استنساخ: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی ' اين اصطلاح، كه با كلمه استكتاب مترادف دانسته شده، بهمعناي نوشتن نسخه كتابي ا...' ایجاد کرد) |
|||
سطر ۴۴: | سطر ۴۴: | ||
==منبع== | ==منبع== | ||
− | [http://portal.nlai.ir/daka/Wiki%20Pages/%D8% | + | [http://portal.nlai.ir/daka/Wiki%20Pages/%D8%A7%D9%90%D8%B3%D8%AA%D9%90%D9%86%D8%B3%D8%A7%D8%AE.aspx دائره المعارف کتابداری و اطلاع رسانی، مدخل "اِسْتِنْساخ" از نجيب مايل هروي]، بازیابی: 1 مرداد 1392 |
[[رده:هنرهای اسلامی]] | [[رده:هنرهای اسلامی]] |
نسخهٔ ۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۷:۳۸
اين اصطلاح، كه با كلمه استكتاب مترادف دانسته شده، بهمعناي نوشتن نسخه كتابي از روي نسخه ديگر همان كتاب يا نسخه گرفتن از كتاب و نوشته بهكار ميرود، و معادل آن در زبان فارسي "نسخهنويسي" است (41: ج 2، ص 160).
در زبان فارسي تعبيرهاي نسخه كردن، نسخه نوشتن، نسخه بردن، نسخه گرفتن، و نسخه برداشتن نيز به معناي استنساخ متداول بوده است (22: ج 7، ذيل "نسخه"؛ 31: ج 1، ذيل "الأستنساخ"؛ 36: ج 4، ذيل "نسخه"). اين اصطلاح از مادّه " نسخ" گرفته شده كه يكي از معاني آن "نَقْل" است؛ چنانكه نوشتهاي از روي نوشتهاي نقل شود. در قرآن آمده است: انّا كُنّا نَسْتَنْسِخُ ما كنتم تَعْلَمُون، زيرا ما كارهايي را كه ميكردهايد مينوشتهايم.
از زمانيكه بشر گونهاي خط و كتاب داشته، مقوله استنساخ نيز در جنب امور فرهنگي مطرح بوده است. چينيها، يونانيها، و ايرانيان دوران باستان از طريق استنساخ كتاب به تكثير و انتشار آن ميپرداختند (67:10). گفتهاند كه اسكندر پس از ورود به ايران دستور داد تا از همه كتابهاي موجود در اصطخر نسخهبرداري كنند. شاپور هم كتابهايي را كه جمعآوري كرده بود در دسترس نسخهبرداران قرار داد تا از روي آنها نسخههايي استنساخ شود (7:28). در تمدن اسلامي استنساخ كتاب نوعي ارزش فرهنگي تلقي شده؛ تاجاييكه ابنخلدون آن را از زمينههاي "عمران" محسوب داشته است (5: ج 1، ص 841).
در جهان اسلام، در نخستين قرون اسلامي، پديده استنساخ و استكتاب رواج داشته و با توجه به توصيهها و آموزههايي كه در اين زمينه در لابهلاي كلمات قصار و ضربالمثلهاي اسلامي مشهود است ميتوان گفت كه استنساخِ كتاب در جهان اسلام باسرعت قانونمند شده و در نزد تحصيلكردگان ارزشي فراگير محسوب ميگرديده است (32: ج 1، ص 360). برطبق برآوردي، كه فقط از نُسَخ خطي قُرْطُبه بهعمل آمده، در حدود 60 تا 80 هزار كتاب در ميانه دو قرن چهارم و پنجم هجري در آنجا استنساخ شده است (285:10-286). بر اساس شمارش مجموعه فهرستهاي نسخ خطي نگارشهاي اسلامي ميتوان گفت كه در طول يك هزار و دويست سال از تاريخ تمدن اسلامي، در حدود پنج ميليون كتاب و رساله استنساخ شده است. اين رقم حكايت از آن دارد كه مقوله استنساخ، بهعنوان ارزشي فرهنگي، در جهان اسلام شناخته بوده است.
