سید حسین فقیه سبزواری: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(منابع)
سطر ۴۰۵: سطر ۴۰۵:
 
* [http://nbo.ir/fa-ir/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AA%D9%82%D9%89-%D8%A2%D9%85%D9%84%D9%89__l-p-0-1--329.aspx#_ftn74 مرحوم آیة الله شیخ محمد تقی آملی مدفون در کنار مزار مرحوم فقیه سبزواری بنا به وصیت خودشان]
 
* [http://nbo.ir/fa-ir/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AA%D9%82%D9%89-%D8%A2%D9%85%D9%84%D9%89__l-p-0-1--329.aspx#_ftn74 مرحوم آیة الله شیخ محمد تقی آملی مدفون در کنار مزار مرحوم فقیه سبزواری بنا به وصیت خودشان]
  
* [http://nbo.ir/fa-ir/%D9%83%D8%A7%D8%B8%D9%85-%D9%85%D8%AF%D9%8A%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D9%86%D9%87-%DA%86%D9%89__l-p-0-1--320.aspxآیة الله استاد کاظم مدیر شانه چی دارای اجازه اجتهاد از مرحوم فقیه سبزواری ]
+
* [http://nbo.ir/fa-ir/%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%83%D8%A7%D8%B8%D9%85-%D9%85%D8%AF%D9%8A%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D9%86%D9%87-%DA%86%D9%89__l-p-0-1--320.aspx آیة الله استاد کاظم مدیر شانه چی دارای اجازه اجتهاد از مرحوم فقیه سبزواری . گزینه زندگی تفصیلی استاد را ببینید ]
  
 
==پیوند==
 
==پیوند==

نسخهٔ ‏۲۸ اکتبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۶:۵۰


آيت‌ الله العظمی حاج میرزا حسين فقيه سبزواري (متوفّی شنبه 24 شوال 1386 هجری قمری ، برابر با شنبه 15 بهمن ماه 1345 شمسی ) از علماي ديني و فقهاي قرن چهاردهم هجري و از مراجع تقلید و مدرسین نامدار و برجسته حوزه مشهد است.

محتویات

تبار نامه مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

ضمن این که موضوع نسب و انتساب ، خود از مسائل مهم دنیای شیعه بشمار می رود ، پیوند نسب و سلسله به پیامبر بزرگوار اسلام ( ص ) و دودمان پاک آن حضرت نیز ، از افتخارات بزرگ و ارزشمند خاندان های وابسته به اهلبیت علیهم السلام می باشد و قطعا ، آن ها که از طریق نسب ، دارای ارتباط و پیوندی با خاندان شریف علوی و فاطمی و فرزندان عزیز آن ها هستند ، جادارد که از این شرافت بزرگ بر خود ببالند و بدین افتخار نسبی ، بر دیگران مباهات کنند .

نسب مرحوم فقیه سبزواری با بیست و نه واسطه به شاهزاده حسین اصغر می رسد و شاهزاده حسین اصغر ، یکی از فرزندان محترم حضرت امام زین العابدین علیه السلام می باشد .

بطوری که مرحوم محدث قمی متذکر است شاهزاده حسین اصغر ، برادر ابوینی حضرت امام محمد باقر علیه السلام می باشد . این امامزاده بزرگوار ، دارای آن چنان مقامی است که در زیارتش ، ثواب زیارت جدش حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام نقل شده است . مزار شریفش در بغدادو در کنار پدر و برادر بزرگوارش مدفون است . بطوری که تاریخ گذشته نشان می دهد ، سادات حسینی که سلسله نسب آن ها منتهی به این شاهزاده محترم می شود ، اکثراً مردانی عالم و متقی بوده اند و هم اکنون بسیاری از این سادات مکرّم ، بدین صفات مشهورند .

لازم به ذکر است که بین سبزوار و نیشابور خراسان هم امامزاده ای بدین نام مدفون است که از فرزندان و اعقاب همین بزرگوار می باشد .

شجره مرحوم فقیه سبزواری به قلم خودشان به نقل از کتاب " مکارم االاثار " تألیف مرحوم میرزا محمد علی معلم حبیب آبادی :

" النسب‌: بر حسب آنچه از بزرگان شنیدم‌، مرحوم شاه سلطان حسین‌، هنگامی که عازم ‌زیارت مشهد می‌شود، در شاهزاده عبدالعظیم دو سید بزرگوار را که از سلسله سادات بلده‌ طیبه‌ (م: مدینه طیبه) بودند و از سلسله سادات آن بلده هستند، یکی به نام آقا میرزا محمد و دیگری به نام‌ آقا میرزاعبدالحسین که آقامیرزا محمد واعظ بی نظیر و آقا میرزا (م: شاید میرزا عبدالحسین) عالم بی نظیر، با خود به سفرمشهد می‌آورد و در سبزوار که وارد می‌شود، اهالی سبزوار از سلطان استدعا می ‌کنند که عالمی در این شهر نداریم‌. آقا میرزا عبدالحسین در سبزوار می ‌ماند که محل تدریس ایشان در محل، معروف بود و این بزرگوار جد والد مرحوم است و آقا میرزا محمد مشهد آمده و در مشهد اقامت می‌نماید و به مناسبتی، به قریه جاغرق که چهارفرسخی مشهد است منتقل و فعلا عده زیادی از اولاد آن مرحوم موجود هستند. و بر حسب آنچه معلوم ‌مرحوم والد به بیست و نه طبقه منتهی می‌شود به حسین اصغر فرزند حضرت سجاد(ع‌) و در کوه نیشابور معروف به جبل اردلان مدفون و فعلا مزار عموم آن اطراف و دارای موقوفاتی‌ زیاد است‌. "

آیة الله میرزا موسی سبزواری ، پدر مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزاحسین فقیه سبزواری

یکی از فقیهان زاهد و نامدار ؛ و از مردان بزرگی که سرزمین عالم پرور سبزوار به دنیای دین و دانش تقدیم کرده است ، مرحوم آیة الله میرزا موسی فقیه سبزواری والد ماجد و پدر والاتبار آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری رحمة الله علیهما بوده است .

مرحوم میرزا موسی از علماء طراز اول عصر خود و از بزرگان و رجال معروف قرن سیزدهم هجری قمری می باشد . وی در سال ( 1262 ) هزار و دویست و شصت و دو قمری برابر با 1224 هجری شمسی (هزار و دویست و بیست و چهار هجری شمسی ) در یک فرسنگی سبزوار در محلی بنام ایزی و معروف به دهنام یا دهبد نام پا به جهان گذاشته است . هنگامی که به سن چهارده سالگی ( 1238 هجری شمسی ) می رسد ، از محضر پدر ارجمند خود مرحوم میرزا محمد علی که از سادات و دهقانان با فضیلت زمان خود بوده کسب اجازه نموده و با هزینه پدر برای تحصیل و کسب علم به سبزوار وارد می شود . در سبزوار مدرسه ای بنام فخریه معروف به مدرسه مبارکه کهنه وجوددارد که شاید قدیمی ترین مدرسه علمی در اسلام باشد و این مدرسه ، بزرگانی چون مرحوم طبرسی ، صاحب تفسیر مجمع البیان تحویل دنیای اسلام داده است . مرحوم میرزا موسی در همان اتاق و حجره مرحوم طبرسی مشغول تحصیل می شود و پس از مدت کوتاهی در حدود چهار سال به سال هزار و دویست و هشتاد قمری ( 1242 هجری شمسی ) در سن هیجده سالگی از سبزوار حرکت و به مشهد وارد می شود . پس از ورود به مشهد ، به مدرسه عباس قلی خان که در خیابان سفلی مشهد واقع است وارد و مشغول تحصیل می شود . در این مدرسه ، دوره مقدمات و سطح را به پایان می رساند و با استعداد عجیب و فوق العاده خود آن چنان که باید از محضر اساتید بزرگ حوزه علمیه خراسان استفاده می کند . همین استعداد ایجاب می کند که وی مورد توجه و عنایات اساتید حوزه قرار گیرد و بالنتیجه ، پیشرفت شایان توجهی در کسب علم و فضیلت بنماید .

هیجده سال تمام می گذرد و مرحوم میرزا موسی دوره مقدمات و سطح را بطور کامل به پایان می رساند و سپس به امر پدر تقریبا به سال هزار و دویست و نود و هشت قمری ( 1259 هجری شمسی ) مشهد را ترک و به وطن و زادگاه خود باز می گردد .

پس از بازگشت از مشهد ، تصمیم به تشکیل عائله گرفته و با یکی از خانواده های اصیل و نجیب و دهقان زادگان آن دوره که در شش فرسنگی سبزوار ؛ و محلی به نام داشخانه زندگی می کرده اند ، ازدواج می کند .

این ازدواج ایجاب می کند که مدت دوسال در سبزوار بماند و همین اقامت اجباری ، فرصت ارزنده ای برای فضلای سبزوار بوده است که از محضر ایشان ، مقدمات و سطح را استفاده کنند .

اما هدف های عالی تر و آرزوی رسیدن به مدارج علمی بالاتر ، وی را وا میدارد که در سال هزار و سیصد قمری ( 1261 هجری شمسی ) در سن سی و هشت سالگی ، سبزواررا به قصد سامرّاء ترک کند . سامراء در آن زمان از بزرگ ترین حوزه های علمی اسلام بوده و مرحوم میرزا حسن شیرازی معروف به میرزای بزرگ که مرجع تقلید شیعیان و زعامت تامّه عصر خودرا دارا بوده ، سرپرستی حوزه علمیه سامراء را بعهده داشته اند .

وجود عالم بزرگوار و مرجع تقلیدی همچون میرزای شیرازی بزرگ باعث شده بود که تمام شیعیان متوجه سامراء شوند و حتی زائرانی که برای زیارت اعتاب مقدسه مشرف می شدند از راه سامراء ایاب و ذهاب ؛ و چند شبی را در آن جا بسر می بردند .

سامراء از نظر مرکزیت علمی به اوج شهرت رسیده و بدین جهت تمام فضلاء و طلاب برجسته بدان حوزه مقدسه روی می آوردند . مرحوم میرزا موسی سبزواری هم که برای کسب فضل ؛ و نیل به آمال مقدس خویش از وطن دور افتاده و جدا شده بود به سامراء وارد و بر اثر هوش و استعداد بسیار خود از همان روزهای نخست ، توجه مرحوم میرزای شیرازی و سایر اساتید و بزرگان را به خود جلب نموده و در ردیف شاگردان برجسته و ممتاز قرار گرفت و از محبت های مخصوص و عنایات فراوان میرزا بهره مند بوده است .

