صادق احسان بخش
آیت الله صادق احسان بخش (1422 - 1349 ق) (1380 - 1309 ش) جانباز 70 درصد انقلاب اسلامی، روحانی مبارزی بود که در تمام طول مبارزات انقلابی در کنار استاد و مرید خود امام خمینی حضوری فعال داشت.
ایشان به عنوان نماینده ولی فقیه در استان گیلان، دغدغهای جز حل مشکلات مردم نداشتند.
از آیتالله احسانبخش حدود پنجاه اثر علمی در زمینههای مختلف برجای مانده است که از آن جمله میتوان به آثار الصادقین در ۲۳ جلد اشاره کرد.
محتویات
- ۱ تولد و دوران کودکی
- ۲ تحصیل علوم اسلامی
- ۳ خاطره ای از آیت الله بهجت
- ۴ ورود به حوزه قم
- ۵ علوم دانشگاهی
- ۶ چند خاطره
- ۷ هجرت به رشت
- ۸ طرح هجرت
- ۹ مدارس دین و دانش
- ۱۰ مبارزات سیاسی
- ۱۱ حضور در تحصن
- ۱۲ مسئولیت ها و فعالیت ها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
- ۱۳ جریان ترور
- ۱۴ فعالیت های علمی و فرهنگی
- ۱۵ حضور در دفاع مقدس
- ۱۶ آخرین آرزو
- ۱۷ خاطره تبلیغی
- ۱۸ رحلت
- ۱۹ پانویس
- ۲۰ منابع
تولد و دوران کودکی
حضرت آیت الله احسان بخش در دهستان «لیفشاگرد» از توابع «تولمات»، در 17 کیلومتری غرب شهرستان رشت در میان خانواده ای متدین و کشاورز دیده به جهان گشود.
پدرش مردی متدین، شب زنده دار و علاقه مند به روحانیت بود که در امر کشاورزی و دامداری، پرورش کرم ابریشم و تا حدودی سماکی فعالیت می کرد. آیت الله احسان بخش درباره اوصاف پدر بزرگوارش چنین می نویسد: «یکی از کسانی که در شکل گیری و رشد شخصیت علمی و اخلاقی من نقش مؤثر داشت، والد بزرگوارم بود. او یک مرد روستایی بود تا حدودی سواد خواندن و نوشتن داشت. دعا و قرآن را به خوبی آموخته بود. به روحانیت عقیده ای بس وافر داشت. قرآن و زیارت عاشورا را در هر روز صبح با صدای جذاب و گیرا می خواند و مقید بود که شبها با اهل خانواده در منزل، نماز جماعت برپا کند و مرا با تشویق وادار ساخت که با صدای بلند و رسا هر شب اذان بگویم و در دوران خفقان رضاخانی صبح های چهارشنبه هر هفته در منزل، مجلس روضه خوانی منعقد می ساخت و سه نفر از بهترین روحانیون به نامهای شیخ محمدعلی تولمی، شیخ جواد کلده ای و سید علی مصباح را که دو نفر اخیر بعدها توسط عمال رضاخان عمامه شان را برداشتند و آنان را به روستا تبعید نمودند، دعوت می کردند و این روضه تا ظهر ادامه داشت و همراه با صرف ناهار بود. آنان علاوه بر روضه خوانی، احکام و مسائل روزمره را به اهل خانواده مان تعلیم می دادند».[۱]
آیت الله احسان بخش قرآن و خواندن و نوشتن را در مکتب خانه شیخ عزت الله به خوبی فراگرفت و توانست دوره ابتدایی را در تولم شهر به اتمام برساند و آنگاه برای ادامه تحصیل رهسپار شهرستان رشت گردید.