انگيزههاي استنساخ. انگيزههايي كه سبب گرديده مقوله استنساخ، در قلمرو فرهنگ جهان اسلام، زمينهاي از زمينههاي عمران محسوب شود متنوع و گوناگون است؛ امّا در عين تنوع، اين انگيزهها را ميتوان در سه حوزه عقيده، علاقه به خِرَد و تحصيل دانش، و نيز به اعتبار امور اقتصادي و معيشتي مورد مداقّه قرار داد (35: 24-25). عقيده و ايمان، يكي از انگيزههاي جدّي در قلمرو استنساخ كتابهاي مقدس و مذهبي محسوب ميشود. در طول تاريخ تمدن اسلامي كم نبودهاند كساني كه حتي حُسن خط را بهسبب همين انگيزه فراميگرفته و با استنساخ متون مذهبي خود را اقناع ميكردهاند. آنان كه بر مبناي انگيزه ديني و عقيدتي در تمدن اسلامي به مقوله استنساخ روي آوردهاند، از هر طبقه اجتماعي كه بودهاند، مسئله تبرّك و تيمّن جستن را انگيزه اصلي خويش در استنساخ دانسته و استنساخ كتابي از كتابهاي مقدس و مذهبي را از جمله آرزوها و آمال خويش برشمردهاند. در ميان نسخههاي كتابهاي مقدس، مواردي ميتوان يافت كه سلاطين و حكام استنساخ كردهاند. اين نسخهها حاكي از آن است كه حتي حاكمان و قدرتمندان، استنساخ يك نسخه از قرآن را موجب اقناع خواستههاي باطني خود ميدانستهاند (81:26). از آنجا كه استنساخ كتابهاي مقدس مانند قرآن، كتب ادعيه و مأثورات مذهبي، و نيز نگارشهاي حوزه حديث مانند صحاح ستّه* و كتب اربعه به اعتبار تبرّك جستن و از وجه توجه به اجر و پاداش اخروي مدّ نظر همه طبقات اجتماعي در جهان اسلام بوده است، بسياري از ارباب فضل و دانش پيوسته به استنساخ نسخههاي متعدد اين دسته از كتب اهتمام كردهاند. نجمالدين محمود ( ـ750 ق.) در طول عمر خود نزديك به يك هزار نسخه از قرآن مجيد را استنساخ كرده است (15: 165). بهتصريح ابن خلّكان، ابوالفوارس حسينبن عليبن حسين، معروف به خازنالكاتب ( ـ502 ق.) 500 نسخه از قرآن را نوشته است (4: ج 1، ص 191). در جهان اسلام مراكزي وجود داشته كه همّ خود را مصروف استنساخ متون مقدس كردهاند. فقط در يكي از مراكز فرهنگي قرطبه 170 نفر زن به استنساخ قرآن اشتغال داشتهاند (286:10).
پسندهاي فرقهاي و مذهبي نيز سبب شده است كه اهالي هر مذهب در استنساخ آثار و نگارشهاي مذهبي و عقيدتي خويش اهتمام ورزند، زيرا پيروان هر فرقه خواستار انتشار آراء و عقايد مذهبي فرقه خويش بودهاند و به همين سبب بيشترين نُسَخ نگارشهاي مذهبي توسط اهالي و كاتبان همان مذهب استنساخ ميشده است. اين بستر استنساخ نيز بر پايه نوعي عقيده و از روي تبرّك و چشمداشت اجر معنوي گسترش يافته است.
علاوه بر آن، انگيزههاي فرهنگي و اقتصادي نيز سبب شده است كه استنساخ و نسخهنويسي در جهان اسلام بهمنزله مقولهاي فرهنگي و اقتصادي رونق يابد، تاجاييكه ميتوان شبكههاي نظاممندي را براي استنساخ كتاب قائل شد (28 :34-35). يكي از مهمترين و كارآمدترين شبكههايي كه به استنساخ و نسخهنويسي اهميت فراوان ميداده شبكهاي است كه در دربار سلاطين و حكمرانان تشكيل يافته است. دربارها نه تنها به وجود كاتبان آگاه از فرهنگ ديواني نياز داشتهاند و به اعتبار نوشتن نامههاي ديواني، كاتبان خوشنويس و مطلع بر آداب نامهنويسي و منشيگري به خدمت ميگرفتهاند (30: 207-215؛ 40: 19-41)، بلكه از لحاظ تشكيل كتابخانههاي درباري و سلطنتي نيز به نسخهنويساني نياز داشتهاند تا آثار و نگارشهاي مورد توجه سلاطين و حكمرانان را براي كتابخانههاي آنان استنساخ كنند. در كنار نسخهنويسان، كتابآرايان و صحّافان نيز در كتابخانههاي سلطنتي به كتابآرايي و كتابسازي ميپرداختهاند. چنانكه در كتابخانه خليفه الحِكَم ثاني، در قرطبه، تعداد زيادي نسخهنويس وجود داشت كه آثار معمول در جهان اسلام را بهسرعت استنساخ ميكردند، بهطوريكه فهرست مجموعه نسخههاي آن كتابخانه بالغ بر 44 جلد بوده است (284:10). معتصم عباسي براي كتابخانه خود از دوخوشنويس نامدار، ابن مقله* و ابن بوّاب*، بهرهمند بود كه اين دو، آثار و اسناد مورد نظر دربار را استنساخ ميكردند (42: ج 3، ص 151). در عصر تيموريان و صفويان نيز ماهرترين خوشنويسان در كتابخانههاي درباري مشغول استنساخ بودهاند. بايسنغر ميرزا كتابخانهاي داشت كه مانند كانون فرهنگي عمل ميكرد. در اين كتابخانه، كتابآرايان ممتاز و بيش از چهل نفر خوشنويس ورزيده جمع بودند و به كار استنساخ و كتابآرايي ميپرداختند (42:37).
