تخریب مزار امام حسین علیهالسلام توسط متوکل
محتویات
- ۱ بارگاه امام حسین علیه السلام در قرن سوم
- ۲ متوکّل و ویران کردن قبر به سال 236
- ۳ متوکّل و قصد ویران کردن مزار به سال 237
- ۴ سفر پیاده زید مجنون از مصر به کربلا
- ۵ قتل ابن سکیت به جرم محبت به امام حسین علیه السلام
- ۶ ابراهیم دیزج و اعجاز قبر امام حسین علیه السلام
- ۷ سفر زیارتی محمد بن الحسین به سال 240
- ۸ متوکّل و تخریب دیگر
- ۹ سفر عبدالله بن رابیه از حج به کربلا
- ۱۰ تعمیر اساسی بارگاه امام حسین علیه السلام و احداث مناره
- ۱۱ پانویس
- ۱۲ منابع
متوکل عباسی یکی از خلفای بنی عباس است که با امام هادی علیه السلام معاصر بود و با آل ابوطالب سخت دشمنی می کرد. در کتاب «اخبار الدول» به نقل از «مثیرالاحزان» چنین آمده است:
متوکل دستور داد قبر امام حسین علیه السلام را ویران نموده و خانه های اطراف قبر شریف را خراب کنند. آنگاه در آن محل زراعت نمایند و زائرین را از زیارت بازداشت و به زندان انداخت و مورد شکنجه قرار داد. تا جایی که دستور داد: هر کس به زیارت رود، باید دستش قطع شود.
برخی از محبین حاضر به قطع دست خود شدند و به زیارت رفتند و از این جهت مسلمانان بغداد بسیار متاثر شدند و بر دیوارها بر آن خبیث فحش و ناسزا نوشتند.
در کتاب ارزشمند «بحارالانوار» آمده است: یکی از محبین امام حسین علیه السلام می گوید: در سال 240 هجری با ترس و لرز به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شدم. دیدم که گاوها را به آن زمین بسته اند که آنجا را شیار نمایند. به چشم خودم دیدم همین گاوها که نزد قبر مطهر رسیدند، هر چه آنها را می راندند و می زدند، آنها از رفتن به نزدیک قبر مطهر خودداری می نمودند و به طرف راست و چپ می رفتند.
در «شرح الشافیه» به نقل «مثیر الاحزان» آمده است: متوکل دستور داد که آب به قبر مقدس حضرت سیدالشهداء علیه السلام ببندند؛ هنوز بیست و دو ذراع به قبر حضرتش مانده بود که آب ها روی هم جمع شدند. و بعدها همان جا «حائر» نامیده شد.
ابی سالم گوید: متوکّل، به وزیر خود فتح بن خاقان دستور داد که امام هادی علیه السلام را آزار دهد و ناسزا گوید، فتح دستور او را اجرا کرد.
حضرت علیه السلام فرمود: به او بگو: تمتعوا فی دارکم ثلاثة ایّام. فتح این سخن را به متوکل رسانید. متوکل گفت: بعد از سه روز او را خواهم کشت. روز سوم خود متوکّل را کشتند.
از غرایب و شگفتی های روزگار آن که نقل شده:روزی شمشیری بی نظیر به متوکّل هدیه شد. بعضی از اعیان و امرای لشکر آن را خواستند ولی متوکّل امتناع کرد و گفت: این شمشیر به بازوی «باغر» غلام ترکی شایسته است و آن را به «باغر» بخشید. باغر با همان شمشیر بعد از چند روز متوکّل را کشت.
بارگاه امام حسین علیه السلام در قرن سوم
کربلا موقعیت معنوی خود را به حد کمال حفظ کرده بود و جمعی از مسلمین و دوستان اهل بیت علیهم السلام مجاور قبر مطهر شده و احداث مسکن و بناء کرده بودند تا آن که متوکل در دومین سال سلطنت خود در ماه شعبان به سال 233 دستور داد که قبر امام حسین علیه السلام و کلیه منازل و خانه ها را خراب کنند و در جای آن زراعت نمایند.
