عرب پيش از اسلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
سطر ۹۵: سطر ۹۵:
  
 
[[رده:دوران جاهلیت]]
 
[[رده:دوران جاهلیت]]
 +
[[رده:تاریخ اسلام]]

نسخهٔ ‏۳۱ دسامبر ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۳۵

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منابع تحقیق در مورد عرب پیش از اسلام

براى شناختن وضع عرب قبل از اسلام در کنار قرآن به عنوان یک منبع بدون تردید می توان منابع زیر را مورد استفاده قرار داد :

  1. تورات (با تمام تحريف هايى كه در آن انجام گرفته است.)
  2. نوشته هاى يونانيان و روميان در قرون وسطى.
  3. تواريخ اسلامى كه به قلم دانشمندان اسلامى نگارش يافته است.
  4. آثار باستانى كه در حفارى ها و كاوش هاى خاورشناسان به دست آمده و تا حدى پرده از روى مطالبى برداشته است.[۱]
  5. توصیف هائی که در روایات معصومین از وضعیت عرب پیش از اسلام صورت گرفته


قبایل عرب پیش از اسلام

به طور مسلم، شبه جزيره عربستان از زمان هاى گذشته مسكن قبايل زيادى بوده كه برخى از آنان در طى حوادث نابود گرديده اند، ولى در تاريخ اين سرزمين، سه قبيله - كه تيره هايى نيز از آن ها جدا شده است - بيش از همه نام و نشان دارند:

  • 1. بائده:

و آن به معناى نابود شده است، زيرا اين قوم بر اثر نافرمانى هاى پياپى، با بلاهاى آسمانى و زمينى نابود گشتند. شايد آنان همان قوم عاد و ثمود بودند كه در قرآن مجيد از آن ها به طور مكرر ياد شده است.

  • 2. قحطانيان:

فرزندان يعرب بن قحطان كه در «يمن» و ساير نقاط جنوبى عربستان مسكن داشتند و آنان را عرب اصيل مى نامند. يمنى هاى امروزى و قبيله هاى «اوس» و «خزرج» كه در آغاز اسلام دو قبيله بزرگ در مدينه بودند، از نسل «قحطان» اند. آنان حكومت هاى زيادى داشتند و در عمران و آبادى خاك يمن بسيار كوشيده و تمدن هايى را از خود به يادگار گذاشته اند.

امروز كتيبه هاى آنان با اصول علمى خوانده مى شود و تا حدودى تاريخچه «قحطانى» را روشن مى كند و هر چه درباره تمدن عرب قبل از اسلام گفته مى شود، همگى به همين گروه، آن هم در سرزمين يمن بستگى دارد.

  • 3. عدنانيان:

فرزندان حضرت اسماعيل، فرزند ابراهيم خليل عليه السلام مى باشند ريشه اين تيره به طور خلاصه چنین است:

حضرت ابراهيم علیه السلام مأمور شد كه فرزند خود اسماعيل را با مادر وى «هاجر» در سرزمين مكه جاى دهد، ابراهيم عليه السلام هر دو را از خاك فلسطين به جانب دره عميقى (مكه) كه بى آب و علف بود حركت داد، دست لطف و مهر پروردگار جهان به طرف آنان دراز گرديد و چشمه زمزم را در اختيار آنان گذاشت، اسماعيل با قبيله «جرهم» كه در نزديكى مكه خيمه زده بودند وصلت كرد. وى صاحب فرزندان زيادى شد كه يكى از آنان «عدنان» است كه با چند واسطه، نسب وى به اسماعيل مى رسد. فرزندان عدنان، به تيره هاى گوناگونى تقسيم شدند و از ميان آنان قبيله اى كه مشهور شد قبيله قريش و در ميان آنان «بنى هاشم» بودند.[۲]

اديان عرب

يعقوبى مى نويسد: عرب به واسطه مجاورت با پيروان اديان و آمد و رفت به كشورهاى دور و نزديك، داراى اديان مختلفى بودند. قريش و تمامى اولاد «معد بن عدنان» پاره اى از احكام دين ابراهيم را معمول مى داشتند. بدين گونه كه به حج مى آمدند و خانه كعبه را زيارت مى كردند و مناسك و ديگر مراسم حج يادگار حضرت ابراهيم را انجام مى دادند. مهمان نواز بودند، و ماه هاى حرام را محترم مى شمردند. اعمال نامشروع و قطع پيوند خويشى و ستمگرى را زشت مى داشتند، و هر كس را كه مرتكب جرم مى شد، كيفر مى دادند.

آن ها همچنان متصديان خانه خدا بودند تا اين كه قبيله «خزاعه» پرده دارى كعبه را تصاحب كردند و بعضى از احكام و مناسك حج را تغيير دادند، از جمله اين كه پيش از غروب آفتاب از «عرفات» بيرون مى آمدند، و بعضى از آن ها بعد از طلوع آفتاب روز دهم ذى الحجه كوچ مى كردند.