نسخهنويسان درباري در سراسر جهان اسلام از تواناييهاي فرهنگي و هنري برخوردار بودهاند و در زمينه استنساخ كتاب نيز اهتمام فراوان داشتهاند. بهنوشته ميرخواند، سلطان چقماق پنج عنوان كتاب از شاهرخ خواست :تأويلات اهل سنّت از ماتريدي، تفسير كبير فخررازي، شرح تلخيص غُجدواني، شرح كشّاف پهلوان محمد، و شرح روضه در فقه شافعي. شاهرخ نسخهنويسان كتابخانه خود را موظف كرد تا اين كتابها را ـ كه برخي مانند تفسير فخرالدين رازي بالغ بر سي جزء ميشد ـ به خط خوش استنساخ كنند. آنان نيز اين آثار را در مدتي كوتاه تحرير كردند و ايلچي سلطان چقماق در بازگشت، آنها را با خود برد (1168:38). در كتابخانههاي دربارهاي صفوي نيز خوشنويسان ورزيدهاي گرد آمده بودند و به كار استنساخ آثار مورد نظر سلاطين و حكام صفوي ميپرداختند. شرح حال تعدادي از آنها را كه در دربارهاي صفوي احترام داشتهاند، اسكندر بيگ منشي در عالمآراي عباسي و واله داغستاني در خُلâد برين ثبت كردهاند (19: 634). استنساخ كتاب در كتابخانههاي دربارهاي ايران و منطقه همچنان جريان داشت تا آنكه در اواخر عصر قاجار چاپخانه وارد ايران و ديگر كشورهاي منطقه شد. با ورود چاپخانههاي سنگي نيز، مقوله استنساخ يكي از مراحل توليد و تكثير كتاب محسوب ميشد، بهطوريكه آثاري را كه براي چاپ سنگي* مهيّا ميكردند نخست نسخهاي منقّح يا مصحَّح از آنها استنساخ ميكرده سپس به چاپ ميرساندهاند.
شبكه ديگري كه در استنساخ كتاب و نسخهنويسي بسيار مؤثر و مفيد بوده و گروههايي از نسخهنويسان، دانشمندان، و طالبان علم را شامل ميشده، شبكه مربوط به كتابخانههاي عمومي و خصوصي و مراكز علمي و آموزشي بوده است. اين شبكه نسخهنويسي از گستردگي خاصي برخوردار بوده تاجايي كه مراكزي چون مسجد و خانقاه را نيز دربر ميگرفته است. در كتابخانههاي مهم جهان اسلام، گروهي نسخهنويس و كاتب وجود داشته كه پيوسته مشغول استنساخِ كتاب بودهاند. در بيتالحكمه مأمون عباسي تعدادي نسخهنويس استخدام شده بودند كه كتابهاي ترجمهشده به زبان عربي مترجمان بيتالحكمه را استنساخ ميكردهاند (67:28). در كتابخانه بنو عمّار، در طرابلس، 180 نفر كاتب به استنساخ و نسخهنويسي اشتغال داشتهاند (175:16). علاوه بر نسخهنويسان و كاتباني كه در استخدام كتابخانهها بودهاند، مراجعان به كتابخانهها و مراكز فرهنگي نيز كتابهاي مورد نظر خود را از كتابخانهها به امانت ميگرفته و از روي آنها نسخهبرداري ميكردهاند. از وقفنامههاي برخي كتابخانههاي عمومي و مراكز فرهنگي چنين برميآيد كه استنساخ كتابهاي موجود در آن كتابخانهها براي همگان آزاد بوده است، با اين شرط كه در زمان استنساخ، در نسخههاي كتابخانه تصرف نشود و نسخه مورد استنساخ از همه جهت حفظ گردد (2: ج 1، ص 163). در ربع رشيدي ـ كه بهعنوان مجمعي فرهنگي مشهور بوده است ـ استنساخ كتاب جريان داشته و يكي از شرايط سكونت و اقامت در آنجا براي دانشمندان و طالبان علم اين بوده است كه، در برابر بهرهمندي از خدمات رايگان آنجا، به نسخهنويسي مبادرت كنند. رشيدالدين فضلالله همداني در وقفنامه ربع رشيدي، سكونت دانشمندان را در آن مكان مشروط به عمل استنساخ كرده بود، تا جاييكه اگر كسي در آنجا سكونت ميكرده و به نسخهنويسي نميپرداخته، متولّي ميتوانسته است او را از ربع رشيدي بيرون براند. البته نسخهاي كه دانشمندان ساكن در ربع رشيدي استنساخ ميكردهاند ملك شخصي خود آنها محسوب ميشده و ميتوانستهاند آن نسخه را براي خود نگاه دارند يا به كتابخانه ربع رشيدي بفروشند (18: ج 2، ص 19-20؛ 33: 106-107).
