دانند و به نظر آنان زروان تقدیرکنندة خوب و بد است و ستارگان عواملِ اوی اند [۲۳]. کاربرد اصطلاحات نجومی چون اُسطرلاب ، تثلیث ، تربیع ، تسدیس ، رصد بستن ، قِران و مقارنه ، طالع دیدن ، و نیز رواج اصطلاحاتی نظیر سعد و نحس و دلالت آن بر سرنوشت بشر می تواند ناشی از این تأثیر باشد [۲۴] چنانکه سعد و مبارک شمردن سیّاراتِ زهره و مشتری ، و نحس بودن بهرام و کیوان ، نشانه ای از همین تأثیر است . در بندهش نیز دو سیّارة زحل و بهرام ، شوم و بزه کار فرض شده اند [۲۵].

شانس یا بخت از دیدگاه دین

شانس تأثيري در سرنوشت انسان ندارد و هم از لحاظ عقلي و در فلسفه [۲۶]. و هم در قرآن و روايات مردود شناخته شده است. در قرآن آمده است هركه كار نيكي انجام دهد براي خود انجام داده و هركار بدي كند به زيان خود كرده است. يعني هركسي محصول عمل نيك و بدخود را مي چيند و در اين جهان نه و جهان ديگر با نتايج آن روبه رو خواهد شد. آيه فوق مردم را به مسئوليت خود و عواقب كارخويش متوجه مي سازد و شانس و طالع و اقبال و... را باطل مي داند.[۲۷] چيزهايي مانند شانس و طالع و بخت و ... اصلاً پاية ديني ندارد و صحيح نيست قرآن با صراحت كامل اين چيزها را رّد مي كند و سرنوشت هركس را به دست خودش مي داند. در قرآن آمده است:خداوند وضعيت هيچ قومي را تغيير نمي دهد،مگر خود آن خود وضعيت خود را تغيير دهند رعد [۲۸] . اين يك قانون كلي است كه يكي از پايه هاي اساس جهان بيني و جامعه شناسي در اسلام است.اين قانون به ما مي گويد: مقدرات و سرنوشت شما قبل از هرچيز و هركس دردست خود شما است.و هرگونه تغيير و دگرگوني در خوشبختي و بدبختي اقوام دردرجة اول به خود آنها بازگشت مي كند شانس و طالع و بخت و ... هيچ پايه و اساسي ندارد. [۲۹] اگر شانس و بخت را به این معنا بگیریم که براي كسي درهاي نعمتهاي معنوي و مادي گشوده شود و بدون محاسبة قبلي زندگي انسان دگرگون شود در اين موارد بايد توجه داشته باشيم كه اين واقعه يك اتفاق شانسي و بدون حساب نيست بلكه از نگاه قرآن و روايات اهل بيت ـ عليه السلام ـ اينها نيز محصول عملكرد گذشته خود انسان است.مثلا امام علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايند: «كسي كه اخلاقش خوب و گشاده باشد،گنجهاي روزي نصيب او مي شود.[۳۰] » و همچنين مي فرمايند:« رزق را بوسيلة صدقه دادن فرود آوريد.[۳۱] رزق و روزي نزد خدا محفوظ و معين است و در وقت موعود خداوند آن را به صاحبش مي دهد كسي هم نمي تواند مانع شود و در روايت آمده است كه: «خداوند سبحان ابا دارد كه روزي بندگان مؤمنش را جز از جايي كه گمان نمي‌كنند قراردهد..[۳۲] حال اينگونه رزق دادن خدا را ما چون به علت آن آشنا نيستيم و علت آن معنوي است، مي گوئيم شانس يابخت خوب به وي روي كرده است حتي خود انسان هم در بيشتر اوقات متوجه نمي شود كه اين رزق ناگهاني چرا به او رسيده است؟ درمقابل اين گروه كساني هستند كه در بعضي روزها و اوقات شانس بد و يا بخت سياه بختي به او روي مي آورد كه اين بدبختي هم عوامل مختلقي دارد كه در روايات اشاراتي به آنها شده است. مثلا حضرت امير ـ عليه السلام ـ مي فرمايند:«هيچ كس گناهي را شب مرتكب نشد مگر صبح كرد درحالي كه خواري آن گناه بر او وارد شد.[۳۳] و همچنين فرمودند: «ستمگري، نعمت را از بين مي برد. [۳۴] و نيز فرمودند: «ستمگري،جذب كنندة بلاهاست. .[۳۵] »

