محمد بن عمید
محتویات
زندگینامه
«ابوالفضل محمد بن عمید» حدودا در سال ۲۹۹ یا ۳۰۰ هـ.ق پا به عرصه جهان گذاشته است، زیرا عمر او را در هنگام وفات کمى بیش از ۶۰ سال ثبت کرده اند[۱] و سال وفات او را بسیارى اوایل ۳۶۰ هـ یا ۳۵۹ هـ گفته اند. در مورد محل تولد او مدرکى در دست نیست، اما پیرامون محل زندگى وى باید گفت: ظاهراً در قم خانه اى داشت و ایام زندگى خود را (چه قبل از دست دادن پدر و چه بعد از آن) در دهستانهاى فارس، جبل و شهر رى سپرى کرده است و گویا زمانى را نیز در شهر اصفهان اقامت داشته است.[۲]
خاندان عمید اصلاً از شیعیان قم و از مروّجان این مذهب بوده اند.[۳] پدرش «ابوعبدالله حسین بن محمد» (۳۳۶-۲۷۵ ق) ملقب به «عمید»، جزو کاتبان به شمار مى آمد و موقعیت علمى بالایی داشت، چنان که ثعالبى مى گوید: ابن عمید فن کتابت را از غریبه نیاموخته؛ بلکه آن را از پدر خود «ابوعبدالله حسین» فراگرفته است. ابوعبدالله در مرتبه بزرگى از فن کتابت قرار داشت و رساله هاى او در خراسان (ایوان) مدون گشته بود.
قرائن بسیارى وجود دارد که ابن عمید وزیر و عالم شیعى مذهب بود. از جمله قمى بودن وى یکى از این قراین است و قمى بودن وى از لابهلاى مطالب تاریخى بدست مى آید. از آنجا که قم همیشه مهد تشیع امامى بوده است مى توان گفت که او نه تنها شیعه بلکه شیعه دوازده امامى بوده است. از دیگر شواهد تشیع او این که در مجلسى که او حضور داشت گویندگان گرد مى آمدند و پیرامون «دوستى على علیهالسلام» گفتگو مى کردند.[۴]
ابن عمید در قرن چهارم هجرى مى زیسته و این قرن از جهانى با قرون دیگر متمایز است. از جمله اوجگیرى فن کتابت (ترسّل) و گسترش تشیع در آن عهد توسط آل بویه از ویژگیهاى آن روزگار است. ابن عمید وزارت برخى از حاکمان آل بویه را به عهده داشت و او را ستون سلطنت آل بویه نامیده اند.[۵]
بعد از آن که ابوعلى قمى وزیر رکن الدوله بویهی از دنیا رفت، ابن عمید در سال ۳۲۸ یا ۳۳۶ هـ.ق به جاى او نشست و کرسى وزارت آل بویه را اشغال کرد.[۶] او در آن زمان مردى ۳۶ ساله بود و در دوران وزارت عدالت را در جامعه گسترش داد.[۷] ابن اثیر در تاریخ خود مدت وزارت ابن عمید را ۲۴ سال ذکر نموده است.[۸]
علماء و دانشمندان متعددى با ابن عمید مجالست داشتند از جمله: ابى الحسین بن فارس، ابوالعلاء السروى، ابى الحسن العلوى العباسى، ابن سمکه قمى و ابى محمد بن هندو، که در حضر همنشین او بودند و در سفر با او مکاتبه داشتند.[۹]
ابن عمید داراى دو فرزند پسر بود، یکى به نام على و با کنیه ابوالفتح و ملقب به «ذوالکفایتین» و دیگرى ابوالقاسم که قبل از تولد ابوالفتح وفات یافت.[۱۰] ابوالفتح در خدمت علما و استادانى که در اطراف پدرش گرد آمده بودند، به تحصیل علوم پرداخت و مانند پدر در کتابت استادى داشت و شاعرى خوش قریحه بود.