در مراكز فرهنگي، حقالزحمه نسخهنويسان از محل هزينههاي وقفي پرداخت ميشده است (17: ج 2، ص 2-3، 10). ميزان حقالزحمه استنساخ كتاب در دورهها و شبكههاي مختلف نسخهنويسي تفاوت داشته است. آگاهي ما در مورد مزد استنساخ كتاب در دورههاي مختلف بسيار اندك است، اما مسلم آن است كه حقالزحمه بر مبناي خوشخط بودن و بدخط بودن كاتب و ديگر آداب نسخهنويسي فزوني و كاستي داشته است. در ايران عصر صفوي و قاجار، مزد استنساخ كتاب بر پايه خوشي و بدي خط، و نيز بر مبناي اِحصاي "بَيْت" ـ هر بيت متضمّن پنجاه حرف ـ سنجيده ميشده است. نسخهاي از تفسيرالصافي فيض كاشاني در دست است كه در 1121 ق. كتابت شده و 27500 بيت دارد. اجرت نسخهنويس اين نسخه يك تومان و دو شاهي ضبط شده است. در انتهاي كتاب چاپ سنگي زينهالمجالس مجدي (تهران، 1305 ق.) مزد هر دوهزار بيت يك تومان تعيين شده است (24:27؛ 29: ج 1، ص 747).
به هر حال، استنساخ، تكثير، و انتشار كتاب در بيشتر مراكز آموزشي جهان اسلام، حركتي آموزشي و فرهنگي بوده است. طالبان علم در مدارس و مراكز آموزشي ـ اعم از نظاميهها، مدرسهها، مسجدها، و خانقاهها ـ نه تنها از درس استاد نسخه برميداشتهاند، بلكه اگر درس بر مبناي اثري مشخص تدريس ميشد دانشجو يا طلبه كتاب را از مدرّس يا از كتابخانه مركز مربوط به امانت ميگرفته و نسخهاي براي استفاده خود استنساخ ميكرده است (17: ج 2، ص 18-19؛ 25: 342). مسئله استنساخ در مراكز آموزشي مقولهاي عام بوده و وجهه فرهنگي داشته است؛ تاجاييكه هر طالب علمي كه كتابهاي بيشتري استنساخ ميكرده، بهاعتبار دانشوري و دانشمندي، پذيرفتهتر و مقبولتر بوده و هم از اعتبار بيشتري در حوزه تعليم و تعلم برخوردار ميشده است (28: 295؛ 35: 366-367).
علاوه بر طلاّب، مدرّسان و دانشمندان نيز از استنساخ بهمنزله عملي فرهنگي استقبال ميكردهاند. بيشترين دانشمندان در طول تاريخ فرهنگ اسلامي با آداب و راه و رسم استنساخ آشنا بوده و حتي بعضي از آنان خوشنويس نيز بودهاند. آنان نهتنها نگارشهاي خود را استنساخ ميكردهاند بلكه به استنساخ نسخههاي آثار مورد نياز خود نيز اهتمام داشتهاند. درباره جاحظ گفته شده كه بهلحاظ دست يافتن به نگارشهاي كمياب ديگر دانشمندان، شبهنگام به حجرههاي ورّاقان ميرفت و آنان را بهجهت مالي تأمين ميكرد و پس از آنكه آنان حجره خود را ميبستند، وي در طول شب به استنساخ آثار مورد نياز خويش ميپرداخت (12: ج 2، ص 152؛ 28:45 ).
آثاري كه توسط دانشمندان و فضلا استنساخ شده، در جهانِ نسخهشناسي، از ارزش فراواني برخوردار بوده است. الفهرست ابن نديم و رياضالعلماء ميرزا عبدالله افندي اصفهاني سرشار از ستايش و تمجيد نسخههايي است كه بهدست يكي از دانشمندان يا بهدست خود مؤلف استنساخ شده است. ياقوت به نسخهاي از الكتاب ابن سيبويه اشاره ميكند كه چون به دست الفرّاء استنساخ شده ارزش فراوان يافته، تاجاييكه وقتي آن نسخه به كتابخانه عبدالملكبن الزيات هديه گرديده مايه سرور و نشاط وي شده است (42: ج 3، ص 14). بسياري از دانشمندان جهان اسلام در پي نسخههايي بودهاند كه توسط مؤلفان آنها يا بهوسيله دانشمندان استنساخ شده است. ابن جَماعه از جمله فاضلاني است كه نسخههاي زيادي در كتابخانهاش فراهم آورده كه توسط مؤلفان آنها استنساخ شده است (8: ج 6، ص 312). الحكم عباسي نيز بهسبب آنكه نسخهاي از الاغاني توسط مؤلف استنساخ شود به ابوالفرج اصفهاني هزار دينار پرداخته است (5: ج ،4 ص 146).