بنا به گفته ابوالفرج اصفهانی، وی شبی از مغنیه های شهر، کنیزی درخواست کرد که او را شراب دهد و ساز نواز کند، از سوء تصادف مغنیه صاحب کنیز، غائب بود و به زیارت نیمه شعبان به کربلا رفته بود. پس از مراجعت یکی از کنیزان آوازخوان خود را پیش متوکّل فرستاد.
متوکّل پرسید: آن روز که شما را خواستم کجا بودید؟ گفت: با خانم خود به زیارت حج رفته بودیم. گفت: حالا که ماه شعبان است، موسم حج نیست. گفت: به زیارت قبر حسین علیه السلام.
متوکّل چنان آتش گرفت که رگهای گردنش نزدیک بود منفجر گردد، فوری صاحب او را احضار کرد و تمامی اموالش را ضبط نمود و خودش را به زندان انداخت و دستور داد قبر امام حسین علیه السلام و کلیه خانه های موجود را خراب کنند و زمین آنها را زراعت نمایند.
ابوالفرج می افزاید این عمل غیرانسانی در سال 233 هجری در شعبان به وقوع پیوست و مسلمان ها اقدام نکردند، ناچار ابراهیم دیزج یهودی را مامور کرد. وی جمعی از یهودیان را برای اجرای این منظور به کربلا آورد و آنان مباشر این عمل گشتند.
و دیزج حسب دستور متوکّل به ویرانی قبر و خانه ها کفایت نکرد، زمین آنها را زراعت نمود و پاسبانان دور تا دور نینوا برای منع زوار گماشت و هر که را می گرفتند یا می کشتند یا به زندان می فرستادند.
ابوالفرج برای ادعای خود که تخریب اول در شعبان 233 هجری واقع شده دو تا شاهد می آورد:
- این کنیز قبل از خلافت متوکل برای دلخوشی وی پیش او رفت و آمد می کرد و متوکّل به سال 232 ششم ذی الحجه به کرسی خلافت نشست و بر حسب عادت باید شعبان اول از دوران خلافتش باشد.
- گفتار سید محمد بن ابی طالب حسینی را در کتاب «تسلیة المجالس» مؤید قرار داده است.[۱]
متوکّل و ویران کردن قبر به سال 236
متوکل بنا به گفته تاریخ نویسان معتبر در سال 236 مجددا دستور تخریب و هدم قبور را داده، معلوم می شود که در فترت مختصری که بین تخریب اول و دوم وجود داشت باز اعاده بناء شده است هم نسبت به بارگاه و هم به خانه های مجاور اما بانی که بوده؟ از تاریخ چیزی بدست نیامده است.
و معلوم می شود ویرانی و تخریب سال 236 مهمتر و شنیع تر بوده، زیرا تاریخ نویسان نامی از قبیل طبری، ابن اثیر و مسعودی در حوادث سال 236 از این سانحه موحش یادی کرده اند.[۲] این حادثه مولمه را مسعودی در «مروج الذهب» چنین بیان می کند:
در سال 236 متوکّل به ابراهیم دیزج دستور داد که به کربلا رود و هر بنایی که هست ویران کند و هر کسی را که در آنجا ببیند، به قتل رساند یا سخت گوشمالی دهد.
وی به کربلا آمد، کلنگ بدست گرفت رفت بالای سقیفه و قبّه، شروع کرد به کلنگ زدن در این هنگام کارگرها به تخریب اقدام کردند. ابن خلکان و صاحب «وفیات الاعیان» و ابوالفدا مانند «مروج الذهب» در حوادث سال 236 متفقا قضیه را نقل کرده اند و از شواهد دیگر هم برای شخص متتبع یقین حاصل می شود که در سال مذکور تخریب به وقوع پیوسته است.