تحصیل علوم اسلامی
آیت الله احسان بخش، درباره چگونگی ورود به حوزه علمیه این گونه می نویسد: «پدرم مبتلا به یک بیماری سختی شد که امید نجات و شفای آن نمی رفت ولی وی با توسل از این بیماری هولناک نجات یافت. در شهریور سال 1323 شمسی به مدت 4 ماه به زیارت عتبات عالیات مشرف [شد] و پس از ورود به نجف اشرف به زیارت حضرت آیت الله حاج سید ابوالحسن اصفهانی بزرگ، مرجع تقلید شیعیان رفت و ضمن پرداخت وجوهات شرعی با آن بزرگوار ملاقات نمود و این برخورد روحانی و معنوی که دارای کشش و جاذبه ای بس عمیق بود یک انقلاب و دگرگونی عجیبی را در او باعث شد؛ به طوری که پس از ورود به ایران، مرا به خواندن درس طلبگی تشویق نمود و من هم با علاقهمندی آن را پذیرفتم. آنگاه پدرم مرا به مدرسه مهدویه رشت خدمت حضرت آیت الله حاج سید مهدی رودباری رحمه الله معرفی نمود و من در همان روز که روز چهارشنبه 14 جمادی الثانی 1324 شمسی بود، مشغول تحصیل مقدمات علوم دینی شدم».[۲]
علاقه و هوش سرشار و استعداد ذاتی و حافظه قوی او باعث شد که مراحل مقدماتی را نزد برجسته ترین اساتید آن روز که همگی شایستگی مرجعیت و تدریس دروس خارج فقه و اصول را در حوزه های بزرگی چون نجف داشتند و هر کدام از استوانه های علمی و معنوی به شمار می آمدند، به خوبی آموخت. اساتید ایشان عبارت اند از: حضرات آیات شیخ علی علم الهدی، سید حسن بحرالعلوم، شیخ محمدکاظم صادقی، سید مهدی رودباری، شیخ محمد وحید خورگامی و... وی در این باره می نویسد: «درسها را در نزد اساتید نامبرده رشت که امروز در تعجب هستم که این شخصیت ها چگونه این کتاب های ابتدایی (مقدمات) را تدریس می کردند، فراگرفتم».[۳]
خاطره ای از آیت الله بهجت
حضرت آیت الله احسان بخش ضمن ستودن موقعیت علمی و معنوی و سیاسی اساتید برجسته خویش در حوزه علمیه رشت، خاطره جالبی را از آیت الله بهجت نقل می نمایند: «در سال 1325 شمسی، حضرت آیت الله بهجت دامت برکاته که از نجف اشرف برای صله ارحام به گیلان آمده و چند ماهی را در فومن اقامت نمودند، روزی به رشت تشریف آورده و وارد مدرسه مهدویه گردید. در حالی که بنده با مرحوم شیخ عنایت نصرالهی شرح جامی را مباحثه می کردیم. ایشان از ما پرسیدند که این کتاب را در نزد چه کسی می خوانید؟ ما گفتیم: در نزد آیت الله شیخ محمد کاظم صادقی! سری تکان داد و گفت: کسی که شایستگی تدریس خارج و لیاقت مرجعیت را دارد، حال امروز برای شما شرح جامی می گوید. قدر این نعمت بزرگ الهی را داشته باشید.[۴]
ورود به حوزه قم
معظم له پس از سه سال تحصیل و به اتمام رساندن مقدمات علوم دینی در سال 1327 شمسی وارد حوزه علمیه قم شد و دروس متوسطه و عالی را نزد اساتیدی مثل شهید صدوقی، لاکانی، مرعشی نجفی، شیخ مهدی مازندرانی، بتولی گیلانی، فقیهی گیلانی، سلطانی طباطبایی، مجاهدی تبریزی، علامه طباطبایی، اشراقی، میرزا ابوالفضل زاهدی قمی، فکور یزدی، آقا رضا صدر فراگرفت. در سال 1331 شمسی با اتمام سطوح عالیه و موفقیت در امتحانات، وارد درس خارج فقه و اصول حضرات آیات عظام بروجردی، امام خمینی و سید مرتضی مرتضوی لنگرودی گردید که تا سال 1340 شمسی ادامه داشت و با موفقیت توانست مبانی علمی اش را استوار سازد.
علوم دانشگاهی
آیت الله احسان بخش از جمله دانش آموختگان برجسته حوزوی است که علاوه بر تکمیل معلومات حوزوی برای فراگیری دانش جدید وارد دانشگاه گردید و موفق به اخذ سه لیسانس از دانشگاه تهران شد.
او از افراد معدودی بود که بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی، جذب ادارات دولتی نشد. ایشان خود در این باره می نویسد: «پس از فراغت از دانشکده باز چون گذشته در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل شدم. من و آیت الله دکتر سید عبدالله ضیائی لنگرودی رحمه الله روزی به محضر حضرت آیت الله سید احمد خوانساری [مشرف] شدیم و نظر ایشان را درباره استخدام و جذب یک روحانی تحصیل کرده در ادارات و دستگاه های دولتی در زمانی که تبلیغات بهائیت و دیگر گروههای الحادی در کشور بیداد می کرد، استفسار نمودیم. ایشان این آیه شریفه قرآن را خواندند و ساکت شدند: «وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ».[۵] ایشان استخدام در دستگاههای دولتی [آن زمان] را تکیه به ظالم می دانستند ولذا من و دکتر ضیائی از جذب و استخدام در ادارات و دستگاههای دولتی منصرف شدیم».[۶]
چند خاطره
آیت الله احسان بخش خاطرات ارزشمندی[۷] از اساتید برجسته خویش دارد که در اینجا چند خاطره از اساتید برجسته او که بنا به گفته خودش در شکل گیری و رشد شخصیت اخلاقی، اجتماعی و سیاسی وی تاثیر گذار بوده است، ذیلا نقل می شود:
1. آینده نگری استاد درباره سلطه آمریکا
وی می گوید: «در سال 1329 شمسی از قم به دیدن استادم حضرت آیت الله علم الهدی به رشت رفتم. وی از مایه علمی و سیاسی خوبی برخوردار بود. از اوضاع قم، تحصن طلاب حوزه در مدرسه فیضیه و اعتراض آنان در جلوگیری از جنازه رضاخان و نیز جریانات مربوط به ملی شدن صنعت نفت را با حرارت خاصی برایش شرح دادم و چون خودم طلبه فعالی بوده و در این قضایا حضور پرشوری داشتم، دوست داشتم نظر این عالم فرزانه را بدانم. ایشان با شنیدن حرفهایم، خنده ای کرد و گفت: پسرم! تو برو درس بخوان تا ملا شوی! کلاهی که بر سر ما در ایام تحصیل گذاشتند، بر سر شما نگذارند.
بعد ادامه داد و گفت: سیاست انگلیس در جهان به بن بست رسیده است و سیاست چرچیلی منفور عام و خاص شده است. قدرت جدید کمونیست شوروی، آلمان را شکست داده و فرانسه توان خود را از دست داده است. باید نیروی جدیدی در منطقه حکومت کند و آن آمریکاست.
امریکا وارث انگلستان می شود و این سر و صدا که الان در مملکت می شنوی، بسیاری از آنها سخنگویان آمریکا هستند و من ملی شدن صنعت نفت را آغاز ورود و سلطه آمریکایی ها بر منطقه خاورمیانه خصوصا ایران می دانم. و آنگاه جریانات تلخی از مشروطیت و عوض شدن مسیرش نقل کردند... که من از درایت، هوشمندی و آینده نگری در اوضاع سیاسی این روحانی والامقام درحیرتم».[۸]
2. آشنایی با حضرت امام
آیت الله احسان بخش از ارادتمندان و شاگردان حضرت امام و نماینده ایشان در گیلان از سال 1340 شمسی به شمار می رفت. وی می نویسد: «من شاید جزو نخستین شاگردان امام بودم که از ایشان اجازه دریافت نمودم و این دستخط از حیث تاریخ جلوتر از دستخطهایی باشد که به دیگر فضلاء داده اند. از حضرت امام کمتر دیده شده است که دستخط نمایندگی با آن سعه صدر و در آن روزهای حساس به شاگردانش بدهد، ولی چون مرا کاملا می شناخت، این شاگرد خویش را به دستخط مبارک مفتخر ساخت.
حضرت امام در درس اصول، مبانی اصولی آقای نائینی را نقد می کردند و ما هم از آن مبانی مطلع نبودیم. دانستن حرفهای اصولی نائینی بر من واجب بود؛ لذا برای رسیدن به این مقصود به درس سایر آقایان رفتم ولی به نتیجه ای نرسیدم تا این که در درس آیت الله خوانساری به من گفته شد: اگر دنبال فهمیدن سخنان آیت الله نائینی هستی، باید به درس شاگرد برجسته اش، آیت الله سید مرتضی لنگرودی شرکت کنی.
وقتی به درس آقای لنگرودی آمدم، دیدم به هدفم رسیده ام. او سخنان اصولی استادش را خوب تفسیر می کرد و آنگاه با این تفسیر، نقد درسهای امام مرا جذب می نمود.
