خالد بن سعید بن عاص‌

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو


Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

نسب خالد

خالد بن سعيد ، بن عاص‌بن اميةبن عبدشمس، از نخستين ايمان‌آورندگان به اسلام. وى از قريش و كنيه‌اش ابوسعيد بود [۱]. پدرش معروف به ابواُحَيْحَة، از بزرگان مكه و از مخالفان شديد پيامبر بود كه تا پايان عمر اسلام نياورد [۲]. مادرش، لبينة معروف به امّخالد، دختر خَبّاب/ حباب‌بن عبدياليل‌بن ناشب از مردم ثَقيف بود [۳].

اسلام آوردن خالد

خالدبن سعيد قبل از برادرانش اسلام آورد [۴]. در زمان دعوت پنهانى پيامبر به اسلام گرويد و وى را سومين، چهارمين يا پنجمين مسلمان دانسته‌اند [۵]. سبب اسلام آوردن خالدبن سعيد را چنين نقل كرده‌اند كه او در خواب ديد بر لبۀ پرتگاهى مشرف بر آتش قرار دارد و پدرش سعى دارد او را در آن افكند، در آن حال پيامبر او را كنار كشيد و از افتادن در آتش نجات داد. خالدبن سعيد رؤياى خويش را صادقه يافت و آن را براى ابوبكر بازگو كرد و به توصيۀ ابوبكر به اسلام راغب گشت. وى در اَجياد نزد پيامبر حاضر شد و اسلام آورد . هنگامى كه سعيدبن عاص ــ كه از مخالفان سرسخت پيامبر بودــ از مسلمان شدن پسرش آگاهى يافت، خالد را بسيار سرزنش كرد، به وى ناسزا گفت و او را به شدت كتك زد، به گونه‌اى كه عصاى خود را بر سرش شكست و حتى صحبت كردن با او را براى خانواده‌اش منع كرد. پس از آن، خالد نزد پيامبر رفت و ملازم وى شد. گاه نيز به تنهايى در اطراف مكه نماز مي‌گزارد. چون خالدبن سعيد در تصديق پيامبر و پيروى از او اصرار ورزيد، پدرش او را حبس كرد و او را سه روز در آفتاب سوزان مكه نگه داشت. خالد از زندان پدر گريخت و در نواحى اطراف مكه مخفى شد. با شدت گرفتن آزار و اذيت كافران، خالدبن سعيد همراه عده‌اى از مسلمانان و به دستور پيامبر به سرزمين حبشه مهاجرت كرد. باتوجه به اينكه مسلمانان در دو نوبت به سرزمين حبشه مهاجرت كردند، در مورد زمان مهاجرت خالدبن سعيد بين مورخان اختلاف است. بيشتر مورخان (همانجاها) مهاجرت او را در نوبت دوم (يعنى در سال پنجم بعثت) و برخى ديگر در نوبت اول [۶] دانسته‌اند. خالدبن سعيد همسر خود هُمَيْنَه/ اُمَيمه/ امينه، دختر خلف‌بن اسعد خزاعى، را نيز به همراه خود به حبشه برد. پسر او به نام سعيد و دخترش به نام اَمَه (امّ خالد) در حبشه متولد و بزرگ شدند و بعدها، امه به ازدواج زبيربن عوام* درآمد [۷].در بعضى روايات آمده است كه خالدبن سعيد در حبشه وكيل عقد نكاح ام‌حبيبه، از زنان پيامبر، بوده (رجوع کنید به ابن‌اثير، الكامل، ج 2، ص 308ـ309)، كه اين نشان‌دهندۀ جايگاه و مقام خالدبن سعيد نزد پيامبر است. خالدبن سعيد در سال هفتم هجرت همراه ديگر مهاجران حبشه به سرزمين حجاز بازگشت و در خيبر (در پايان جنگ خيبر) به حضور پيامبر رسيد. پيامبر از آنان استقبال كرد و بسيار اظهار خشنودى نمود و به وى و ديگر مهاجران حبشه، با اينكه در جنگ شركت نداشتند، از غنايم خيبر سهم داد. خالدبن سعيد سپس همراه پيامبر و ديگر مسلمانان به مدينه وارد شد [۸].