يكي از راههاي امرار معاش گروهي از دانشمندان استنساخ آثار ديگران و عرضه كردن آنها به بازار كتاب بوده است. ابنالفُوَطي (ـ 732 ق.) كه مدتي از عمر خود را در رصدخانه مراغه گذراند و به استنساخ كتابهاي كتابخانه رصدخانه اهتمام داشت، پس از بازگشت به بغداد از طريق استنساخ كتاب و فروش آنها امرار معاش ميكرد (7: ج 1، ص 49 و ج 3، ص 197 و ج 4، ص 267؛ 9: ج 1، ص 20، 22-23). گرچه كتابهايي كه به اهتمام دانشمندان استنساخ ميشده نزد كتابشناسان و دانشمندان ارزش بسيار داشته، گاه فروش آنها بهبهاي مطلوب ميسر نبوده است. يكي از فضلايي كه گويا از طريق استنساخ نسخه و فروش آنها معيشت ميكرده حسرت ميخورده است كه كتابي را كه با جدّ و جهد فراوان و با خطِ خوش استنساخ كرده، بهسبب ترس از افلاس، ناگزير شده بهبهاي اندك بفروشد: كتبتُ كتابي بخطٍّ جميل/ بجهدٍ كثيرٍ و عمرٍ طويل. أخاف من الفقر أن جاء يوماً/ يباعُ كتابي بشيءٍ قليل (39: شماره 1030).
بيگمان همه شبكههاي مورد اشاره از طريق استنساخ در انتشار و تكثير فرهنگ در جهان اسلام سهمي چشمگير داشتهاند، اما شبكهاي كه در زمينه انتشار و تكثير كتاب در تاريخ تمدن اسلامي سهمي كلان و جايگاهي ممتاز داشته شبكهاي است كه ما از آن بهعنوان شبكه ورّاقان و خوشنويسان ياد ميكنيم. اين شبكه به نسبت شبكههاي ديواني و آموزشي، وسعت بيشتري داشته و بيشتر كتابهاي مربوط به فرهنگ و تمدن اسلامي را به زبانهاي متداول آن زمان استنساخ كرده است (14:44). شبكه نسخهنويسي از نخستين قرون اسلامي، پابهپاي عمران و تمدن بهوجود آمده و رشد و شكوفايي يافته است (6: ج 1، ص 842-844 و ج 2، ص 834-837). در اين شبكه، عموماً افرادي جاي ميگرفتهاند كه با مسئله كاغذ و كاغذفروشي سر و كار داشته و مشهور به "ورّاق" بودهاند، يا افرادي به اين شبكه نسخهنويسي تعلق داشتهاند كه در خوشنويسي صاحب اُسلوب يا صاحب رأي و نظر و معروف به "خوشنويس" بودهاند. بيشتر افراد اين شبكه، بهسبب آنكه بهنحوي با كتاب و ابزارهاي آن سر و كار داشتهاند در زمره فضلا و ادبا محسوب ميشدهاند، بهطوريكه برخي صاحب آثار تأليفي يا ترجمهاي بودهاند. برخي مانند ابن نديم و مترجم ناشناخته تقويمالصّحه ابن بطلان بغدادي، داراي آثاري چون الفهرست و ترجمه تقويم الصحه در تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي شهرت عام دارند و برخي نيز مانند ميرعلي مشهدي، ميرعلي هروي، مجنون رفيقي هروي، و جز آن صاحب آثاري منظوم و منشور در حوزه آداب خطاطي و ابزارهاي كتابت معروفيت تام دارند. سهم عمده و كلان اعضاي شبكه ورّاقان و خوشنويسان در زمينه تكثير و استنساخ در دو مجموعه در وين، و مجموعه "هامر پورگشتال"[1] بهروشني نشان داده شده است (99:43).