متوکّل و قصد ویران کردن مزار به سال 237
باز مسلمان ها و دوستان اهل بیت علیهم السلام ساکت ننشستند، از جان و مال گذاشتند و به زیارت قبر پسر پیامبر صلی الله علیه و آله شتافتند. این جریان به متوکّل مخابره گردید، بسیار ناراحت شد، ضمیر شیطانی او آتش گرفت، مجددا به سال 237 دستور ویران کردن آن را داد.
تاریخ نویسان معتبر مانند تاج الدین در کتاب «اخبار الخلفاء» و قرمانی [۳] در «اخبار الدول »[۴] برآنند که: متوکل دستور داد به سال 237 قبر امام حسین علیه السلام و خانه های مجاور را خراب کنند و از رفت و آمد مردم جلوگیری نمایند و تکرار این عمل فجیع در فاصله های کم چنان دلها را جریحه دار و موجب تنفر و انزجار مسلمین گردید که طبقات مختلف بغداد در مساجد، دیوارها، کوچه ها، بازارها و معابر و مجامع عمومی فحش و ناسزا بر متوکل نوشتند و شعرا در هجوم و توبیخ متوکل شعر سرودند.
علی بن عباس مشهور به «ابن الرّومی» که از شعرای نامی محسوب است و معتضد شانزدهمین خلیفه عباسی از ترس هجو، او را مسموم نمود و در سال 283 درگذشت، در کتاب «ستاره های فضیلت» در بخش طیره و تفال از نظر اسلام، شرح حال او نگارش یافته رجوع شود.
وی در هجو متوکّل اشعار ذیل را سروده است:
امامک فانظر اءیّ نهجیک تنهج طریقان شتّی مستقیم و اءعوج
و قد اءلجمتکم خیفة القتل منکم و فی القوم حاجّ فی الحیازیم حوّج
ولم تقنعوا حتّی استثارت قبورهم کلابکم منها بهیم و دیزج
ابوالحسن علی بن محمد بن نصر بن منصور بن بسّام بغدادی معروف به «ابن بسام» از اعیان شعرای قرن سوم متوفی 302 به هجوگویی معروف بود و کسی از امیر و وزیر و برنا و پیر از آسیب زبان وی ایمن نبود.
اشعار ذیل را در هجو متوکل سروده:
تالله ان کانت امیّة قد اءتت قتل ابن بنت نبیّها مظلوما
فلقد اءتاه بنواءبیه بمثله هذا لعمرک قبره مهدوما
اءسفوا علی اءن لایکونوا شارکوا فی قتله فتعره رمیما[۵]
تظاهرات ضد عباسی به جایی رسید که این مرتبه نتوانست به منظور شوم خود که مانند گذشته ها دستهای گناهکارش مرتکب شده بود، انجام دهد.
از جهتی هم ساکنین کربلا در مقابل مامون عکس العمل نشان داده و مانع شدند، به طوری که شیخ طوسی رحمة الله از قاسم بن احمد بن معمرالاسدی که از علمای سیره و مقیم کوفه است نقل می کند که وی می گوید: هنگامی که متوکل در سال 237 هجری یک تیپ از سپاه خود را با فرماندهی یک سرتیپ برای تخریب قبر امام حسین علیه السلام و قدغن کردن زوار به نینوا اعزام کرد و سپاه به نینوا رسید. آنان شروع به عملیات خود کردند.
یک مرتبه اهل عراق ریختند و جلوگیری نمودند و گفتند: اگر همه ما را بکشید ما از زیارت امام حسین علیه السلام دست بردار نخواهیم شد.
وقتی دیدند که اگر برخلاف گفته آنان رفتار شود، همه شان جان به کف حاضر به مرگ هستند و جریان را به متوکل گزارش نمودند. متوکّل به فرمانده آنها نوشت: کاری نداشته باش و به سوی کوفه عزیمت کن و چنان تصور کن که برای اصلاح امور آنان آمده ای. به امر متوکل سرتیب به بغداد برگشت.[۶] معلوم می شود در ظرف مختصر و فرصت ناچیز اعاده بناء با سرعت هر چه تمامتر انجام گردیده اما بانیان که بوده؟ باید بگوییم خود اهل سواد و ساکنین نینوا بوده اند.