مورخان خالدبن سعيد را از جمله كاتبان و منشيان پيامبر نام برده‌اند [۹]. او در مكه و پيش از هجرت براى پيامبر كتابت مي‌كرد. گفته شده است كه وى نخستين كسى بود كه عبارت «بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحيم» را نوشت (ابن‌عبدالبرّ، ج 2، ص 421). پس از هجرت نيز در مدينه، نامۀ پيامبر براى اهل طائف و نمايندگان آنان را نوشت و به هيئت نمايندگى ثقيف داد. وى همچنين در مدينه در مذاكرات صلح بين پيامبر و آنان وساطت كرد تا آنكه اين هيئت مسلمان شدند . خالدبن سعيد پس از بازگشت از حبشه همراه رسول خدا و ديگر مسلمانان در حج عمرةالقضا، فتح مكه، و غزوات حنين، طائف و تبوك حضور يافت [۱۰]). خالد در مأموريتهايى كه پيامبر به وى مي‌داد شركت فعال داشت، از جمله هنگامى كه عمروبن مَعْدى كَرِب مرتد شد و سر به شورش برداشت، پيامبر علي‌بن ابي‌طالب عليه‌السلام را به همراه سپاهى از مهاجران از جمله خالدبن سعيد كه پيشاهنگ سپاه بود، به سوى عمرو و قوم او فرستاد. پس از سركوبى شورشيان و فرار عمروبن معدى كرب، علي‌بن ابي‌طالب عليه‌السلام خالد را براى اخذ صدقات (ماليات ذكات)، همانجا گمارد و به او فرمان داد كه هركس از فراريان مراجعت نمود و ايمان آورد او را امان دهد. بعد از بازگشت على عليه‌السلام، عمروبن معدى كرب نزد خالدبن سعيد رفت و دوباره مسلمان شد [۱۱].

در اواخر عمر پيامبر، پس از مرگ باذان/ باذا، امير ايرانى و مسلمان يمن، پيامبر خالدبن سعيد را حاكم منطقه مابين نجران و زُبيد در نمود [۱۲]. اين انتصاب ظاهرآ در سال دهم هجرت صورت گرفته است، زيرا در اين سال فَروَةبن مُسَيْك مرادى همراه هيئتى در مدينه به حضور پيامبر اكرم رسيد و رسول خدا ضمن آنكه وى را بر قومش (مراد) و بر زبيد و قبيله مَذْحِج امارت و رياست داد، خالدبن سعيدبن عاص را نيز به عنوان عامل خود براى گردآورى صدقات، همراه وى به يمن فرستاد [۱۳]. خالدبن سعيد بنابه روايتى، از سوى پيامبر مأمور گردآورى ماليات يمن و به قولى مأمور ماليات مذحج و عامل صنعا گرديد، كه در هر صورت، تا زمان وفات پيامبر عامل يمن باقى ماند [۱۴]).

