تفویض: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(افزودن 1 رده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند  ویرایش فنی}}
+
{{مدخل دائرة المعارف|دانشنامه جهان اسلام}}
 +
 
 +
تفویض، اصطلاحی در [[حدیث]] و کلام و عرفان است که در لغت به معنای واگذارکردن و تسلیم امری به دیگری و حاکم کردن او در آن امر است.<ref>جوهری؛ ابن فارِس؛ ابن اثیر؛ فَیّومی، ذیل «فوض».</ref> این واژه معانی اصطلاحی متعدد و متفاوتی دارد.
 +
 
 +
==تفویض در قرآن و حدیث==
 +
 
 +
در قرآن کریم تفویض به معنای واگذارکردن امور به خدا بکار رفته<ref>[[سوره مؤمن]]: 44.</ref> و در [[احادیث]] هم بیشتر همین معنا از تفویض قصد شده است. تعبیر «فَوَّضْتُ امری الیک» و تعبیرات مشابه آن بارها در دعاهایی که از پیامبر و ائمه علیهم السلام نقل شده، آمده است.<ref>برای نمونه رجوع کنید به ابن بابویه، 1404، ج1، ص495؛ کلینی، ج2، ص525؛ متقی، ج2، ص174؛ مجلسی، ج84، ص313ـ314.</ref>
 +
 
 +
واگذاری امور به خدا به این معناست که خداوند را در امور خود حاکم قرار دهیم، اراده تشریعی خدا را بر اراده خود مسلط گردانیم، از فرمانهای او پیروی کنیم و از خدا بخواهیم تا تدبیر زندگی ما را بر عهده بگیرد<ref>مجلسی، ج1، ص225.</ref> و بدانیم که هر حول و قوه ای از اوست.
 +
 
 +
در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که هرگاه بنده ای «لاحول و لاقوة الا باللّه» بگوید، کارش را به خدا واگذار کرده است.<ref>همان، ج90، ص189.</ref> این معنا از تفویض با آموزة توکل مرتبط است، چنانکه برخی توکل را تفویض امور معنا کرده اند.<ref>رجوع کنید به طوسی، التبیان، ج6، ص11، ج9، ص580؛ فضل طبرسی، ج5، ص129؛ قرطبی، ج 8، ص160.</ref>
 +
 
 +
برخی لغت شناسان برای تعریف توکل از تفویض بهره گرفته اند و برای تعریف تفویض از توکل سود جسته اند.<ref>رجوع کنید به ابن فارس، همانجا؛ فیّومی، ذیل «وکل».</ref> در احادیث بسیاری، تفویض و توکل در کنار یکدیگر ذکر شده اند.<ref>رجوع کنید به ابن بابویه، 1404، همانجا؛ کلینی، ج2، ص47، 52، 525، 581؛ متقی، ج1، ص37؛ مجلسی، ج83، ص182، ج74، ص177، ج65، ص382.</ref>
 +
 
 +
در برخی احادیث آمده است که با تفویضِ امور خویش به خدا، بر او توکل کنید.<ref>کلینی، ج2، ص65؛ مجلسی، ج75، ص336.</ref> این معنای تفویض در اخلاق اسلامی اهمیت ویژه ای دارد و در احادیث به آن ترغیب شده<ref>فضل طبرسی، ج1، ص320؛ نوری، ج2، ص420، ج10، ص172.</ref> و از آن به عنوان رکن ایمان<ref>متقی، همانجا؛ کلینی، ج2، ص47؛ مجلسی، ج74، ص177.</ref> و حقیقت عبودیت و یقین<ref>کلینی، ج2، ص52؛ مجلسی، ج1، ص225، ج7، ص180.</ref> یاد شده است.
 +
 
 +
همچنین از جمله آثار تفویض به این موارد می توان اشاره کرد: کفایت امور انسان توسط خدا<ref>کلینی، ج2، ص547؛ مجلسی، ج90، ص189.</ref>، تسدید و نصرت الاهی<ref>کلینی، ج2، ص63؛ آقاجمال خوانساری، ج5، ص220؛ نوری، ج5، ص222.</ref>، آرامش روحی<ref>مجلسی، ج65، ص382، ج75، ص164؛ آقا جمال خوانساری، ج4، ص115.</ref> و آسان شدن تحمل ناگواری ها.<ref>  کلینی، ج2، ص559؛ مجلسی، ج1، ص225.</ref>
 +
 
 +
تفویض به معنای واگذارکردن برخی امور دین و شریعت، مثلاً افزودن تعداد رکعات نماز یا تعیین فرایض به پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام نیز آمده است.<ref>کلینی، ج1، ص265ـ268؛ مجلسی، ج17، ص1ـ14، ج25، ص328ـ350.</ref>
 +
 
 +
معنای دیگر تفویض در احادیث، واگذارکردن اموری چون خلقت جهان و روزی دادن و میراندن و زنده کردن مخلوقات به پیامبر و ائمه است.<ref>مجلسی، ج25، ص349.</ref> درباره این معنا گفته اند که نسبت دادن چنین افعالی به پیامبر و ائمه می تواند دو وجه داشته باشد: یکی این که آنان این امور را به اراده و قدرت خود انجام بدهند که این تفسیر نادرست است و قائلان به آن مشرک خوانده شده اند.<ref>رجوع کنید به ابن بابویه، 1363ش، ج1، ص124؛ احمد طبرسی، ج2، ص198؛ مجلسی، ج5، ص12؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله، بخش کلام.</ref> و دیگر آنکه فاعل این امور خدا باشد و به نحوی مقارنِ ارادة ایشان عمل کند. در این صورت می توان این نوع تفویض را پذیرفت.<ref>مجلسی، ج25، ص348.</ref>
 +
 
 +
علاوه بر اینها، چند معنا برای تفویض در [[احادیث]] ذکر کرده اند که ناظر به واگذاری امور مختلف به پیامبر و ائمه علیهم السلام است، از جمله واگذاری امر تعلیم و تأدیب مردم و فرمان دادن مردم به اطاعت از ایشان، واگذاری بیان علوم و احکام دین بنا به صلاحدید خود یا گزینش روش تقیه، اختیار ایشان در این که بنا به مصالح خود گاه بر اساس ظاهر شریعت حکم کنند و گاه مطابق علم خود حقیقت احکام را بیان نمایند و اختیار اعطای انفال و خمس و مانند اینها بنا به ارادة خود.<ref>مجلسی، ج25، ص349ـ350.</ref>
 +
 
 +
معنای دیگر تفویض در احادیث، تفویض تشریعی خدا به انسانهاست. به این معنا که خداوند انسانها را در تکالیف و اعمالی که باید انجام دهند یا ترک کنند، به خودشان واگذار کرده و در واقع تکلیف را از آنان برداشته است. این معنای تفویض در احادیث نفی شده است.
 +
 
 +
در حدیثی از [[امام صادق]] علیه السلام، وجود اوامر و نواهی دلیلی بر تفویض نشدن اعمال به انسانها ذکر شده است.<ref>رجوع کنید به کلینی، ج1، ص159؛ احمد طبرسی، ج2، ص254.</ref> همچنین تفویض در احادیث به معنای تفویض تکوینی افعال از سوی خدا به انسانها آمده است، به این معنا که خداوند قدرت انجام دادن کارها را به انسانها واگذار کرده و خود از این قدرت رفع ید کرده است و در نتیجه نسبت به آن مالکیتی ندارد و بر افعال صادر شده از آن قدرت، قادر نیست.
 +
 
 +
بر این اساس، هر چند انسانها اصل توانایی انجام دادن افعال را از خدا گرفته اند، پس از گرفتن آن در افعال خود مستقل اند و اراده و تقدیر الاهی در این افعال مداخله ندارد. این معنا از تفویض در مقابل جبر قرار می گیرد که بر اساس آن انسان فاقد قدرت برای افعال خود است و همه افعال وی منتسب به خداست.<ref>رجوع کنید به جبر و اختیار.</ref> لازمة این معنا از تفویض ، استقلال انسان در افعال اختیاری و نفی قضا و قدر در این افعال و عجز و ضعف خداست، چنانکه در احادیثی از [[ائمه اطهار]] این معنا ذکر و صریحاً رد و نفی شده است.<ref>رجوع کنید به ابن بابویه، 1357ش، ص359ـ360، 363؛ همو، 1363ش، ج1، ص144؛ مجلسی، ج5، ص17؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله.</ref>
 +
 
 +
==تفویض در کلام==
  
{{مدخل دائرة المعارف|دانشنامه جهان اسلام}}
+
متکلمان در بحث از تفویض به معنای مذکور در احادیث، از جمله به مباحث تفویض تشریعی و تفویض خلق و رزق به ائمه و تفویض تکوینی نظر داشته اند. گذشته از این تفویض را به معنای دیگری آورده اند که در احادیث بکار نرفته یعنی تفویضی که در مورد صفات خبریه مطرح است.<ref>رجوع کنید به ادامة مقاله.</ref>
 +
 
 +
تفویض تشریعی در تاریخ عقاید کلامی به دو صورت مطرح شده است. یکی به صورت این نظریه که همه افعال، مباح است و خداوند شریعتی معین نکرده و از هیچ چیز نهی ننموده است.<ref>اشعری، ص439.</ref> این معنا، همان اباحیگری و نفی مطلق تکلیف است. بغدادی<ref>ص160ـ161.</ref> فرقة مزدکیان را از اهل اباحة پیش از اسلام دانسته و خرّمدینان را که خود به دو گروه بابکیان و مازیاریان تقسیم می شوند، از معتقدان به اباحه پس از ظهور اسلام معرفی کرده است. شیخ مفید به این صورتِ تفویض تشریعی اشاره کرده و آن را قول زنادقه و طرفداران اباحیگری خوانده است.<ref>1413، ج5، ص46.</ref>
  
