بشیریه

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۵ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«بشیریه» فرقه‌ای از غُلاة شیعه و شاخه‌ای از فرقه واقفیه و مفوّضه هستند. آنان سلسله امامان را به امام کاظم علیه‌السلام پایان یافته می‌دانند و معتقدند که امام در زندان هارون الرشید زندانی نشده و در آنجا نمرده، بلکه زنده و غایب است و روزی باز می‌گردد. محمد بن بشیر از سران این فرقه بود و بخاطر افکار انحرافی‌اش مورد لعن و نفرین اهل بیت علیهم‌السلام قرار گرفت.

پیدایش فرقه بشیریه

با شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام، جریانی به نام واقفیه پدید آمد که منکر شهادت ایشان و امامت امام رضا علیه السلام بودند. این جریان مورد سوء استفاده منحرفین دیگر واقع شد. به عنوان نمونه فردی به نام محمد بن بشیر با اعتقاد به جریان واقفه با افکار و اندیشه های خود، جریانی غلوآمیز را در بین مردم نشر داد که به «بشیریه» معروف است.

محمد بن بشیر از اهالی کوفه بود و به قبیله بنی اسد منتسب می ­باشد.[۱] چون او معتقد به اندیشه­ های باطل بود، از راههای غیر شرعی و غیر متعارف مانند شعبده، به گمراه نمودن مردم اقدام می ­کرد. وی با شعبده توانست جمعی از مردم را به کیش خود جذب کند.

محمد بن بشیر فرزندش سمیع را جانشین خود نمود و وی را واجب الاطاعة اعلام کرد. جانشینان سمیع را امام نمود تا اینکه امام غائب موسی بن جعفر علیه السلام ظهور کند. او تمام حقوق واجب مالی و غیره را برای این امامان تعیین نمود.[۲] البته گزارشهای‌ اندک‌ منابع‌ دربارۀ این‌ فرقه‌ نشان‌ می‌دهد که‌ آنان‌ زمان‌ درازی‌ در عرصه تاریخ‌ نپاییده‌، و به‌ زودی‌ از میان‌ رفته‌اند.

اعتقادات بشیریه

مهمترین عقیده بشیریه که عامل ظهور، استقلال و تمایز آنها از دیگر فرق اسلامی نیز هست، عقیده آنها در باب امامت است. محمد بن بشیر و اصحابش دعاوی باطلی داشتند، از جمله:

  • او شایع نموده بود که آن «موسی بن جعفر» که حجت خدا بر مردم است، «موسی» فرزند امام‌ صادق‌ علیه السلام نیست.[۳] علی بن حدید می ­گوید: شخصی این ادعای محمد بن بشیر را به موسی بن جعفر علیه السلام خبر داد و آن حضرت نیز او را سه مرتبه لعن و نفرین نمود.[۴]
  • او معتقد به وقف در مورد موسی بن جعفر علیه السلام شد و شهادت ایشان را انکار نمود[۵] و به مهدویت ایشان قائل شد و منتظر ظهور و خروج حضرت بود. معتقد بود که آن حضرت در بین مردم است و همه او را می دیدند ولی بعد از غیبت از ادراک مردم پنهان شد.[۶]
  • همچنین محمد بن بشیر معتقد به ربوبیت موسی بن جعفر علیه السلام شد و خود را پیامبر ایشان اعلام نمود.[۷]
  • قائل به غلوّ و تناسخ و اتحاد بودند.[۸]
  • امامت امام رضا علیه السلام و اولاد ایشان را انکار می ­نمودند و ایشان را به خاطر ادعای امامت کافر می ­دانست و قائلین به امامت علی بن موسی الرضا(ع) را کافر می­ شمارند و خون و اموال ایشان را مباح می ­دانستند و معتقد بودند که امام رضا علیه السلام نسبتی با موسی بن جعفر علیه السلام ندارد.[۹]
  • منکر تمام واجبات به جز نماز یومیه و روزه ماه مبارک رمضان هستند. و نکاح با محارم و لواط را جایز می­ دانند.[۱۰]

لعن محمد بن بشیر

لعن‌ و نفرین شدیدی‌ که‌ در آثار متقدم‌ شیعی‌ نثار محمد بن بشیر شده‌،[۱۱] بیانگر تأثیر افکار او در پراکندن‌ مردم‌ از گرد امام رضا علیه السلام، و دامن‌ زدن‌ به‌ تردیدها در غائله درگذشت‌ امام‌ کاظم‌ علیه السلام بوده‌ است‌.

امام صادق و امام موسی بن جعفر علیهما السلام محمد بن بشیر را لعن نمودند.[۱۲] در بیانی دیگر او را دشنام دهنده به خدا و اهل بیت علیهم السلام معرفی نمودند.[۱۳] امام رضا علیه السلام نیز فرمودند: محمد بن بشیر بر پدرم موسی بن جعفر علیه السلام دروغ می ­بست.[۱۴]

امام موسی بن جعفر علیه السلام بارها از او بیزاری جست و او را به شدت نفرین نمود و آشکار نمودند که محمد بن بشیر عمدا به ایشان دروغ می بندد و از خدا خواستند که محمد بن بشیر به بدترین وضع کشته شود.[۱۵]

نفرین آن حضرت بوقوع پیوست و به دستور خلیفه کشته شد؛[۱۶] علی بن حدید بعد از نقل نفرین امام موسی بن جعفر علیه السلام در مورد محمد بن بشیر می­ گوید: ندیدم کسی بدتر از وضع محمد بن بشیر کشته شود.[۱۷]

پانویس

  1. کشى، رجال الکشی، ص ۳۰۳.
  2. کشى، رجال الکشی، ص ۴۸۱.
  3. شیخ حر عاملى، وسائل الشیعة، ج ۲۸،ص ۲۱۷.
  4. کشى، رجال الکشی، ص ۴۸۲.
  5. همان، ص۴۸۰.
  6. علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج۳۷ ،ص ۲۹.
  7. کشى، رجال الکشی، ص ۴۸۲.
  8. بحارالانوار، ج۳۷، ص ۱۵.
  9. کشى، رجال الکشی، ص ۴۷۹.
  10. همان.
  11. رجال شیخ‌ طوسی‌، ص۳۴۴.
  12. کشى، رجال الکشی، ص ۴۸۱.
  13. کشى، رجال الکشی، ص ۴۸۲.
  14. کشى، رجال الکشی، ص ۳۰۲.
  15. کشى، رجال الکشی، ص ۴۸۳.
  16. علامه مجلسى، بحار الأنوار، ج ۳۷ ص ۲۹.
  17. کشى، رجال الکشی، ص ۴۸۳.

منابع