من در حوزه از درس های جنجالی و پرنشاط مثل درس امام همواره استقبال می کردم. بعد از رحلت آقای بروجردی، مبلغ مرجعیت امام در گیلان بودم و همواره مورد عنایت آن حضرت بودم؛ به طوری که هیچگاه در طول عمر مبارک ایشان با تعیین وقت قبلی به محضرشان شرفیاب نمی شدم. از سال 1340 شمسی عکس حضرت امام در دفتر مدرسه ام تا پیروزی انقلاب نصب بود. امام از حیث اخلاق و سیاست، معلمی سازنده برایم بود».[۹]
هجرت به رشت
دل کندن از شهر و حوزه قم برای کسانی که با آن مانوس گشته اند و با همه وجود دوستش می دارند، کاری بس دشوار و مشکل است. آیت الله احسان بخش درباره چگونگی ترک حوزه و هجرت به رشت، این گونه می نویسد: «روزی از درس اصول حضرت امام برگشتم که مرحوم آیت الله ضیابری (یکی از علمای ذی نفوذ رشت) را دیدم. از من پرسید: تا کی می خواهی در قم بمانی و آب و هوای حوزه را بخوری؟ خسته نشده ای؟ گفتم: فعلا مشغول درس و بحث هستم. فرمود: بیا رشت! آخه تو هم نسبت به جوانهای این مملکت دینی داری و چه بهتر حالا که جوان هستی، دینت را نسبت به آنان اداء کنی تو شرعا مسئولی.
از سخنان وی قدری تکان خوردم و به خود آمدم. سخنان گرم ایشان بر دلم نشست. قدری فکر کردم، دیدم ما نباید شهریه بگیریم و عمر تلف کنیم. انتظارات و توقعات ایشان بجاست. تصمیم گرفتم به رشت بروم و علی رغم علاقه مندی من به حوزه و مخالفت برخی از اساتید قم و رشت که نگران آینده من بودند، در سال 1340 شمسی به رشت رفتم».
طرح هجرت
یکی از سنت های پسندیده آیت الله احسانبخش، دعوت طلاب و فضلاء گیلانی قبل از ماههای محرم و رمضان در مهدیه رشت بود که یکبار ضمن بیان اوضاع استان، فرمود: «به خاطر دارم در اوایل طلبگی من در رشت در این شهر بیش از 30 مجتهد سکونت داشت و خیلی از روستاهای گیلان یک یا چند مجتهد در آن سکونت داشت. روحانیت در سابق وقتی به حد کافی از نظر علمی اشباع می شدند، بیشتر آنان برای اداء تکلیف الهی خویش به شهرها و روستاها برمی گشتند و حالا قضیه برعکس شده است، علماء برجسته شهرها به حوزه می روند ولذا الان در برخی از مناطق گیلان ما، مردم به خاطر نداشتن روحانی از دراویش استفاده می کنند. به خدا همه ما و مدرسان و مسئولان حوزه مسئولیم!».
مدارس دین و دانش
آیت الله احسانبخش در قم با مدرسه دین و دانش به مدیریت آیت الله شهید دکتر بهشتی آشنایی کامل داشت. ایشان به تبعیت از این سبک نوین، در سال 1340 شمسی مدرسه ابتدایی و دبیرستان دین و دانش و بعد از مدت کوتاهی مدرسه راهنمایی دین و دانش را با حمایت آیت الله ضیابری در رشت تاسیس کردند. برنامه های این مدارس کاملاً ابتکاری بود و مورد استقبال شدید مردم متدین رشت واقع شد. فهرست برخی از برنامه های خاص این مدارس چنین است:
الف. اقامه نماز جماعت:
وی در این باره می نویسد: «با توجه به اوضاع بد فرهنگی آن روز رشت، نماز از این مدارس به خانه ها راه پیدا می کرد و خیلی ها اهل نماز شدند».[۱۰]
ب . تلاوت قرآن صبحگاهی:
در این مدارس، هر روز به جای سرود صبحگاهی برای دانش آموزان، تلاوت قرآن اجرا می شد.