و هرچه متوکّل درباره قبر ریحانه پیامبر صلی الله علیه و آله تحقیر و توهین و تخریب نموده، مسلمین به اعمال ضد عباسی دست می زدند و دماغ آنها را به خاک می مالیدند.
بدیهی است مسلمانانی که به زیارت قبر امام حسین علیه السلام می آمدند یک زمین خالی ویران را که زیارت نمی کردند، طبعا قبر را فوری تعمیر کرده و به زیارت می پرداختند.
از روایت «امالی» معلوم می شود که حکومت متوکل در نتیجه تکرار اعمال شوم خود رو به ضعف گذاشته و عظمت و قدرت خود را از دست داده و به حدی موهون و منفور شده بود که مردم متمرّد شده و در مقابل سپاه او دست به تظاهر زده و تهدیدشان می کردند و متوکّل از انقلاب آنها به وحشت افتاد و فرمانده سپاه را برگردانید.
سفر پیاده زید مجنون از مصر به کربلا
فضاحت اعمال متوکل نسبت به قبور کربلا به همه بلاد پخش گردید تا به آفریقا رسید، زید مجنون که یک فرد عالم فاضل و ادیب بود و در مصر اقامت داشت، شنید که متوکّل با کمال وقاحت دستور داده که قبر امام حسین علیه السلام را خراب کرده و جای آن را زراعت نمایند و آثار آن را از بین ببرند و آب را از نهر علقم بر آن جاری سازند و مردم را از زیارت بازدارند.
از این خبر ناگوار بسیار ناراحت شد و حزن شدید به وی رخ داد، به طوری که حادثه کربلا را به وی تازه کرد. مصر را با پای پیاده به قصد زیارت امام حسین علیه السلام ترک گفت. صحراها، بیابان ها، کوه و دره ها را پیمود تا به کوفه رسید و با بهلول عالم ملاقات نمود. به اتفاق هم به سال 237 هجری به قصد زیارت امام حسین علیه السلام از کوفه بیرون شدند و از دست هم گرفتند تا نینوا رسیدند.
ناگاه دیدند آب را که به قبر می بندند، آب دور تا دور قبر - در یک حد معینی - می ایستد و قطره ای به طرف قبر نمی رسد و گاوهای شیاری به نزدیک نمی روند.
زید به بهلول نگاه کرد و این آیه را تلاوت نمود: «یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم و یاءبی الله الّا ان یتمّ نوره ولو کره المشرکون».
سپس اشعار بسّامی را خواند:
تالله اذا کانت بنو امیّة قد اءتت قتل ابن بنت نبیّها مظلوما
مردی که سالها بود در آنجا مامور کشت و زراعت بود، پیش زید آمد و گفت: تو از کجا آمده ای؟ زید جواب داد: از مصر. کشاورز گفت: برای چه آمده ای؟ من بسیار وحشت دارم که تو را بکشند. زید سخت گریه کرد و گفت: شنیدم که قبر فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله را خراب کرده، کشت کاری می کنند.
در این هنگام مرد کشاورز خود را به قدمهای زید انداخت و داشت می بوسید و می گفت: پدر و مادرم به قربانت! از لحظه ای که تو را دیده ام قلب من نورانی شده و من خدا را شاهد می گیرم. سالها است که من در این سرزمین کشت کاری می کنم. هر وقت آب بر قبر امام حسین علیه السلام بستم آب می ایستاد و بالای هم می زد و حیران می ماند و دور می زد، قطره ای به قبر مطهر نزدیک نمی گردید و من گویا تا به حال مست بودم به برکت قدم های تو بیدار شدم.
زید سخنان مرد کشاورز را شنید، هر دو اشک ریختند. وی گفت:من الآن به شهر سامرّا پیش متوکل می روم و حقایق را به وی کشف می کنم، خواه مرا بکشد یا آزاد کند. زید گفت: من هم با تو می روم.