در زبانهاي فارسي و عربي نيز مجموعهاي كه مهدي بياني* به نام احوال و آثار خوشنويسان عرضه داشته و نيز مجموعههايي كه متضمن فهرست نسخ خطي فارسي، عربي، و تركي كتابخانههاي جهان هستند، حوزه وسيع شبكه خوشنويسان را در زمينه استنساخ كتاب در ايران و ديگر كشورهاي اسلامي نشان ميدهد. با اين همه، انبوهي از آثار و نگارشها را كه ورّاقان و خوشنويسان در طول تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي استنساخ كردهاند، بهآساني ميتوان به دو بخش قديم و جديد تقسيم كرد: ورّاقان و خوشنويسان كه از نخستين قرون اسلامي تا حدود 800 ق. به استنساخ پرداختهاند، بيشتر جنبه صحت در ضبط مطالب را در استنساخ كتاب رعايت كردهاند؛ درحاليكه پس از 800 ق. ـ كه خوشنويسي و آرايههاي هنري در زمينه استنساخ كتاب رواج يافت ـ نسخهنويسان نيز به زيبايي و استواري خط بيشتر از استواري ضبطها و امانتداري در استنساخ مطالب توجه داشتهاند (6: ج 2، ص 834-837 و ج 1، ص 842-844؛ 31:19؛ 577:34).
آداب استنساخ. استنساخ در همه شبكههاي نسخهنويسي، آداب و روشهايي را الزامآور ميكرده است. هرچند اين آداب همگاني بوده، مجموعه آنها در ميان همه نسخهنويسان و در همه ادوار عموميت نداشته است. آدابي هم بوده كه در عصري تجوير شده و نسّاخان به آن توجه داشتهاند و در عصري ديگر ابطال گرديده و نسّاخان از انجام آن اجتناب كردهاند. بهطور مثال، ادب خاك پاشيدن بر كاغذ نو نوشته، بهمنظور خشك كردن مركّب، كه هرچند بهطور سنّتي در نسخهنويسي مطرح بوده و براي تعميم دادن آن در عصري حديث وضع شده و در عصري ديگر اجتناب از آن مورد تأكيد قرار گرفته است (173:20؛ 32: ج 6، ص 271). با اين همه، از آنجا كه در تمدن اسلامي، پديده باور و عقيده در جميع شئون زندگي مادي و معنوي مسلمانان رسوخ داشته است، كاتبان و نسخهنويسان نيز ميبايست پارهاي از آداب عقيدتي و باورمندانه را در حوزه كارشان ـ يعني استنساخ كتاب ـ مدّ نظر گيرند. به اين جهت، نسخهنويس به هنگام استنساخ ميبايست طهارت ميداشته و رو به قبله مينشسته و ابزار كتابت او نيز پاك و طاهر ميبوده است (149:1؛ 25: ص 341، 346؛ 35: 369). نسخهنويس به پاكي مكان و مسعود بودن زمانِ كتابت توجه ميكرده و در مكاني كه در گذر باد قرار داشته يا تنگ و كمنور بوده، به استنساخ نميپرداخته است (14: ج 1، ص 47؛ 24: ج 1، ص 86-89). عقيده به طهارت داشتن در هنگام كتابت و استنساخ به حدّي رعايت ميشده كه در ادوار متأخر، يكي از اسباب رسيدن به صفاي خط را ناشي از طهارت باطن و خلوص و پاكي نسخهنويس دانستهاند (34: ص 148-152).
آداب ديگري كه نسخهبرداران، بنابر اعتبار عقيده، به آن توجه و تعلق نشان ميدادهاند شروع استنساخ با آيه نخست از قرآن ـ بِسْمِلَه ـ بوده است، تاجاييكه اگر مؤلف كتابش را با اين آيه شروع نميكرد، كتابت آن كلمه بر نسخهبردار واجب ميبود (346:25). نسخهنويس بايد بِسْمِلَه را فقط در وسط يك سطر مينوشته، و پيش و پس از آن چيز ديگري كتابت نميكرده است (170:20). سواي آن، نسخهنويسان به هنگام استنساخ، هرجا كه به استنساخ اسمي از اسماي الهي ميپرداختهاند، ملزم بودهاند كه جملههاي تفخيمي و تعظيمي ـ مانند عَزَّوجَلَّ، سبحانَهُ و تعالي، و امثال آن ـ را بنويسند. در مورد نام پيامبر اسلام و اهل بيت و اصحاب آن حضرت نيز، نسخهنويس ميبايست عبارت تصليه ـ صليالله عليه و آله و سلّم ـ و نظاير آن را كتابت ميكرده است. به همين قياس در مورد ديگر بزرگان و پيشوايان دين، نسخهنويس ملزم به رعايت ادب نوشتن جملههاي دعائيه بوده است (25: 346-347). اين آداب را بيشتر در شبكههاي آموزشي و علمي رعايت ميكردهاند و به استناد احاديثي چون "مَنْ صلّي عليَّ في كِتابٍ لم تَزل الملائكهُ تستغفر لهَ مادام اسمي في ذلكَ الكتابِ" (3: 36، 111) بر آن تأكيد داشتهاند، تاجاييكه بر نسخهنويساني كه به هنگام