مدتها گذشت . اواخر عمر میرزای بزرگ بوده که دسته های کرد علی اللهی سرراه زواررا می گرفتند و زائران اعتاب مقدسه را به وضع فجیع و دلخراشی قتل عام می کردند . بدین لحاظ مرحوم میرزای شیرازی ، رفت و آمد را برای زائران از راه سامراء تحریم فرمودند و رفت و آمد از این راه قطع گردید .

مدتی زیاد نگذشت که به سال هزار و سیصد و دوازده قمری ( 1273 هجری شمسی ) مرحوم میرزای بزرک دعوت حق را اجابت و از دنیا رفت . رحلت میرزا ؛ و عدم رفت و آمد زوار ، سامراء را از آن موقعیت پرنشاط گذشته انداخت و حوزه علمیه سامراء ، رو به انحلال و انهدام نهاد .

بعد از مرگ مرحوم میرزا ، شخصیت برجسته علم و عمل ، مرحوم آیة الله العظمی آقای میرزا محمد تقی شیرازی ، سرپرستی حوزه علمیه و زعامت دینی را بعهده گرفت و طلاب را اداره می کرد لیکن اوضاع پریشان سامراء ؛ و تحولی که در حوزه علمیه پیدا شده بود ، زندگی طلاب را دشوار و کم کم آنان را متوجه حوزه علمیه نجف اشرف نموده اما با تمام این مشکلات ، تا سال هزار و سیصد و هیجده قمری ( 1279 هجری شمسی ) ، بازهم حوزه علمیه سامراء دایر ؛ و عده ای از فضلای حوزه ، من جمله آقای میرزا موسی سبزواری به اطراف مرحوم میرزا محمد تقی جمع و سعی می کردند که حوزه از هم نپاشد و زحمات چندین ساله از بین نرود لکن بر اثرناراحتی ها و سختی های فراوان ، دیگر اقامت در حوزه علمیه سامراء غیر ممکن و هجوم مشکلات زندگی غیر قابل تحمل بوده بدین جهت ، اکثر علماء و فضلاء ، راه نجف را در پیش گرفتند و بدان دار پر فیض روی نهادند .

درمیان فضلائی که عازم نجف اشرف شدند ، یکی آقای میرزا موسی بوده . میرزا موسی هم رحل اقامت در نجف افکندند و از محضر علمی اساتید بزرگی چون مرحوم آخوند خراسانی استفاده می کردند .

میرزا موسی ، ضمن تحصیلات و گذراندن مراحل عالی علمی خود ، حوزه تدریس مفصلی داشت . این حوزه تدریس که از سامراء شروع شده بود ، در نجف گسترش یافت و عده کثیری از طلاب و محصلین از محضر این استاد عالیقدر استفاده می نمودند . مرحوم میرزا موسی دوره سطح را تدریس می فرمودند و شاگردان بسیاری در اطراف ایشان جمع شده بودند .

میرزا موسی مدت چهارسال در نجف اقامت و در این مدت مورد توجه بزرگان و رجال علمی حوزه قرار گرفتند و مخصوصا مرحوم آخوند خراسانی علاقه و محبت فوق العاده ای به ایشان داشت .

میرزا موسی مراحل را یکی پس از دیگری طی کرده و به درجه عالی اجتهاد نائل آمد و با اخذ تصدیق اجتهاد از مراجع تقلید و زعمای وقت ، در عداد مجتهدین بزرگ و نوّاب عام قرار گرفت .

در مدت اقامت در نجف بوده که نامه های اهالی سبزوار پی درپی به ایشان می رسید و همگی تقاضای بازگشت ایشان را به وطن داشتند . سبزواری ها علاوه بر شخص ایشان به مراجع بزرگ نجف متوسل و از آن ها می خواستند که میرزا موسی را به موطن خود باز گردانند .

سرانجام به امر مراجع تقلید و تقاضای مردم سبزوار موافقت فرمودند که به وطن بازگردند و تاریخ ورود خودرا اعلام داشتند .

روز موعود رسید و مردم سبزوار همگی از شهر خارج و به استقبال ایشان شتافتند . مردم سرازپا نمی شناختند و با شور عجیبی آغوش خودرا برای پذیرائی از این عالم بزرگوار باز نموده بودند . میرزا موسی در میان انبوه جمعیت و برروی دست آنان وارد سبزوار شد و به هدایت و ارشاد خلق پرداخت .


نعمت وجودی و کرامات مرحوم میرزا موسی در سبزوار

مرحوم میرزا موسی درسالی به سبزوار مراجعت فرمودند که مرض خطرناک و مهلک وبا سرتاسر ایران را فراگرفته بود و از این جهت مردم سبزوار هم درنهایت وحشت و ناراحتی بسر می بردند . جمعیت اطراف این مرد بزرگ روحانی را گرفتند و با توجه به ارادت و عقیده خاصی که به آن مرحوم داشتند اولین تقاضا این بود که برای نماز و دعا به مصلّای سبزوار تشریف ببرند و بعد از نماز برای دفع مرض وبا دعا نمایند و از خداوند دفع این گرفتاری را استدعا نمایند .

پس از پایان مراسم نیایش و دعا ، درمیان هزاران حلقه چشم ، ظرف آبی طلب فرمودند و آن را تبرّک نمودند و سپس بقیه آب را در آب انبار شهرریختند . نقل می کنند که از آن پس هرکس از آن آب به قصد تیمّن و تبرّک می خورد ، شفا پیدا می کرد و برای همیشه از آن مرض خطرناک مصون و محفوظ بوده است .

مرحوم میرزا موسی مردی بود زاهد و پرهیزکار و مورد اعتماد واحترام تمام مردم . وجود وی برای مردم سبزوار ، ملجأ و پناهی بود که درتمام گرفتاری ها ، به معظمّ له مراجعه می کردند و از محبت های بی دریغ خود همگی را برخوردار می نمود .

حوزه علمیه سبزوار در زمان وی رونقی بسزا یافت و طلاب و محصلین از هر جهت در رفاه و آسایش بسر می بردند . مدت چهارده سال گذشت و در این مدت به کار تدریس و اداره حوزه علمیه سبزوار و اقامه جماعت و رهبری مسلمین مشغول بودند .


رحلت مرحوم میرزا موسی و کرامت او

اما افسوس که این مدت کوتاه بود و درسال هزار و سیصدو سی و شش قمری ( 1296 هجری شمسی ) ، به سن هفتاد و چهارسالگی دار فانی را وداع گفته و جهان اسلام را داغدار نمودند .

مرگ آن عالم جلیل القدر ، موجی از تأثّر و اندوه بوجود آورد بطوری که معروف است هنگام فوت وی هوا تیره و تار می شود و مردم حومه سبزوار بر اثر انقلاب هوا از مرگ وی مطلع می شوند . جنازه اش با تجلیل هرچه تمام تر و بیشتر تشییع می شود و تمام طبقات در مراسم دفن وی شرکت می کنند و جنازه اش را در کنار شرقی شهر سبزوار به خاک سپردند .

در تمام شهرها و بلاد اسلامی ، مخصوصا حوزه های علمیه ، مجالس ختم و فاتحه برگزار شد و از آن تاریخ ، مقبره و مزارش زیارتگاه خاص و عام گردید .

عاش سعیدا و مات سعیدا . رحمة الله علیه . اعلی الله مقامه الشریف .

( منبع :کتاب عمری پرافتخار ، خاطرات زندگانی حضرت آیة الله العظمی فقیه سبزواری صفحات 16 تا 19 )


فرزندان مرحوم آیة الله میرزا موسی سبزواری

خداوند به مرحوم آقا میرزا موسی ، سه دختر و دو پسر عنایت فرمود که پسر ارشد و بزرگ آن مرحوم ، آیة الله آقای میرزا مهدی فقاهتی برادر مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری بوده است .

مرحوم آقای حاج میرزا مهدی فقاهتی درسال هزاروسیصد و پنج قمری ( 1266 هجری شمسی ) درسامراء متولد شده و تا سن سیزده سالگی در خدمت پدر بزرگوار خود مرحوم میرزا موسی دوران طفولیت و تحصیلات ابتدائی خودرا در آن شهر گذرانید . سپس به سال هزار و سیصد و هیجده قمری ( 1279 هجری شمسی ) ، همراه والد ماجد خود به نجف اشرف مشرف و مدت چهارسال از حوزه های درس مقدمات و ادبیات استفاده می کرده . سال هزارو سیصد و بیست و دو ( 1282 هجری شمسی ) فرارسید و او درحالی که هفدهمین سال زندگی را طی می کرد در خدمت پدر بزرگوارش به موطن اصلی مراجعت و مشغول تدریس مقدمات و ادبیات در حوزه علمیه سبزوار گردید .

در ضمن تدریس مقدمات ، خود هم مشغول تحصیل بوده و دوره سطح را در نزد والد عالیقدر خود و دیگر اساتید و علماء بزرگ سبزوار به پایان رسانید و حکمت و فلسفه را از محضر پرفیض افتخارالحکماء که خود از شاگردان ممتاز حاج ملا هادی سبزواری است استفاده نمود .

مرحوم فقاهتی جزواتی هم در منطق و حکمت و فلسفه بصورت نظم و نثر از خود به یادگار گذاشته که اکنون در نزد فرزندان برومند ایشان باقی و ما از خداوند متعال توفیق ایشان را در چاپ و نشر آن جزوات خواستاریم و آرزومندیم که آن گنجینه های علمی مورد استفاده همگان قرارگیرد .

مرحوم فقاهتی پس از طی نمودن دوره کامل سطح تا زمان مرگ پدر ، ضمن تدریس در حوزه درس خارج فقه و اصول والد والاتبار خود حاضر و از محضرشان استفاده می کند تا به درجه اجتهاد می رسد و به اخذ اجازه اجتهاد از دست پدر و سایر علماء و بزرگان وقت نائل می شود .

سال هزار و سیصد و سی و شش قمری ( 1296 هجری شمسی ) فرا می رسد در حالی که سی و یک سال از عمرش می گذرد ، مرحوم میرزا موسی فوت می کند و وی به جای پدر رهبری مسلمین آن حدود را به عهده گرفته و به امر تدریس و اقامه جماعت و اداره حوزه علمیه سبزوار و ترویج و تبلیغ امور دینی می پردازد .

مرحوم آیة الله حاج میرزا مهدی فقاهتی علاوه بر جهات تقوا و پرهیزکاری ، دارای اخلاق و رفتار پسندیده و نسبت به مردم رؤف و مهربان بود و لذا روی همین جهات اخلاقی ، محبوبیت عجیبی در قلوب مردم داشت که همگان از روی اخلاص به ایشان ارادت می ورزیدند .

مرحوم فقاهتی ، دارای چهار دختر و دو پسر بود که پسر ارشد ایشان ، مرحوم حضرت حجة الاسلام جناب آقای حاج میرزا محمد تقی فقاهتی می باشد که در مسجد جامع سبزوار به جای پدر اقامه جماعت می کرد و از مدرسین و علماء بزرگ سبزوار و مورد علاقه و احترام عموم طبقات بود .