هر دو با هم پیش متوکل آمدند، مرد کشاورز قضیه را کشف کرد، متوکّل چنان خشمش گرفت و دستور داد مرد زارع را کشتند و طناب به پایش بستند در کوچه و بازار به رویش می کشیدند، سپس به دار آویختند.
زید مجنون روزها به انتظار نشست تا مرد کشاورز را از دار پایین آوردند و به مزبله انداختند و زید آمد، جنازه او را بغل گرفت، به دجله برد، غسل داد و کفن کرد و نماز خواند و به خاک سپرد و سه روز کنار قبرش نشست و تلاوت قرآن نمود.
در این هنگام دید جنازه ای را می آورند، مردم او را نوحه سرایی می کنند و اضطراب شدید حکمفرما است، زید پرسید: این مرده کیست که این قدر پرچم سیاه بدست مردم است و دسته جات زیاد او را تشییع می کنند. گفتند: کنیز حبشیه متوکّل است، نام وی ریحانه است و بسیار مورد علاقه متوکل بود. او را در مقبره متوکل دفن کردند، فرش انداختند و عطر پاشیدند و قبه عالی بر او برپا کردند.
زید مجنون وقتی این ها را دید، خاک بر سر خود ریخت و داشت می نالید و می گفت: قبر پسر پیامبر صلی الله علیه و آله را ویران می کنند، برای یک کنیز زنازاده قبه و بارگاه بنا می کنند. آنقدر می گریست که مردم به حال او رقّت می کردند، روزی اشعار زیر را سرود، سپس نوشت و به یکی از درباریان داد.
اءیحرث بالطّف قبر الحسین و یعمر فبر بنی الزّانیة...
همین که اشعار پیش متوکل خوانده شد، غیظ و غضبش جوش کرد و زید را احضار نمود. وی سخنانی در توبیخ و وعظ متوکّل گفت، او را بیش از هر چیز ناراحت کرد به طوری که دستور قتل زید را داد. در همین لحظه از حضرت علی علیه السلام پرسید و منظوری غیر از تحقیر نداشت.
زید گفت: به خدایم سوگند! فضل او را انکار نمی کند مگر کافر شکاک و دشمن نمی شود با علی مگر منافق و دروغگو. آنگاه از فضائل علی علیه السلام آنقدر سخن گفت که متوکل دستور داد او را به زندان بردند. وقتی که شب تاریکی خود را گسترانید، مردی که دیده نمی شد پیش متوکّل آمد با پای خود او را زد و گفت: زید را آزاد کن و الا هلاکت می کنم.
متوکّل وحشت زده برخاست خود به زندان آمد و زید را آزاد ساخت و خلعت مورد پسندی به وی داد و گفت: هر چه از من می خواهی دریغ نخواهد شد. زید گفت: من از تو فقط تعمیر قبر امام حسین علیه السلام و عدم تعرض به زوّار او را می خواهم. متوکّل قبول نمود و زید شاد از نزد او بیرون شد و شهرها را می گشت و اعلان می کرد: هر کس اراده زیارت امام حسین علیه السلام را دارد بدون وحشت برود.
بعد از این، ده سال قبر حسین علیه السلام از اعمال شیعه متوکل بدکار محفوظ ماند و مردم بدون هراس به سوی کربلا برای زیارت می آمدند.[۷]
قتل ابن سکیت به جرم محبت به امام حسین علیه السلام
متوکّل نه تنها به قبر امام حسین علیه السلام اسائه ادب می کرد و هتک حرمت می نمود، بلکه در هر کس محبت اهل بیت علیهم السلام را احتمال می داد، زیر شکنجه های گوناگون قرار می داد و به قتل می رسانید و یا بدون محاکمه اعدام می کرد. زندان ها از شیعیان حسین علیه السلام پر بود. از جمله آنان یعقوب بن اسحاق خوزی اهوازی معروف به ابن سکیت - با کسر اول و تشدید ثانی - از استادان شعر، ادب، نحو و لغت بود و کتب تراجم 14 تالیف برای او ضبط کرده اند.