ابن عمید در تمامى عمر خود مبتلا به بیماری قولنج و نِقرِس بود[۱۱] و به علت نقرس شدید قادر به سوارى کردن نبود و به همین علت بر عمارى (تخت روان) مى نشست.[۱۲] در محرم سال ۳۵۹ یا ۳۶۰ هـ.ق رکن الدوله وزیر خود ابن العمید را با لشکرى انبوه و مجهز به سوى سرزمین یکى از شورشیان کرد به نام حسنویة بن حسین فرستاد تا او را که ایجاد اغتشاش نموده بود، سرکوب نماید. اما در بین راه بیمارى ابن عمید شدت یافت و زمانى که به همدان رسید در حدود ۶۰ سالگی چشم از جهان فروبست. پاره اى از نویسندگان نیز، رى یا بغداد را به عنوان محل وفات ابن عمید نام برده اند.[۱۳]
جایگاه علمی
در کتب تاریخى، ابن عمید را صاحب دانشهاى متعددى دانسته اند به طورى که در بیش از بیست رشته علمى مانند: نجوم، تاریخ، ادب، ریاضى، شعر، ترسل و کتابت، هندسه، فیزیک، علم بدیع و علم لغت، عروض، تفسیر قرآن، فقه، موسیقى، منطق و فلسفه تبحر داشت.
او در فن ترسل که همان کتابت است مهارت تمام داشت، به گونه اى که معروف است: فن انشاء و کتابت با عبدالحمید افتتاح شد و با ابن عمید به پایان رسید.[۱۴] وى از کاتبان چهارگانه جهان[۱۵] و بزرگترین نویسنده دیوانى بود[۱۶] که نوشتارهاى او را گواه بر این ادعا مى دانند و گفته اند بهترین رساله او «اخوانیات» و نامه اى که به ابوالعلاء نوشته، مى باشد.[۱۷]
ابن مسکویه مورخ شهیر که در اثر ۷ سال همنشینى شبانهروزى،[۱۸] بسیارى از سجایا و خصوصیات ابن عمید را در کتاب خود درج نموده است، مى گوید: در باب منطق و فلسفه خصوصا الهیات، کسى از معاصران جرأت نداشت در محضرش سخن گوید مگر به عنوان پرسش و آموختن، نه مباحثه. زمانى ابوالحسن عامردى (متوفى ۳۸۱ ق) که آهنگ بغداد داشت، از خراسان حرکت نموده وارد (رى) شد، چون شنید ابن عمید فیلسوف کاملى است و کتاب ارسطاطالیس را شرح نموده و داراى استعداد درخشانى مى باشد، همان جا اقامت گزید و نزد استاد زانوى تلمذ زد تا آن که بسیارى از مشکلات فلسفى برایش حل گردید.[۱۹]
ابن مسکویه مى نویسد: ابن عمید در تأویل قرآن و حفظ مشکلات و متشابهات قرآن و همچنین آشنایى به اختلاف آراء و نظرات فقهاء در رفیعترین درجه و بالاترین مرتبه قرار داشت.[۲۰] در عین حال نویسنده اعیان الشیعه وى را در علوم دینى متمکن و صاحب قدرت نمى داند.[۲۱]
ابن عمید خود مى گفت: موسیقى با مرگ من مى میرد و با ناپدید شدنم ناپدید مى گردد.[۲۲] از جمله آثار علمى او تعیین عرض جغرافیاى شهر رى است که با نتیجه اى که بعدها با وسائل علمى دقیق گرفته شده است، اختلاف زیادى ندارد.[۲۳] از خدمات ابن عمید آن بوده که مشکلات علمى که پیشینیان از حل آن عاجز مانده بودند را حل نمود.[۲۴]
ابن عمید در فنون متعدد نیز چیرهدست بود. از آن جمله: اسلحه سازى، تاکتیک هاى جنگى، مملکت دارى و سیاست، نقاشى و غزلسرائى. آلات عجیبى براى قلعهگشایى اختراع کرد و نیز سلاح شگفتانگیزى ساخت که به مسافت بسیار دور تیر مى انداخت و تأثیر فراوانى در وضع جنگ داشت. همچنین آینه هاى (مقعرى) ساخت که از راه بسیار دور آتش مى افروخت.[۲۵]
در مملکتدارى نوشتههایش بهترین شاهد چیرهدستى اوست. مخصوصاً رساله اى که در پریشانى اوضاع ایران و سوء تدبیر سلف خود و این که چه باید کرد تا وضع بهتر شود، خطاب به ابى محمد هندو نگاشته است که از آن رساله درس وزارت مى آموزند.[۲۶]
در سرودن شعر زبردست و ماهر بود که حتى مخالف سرسخت او، ابوحیان توحیدى بدان اعتراف نموده است و مى نویسد: «این مرد در سخن بالبداهه و شعر نیکو بود».[۲۷] و نیز از دیگرى نقل مى کند که «ابن عمید در غزل سرایى و سرودن معاتبه، شعرى شایسته داشت».[۲۸] او شعر طنز نیز مى سروده است.[۲۹]
ابن مسکویه مى نویسد: در نقاشى خصوصاً کار با ناخن مهارت عجیبى داشت، چنان که خود دیدم در مجلسى که فقط خاصان و افراد مورد اطمینان او حضور داشتند، سیب یا چیزى شبیه بدان را در دست مى گرفت و ساعاتى با آن ور مى رفت و سپس روى زمین مى غلتاند، او با ناخن روى آن اشکالى را نقاشى کرده بود.[۳۰]
استادان و شاگردان
ابن عمید، علوم و فنون خود را نزد اساتید متعددى فراگرفت، از جمله: احمد بن ابى عبدالله برقى و احمد بن اسماعیل بن سمکة، که وى را ابوعلى المجلى العربى از اهل قم مى نامند. ابن سمکة اهل فضل و ادب بود و کتابى تاریخى پیرامون خلفاء عباسى و دولت عباسیان تألیف نمود.[۳۱] علاوه بر این دو تن شاید ابى جعفر خازن[۳۲] و ابن ابى الثیات[۳۳] نیز در زمره اساتید او باشند.