پسر دیگر آن مرحوم هم مرحوم حضرت حجة الاسلام آقای حاج میرزا ابوالفضل فقاهتی می باشد که از فضلای حوزه علمیه خراسان و امام جماعت مسجد نو بنیادی که به همت عموی بزرگوارشان مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در احمد آباد مشهد بنا شده ، به اقامه جماعت مشغول بودند و علاوه بر امور تبلیغ و ترویج ، امامت آن مسجد را به عهده داشتند.

( منبع : کتاب عمری پرافتخار ، خاطرات زندگانی حضرت آیة الله العظمی فقیه سبزواری صفحات 20 تا 22 )


یادداشت مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در معرفی پدر بزرگوارشان

الوالد: مرحوم آیة‌الله آقا میرزا موسی که از قریه ایزی یک فرسخی سبزوار بوده‌، در سن‌ دوازده سالگی به سبزوار آمده و مشغول تحصیل مقدمات گردیده که مولد او در سنه 1265بوده‌. تا دوازده سالگی در سبزوار مشغول تحصیل و بعد به مشهد مسافرت فرموده‌. و تا سنه‌1300 در مشهد بوده و در 1300 به سبزوار آمده و با والده ازدواج و در همان سال مسافرت به‌ نجف و بعد از زیارت دوره اعتاب مقدسه به سامرا منتقل و در خدمت مرحوم آیة‌ الله حاجی ‌میرزا (محمد حسن) شیرازی‌ که از بزرگان علما و مرجع تقلید عموم مسلمین بوده، مشغول استفاده می‌شود تا سنه 1318 قمری‌. و بعد از آن به عنوان زیارت به نجف مشرف و تا سنه 1322 به نجف‌ اقامت نموده و بعد از آن بر حسب خواهش اهالی سبزوار، به سبزوار وارد و تا شعبان 1336مشغول تدریس و اقامه جماعت و در ماه مسطور فوت نموده و در طرف دروازه نیشابور، طرف شرقی شمالی سبزوار مدفون و مزار مجللی‌، خود این جانب ساختمان نمودم که محل توجه عموم اهالی سبزوار است و شبهای جمعه جمع کثیری در آن محل حاضر می‌شوند برای طلب مغفرت‌. (منبع : کتاب مکارم الاثار مرحوم معلم حبیب آبادی )

آرامگاه میرزا موسی سبزواری ، مربوط به اواخر دوره قاجار است و در سبزوار، میدان کارگر، خیابان افسر، کوچه بیمه اجتماعی واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۹۲۳۸ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

زندگی نامه آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

آیت ‌الله حاج میرزا حسین سبزواری مشهور به " فقیه سبزواری " ، فرزند آیت‌ الله میرزا موسی ( 1337 - 1265 ه‍ . ق / 1297 - 1227 ه . ش ) جمعه / سوم رمضان / 1309 ه‍ . ق ( برابر با جمعه 13 / 1 / 1271 هجری شمسی ) در شهر سامرا به دنیا آمد و در سال 1318 ه‍ . ق ( 1279 هجری شمسی ) همراه پدر خود آیت ‌الله میرزا موسی به سبزوار رفت و در آنجا به تحصیل علوم دینی پرداخت . وی در سال 1326 ه‍ . ق ( 1286 هجری شمسی ) برای ادامه تحصیل وارد مشهد شد و در مدرسه فاضلخان حجره گرفت و از محضر دانشورانی چون حاج شیخ حسن برسی ، میرزا محمد باقر مدرس رضوی ، میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری ( ادیب اول ) ، حاج میرزا حسین از شاگردان میرزای شیرازی و حاج میرزا اسماعیل مجتهد ، علم آموخت .

فقیه در طول تحصیلات خود در حوزه مشهد ، شاهد فاجعه تاریخی به توپ بستن گنبد و حرم مطهر رضوی در روز جمعه دهم ربیع ‌الثانی 1330 ه‍ . ق ( برابر با 9 / 1 / 1291 هجری شمسی ) بود و این فاجعه را در یادداشت ‌های منتشر نشده خود منعکس کرده است . وی شعبان سال 1331 ه‍ . ق ( تیرماه 1292 هجری شمسی ) با دختر میرزا حسین صدر العلماء ( 1329 - 1295-ه‍ . ق برابر با 1290 - 1257 هجری شمسی ) یکی از علمای برجسته سبزوار ، ازدواج نمود و شش سال در سبزوار اقامت کرد . در این مدت ضمن تدریس ، خارج فقه و اصول را از محضر پدر و حکمت را نزد افتخار الحکما ، شاگرد کم مانند حاج ملا هادی سبزواری ، فرا گرفت و سال 1338 ه‍ . ق ( 1299 هجری شمسی ) ، پس از فوت پدر و طبق وصیت او ، برای ادامه تحصیل به نجف رفت و فقه و اصول را نزد آیات میرزا حسین نائینی ، سید ابوالحسن اصفهانی ، آقا ضیاء عراقی و حاج سید محمد فیروزآبادی فرا گرفت و از همه اساتید خود اجازه اجتهاد دریافت نمود و به " فقیه سبزواری " اشتهار یافت .

وی علاوه بر درک محضر اساتید یاد شده خود در سامرا ، در نجف نیز از محضر آخوند خراسانی ، سید محمد کاظم یزدی ، شیخ حسین مامقانی ، آیت ‌الله شربیانی ، آیت ‌الله سید محمد بحرالعلوم ، شیخ محمد طه نجف ، میرزا حسین نوری ، حاج آقا رضا همدانی ، شیخ علی گنابادی و شیخ علی قوچانی بهره برد . در سال 1347 ه‍ . ق در 38 سالگی به درخواست مردم سبزوار به ایران بازگشت و در مشهد ساکن شد و به تدریس فقه و اصول و فلسفه و نیز اقامه نماز جماعت روی آورد و خدمات اجتماعی و عمرانی کم ‌نظیری انجام داد .


اساتید مرحوم فقیه سبزواری

مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری ، سال 1326 ه . ق که دوسال از انقلاب مشروطیت می گذشت به مشهد آمد و در مدرسه فاضلخان حجره گرفت و از محضر دانشورانی چون حاج شیخ حسن برسی ، میرزا محمد باقر مدرس رضوی ، میرزا عبدالجواد نیشابوری ( ادیب اول ) ، حاج میرزا حسین از شاگردان میرزای شیرازی و حاج میرزا اسماعیل مجتهد ، علم آموخت .

فقیه سبزواری ، شعبان سال 1331 هجری قمری با دختر میرزا حسین صدرالعلماء ( 1329 – 1295 هجری قمری ) یکی از علمای برجسته سبزوار ازدواج نمودو شش سال در سبزوار اقامت کرد . در این مدت ادبیات و سطح تدریس می کرد و شاگردان بسیاری داشت و خود نیز خارج فقه و اصول را از محضر پدر و حکمت را از محضر افتخارالحکماء شاگرد بی مانند حاج ملا هادی سبزواری فراگرفت .

سال 1338 هجری قمری ، پس از فوت پدر ، طبق وصیت او ، برای ادامه تحصیل به نجف رفت . در نجف فقه و اصول را نزد میرزا حسین نائینی ، سید ابوالحسن اصفهانی ، آقا ضیاء عراقی و حاج سید محمد فیروز آبادی تلمذ کرد .

فقیه سبزواری ، دوره اصول نائینی را با آیت الله کاظمینی ، صاحب تقریرات نائینی ، و فقه را با آیت الله حاج سید محمود شاهرودی مباحثه نمود و خود تقریرات یک دوره کامل اصول نائینی را نوشت . در نجف ، کفایتین را به زبان عربی تدریس می نمود و شاگردان برجسته ای که برخی از آن ها از فقهای معاصر هستند در درس ایشان شرکت می جستند . ایشان در فقه به مقامی دست یافت که از سوی علمای برجسته نجف به " فقیه سبزواری " اشتهار یافت و توانست از همه اساتید خود اجازه اجتهاد دریافت کند .

فقیه سبزواری ، علاوه بر درک محضر اساتید یاد شده خود در سامرا ، در نجف نیز از محضر آخوند خراسانی ، سید محمد کاظم یزدی ، شیخ حسن مامقانی ، آیت الله شربیانی ، آیت الله سید محمد بحرالعلوم ، شیخ محمد طه نجف ، میرزا حسین نوری ، حاج آقا رضا همدانی ، شیخ علی گنابادی و شیخ علی قوچانی ، بهره های فراوان گرفت .

اساتید مرحوم فقیه سبزواری به قلم خودشان

الاساطین‌(اساتید): هنگام تحصیل مقدمات نزد اساطین مختلفه بوده و هنگام تحصیل ادبیات نزد ادیب نیشابوری که از اساطین ادب بود، و فقه نزد مرحوم آقا میرزا محمد باقر مدرس رضوی‌ و هنگام تحصیل فقه و اصول در سبزوار در وقت مراجعت از مشهد نزد والد ارجمند و آیة ‌الله آقا حاجی میرزا حسین که از بزرگان تلامذه مرحوم حاجی میرزا حسن شیرازی بود و آیة ‌الله حاجی میرزا اسماعیل مجتهد و مرحوم آیة ‌الله والد ماجد ( میرزا موسی ) و منظومه حاجی ملاهادی ‌سبزواری نزد مرحوم افتخار که از تلامذه بزرگ مرحوم حاجی ملاهادی سبزواری بود، درطب اول طبیب بود، و هنگام اقامه در نجف فقه و اصول نزد مرحوم آیة ‌الله آقا میرزا حسین‌ نائنی و مرحوم آیة‌ الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم آیة ‌الله آقا ضیاء عراقی که تمامی آنها اجازه اجتهاد داده که صورت آنها درج خواهد شد.

