شورای شش نفره خلافت: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «در سال 23 هجری عمر بن خطاب (خلیفه دوم)، توسط فیروز غلام مغیرة بن شعبه ضربت خو...» ایجاد کرد) |
(←خلیفه مورد نظر عمر بن خطاب) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
در سال 23 هجری [[عمر بن خطاب]] (خلیفه دوم)، توسط فیروز غلام مغیرة بن شعبه ضربت خورد که موجب کشته شدن خلیفه شد.عمر قبل از مرگش شورایی متشکل از شش نفر از صحابه [[رسول خدا]] (ص)تشکیل داد و به انتخاب خلیفه پس از خود را این شورا واگذار کرد. | در سال 23 هجری [[عمر بن خطاب]] (خلیفه دوم)، توسط فیروز غلام مغیرة بن شعبه ضربت خورد که موجب کشته شدن خلیفه شد.عمر قبل از مرگش شورایی متشکل از شش نفر از صحابه [[رسول خدا]] (ص)تشکیل داد و به انتخاب خلیفه پس از خود را این شورا واگذار کرد. | ||
− | == | + | == نظر عمر در مورد جانشین خویش == |
+ | === کاندیدهای خلافت بلافصل مورد نظر عمر بن خطاب === | ||
+ | پس از ضربت خوردن عمر و نزدیک شدن مرگ او ، مسئله جانشینی او در میان مسلمانان اهمیت بسیاری پیدا کردند.عده از اصحاب او،خواستار این شدند تا وی مانند [[ابوبکر]] کسی را به عنوان جانشین خود برگزیند.اما عمر در جواب آنها گفت:« چه كسى به من امر مىكند كه براى خود جانشينى برگزينم. اگر ابو عبيده را زنده مىيافتم او را خليفه قرار مىدادم و روزى كه پروردگار خود را ديدار كنم و از من پرسش كند چه كسى را بر امت محمد (ص) خليفه قرار دادى؟ خواهم گفت پروردگارا، از پيامبر (ص) شنيدم كه مىگفت: هر امتى امينى دارد و امين اين امت ابو عبيده است. اگر معاذ بن جبل را زنده مىيافتم او را به عنوان خليفه برمىگزيدم، و روزى كه پروردگار خود را ديدار كنم و از من پرسش كند چه كسى را بر امت محمد (ص) خليفه قرار دادى؟ خواهم گفت: | ||
+ | پروردگارا، از پيامبر (ص) شنيدم كه مىگفت: معاذ بن جبل روز قيامت، در جلوى دانشمندان مىآيد. اگر خالد بن وليد را زنده مىيافتم او را به عنوان خليفه برمىگزيدم، و روزى كه پروردگار خود را ديدار كنم و از من پرسش كند چه كسى را بر امت محمد (ص) خليفه قرار دادى؟ خواهم گفت: پروردگارا، از پيامبر (ص) شنيدم كه مىگفت: خالد بن وليد شمشيرى از شمشيرهاى خداست كه بر مشركان كشيده شده است. ليكن من كسانى را بر خواهم گزيد كه رسول خدا (ص) در هنگام رحلت خود از آنان خشنود بود.<ref>امامت و سياست،ابن قتیبه دینوری/ترجمه،ص:43 </ref>» | ||
+ | پس تمام کاندیدهای خلافت بلافصل عمر از نظر او،همگی درگذشته بودند.به همین دلیل او تصمیم گرفت تا با تشکیل شورایی آن هم با شرایط خاص، تعیین خلافت پس از خویش را به آنان واگذار کند. | ||
+ | === نظر عمر در مورد خلافت بنی هاشم === | ||