تفویض ، اصطلاحی در حدیث و کلام و عرفان است که در لغت به معنای واگذار کردن و تسلیم امری به دیگری و حاکم کردن او در آن امر است <ref> جوهری ؛ ابن فارِس ؛ ابن اثیر؛ فَیّومی ، ذیل «فوض » </ref> . این واژه معانی اصطلاحی متعدد و متفاوتی دارد.
+
دیگر صورت تفویضِ تشریعی این است که انسانها تکالیفی دارند، اما تعیین آنها بر عهده خودشان است و خود می توانند به کمک عقل خویش، حُسن و قبح و مصالح و مفاسد همه افعال را دریابند و نیازی به شرایع و احکام دینی ندارند. محمد بن زکریای رازی بدین معنا قائل بوده است.<ref>رجوع کنید به ج1، ص291ـ316.</ref> وی با وجود اعتقاد به [[توحید]] و [[معاد]]، نبوت را انکار کرده است.<ref>بدوی، ص627ـ629.</ref> ابن بابویه به این صورت از تفویض تشریعی اشاره کرده است.<ref>1357ش، ص360ـ361؛ مفید، 1413، ج5، ص29.</ref> طبرسی نیز به تفویض تشریعی اشاره دارد.<ref>رجوع کنید به احمد طبرسی، ج2، ص254.</ref>
  
==  تفویض در قرآن و حدیث  ==
+
معنای دوم تفویض در کلام را می توان در سخنان [[شیخ مفید]] یافت. وی از تفویض به معنای واگذاری امر خلق و رزق به ائمه سخن گفته و مُفَوِّضه را گروهی از غُلات دانسته است که ائمه را حادث و مخلوق می دانند و با این حال، آفرینش و روزی دادن را به ایشان نسبت می دهند.<ref>رجوع کنید به مفید، 1413، ج5، ص133؛ همو، 1372ش، ص21، 124.</ref> شیخ طوسی<ref>تمهید، ص27.</ref> نیز به این معنای تفویض اشاره کرده است.
  
در قرآن کریم تفویض به معنای واگذار کردن امور به خدا به کار رفته <ref>  مؤمن : 44</ref>  و در احادیث هم بیشتر همین معنا از تفویض قصد شده است . تعبیر «فَوَّضْتُ امری الیک » و تعبیرات مشابه آن بارها در دعاهایی که از پیامبر و ائمه علیهم السلام نقل شده ، آمده است <ref>  برای نمونه رجوع کنید به ابن بابویه ، 1404، ج 1، ص 495؛ کلینی ، ج 2، ص 525؛ متقی ، ج 2، ص 174؛ مجلسی ، ج 84، ص 313ـ 314</ref> . واگذاری امور به خدا به این معناست که خداوند را در امور خود حاکم قرار دهیم ، ارادة تشریعی خدا را بر ارادة خود مسلط گردانیم ، از فرمانهای او پیروی کنیم و از خدا بخواهیم تا تدبیر زندگی ما را برعهده بگیرد <ref>  مجلسی ، ج 1، ص 225</ref>  و بدانیم که هر حول و قوه ای از اوست . در حدیثی از پیامبر اکرم آمده است که هرگاه بنده ای «لاحول و لاقوة الاباللّه » بگوید، کارش را به خدا واگذار کرده است <ref>  همان ، ج 90، ص 189</ref> . این معنا از تفویض با آموزة توکل * مرتبط است ، چنانکه برخی توکل را تفویض امور معنا کرده اند <ref>  رجوع کنید به طوسی ، التبیان ، ج 6، ص 11، ج 9، ص 580؛ فضل طبرسی ، ج 5، ص 129؛ قرطبی ، ج 8، ص 160</ref> .
+
معنای دیگر تفویض در علم کلام، نظریه ای است که در مقابل نظریه جبر قرار دارد و بر اساس آن، خداوند قدرت انجام دادن کارها را به انسانها واگذار کرده است و خود بر این افعال قادر نیست و دخالتی در آنها ندارد. بر اساس این نظریه، قضا و قدر الاهی در افعال اختیاری انسان نفی می شود. همان طور که در بحث از دو معنای نخست تفویض در علم کلام گفته شد، [[شیخ صدوق]] و [[شیخ مفید]] و [[شیخ طوسی]]، تفویض مطرح شده در احادیث را بر دو معنای پیشگفته منطبق کرده اند.
  
برخی لغت شناسان برای تعریف توکل از تفویض بهره گرفته اند و برای تعریف تفویض از توکل سود جسته اند <ref>  رجوع کنید به ابن فارس ، همانجا؛ فیّومی ، ذیل «وکل »</ref> . در احادیث بسیاری ، تفویض و توکل در کنار یکدیگر ذکر شده اند <ref>  رجوع کنید به ابن بابویه ، 1404، همانجا؛ کلینی ، ج 2، ص 47، 52، 525، 581؛ متقی ، ج 1، ص 37؛ مجلسی ، ج 83، ص 182، ج 74، ص 177، ج 65، ص 382</ref> . در برخی احادیث آمده است که با تفویضِ امور خویش به خدا، بر او توکل کنید <ref>  کلینی ، ج 2، ص 65؛ مجلسی ، ج 75، ص 336</ref> . این معنای تفویض در اخلاق اسلامی اهمیت ویژه ای دارد و در احادیث به آن ترغیب شده <ref>  فضل طبرسی ، ج 1، ص 320؛ نوری ، ج 2، ص 420، ج 10، ص 172</ref>  و از آن به عنوان رکن ایمان <ref> متقی ، همانجا؛ کلینی ، ج 2، ص 47؛ مجلسی ، ج 74، ص 177</ref> و حقیقت عبودیت و یقین <ref>  کلینی ، ج 2، ص 52؛ مجلسی ، ج 1، ص 225، ج 7، ص 180</ref>  یاد شده
+
بنابراین مسئله مهم این است که بدانیم مفوّضه به معنای سوم چه کسانی هستند. در تاریخ فِرَق و مذاهب اسلامی و کلامی، دو گروه به نام مفوّضه خوانده شده اند: قَدَریانِ نخستین یا مرجئة قدریه و معتزله. مَعبَد جُهَنی، غَیلان دمشقی، محمد بن شبیب، ابن شمر و صالحی از قدریان نخستین بوده اند.<ref>ابن ندیم، ص201؛ بغدادی، ص19؛ شهرستانی، ج1، ص125؛ ابن کثیر، ج9، ص42ـ43؛ عطوان، ص29.</ref>
  
است . همچنین از جمله آثار تفویض به این موارد می توان اشاره کرد: کفایت امور انسان توسط خدا <ref> کلینی ، ج 2، ص 547؛ مجلسی ، ج 90، ص 189</ref> ، تسدید و نصرت الاهی <ref> کلینی ، ج 2، ص 63؛ آقاجمال خوانساری ، ج 5، ص 220؛ نوری ، ج 5، ص 222</ref> ، آرامش روحی <ref>  مجلسی ، ج 65، ص 382، ج 75، ص 164؛ آقاجمال خوانساری ، ج 4، ص 115</ref>  و آسان شدن تحمل ناگواریها <ref> کلینی ، ج 2، ص 559؛ مجلسی ، ج 1، ص 225</ref> .
+
آنچه به طور قطع می توان به قدریان نخستین نسبت داد، انکار جبر است.<ref>قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی، ج8، ص4.</ref>، اما برخی مورخان علم کلام، انکار قضا و قدر الاهی در افعال اختیاری انسان را به این گروه نسبت داده اند.<ref>بغدادی، ص20؛ شهرستانی، ج1، ص49؛ ابوزهرة، ج1، ص124.</ref> عقیده به تفویض را می توان به معتزله نیز نسبت داد، اما متکلمان امامیه معمولاً در بحث جبر و تفویض، معتزله را هم رأی امامیه معرفی می کنند.<ref>رجوع کنید به مفید، 1372ش، ص15؛ علامه حلی، 1407ب، ص101؛ همو، 1338ش، ص110؛ همو، 1407الف، ص308؛ فاضل مقداد، ص27؛ ابن مخدوم حسینی ، ص156.</ref>
  
تفویض به معنای واگذارکردن برخی امور دین و شریعت ، مثلاً افزودن تعداد رکعات نماز یا تعیین فرایض ، به پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام نیز آمده است <ref> کلینی ، ج 1، ص 265ـ 268؛ مجلسی ، ج 17، ص 1ـ14، ج 25، ص 328ـ 350</ref> .
+
یکی از مباحثی که می توان بر اساس رأی معتزله، مفوّضه بودن آنان را اثبات کرد. مسئله قادر بودن خدا بر مقدور عبد است. اشعری در مقالات الاسلامیین می گوید که معتزله تعلق دو قدرت بر مقدور واحد را محال می دانند و از این رو بر آن اند که خداوند بر مقدور انسان قادر نیست؛ البته بجز شَحّام که خدا را بر مقدورات انسان قادر می داند و بر آن است که حرکت واحد می تواند هم مقدور خدا باشد هم مقدور انسان.<ref>اشعری، ص199.</ref>
  
معنای دیگر تفویض در احادیث ، واگذار کردن اموری چون خلقت جهان و روزی دادن و میراندن و زنده کردن مخلوقات به پیامبر و ائمه است <ref>  مجلسی ، ج 25، ص 349</ref> . در بارة این معنا گفته اند که نسبت دادن چنین افعالی به پیامبر و ائمه می تواند دو وجه داشته باشد: یکی اینکه آنان این امور را به اراده و قدرت خود انجام بدهند، که این تفسیر نادرست است و قائلان به آن مشرک خوانده شده اند <ref>  رجوع کنید به ابن بابویه ، 1363 ش ، ج 1، ص 124؛ احمد طبرسی ، ج 2، ص 198؛ مجلسی ، ج 5، ص 12؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله ، بخش کلام </ref>  و دیگر آنکه فاعل این امور خدا باشد و به نحوی مقارنِ ارادة ایشان عمل کند. در این صورت می توان این نوع تفویض را پذیرفت <ref> مجلسی ، ج 25، ص 348</ref> .
+
معتزله بجز شحّام، بر دو دسته اند: بسیاری از معتزله از جمله جُبّائی، معتقدند که خدا بر جنس فعلی که انسان را بر آن قادر ساخته مانند حرکت و سکون قدرت دارد اما معتزلة بغداد بر آن اند که خدا بر مقدور انسان و جنس مقدور او قادر نیست.<ref>همان، ص199ـ200؛ علامه حلّی، 1338ش، ص88، 91.</ref>
  