پانویس

  1. ایرانیکا ، ذیل «بخت . لفظ ».
  2. ناصر خسرو، ص 73، 251، 348؛ نظامی ، لیلی و مجنون ، ص 25، 38، 125، خسرو و شیرین ، ص 350، شرفنامه ، ص 144، 150؛ سعدی ، ص 384؛ حافظ ، غزل 110
  3. رجوع کنید به بنیاد فرهنگ ایران ، ذیل «بخت »
  4. رجوع کنید به کِنت ، ص 199،
  5. وندیداد 21، بند 1
  6. تیر یشت ، بند 23
  7. وندیداد 5، بند 9؛ ویشتاسب یشت ، بند 38؛ دارمستتر، ج 2، ص 676
  8. ص 65
  9. نظامی ، خسرو و شیرین ، ص 37؛ سعدی ، ص 696، 825؛ حافظ ، غزل 184، 213، 370؛ دمیری ، ج 1، ص 154؛ دهخدا، ذیل «هما»؛ زمرّدی ، ص 39، 40
  10. ناصرخسرو، ص 117، 135؛ سنایی ، ص 213؛ کلیله و دمنه ، ص 10، 228، 233؛ نظامی ، شرفنامه ، ص 284؛ حافظ ، غزل 425.
  11. ص 369
  12. مخزن الاسرار ، ص 79، 108.
  13. دهخدا، ذیل «بخت »
  14. وندیداد پهلوی ، فرگرد 5، بند 9؛ زنر، 1374 ش ، ص 389-390
  15. ص 87
  16. نظامی ، خسرو و شیرین ، ص 13؛ حافظ ، غزل 306؛ دهخدا، ذیل «دولتخانه »، «دولتسرا»
  17. ناصر خسرو، ص 504؛ سنایی ، ص 295، 319، 509، 538
  18. ناصرخسرو، ص 292؛ سنایی ، ص 242 و 357؛ نظامی ، ج 3، ص 79
  19. ناصرخسرو، ص 292، 369؛ سنایی ، ص 117
  20. سیوطی ، ج 2، ص 37؛ ونسینک ، ج 1، ص 192،
  21. فردوسی ، ج 3، ص 10؛ کلیله و دمنه ، ص 409؛ نظامی ، مخزن الاسرار ، ص 105، 154؛ لیلی و مجنون ، ص 89، 90؛ شرفنامه ، ص 388؛ سعدی ، 576، 786، 800، 821؛ حافظ ، غزل 480
  22. زنر، ص 370-371، 379؛ ایرانیکا ، ذیل «بخت . مفهوم »
  23. زنر، ص 256، 389
  24. منوچهری ، ص 5؛ ناصرخسرو، ص 311؛ سنایی ، ص 699؛ خاقانی ، ص 28، 82، 83؛ نظامی ، خسرو و شیرین ، ص 165، هفت پیکر ، ص 27، اقبالنامه ، ص 15، 274؛ حافظ ، غزل 193، 350؛
  25. ص 60
  26. بداية الحكمه ، محمدحسين طباطبايي ص120 ، چاپ اول ، انتشارات دارالفكر
  27. تفسير نمونه ، ج 4 ، ص 401 ، ناصر مكارم شيرازي ، انتشارات دار الكتب الاسلاميه .
  28. آيه 11.
  29. تفسير نمونه ، ج 10 ، ص 145.
  30. نهج البلاغه ، حكمت ص 300
  31. نهج البلاغه ، حكمت 137
  32. غررالحكم ، ج 1 ، ص 225
  33. شرح نهج البلاغه ، ابن ابي الحديد ج 20 ، ص 375 »
  34. غررالحكم ، ج 1 ، ص 25 »
  35. غررالحكم ،ج 1 ، ص 38

منابع

  • اندیشه قم، بازیابی: 16 دی ماه 1392.
  • دانشنامه جهان اسلام، "مدخل بخت" از ایرج پروشانی وحمیرا زمرّدی.