استنساخ كتاب، به تخفيف جملههاي تفخيميه و صلواتيه و دعائيه ميپرداختهاند و مثلاً بهجاي جملهاي كه متضمن صلوات بر محمد (ص) بوده است،" صلعم، صلم، صم، و صله" مينوشتهاند، انتقاد كردهاند و اين گروه از نسخهنويسان را "متخلّف" خوانده و محروم از فيض و بركت كتابت اين جملهها ميدانستهاند، و گفتهاند: "اïنَّ اولُ مَن كَتَبَ صلعم، قُطِعَت يَدَه" (173:1؛347:25). علاوه بر اين آداب، از جمله آداب مسلّم و عام در نزد نسخهبرداران آشنايي آنان به زمينه خط و شناخت گونههاي كاغذ و قلم و ديگر ابزارها و ادوات كتابت و نسخهنويسي بوده است (34: 16-31، 75-83، 95-100). نسخهنويس ميبايست با مفردات و مركّبات الفبا دقيقاً آشنا ميشده و در حين استنساخ از همانندسازي حروف متشابه اجتناب ميجسته و از قلمهايي نه سنگين و نه سبك، استفاده ميكرده است، بلكه بايد قلم و كاغذي بهكار ميبرده كه استنساخ كتاب را براي او آسانتر ميساخته است (25: 349؛ 577:34). نسخهنويس ميبايست همه كتاب را با يك قلم و به يك منوال استنساخ نميكرده، بلكه در ميانه بابها و فصلهاي كتاب، جداييهاي لازم را مرعي ميداشته است. براي ممتاز كردن بخشهاي كتاب از يكديگر، نسخهنويس از مركّب الوان يا اندازههاي ريز و درشت قلم استفاده ميكرده، و عنوانهاي كتاب را با قلم جَلي و با شنگرف، سيلو، يا زنگار مينوشته و ضبط آنها را از متن كتاب متمايز ميكرده است (179:1-181؛ 32: ج 3، ص 150). البته نسخهنويساني كه به استنساخ نگارشهاي مربوط به ترجمه و تفسير قرآن اهتمام ميكردهاند آيات قرآن را با يك قلم و ترجمه يا تفسير آن را با قلمي ديگر تحرير ميكردهاند. اين مسئله از ديرباز بهعنوان يكي از آداب استنساخ براي نسخهنويسان نُسخ تفسير قرآن و نگارشهايي كه متضمن متن و شرح بوده گوشزد شده است (11: ج 1، ص 26؛ 25: 361-362).
از ديگر آداب فراگير و عام، كه نسخهنويسان ميبايست در حين استنساخ به آن توجه ميكردهاند، اين بوده است كه از خفينويسي و نيز ريز و مُقَرْمَطنويسي بپرهيزند و حتيالمقدور با خطّي خوانا و خوشخوان به استنساخ بپردازند. گرچه بر استنساخ كتاب با خطي خوانا تأكيد ميشده، مبالغه در خوش نوشتن امري نادرست تلقي ميگرديده و دقت در استنساخ اساس كار تصوّر ميشده است (25: 348). اما فطرت زيباييشناسانه بشر مسائل زيباييشناختي را در عرصه كتاب و توليد آن نيز مجال طرح داده است. در تمدن اسلامي، بهويژه در شرق جهان اسلام ـ ايران و شبه قارّه هند ـ از سده هشتم هجري به بعد، مسئله خوشنويسي يكي از موارد چشمگير در استنساخ كتاب تصوّر شده و نسخهنويسان بهجاي آنكه با مسائل و مفاهيم فرهنگي و ساختارهاي علمي آشنا گردند، سعي بليغ ميكردند تا بيشتر به حُسن خط توجه كنند و بر آداب خطاطي مسلّط گردند. بيشتر رسالههايي كه در زمينه تعليم خط خوش و آداب "خط حَسَن" در زبان فارسي و ديگر زبانهاي متداول در تمدن اسلامي تأليف شده به اواخر سده هشتم و پس از آن تعلق دارند (34: سيويك ـ سي ودو). توجه بيش از حد نسخهنويسان به خوش نوشتن باعث شد تا بيشتر نسخههايي كه پس از 800 ق. در شبكه نسخهنويسان حرفهاي استنساخ شدهاند از مسامحه نسخهبرداران بهدور نمانند و پر از تحريف و تصحيف و لغزش باشند، تاجاييكه گاه موجب آزردگي و رنجش مؤلفان و مصنّفان شده است؛ چنانكه آوردهاند يكي از نسخهنويسان ديوان جامي را استنساخ ميكرد و "چنانكه عادت كُتّاب (نسخهنويسان) است، در چندجا تَرْك واقع كرده و آن نسخه را به نظر جامي رسانده"، و جامي آن را بررسي و اصلاح نموده و بهجهت آنكه دستكاري جامي بر زيبايي نسخه لطمه زده، اين قطعه را گفته است: خوشنويسي چو عارضِ خوبان/ سخنم را به خط خوب آراست. ليك در وي به سهوهاي قلم/ گاه حرفي فزود و گاهي كاست. كردم اصلاح آن من از خط خويش/ آن چنان ساختم كه دل ميخواست. هر چه او كرده بود با سخنم/ من به خطش قصور كردم راست (13: ج 2، ص 115).