علاوه بر اینها، چند معنا برای تفویض در احادیث ذکر کرده اند که ناظر به واگذاری امور مختلف به پیامبر و ائمه علیهم السلام است ، از جمله واگذاری امر تعلیم و تأدیب مردم و فرمان دادن مردم به اطاعت از ایشان ، واگذاری بیان علوم و احکام دین بنا به صلاحدید خود یا گزینش روش تقیه ، اختیار ایشان در اینکه بنا به مصالح خود گاه بر اساس ظاهر شریعت حکم کنند و گاه مطابق علم خود حقیقت احکام را بیان نمایند، و اختیار اعطای انفال و خمس و مانند اینها بنا به ارادة خود <ref> مجلسی ، ج 25، ص 349ـ350</ref> .
+
قاضی عبدالجبار معتزلی فصلی مستقل و مبسوط از کتاب المغنی را به بحث «فی استحالة مقدورٍ لِقادِرَیْن اولقدرتَیْن» اختصاص داده و دلایل متعددی بر آن اقامه کرده است. او حتی تعلق دو قدرتی را که از آنِ قادر واحد باشد، بر مقدور واحد محال می داند.<ref>رجوع کنید به ج8، ص109ـ161؛ نیز رجوع کنید به همو، المحیط، ص356ـ366؛ همو، شرح الاصول، ص375ـ376.</ref>
  
معنای دیگر تفویض در احادیث ، تفویض تشریعی خدا به انسانهاست ، به این معنا که خداوند انسانها را در تکالیف و اعمالی که باید انجام دهند یا ترک کنند، به خودشان واگذار کرده و در واقع تکلیف را از آنان برداشته است . این معنای تفویض در احادیث نفی شده است . در حدیثی از امام صادق علیه السلام ، وجود اوامر و نواهی دلیلی بر تفویض نشدن اعمال به انسانها ذکر شده است <ref>  رجوع کنید به کلینی ، ج 1، ص 159؛ احمد طبرسی ، ج 2، ص 254</ref> . همچنین تفویض در احادیث به معنای تفویض تکوینی افعال از سوی خدا به انسانها آمده است ، به این معنا که خداوند قدرت انجام دادن کارها را به انسانها واگذار کرده و خود از این قدرت رفع ید کرده است و در نتیجه نسبت به آن مالکیتی ندارد و بر افعال صادر شده از آن قدرت ، قادر نیست . بر این اساس ، هر چند انسانها اصل توانایی انجام دادن افعال را از خدا گرفته اند، پس از گرفتن آن ، در افعال خود مستقل اند و اراده و تقدیر الاهی در این افعال مداخله ندارد. این معنا از تفویض ، در مقابل جبر قرار می گیرد که بر اساس آن انسان فاقد قدرت برای افعال خود است و همة افعال وی منتسب به خداست <ref>  رجوع کنید به جبر و اختیار * </ref> . لازمة این معنا از تفویض ، استقلال انسان در افعال اختیاری و نفی قضا و قدر در این افعال و عجز و ضعف خداست ، چنانکه در احادیثی از ائمة اطهار این معنا ذکر و صریحاً رد و نفی شده است <ref>  رجوع کنید به ابن بابویه ، 1357 ش ، ص 359ـ 360، 363؛ همو، 1363 ش ، ج 1، ص 144؛ مجلسی ، ج 5، ص 17؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله </ref> .
+
لازمة این نظریة معتزله که خداوند را بر مقدور انسان قادر نمی دانند، این است که خداوند اختیار مقدورات را به گونه ای به انسان واگذار کرده است که سلطنت خداوند را از مقدور انسان نفی می کند و عجز او را در موارد فعل اختیاری انسان اثبات می کند و این مطلب همان تفویض مورد بحث است.
  
 +
فضل بن شاذان<ref>ص6.</ref> و بغدادی<ref>ص68.</ref> و شهرستانی<ref>همانجا.</ref> گفته اند که معتزله قضا و قدر الاهی را در افعال انسان نفی کرده اند<ref>نیز رجوع کنید به ابوزهرة، همانجا.</ref> همچنین بنا به گزارش شهرستانی، نظام معتزلی معتقد بوده است که خدا نسبت به گناهان انسانها قادر نیست و ابوعلی جبّائی و ابوهاشم جبّائی بر این عقیده بوده اند که انسان ، خالقِ افعال خویش است و در آنها استقلال دارد.<ref>ج1، ص56، 74.</ref> عقیدة معتزله به مستقل بودن انسان در افعال و نیز نفی قضا و قدر الاهی در افعال انسان می تواند دلیلی بر مفوضه بودن آنان باشد.
  
== تفویض در کلام ==
+
معنای دیگر تفویض در کلام، به مسئله صفات خبریه بازمی گردد. صفات خبریه آن دسته از صفات الاهی است که در آیات و اَخبار آمده و برخلاف صفات ذاتیه، عقل به خودی خود، آنها را برای خدا اثبات نمی کند مانند وجود دست و پا و صورت برای خدا. دربارة این گونه صفات در میان متکلمان اختلاف نظر وجود دارد و یکی از نظریات، نظریة تفویض است که برخی از اهل حدیث و نیز ماتُریدیه به آن قائل اند.
متکلمان در بحث از تفویض به معنای مذکور در احادیث ، از جمله به مباحث تفویض تشریعی و تفویض خلق و رزق به ائمه و تفویض تکوینی ، نظر داشته اند. گذشته از این ، تفویض را به معنای دیگری آورده اند که در احادیث به کار نرفته ، یعنی تفویضی که در مورد صفات خبریه مطرح است <ref>  رجوع کنید به ادامة مقاله </ref> .
 
  
تفویض تشریعی در تاریخ عقاید کلامی به دو صورت مطرح شده است . یکی به صورت این نظریه که همة افعال ، مباح است و خداوند شریعتی معیّن نکرده و از هیچ چیز نهی ننموده است <ref>  اشعری ، ص 439</ref> . این معنا، همان اباحیگری و نفی مطلق تکلیف است . بغدادی <ref>  ص 160ـ161</ref>  فرقة مزدکیان را از اهل اباحة پیش از اسلام دانسته و خرّمدینان را که خود به دو گروه بابکیان و مازیاریان تقسیم می شوند، از معتقدان به اباحه پس از ظهور اسلام معرفی کرده است . شیخ مفید به این صورتِ تفویض تشریعی اشاره کرده و آن را قول زنادقه و طرفداران اباحیگری خوانده است <ref> 1413، ج 5، ص 46</ref> .
+
آنان ضمن نسبت دادن صفات خبریه به خداوند، از هر گونه اظهارنظر درباره مُفاد و مفهوم این صفات خودداری و معنای آنها را به خدا تفویض می کنند. پاسخ مالک بن اَنَس به پرسشی درباره چگونگی استوای خدا بر عرش، نشان دهنده این دیدگاه است.<ref>رجوع کنید به شهرستانی، ج1، ص85.</ref>
  
دیگر صورت تفویضِ تشریعی این است که انسانها تکالیفی دارند، اما تعیین آنها برعهدة خودشان است و خود می توانند به کمک عقل خویش ، حُسن و قبح و مصالح و مفاسد همة افعال را دریابند و نیازی به شرایع و احکام دینی ندارند. محمدبن زکریای رازی بدین معنا قائل بوده است <ref>  رجوع کنید به ج 1، ص 291ـ316</ref> . وی با وجود اعتقاد به توحید و معاد، نبوت را انکار کرده است <ref>  بدوی ، ص 627ـ629</ref> . ابن بابویه به این صورت از تفویض تشریعی اشاره کرده است <ref>  1357 ش ، ص 360ـ361؛ مفید، 1413، ج 5، ص 29</ref> . طبرسی نیز به تفویض تشریعی اشاره دارد <ref>  رجوع کنید به احمد طبرسی ، ج 2، ص 254</ref> .
+
ماتریدی نیز در بحث از استوای خدا بر عرش با تأکید بر نفی تشبیه و لزوم ایمان به آنچه در [[قرآن]] آمده، نوشته است که در تأویل این آیه نمی توان شیء مراد از آن را تعیین کرد زیرا علم ما از دستیابی بدان قاصر است؛ پس به آنچه خداوند از آن قصد کرده، ایمان می آوریم همانگونه که به مواردی مانند رؤیت آنگونه که در قرآن آمده است، ایمان می آوریم.
  