+ | روزی ابن عباس به نزد عمر رفت. عمر به او گفت:«ای ابن عباس؛ آیا می دانی چه چیز مانع رسیدن خلافت به شما بعد از رسول خدا(ص) شد؟ ابن عباس گوید: من دوست نداشتم به او پاسخ دهم، به او گفتم: اگر ندانم خلیفه مرا آگاه می نماید؟ عمر گفت: مردم دوست نداشتند نبوت و خلافت در خانواده شما جمع شود، تا با آن بر دیگران فخر بفروشید، و قریش خلافت را برای خود انتخاب نمود، و درست اندیشید و موفق گردید. گفتم ای امیرالمومنین(یعنی عمر) اگر به من اجازه سخن گفتن دهی و خشم خود را از من دور نمایی، در این مورد سخن بگویم؟ عمر گفت: بگو! گفتم: این که می گویی قریش برای خود خلیفه انتخاب نمود و درست اندیشید و موفق گردید، اگر انتخاب قریش موافق با انتخاب پروردگار می بود، کار خوب را قریش انجام داده و قابل بحث نبوده و مورد حسادت واقع نمی شد (ولیکن متاسفانه انتخاب قریش هماهنگ با انتخاب پروردگار نبود) و این که گفتی: قریش دوست نداشت نبوت و خلافت در یک خانواده باشد، خداوند متعال می فرماید: «ذَلِکَ بَاَنَّهُم کَرِهُوا مَا اَنزَلَ اللهُ فَاَحبَطَ اَعمَالَهُم»: آنان آنچه خداوند نازل نمود را دوست نداشتند، و همه اعمال آنها از بین رفت. | ||
+ | |||
+ | عمر ادامه داد و گفت: به من رسیده است که تو می گویی: خلافت را از روی حسدو ظلم و ستم از ما دور گرداندند. | ||
+ | ابن عباس گفت: اما این که از روی ظلم از ما ستانده شد، این مسیله برای همگان روشن است، و امّا این که گفتی از روی حسد، به آدم (علیه السلام) جدّ ما حسادت شد، و ما نیز فرزندان او هستیم که به ما حسادت می ورزند. | ||
+ | عمر گفت: هیهات، هیهات به خداسوگند هرگز حسداز دلهای شما بنی هاشم از بین نرود. | ||
+ | ابن عباس: گفت ای امیرالمومنین،آهسته! دل هایی را که خداوند از آلودگی ها پاک نموده است به حسد توصیف منما، زیرا قلب رسول خدا(ص) نیز،از دل های بنی هاشم است. | ||
+ | عمر گفت: از من دور شو، ای ابن عباس! | ||
+ | ابن عباسگفت :این کار را می کنم وقتی خواستم بر خیزم، از من خجالت کشید، و گفت: ای ابن عباسسر جای خود بنشین؛ به خداسوگند من حقوق تو را رعایت می کنم، و آنچه تو را خوشحال می کند، دوست می دارم.<ref>تاریخ این اثیرج2ص63-65دار صادر؛ تاریخ طبری ج 2 ص 577</ref>» | ||
+ | == پانویس == | ||
+ | {{پانویس}} | ||
+ | ==منابع== | ||
+ | * امامت و سياست (تاريخ خلفاء)، ابن قتيبة دينوري (276)، ترجمه سيد ناصر طباطبايى، تهران، ققنوس، 1380ش. |
نسخهٔ ۲۳ مهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۶:۵۸
در سال 23 هجری عمر بن خطاب (خلیفه دوم)، توسط فیروز غلام مغیرة بن شعبه ضربت خورد که موجب کشته شدن خلیفه شد.عمر قبل از مرگش شورایی متشکل از شش نفر از صحابه رسول خدا (ص)تشکیل داد و به انتخاب خلیفه پس از خود را این شورا واگذار کرد.