همچنین گروهى از دانش پژوهان که طالب انواع گوناگون علوم بودند، در محضر ابن عمید گرد آمدند و احدى از ایشان از این که استاد را در علمى که از او مى آموزد، بزرگ بشمارد خوددارى نمى کرد و از آن که بگوید مانند او را ندیده، امتناع نمى ورزید.[۳۴] اما گویا تاریخ نام شاگردان وى را ثبت نکرده است، مگر دو تن از ایشان را، یکى صاحب بن عباد، که برجسته ترین شاگردان ابن عمید مى باشد. او با آن همه جلالتی که داشت از اتباع ابن عمید بوده بلکه به عقیده بعضى، این که او را «صاحب» نامیده اند به جهت مصاحبت او با ابن عمید بوده است. او استاد خویش را بسیار تعظیم مى نمود.[۳۵]
و دیگرى عضدالدوله که بزرگترین فرمانروای دیلمی در قرن چهارم است.[۳۶] زمانى که ابن عمید به فارس رفت انواع سیاست هاى استوار و فن جهاندارى را به او آموخت و عضدالدوله نیز به تعلیم او دل سپرد و بارها گفت: ابوالفضل بن عمید استاد من است و همیشه او را استاد یا «استاذ الرئیس» خطاب مى کرد.[۳۷]
آثار و تألیفات
آثار به جا مانده از محمد بن عمید را چنین گفته اند:
- تاریخ،
- دیوان الرسائل و المذهب فى البلاغات[۳۸]
- کتاب الخلق و الخلق (یا الخلق و المخلق)، که هنوز در چرکنویس بوده که مرگ مؤلف فرا رسید.[۳۹]
ویژگیهای اخلاقی
محمد بن عمید سجایا و صفات پسندیده اى داشت که سرآمد اهل زمان خویش بود، چنان که حتى دشمن به آن اذعان داشت.