معنای دوم تفویض در کلام را می توان در سخنان شیخ مفید یافت . وی از تفویض به معنای واگذاری امر خلق و رزق به ائمه سخن گفته و مُفَوِّضه را گروهی از غُلات دانسته است که ائمه را حادث و مخلوق می دانند و با اینحال ، آفرینش و روزی دادن را به ایشان نسبت می دهند <ref>  رجوع کنید به مفید، 1413، ج 5، ص 133؛ همو، 1372 ش ، ص 21، 124</ref> . شیخ طوسی <ref>  تمهید ، ص 27</ref> نیز به این معنای تفویض اشاره کرده است .
+
به نظر ماتریدی باید از یک سو تشبیه را نفی کرد و از سوی دیگر به اصل مطلبی که در نقل آمده است، ایمان آورد و معنا و تفسیر مطلب را به خدا واگذار کرد. به اعتقاد وی این امر در هر جا که قرآن چیزی را اثبات کرده مثل رؤیت خدا، جاری است.<ref>ص74.</ref>
  
معنای دیگر تفویض در علم کلام ، نظریه ای است که در مقابل نظریة جبر قرار دارد و بر اساس آن ، خداوند قدرت انجام دادن کارها را به انسانها واگذار کرده است و خود بر این افعال قادر نیست و دخالتی در آنها ندارد. بر اساس این نظریه ، قضا و قدر الاهی در افعال اختیاری انسان نفی می شود. همانطور که در بحث از دو معنای نخست تفویض در علم کلام گفته شد، شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی ، تفویض مطرح شده در احادیث را بر دو معنای پیشگفته منطبق کرده اند. بنابراین ، مسئلة مهم این است که بدانیم مفوّضه به معنای سوم چه کسانی هستند. در تاریخ فِرَق و مذاهب اسلامی و کلامی ، دو گروه به نام مفوّضه خوانده شده اند: قَدَریانِ نخستین یا مرجئة قدریه ، و معتزله . مَعبَد جُهَنی ، غَیلان دمشقی ، محمدبن شبیب ، ابن شمر و صالحی از قدریان نخستین بوده اند <ref>  ابن ندیم ، ص 201؛ بغدادی ، ص 19؛ شهرستانی ، ج 1، ص 125؛ ابن کثیر، ج 9، ص 42ـ43؛ عطوان ، ص 29</ref> . آنچه به طور قطع می توان به قدریان نخستین نسبت داد، انکار جبر است <ref>  قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی ، ج 8، ص 4</ref> ، اما برخی مورخان علم کلام ، انکار قضا و قدر الاهی در افعال اختیاری انسان را به این گروه نسبت داده اند <ref>  بغدادی ، ص 20؛ شهرستانی ، ج 1، ص 49؛ ابوزهرة ، ج 1، ص 124</ref> . عقیده به تفویض را می توان به معتزله نیز نسبت داد، اما متکلمان امامیه معمولاً در بحث جبر و تفویض ، معتزله را هم رأی امامیه معرفی می کنند <ref>  رجوع کنید به مفید، 1372 ش ، ص 15؛ علامه حلّی ، 1407 ب ، ص 101؛ همو، 1338 ش ، ص 110؛ همو، 1407 الف ، ص 308؛ فاضل مقداد، ص 27؛ ابن مخدوم حسینی ، ص 156</ref> .
+
==تفویض در عرفان==
  
یکی از مباحثی که می توان بر اساس رأی معتزله ، مفوّضه بودن آنان را اثبات کرد، مسئلة قادر بودن خدا بر مقدور عبد است . اشعری در مقالات الاسلامیین می گوید که معتزله تعلق دو قدرت بر مقدور واحد را محال می دانند و ازینرو بر آن اند که خداوند بر مقدور انسان قادر نیست ؛ البته بجز شَحّام ، که خدا را بر مقدورات انسان قادر می داند و بر آن است که حرکت واحد می تواند هم مقدور خدا باشد هم مقدور انسان <ref> اشعری ، ص 199</ref> . معتزله ، بجز شحّام ، بر دو دسته اند: بسیاری از معتزله ، از جمله جُبّائی ، معتقدند که خدا بر جنس فعلی که انسان را بر آن قادر ساخته ، مانند حرکت و سکون ، قدرت دارد، اما معتزلة بغداد بر آن اند که خدا بر مقدور انسان و جنس مقدور او قادر نیست <ref>  همان ، ص 199ـ200؛ علامه حلّی ، 1338 ش ، ص 88، 91</ref> . قاضی عبدالجبار معتزلی فصلی مستقل و مبسوط از کتاب المغنی را به بحث «فی استحالة مقدورٍ لِقادِرَیْن اولقدرتَیْن » اختصاص داده و دلایل متعددی بر آن اقامه کرده است . او حتی تعلق دو قدرتی را که از آنِ قادر واحد باشد، بر مقدور واحد محال می داند <ref>   رجوع کنید به ج 8، ص 109ـ161؛ نیز رجوع کنید به همو، المحیط ، ص 356ـ366؛ همو، شرح الاصول ، ص 375ـ 376</ref> . لازمة این نظریة معتزله که خداوند را بر مقدور انسان قادر نمی دانند، این است که خداوند اختیار مقدورات را به گونه ای به انسان واگذار کرده است که سلطنت خداوند را از مقدور انسان نفی می کند و عجز او را در موارد فعل اختیاری انسان اثبات می کند و این مطلب همان تفویض مورد بحث است .
+
در عرفان تفویض نزد عارفان، ترکِ اختیار و واگذاشتن کار خود به خداوند و مقدمة «رضا»ست.<ref>انصاری، ص76، 334؛ سلمی، 1406، ص174؛ همو، 1369ـ1372ش، ج2، ص279.</ref> و با «تسلیم» و «توکل» قرابت دارد.<ref>رجوع کنید به ادامة مقاله.</ref> این اصطلاح از آیه 44 [[سوره مؤمن]] گرفته شده است: {{متن قرآن|«...واُفَوِضُّ اَمْری اِلی اللّه اِنّ اللَّه بَصیرٌ بالعباد»}}.<ref>کار خود را به خدا واگذاشتم که او به بندگانش بصیر است.</ref>
  
فضل بن شاذان <ref>  ص 6</ref>  و بغدادی <ref>  ص 68</ref>  و شهرستانی <ref>  همانجا</ref>  گفته اند که معتزله قضا و قدر الاهی را در افعال انسان نفی کرده اند <ref>  نیز رجوع کنید به ابوزهرة ، همانجا</ref> . همچنین بنا به گزارش شهرستانی ، نظّام معتزلی معتقد بوده است که خدا نسبت به گناهان انسانها قادر نیست و ابوعلی جبّائی و ابوهاشم جبّائی بر این عقیده بوده اند که انسان ، خالقِ افعال خویش است و در آنها استقلال دارد <ref> ج 1، ص 56، 74</ref> . عقیدة معتزله به مستقل بودن انسان در افعال و نیز نفی قضا و قدر الاهی در افعال انسان ، می تواند دلیلی بر مفوّضه بودن آنان باشد.
+
در مصباح الشریعه منسوب به [[امام صادق]] علیه السلام آمده است که تفویض پنج حرف دارد: «ت» ترکِ تدبیر در امور دنیا و واگذاردن کار به خدا؛ «ف» فنای هر چه که سالک را به غیرخدا مشغول کند؛ «و» وفا به عهدی که انسان با خدا بسته است؛ «ی» یقین به خدا و یأس از خود؛ «ض» ضمیر مصفا و کارهای ضروری را به خدا وانهادن.<ref>گیلانی، ج2، ص470؛ برای آگاهی از احادیث رجوع کنید به بخش اول مقاله.</ref>
  
معنای دیگر تفویض در کلام ، به مسئلة صفات خبریه باز می گردد. صفات خبریه آن دسته از صفات الاهی است که در آیات و اَخبار آمده و برخلاف صفات ذاتیه ، عقل به خودی خود، آنها را برای خدا اثبات نمی کند، مانند وجود دست و پا و صورت برای خدا. در بارة اینگونه صفات در میان متکلمان اختلاف نظر وجود دارد و یکی از نظریات ، نظریة تفویض است که برخی از اهل حدیث و نیز ماتُریدیه به آن قائل اند. آنان ضمن نسبت دادن صفات خبریه به خداوند، از هرگونه اظهارنظر در بارة مُفاد و مفهوم این صفات خودداری ، و معنای آنها را به خدا تفویض می کنند. پاسخ مالک بن اَنَس به پرسشی در بارة چگونگی استوای خدا بر عرش ، نشان دهندة این دیدگاه است <ref>   رجوع کنید به شهرستانی ، ج 1، ص 85</ref> . ماتریدی نیز در بحث از استوای خدا بر عرش با تأکید بر نفی تشبیه و لزوم ایمان به آنچه در قرآن آمده ، نوشته است که در تأویل این آیه نمی توان شی ء مراد از آن را تعیین کرد، زیرا علم ما از دستیابی بدان قاصر است ؛ پس به آنچه خداوند از آن قصد کرده ، ایمان می آوریم ، همانگونه که به مواردی مانند رؤیت آنگونه که در قرآن آمده است ، ایمان می آوریم . به نظر ماتریدی باید از یک سو تشبیه را نفی کرد و از سوی دیگر به اصل مطلبی که در نقل آمده است ، ایمان آورد و معنا و تفسیر مطلب را به خدا واگذار کرد. به اعتقاد وی این امر در هر جا که قرآن چیزی را اثبات کرده ، مثل رؤیت خدا، جاری است <ref> ص 74</ref> .
+
خواجه عبداللّه انصاری تفویض را پس از مقام توکل و قبل از مقام ثقه دانسته است.<ref>ص75ـ78.</ref> در رسالة صد میدان منسوب به وی تقویض بعد از ایثار و قبل از فتوح آمده و به سه نوع آن اشاره شده است: تفویض در دین که عبارت است از مداخله نکردن سالک در امور خداوندی و سازگاری با آنچه خداوند مقرر کرده؛ تفویض در قسم<ref>قسمت.</ref>، یعنی بنده قسمت خود را بپذیرد و با [[دعا]] و طلب درصدد تغییر حکم خداوند و قسمت خود نباشد؛ تفویض در حسابِ خلق که عبارت است از پذیرفتن ظاهر مردم و نیندیشیدن به باطن آنان و پرهیزکردن از بدشمردن دیگران.<ref>ص334.</ref>
  