در سال دهم هجرت، اَسْوَد عَنْسى (متوفى سال 11) ادعاى پيغمبرى كرد و سر به شورش برداشت و قبيله مذحج از او پيروى كردند. چون كار اسود عنسى بالا گرفت و بر سراسر يمن مسلط شد، خالدبن سعيد را از منطقۀ تحت حكومت خود بيرون راند [۱۵]. پس از وفات پيامبراكرم، خالدبن سعيد و برادرانش، اَبان و عمرو، كه يكى عامل پيامبر در بحرين، و ديگرى در تَيماء و خيبر بودند، به مدينه بازگشتند و گفتند كه پس از رسول خدا براى كسى كار نمي‌كنند (ابن‌عبدالبرّ، ج 2، ص 422ـ423). خالدبن سعيد كه پس از ماجراى سقيفه و انتخاب ابوبكر به خلافت، به مدينه رسيده بود، جزو دوازده نفرى بود كه از بيعت كردن با ابوبكر خوددارى كردند [۱۶]. برادرش ابان نيز در اين امر با او همراهى نمود. خالدبن سعيد گفته بود كه «ما از بني‌هاشم تبعيت خواهيم كرد» [۱۷]. وى كه قائل به خلافت علي‌بن ابي‌طالب بود، قصد بيعت با او كرد و به آن حضرت گفت «به خدا سوگند هيچ‌كس در ميان مردم شايسته‌تر از تو براى جانشينى پيامبر نيست» [۱۸]. پس از آنكه على عليه‌السلام با ابوبكر بيعت كرد (رجوع کنید به يعقوبى، ج 2، ص 126)، بني‌هاشم و ديگر هواخواهان آن حضرت نيز همچون خالدبن سعيد با ابوبكر بيعت كردند [۱۹]. خوددارى خالدبن سعيد از بيعت با ابوبكر بيش از آنكه بر ابوبكر گران آيد، بر عمر گران آمده بود و بعدها در موارد مختلف، عمر با استناد بر اين سابقه، با خالدبن سعيد مخالفت مي‌كرد، از جمله در سال 13، هنگامى كه ابوبكر تصميم گرفت سپاه اسلام را به شام بفرستد، خالدبن سعيد را به فرماندهى لشكر مسلمانان گمارد و پرچم را به او داد، اما عمر بيعت نكردن خالد و سخنان وى را در مخالفت با ابوبكر، به او يادآورى كرد و بر عزل خالد اصرار نمود. ابوبكر نيز خالدبن سعيد را قبل از حركت سپاه عزل كرد. خالدبن سعيد با مناعت طبع پرچم را پس داد و گفت «به خدا ولايت شما مرا مسرور نكرد و نيز عزل شدن از سوى شما، مرا ناراحت نساخت» [۲۰].

با اين حال، ابوبكر به وى مأموريت داد تا در تيماء، از شهرهاى شام، مستقر شود و اعراب اطراف را براى جنگ گرد آورد و فقط كسانى را بپذيرد كه مرتد نشده باشند و جز با كسانى كه به جنگ وى آيند، جنگ نكند [۲۱]. عدۀ بسيارى گرد خالد جمع شدند. خبر آمادگى و اردوى او به روميان رسيد. روميان از اعراب شام، از قبايل بَهراء، سليح، تنوخ، غسان، كلب و لخم و جذام، كسانى را براى جنگ با او آماده كردند. خالدبن سعيد نامه‌اى در اين باره به ابوبكر نوشت. ابوبكر هم دستور داد كه با احتياط پيشروى كند. خالدبن سعيد حمله كرد و آن قبايل را پراكنده ساخت و در محل قبايل اردو زد و همۀ افراد قبايل به اسلام گرويدند. يكى از سرداران روم به نام باهان به جنگ با خالدبن سعيد پرداخت. در اين جنگ، عده‌اى از روميان كشته و بقيه منهزم گشتند. خالدبن سعيد از ابوبكر مدد خواست. ابوبكر نيز لشكرى به فرماندهى ذوالكَلاع و عِكرمةبن ابي‌جهل به كمك او فرستاد. وليدبن عُقبه نيز با لشكر خود وى را يارى كرد [۲۲].

شهادت خالدبن سعید

در مورد محل و زمان شهادت خالدبن سعيد چند روايت تاريخى وجود دارد. طبق روايتى او در جنگ اَجنادَين/ اَجنادين با روميان و اهالى شام (سال 13)، در زمان حيات ابوبكر به شهادت رسيد [۲۳]. بنابه روايت ديگر، او در جنگ مَرْج الصُّفَّر در شام شهيد شده است. اين جنگ در آغاز خلافت عمر در سال 14، و به قولى در زمان ابوبكر در سال 13، روى داد [۲۴]. طبق روايتى ديگر، در واقعۀ مرج‌الصّفّر فقط پسر خالد شهيد شد و خالد خود از معركه گريخت. به اين شرح كه چون خالد با روميان نبرد كرد و در تعقيب باهان تا مرج‌الصّفّر در نزديكى دمشق پيش رفت، در محاصرۀ سپاه باهان افتاد. باهان حمله كرد و سعيد پسر خالد را با گروهى كه به همراه داشت، كشت. خالد چون اين خبر را شنيد، گريخت و تا ذي‌المَرْوَه عقب رفت و ابوبكر دستور داد همانجا بمانند تا بعدآ به كار آنان رسيدگى كنند [۲۵]. روايات دربارۀ تاريخ و تقدم و تأخر جنگهاى اجنادين و مرج‌الصّفّر و يرموك متفاوت است [۲۶]. ابن‌قتيبه مرگ خالد را در جنگ يرموك نوشته است .