ج. جذب دبیران مجرب و کارآمد:
وی در این باره می نویسد: «سالی که دبیرستان دین و دانش را افتتاح کردم، هنوز سن من به سی سال نرسیده بود. محتاج یک مدیر لایقی بودم؛ لذا از آقای سید محمد تائب استدعا کردم و ایشان هم پذیرفتند. او تنها دبیری بود که مورد قبول همه اقشار دانش آموزی، خصوصا آن روزهایی که رشت زیر نفوذ نیروهای چپ قرار داشت، بوده است.
روزی به خاطر عمل جراحی ناشی از ترور در بیمارستان برلین آلمان، پرفسور غفاری به دیدنم آمد و از وضع زندگی خود به تفصیل سخن گفت و آنگاه از من پرسید: آیا آقای تائب زنده است؟ پرسیدم: شما با آقای تائب چه آشنایی دارید؟ گفت: پدرم مدتی رئیس دارائی رشت بود. من دوره متوسطه را نزد ایشان آموختم و امروز اگر از اخلاق انسانی در آلمان چیزی برایم مانده باشد، آن را از آقای تائب دارم».[۱۱]
د . برگزاری مراسم مذهبی:
در این مدارس در تمام اعیاد مذهبی، جشن و چراغانی و آذین بندی همراه با پذیرایی مفصل و سخنرانی برگزار می شد و نیز در ایام تاسوعا و عاشورای حسینی هر سال هیئت عزاداری با دستجات منظم و باشکوهی از این مدارس وارد شهر رشت می شدند. استقبال پرشور مردم و جوانان از آن به قدری تاثیرگذار بود که بارها شهربانی و ساواک می خواستند جلوی این حرکت عزاداری را بگیرند، اما چون فراگیر شده بود، نمی توانستند کاری انجام دهند.
اشعار انقلابی این هیئت در بیداری نسل جوان و مردم بسیار مؤثر واقع گردید . یک نمونه از اشعار آنها این است:
تاج و تختت را یزیدا واژگون خواهیم کرد کاخ تو ویران چو کاخ بیستون خواهیم کرد
شاد می باشی که دنیا شد به کامت ای یزید در همین دنیا ترا پست و زبون خواهیم کرد
مبارزات سیاسی
مبارزات سیاسی آیت الله احسانبخش از سال 1329 شمسی آغاز شد و تا پیروزی انقلاب تداوم یافت. مبارزات وی در آگاهی بخشیدن به دانش آموزان و فرهنگیان در مدارس دین و دانش و آشنا ساختن آنان با افکار و اعلامیه های حضرت امام، منجر گردید تا مدارس دین و دانش به عنوان کانون مبارزات و تظاهرات مردمی در سطح شهر مطرح گردد؛ به طوری که تمام تظاهرات خیابانی مردم شهرستان رشت از دبیرستان دین و دانش آغاز و با سخنرانی معظم له به پایان می رسید.
وی با ایجاد گروه فرهنگی ابوریحان که اعضای آن را فرهنگیان خوشنام گیلان تشکیل می دادند، اعلامیه های حضرت امام را شبانه فتوکپی و با هماهنگی در سطح استان پخش می نمودند. مبارزات سیاسی در سطح عموم مردم که با سخنرانی های افشاگرانه ایشان از مظالم رژیم در مسجد چینی چیان رشت که محل برگزاری نماز جماعت ایشان بود، بارها منجر به احضار، دستگیری، زندانی، ممنوع المنبر و ممنوع الخروج شدن ایشان گردید.
و گاهی ایشان با دخالت آیت الله ضیابری از عواقب خطرناک سخنرانی نجات می یافت که شرح مبارزات، فعالیت ها، سخنرانی ها، ارتباط با امام و سایر شخصیت های انقلاب، صدور اعلامیه و امضاء انفرادی و جمعی، همراه با علماء رشت و... در کتب اسناد انقلاب اسلامی چاپ شده و بیش از 150 صفحه آن در خاطرات صادق به چاپ رسیده است.
منزل و مدارس وی بارها مورد تعرض وحشیانه ساواک قرار گرفت و خسارات فراوانی را بر او تحمیل کرد. او در پیشاپیش راهپیمایی ها، حضوری جدی و فعال داشت و البته در به ثمر رسیدن انقلاب در گیلان شخصیت های بزرگی همانند: آیات سید حسن بحرالعلوم، سید محمود ضیابری، مرحوم لاهوتی، شهید ربانی املشی، مرحوم دکتر ضیایی و برخی از شخصیت های فعلی همانند: آیات محمدی گیلانی، محفوظی، قربانی و ... نقش مؤثری ایفا نمودند.