تواضع:
در عین حالى که ابن عمید به تناسب منصب وزارتى که داشت کاخ نشین بود،[۴۰] اما از این که خود را در علم بزرگ بشمارد، کراهت داشت و از رفتار متکبرانه بر حذر بود.[۴۱]
رفتار با عالمان:
در خوشرویى و پاکخویى چنان بود که چون ادیب یا عالم صاحب فنى بر او وارد مى شد، گوش مى داد و چنان تحسین مى کرد که گویى آن مطلب را براى نخستین بار مى شنود. او در اوقات وزارت خود مرجع ادبا و علما و ارباب فضل و کمال بود.[۴۲]
حب على علیهالسلام:
در مجالس ابن عمید، شیعیان و چه بسا عالمان و راویان شیعى گرد مى آمدند و پیرامون محبت امام على علیهالسلام داد سخن مى دادند.[۴۳]
کم حرفی:
کم سخن و کوتاه گفتار بود مگر آن که از او مى پرسیدند و مستمعى فهیم مى یافت، در این هنگام بود که به نشاط مى آمد و بدون آن که در پاسخ درماند و درنگ نماید چنان با واژه هاى رسا و جملات پرصفا پاسخ مى داد که شنونده چنین پاسخى را نزد غیر او نمى یافت.[۴۴]
قدرت حافظه:
در آن اعصار که قدرت حافظه پیش از زمان ما ارزشمند بود وى از این موهبت الهى در حد اعلی برخوردار بود. به این نکته ابوحیان توحیدى نیز اعتراف کرده است.[۴۵] ابن مسکویه که سالها کتابدار او بوده مى گوید: شعرى نزد او خوانده نشد مگر آن که دیوان صاحب آن شاعر را حفظ بود و اشعارى را که سزاوار حفظ کردن بود چه از شعراى قدیم و چه از شاعران جدید همه را از بر بود. بارى شنیدم اشعار گروهى از شاعران ناشناس را مى خواند از این امر شگفت زده شدم و پرسیدم: اى استاد چگونه وقت شما اجازه مى دهد چنین شعرى را حفظ کنید؟ در پاسخم گفت: گویا تو گمان مى کنى من به خاطر حفظ این اشعار خود را در سختى مى اندازم؟ یکبار که این اشعار به گوشم برخورد، آن را حفظ مى شوم.[۴۶]
شجاعت:
آن گاه که ابن اثیر در تاریخ خود اوصاف ابن عمید را برمى شمرد، از وى به عنوان دلیرى تمام عیار نام مى برد.[۴۷] وقتى در نبردها حاضر مى شد چون شیرى شجاع بود و کسى به گردش نمى رسید و پهلوانى را یارى مبارزه با او نبود. در عین حال قلبى آرام داشت و به هدف نظامى آگاه بود.[۴۸]
سخنان حکیمانه:
ابن عمید سخنان حکمت آمیز را مکرر در مجالس بر زبان مى آورد که برخى از آن سخنان چنین است:
- «دانش پژوهان فروتن علم و حکمت، بیشترین بهره ها را از این دو مى برند، همان گونه که زمین پست بیشترین آب را مى نوشد».
- «همانا خداوند به هر آفریده اى ضدش را افزود تا دلالت کند وحدت تنها از آن اوست».
- «بزرگوارى خدا از حکمتش نمى کاهد و از این رو هر دعایى را اجابت نمى کند».[۴۹]
- «چگونه از دوستت که داراى طبایع چهارگانه است، توقع یک نوع رفتار را دارى».[۵۰]
پانویس
- ↑ الکامل فى التاریخ، ج ۹، ص ۶۰۶.
- ↑ یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۱.
- ↑ دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۲.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۳۳۲، پاورقى ۳.
- ↑ یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۵۸.
- ↑ الوافى بالوفیات، ج ۲، ص ۳۸۱.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۸۱.
- ↑ الکامل فى التاریخ، ج ۹، ص ۶۰۶.
- ↑ یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۴.
- ↑ اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.
- ↑ ریحانةالادب، ج ۸، ص ۶۰۶-۶۰۵.
- ↑ تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۳۱.
- ↑ ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.
- ↑ ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.
- ↑ همان، ج ۸، ص ۱۲۶.
- ↑ تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۷۰.
- ↑ یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۴.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۶.
- ↑ همان، ج ۲، ص ۲۷۷.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲.
- ↑ الخلاق الوزیرین، ص ۳۲۸.
- ↑ وزیران ایرانى از بزرگمهر تا امیرکبیر، ص ۱۲۵.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.
- ↑ همان، ج ۲، ص ۲۷۸.
- ↑ اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.
- ↑ همان، ص ۳۴۳.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷.
- ↑ همان، ج ۲، ص ۲۷۸.
- ↑ رجال علامه، ص ۱۶.
- ↑ اخلاق الوزیرین، ص ۳۶۴.
- ↑ همان، ص ۳۴۷.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.
- ↑ ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.
- ↑ تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۵۲.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.
- ↑ وزیران ایرانى از بزرگمهر تا امیرکبیر، ص ۱۲۵.
- ↑ اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۸.
- ↑ یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۳.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲.
- ↑ ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲، پاورقى؛ اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷ و ۲۷۸.
- ↑ اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.
- ↑ تجارب الامم، صفحات ۲۷۵ تا ۲۷۷.
- ↑ الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۹.
- ↑ همان، ص ۳۸۸.
- ↑ همان، ص ۳۹۰.
منابع
- ستارگان حرم، جلد 3، محمدمهدى حرزاده.