وی در عین حال که از اصحاب امام محمدتقی و علی النقی علیهماالسلام بود و محبت فوق العاده به حضرت علی علیه السلام داشت. معلم [۸] معتز و مؤید پسران متوکل بود و خلیفه عباسی به عللی [۹] از وی ظنین و بدگمان بود.
روزی در حال درس از وی پرسید: کدام یک از حسنین علیهماالسلام و این دو پسر من زیادتر دوست می داری؟ ابن سکیت بدون تامل گفت: قنبر، غلام علی علیه السلام را با تو و این دو پسرت مبادله نمی کنم چه رسد به امام حسن و حسین علیهماالسلام.
متوکل در حالی که خشم گلوی او را می فشرد، دستور داد زبان او را بریدند یا از پس گردن بیرون آوردند ولی در پنجم رجب 244 به شهادت رسید.[۱۰] و بنا به نقل «تتمّة المنتهی» محدث قمی رحمة الله، متوکّل، ابن سکیت را به محکمه قاضی القضات فرستاد، وی پاره برهان های سست آورد، از قبیل شمول اهل بیت علیهم السلام در آیه تطهیر به زنان پیامبر نه بر حسنین علیهماالسلام و ابن سکیت قاضی را محکوم کرد با آن که ضمیر در آیه تطهیر «عنکنّ» نیست که مخصوص زنان باشد «عنکم» است که اختصاص به مردان دارد.
و این مرد ضعیف النفس دین فروش از دوران مامون قضاوت می کرد، در پایان عمرش دین را به دنیا فروخت. ابونعیم، در «حلیة الاولیاء» او را به فسق و لواط ذم و توبیخ کرده و تاریخ، بعد از هزار سال از او به زشتی نام می برد. متوکل او را در آخر عمل به حجاز تبعید نمود و اموال او را ضبط کرد. وی به سال 242 در ربذه درگذشت.
ابراهیم دیزج و اعجاز قبر امام حسین علیه السلام
محمد بن عبدالحمید گوید: همسایه ابراهیم دیزج بودم، در مرض مرگ وی او را عیادت کردم و رفاقت و شوخی با هم داشتیم، طبیب را در بالین وی یافتم از حال بیمار پرسیدم، از من کتمان نمود. ابراهیم به پزشک اشاره می کرد که معالجه کند و او نمی دانست چه علاجی کند. پس از مدتی بیرون رفت، مجلس خلوت شد. ابراهیم گفت: به خدا! استغفار و توبه می کنم از این که به امر متوکل به تخریب قبر حسین علیه السلام اقدام کردم و شبانه با عمله و کارگر که با ایشان بیل کلنگ بود، خارج شدیم و به غلامان و یاران خود رسیدیم به آنان گفتم: کارگر برای ویرانی قبر حسین آماده کنید.
در نتیجه خستگی راه خستگی راه خوبی مرا گرفت. ناگاه دیدم غلامان مرا بیدار کردند و غوغایی شنیدم، گفتم: چه خبر است؟ گفتند: در اطراف قبر حسین علیه السلام جماعتی هستند ما را تیراندازی می کنند. فوری به تحقیق پرداختم، دیدم حقیقت است در این پیش آمد که شب 13 رجب بود دستور تیراندازی دادم ولی هرچه از ما تیر خالی می شد، به خود تیرانداز برمی گردید.
این ماجرا مرا به وحشت انداخت و تب و لرز مرا درگرفت و از قبر دور شدم و تصمیم گرفتم دیگر به قبر حسین علیه السلام اهانت نکنم تا متوکّل مرا بکشد.