حضور در تحصن
آیت الله احسانبخش با 70 نفر از روحانیون گیلان به منظور فشار بر دولت غیرقانونی شاه که از ورود حضرت امام به ایران ممانعت می کرد، به تهران آمد و به جمع علماء و روحانیون سراسر کشور که در دانشگاه تهران تحصن کرده بودند، پیوست و نیز در مراسم استقبال حضرت امام در فرودگاه حضور داشت.
مسئولیت ها و فعالیت ها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
آیت الله احسانبخش بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در تامین امنیت شهرها و خدمات رسانی به مردم استان، پاکسازی ادارات و سازمان ها از لوث وجود عناصر ضدانقلاب، خنثی سازی توطئه ها و فتنه های منافقین که از همه جا به جنگلهای گیلان و مازندران روآورده بودند، نقش بسیار ارزشمندی داشت. مردم گیلان هیچگاه یاد و خاطره این روحانی فداکار و مدافع واقعی امام و انقلاب را فراموش نخواهند کرد.
مگر مردم شهر انزلی در زمانی که ضدانقلاب ها و نیروهای چپ و لیبرال، شهر را به تصرف کامل خویش درآورده بودند و وحشیانه اقدام به آتش زدن اموال آنها می کردند، فراموش خواهند کرد که چگونه آیت الله احسانبخش به همراه یگان نیروی دریایی به کمک آنان شتافت و محاصره را شکست و ضدانقلاب را با خفت و خواری از شهر بیرون راند.
مگر مردم مسلمان شیعه و سنی طالش که بر اثر دست های ناپاک و تفرقه انگیز ضدانقلاب به مقابله با همدیگر برخاسته بودند، فراموش خواهند کرد که معظم له به میان آنان رفت و با سخنرانی های آتشین خود، وحدت و همدلی و برادری را بین آنان استوار ساخت و آنان را از تفرقه و درگیری برحذر داشت.
آیت الله احسانبخش، دانشگاه گیلان را که به تصرف ضدانقلاب و منافقین درآمده بود با تظاهرات باشکوه مردم رشت و استان و با همکاری استاندار شهید، برادر انصاری و دادستان انقلاب اسلامی، شهید کریمی و برخی از چهره های سرشناس روحانی استان، طی یک درگیری خونین از تصرف آنان خارج ساخت و با حرکت به سوی خیابان های شهر تمام مراکز تبلیغی و مطبوعاتی آنان را نابود و منهدم ساخت.
و زمانی که منافقین در جنگلهای سرسبز شمال دست به تحرکات ناجوانمردانه همچون ترور فرزندان سپاهی و نیروهای مؤثر انقلاب در سراسر گیلان و حتی غرب مازندران می زدند و نیز در مطبوعات خویش با صراحت نوشته بودند «که هیچ نیرو و قدرتی قادر نیست آنان را از جنگل بیرون نماید»، آیت الله احسانبخش با شناسایی مراکز تردد آنان در جنگل به وسیله نیروهای بومی همانند: چوپانان جنگلی در اندک زمانی با الهام از امداد الهی و با کمک های نیروهای فداکار نظام، آنان را از جنگل های شمال بیرون راند و خواب راحت را از چشمان آنان ربود که شرح فعالیت های ایشان بسیار مفصل است.
جریان ترور
منافقین که از سوی آیت الله احسانبخش لطمات جبران ناپذیری را دریافت کرده بودند و به خوبی واقف بودند که نبض حرکت انقلاب در خطه گیلان در وجود ایشان است، در صدد انتقام جویی برآمدند و ناجوانمردانه وی را در روز پنج شنبه 26 فروردین سال 1361 شمسی بعد از اقامه نماز ظهر و عصر در مسجد کاسه فروشان ترور کردند که ایشان به سختی مجروح گردید و جمعی از نمازگزاران مسجد نیز مجروح گردیدند.