علما،فقهاو مدرسین معاصر مرحوم فقیه سبزواری به قلم خودشان

العلماءالذین ادرکتهم و تلمذت عندهم او کانوا مصاحبین معی فی الابحاث‌:

در سامرای مرحوم حاجی میرزا حسن شیرازی که هنگام طفولیت ملاقات شده‌ (متوفای شب 24 شعبان 1312) و مرحوم آیة‌ الله آقا میرزا محمد تقی شیرازی و در نجف مرحوم آیة‌ الله آخوند ملامحمد کاظم‌ خراسانی و مرحوم آقا سید کاظم یزدی و مرحوم آیة ‌الله مرحوم آقا شیخ حسن مامقانی ‌صاحب حاشیه مکاسب شیخ و مرحوم آیة‌ الله شربیانی و مرحوم آیة‌ الله آقا سید محمد بحرالعلوم و مرحوم آیة ‌الله شیخ محمد طه نجف و مرحوم آیة الله آقا رفیش عرب‌ (به صیغه تصغیر بخوانید) و مرحوم حاجی میرزا حسین نوری و مرحوم آیة ‌الله آقا میرزا حسین نائینی و مرحوم شعبان آیة ‌الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم آیة‌ الله آقا ضیاء عراقی و مرحوم آیة‌ الله آقا شیخ عبدالله مامقانی ‌فرزند آقا شیخ حسن مامقانی صاحب کتب متعدده من جمله رجال بزرگی تصنیف نموده و مرحوم آیة ‌الله آقا سید ابوتراب خوانساری و مرحوم آیة ‌الله حاجی آقا رضا همدانی صاحب شرح شرائع و آیة ‌الله شیخ علی گنابادی و مرحوم آیة‌ الله آقا شیخ علی قوچانی و سایرین ازعلما که بیان حالات و نصانیف آنها و تاریخ وفات آنها رساله جداگانه لازم است و علمای معاصرین آقای حاجی میرزا حسین آقای حاجی میرزا حسن‌، آقای حاجی میرزا اسماعیل آقای افتخار طبیب‌، آقای آخوند ملا محمد ابراهیم و معاصرین مشهدی حاجی سید عباس‌ شاهرودی‌، آقا شیخ حسن ترک‌، حاجی شیخ حسن پائین خیابانی‌، آقای حاجی سید رضا قوچانی‌، آقای حاجی رمضانعلی قوچانی‌، مرحوم حاجی شیخ علی اکبر نهاوندی صاحب ‌تصانیف کثیره‌، آقا شیخ محمد نهاوندی صاحب تفسیر قرآن‌، آقا شیخ حسن کاشی‌، و مرحوم ‌حاجی میرزا محمد فرزند مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و مرحوم حاجی فاضل و مرحوم آقا میرزا محمد باقر مدرس رضوی و مرحوم حاجی میرزا حبیب الله و آقای حاجی ‌میرزا احمد خراسانی‌، آقا میرزا آقای اصطهباناتی‌، آقا شیخ محمد باقر اصطهباناتی‌، آقا میرزا ابراهیم شیرازی‌، آقا شیخ ابراهیم مازندرانی‌، آقا میرزا محسن تبریزی که در ماه مبارک رمضان 1316 در حمام وفات نمود.

آقا شیخ حسین یزدی قاضی القضاة در سامرا، آقا میرزا سید حسین قمی‌، آقا شیخ حسن کاظمینی‌، آقا شیخ محسن تبریزی‌، آقا شیخ کاظم شیرازی‌، آقا شیخ محمد باقر اصطهباناتی‌، آقا میرزا ابراهیم شیرازی‌، آقا سید حسین یزدی قاضی‌ القضاة طهران‌، آقا شیخ حسین بروجردی‌، آقا صدر اصفهانی‌، آقا سید حسن صدر که ازبزرگان علم رجال بود، آقا میرزا محمد تهرانی‌، آقا شیخ آقا بزرگ طهرانی صاحب تاریخ‌علماء، آقا میرزا علی آقا فرزند آیة‌ الله آقا میرزا حسن شیرازی الی غیر ذلک من العلماء والفضلاء و المجتهدین .

الاصحاب البحث که با آنها مباحثه دروس می‌نمودم:

حجج اسلام آقا شیخ محمد علی ‌کاظمینی صاحب تقریرات مرحوم آقا میرزا حسین نائینی‌. آقا شیخ موسی خوانساری ‌صاحب حاشیه مکاسب‌. آقا سید محمود شاهرودی که فعلا مرجع تقلید هستند. حجة‌ الاسلام‌ آقا سیدعلی قائنی و آقا سید محمد کرمانشاهی و آقا شیخ علی محمد بروجردی و بقیه فضلاء


شاگردان مرحوم فقیه سبزواری

مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در طول حیات پربرکتش ، شاگردان برجسته و فرهیخته ای تربیت کرد که هر یک از آنان منشأ خدمات علمی و دینی و اجتماعی بسیاری در دوره حیات خود بودند . برخی از شاگردان شهیر آن فقیه بزرگوار عبارتند از : ، مرحوم آیة الله العظمی مرعشی نجفی ( که در نجف از محضر مرحوم فقیه استفاده می کردند ) ، مرحوم آیة الله حاج سید جواد فقیه سبزواری ( از مدرسین فعال و فاضل معاصر در مشهد و از فرزندان مرحوم فقیه سبزواری ) ، مرحوم محمد تقی شریعتی ( پدر مرحوم دکتر علی شریعتی ) ، استاد دانشمند مرحوم حجة الاسلام کاظم مدیر شانه چی ( که دارای اجازه اجتهاد از مرحوم فقیه سبزواری بودند ) ، مرحوم آیة الله دکتر محمد ابراهیم آیتی از وعاظ و خطبای بزرگ خراسان و ایران ، آیة الله شیخ محمد تقی عندلیبی سبزواری از علمای معاصر مشهد ، حکیم و فقیه و فیلسوف بزرگوار مرحوم آیة الله حاج میرزا مهدی الهی قمشه ای ( پدر دکتر الهی قمشه ای ) ، مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ قوام الدین ابوالحسن ایازی، یکی از علمای مشهور استان مازندران که اجازه اجتهاد از مرحوم فقیه داشت ، آیت‌الله حاج شیخ مرتضی اشرفی ، حجت الاسلام سيد محمد تقي حسيني طباطبایی روحانی برجسته سیستانی ، حجت الاسلام دکتر عبدالعلی صاحبی شاهرودی ، آیة الله العظمی میرزا حسن احقاقی ، علامه بلخی بنيانگذار نهضت اسلامي معاصر افغانستان ، حضرت آیت الله حجت هاشمی خراسانی از علمای معاصر مشهد . مرحوم حاج شیخ عباسعلی اسلامی مؤسس مدارس اسلامی در تهران و نقاط دیگر کشور ، آیة الله سید علینقی امین امام جماعت مسجد جامع تهرانپارس ، علامه شیخ جعفر زاهدی ( مجله: آینه پژوهش » فروردين و تير 1378 - شماره 55 و 56 ) ، علامه حاج شیخ عباس خالصی خراسانی ( مجله: آینه پژوهش » فروردين و تير 1378 - شماره 55 و 56 )، دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی و بسیاری دیگر از علما و فضلا

آثار علمی

" هدایه الانام " رساله عملی اوست و کتاب " مناسک حج " وی نیز به چاپ رسیده است . از دیگر آثار منتشر نشده مرحوم فقیه سبزواری ، تقریرات اصول مرحوم میرزای نائینی است که چون مرحوم آیة الله کاظمینی از همدرسان و هم بحث های مرحوم فقیه سبزواری در نجف ، تقریرات خودرا زودتر از مرحوم فقیه سبزواری منتشر کرد ، مرحوم فقیه سبزواری به احترام ایشان از انتشار تقریرات خود پرهیز کرد .

از دیگر آثار علمی مرحوم فقیه ، تقریرات درس فقه مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی است که منتشر نشده است .

چند حلقه نوار از سخنرانی و تدریس ایشان نزد منسوبین آن فقیه بزرگوار موجوداست که امیدواریم برای استفاده عموم پیاده و مکتوب و منتشر شود .

هم چنین یکی از علمای برجسته مشهد که از مریدان خاص و از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری بوده ، سی جلسه از تفسیر بسم الله و تفسیر سوره انا انزلناه مرحوم فقیه سبزواری را در اختیار دارند که امیدواریم به همت خیّرین منتشر شود .


فقیه سبزواری ، شاهد فاجعه حمله روس ها به حرم امام رضا علیه السلام

مرحوم فقیه سبزواری در طول تحصیلات خود در حوزه مشهد ، شاهد فاجعه به توپ بستن حرم در روز دهم ربیع الثانی 1330 هجری قمری ( 9 فروردین 1291 هجری شمسی ) بود و این فاجعه را در خاطرات خود منعکس کرده است . به لحاظ اهمیت رویداد ، عین خاطرات فقیه سبزواری را به عنوان یک سند تاریخی دراین جا نقل می کنیم .

فاجعه دهم ربیع اززبان فقیه سبزواری

فقیه در این باره درخاطرات خود می نویسد : یوسف خان که اصلا هراتی بود ، در مشهد خروج کرد و ادعا نمود باید محمد علی شاه ، فرزند مظفرالدین شاه قاجار ، به قدرت برسد و ما مشروطیت را نمی خواهیم .

کم کم عده ای را دور خود جمع کرد و صحن نو را مرکز قرار داد . مدتی بعد طالب الحق ظاهر شد . وی با یوسف خان همداستان شد و مسجد جامع گوهرشادرا مرکز قرار دادند و هرروز در صحن نو مشغول مشق کردن بودند و شب ها به خانه های اغنیاء سرکشیده و وجوه زیادی را از آن ها می گرفتند و سه ماه این هرج و مرج طول کشید .

روز دوشنبه ، دهم ربیع الثانی 1330 هجری قمری ، دو ساعت به غروب مانده ، این حقیر رفتم مسجد جامع که نماز ظهر و عصر بجای آورم . یکی از دوستان به نام محمد جواد عرب زاده به من گفت خودت را به مدرسه برسان که الساعة روس ها آستان قدس را به توپ خواهند بست . با عجله خودرا به صحن کهنه رساندم . هنوز از صحن خارج نشده بودم که صدای توپ ها بلند شد و اول توپی که زده شد ، از باغ خونی که مرکز روس ها بود به ایوان عباسی خورد و گلوله های آن در میان صحن پخش شد . نتوانستم به مدرسه بروم . برگشتم میان حرم . شلیک توپ زیاد شد و دروازه پایین خیابان و سرای حاجی ملک و اول کوچه حاج شیخ محمد تقی و باغ خونی توپ شلیک می شد و تا بعد از اذان مغرب ، مسلسل توپ زده می شد . آنچه تلاش کردم خودرا خلاص کنم ، نتوانستم . گاهی میان حرم و گاهی میان مسجد و گاهی دارالحفاظ و گاهی دارالسیاده ، در حرکت بودیم . تا بالاخره طالب الحق به حرم آمده و عده زیادی اطراف او جمع شدند و اظهار مساعدت کردند . گفت الان به فرمانده روس ها تلفن می کنم توپ نزنند . خودش را به کشیک خانه رسانید . پس از نیم ساعت برگشت و گفت هرچه تلفن می کنم جواب نمی دهند و قرار ما این نبود بلکه قرار این بود که هرزمان می گویم دست بردارید ، دست بردارند . معلوم شد که حرف مردم که در حق طالب الحق راست بود . مردم می گفتند که شب ها قزاق روس می آید در مسجد و به اتفاق یکدیگر به قصرخانه می روند . چون در آن هنگام در حدود شش هزار قشون روس در مشهد متمرکز بودند و معلوم شد که طالب الحق از تمام جریان روس ها خبردار بود .

فقیه ادامه می دهد . . .

تا اذان مغرب در میان صحن حرم بودم تا بالاخره هر نحو بود خودرا به قبرستان قتلگاه رسانیدم و درب هر منزلی از منازل دوستان را که کوبیدم ، جواب نشنیدم تا بالاخره منزل محمد حسین داورزنی که در کنار قتلگاه بود کوبیدم و جواب شنیدم . داخل منزل شدم . کم کم صدای توپ ساکت شد و آن شب را در آن منزل استراحت کردم . صبح روز بعد ، لشکر روس تمام صحن و حرم را محاصره کردند و فرستادند تولیت آستان قدس مرتضی قلیخان را آوردند تا نظارت داشته باشد که کسی در خزینه حضرت تصرف نکرده . این جانبب که تا در صحن بالا خیابان را مشاهده کردم هفتاد و دونفر در جلو مدرسه میرزا جعفر کشته شده بودند . در صحن کهنه قشون روس ایستاده بود و مانع ورود افراد به داخل صحن می شد . چند روز به این منوال بود تا بعد حرم و صحن را به خود ایرانی ها واگذار کردند و یوسف خان که موسس این معرکه بود ، فرار کرد و جنازه اورا به مشهد آوردند . محمد نیشابوری که از شجعان ایشان بود نیز فرار کرد و به نیشابور رفت و در آن جا کشته شد و به این ترتیب معرکه تمام شد .

منبع : کتاب عمری پرافتخار ، خاطرات زندگانی فقیه سبزواری و کتاب مکارم الاثار مرحوم حبیب آبادی

حادثه مسجد گوهرشاد به روایت مرحوم فقیه سبزواری به عنوان شاهد و فعال در صحنه

درسال 1348 هجری قمری ( 1309 هجری شمسی ) ، مسئله یکسان شدن لباس ها پیش آمد . فقیه در خاطرات خوددر این رابطه نوشته است : حادثه دیگر اتحاد شکل بود که در فروردین 1348 قمری‌ ( 1309 هجری شمسی )حکم ازطرف رضا شاه شد بر این که باید تمامی اهل ایران متحد الشکل باشند. به این معنی که کت وشلوار داشته باشند و عمامه به کلی نباشد مگر عده‌ای که از شهربانی جواز داشته باشند و جواز هم داده نمی‌شود مگر به کسانی که مجتهد باشند. و انقلابی عظیم رخ داد و بالاخره مردم‌ متحد الشکل شدند که هر کس عمامه داشت بدون جواز یا قبا و عبا داشت‌، آجان او را جلب به‌ شهربانی می‌کرد و عمامه او را بر می‌داشت و قبای او را قیچی می‌کرد.

مدتی بدین منوال بود تا در سنه 1352 قمری حکم شد که باید کلاه بین المللی پوشیده‌ شود که عبارت از کلاه دوره بود و مردم همگی اطاعت کرده و پوشیدند، مگر مشهد که قیام کرده و مخالفت‌. و خلاصه قضیه آن که‌، عده‌ای با هم شرکت کردند و معلوم نشد که محرک‌ آنها کیست و بهلول فرزند آقا شیخ نظام گنابادی که در سبزوار ساکن بود و حقیر نزد او مقداری مطوّل خوانده‌ام و آن بهلول شخص فوق العاده بود و در سن بیست و پنج سالگی یا بیشتر و یک سر در حرکت بود، گاهی مکه بود که در سنه 1353 که حقیر مکه مشرف شدم، او را در منی دیدم و شبها منبر می ‌رفت و حافظه عجیبی داشت و منبر عوامی عجیبی داشت که ‌هر شهری که می ‌رفت مردم اقبال زیادی به او داشتند و همان سال مکه با هم در یک ماشین‌ بودیم‌، لکن چون او را شخص فوق العاده می ‌دانستم‌، همیشه در پرهیز بودم و چندان نزدیک‌ خود نمی ‌گذاشتم بیاید. تا آن که آمد سبزوار و یک شب نزد والد و والده خود بود.

پس از آن به مشهد آمده و به طرف تربت حیدریه رفت و به فاصله چند روزی او را به ‌مشهد آورده و به منبر بالا بردند و تحریک آنها نمود که ایها الناس می‌خواهند حجاب را اززنها بگیرند. خورده خورده، هیجانی در مردم پیدا شد و کم ‌کم مبلغین مشهد مثل حاجی شیخ مهدی و حاجی محقق و حاجی شیخ مرتضی عبد گاهی و بقیه مبلغین منبر رفته و تهییج مردم‌ کرده تا بالاخره روز جمعه قشون اطراف صحن را گرفته و در دم بست پایین خیابان‌، قشون ‌جلوگیری از مردم نموده و مردم مخالفت کرده و دو نفر از مردم کشته شده و این قضیه بیشترباعت تهییج مردم شد تا آن که به کلی دکاکین تعطیل و ادارات بسته و ازدحام زیادی در مسجد جامع شد.

حقیر و مرحوم آیة‌ الله آقا حاجی شیخ علی اکبر نهاوندی چون می‌دانستیم که قضیه عادی‌ نیست‌، لذا گاهی در منزلی از منازل دوستان پنهان بودیم‌، لکن چون عموم علما در مسجد بودند مثل حاجی مرتضی آشتیانی‌، آقا شیخ حسن پایین خیابانی‌، آقا سید یونس اردبیلی و تمامی ائمه جماعت قریب سی نفر جمع شده بودند، لذا ناچار با یکدیگر رفتیم به مسجد. لکن آثار عذاب هویدا بود.

غبار فلک را گرفته و هوا قرمز شده و مردم همه مضطرب ولا ینقطع از دهات و اطراف جمعیت با چوب و چماق به طرف شهر آمده و شهرت دادند که علما حکم جهاد دادند تا آن که در مسجد دیگر جای پا نبود. حقیر با آقای نهاوندی که به ‌مسجد وارد شدیم‌، ملاحظه کردیم که علما همگی در ایوان مقصوره جمع و بهلول هم منبررفته و مردم را تشویق می‌کند که بروند به طرف لشکر و لشکر را متصرف شوند و لشکر هم عازم شده که اگر مردم حمله به طرف آنها بکنند توپ و مسلسل بسته و همگی را بکشند.#

حقیر جون این وضع را دیدم‌، به آقای نهاوندی گفتم که اوضاع خیلی بد شده‌، یا خود شما به منبر بروید و مردم را امر به سکوت کنید و یا حقیر می ‌روم‌. فرمودند: قلب من ضعیف است ‌و نمی‌توانم‌. گفتم شما استخاره کنید، چنانچه خوب باشد حقیر منبر می‌روم‌. استخاره کردند بسیار خوب بود، لذا حقیر حرکت کردم و رفتم و بهلول را از منبر به پله دوم قرار دادم و مردم‌ همین که دیدند من به منبر رفتم، هجوم به طرف منبر نمودند و حقیر با صدای رسا امر به‌ سکوت کردم‌. مردم همگی ساکت شدند کأن علی رؤوسهم الطیر.

بعد از آن ابلاغ کردم به ‌عموم آنها که ایهاالناس‌! این هیاهو نتیجه ندارد. اگر بنا دارید کار پیش برود، خوب است به ‌خود اعلی حضرت رضا شاه تلگراف کنید. البته شاه شما مسلمان است و تقاضای شما را قبول ‌خواهد کرد. از این قبیل مواعظ زیاد نمودم‌.

مثل این که پسند عقلا شد و قبول عموم قرار گرفت‌. پس از آن از منبر پایین آمدم و حضور علما که مجتمع بودند آمدم و عرض کردم‌، دیگر نشستن شما در این مکان صلاح ‌نیست‌، خوب است برویم به کشیک خانه مسجد و فکر چاره‌ای کنیم که این هیاهو نتیجه‌خوبی ندارد.

قبول کردند و مجتمعا به کشیک خانه مسجد رفتیم و نتیجه گفتگوها بالاخره براین قرار گرفت که تلگرافی توسط آیة‌ الله آقای حاجی شیخ عبدالکریم حائری که در آن ایام ‌فی الجمله مرجعیت داشت بکنند که ایشان به اعلی حضرت تلگراف کنند که او صرف نظر ازپوشیدن کلاه دوره‌دار بنماید. حقیر با این تلگراف مخالف بودم و در آن تلگراف تهدید سختی نسبت به اعلی حضرت شده بود. آنچه اصرار کردم برای تغییر تلگراف اثری نکرد و تمامی علما تلگراف را امضا نمودند و این تلگراف که مخابره شد، آتش غیظ اعلی حضرت‌ افروخته شد و تلگرافی از شخص او صادر شد که یا متفرق شوید یا آن که با گلوله متفرق ‌خواهم کرد.

آقای حاجی میرزا احمد کفائی در لشکر بود و مسجد نیامده بود. از لشکر به حقیر تلفن‌ کرد که قضیه وخیم شده و محتمل است که به ضرب گلوله مردم را متفرق کنند. هر چاره‌ای ‌دارید بکنید و مردم را متفرق کنید.

لکن به قدری آتش غیظ مردم مشتعل شده بود که کسی‌ قدرت نداشت که اسم این معنا را ببرد. به همین نحو بود و نهاری مختصر حاضر شد و عموما خوردند. غروب شد. علما یکان یکان فرار کردند، چند نفری باقی ماند. یک ساعت از شب‌ گذشته ثانیا آقای حاجی میرزا احمد به حقیر تلفن کرد که هر نحو هست مردم را متفرق کنید که حکم شدید صادر شده که به هر نحو هست مردم را متفرق کنند و قشون هم با مسلسل دورتا دور مسجد را محاصره کردند.

در این اثنا جمعی دور حقیر را گرفتند که باید منبر بروی و مردم را امر کنی که متفرق‌ نشوند. حقیر ملاحظه کردم که اگر منبر نروم خطر قتل دارم‌. در این گفتگو بودم‌، یک وقت‌ ملاحظه کردم که حقیر را روی دوش گرفته و به طرف ایوان مقصوره می‌برند، خواهی‌ نخواهی منبر رفتم و بین محذورین گرفتار شدم‌.

بالاخره بالای منبر گفتم که من آلان تب دارم ‌و حال حرف زندن ندارم‌. فقط می‌توانم که ختم أمن یجیب المضطر را بخوانم‌. ختمی گرفتم ‌و روضه علی اصغر خواندم و از منبر پایین آمدم‌. لکن مخفی نباشد که در اثنای آن که مرا به ‌طرف منبر می‌بردند، یک نفر ناشناس بال قبای مرا کشید و گفت‌: به مردم بگو اگر می‌خواهید آسوده شوید پناهنده به قنصول خانه روس شوید و من گوش به حرف او ندادم‌.

به هر تقدیر کوشش کردم در تفرقه مردم‌. و شاید نه قسمت از ده قسمت را متفرق کردم‌. و علمایی که باقی مانده بودند به دارالتولیه فرستادم که از جمله آقا شیخ مرتضی آشتیانی‌، حاجی شیخ علی اکبر نهاوندی‌، آقای ملایری‌، و چند نفر دیگر از علما. وقتی که تمامی را فرستادم‌، مسجد مقداری خلوت شده‌، عده‌ای بربری و زوار در مسجد باقی ماند و آن چه ‌شهری باقی بود به خانه خود رفتند. لکن باقی باز هم بودند تا در آخر خودم رفتم به دارالتولیه‌. #

به مجرد ورود حقیر، اسدی نیابت تولیت وارد اتاق شد و آمد روی زمین نشست و دست خود را به دامن حقیر زد که دستم به دامن تو. تو امروز شنیدم منبر رفتی و مردم را امر به‌آرامش کردی‌. حال هم چاره‌ای بکن که آستانه در خطر است و تمام زحمات من هدرمی‌شود. و همان قضیه توپ بندی روسها پیش خواهد آمد.

حقیر گفتم‌: آنچه از دست من برآید حاضرم و جان فدائی خواهم کرد و آستانه محفوظ بماند ولو حقیر از بین بروم‌. بنای ‌مشورت شد. رأی بر این قرار گرفت که دو نفر نزد استاندار بروند و از او کسب تکلیف بنمایند. قرار به استخاره شد. نهاوندی استخاره کرد، آیت آمد: ان الملوک اذا دخلوا قریة ‌افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة‌.

رأی بر این قرار گرفت که حقیر با آقای حاجی شیخ مرتضی آشتیانی برویم نزد استاندار که در آن وقت پاکروان بود. درشکه حاضر شد و به اتفاق رفتیم، وارد استانداری شدیم‌. پاکروان اتاق بالا بود و آن هنگام تقریبا ساعت شش از شب بود. آقای آشتیانی بدون هیچ گونه‌ توجهی از پله‌ها بالا رفت‌. اتفاق پاکروان با همسر خود در حجره نشسته بودند. یک مرتبه آقای آشتیانی پرده بلند کرده‌، همسر پاکروان از مملکت ایتالیا بود، وحشت می‌کند و فریاد می‌زند. آقای آشتیانی برگشت که به محلی که حقیر بودم با من‌. پاکروان زیاده عضب آلوده ‌می‌شود و به تعجیل آمد حجره پایین‌. گفت: شما این نصف شب آمده‌اید چه کار دارید؟ آقای‌آشتیانی فرمودند: سه مطلب داریم‌:

اول: آن که دستور بدهید دسته سینه زن بیایند به بازار وصحن‌.

دوم : آن دستور بدهید که مردم لباس فرنگی نپوشند و کلاه دوره ‌دار لباس کفر است‌.

سوم: آن که حجاب از سر زنها برداشته نشود.

پاکروان با کمال تعرض گفت‌: مسأله سینه زدن خودتان با آقای حاجی آقا حسین قمی‌ تقاضا کردید که در صحن سینه بزنند و حال هم بروند در ایام عاشورا در صحن سینه بزنند. واما کلاه دوره ‌دار جهت حفظ از آفتاب ضرری ندارد. شما که کلاه پهلوی را قبول و دوره جلو را قبول کردید، خوب (است‌) که دوره عقب را هم قبول کنید و این اجتماع را شما آوردید متفرق کنید. و اما مسأله حجاب‌، اگر یک کلمه از پهلوی‌، شما مدرکی آوردید که حکم رفع ‌حجاب نموده هرچه بخواهید به شما داده خواهد شد.

حقیر ملاحظه کردم که آقای آشتیانی مثل این که مطلب را گم کرده‌، رو به پاکروان کردم و گفتم‌: دو عرض دارم‌. گفت‌: شما کیستید؟ گفتم‌: من آقای سبزواری‌. گفت‌: بسیار خوب‌، شنیده‌ام شما به منبر رفتید و مردم را امر به آرامش کردید. گفتم‌: بلی‌. گفت‌: بگو. گفتم‌: غرض‌از آمدن بنده و حضرت آشتیانی از این است که این مردم اجتماعی کرده‌اند، با حق یا باطل‌. باید به هر نحو هست آنها را قانع کرد تا متفرق شوند. جواب گفت‌: شما که اینها را جمع کردید متفرق کنید. جواب دادم که ما جمع نکردیم‌. گفت‌: شما برای چه مسجد آمدید؟ جواب دادم ‌برای اصلاح و شاید بتوانم نحوی کنم که خون ریزی نشود. گفت‌: بکنید. جواب دادم راه فکر ما مسدود است‌. شما استاندار هستید. گفت‌: فکری ندارم‌. من گفتم‌: یک راه داریم و آن‌، این ‌است که صورت تلگرافی جعلی دروغ الان به من بدهید که بروم مسجد و مردم را متفرق کنم‌. جواب داد: چه تلگراف باشد؟ گفتم‌: تلگراف آن که اعلی حضرت عفو کرده و شما مردم متفرق شوید. جواب داد که بد رأیی نیست‌.

اتفاق اسدی آمده بود و در حجره فوقانی با طهران به توسط بی سیم لشکر مشغول مذاکره ‌بود. پاکروان رفت حجره فوقانی نزد اسدی‌. فاصله نشد برگشت و گفت کار از دست من واسدی خارج شده و خود اعلی حضرت با لشکر مخابره می‌کند که دستور داده که به هر نحو هست مردم را متفرقه کنید و سه دقیقه دیگر وقت نداریم و پاکروان به اسدی گفته بود که ‌فلانی رأی خوبی داد و به هر تقدیر شد سه دقیقه گذشت که صدای مسلسل بلند شد و فریاد مردم به یا علی یا علی بلند شد به نحوی که صدا به مسجد کاملا می ‌رسید.

قریب نیم ساعت ‌طول کشید و صدا آرام شد و خورده خورده صبح طلوع کرد.

برگشتیم به دارالتولیه و از آنجا متفرق شدیم و دو روز بود که به کلی صحن و مسجد و حرم بسته بود و معلوم نشد که چند نفرکشته شده و مردم متفرق شدند و دستور آمد که مسجد و صحن و حرم باز شود و سرتا سرشهر امن شد و قضیه کلاه هم بعد از چندی روزی عملی شد و بعد از چند روز شش نفر ازعلما را به طهران تحت الحفظ بردند: حاجی سید هاشم نجف آبادی‌، حاجی شیخ حبیب ‌ملکی‌، آقا سید زین العابدین سیستانی‌، شیخ آقا بزرگ شاهرودی حاجی شیخ هاشم قزوینی و مدتی زندان قجر زندانی بودند و بعد مرخص شدند و آقا میرزا یونس اردبیلی در نوقان ‌مخفی بود او را هم گرفتند و طهران بردند و مدتی در زندان بود. و بعد از بازرسیهای زیاد اسدی نیابت تولیت محکوم به اعدام شد در شب 26 ماه مبارک رمضان 1354 بعد از طلوع ‌فجر. این خلاصه حادثه مسجد.

منبع :

مرکز اسناد انقلاب اسلامی

خدمات اجتماعی ، فرهنگی و عمرانی فقیه سبزواری

مرحوم فقیه سبزواری در طول حیات پر برکت خود ، خدمات اجتماعي و عمراني كم‌نظيري انجام داد. او مدرسه باغ رضوان را با 16 هزار متر مربع مساحت در سال 1330 شمسي ساخت و تكيه سيدها را احداث كرد. درمانگاه رازي را تكميل كرد و 120 باب منزل در خيابان نخريسي و 25 باب منزل در خيابان خواجه‌ربيع براي سيل‌زدگان بنا نهاد و 2500 قطعه زمين به طلبه‌ها و فضلاي حوزه مشهد واگذار كرد که در مشهد به کوی طلاب شهرت دارد و ده‌ها مسجد را در محلات مختلف مشهد ساخت.

از دیگر خدمات مرحوم فقیه سبزواری ، احداث شبستان شرقی مسجد جامع سبزوار و تأسیس مدرسه علمیه برای طلاب سبزوار و نیز ،تأسیس مدرسه علمیه در کویته پاکستان است .

با توجه به سرمای شدید مشهد در فصل زمستان و محدودیت امکانات گرمایشی قشر طلاب و اقشار فقیر دیگر، مرحوم فقیه سبزواری تلاش می کرد در حد توان خود ، ذغال و خاکه ذغال طلاب و اقشار دیگررا در فصل زمستان هرسال تأمین کند .

کوی طلاب مشهد ، یادگاری باشکوه و بی نظیر از مرحوم فقیه سبزواری

مرحوم فقیه سبزواری با توجه به اهتمام زیادی که به امور رفاهی طلاب حوزه علمیه مشهد خصوصا موضوع مسکن آنان داشت ، در سال 1338 هجری شمسی ، 2500 قطعه زمین از آستان قدس برای واگذاری رایگان به طلاب دریافت ؛ و با انجام قرعه کشی ، به آنان تحویل داد .

کوی طلاب که امروز یکی از مناطق آباد و بزرگ و پیشرفته و فعال مشهداست ، یادگار همت بلند مرحوم فقیه سبزواری در جهت ایجاد آسایش برای عموم شهروندان خصوصا طلاب حوزه علمیه مشهد است .

برای آشنایی بیشتر با سابقه تأسیس " کوی طلاب " مشهد ، نگاه کنید :

گزارش مجله " شهرآرا محله " مجله شهرداری مشهد

دوبار حضور فقیه سبزواری در تغییر ضریح و تعمیر قبر مطهر حضرت رضا علیه السلام

در صفحه 13 رساله (آقای سبزواری) فرماید: به واسطه کهنه شدن صندوق مطهر روی قبر مطهر که در زمان ‌تولیت اسدی‌، ضریح مقدس را برداشته و میان حرم مطهر در حدود یک متر خاک دست رس‌بود که برداشته شد و چند صورت قبر از خوانین ازبک پیدا شد و پس از برداشتن خاک‌، تمام‌ میان حرم مطهر را شفته و بتون آرمه نمودند و متصدی آقای حاجی ملا هاشم صاحب «منتخب التواریخ‌» و آقای حاجی آقا حسین قمی و آقای حاجی میرزا احمد کفائی بود و اتفاقا روی قبر مطهر که خاک برداری شد روی قبر مطهر قبر گچی درآمد که هفت مرتبه گچ شده ‌بود، آن را برداشته سردابی ظاهر شد که معلوم شد قبر مطهر ثامن الائمه و قبر هارون میانسرداب است‌. دیگر تصرفی نکردند غیر آن که روی قبر مطهر را چند میل آهن گذاشته و با بتون آرمه محکم نموده و سنگ مرمر که حجار باشی ساخته بود روی قبر گذاشته و ضریح را گذاشته و این در سنه 1352 قمری ( 1312 هجری شمسی ) بود.

و ایضا در سنه 1379 ماه شعبان ( بهمن 1338 هجری شمسی ) تحت نظر عده‌ای از علما که یکی خود حقیر بود، تعمیرقبر مطهر شد.

( منبع : کتاب مکارم الاثار مرحوم حبیب آبادی )

اصلاح قبله ایرانیان

مرحوم آیة الله فقیه سبزواری ، به دلیل احاطه بر علم هیئت ، در یکی از سفرهای خود به سرزمین وحی ، به پادشاه عربستان پیشنهاد کردند چون سالی دوبار خورشید دقیقا روی کعبه قرار می گیرد ، در آن زمان ، از رادیو اعلام کنند تا مردم ایران در هر نقطه ای هستند ، قبله صحیح راشناسایی کنند که پیشنهاد معظم له مورد استقبال قرار گرفت و به اجرا در آمد .

پیشنهاد تعمیر قبور بقیع

مرحوم فقیه سبزواری ، در ملاقاتی که پادشاه عربستان با ایشان داشت ، تعمیر قبور بقیع را خواستار شد که پادشاه به مقامات دینی و محلی ارجاع داد و آن ها به اعتبار بغض و عنادی که با اهل بیت علیهم السلام دارند ،این پیشنهاد را مسکوت و معلق گذاشتند .

منش و سبک زندگی فقیه سبزواری

1.سادگی زندگی

در زندگی خیلی ساده و بدون تشریفات بود . هیچ توجهی به وضع ظاهر حتی لباس خودنداشت . کمتر کسی به پای او جوراب می دید و در خصوص صرفه جوئی در بین طلاب ، قبای مرحوم فقیه سبزواری ضرب المثل بود زیرا معظم له هرقبائی را که می پوشیدند ،دیگر بیرون نمی آوردند مگر برای شستن و پس از شستشو ، باز آن را می پوشیدند و به همین نحو از آن استفاده میکردند تا وقتی که پاره می شد و به درد پوشیدن نمی خورد .

مرحوم فقیه سبزواری در تمام شئون زندگی ساده و عاری از هرگونه قیدی بود. در گفتار و رفتار، در خوراک و لباس، در برخورد و صحبت، در امور زندگی و خلاصه در همه چیز ساده بود و ساده زندگی می کرد. بعد از وفات مرحوم آقا که لباس ایشان را برای غسل دادن بدن شریفش بیرون آورده بودند ، مانند جد بزرگوارش امام حسین (ع) پیراهنش پاره بوده است.

مجلس ایشان بدون تشریفات و در نهایت سادگی بود. صدر و ذیلی نداشت. در بین واردین چندان تفاوتی نبود هرکس در جای خود می نشست و هر که مایل بود حرکت می کرد. او می گفت شئون مادی و قیود دنیوی را کنار گذارید و به مضمون آیه شریفه : " يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ " زیست می نمود.

2. معاشرت و ارتباطات اجتماعی

در معاشرت بسیار ساده و معمولی بود و در تماس با مردم، آن قدر عادی و خوش اخلاق بود که هرکس از هرطبقه، حتی خدمتگزاران منزل با وی خصوصی صحبت می کردند و مطالب و حاجت های خود را به راحتی بیان می کردند. هر حاجتمندی و گرفتاری به معظم له مراجعه می کرد و تقاضای خود را به راحتی مطرح می کرد.

درب منزل همیشه بر روی تمام طبقات باز بود و هیچ رادع و مانعی برای تماس با وی وجود نداشت. سخن های هر کس را با کمال دقت گوش می کرد و با روی خندان و چهره گشاده، حتی الامکان پاسخ مثبت می داد. وقت خود را دو قسمت کرده بود . اوقات بعد از ظهرها را صرف کارهای اجتماعی خارج از منزل و امور شخصی می کرد و ساعات قبل از ظهرها را در منزل جلوس می فرمودند و به کار و مراجعات مردم می رسیدند و مخصوصا بر کارهای مربوط به طلاب و حوزه علمیه که عده ای تحت نظر شخص ایشان به آن کارها رسیدگی می کردند ، نظارت می فرمودند از قبیل امور معافی و کارت تحصیلی .

3. خدمت به مردم

مرحوم فقیه سبزواری مرد کار و عمل بود. تنها به درس گفتن و نماز جماعت خواندن قناعت نمی کرد و به حدیث شریف نبوی : " «مَنْ اَصْبَحَ و لم یَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادى یا لِلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ هر کس صبح کند و به امور مسلمانان همت نورزد، از آنان نیست و هر کس فریاد کمک خواهى کسى را بشنود و به کمکش نشتابد، مسلمان نیست.» کافى، ج 2، ص 164، ح 5." عملا معتقد و مومن بود و همیشه در فکر کار و زندگی مسلمانان بود. پیوسته در این فکر بود که از چه راهی به سود و صلاح مسلمین گامی بردارد و چگونه مشکلی را از مشکلات اجتماعی مردم برطرف کند. وی عقیده را برآن بود که روحانی باید در تمام امور مردم دخالت و نظارت کند و هرگز از اجتماع و مسائل مربوط به زندگی کناره گیری نکند .

مرحوم آیة الله فقیه سبزواری، در طول حیات خود پیوسته به فکر مستمندان بودند و ملجأ و پناهی برای درماندگان و تهیدستان بوده و اکثر اوقات خود را صرف خدمت به آن ها می کردند. از جمله کمک های مالی مرحوم فقیه سبزواری می توان به موارد کمک به مستمندان در قحط سالی، تقسیم آذوقه زمستانی، کمک به بیمارستان مسلولین مشهد، تقسیم نان بین طلاب، تقسیم حقوق بین ائمه جماعت مشهد، پرداخت حقوق شاگردان حوزه درس و اجازه به طلاب فاضل اشاره کرد.

4. خدمت به حوزه و طلاب

مرحوم فقیه سبزواری به طلاب و محصلین دینی بسیار علاقه داشته و آن ها را فرزندان خود می دانست و در رفع مشکلات آن ها حد اعلای کوشش را می کرد و همچون پدری مهربان، نسبت به آن ها ، با نهایت مهر و محبت رفتار می کرد . محبوب القلوب حوزه علمیه بود و شاگردان مکتب جعفری ، فوق العاده به ایشان، علاقه و ارادت داشتند. صرف نظر از طلاب و اهل علم، کلیه طبقات ، به مرحوم فقیه ارادت می ورزیدند و به همین دلیل مردم بیش از هرکس در نماز جماعت ایشان حاضر می شدند و از فیض ثواب جماعت برخوردار می شدند. در شمار اقدامات خیرخواهانه او باید از تهیه 2500 قطعه زمین و احداث صدها ها باب منزل برای طلاب در منطقه‌ای از شهر مشهد که اینک به نام «کوی طلاب» مشهور است، یاد کرد.

5. وعظ و خطابه مرحوم فقیه سبزواری

مرحوم فقیه سبزواری، در ماه مبارک رمضان هرسال در شبستانی که به نام خودشان ( شبستان سبزواری )در مسجد گوهرشاد معروف است ، منبر می رفتند که بنا به نقل حضرت حجة الاسلام حاج سید محمد صادق فقیه سبزواری ( از فرزندان روحانی مرحوم فقیه سبزواری و از مدرسین حوزه علمیه قم )که حاضر و ناظر در مجالس منبر مرحوم پدرشان بودند ، جمعیت کثیری از روحانیون و فضلاء و مجاوران و زائران اجتماع می کردند و حتی گاهی جای نشستن در نزدیکی های منبر خرید و فروش می شد .

6. زهد و تقوای مرحوم فقیه سبزواری

مرحوم فقیه سبزواری، واقعا مردی موفق و موید به تاییدات الهی بودند زیرا با تمام گرفتاری ها ئی که از جهات گوناگون داشتند ، هرشب هنگام سحر را درحرم مطهر حضرت رضا علیه السلام بسر می بردند . همیشه نیمه های شب بر می خاست و پس از تشرف و زیارت ، در بالای سر حضرت بیتوته می کردند و با خدای خود به راز و نیاز می پرداختند و مناجات می کردند .

مرحوم فقیه سبزواری عمری را در خدمت به مسلمانان و طلاب و اهل علم سپری نمود و علاوه بر تدریس و اقامه جماعت ، پیوسته در کنار قبّه منوره و قبر مطهر حضرت علی بن موسی الرضا (ع) ، مشغول راز و نیاز و عبادت بود . قطعا چنین شخصی، مورد عنایت خداوند و توجهات خاصه پیامبر اکرم (ص) و دودمان پاک آن حضرت بوده و رابطه محکم و ناگسستنی با اهل البیت معصومین (ع)داشته است .

7 . کرامات مرحوم فقیه سبزواری

مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری، به دلیل زهد و پارسایی و عزم راسخی که برای دوری از مظاهر فریبنده مادی و دنیایی داشت صاحب کراماتی بود که یکی از کرامت های ایشان باریدن باران پس از اقامه نماز باران توسط آن مرجع خدوم است.

الف : اقامه نماز باران و بارش شدید

به دلیل خشکسالی های پی در پی ، کمیاب و گران شدن مایحتاج اولیه ، شیوع برخی بیماری ها و در مضیقه قرار گرفتن عموم مردم مشهد و اطراف مشهد ، خاصّه ، روستاییان و اقشار فقیر و ضعیف ، عده ای از کشاورزان در شبستان فقیه سبزواری ودر صحن مسجد گوهرشاد اجتماع می کنند و پس از اتمام جلسه تدریس مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری ( قَدَّس الله نَفسَهُ الزّکیة )،با وجود بزرگان دیگردر مشهد ،از مرحوم فقیه سبزواری درخواست اقامه نمازباران میکنند .

مرحوم فقیه سبزواری، به اتّکای اخلاص و توکل عجیبی که داشت و به اعتبار اطلاعی که از نتیجه مطلوب کار داشت که خداوند کریم ، دعای او و اقتدا کنندگان به اورا خواهد پذیرفت و باران خواهد بارید ، بدون توجه به این نکته که اگر نماز خواند و باران نبارید ، آبرویش نزد مردم از بین خواهد رفت ، تقاضای مردم را برای اقامه نماز باران در همان مکان و در همان زمان می پذیرد و با اطلاع رسانی گسترده ، جمعیت زیادی از اقشار مختلف اجتماع می کنند .

(در خصوص ارتباط آبرو با اقامه نماز باران که ببارد یا نبارد ، مرحوم فقیه سبزواری ، با مرحوم آیة الله خوانساری در قم ، هم عقیده بوده است . ماجرا از این قرار است وقتی مرحوم آیة الله خوانساری حرکت می کنند برای رفتن به محل اقامه نماز باران ، عده ای مانع ایشان می شوند که اگر نماز را اقامه کردید و باران نیامد ، آبرویتان خواهد ریخت . مرحوم آیة لله خوانساری در پاسخ فرموده بودند اگر قرار است نزد خدوند کریم و بزرگوار ، آبرویی نداشته باشم ، آبروی نزد مردم را می خواهم چه کار ؟ )

مرحوم فقیه سبزواری ،دستور می دهد منبر را در صحن مسجد گوهرشاد ، جایی که مقابل گنبد حضرت امام رضا علیه السلام باشد ،قرار دهند .آن مرجع بزرگوار ، پیش از اقامه نماز ، به منبر می روند و به ایراد سخنرانی می پردازند . با حالی پرشور و سرشار از اخلاص و سرشار از امید و توکل به خدا ، از مردم می خواهد همین جا و هم اکنون از گناهان خود توبه کنند و نیز ، از مردم می خواهد کسانی را که به شما ظلم کرده اند ، ببخشید و بعد ، قران خودش را روی دست بلندمی کند وقسم می خوردوخدارا به شهادت می طلبد که من از همه کسانی که به من ظلم کرده اند ،گذشتم واز همه راضی هستم .

در پایان سخنانش ، متوسل به کودک شیرخواره حضرت ابا عبدالله الحسین علیهماالسلام می شود و روضه حضرت علی اصغر علیه السلام را می خوانند و در جوار بارگاه ملکوتی حضرت رضا علیه السلام دعا می کنند و خدارا به حضرت علی اصغر علیه السلام قسم می دهند و اورا شفیع قرار می دهند که بر مردم رحم کند و باران رحمتش را نازل فرماید .

شاهدان عینی و خصوصا حاج محمود فلاح که از کسبه متدین و سرشناس مشهد و از مریدان خاص مرحوم فقیه سبزواری بوده ، اظهار داشته اند که پس از اقامه نماز باران توسط مرحوم آیة الله فقیه سبزواری ، نزول رحمت الهی آغاز شد و باران شدیدی بارید که موجب رضایت عموم مردم خصوصا کشاورزان شد .

ب : اطلاع مرحوم فقیه سبزواری از زمان دقیق فوت خود

آخرین جلسه تدریس مرحوم آیة الله فقیه سبزواری ، روز سه شنبه ، 11 بهمن ماه 1345 شمسی برابر با 20 ماه شوال سال 1386 هجری قمری در بیرونی منزل آن مرحوم برگزار می شود . در دقایق پایانی تدریس ،ناگهان مرحوم فقیه سبزواری ،کتاب رابرهم می زنند و می بندند و با ابتهاج و مسرّت ، می فرمایند :

"این آخرین درس من بود و دیگر شما ،مرا اینجا نخواهید دید " .طلاب و فضلای حاضر در آن مجلس ،تلخ ترین دقایق را تجربه می کنندچرا که با تحقق این پیش بینی ، پشتیبان و پدر و فریاد رس خودرا از دست خواهند داد . همه شاگردان و حضّار متأثّر می شوند و گریه می کنند و هر کدام ، فراخور حال خود ، از مرحوم فقیه سبزواری درخواست می کنند چنین صحبت هایی را نکنند اما ، مرحوم فقیه سبزواری ، ضمن دعوت شاگردان به آرامش ، قطعیت خبر خودرا اعلام و با آن ها ، بارویی گشاده و سرشاراز رضایت ،خدا حافظی می کنند .

سر انجام،پیش نگری این عالم روشن ضمیر ، روزشنبه 15 بهمن 1345 هجری شمسی برابربا 24 ماه شوّال 1386 هجری قمری و شب شهادت رئیس مذهب شیعه ، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام تحقق پیدا می کند و حوزه علمیه خراسان ، مؤسّس و پشتیبان خودرا از دست می دهد و روح پاک و بلند این عالم خدمتگزار به مردم و طلاب و مردم مستأصل و مستضعف و بی پناه ،به عرش وملکوت پرواز می کند .

وفات

فقیه سبزواری روز شنبه 24 شوال 1384 ه‍ . ق برابر با 15 بهمن 1345 ه‍ . ش در 77 سالگي رحلت نمود و در محل مدرسه باغ رضوان به خاك سپرده شد .

هم اکنون با توسعه حرم مطهر حضرت ثامن الحجج علیه السلام ، مزار ایشان در صحن شمالی و در جوار مقبره شیخ طبرسی در محوطه ای با صفا و گلکاری شده واقع شده است . مرقد فقیه و فیلسوف بزرگ مرحوم آیـ الله حاج شیخ محمد تقی آملی نیز بنا به وصیت خودشان در کنار مرقد مرحوم فقیه سبزواری واقع شده است .


فراموش نکنیم دوره چهل ساله ای که مرحوم فقیه سبزواری ، مرجعیت دینی و خدمت به حوزه علمیه و طلاب و فضلای خراسان و اقشار محروم و فقیر و آسیب پذیر آن خطّه و حتّی زوّار تهیدست را بعهده داشت ، از سخت ترین و سیاه ترین دوره های تاریخی ایران خصوصا خراسان و مشهد به شمار می رفته است که بررسی شرائط اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و جغرافیایی ایران ، خاصّه خراسان و مشهد و مقایسه با دوره های پس از آن ، نیاز به پژوهش های همه جانبه دارد و پس از دسترسی به تمام زوایای تاریک اوضاع دینی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران از سال 1300 شمسی تا سال 1345 شمسی ، به این واقعیت می رسیم که اگر عنایات خدای متعال و توجهات مستمراهل بیت معصومین (ع) خاصه حضرت رضا علیه السلام واجداد طاهرین (ع) مرحوم فقیه سبزواری و علم و متانت و توکل و توسل و اخلاص و همت بلند و زهد و تقوی و روحیه مردمداری و سادگی آن " سلمان زمانه " نبود ، انجام این همه خدمت بی رنگ و ریا ، از کلیدداری ضریح مطهر امام رضا علیه السلام گرفته تا تأسیس مدرسه علمیه در کویته پاکستان و تلاش برای بازسازی قبور مطهر ائمه بقیع در حجاز ، از واگذاری دوهزار و پانصد قطعه زمین ( خدمتی بی سابقه در تاریخ حوزه های علمیه شیعه که اکنون شهر بزرگی بنام کوی طلاب شده ) ، از تدریس خارج فقه و اصول تا بنای دهها مسجد و مدرسه در نقاط مختلف ، از بنای درمانگاه و ساختن آرامستان در جوار حرم رضوی بنام باغ رضوان تا واگذاری صدها خانه به سیل زدگان و زلزله زدگان ، از دادن امید به همه ناامیدان با همان دست خالی اما چهره گشاده و همه و همه حرکات و سکنات و خلوت و جلوت و حضور و غیاب آن مرد بلند رتبه ، نتیجه عهد و پیمان او با خدای خویش است که توفیق خدمت به بندگانش را به او عنایت کند و خداوند هم اورا موفق داشت و زمانی مردم اورا دقیقا شناختند که روحش به ملکوت اعلی پرواز کرد .

بهمن سال 1345 شمسی یکی از سردترین ماهها و سال هادر مشهد بود .پس از اعلان رحلت آن فقیه وارسته ، تمام مشهد تعطیل شد و جمعیت زیادی زیر بارش برف و در سردترین دمای هوا به تشییع آمدند . واقعا ، تا چهلم رحلت مرحوم فقیه سبزواری ، مسجدی در مشهد نبود که اقدام به برگزاری مجلس ختم نکرده باشند . تمام دیوارهای رهگذارهای اصلی مشهد خصوصا خیابان های منتهی به فلکه حضرتی ، مملو از اعلامیه های ختم و تعزیه بود و با قاطعیت می توان ادعا کرد تمام مراجع و فقها و علمای بزرگوار خراسان در شهرهای محل سکونت خود در سطح کشور خصوصا استان خراسان و مشهد و تمام اقشار و اصناف مشهد واقعا سنگ تمام گذاشتند و شب و روز تا چهلم ، اکثر مساجد مشهد ، به برگزاری تعزیه و ختم مرحوم فقیه سبزواری اختصاص داشت .

راز همه توفیقات مرحوم فقیه سبزواری ، علاوه بر این که فقیه و مرجع دینی طراز اول و برجسته ای بودو هم چنین به درک محضر بزرگان سامرا و نجف و دریافت اجازه اجتهاد نائل آمده بود ، مهم ترین رمز و راز محبوبیت او ، اخلاص و سادگی او بود . از دید او ، همه بنده خدا هستند و خداوند همه بندگان خودرا دوست دارد و نیز به بنده ای عنایت و توجه بیشتر دارد که تمام گام هایش ، در جهت حل مشکلات بندگان خدا باشد و به راستی ، مرحوم فقیه سبزواری ، به تنهایی و بدون تشریفات ، بار وظایف چند وزارتخانه را در عهد و دوره خود به نفع مردم به دوش می کشید

هیهات ای یأتی الزمان بمثله انّ الزمان بمثله لعقیم

منابع

  • کتاب مکارم الاثار تألیف مرحوم معلم حبیب آبادی
  • کتاب مشاهير مدفون در حرم رضوي، ابراهيم زنگنه، ص 167.
  • انجمن مفاخر فرهنگی، اثرآفرینان، ج4، ص300.
  • روایت مرحوم آیة الله فقیه سبزواری از قیام مسجد گوهرشاد به عنوان شاهد عینی :

پایگاه خبری - تحلیلی قدس آنلاین

http://qudsonline.ir/detail/News/58660

  • صفحه 15 تا 18 مجله نگاه حوزه ، ویژه حوزه خراسان ، ضمیمه مجله حوزه ، شماره 18 – 17 ، سال دوم ، مرداد و شهریور 1375

اسوه های حوزه خراسان . شمه ای از حیات معنوی حضرت آیت الله العظمی مرحوم حاج میرزا حسین فقیه سبزواری ( 1386 – 1309 هجری قمری ) ۱۳۴۵ -- ۱۲۷۱ شمسی پژوهشگر : غلامرضا جلالی

پیوند

میرزا حسین فقیه سبزواری، پورتال اهل البیت (ع)

کتاب عمری پر افتخار، خاطرات زندگانی مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری (ره)

26 تصویر و عکس از مرحوم فقیه سبزواری در نگارخانه علمای شیعه در پایگاه وارثون

تصاویری از مرحوم فقیه سبزواری

ویکی پدیا