محتویات
نظر عمر در مورد جانشین خویش
کاندیدهای خلافت بلافصل مورد نظر عمر بن خطاب
پس از ضربت خوردن عمر و نزدیک شدن مرگ او ، مسئله جانشینی او در میان مسلمانان اهمیت بسیاری پیدا کردند.عده از اصحاب او،خواستار این شدند تا وی مانند ابوبکر کسی را به عنوان جانشین خود برگزیند.اما عمر در جواب آنها گفت:« چه كسى به من امر مىكند كه براى خود جانشينى برگزينم. اگر ابو عبيده را زنده مىيافتم او را خليفه قرار مىدادم و روزى كه پروردگار خود را ديدار كنم و از من پرسش كند چه كسى را بر امت محمد (ص) خليفه قرار دادى؟ خواهم گفت پروردگارا، از پيامبر (ص) شنيدم كه مىگفت: هر امتى امينى دارد و امين اين امت ابو عبيده است. اگر معاذ بن جبل را زنده مىيافتم او را به عنوان خليفه برمىگزيدم، و روزى كه پروردگار خود را ديدار كنم و از من پرسش كند چه كسى را بر امت محمد (ص) خليفه قرار دادى؟ خواهم گفت: پروردگارا، از پيامبر (ص) شنيدم كه مىگفت: معاذ بن جبل روز قيامت، در جلوى دانشمندان مىآيد. اگر خالد بن وليد را زنده مىيافتم او را به عنوان خليفه برمىگزيدم، و روزى كه پروردگار خود را ديدار كنم و از من پرسش كند چه كسى را بر امت محمد (ص) خليفه قرار دادى؟ خواهم گفت: پروردگارا، از پيامبر (ص) شنيدم كه مىگفت: خالد بن وليد شمشيرى از شمشيرهاى خداست كه بر مشركان كشيده شده است. ليكن من كسانى را بر خواهم گزيد كه رسول خدا (ص) در هنگام رحلت خود از آنان خشنود بود.[۱]» پس تمام کاندیدهای خلافت بلافصل عمر از نظر او،همگی درگذشته بودند.به همین دلیل او تصمیم گرفت تا با تشکیل شورایی آن هم با شرایط خاص، تعیین خلافت پس از خویش را به آنان واگذار کند.
نظر عمر در مورد خلافت بنی هاشم
روزی ابن عباس به نزد عمر رفت. عمر به او گفت:«ای ابن عباس؛ آیا می دانی چه چیز مانع رسیدن خلافت به شما بعد از رسول خدا(ص) شد؟ ابن عباس گوید: من دوست نداشتم به او پاسخ دهم، به او گفتم: اگر ندانم خلیفه مرا آگاه می نماید؟ عمر گفت: مردم دوست نداشتند نبوت و خلافت در خانواده شما جمع شود، تا با آن بر دیگران فخر بفروشید، و قریش خلافت را برای خود انتخاب نمود، و درست اندیشید و موفق گردید. گفتم ای امیرالمومنین(یعنی عمر) اگر به من اجازه سخن گفتن دهی و خشم خود را از من دور نمایی، در این مورد سخن بگویم؟ عمر گفت: بگو! گفتم: این که می گویی قریش برای خود خلیفه انتخاب نمود و درست اندیشید و موفق گردید، اگر انتخاب قریش موافق با انتخاب پروردگار می بود، کار خوب را قریش انجام داده و قابل بحث نبوده و مورد حسادت واقع نمی شد (ولیکن متاسفانه انتخاب قریش هماهنگ با انتخاب پروردگار نبود) و این که گفتی: قریش دوست نداشت نبوت و خلافت در یک خانواده باشد، خداوند متعال می فرماید: «ذَلِکَ بَاَنَّهُم کَرِهُوا مَا اَنزَلَ اللهُ فَاَحبَطَ اَعمَالَهُم»: آنان آنچه خداوند نازل نمود را دوست نداشتند، و همه اعمال آنها از بین رفت.
عمر ادامه داد و گفت: به من رسیده است که تو می گویی: خلافت را از روی حسدو ظلم و ستم از ما دور گرداندند. ابن عباس گفت: اما این که از روی ظلم از ما ستانده شد، این مسیله برای همگان روشن است، و امّا این که گفتی از روی حسد، به آدم (علیه السلام) جدّ ما حسادت شد، و ما نیز فرزندان او هستیم که به ما حسادت می ورزند. عمر گفت: هیهات، هیهات به خداسوگند هرگز حسداز دلهای شما بنی هاشم از بین نرود. ابن عباس: گفت ای امیرالمومنین،آهسته! دل هایی را که خداوند از آلودگی ها پاک نموده است به حسد توصیف منما، زیرا قلب رسول خدا(ص) نیز،از دل های بنی هاشم است. عمر گفت: از من دور شو، ای ابن عباس! ابن عباسگفت :این کار را می کنم وقتی خواستم بر خیزم، از من خجالت کشید، و گفت: ای ابن عباسسر جای خود بنشین؛ به خداسوگند من حقوق تو را رعایت می کنم، و آنچه تو را خوشحال می کند، دوست می دارم.[۲]»
پانویس
منابع
- امامت و سياست (تاريخ خلفاء)، ابن قتيبة دينوري (276)، ترجمه سيد ناصر طباطبايى، تهران، ققنوس، 1380ش.