خبر ترور فورا به بیت امام گزارش شد و به دستور حضرت امام، وی برای معالجه به بیمارستان شهید مصطفی خمینی منتقل گردید. وی تا سال رحلت (1380 شمسی) بارها در ایران و خارج به خاطر عوارض ناشی از ترور، 14 بار عمل جراحی گردید. اما منافق معدوم که با ضربات محافظان وی از پای درآمد، در بازدید از بدنش معلوم شد که پر از تله های انفجاری، 12 لول دینامیت و 4 عدد نارنجک بوده و قصد شهادت معظم له را داشته است که وی به مشیت الهی زنده ماند.
وی علی رغم معلولیت، دست از فعالیت شبانه روزی خویش برنداشت و اکتفاء به آمار و ارقام مسئولان نمی کرد. او بارها با لباس مبدل در اقصی نقاط گیلان حضور می یافت و مشکلات مردم را از نزدیک مشاهده و برای حل آن، مسئولان استان را بسیج می کرد.
فعالیت های علمی و فرهنگی
آیت الله احسانبخش علاوه بر تدریس طلاب در مدرسه رشت، اقدام به ساختن دو مدرسه علمیه پسرانه و دخترانه با امکانات رفاهی به صورت مجزا نمود و علاوه بر آن همواره در روز، بیش از 5 ساعت تعهد داشت که مطالعه نماید. مجموع این مطالعات منجر به چاپ بیش از 57 اثر علمی، دینی و سیاسی گردید که مهمترین اثر چاپ شده ایشان «مجموعه 35 جلدی آثار الصادقین» است که احادیث بیش از 360 اثر نفیس شیعه و سنی با 50 هزار حدیث به همراه ترجمه را به صورت الفبایی دربردارد.
آیت الله صافی گلپایگانی ارزش این اثر نفیس را در ردیف آثار شیخ طوسی قلمداد فرمودند و اما در کنار خدمات علمی، وی مبادرت به ساختن دهها باب مدرسه، مسجد، کتابخانه، پل، جاده، پمپ بنزین، دارالایتام و منازل برای فقراء نمود که مهمترین آثار باقیات الصالحات ایشان احداث مصلای بزرگ امام خمینی رحمه الله در زمینی به مساحت 4 هکتار در شهر رشت است که دهها باب مجتمع مسکونی، تجاری، صنعتی، چندین هکتار زمین مزروعی به عنوان پشتوانه این اثر بزرگ وقف گردیده است.
گفتنی است که 95 درصد عملیات مصلی در زمان حیات ایشان به اتمام رسیده بود.
حضور در دفاع مقدس
معظم له می نویسد: «در طول دفاع مقدس تقریباً هیچ عملیاتی نبود که من در آن حضور نداشته باشم» و حتی در برخی از موارد در خطوط مقدم جبهه به دیدن رزمندگان اسلام می رفت و به آنان روحیه می داد و نیز نقش ایشان در جمع آوری کمکهای مردمی در پشت جبهه بسیار حائز اهمیت بود. مردم قهرمان ایران هیچگاه کاروانهای بزرگ (1000، 1250، 1500 کامیون) کمکهای مردمی استان گیلان به جبهه های جنگ را از یاد نخواهد برد که طرح و راه اندازی و جمع آوری این کاروانها از ابتکارات آیت الله احسانبخش بود.
آخرین آرزو
آیت الله احسانبخش هیچگاه از خط ولایت و امام و رهبری خارج نشد و با تمام وجود به سردار قافله ایمان و انقلاب عشق می ورزید. دوستان و نزدیکان وی نقل می کنند: که معظم له بر اثر عوارض ناشی از ترور کلیه هایش از کار افتاده بود و هفته ای پنج بار دیالیز می شد. بارها در جمع دوستانش فرموده بود: من رفتنی ام و آرزویی ندارم، الا این که دلم می خواهد مقام معظم رهبری را در استان گیلان زیارت کنم.
این تنها آرزوی من است. خداوند آرزوی دیرینه این مرید وفادار را برآورده ساخت و مقام معظم رهبری در اردیبهشت سال 1380 شمسی به دیدار مردم گیلان رفت و یک سال و اندی بعد از تشریف فرمائی، معظم له با قلبی آرام و مطمئن به لقاءالله پیوست.