== تفویض در عرفان ==
+
==درجات اهل تفویض==
  
در عرفان تفویض نزد عارفان ، ترکِ اختیار و واگذاشتن کار خود به خداوند، و مقدمة «رضا»ست <ref>  انصاری ، ص 76، 334؛ سلمی ، 1406، ص 174؛ همو، 1369ـ1372 ش ، ج 2، ص 279</ref>  و با «تسلیم » و «توکل » قرابت دارد <ref>  رجوع کنید به ادامة مقاله </ref> . این اصطلاح از آیة 44 سورة مؤمن گرفته شده است : «... واُفَوِضُّ اَمْری اِلی اللّه اِنّ اللَّه بَصیرٌ بالعباد» <ref>  کار خود را به خدا واگذاشتم که او به بندگانش بصیر است </ref> . در مصباح الشریعه منسوب به امام صادق علیه السلام آمده است که تفویض پنج حرف دارد: «ت » ترکِ تدبیر در امور دنیا و واگذاردن کار به خدا؛ «ف » فنای هر چه که سالک را به غیرخدا مشغول کند؛ «و» وفا به عهدی که انسان با خدا بسته است ؛ «ی » یقین به خدا و یأس از خود؛ «ض » ضمیر مصفا و کارهای ضروری را به خدا وانهادن <ref> گیلانی ، ج 2، ص 470؛ برای آگاهی از احادیث رجوع کنید به بخش اول مقاله </ref> .
+
خواجه عبداللّه انصاری برای اهل تفویض سه درجه ذکر کرده است: درجة اول آن است که انسان بداند قبل از انجام دادن کارها هیچ قدرتی ندارد و از مکر مکاران در امان نیست، از یاری حق مأیوس نشود و به قصد و ارادة خود متکی نباشد؛ دوم، دانستن نیازمندی کامل خود به خدا به طوری که هیچیک از اعمال خود را نجات بخش و هیچ گناهی را مهلک نداند و چیزی را سبب چیزی نداند و خداوند را فاعل مطلق شمرد؛ سوم، شهود ولایت حق بر بنده است که در این مرتبه سالک خداوند را در همه امور منفرد می بیند، همه احوال و مقامات را از او می داند و هیچ امری را از غیرحق نمی شمارد و می داند که فقط خداوند مسبب احوال «جمع» و «تفرقه» و تغییرات آن برای انسان است و هر که را بخواهد هدایت یا گمراه می کند.<ref>ص78؛ نیز رجوع کنید به اسنوی، ج2، ص158ـ159؛ عبدالرزاق کاشی، ص180ـ181؛ حکیم، ص268.</ref>
  
خواجه عبداللّه انصاری تفویض را پس از مقام توکل و قبل از مقام ثقه دانسته است <ref> ص 75ـ 78</ref> . در رسالة صد میدان منسوب به وی ، تقویض بعد از ایثار و قبل از فتوح آمده و به سه نوع آن اشاره شده است : تفویض در دین ، که عبارت است از مداخله نکردن سالک در امور خداوندی و سازگاری با آنچه خداوند مقرّر کرده ؛ تفویض در قسم <ref>  قسمت </ref> ، یعنی بنده قسمت خود را بپذیرد و با دعا و طلب درصدد تغییر حکم خداوند و قسمت خود نباشد؛ تفویض در حسابِ خلق ، که عبارت است از پذیرفتن ظاهر مردم و نیندیشیدن به باطن آنان و پرهیز کردن از بد شمردن دیگران <ref> ص 334</ref> .
+
عبدالکریم جیلانی<ref>گیلانی.</ref> مقام تفویض را به چهار گروه اختصاص داده است: تفویض نیکان که همة کارها را به خداوند ارجاع می کنند و از هر گونه ادعای ملکیت مبرّایند؛ تفویض شهدا که افعالِ خداوند را در خود و دیگران بخوبی مشاهده می کنند، در اعمال خود از دعوی فاعلیت بری اند، خود و نفس خود را نمی بینند و از این رو توقع اجر و جزا ندارند و زمام همه امور را به حق تفویض می کنند؛ تفویض صدیقین که در همه تجلیات گوناگون خداوند جمال وی را می بینند، و تفویض مقرّبین که مختص کسانی است که در برابر آنچه خداوند برای مخلوقات مقرر کرده ناشکیبا نیستند، اسرار الاهی را فاش نمی کنند و به سبب دانستن اسرار، خود را برتر از دیگران نمی بینند و روحشان پیوسته با خداوند است.<ref>ج2، ص142.</ref>
  
== درجات اهل تفویض ==
+
==تفویض و تسلیم و توکل==
  
خواجه عبداللّه انصاری برای اهل تفویض سه درجه ذکر کرده است : درجة اول آن است که انسان بداند قبل از انجام دادن کارها هیچ قدرتی ندارد و از مکر مکاران در امان نیست ، از یاری حق مأیوس نشود و به قصد و ارادة خود متکی نباشد؛ دوم ، دانستن نیازمندی کامل خود به خدا به طوری که هیچیک از اعمال خود را نجات بخش و هیچ گناهی را مهلک نداند و چیزی را سبب چیزی نداند و خداوند را فاعل مطلق شمرد؛ سوم ، شهود ولایت حق بر بنده است که در این مرتبه سالک ، خداوند را در همة امورْ منفرد می بیند، همة احوال و مقامات را از او می داند و هیچ امری را از غیرحق نمی شمارد و می داند که فقط خداوند مسبب احوال «جمع » و «تفرقه » و تغییرات آن برای انسان است و هرکه را بخواهد هدایت یا گمراه می کند <ref> ص 78؛ نیز رجوع کنید به اسنوی ، ج 2، ص 158ـ159؛ عبدالرزاق کاشی ،ص 180ـ181؛ حکیم ،ص 268</ref> .
+
عرفا ضمن آنکه قرابت بین تفویض و تسلیم را بیان کرده اند، تفویض را برتر از تسلیم دانسته اند.<ref>قس نراقی، ج3، ص213 که این دو مقام را مترادف دانسته است.</ref> به نظر عبدالکریم جیلانی، اهل تسلیم برخلاف اهل تفویض نسبت به آنچه در برابر آن تسلیم شده اند، راضی نیستند.<ref>همانجا.</ref>
  
عبدالکریم جیلانی <ref> گیلانی </ref> مقام تفویض را به چهار گروه اختصاص داده است : تفویض نیکان ، که همة کارها را به خداوند ارجاع می کنند و از هرگونه ادعای ملکیت مبرّایند؛ تفویض شهدا، که افعالِ خداوند را در خود و دیگران بخوبی مشاهده می کنند، در اعمال خود از دعوی فاعلیت بری اند، خود و نفس خود را نمی بینند و ازینرو توقع اجر و جزا ندارند و زمام همة امور را به حق تفویض می کنند؛ تفویض صدیقین ، که در همة تجلیات گوناگون خداوند جمال وی را می بینند، و تفویض مقرّبین ، که مختص کسانی است که در برابر آنچه خداوند برای مخلوقات مقرّر کرده ناشکیبا نیستند، اسرار الاهی را فاش نمی کنند و به سبب دانستن اسرار، خود را برتر از دیگران نمی بینند و روحشان پیوسته با خداوند است <ref>  ج 2، ص 142</ref> .
+
مستملی بخاری در شرح التعرف کلاباذی، تفویض را برتر از تسلیم دانسته و گفته است که تسلیم از اعمال مجرَّدان<ref>رجوع کنید به تجرید.</ref> و صفت کسی است که خود را صاحبِ اختیار و تدبیر می بیند و چون کاری را به خداوند بسپارد، اختیار و تدبیر را به وی واگذار می کند ولی تفویض آن است که از ابتدا برای خود اختیار و تدبیر و تصرفی در امور قائل نشود.
  
==  تفویض و تسلیم و توکل ==
+
این صفت از مقامات مفرّدان<ref>رجوع کنید به تفرید.</ref> است.<ref>ج2، ص908ـ913.</ref> عرفا [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام را صاحب مقام تسلیم می دانند همچنانکه در [[قرآن کریم]] آمده است<ref>رجوع کنید به [[سوره بقره]]: 131.</ref> و می گویند در میان پیامبران صفت تفویض تنها مختص به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم است.<ref>رجوع کنید به تسلیم.</ref>
  
عرفا ضمن آنکه قرابت بین تفویض و تسلیم را بیان کرده اند، تفویض را برتر از تسلیم دانسته اند <ref> قس نراقی ، ج 3، ص 213، که این دو مقام را مترادف دانسته است </ref> . به نظر عبدالکریم جیلانی ، اهل تسلیم ، بر خلاف اهل تفویض ، نسبت به آنچه در برابر آن تسلیم شده اند راضی نیستند <ref>  همانجا</ref> . مستملی بخاری در شرح التعرف کلاباذی ، تفویض را برتر از تسلیم دانسته و گفته است که تسلیم از اعمال مجرَّدان <ref>  رجوع کنید به تجرید * </ref>  و صفت کسی است که خود را صاحبِ اختیار و تدبیر می بیند و چون کاری را به خداوند بسپارد، اختیار و تدبیر را به وی واگذار می کند، ولی تفویض آن است که از ابتدا برای خود اختیار و تدبیر و تصرفی در امور قائل نشود. این صفت از مقامات مفرّدان <ref>  رجوع کنید به تفرید * </ref>  است <ref>  ج 2، ص 908ـ913</ref> . عرفا حضرت ابراهیم علیه السلام را صاحب مقام تسلیم می دانند همچنانکه در قرآن کریم آمده است <ref>   رجوع کنید به بقره : 131</ref>  و می گویند در میان پیامبران صفت تفویض تنها مختص به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم است <ref>  رجوع کنید به تسلیم * </ref> .
+
عبدالکریم جیلانی<ref>همانجا.</ref> تفویض و تسلیم را به توکل نیز نزدیک دانسته و گفته است که فرق توکل با آنها این است که در توکل، موکل در آنچه وکیل آن شده، دعوی مالکیت دارد. خواجه عبداللّه انصاری نیز معنای تفویض را گسترده تر از توکل دانسته و گفته است که در توکل، موکل بعد از وقوع اتفاق بر خدا توکل می کند تا خدا مطابق با مصلحت او کارش را اصلاح کند ولی در تفویض، مُفَوِّض هم قبل و هم بعد از وقوع اتفاق، کار را به خدا محول می کند؛ بدین ترتیب در این حالت «استسلام» یا انقیاد نسبت به خدا کامل است و «توکل» را شعبه ای از آن باید دانست.<ref>ص77؛ نیز رجوع کنید به عبدالرزاق کاشی، ص178ـ179.</ref>
  