ابوبرزه گوید: به وی گفتم: خداوند شر او را از تو دفع کرده، دیشب پسرش منتصر او را به قتل رسانیده است. ابوبرزه گوید: ابراهیم گفت: از آن شب به جسم من دردی رسیده، امید زندگی را از من سلب کرده و شب مرد.[۱۱]
سفر زیارتی محمد بن الحسین به سال 240
ابوالفرج در «مقاتل الطالبین» نقل می کند: محمد بن الحسین الاشتانی [۱۲]که یکی از علمای برجسته قرن سوم است اعمال فجیع متوکّل را شنید بسیار ناراحت شد و مدت طولانی بود که به زیارت کربلا نرفته بود. تصمیم گرفت به زیارت کربلا رود، ولو به هر گونه پیش آمد ناگوار مواجه باشد، از خانه به قصد کربلا با همراهی یکی از عطارها بیرون شد.
روزها متواری و مخفی از مردم بودند و شب ها راه می رفتند تا آن که به غاضریه رسیدند، روز را در آنجا مکث نمودند همین که شب تاریکی خود را گسترانید بیرون شدند و از میان پاسبان که بعضی ها خواب بودند و بعضی ها مشغول به خود بودند، گذشتند تا آن که به قبر حسین علیه السلام رسیدند.
نظر بر این که علائم و نشانه های قبر را از بین برده بودند بسیار رنج و زحمت کشیدند تا آن که قبر مطهر را پیدا کردند، صندوق را که در بالای قبر بود به دور انداخته و آتش زده اند.
و در تاریکی شب مراسم زیارت را به جا آوردند و به اطراف قبر علامت و نشانه گذاشتند و برگشتند.[۱۳]
متوکّل و تخریب دیگر
قبر و بارگاه ملایک پاسبان و مطهر امام حسین علیه السلام تا سال 247 هجری از دست جنایتکار متوکل مصون بود، در همان سال وقتی آن ملعون شنید که مردم عراق و کوفه و از شهرهای دور در کربلا اجتماع می کنند، در نتیجه بازار با عظمتی در آنجا تشکیل یافته است، سپاهی برای تخریب قبر مطهر اعزام کرد که از زیارت قبر مبارک شدیدا مانع باشند.[۱۴]
سفر عبدالله بن رابیه از حج به کربلا
عبدالله بن رابیه می گوید: به سال 247 هجری به حج رفتم و از مکه به عراق آمدم، اول به زیارت قبر علی علیه السلام شتافتم و از ترس متوکّل این عمل را شبانه به جا آوردم، سپس به کربلا رفتم دیدم قبر امام حسین علیه السلام را خراب کرده اند و با چشم خود دیدم که شیارکننده ها شیار می کنند، وقتی که گاوها به قبر می رسند حیران می مانند و هرچه آنها را با چوب می زنند فائده نمی بخشد و قدمی به طرف قبر برنمی دارند و زیارت برای ما ممکن نشد مایوس به بغداد برگشتم و اشعار بسّامی را می خواندم:
تالله اذا کانت بنو امیّة قد اءتت قتل ابن بنت نبیّها مظلوما
فلقد اءتاک بنو اءبیه بمثله هذا لعمرک قبره مهدوما
اءسفوا علی اءن لایکونوا شارکوا فی قتله فتعره رمیما
وقتی که بغداد رسیدم ناگهان صدایی به گوشم رسید که می گوید: متوکل به درک رفت. خوشحال شدم گفتم: خدا امشب مقابل آن شب است.[۱۵]
معلوم شد شب چهارشنبه سوم شوال 247 هجری به دستور منتصر عباسی پسر متوکّل با شمشیرهای غلامان ترک به قتل رسیده و در مدت پانزده سال سلطنت خود چهار مرتبه قبر امام حسین علیه السلام را ویران کرد:
و پسرش منتصر به جهت دوستی و تعصب خود به اهل بیت علیهم السلام اقدام به قتل پدر خود «نیرون عرب» نمود و به این عمل مقدس، فضاحت و قباحت اعمال پدران خود که تاریخ بشر را آلوده و ملوّث کرده بودند به جهان و جهانیان اعلان نمود.