خاطره تبلیغی
وی می نویسد: «در سال 1334 شمسی - که بیش از 25 سال نداشتم - به آبکنار انزلی جهت تبلیغ دعوت شدم. وسیله ایاب و ذهاب فقط قایق بود. به محض این که از قایق پیاده شدم، مردی از اهالی آمد با صدای بلند گفت: از این بچه مرشدتر پیدا نکردید؟ و با قیافه مخصوصی به من نگاه کرد و از من دور شد. من از این سخن مرد خیلی ناراحت شدم و در دلم از خدا کمک خواستم. وقتی از منبر پایین آمدم، صدای «احسنت احسنت» از همه مسجد بلند شد. راضی و خوشحال بودم و آن مرد سخت از گفته خود شرمنده شد.
در همین روستا در منزل فردی سکونت داشتم که به من خبر دادند، سیدی آمده و داد و بیداد راه انداخته است. در اسرع وقت به آنجا رفتم، دیدم اهالی روستا به سید روحانی می گویند: خوب، چند سال برای ما خوانده ای دیگر ما نیاز نداریم. بروید جای دیگر بخوانید.
من وقتی این ها را شنیدم و حال و احوال سید را نگریستم، ناراحت شدم که چرا اینجا آمدم. نکند او فکر کند آمده ام تا جایش را بگیرم. ناراحت و دلشکسته به عواقب ماجرا می اندیشیدم. ناگهان فکری به نظرم رسید، فورا خطاب به مردم گفتم: ای مردم و ای عاشقان امام حسین! به من بگوئید: این روضه از آن کیست؟ گفتند: حضرت سیدالشهداء علیهم السلام. پرسیدم: این سیدالشهداء جد من است یا جد این سید؟ گفتند: جد این سید. گفتم: پس جواب جدش را چه می دهید؟ گفتند: پولی که کفاف دو نفر روحانی را بنماید نداریم. گفتم: هر چه به این سید سال گذشته دادید، بدهید؛ اگر چیزی زیاد آمد، به من بدهید و اگر زیاد نیامد. من چیزی از شما مطالبه نمی کنم. آن سال مردم بیش از سالهای گذشته به مسجد آمدند و به برکت این گذشت، هم به سید و هم به من پول بیشتری تقدیم داشتند. هم سید و هم من و هم مردم راضی بودند».[۱۲]
رحلت
سرانجام این مبلغ سخت کوش اسلام، در شب 14 خرداد 1380 شمسی در سالگرد رحلت استاد و مرادش امام خمینی رحمه الله به ملکوت اعلی پیوست، در پی رحلت این عالم ربانی، 3 روز در استان گیلان عزای عمومی اعلام شد. مقام معظم رهبری و سران سه قوه و شخصیت های کشوری و لشکری پیامهای تسلیت صادر کردند و پیکر پاک این روحانی خدوم و خستگی ناپذیر با تشیع جنازه کم نظیر مردم استان و با نماز آیة الله محمدی گیلانی، در جوار مصلای بزرگ امام خمینی رحمه الله رشت به خاک سپرده شد.
پانویس
- ↑ خاطرات صادق، صادق احسان بخش، ص 30-21، با تلخیص.
- ↑ خاطرات، ص 37.
- ↑ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص 55.
- ↑ دانشوران گیل و دیلم، ص 105.
- ↑ سوره هود/113: «و به کسانی که ظلم کردند، تکیه نکنید که موجب می شود تا آتش شما را فراگیرد».
- ↑ خاطرات، ص95 با تلخیص.
- ↑ مجموعه خاطرات حیات علمی، سیاسی و اخلاقی به قلم خود ایشان تحت عنوان «خاطرات صادق» در 800 صفحه به چاپ رسیده است.
- ↑ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص396.
- ↑ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص84-81.
- ↑ خاطرات صادق، ص103.
- ↑ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص 119.
- ↑ خاطرات صادق، ص 96 و 95 و ضمنا شرح زندگانی آیت الله احسانبخش را می توان علاوه بر خاطرات صادق، در این منابع دید: کتاب دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم؛ گنجینه دانشمندان، ج5، ص184؛ آئینه پژوهش، شماره 68 و روزنامه اطلاعات، 16 خرداد سال 1380؛ اسناد انقلاب اسلامی؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، صص متعدد.
منابع
محمدتقی ادهم نژاد، مبلغ آگاه و خستگی نا پذیر؛ آیت الله احسان بخش، مبلغان، شماره 54، خرداد 1383، صفحه 103.