ابویاسر نضری: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی '{{مدخل دائرة المعارف|دائرة المعارف قرآن کریم}} '''ابوياسر نَضَرى: برادر حيىّب...' ایجاد کرد) |
(افزودن الگو) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}} | {{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}} | ||
− | + | {{الگو:نیازمند ویرایش فنی}} | |
'''ابوياسر نَضَرى: برادر حيىّبناخطب (رئيس قبيله بنىنضير) از دانشمندان بزرگ يهود <ref> السيرة النبويه، ج2، ص564; انساب الاشراف، ج1، ص337. </ref> و از دشمنان سرسخت پيامبر(صلى الله عليه وآله)<ref> السيرة النبويه، ج2، ص548. </ref>''' | '''ابوياسر نَضَرى: برادر حيىّبناخطب (رئيس قبيله بنىنضير) از دانشمندان بزرگ يهود <ref> السيرة النبويه، ج2، ص564; انساب الاشراف، ج1، ص337. </ref> و از دشمنان سرسخت پيامبر(صلى الله عليه وآله)<ref> السيرة النبويه، ج2، ص548. </ref>''' | ||
نسخهٔ ۱۹ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۸:۲۹
ابوياسر نَضَرى: برادر حيىّبناخطب (رئيس قبيله بنىنضير) از دانشمندان بزرگ يهود [۱] و از دشمنان سرسخت پيامبر(صلى الله عليه وآله)[۲]
از جزئيات زندگى او اطلاعى در دست نيست. نخستين سخنى كه از وى در اختيار است، به زمان هجرت پيامبر به مدينه بازمىگردد. صفيه، همسر پيامبر و دختر حيىّ* بناخطب مىگويد: چون رسول خدا به مدينه هجرت كرد و در قبا (ديار بنىعمروبنعوف) فرود آمد، پدر و عمويم صبحگاه به ديدن او رفته، تا غروب در آنجا ماندند و وقتى بازگشتند، سخت اندوهگين بودند. شنيدم كه عمويم درباره رسول خدا به پدرم مىگفت: آيا او را مىشناسى؟ او همان پيامبر موعود است؟ گفت: به خدا آرى. عمويم گفت: احساس درونىات درباره او چيست؟ گفت: به خدا سوگند دشمنى با او تا زندهام.[۳] از اين گفتوگو، هم موقعيت ابوياسر در جامعه بنىنضير و هم تكاپوى او در پى كشف جاىگاه پيامبر(صلى الله عليه وآله)روشن مىشود; به هر روى، ابوياسر از كسانى است كه وقتى گرايش مردم مدينه به رسول خدا را ديد، برخلاف پيمانْ نامه رسمى و عمومى كه طبق آن به حمايت از پيامبر و دورى از دشمنانش متعهد شده بود، با پرسشهاى واهى و غلط انداز، بهكارشكنى پرداخت [۴] و بدينگونه، دشمنى و ستيز خويش را با حضرت نشان داد.
ابوياسر نيز چون برادرش، از اينكه خداوند پيامبر را از ميان عرب برگزيده، به شدت حسادت مىكرد و براى بازگرداندن مردم از اسلام، تمام توان خويش را بهكار مىبست.[۵] علت دشمنى وى و هم فكرانش آن بود كه با پذيرش عمومى اسلام، منافعشان به خطر مىافتاد. [۶] فرجام ابوياسر نيز در تاريخ روشن نيست.
ابوياسر در شأن نزول:
مفسران، ابوياسر را نيز در شأن نزول آياتى كه از احبار* يهود و بزرگان آن سخن دارد، داخل دانستهاند:
1. در ذيل آيه 109 بقره/2 از ابنعباس نقل است [۷] كه حيىّبن اخطب و ابوياسر از حسودترين يهود* درباره عربها بودند و چون خداوند، پيامبرش را از آنان برگزيد، در بازگرداندن مردم از اسلام مىكوشيدند كه خداوند درباره آنان فرمود: «وَدَّ كَثيرٌ مِن اَهلِ الكِتـبِ لَو يَرُدُّونَكُم مِن بَعدِ ايمـنِكُم كُفّارًا حَسَدًا مِن عِندِ اَنفُسِهِم مِن بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الحَقُّ فَاعفوا واصفَحوا حَتّى يَأتِىَ اللّهُ بِاَمرِهِ اِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىء قَدير= بسيارى از اهلكتاب پس از آنكه حقيقت بر آنها آشكار شده، از روى حسد*، دوست دارند شما را پس از ايمان آوردنتان به كفر بازگردانند. عفو* و گذشت كنيد تا خدا فرمانش را بياورد; كه او بر هر كارى تواناست».
2. واحدى از ابنعباس آورده [۸] كه آيه135 بقره/2 درباره سران يهود مدينه، ازجمله ابوياسر و نيز نصارا*ى نجران است كه در باب برترى كيش خود با مسلمانان به مخاصمه برخاستند و يهوديان مىگفتند: پيامبر ما برترين پيامبران و تورات ما برترين كتابها و دين ما برترين اديان است و بدينگونه به عيسى(عليه السلام) و انجيل، و محمد(صلى الله عليه وآله) و قرآن كفر مىورزيدند و مسيحيان نيز چنين ادعايى داشتند. خداوند در پاسخ به آنان چنين نازلكرد: «وقَالوا كونوا هُودًا اَو نَصـرى تَهتَدوا قُل بَل مِلَّةَ اِبرهيمَ حَنيفـًا و ما كانَ مِنَالمُشرِكين= گفتند: يهودى يا نصرانى شويد تا هدايت يابيد. بگو: ما كيش يكتاپرستى ابراهيم را برگزيديم و او مشرك نبود».
3. «اِنَّ الَّذينَ يَكتُمونَ ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ الكِتـبِ ويَشتَرونَ بِهِ ثَمَنـًا قَليلاً اُولـئِكَ مايَأكُلونَ فى بُطونِهِم اِلاَّ النّارَ ولا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَومَ القِيـمَةِ ولا يُزَكّيهِم ولَهُم عَذابٌ اَلِيم= آنان كه كتاب فرود آمده از سوى خدا را پنهان مىدارند تا بهاى اندكى بستانند، شكمهاى خود را جز از آتش انباشته نمىسازند و خدا در روز قيامت با آنها سخن نگويد و پاكشان نسازد و بهره آنها عذابى دردآور است.» (بقره/2،174) نزول اين آيه را درباره تنى چند از سران يهود، ازجمله ابوياسربناخطب دانستهاند [۹] كهاز پيروان خود هدايايى مىگرفتند و به آنان نويد مىدادند كه پيامبرى از ميان خود آنان ظهور خواهد كرد و وقتى پيامبرى از غير آنان برانگيخته شد، از ترس نابودى منافع خود، رسالت پيامبر را با واژگوننمايى صفات آمده در كتاب، كتمان مىكردند تا مردم را از پيروى او بازدارند و خداوند، اينگونه به آنان پاسخ گفت.
4. نقل است كه ابوياسر و برادرش حيىّ و گروهى ديگر، درباره مدت عمر پيامبر و امتش (مدت پادشاهى او و امتش [۱۰]) با او به مناظره برخاسته، پاسخ آن را از طريق تأويل حروف* مقطعه به حساب ابجد مىجستند كه آيه نازل شد [۱۱]: «هُوَ الَّذِى اَنزَلَ عَلَيكَ الكِتـبَ مِنهُ ءايـتٌ مُحكَمـتٌ هُنَّ اُمُّ الكِتـبِ واُخَرُ مُتَشـبِهـتٌ فَاَمَّا الَّذينَ فى قُلوبِهِم زَيغٌ فَيَتَّبِعونَ ما تَشـبَهَ مِنهُ ابتِغاءَ الفِتنَةِ وابتِغاءَ تَأويلِهِ= اوست [خدايى] كه [اين] كتاب را بر تو فرو فرستاد. برخى از آن، آيههاى محكم است كه آنها اصل كتاب است و برخى ديگر متشابه است; امّا آنها كه در دلشان كژى [ = انحراف از راه راست] است، آنچه را متشابه است، براى فتنهجويى ودرجستن تأويل آن و... پى مىگيرند». (آلعمران/3،7)
ابناسحاق، از ابنعباس و جابربن عبداللهبن رئاب نقل كرده كه ابوياسر از كنار پيامبر مىگذشت كه آيهآغازين سوره بقره: «الم * ذلِكَ الكِتـبُ لارَيبَ فيهِ...» را شنيد. نزد برادرش و ديگر يهوديان رفت و آنچه را شنيده بود، با آنان در ميان گذاشت. آنان جهت آزمودن حضرت و كسب اطلاع بيشتر، پيش پيامبر آمده، با پرس و جوهايى در باب حروف مقطعه در پى كشف مدت عمر و دوام حكومت و نبوت آن حضرت برآمدند و در نهايت، اظهار ترديد و سردرگمى كردند كه اين آيه درباره آنان نازل شد.[۱۲]