تعمیر اساسی بارگاه امام حسین علیه السلام و احداث مناره
منتصر پس از قتل پدر بی درنگ قبر امام حسین علیه السلام را تعمیر نمود، بلکه از نو بنای باعظمتی احداث کرد و برای بارگاه حسینی مناره ای برای راهنمایی زوار از راه دور بنا کرد و مردم را در زیارت آن حضرت آزاد گذاشت و برای سادات علوی بسیار تعظیم و تکریم نمود و فدک را به اولاد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام برگردانید و کلیه اوقاف آل علی را به دستشان سپرد. وی قبر علی بن ابی طالب علیهماالسلام را هم عمارت نمود[۱۶] بنا به گفته عمادزاده: بنای منتصر شامل قبّه، بارگاه، مسجد و صحن بوده است.[۱۷]
پانویس
- ↑ مقاتل الطالبیین: ص203؛ تاریخ کربلا: ص 193-194.
- ↑ طبری، ابن اثیر حوادث سال 236.
- ↑ تاج الدین بن علیا معروف به «ابن ساعی» خازن کتابخانه منتصر خلیفه 36 عباسی 623 640 بوده، در علم تاریخ تبحر کامل داشت تالیفات زیادی دارد به نام «اخبار الحلّاج»، «اخبار الخلفاء»، «اخبار الربط»، «اخبار قضاة بغداد»، «خبار الوزراء» و غیره به سال 674 وفات یافته است. ریحانة الادب: ج5، ص365.
- ↑ احمد بن یوسف قرمانی صاحب «تاریخ اخبارالدول و آثارالاول» سال 1019 در دمشق فوت کرده و در مقبره فرادیس مدفون گردید. ریحانة الادب: ج3، ص288.
- ↑ ریحانة الادب: ج1، ص161.
- ↑ امالی شیخ طوسی: ص 209. تظلم الزهرا علیهاالسلام: ص217.
- ↑ بحارالانوار: ج45، ص404.
- ↑ بنا به نقل «تتمّة المنتهی» محدث قمی، نخستین معلم پسران متوکل عمر بن بحر جاحظ بود به علت قباحت منظر وی متوکّل دهنزار دینار به او بخشید و او را کنار گذاشت و ابن سکیت را به جای او قرار داد. روزی متوکل از وی پرسید که دو پسر من معتز و مؤیّد بهترند یا حسن و حسین. ابن سکیت شروع کرد به نقل فضائل حسینی. متوکل دستور داد تا او را اتراک در زیر پای او افکندند و شکمش را بمالیدند و به همان سبب وفات یافت. به قولی در جواب متوکّل گفت: قنبر خادم علی علیه السلام بهتر از تو و پسران تو هستند. متوکّل امر کرد زبانش را از قفا بیرون کشیدند، او را به جهت کثرت سکوت و همت او را ابن سکیت می گفتند. (تتمّة المنتهی:ص 236)
- ↑ یک با شیعیان حسین علیه السلام شبانه به کربلا می رفت، دو با منتصر پسر متوکل که محبت به آل علی داشت روابط مرموز داشت. سه معروف بود که لعین یزید را جایز می داند در نتیجه لعن متوکل در قاموس وی جایز می شد.
- ↑ سفینة البحار: ج1، ص636.
- ↑ بحارالانوار: ج45، ص395.
- ↑ محمد بن حسین اشتانی یا اشنانی بانون یا شنانی بدون الف، هر سه ضبط شده و این مرد بکوفتی در زندان متوکّل محبوس بوده.
- ↑ تتمة المنتهی: ص240. مقاتل الطّالبیین.
- ↑ بحارالانوار: ج45، ص397.
- ↑ بحارالانوار: ج45، ص398.
- ↑ مناقب ابن شهر آشوب: ج2، ص190.
- ↑ جغرافیائی کربلا: ص134.
منابع
على ربانى خلخالى، کتاب چهره هاى درخشان سامرا، حضرت امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلام.