عقل: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'کلیدواژگان: عقل، عقل بالقوه، معقولات عقل از لحاظ لغوي، معاني متعددي دارد؛ از ج...' ایجاد کرد)
 
جز
سطر ۱: سطر ۱:
 
کلیدواژگان: عقل، عقل بالقوه، معقولات
 
کلیدواژگان: عقل، عقل بالقوه، معقولات
  
عقل از لحاظ لغوي، معاني متعددي دارد؛ از جمله فهميدن، قيد و بند زدن و از نظر فلسفي، جوهري است که هم ذاتاً مجردات و هم فعلاً<ref> طباطبايي، محمدحسين؛ نهايه الحکمه، [[قم]]، نشر اسلامي، 1422 ق، چ شانزدهم، ص 117.</ref> يعني نه خودش جوهري مادي و جسماني است و نه براي انجام دادن کارهايش احتياج به ارتباط با بدن يا جسمي همانند بدن دارد تا آن را به منزله ابزاري بکار گيرد. عقل، چه در طبيعت و چه در ماوراء طبيعت بدون هيچ ابزار مادي، ‌کارهايش را انجام مي‌دهد. به اين نوع مجرد «مجرد تام» مي‌گويند.
+
عقل از لحاظ لغوی، معانی متعددی دارد؛ از جمله فهمیدن، قید و بند زدن و از نظر فلسفی، جوهری است که هم ذاتاً مجردات و هم فعلاً<ref> طباطبایی، محمدحسین؛ نهایه الحکمه، [[قم]]، نشر اسلامی، 1422 ق، چ شانزدهم، ص 117.</ref> یعنی نه خودش جوهری مادی و جسمانی است و نه برای انجام دادن کارهایش احتیاج به ارتباط با بدن یا جسمی همانند بدن دارد تا آن را به منزله ابزاری بکار گیرد. عقل، چه در طبیعت و چه در ماوراء طبیعت بدون هیچ ابزار مادی، ‌کارهایش را انجام می‌دهد. به این نوع مجرد «مجرد تام» می‌گویند.
  
در نتيجه، عقل در موجودات طبيعت تأثير مي‌گذارد ولي خود به هيچ وجه از آن‌ها تأثير نمي‌گيرد. اساساً مجرد تام، ثابت محض است و هيچ نوع تغيير و حرکتي در آن راه ندارد.
+
در نتیجه، عقل در موجودات طبیعت تأثیر می‌گذارد ولی خود به هیچ وجه از آن‌ها تأثیر نمی‌گیرد. اساساً مجرد تام، ثابت محض است و هیچ نوع تغییر و حرکتی در آن راه ندارد.
  
مجرد تام از زمان نيز فارغ است و نسبت دادن زمان به آن بي‌معناست؛ لذا در مورد آن نمي‌توان گفت: در فلان زمان هست يا نيست. او نه حارث زماني است نه قديم زماني. نه ازلي است نه ابدي.<ref> عبوديت، عبدالرسول؛ درآمدي بر فلسفه اسلامي، قم، نشر موسسه [[امام خمينی]]، 1386 ش، چ ششم، ص 186.</ref>
+
مجرد تام از زمان نیز فارغ است و نسبت دادن زمان به آن بی‌معناست؛ لذا در مورد آن نمی‌توان گفت: در فلان زمان هست یا نیست. او نه حارث زمانی است نه قدیم زمانی. نه ازلی است نه ابدی.<ref> عبودیت، عبدالرسول؛ درآمدی بر فلسفه اسلامی، قم، نشر موسسه [[امام خمینی]]، 1386 ش، چ ششم، ص 186.</ref>
  
[[فيثاغورث]]، عقل را مظهر هدايت مي‌دانسته است<ref> مطهري، مرتضي؛ درس‌هاي الهيات شفا، تهران، نشر حکمت، 1370 ش، چاپ دوم، ج 1، ص 348.</ref> و به نظر فلاسفه قديم، اساساً جوهر انسان همان عقل اوست «من» واقعي همان عقل اوست. همچنان که بدن انسان جزء شخصيت انسان نيست. قوا و استعدادهاي روحي و رواني مختلفي که انسان دارد، هيچ کدام جزء شخصيت واقعي انسان نيست.<ref> مطهري، ‌مرتضي؛ انسان کامل‌، تهران، نشر صدرا، 1373ش، چ يازدهم، ص 149.</ref>
+
[[فیثاغورث]]، عقل را مظهر هدایت می‌دانسته است<ref> مطهری، مرتضی؛ درس‌های الهیات شفا، تهران، نشر حکمت، 1370 ش، چاپ دوم، ج 1، ص 348.</ref> و به نظر فلاسفه قدیم، اساساً جوهر انسان همان عقل اوست «من» واقعی همان عقل اوست. همچنان که بدن انسان جزء شخصیت انسان نیست. قوا و استعدادهای روحی و روانی مختلفی که انسان دارد، هیچ کدام جزء شخصیت واقعی انسان نیست.<ref> مطهری، ‌مرتضی؛ انسان کامل‌، تهران، نشر صدرا، 1373ش، چ یازدهم، ص 149.</ref>
  
 
'''دیدگاه ملاصدرا در عقل'''
 
'''دیدگاه ملاصدرا در عقل'''
  
در مورد عقل و معقولات، [[ملاصدرا]] معتقد است که نفس در ابتدا امري مادي و جسماني است که به تدريج کمال جوهري مي‌يابد و به مرتبه حسّ و خيال و سپس به مرتبه عقل مي‌رسد. طبق اين نظريه، پيدايش تدريجي معقولات عين پيدايش و شکل‌گيري تدريجي کمال عقل و عاقله است. بنابراين عقل و ادراکات عقلي به تدريج شکل‌گيري و تکون مي‌يابند.<ref>  مطهري، ‌مرتضي؛ [[اصول فلسفه و روش رياليسم]]، تهران، نشر صدرا، 1368 ش، چ ششم، ج 2، ص 147.</ref>
+
در مورد عقل و معقولات، [[ملاصدرا]] معتقد است که نفس در ابتدا امری مادی و جسمانی است که به تدریج کمال جوهری می‌یابد و به مرتبه حسّ و خیال و سپس به مرتبه عقل می‌رسد. طبق این نظریه، پیدایش تدریجی معقولات عین پیدایش و شکل‌گیری تدریجی کمال عقل و عاقله است. بنابراین عقل و ادراکات عقلی به تدریج شکل‌گیری و تکون می‌یابند.<ref>  مطهری، ‌مرتضی؛ [[اصول فلسفه و روش ریالیسم]]، تهران، نشر صدرا، 1368 ش، چ ششم، ج 2، ص 147.</ref>
  
 
'''دیدگاه ارسطو در عقل'''
 
'''دیدگاه ارسطو در عقل'''
  
[[ارسطو]] نيز‌، علاوه بر آن که در طبيعت قائل به اصل قوه و فعل است براي عقل نيز مرتبه قوه و فعليت قائل است. او اين مطلب را در کتاب «النفس» آورده است و هر چند مطالبش در اين کتاب، داراي ابهام است ولي شرح و بسط‌هايي که از سوي شارحان اسکندراني، خصوصاً دو حکيم معروف به نام‌هاي «ثامسطيوس» و «اسکندر افريدوسي» وجود دارد، مسلمانان را با مسائل عقل و معقول آشنا نمود.<ref> مطهري، مرتضي؛ مقالات فلسفي، تهران، ‌نشر [[حکمت]]، 1370ش، چ سوم، ج 1، ص 165.</ref>
+
[[ارسطو]] نیز‌، علاوه بر آن که در طبیعت قائل به اصل قوه و فعل است برای عقل نیز مرتبه قوه و فعلیت قائل است. او این مطلب را در کتاب «النفس» آورده است و هر چند مطالبش در این کتاب، دارای ابهام است ولی شرح و بسط‌هایی که از سوی شارحان اسکندرانی، خصوصاً دو حکیم معروف به نام‌های «ثامسطیوس» و «اسکندر افریدوسی» وجود دارد، مسلمانان را با مسائل عقل و معقول آشنا نمود.<ref> مطهری، مرتضی؛ مقالات فلسفی، تهران، ‌نشر [[حکمت]]، 1370ش، چ سوم، ج 1، ص 165.</ref>
  
اساس نظر ارسطو در باب علم و معرفت بر اين مطلب است که [[روح]] در ابتدا در حد قوه و استعداد محض است و بالفعل داراي هيچ معلوم و معقولي نيست. پس از وي پيروان مکتبش، عقل را از لحاظ طي مراحل مختلف و درجاتي که در همين جهان در راه تحصيل معرفت مي‌پيمايد به درجاتي تقسيم نموده‌اند از جمله عقل بالقوه، بالملکة، بالفعل و بالمستفاد.<ref> اصول [[فلسفه]] و روش رياليسم، ج 2، ص 13.</ref>
+
اساس نظر ارسطو در باب علم و معرفت بر این مطلب است که [[روح]] در ابتدا در حد قوه و استعداد محض است و بالفعل دارای هیچ معلوم و معقولی نیست. پس از وی پیروان مکتبش، عقل را از لحاظ طی مراحل مختلف و درجاتی که در همین جهان در راه تحصیل معرفت می‌پیماید به درجاتی تقسیم نموده‌اند از جمله عقل بالقوه، بالملکة، بالفعل و بالمستفاد.<ref> اصول [[فلسفه]] و روش ریالیسم، ج 2، ص 13.</ref>
  
در مقابل اين نظريه که مورد قبول اکثر حکماي اسلامي قرار گرفته است، دو نظر ديگر قرار دارد؛ افلاطون بنابر نظريه «مُثل» معتقد است که نفس در عالمي قبل از اين عالم که «مُثل» است قرار داشته و در آنجا به حقايق آگاه شده ولي حجاب بدن مانع توجه نفس به معلومات و معقولات او شده است.<ref> مقالات فلسفي، ج 1، ص 166.</ref>
+
در مقابل این نظریه که مورد قبول اکثر حکمای اسلامی قرار گرفته است، دو نظر دیگر قرار دارد؛ افلاطون بنابر نظریه «مُثل» معتقد است که نفس در عالمی قبل از این عالم که «مُثل» است قرار داشته و در آنجا به حقایق آگاه شده ولی حجاب بدن مانع توجه نفس به معلومات و معقولات او شده است.<ref> مقالات فلسفی، ج 1، ص 166.</ref>
  
نظر ديگر متعلق به روانشناسان امروزي است که معتقدند، تعقل چيزي جز انفعال بدن يا نفس نيست و هنگام تعقل تحولي در نفس روي نمي‌دهد و فقط نقشي بر روي آن ترسيم مي‌شود درست مانند ترسيم نقشي بر روي ديوار که موجب تحول در جوهر ديوار نمي‌شود.<ref> مطهري، مرتضي؛ درس‌هاي الهيات شفا، تهران، نشر حکمت، 1370 ش، چ اول، ج 2، ص 347.</ref>
+
نظر دیگر متعلق به روانشناسان امروزی است که معتقدند، تعقل چیزی جز انفعال بدن یا نفس نیست و هنگام تعقل تحولی در نفس روی نمی‌دهد و فقط نقشی بر روی آن ترسیم می‌شود درست مانند ترسیم نقشی بر روی دیوار که موجب تحول در جوهر دیوار نمی‌شود.<ref> مطهری، مرتضی؛ درس‌های الهیات شفا، تهران، نشر حکمت، 1370 ش، چ اول، ج 2، ص 347.</ref>
  
 
'''بساطت قوه عاقله'''
 
'''بساطت قوه عاقله'''
  
در مورد قوه عاقله مطلب مهم ديگر بساطت يا مرکب آن است. دو نظر در اين زمينه وجود دارد، بوعلي سينا در رساله خويش در جواب پرسشي منسوب به [[ابوريحان]] مي‌نويسد که چون جوهر عاقله، صورت‌هاي معقولات را به تدريج مي‌پذيرد و عوارض مختلف را بالقوه دارا هست، نمي‌تواند بسيط باشد.
+
در مورد قوه عاقله مطلب مهم دیگر بساطت یا مرکب آن است. دو نظر در این زمینه وجود دارد، بوعلی سینا در رساله خویش در جواب پرسشی منسوب به [[ابوریحان]] می‌نویسد که چون جوهر عاقله، صورت‌های معقولات را به تدریج می‌پذیرد و عوارض مختلف را بالقوه دارا هست، نمی‌تواند بسیط باشد.
  