5. ابوالفتوح رازى در ذيل آيه 78 آلعمران/3 «واِنَّ مِنهُم لَفَريقـًا يَلوونَ اَلسِنَتَهُم بِالكِتـبِ لَتَحسَبوهُ مِنَالكِتـبِ و ما هُو مِنَ الكِتـبِ...= و از ميان ايشان گروهى هستند كه به شيوه كتابخدا سخن مىگويند تا پنداريد كه آنچه مىگويند، از كتاب خداست; درحالىكه از كتابخدا نيست...»[۱۳] آنان را گروهى از يهوديان، ازجمله ابوياسر مىداند كه زبان در مىپيچند بر سبيل تحريف* و تغيير; يعنى از خود چيزى مى خوانند در تغيير صفت محمد(صلى الله عليه وآله) و در آيت رجم* و مانند آن، به آوازى كه به او تورات خوانند، و مىنمايند كه تورات* است و مراد از «كتاب» تورات است.
6. از مقاتل نقل است [۱۴] كه رؤساى يهود، چون ابوياسر و ديگران، عبداللهبنسلام و ياران او از اهلكتاب را كه به اسلام گرويدند، سرزنش مىكردند و آزار مىدادند كه خداوند درباره آنان آيه111 آلعمران/3 را فرو فرستاد: «لَنيَضُرّوكُم اِلاّ اَذىً= جزآزارى اندك، هرگز به شما زيانى نخواهند رسانيد».
7. آوردهاند [۱۵] كه عدهاى از سران يهود، ازجمله ابوياسر نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده، پرسيدند: به كداميك از رسولان پيشين باور دارى؟ حضرت با تمسك به آيه 136 بقره/2 فرمود: ما به خدا و آياتى كه بر ما نازل شده و نيز آنچه بر ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب و اسباط نازل شده و نيز آنچه براى موسى و عيسى فرستاده شده و... ايمان داريم. چون نام عيسى*(عليه السلام)بهميان آمد، آنان وى را انكار كرده، گفتند: ما به او و به كسى كه به وى مؤمن است، ايمان نمىآوريم كه خداوند آيه59 مائده/5 را درباره آنان نازل كرد: «قُل يـاَهلَ الكِتـبِ هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِاللّهِ ومااُنزِلَ اِلَينا وما اُنزِلَ مِن قَبلُ واَنَّ اَكثَرَكُم فـسِقون= بگو: اى اهلكتاب! آيا جز اين بر ما خرده و عيب مىگيريد كه به خدا و آنچه بر ما فرود آمده و آنچه پيش از اين نازل شده، ايمان آوردهايم و حال آن كه بيشترين شما بدكار هستيد؟»
پانویس
- ↑ السيرة النبويه، ج2، ص564; انساب الاشراف، ج1، ص337.
- ↑ السيرة النبويه، ج2، ص548.
- ↑ السيرة النبويه، ج2، ص519.
- ↑ البدء و التاريخ، ج4، ص179.
- ↑ السيرة النبويه، ج2، ص548.
- ↑ التفسير الكبير، ج5، ص28.
- ↑ جامعالبيان، مج1، ج1، ص682; مجمعالبيان، ج1، ص353.
- ↑ اسباب النزول، ص41.
- ↑ اللباب، ج3، ص183.
- ↑ مبهمات القرآن، ج1، ص272ـ273.
- ↑ جامعالبيان، مج3، ج3، ص242.
- ↑ السيرة النبويه، ج2، ص545ـ547.
- ↑ روض الجنان، ج4، ص400.
- ↑ همان، ج5، ص16.
- ↑ جامعالبيان، مج4، ج5، ص394; كشفالاسرار، ج3، ص164.
منابع
سيد عليرضا واسعى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2 .