در كتب رجال، خالدبن سعيد را در زمره اصحاب رسول خدا ذكر كرده‌اند و شيخ‌طوسى در رجال خود از او ياد كرده است (طوسى، ص 24). از خالدبن سعيد به «نجيب بني‌اميه» ياد شده است [۲۷].

پانویس

  1. (بلاذرى، ج 5، ص 6؛ ابن‌سعد، ج 4، ص 94)
  2. (ابن‌سعد، ج 4، ص 95ـ96؛ ابن‌عبدالبّر، ج 2، ص 424)
  3. (ابن‌سعد، ج 4، ص 94؛ ابن‌اثير، 1970، ج 2، ص 97)
  4. (ابن‌سعد، ج 4، ص 94؛ ابن‌عساكر، ج 16، ص 69)
  5. (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 4، ص 95ـ96؛ يعقوبى، ج 2، ص 23)
  6. (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 4، ص 95ـ96؛ ابن‌عساكر، ج 16، ص70ـ72؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج 2، ص 236)
  7. (ابن‌سعد، ج 4، ص 94، 97؛ ابن‌اثير، اسدالغابه، ج 2، ص 98؛ ابن‌حجر عسقلانى، همانجا)
  8. (ابن‌سعد، ج 4، ص 96؛ ابن‌عبدالبرّ، ج 2، ص 421)
  9. (جهشيارى، ص 9؛ ابن‌اثير، 1979، ج 2، ص 313)
  10. (ابن‌عبدالبرّ، ج 2، ص 421
  11. (ابن‌اثير، الكامل، ج 2، ص 337)
  12. (ابن‌اثير، 1979، ج 2، ص 336)
  13. (ابن‌اثير، 1979، ج 2، ص 296ـ297)
  14. (رجوع کنید به ابن‌اثير، 1979، ج 2، ص 297؛ همو، 1970، ج 2، ص 98؛ نيز رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 4، ص 96؛ يعقوبى، ج 2، ص 76؛ ابن‌عبدالبرّ، ج 2، ص 421
  15. (رجوع کنید به ابن‌اثير، 1979، ج 2، ص 337)
  16. (يعقوبى، ج 2، ص 124، 126؛ ابن‌بابويه، ص 461)
  17. (يعقوبى، ج 2، ص 133؛ ابن‌اثير، 1970، ج 2، ص 98)
  18. (يعقوبى، ج 2، ص 124، 126؛ قس ابن‌سعد، ج 4، ص 97)
  19. (ابن‌اثير، همانجا؛ قس ابن‌سعد، ج 4، ص 97، كه گفته است خالدبن سعيد پس از سه ماه با ابوبكر بيعت كرد؛ طبرى، ج 3، ص :387 دو ماه)
  20. (ابن‌سعد، ج 4، ص 97؛ يعقوبى، ج 2، ص 133؛ طبرى، ج 3، ص 387ـ388؛ ابن‌عساكر، ج 16، ص 79ـ80؛ ابن‌اثير، 1979، ج 2، ص 402)
  21. (طبرى، ج 3، ص 388؛ ابن‌اثير، 1979، ج 2، ص 402)
  22. (طبرى، ج 3، ص 388ـ389، 391؛ ابن‌اثير، 1979، ج 2، ص 402ـ403)
  23. (ابن‌عبدالبرّ، ج 2، ص 422؛ ابن‌اثير، 1970، ج 2، ص 98؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج 2، ص 329)
  24. (ابن‌سعد، ج 4، ص 99؛ ابن‌عبدالبرّ؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج 2، ص 238ـ239)
  25. (طبرى، ج 3، ص 391؛ ابن‌اثير، 1979، ج 2، ص 405)
  26. (ابن‌اثير، 1970، ج 2، ص 98)
  27. (بحرالعلوم، ج 2، ص 325)

منابع

  • دانشنامه جهان اسلام، مدخل"خالدبن سعید" از محمدحسن سعيدى،دسترس درکتابخانه فقاهتتاریخ بازیابی: 9 دی ماه 1392.