در مقابل، عده‌اي معتقدند اين حرف درست نيست زيرا نمي‌توان ادراک معقولات که به اعتراف فلاسفه مساوي است با تجرد (و تجرد نيز مساوي است با بساطت) را با عدم بساطت آن جمع نمود. اما با توجه به دو اصل مسلم فلسفي حرکت جوهري و اتحاد عاقل و معقول، نفس حقيقتي است داراي مراتب که هر مرتبه آن حکمي دارد. يک مرتبه بالقوه است و يک مرتبه بالفعل. گاهي مرکب است و گاهي بسيط. نفس در آن مرتبه که معقولات را تعقل مي‌کند، عين معقولات است و جداي از آن‌ها نيست. در اين مرتبه بسيط است و مجرد و از هر نوع قوه و آميزش با ماده، مبرا و منزه است.<ref> مقالات فلسفي، ج 1، ص 188 و 189.</ref>
+
در مقابل، عده‌ای معتقدند این حرف درست نیست زیرا نمی‌توان ادراک معقولات که به اعتراف فلاسفه مساوی است با تجرد (و تجرد نیز مساوی است با بساطت) را با عدم بساطت آن جمع نمود. اما با توجه به دو اصل مسلم فلسفی حرکت جوهری و اتحاد عاقل و معقول، نفس حقیقتی است دارای مراتب که هر مرتبه آن حکمی دارد. یک مرتبه بالقوه است و یک مرتبه بالفعل. گاهی مرکب است و گاهی بسیط. نفس در آن مرتبه که معقولات را تعقل می‌کند، عین معقولات است و جدای از آن‌ها نیست. در این مرتبه بسیط است و مجرد و از هر نوع قوه و آمیزش با ماده، مبرا و منزه است.<ref> مقالات فلسفی، ج 1، ص 188 و 189.</ref>
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==
سطر ۳۳: سطر ۳۳:
 
===منابع===
 
===منابع===
  
حسن رضايی، (بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی)، تاریخ بازیابی: 7 خرداد 1391، [http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41102 سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه‌السلام]]
+
حسن رضایی، (بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی)، تاریخ بازیابی: 7 خرداد 1391، [http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41102 سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه‌السلام]]
  
 
[[رده: اخلاق فردی]]
 
[[رده: اخلاق فردی]]

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۳۸

کلیدواژگان: عقل، عقل بالقوه، معقولات

عقل از لحاظ لغوی، معانی متعددی دارد؛ از جمله فهمیدن، قید و بند زدن و از نظر فلسفی، جوهری است که هم ذاتاً مجردات و هم فعلاً[۱] یعنی نه خودش جوهری مادی و جسمانی است و نه برای انجام دادن کارهایش احتیاج به ارتباط با بدن یا جسمی همانند بدن دارد تا آن را به منزله ابزاری بکار گیرد. عقل، چه در طبیعت و چه در ماوراء طبیعت بدون هیچ ابزار مادی، ‌کارهایش را انجام می‌دهد. به این نوع مجرد «مجرد تام» می‌گویند.

در نتیجه، عقل در موجودات طبیعت تأثیر می‌گذارد ولی خود به هیچ وجه از آن‌ها تأثیر نمی‌گیرد. اساساً مجرد تام، ثابت محض است و هیچ نوع تغییر و حرکتی در آن راه ندارد.

مجرد تام از زمان نیز فارغ است و نسبت دادن زمان به آن بی‌معناست؛ لذا در مورد آن نمی‌توان گفت: در فلان زمان هست یا نیست. او نه حارث زمانی است نه قدیم زمانی. نه ازلی است نه ابدی.[۲]

فیثاغورث، عقل را مظهر هدایت می‌دانسته است[۳] و به نظر فلاسفه قدیم، اساساً جوهر انسان همان عقل اوست «من» واقعی همان عقل اوست. همچنان که بدن انسان جزء شخصیت انسان نیست. قوا و استعدادهای روحی و روانی مختلفی که انسان دارد، هیچ کدام جزء شخصیت واقعی انسان نیست.[۴]

دیدگاه ملاصدرا در عقل

در مورد عقل و معقولات، ملاصدرا معتقد است که نفس در ابتدا امری مادی و جسمانی است که به تدریج کمال جوهری می‌یابد و به مرتبه حسّ و خیال و سپس به مرتبه عقل می‌رسد. طبق این نظریه، پیدایش تدریجی معقولات عین پیدایش و شکل‌گیری تدریجی کمال عقل و عاقله است. بنابراین عقل و ادراکات عقلی به تدریج شکل‌گیری و تکون می‌یابند.[۵]

دیدگاه ارسطو در عقل

ارسطو نیز‌، علاوه بر آن که در طبیعت قائل به اصل قوه و فعل است برای عقل نیز مرتبه قوه و فعلیت قائل است. او این مطلب را در کتاب «النفس» آورده است و هر چند مطالبش در این کتاب، دارای ابهام است ولی شرح و بسط‌هایی که از سوی شارحان اسکندرانی، خصوصاً دو حکیم معروف به نام‌های «ثامسطیوس» و «اسکندر افریدوسی» وجود دارد، مسلمانان را با مسائل عقل و معقول آشنا نمود.[۶]