لغزشها و خطاهاي نسخهنويسان خوشنويس كه پس از 800 ق. به استنساخ اهتمام كردهاند، به تعداد معدودي از آنان محدود نميشود؛ حتي نسخهنويسان آگاه و دانشمند عصر نيز از لغزشهاي چشمگير در حين استنساخ بهدور نماندهاند. چنانكه سلطان علي مشهدي ( ـ 926 ق.) كه از زمره نسخهنويسان سخنور آن دوره است، بهعلت خطاهاي فاحش كه به هنگام استنساخ كتاب مرتكب ميشده، از سوي سلطان حسين بايقرا مورد سرزنش و تنبيه قرار گرفته است (37: 60-61)؛ و اين همه بدان سبب بوده است كه نسخهنويسان بيشتر از آنكه به دقت و صحت ضبط در نسخهنويسي توجه كنند نظرشان را به خوش نوشتن و زيبا نوشتن معطوف ميداشتهاند و يكي از آداب مهم استنساخ ـ يعني ادب مقابله نسخهها ـ را ناديده ميگرفتهاند. آداب مقابله و مقايسه نسخه استنساخشده با نسخه منقول عَنه از مهمترين آداب در حوزه استنساخ محسوب ميشده و عموماً از نكتههايي بوده كه دانشمندان پيشين، نظر نسخهبردار را به آن معطوف ميداشتهاند. از خليل فراهيدي نقل كردهاند كه هرگاه كتابي سه بار استنساخ گردد و مقابله نشود، از اصل نوشته مؤلف دور ميافتد و گنگ و نامفهوم ميشود (17: ج 2، ص 16؛ 20: 174-175؛ 21: ج 2، ص 77؛ 71:35؛ 41: ج 1، ص 84).
نسخههايي كه پس از استنساخ با نسخه منقول عنه يا با نسخههاي ديگر مقابله ميشده، در ميان اهل فرهنگ از اعتبار بيشتري برخوردار بوده و ارزش آن بهلحاظ علمي و هم بهلحاظ مادي بيشتر بوده است. مقريزي در الخطط نسخهاي ازتاريخ طبري را بهياد ميآورد كه بهلحاظ آنكه پس از استنساخ مقابله شده بود، به بهاي صد دينار ـ كه در آن روزگار بهايي سنگين تلقي ميشده ـ بهفروش رفته است (10: 276). با آنكه مسئله مقابله با نسخه منقول عنه، پس از استنساخ كتاب در شبكه نسخهنويسي در مراكز آموزشي و پژوهشي، و همچنين توسط دانشمنداني كه به استنساخ آثار مورد نظر خود اهتمام داشتهاند رايج بوده، اين رسم در ميان نسخهنويسان حرفهاي تعميم نداشته است؛ چون نسخهنويسان حرفهاي ـ بهويژه از 800 ق. به بعد ـ بر مبناي بَيْت و خوش نوشتن، حقالزحمه ميگرفتهاند و استنساخ با خط خوش مجال مقابله و بازنگري نسخه استنساخشده را از نسّاخِ حرفهاي ميگرفته است.
به هر حال، پديده استنساخ كتاب در تمدن اسلامي، پابهپاي آن تمدن راه سپرده است و در همه كشورهاي اسلامي تا عصر رواج چاپخانه و چاپ متداول بوده است. از آنجا كه در جهان اسلام، در نخستين مرحله چاپ، كتاب به طريقه چاپ سنگي منتشر ميشده، تا سدههاي اخير كه چاپ حروفي (سربي) رواج يافته طبيعتاً يك نسخه مُنقَّح از كتاب مورد نظر توسط نسخهنويس استنساخ ميگرديده و بر مبناي آن چاپ سنگي آن كتاب صورت ميگرفته است. پيش از عصر چاپخانه با همه كوشش و تلاشي كه شبكههاي نسخهنويسي در زمينه استنساخ كتاب مبذول ميداشتهاند، تكثير و انتشار آثار در حدي وسيع و انبوه ممكن نبوده است. به اين جهت، گاه برخي دانشمندان پيشين از بيكتابي و دست نيافتن به كتابهاي مورد نيازشان ناليدهاند (5:23).
منبع
دائره المعارف کتابداری و اطلاع رسانی، مدخل "اِسْتِنْساخ" از نجيب مايل هروي، بازیابی: 1 مرداد 1392