عبدالکریم جیلانی <ref>  همانجا</ref>  تفویض و تسلیم را به توکل نیز نزدیک دانسته و گفته است که فرق توکل با آنها این است که در توکل ، موکل در آنچه وکیل آن شده ، دعوی مالکیت دارد. خواجه عبداللّه انصاری نیز معنای تفویض را گسترده تر از توکل دانسته و گفته است که در توکل ، موکل بعد از وقوع اتفاق ، بر خدا توکل می کند تا خدا مطابق با مصلحت او کارش را اصلاح کند ولی در تفویض ، مُفَوِّض هم قبل و هم بعد از وقوع اتفاق ، کار را به خدا محول می کند؛ بدین ترتیب در این حالت «استسلام » یا انقیاد نسبت به خدا کامل است و «توکل » را شعبه ای از آن باید دانست <ref>  ص 77؛ نیز رجوع کنید به عبدالرزاق کاشی ، ص 178ـ 179</ref> .
+
==اهمیت تفویض==
  
== اهمیت تفویض ==
+
درباره اهمیت تفویض، غزالی<ref>ج2، ص404.</ref> از پیامبر اکرم نقل کرده است: «اَوّلُ العِلْمِ مَعْرفَةُ الجبّارِ وَ آخِرُ العِلْمِ تفویض الاَمْرِ اِلَیهِ».<ref>اولِ علم آن است که خداوند را به جباری و قهاری بشناسی و آخر آن این که کار را به او تفویض کنی.</ref>
  
در بارة اهمیت تفویض ، غزالی <ref>  ج 2، ص 404</ref>  از پیامبر اکرم نقل کرده است : «اَوّلُ العِلْمِ مَعْرفَةُ الجبّارِ وَ آخِرُ العِلْمِ تفویض الاَمْرِ اِلَیهِ» <ref>  اولِ علم آن است که خداوند را به جباری و قهاری بشناسی و آخر آن اینکه کار را به او تفویض کنی </ref> . علاءالدولة سمنانی <ref> ص 103</ref> نیز گفته است که اگر طاعت بنده از فرشتگان مقرب بیشتر باشد ولی در توکل و تفویض و رضا به کمال نرسد طاعتش ارزشی ندارد. همچنین گفته است که سالک باید در تسلیم و ارادت به شیخ و در تقلید از پیامبر به کمال برسد و در نتیجة آن به توکل و تفویض و رضا نایل شود <ref> همان ، ص 104</ref> .
+
علاءالدولة سمنانی<ref>ص103.</ref> نیز گفته است که اگر طاعت بنده از [[فرشتگان]] مقرب بیشتر باشد ولی در توکل و تفویض و رضا به کمال نرسد طاعتش ارزشی ندارد. همچنین گفته است که سالک باید در تسلیم و ارادت به شیخ و در تقلید از پیامبر به کمال برسد و در نتیجه آن به توکل و تفویض و رضا نایل شود.<ref>همان، ص104.</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
  
== منبع ==
+
==منابع==
 
+
* دانشنامه جهان اسلام، "مدخل تفویض" از رضا برنجکار و صفورا هوشیار.
* دانشنامه جهان اسلام،"مدخل تفویض" از رضا برنجکار و صفورا هوشیار.
 
  
[[رده: واژگان قرآنی]]
+
[[رده:واژگان قرآنی]]
 
[[رده:اخلاق الهی]]
 
[[رده:اخلاق الهی]]
 
[[رده: صفات پسندیده]]
 
[[رده: صفات پسندیده]]
 
[[رده:اصطلاحات کلامی]]
 
[[رده:اصطلاحات کلامی]]

نسخهٔ ‏۲۱ آوریل ۲۰۱۴، ساعت ۰۵:۵۸

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


تفویض، اصطلاحی در حدیث و کلام و عرفان است که در لغت به معنای واگذارکردن و تسلیم امری به دیگری و حاکم کردن او در آن امر است.[۱] این واژه معانی اصطلاحی متعدد و متفاوتی دارد.

تفویض در قرآن و حدیث

در قرآن کریم تفویض به معنای واگذارکردن امور به خدا بکار رفته[۲] و در احادیث هم بیشتر همین معنا از تفویض قصد شده است. تعبیر «فَوَّضْتُ امری الیک» و تعبیرات مشابه آن بارها در دعاهایی که از پیامبر و ائمه علیهم السلام نقل شده، آمده است.[۳]

واگذاری امور به خدا به این معناست که خداوند را در امور خود حاکم قرار دهیم، اراده تشریعی خدا را بر اراده خود مسلط گردانیم، از فرمانهای او پیروی کنیم و از خدا بخواهیم تا تدبیر زندگی ما را بر عهده بگیرد[۴] و بدانیم که هر حول و قوه ای از اوست.

در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که هرگاه بنده ای «لاحول و لاقوة الا باللّه» بگوید، کارش را به خدا واگذار کرده است.[۵] این معنا از تفویض با آموزة توکل مرتبط است، چنانکه برخی توکل را تفویض امور معنا کرده اند.[۶]

برخی لغت شناسان برای تعریف توکل از تفویض بهره گرفته اند و برای تعریف تفویض از توکل سود جسته اند.[۷] در احادیث بسیاری، تفویض و توکل در کنار یکدیگر ذکر شده اند.[۸]

در برخی احادیث آمده است که با تفویضِ امور خویش به خدا، بر او توکل کنید.[۹] این معنای تفویض در اخلاق اسلامی اهمیت ویژه ای دارد و در احادیث به آن ترغیب شده[۱۰] و از آن به عنوان رکن ایمان[۱۱] و حقیقت عبودیت و یقین[۱۲] یاد شده است.

همچنین از جمله آثار تفویض به این موارد می توان اشاره کرد: کفایت امور انسان توسط خدا[۱۳]، تسدید و نصرت الاهی[۱۴]، آرامش روحی[۱۵] و آسان شدن تحمل ناگواری ها.[۱۶]

تفویض به معنای واگذارکردن برخی امور دین و شریعت، مثلاً افزودن تعداد رکعات نماز یا تعیین فرایض به پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام نیز آمده است.[۱۷]

معنای دیگر تفویض در احادیث، واگذارکردن اموری چون خلقت جهان و روزی دادن و میراندن و زنده کردن مخلوقات به پیامبر و ائمه است.[۱۸] درباره این معنا گفته اند که نسبت دادن چنین افعالی به پیامبر و ائمه می تواند دو وجه داشته باشد: یکی این که آنان این امور را به اراده و قدرت خود انجام بدهند که این تفسیر نادرست است و قائلان به آن مشرک خوانده شده اند.[۱۹] و دیگر آنکه فاعل این امور خدا باشد و به نحوی مقارنِ ارادة ایشان عمل کند. در این صورت می توان این نوع تفویض را پذیرفت.[۲۰]

علاوه بر اینها، چند معنا برای تفویض در احادیث ذکر کرده اند که ناظر به واگذاری امور مختلف به پیامبر و ائمه علیهم السلام است، از جمله واگذاری امر تعلیم و تأدیب مردم و فرمان دادن مردم به اطاعت از ایشان، واگذاری بیان علوم و احکام دین بنا به صلاحدید خود یا گزینش روش تقیه، اختیار ایشان در این که بنا به مصالح خود گاه بر اساس ظاهر شریعت حکم کنند و گاه مطابق علم خود حقیقت احکام را بیان نمایند و اختیار اعطای انفال و خمس و مانند اینها بنا به ارادة خود.[۲۱]

معنای دیگر تفویض در احادیث، تفویض تشریعی خدا به انسانهاست. به این معنا که خداوند انسانها را در تکالیف و اعمالی که باید انجام دهند یا ترک کنند، به خودشان واگذار کرده و در واقع تکلیف را از آنان برداشته است. این معنای تفویض در احادیث نفی شده است.

در حدیثی از امام صادق علیه السلام، وجود اوامر و نواهی دلیلی بر تفویض نشدن اعمال به انسانها ذکر شده است.[۲۲] همچنین تفویض در احادیث به معنای تفویض تکوینی افعال از سوی خدا به انسانها آمده است، به این معنا که خداوند قدرت انجام دادن کارها را به انسانها واگذار کرده و خود از این قدرت رفع ید کرده است و در نتیجه نسبت به آن مالکیتی ندارد و بر افعال صادر شده از آن قدرت، قادر نیست.

بر این اساس، هر چند انسانها اصل توانایی انجام دادن افعال را از خدا گرفته اند، پس از گرفتن آن در افعال خود مستقل اند و اراده و تقدیر الاهی در این افعال مداخله ندارد. این معنا از تفویض در مقابل جبر قرار می گیرد که بر اساس آن انسان فاقد قدرت برای افعال خود است و همه افعال وی منتسب به خداست.[۲۳] لازمة این معنا از تفویض ، استقلال انسان در افعال اختیاری و نفی قضا و قدر در این افعال و عجز و ضعف خداست، چنانکه در احادیثی از ائمه اطهار این معنا ذکر و صریحاً رد و نفی شده است.[۲۴]

تفویض در کلام

متکلمان در بحث از تفویض به معنای مذکور در احادیث، از جمله به مباحث تفویض تشریعی و تفویض خلق و رزق به ائمه و تفویض تکوینی نظر داشته اند. گذشته از این تفویض را به معنای دیگری آورده اند که در احادیث بکار نرفته یعنی تفویضی که در مورد صفات خبریه مطرح است.[۲۵]

تفویض تشریعی در تاریخ عقاید کلامی به دو صورت مطرح شده است. یکی به صورت این نظریه که همه افعال، مباح است و خداوند شریعتی معین نکرده و از هیچ چیز نهی ننموده است.[۲۶] این معنا، همان اباحیگری و نفی مطلق تکلیف است. بغدادی[۲۷] فرقة مزدکیان را از اهل اباحة پیش از اسلام دانسته و خرّمدینان را که خود به دو گروه بابکیان و مازیاریان تقسیم می شوند، از معتقدان به اباحه پس از ظهور اسلام معرفی کرده است. شیخ مفید به این صورتِ تفویض تشریعی اشاره کرده و آن را قول زنادقه و طرفداران اباحیگری خوانده است.[۲۸]

دیگر صورت تفویضِ تشریعی این است که انسانها تکالیفی دارند، اما تعیین آنها بر عهده خودشان است و خود می توانند به کمک عقل خویش، حُسن و قبح و مصالح و مفاسد همه افعال را دریابند و نیازی به شرایع و احکام دینی ندارند. محمد بن زکریای رازی بدین معنا قائل بوده است.[۲۹] وی با وجود اعتقاد به توحید و معاد، نبوت را انکار کرده است.[۳۰] ابن بابویه به این صورت از تفویض تشریعی اشاره کرده است.[۳۱] طبرسی نیز به تفویض تشریعی اشاره دارد.[۳۲]

معنای دوم تفویض در کلام را می توان در سخنان شیخ مفید یافت. وی از تفویض به معنای واگذاری امر خلق و رزق به ائمه سخن گفته و مُفَوِّضه را گروهی از غُلات دانسته است که ائمه را حادث و مخلوق می دانند و با این حال، آفرینش و روزی دادن را به ایشان نسبت می دهند.[۳۳] شیخ طوسی[۳۴] نیز به این معنای تفویض اشاره کرده است.

معنای دیگر تفویض در علم کلام، نظریه ای است که در مقابل نظریه جبر قرار دارد و بر اساس آن، خداوند قدرت انجام دادن کارها را به انسانها واگذار کرده است و خود بر این افعال قادر نیست و دخالتی در آنها ندارد. بر اساس این نظریه، قضا و قدر الاهی در افعال اختیاری انسان نفی می شود. همان طور که در بحث از دو معنای نخست تفویض در علم کلام گفته شد، شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی، تفویض مطرح شده در احادیث را بر دو معنای پیشگفته منطبق کرده اند.

بنابراین مسئله مهم این است که بدانیم مفوّضه به معنای سوم چه کسانی هستند. در تاریخ فِرَق و مذاهب اسلامی و کلامی، دو گروه به نام مفوّضه خوانده شده اند: قَدَریانِ نخستین یا مرجئة قدریه و معتزله. مَعبَد جُهَنی، غَیلان دمشقی، محمد بن شبیب، ابن شمر و صالحی از قدریان نخستین بوده اند.[۳۵]

آنچه به طور قطع می توان به قدریان نخستین نسبت داد، انکار جبر است.[۳۶]، اما برخی مورخان علم کلام، انکار قضا و قدر الاهی در افعال اختیاری انسان را به این گروه نسبت داده اند.[۳۷] عقیده به تفویض را می توان به معتزله نیز نسبت داد، اما متکلمان امامیه معمولاً در بحث جبر و تفویض، معتزله را هم رأی امامیه معرفی می کنند.[۳۸]

یکی از مباحثی که می توان بر اساس رأی معتزله، مفوّضه بودن آنان را اثبات کرد. مسئله قادر بودن خدا بر مقدور عبد است. اشعری در مقالات الاسلامیین می گوید که معتزله تعلق دو قدرت بر مقدور واحد را محال می دانند و از این رو بر آن اند که خداوند بر مقدور انسان قادر نیست؛ البته بجز شَحّام که خدا را بر مقدورات انسان قادر می داند و بر آن است که حرکت واحد می تواند هم مقدور خدا باشد هم مقدور انسان.[۳۹]

معتزله بجز شحّام، بر دو دسته اند: بسیاری از معتزله از جمله جُبّائی، معتقدند که خدا بر جنس فعلی که انسان را بر آن قادر ساخته مانند حرکت و سکون قدرت دارد اما معتزلة بغداد بر آن اند که خدا بر مقدور انسان و جنس مقدور او قادر نیست.[۴۰]

قاضی عبدالجبار معتزلی فصلی مستقل و مبسوط از کتاب المغنی را به بحث «فی استحالة مقدورٍ لِقادِرَیْن اولقدرتَیْن» اختصاص داده و دلایل متعددی بر آن اقامه کرده است. او حتی تعلق دو قدرتی را که از آنِ قادر واحد باشد، بر مقدور واحد محال می داند.[۴۱]

لازمة این نظریة معتزله که خداوند را بر مقدور انسان قادر نمی دانند، این است که خداوند اختیار مقدورات را به گونه ای به انسان واگذار کرده است که سلطنت خداوند را از مقدور انسان نفی می کند و عجز او را در موارد فعل اختیاری انسان اثبات می کند و این مطلب همان تفویض مورد بحث است.

فضل بن شاذان[۴۲] و بغدادی[۴۳] و شهرستانی[۴۴] گفته اند که معتزله قضا و قدر الاهی را در افعال انسان نفی کرده اند[۴۵] همچنین بنا به گزارش شهرستانی، نظام معتزلی معتقد بوده است که خدا نسبت به گناهان انسانها قادر نیست و ابوعلی جبّائی و ابوهاشم جبّائی بر این عقیده بوده اند که انسان ، خالقِ افعال خویش است و در آنها استقلال دارد.[۴۶] عقیدة معتزله به مستقل بودن انسان در افعال و نیز نفی قضا و قدر الاهی در افعال انسان می تواند دلیلی بر مفوضه بودن آنان باشد.

معنای دیگر تفویض در کلام، به مسئله صفات خبریه بازمی گردد. صفات خبریه آن دسته از صفات الاهی است که در آیات و اَخبار آمده و برخلاف صفات ذاتیه، عقل به خودی خود، آنها را برای خدا اثبات نمی کند مانند وجود دست و پا و صورت برای خدا. دربارة این گونه صفات در میان متکلمان اختلاف نظر وجود دارد و یکی از نظریات، نظریة تفویض است که برخی از اهل حدیث و نیز ماتُریدیه به آن قائل اند.

آنان ضمن نسبت دادن صفات خبریه به خداوند، از هر گونه اظهارنظر درباره مُفاد و مفهوم این صفات خودداری و معنای آنها را به خدا تفویض می کنند. پاسخ مالک بن اَنَس به پرسشی درباره چگونگی استوای خدا بر عرش، نشان دهنده این دیدگاه است.[۴۷]

ماتریدی نیز در بحث از استوای خدا بر عرش با تأکید بر نفی تشبیه و لزوم ایمان به آنچه در قرآن آمده، نوشته است که در تأویل این آیه نمی توان شیء مراد از آن را تعیین کرد زیرا علم ما از دستیابی بدان قاصر است؛ پس به آنچه خداوند از آن قصد کرده، ایمان می آوریم همانگونه که به مواردی مانند رؤیت آنگونه که در قرآن آمده است، ایمان می آوریم.

به نظر ماتریدی باید از یک سو تشبیه را نفی کرد و از سوی دیگر به اصل مطلبی که در نقل آمده است، ایمان آورد و معنا و تفسیر مطلب را به خدا واگذار کرد. به اعتقاد وی این امر در هر جا که قرآن چیزی را اثبات کرده مثل رؤیت خدا، جاری است.[۴۸]

تفویض در عرفان

در عرفان تفویض نزد عارفان، ترکِ اختیار و واگذاشتن کار خود به خداوند و مقدمة «رضا»ست.[۴۹] و با «تسلیم» و «توکل» قرابت دارد.[۵۰] این اصطلاح از آیه 44 سوره مؤمن گرفته شده است: «...واُفَوِضُّ اَمْری اِلی اللّه اِنّ اللَّه بَصیرٌ بالعباد».[۵۱]

در مصباح الشریعه منسوب به امام صادق علیه السلام آمده است که تفویض پنج حرف دارد: «ت» ترکِ تدبیر در امور دنیا و واگذاردن کار به خدا؛ «ف» فنای هر چه که سالک را به غیرخدا مشغول کند؛ «و» وفا به عهدی که انسان با خدا بسته است؛ «ی» یقین به خدا و یأس از خود؛ «ض» ضمیر مصفا و کارهای ضروری را به خدا وانهادن.[۵۲]

خواجه عبداللّه انصاری تفویض را پس از مقام توکل و قبل از مقام ثقه دانسته است.[۵۳] در رسالة صد میدان منسوب به وی تقویض بعد از ایثار و قبل از فتوح آمده و به سه نوع آن اشاره شده است: تفویض در دین که عبارت است از مداخله نکردن سالک در امور خداوندی و سازگاری با آنچه خداوند مقرر کرده؛ تفویض در قسم[۵۴]، یعنی بنده قسمت خود را بپذیرد و با دعا و طلب درصدد تغییر حکم خداوند و قسمت خود نباشد؛ تفویض در حسابِ خلق که عبارت است از پذیرفتن ظاهر مردم و نیندیشیدن به باطن آنان و پرهیزکردن از بدشمردن دیگران.[۵۵]

درجات اهل تفویض

خواجه عبداللّه انصاری برای اهل تفویض سه درجه ذکر کرده است: درجة اول آن است که انسان بداند قبل از انجام دادن کارها هیچ قدرتی ندارد و از مکر مکاران در امان نیست، از یاری حق مأیوس نشود و به قصد و ارادة خود متکی نباشد؛ دوم، دانستن نیازمندی کامل خود به خدا به طوری که هیچیک از اعمال خود را نجات بخش و هیچ گناهی را مهلک نداند و چیزی را سبب چیزی نداند و خداوند را فاعل مطلق شمرد؛ سوم، شهود ولایت حق بر بنده است که در این مرتبه سالک خداوند را در همه امور منفرد می بیند، همه احوال و مقامات را از او می داند و هیچ امری را از غیرحق نمی شمارد و می داند که فقط خداوند مسبب احوال «جمع» و «تفرقه» و تغییرات آن برای انسان است و هر که را بخواهد هدایت یا گمراه می کند.[۵۶]

عبدالکریم جیلانی[۵۷] مقام تفویض را به چهار گروه اختصاص داده است: تفویض نیکان که همة کارها را به خداوند ارجاع می کنند و از هر گونه ادعای ملکیت مبرّایند؛ تفویض شهدا که افعالِ خداوند را در خود و دیگران بخوبی مشاهده می کنند، در اعمال خود از دعوی فاعلیت بری اند، خود و نفس خود را نمی بینند و از این رو توقع اجر و جزا ندارند و زمام همه امور را به حق تفویض می کنند؛ تفویض صدیقین که در همه تجلیات گوناگون خداوند جمال وی را می بینند، و تفویض مقرّبین که مختص کسانی است که در برابر آنچه خداوند برای مخلوقات مقرر کرده ناشکیبا نیستند، اسرار الاهی را فاش نمی کنند و به سبب دانستن اسرار، خود را برتر از دیگران نمی بینند و روحشان پیوسته با خداوند است.[۵۸]

تفویض و تسلیم و توکل

عرفا ضمن آنکه قرابت بین تفویض و تسلیم را بیان کرده اند، تفویض را برتر از تسلیم دانسته اند.[۵۹] به نظر عبدالکریم جیلانی، اهل تسلیم برخلاف اهل تفویض نسبت به آنچه در برابر آن تسلیم شده اند، راضی نیستند.[۶۰]

مستملی بخاری در شرح التعرف کلاباذی، تفویض را برتر از تسلیم دانسته و گفته است که تسلیم از اعمال مجرَّدان[۶۱] و صفت کسی است که خود را صاحبِ اختیار و تدبیر می بیند و چون کاری را به خداوند بسپارد، اختیار و تدبیر را به وی واگذار می کند ولی تفویض آن است که از ابتدا برای خود اختیار و تدبیر و تصرفی در امور قائل نشود.

این صفت از مقامات مفرّدان[۶۲] است.[۶۳] عرفا حضرت ابراهیم علیه السلام را صاحب مقام تسلیم می دانند همچنانکه در قرآن کریم آمده است[۶۴] و می گویند در میان پیامبران صفت تفویض تنها مختص به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم است.[۶۵]

عبدالکریم جیلانی[۶۶] تفویض و تسلیم را به توکل نیز نزدیک دانسته و گفته است که فرق توکل با آنها این است که در توکل، موکل در آنچه وکیل آن شده، دعوی مالکیت دارد. خواجه عبداللّه انصاری نیز معنای تفویض را گسترده تر از توکل دانسته و گفته است که در توکل، موکل بعد از وقوع اتفاق بر خدا توکل می کند تا خدا مطابق با مصلحت او کارش را اصلاح کند ولی در تفویض، مُفَوِّض هم قبل و هم بعد از وقوع اتفاق، کار را به خدا محول می کند؛ بدین ترتیب در این حالت «استسلام» یا انقیاد نسبت به خدا کامل است و «توکل» را شعبه ای از آن باید دانست.[۶۷]

اهمیت تفویض

درباره اهمیت تفویض، غزالی[۶۸] از پیامبر اکرم نقل کرده است: «اَوّلُ العِلْمِ مَعْرفَةُ الجبّارِ وَ آخِرُ العِلْمِ تفویض الاَمْرِ اِلَیهِ».[۶۹]

علاءالدولة سمنانی[۷۰] نیز گفته است که اگر طاعت بنده از فرشتگان مقرب بیشتر باشد ولی در توکل و تفویض و رضا به کمال نرسد طاعتش ارزشی ندارد. همچنین گفته است که سالک باید در تسلیم و ارادت به شیخ و در تقلید از پیامبر به کمال برسد و در نتیجه آن به توکل و تفویض و رضا نایل شود.[۷۱]

پانویس

  1. جوهری؛ ابن فارِس؛ ابن اثیر؛ فَیّومی، ذیل «فوض».
  2. سوره مؤمن: 44.
  3. برای نمونه رجوع کنید به ابن بابویه، 1404، ج1، ص495؛ کلینی، ج2، ص525؛ متقی، ج2، ص174؛ مجلسی، ج84، ص313ـ314.
  4. مجلسی، ج1، ص225.
  5. همان، ج90، ص189.
  6. رجوع کنید به طوسی، التبیان، ج6، ص11، ج9، ص580؛ فضل طبرسی، ج5، ص129؛ قرطبی، ج 8، ص160.
  7. رجوع کنید به ابن فارس، همانجا؛ فیّومی، ذیل «وکل».
  8. رجوع کنید به ابن بابویه، 1404، همانجا؛ کلینی، ج2، ص47، 52، 525، 581؛ متقی، ج1، ص37؛ مجلسی، ج83، ص182، ج74، ص177، ج65، ص382.
  9. کلینی، ج2، ص65؛ مجلسی، ج75، ص336.
  10. فضل طبرسی، ج1، ص320؛ نوری، ج2، ص420، ج10، ص172.
  11. متقی، همانجا؛ کلینی، ج2، ص47؛ مجلسی، ج74، ص177.
  12. کلینی، ج2، ص52؛ مجلسی، ج1، ص225، ج7، ص180.
  13. کلینی، ج2، ص547؛ مجلسی، ج90، ص189.
  14. کلینی، ج2، ص63؛ آقاجمال خوانساری، ج5، ص220؛ نوری، ج5، ص222.
  15. مجلسی، ج65، ص382، ج75، ص164؛ آقا جمال خوانساری، ج4، ص115.
  16. کلینی، ج2، ص559؛ مجلسی، ج1، ص225.
  17. کلینی، ج1، ص265ـ268؛ مجلسی، ج17، ص1ـ14، ج25، ص328ـ350.
  18. مجلسی، ج25، ص349.
  19. رجوع کنید به ابن بابویه، 1363ش، ج1، ص124؛ احمد طبرسی، ج2، ص198؛ مجلسی، ج5، ص12؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله، بخش کلام.
  20. مجلسی، ج25، ص348.
  21. مجلسی، ج25، ص349ـ350.
  22. رجوع کنید به کلینی، ج1، ص159؛ احمد طبرسی، ج2، ص254.
  23. رجوع کنید به جبر و اختیار.
  24. رجوع کنید به ابن بابویه، 1357ش، ص359ـ360، 363؛ همو، 1363ش، ج1، ص144؛ مجلسی، ج5، ص17؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله.
  25. رجوع کنید به ادامة مقاله.
  26. اشعری، ص439.
  27. ص160ـ161.
  28. 1413، ج5، ص46.
  29. رجوع کنید به ج1، ص291ـ316.
  30. بدوی، ص627ـ629.
  31. 1357ش، ص360ـ361؛ مفید، 1413، ج5، ص29.
  32. رجوع کنید به احمد طبرسی، ج2، ص254.
  33. رجوع کنید به مفید، 1413، ج5، ص133؛ همو، 1372ش، ص21، 124.
  34. تمهید، ص27.
  35. ابن ندیم، ص201؛ بغدادی، ص19؛ شهرستانی، ج1، ص125؛ ابن کثیر، ج9، ص42ـ43؛ عطوان، ص29.
  36. قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی، ج8، ص4.
  37. بغدادی، ص20؛ شهرستانی، ج1، ص49؛ ابوزهرة، ج1، ص124.
  38. رجوع کنید به مفید، 1372ش، ص15؛ علامه حلی، 1407ب، ص101؛ همو، 1338ش، ص110؛ همو، 1407الف، ص308؛ فاضل مقداد، ص27؛ ابن مخدوم حسینی ، ص156.
  39. اشعری، ص199.
  40. همان، ص199ـ200؛ علامه حلّی، 1338ش، ص88، 91.
  41. رجوع کنید به ج8، ص109ـ161؛ نیز رجوع کنید به همو، المحیط، ص356ـ366؛ همو، شرح الاصول، ص375ـ376.
  42. ص6.
  43. ص68.
  44. همانجا.
  45. نیز رجوع کنید به ابوزهرة، همانجا.
  46. ج1، ص56، 74.
  47. رجوع کنید به شهرستانی، ج1، ص85.
  48. ص74.
  49. انصاری، ص76، 334؛ سلمی، 1406، ص174؛ همو، 1369ـ1372ش، ج2، ص279.
  50. رجوع کنید به ادامة مقاله.
  51. کار خود را به خدا واگذاشتم که او به بندگانش بصیر است.
  52. گیلانی، ج2، ص470؛ برای آگاهی از احادیث رجوع کنید به بخش اول مقاله.
  53. ص75ـ78.
  54. قسمت.
  55. ص334.
  56. ص78؛ نیز رجوع کنید به اسنوی، ج2، ص158ـ159؛ عبدالرزاق کاشی، ص180ـ181؛ حکیم، ص268.
  57. گیلانی.
  58. ج2، ص142.
  59. قس نراقی، ج3، ص213 که این دو مقام را مترادف دانسته است.
  60. همانجا.
  61. رجوع کنید به تجرید.
  62. رجوع کنید به تفرید.
  63. ج2، ص908ـ913.
  64. رجوع کنید به سوره بقره: 131.
  65. رجوع کنید به تسلیم.
  66. همانجا.
  67. ص77؛ نیز رجوع کنید به عبدالرزاق کاشی، ص178ـ179.
  68. ج2، ص404.
  69. اولِ علم آن است که خداوند را به جباری و قهاری بشناسی و آخر آن این که کار را به او تفویض کنی.
  70. ص103.
  71. همان، ص104.


منابع

  • دانشنامه جهان اسلام، "مدخل تفویض" از رضا برنجکار و صفورا هوشیار.