اساس نظر ارسطو در باب علم و معرفت بر این مطلب است که روح در ابتدا در حد قوه و استعداد محض است و بالفعل دارای هیچ معلوم و معقولی نیست. پس از وی پیروان مکتبش، عقل را از لحاظ طی مراحل مختلف و درجاتی که در همین جهان در راه تحصیل معرفت می‌پیماید به درجاتی تقسیم نموده‌اند از جمله عقل بالقوه، بالملکة، بالفعل و بالمستفاد.[۷]

در مقابل این نظریه که مورد قبول اکثر حکمای اسلامی قرار گرفته است، دو نظر دیگر قرار دارد؛ افلاطون بنابر نظریه «مُثل» معتقد است که نفس در عالمی قبل از این عالم که «مُثل» است قرار داشته و در آنجا به حقایق آگاه شده ولی حجاب بدن مانع توجه نفس به معلومات و معقولات او شده است.[۸]

نظر دیگر متعلق به روانشناسان امروزی است که معتقدند، تعقل چیزی جز انفعال بدن یا نفس نیست و هنگام تعقل تحولی در نفس روی نمی‌دهد و فقط نقشی بر روی آن ترسیم می‌شود درست مانند ترسیم نقشی بر روی دیوار که موجب تحول در جوهر دیوار نمی‌شود.[۹]

بساطت قوه عاقله

در مورد قوه عاقله مطلب مهم دیگر بساطت یا مرکب آن است. دو نظر در این زمینه وجود دارد، بوعلی سینا در رساله خویش در جواب پرسشی منسوب به ابوریحان می‌نویسد که چون جوهر عاقله، صورت‌های معقولات را به تدریج می‌پذیرد و عوارض مختلف را بالقوه دارا هست، نمی‌تواند بسیط باشد.

در مقابل، عده‌ای معتقدند این حرف درست نیست زیرا نمی‌توان ادراک معقولات که به اعتراف فلاسفه مساوی است با تجرد (و تجرد نیز مساوی است با بساطت) را با عدم بساطت آن جمع نمود. اما با توجه به دو اصل مسلم فلسفی حرکت جوهری و اتحاد عاقل و معقول، نفس حقیقتی است دارای مراتب که هر مرتبه آن حکمی دارد. یک مرتبه بالقوه است و یک مرتبه بالفعل. گاهی مرکب است و گاهی بسیط. نفس در آن مرتبه که معقولات را تعقل می‌کند، عین معقولات است و جدای از آن‌ها نیست. در این مرتبه بسیط است و مجرد و از هر نوع قوه و آمیزش با ماده، مبرا و منزه است.[۱۰]

پانویس

  1. طباطبایی، محمدحسین؛ نهایه الحکمه، قم، نشر اسلامی، 1422 ق، چ شانزدهم، ص 117.
  2. عبودیت، عبدالرسول؛ درآمدی بر فلسفه اسلامی، قم، نشر موسسه امام خمینی، 1386 ش، چ ششم، ص 186.
  3. مطهری، مرتضی؛ درس‌های الهیات شفا، تهران، نشر حکمت، 1370 ش، چاپ دوم، ج 1، ص 348.
  4. مطهری، ‌مرتضی؛ انسان کامل‌، تهران، نشر صدرا، 1373ش، چ یازدهم، ص 149.
  5.   مطهری، ‌مرتضی؛ اصول فلسفه و روش ریالیسم، تهران، نشر صدرا، 1368 ش، چ ششم، ج 2، ص 147.
  6. مطهری، مرتضی؛ مقالات فلسفی، تهران، ‌نشر حکمت، 1370ش، چ سوم، ج 1، ص 165.
  7. اصول فلسفه و روش ریالیسم، ج 2، ص 13.
  8. مقالات فلسفی، ج 1، ص 166.
  9. مطهری، مرتضی؛ درس‌های الهیات شفا، تهران، نشر حکمت، 1370 ش، چ اول، ج 2، ص 347.
  10. مقالات فلسفی، ج 1، ص 188 و 189.

منابع

حسن رضایی، (بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی)، تاریخ بازیابی: 7 خرداد 1391، سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه‌السلام]