قريش بر اين عقايد بود تا اين كه عمرو بن لحى خزاعى به شام رفت و در آن جا ديد كه مردمى از عمالقه بت ها را پرستش مى كنند. عمرو بن لحى پرسيد: اين بت ها چيستند كه مى بينم مى پرستيد؟ عمالقه گفتند: ما اين ها را پرستش مى كنيم، و به وسيله آن ها يارى مى جوئيم، و طلب باران مى كنيم.

عمرو بن لحى گفت: آيا ممكن است يكى از اين بت ها را به من بدهيد تا آن را به سرزمين عرب ببرم، و در كنار خانه خدا كه قبائل عرب به زيارت آن مى آيند قرار دهم؟ عمالقه بتى به نام «هبل» به وى دادند و عمرو بن لحى آن را آورد و در كنار خانه كعبه گذاشت، و اين نخستين بتى بود كه در مكه استقرار يافت. [۳]

به دنبال آن بت هاى ديگرى هم در مكه و ساير نقاط حجاز و مجاور آن نصب شد و قريش و قبائل عرب به پرستش آن ها پرداختند.

از طرف دیگر به واسطه مجاورت با يهود و نصارا در يمن و نجران و خيبر به مرور ايام گروهى از افراد قبايل عرب كيش يهودى و نصرانى را پذيرفتند. تبّع پادشاه يمن دو تن از علماى يهود را به نقاطى از يمن فرستاد و آن ها عده اى از يمنى ها را يهودى كردند. همچنين جمعى از دو قبيله «اوس» و «خزرج» پس از آن كه از يمن بيرون آمدند و در مدينه سكونت ورزيدند به واسطه مجاورت با يهوديان خيبر و بنى قريضه و بنى نضير يهودى شدند. عده اى از افراد قبيله بنى حارث، غسانى، بنى اسد، بنى تميم، بنى تغلب، طى، مذحج، بهراد، سليح، تنوخ، و بنى لخم، كيش مسيحى را پذيرفتند. حجر بن عمرو كندى نيز مجوسى و زنديق شد.[۴]

گذشته از بت پرستى و تدين به اديانى كه ريشه آسمانى داشت، بعضى از قبايل عرب ستاره پرست بودند كه در شهر «حران» واقع در سوريه مى زيستند. قبيله «بنى مليح» كه تيره اى از طايفه خزاعه بودند «جن» را پرستش مى كردند.

عده اى از حميريان يمن آفتاب پرست، و قبايل «كنانه» ماه پرست بودند. قبيله «جذام» ستاره مشترى، و قبيله «طى» ستاره سهيل، و قبيله «قيس» ستاره شعرا و «بنى اسد» عطارد را مى پرستيدند.[۵]


رسوم و فرهنگ عرب پیش از اسلام

اوصاف پسندیده

برخى اوصاف عمومى و پسنديده عرب که در ميان تمام عرب گسترش پيدا كرده بود را به طور كلى را مى توان چنين خلاصه كرد:

اعراب زمان جاهلى و به خصوص فرزندان عدنان، طبعا سخى و مهمان نواز بودند، كمتر به امانت خيانت مى كردند، پيمان شكنى را گناه غيرقابل بخششى مى دانستند، در راه عقيده فداكار بودند و از صراحت لهجه كاملا برخوردار بودند، حافظه هاى نيرومندى براى حفظ اشعار و خطبه ها در ميان آنان پيدا مى شد و در فن شعر و سخنرانى سرآمد روزگار بودند، شجاعت و جرأت آنان ضرب المثل بود، در اسب دوانى و تيراندازى مهارت داشتند و فرار و پشت به دشمن را زشت و ناپسنديده مى شمردند.

اوهام و خرافات رايج در ميان قبائل عرب

به گفته مسعودى بعضى از عرب عقيده به وجود پرنده اى به نام «هام» داشتند و مى گفتند هام روح آدمى است كه پس از مرگ يا قتل به صورت مرغى درمى آيد و پيوسته در اطراف قبر او نوحه سرائى مى كند، و اخبار دنيا را به مقتول يا متوفى مى دهد و در جلو خانه بازماندگان شخص درگذشته به سر مى برد.[۶]

بعضى ديگر «ذات انواط» را پرستش مى كردند، عبادت ذات انواط همان دخيل بستن بود. ذات انواط در وادى نخله قرار داشت و از زيارتگاه هاى مردم مكه به شمار مى رفت. ذات انواط درخت بزرگ سبزى بود كه كفار قريش و ساير قبائل عرب هر سال به زيارت آن مى رفتند و سلاح هاى خود را بر آن مى آويختند. در آن جا قربانى مى كردند، و يك روز در آن جا مى ماندند.[۷] به ذات انواط چيزهايى به عنوان دخيل مى آويختند و حاجت و مراد مى خواستند.

جمعى ديگر از عرب معتقد به وجود «غول» بودند، و عقيده داشتند كه غول ها در شب ها و جاهاى خلوت پيدا مى شوند يا در بيابان ها سر راه ها را مى گيرند و باعث آزار آدمى مى شوند. عرب هم در صدد برمى آمد كه غول را تعقيب كند و نگذارد به او آسيبى برساند. مسعودى نقل مى كند كه بعضى از صحابه از جمله عمر بن الخطاب گفته است كه وى پيش از ظهور اسلام در يكى از سفرهايش به شام غول را ديده است كه در صدد آزار رساندن به وى بوده و عمر با شمشير او را زده است[۸]

به خواب و جادوگرى هم اعتقاد داشتند. جادوگرى به نام كهانت در ميان قبائل مختلف رواج داشت، و جادوگر از مقام والائى برخوردار بود و راى او را هر چه بود به كار مى بستند، و سرپيچى از آن را شوم مى دانستند.

«شق» و «سطيح» دو كاهن و جادوگر معروف عرب بودند كه عرب در گيرودارهاى خود به آن ها مراجعه مى كردند و از آن ها نظرخواهى مى نمودند.

«ذوالشرى» هم كه از توده سنگ هاى سياه تراشيده چهارگوش تشكيل يافته بود مورد احترام پرستش بعضى از قبائل عرب بود.

اعتقاد به «انصاب و ازلام» نيز از اوهام و خرافات رايج در ميان عرب بود. ازلام جمع زلم بر وزن قلم تيرهاى كوچكى بود كه از درختى به نام «نبع» كه باصلابت و قابل انحناء بود مى گرفتند و به يك اندازه تراشيده و صاف مى نمودند و به هر كدام رنگ مخصوصى مى زدند و در قمار و فالگيرى از آن ها استفاده مى كردند، و به آن ها «قداح» مى گفتند. قداح به معناى تيرهاى بدون پيكان بود. نام اين تيرها كه در قمار به كار مى رفت، به گفته يعقوبى ده تا بود. هفت تاى آن ها را «انصب» مى گفتند: يعنى نصيب و بهره بده، و سه تا «لاتنصب» بود.[۹]

خداوند در قرآن مجيد نصيب و بهره گرفتن از اين نوع رايزنى و نظرخواهى و فالگيرى را مانند شراب و قمار اكيدا نهى كرده و آن را پليدى و از كارهاى شيطانى دانسته است.

«يا ايها الذين آمنوا انما الخمر والميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون». سوره مائده/آيه 93.


وضعیت زندگی

اميرمؤمنان در يكى از خطبه هاى خود، اوضاع عرب پيش از اسلام را چنين بيان مى كند:

انّ اللّه بعث محمّدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم نذيرا للعالمين و أمينا على التنزيل، و أنتم معشر العرب على شرّ دين و في شرّ دار منيخون بين حجارة خشن، و حيات صم، تشربون الكدر، و تأكلون الحشب، و تسفكون دماءكم، و تقطعون أرحامكم؛ والأصنام فيكم منصوبة، والآثام بكم معصوبة. «نهج البلاغه، خ 26».

خداوند، محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم را بيم دهنده جهانيان و امين وحى و كتاب خود، مبعوث كرد و شما گروه عرب در بدترين آيين و بدترين جاها به سر مى برديد. در ميان سنگلاخ ها و مارهاى كر (كه از هيچ صدايى نمى رميدند) اقامت داشتيد. آب هاى لجن را مى آشاميديدو غذاهاى خشن (مانند آرد هسته خرما و سوسمار) مى خورديد و خون يكديگر را مى ريختيد و از خويشاوندان دورى مى كرديد، بت ها در ميان شما سر پا بود، از گناهان اجتناب نمى كرديد.[۱۰]

پانویس

  1. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ص 29
  2. فروغ ابدیت، ص31
  3. تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت،علی دوانی، ص 20 به نقل از (تاريخ يعقوبى ج 1 ص 294)
  4. تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 21 به نقل از (تاريخ يعقوبى ج 1 ص 298)
  5. تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 21 به نقل از (الاصنام كلبى ص 34)
  6. تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 22 به نقل از (مروج الذهب جلد 2 صفحه 153)
  7. تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 22 به نقل از (سيره ابن هشام ج 4 ص 893)
  8. تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 23 به نقل از (مروج الذهب جلد 2 صفحه 155)
  9. تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 23 و 24 به نقل از (تاريخ يعقوبى ج 1 ص 300)
  10. ترجمه از جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص: 36