سیاق آیات: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ایجاد صفحه) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
از جمله اصطلاحات رایج در مباحث قرآنی به خصوص «تفسیر»، اصطلاح «سیاق آیات» می باشد. | از جمله اصطلاحات رایج در مباحث قرآنی به خصوص «تفسیر»، اصطلاح «سیاق آیات» می باشد. | ||
«سیاق» را می توان از ریشه کلمه «سوق» به معنی حرکت دادن یا جهت دادن دانست؛ نظیر آنچه که در این آیه شریفه آمده است: «و نَسوق المجرمين الى جهنم ورداً»و مجرمان را با حال تشنگى به سوى دوزخ مىرانيم(مريم- 86). | «سیاق» را می توان از ریشه کلمه «سوق» به معنی حرکت دادن یا جهت دادن دانست؛ نظیر آنچه که در این آیه شریفه آمده است: «و نَسوق المجرمين الى جهنم ورداً»و مجرمان را با حال تشنگى به سوى دوزخ مىرانيم(مريم- 86). | ||
− | با توجه به این معنی، آیاتی را می توان «هم سیاق» برشمرد که دارای یک جهت و سمت و سوی خاص بوده، و آهنگ و موضوع واحدی را دنبال کنند. | + | با توجه به این معنی، آیاتی را می توان «هم سیاق» برشمرد که دارای یک جهت و سمت و سوی خاص بوده، و آهنگ و موضوع واحدی را دنبال کنند. همچنین مىتوان معناى اصطلاحى آن را چنين تعريف كرد: «سياق عبارت است از نوع چينش كلمات يك جمله و پيوند آن با جملههاى پيشين و پسين و محتواى كلى برآمده از آن». |
− | |||
− | همچنین مىتوان معناى اصطلاحى آن را چنين تعريف كرد: «سياق عبارت است از نوع چينش كلمات يك جمله و پيوند آن با جملههاى پيشين و پسين و محتواى كلى برآمده از آن». | ||
يا بگوييم: «سياق كيفيت قرار گرفتن يك لفظ در يك جمله و جايگاه آن و پيوند خاص ميان مفردات يك جمله و جملههاى قبل و بعد است به گونهاى كه بتوان از آن معنايى كشف كرد كه از منطوق و مفهوم آيه آشكارا به دست نمىآيد، بلكه از لوازم عقلى آن است». | يا بگوييم: «سياق كيفيت قرار گرفتن يك لفظ در يك جمله و جايگاه آن و پيوند خاص ميان مفردات يك جمله و جملههاى قبل و بعد است به گونهاى كه بتوان از آن معنايى كشف كرد كه از منطوق و مفهوم آيه آشكارا به دست نمىآيد، بلكه از لوازم عقلى آن است». | ||
سطر ۲۵: | سطر ۹: | ||
در معناى اصطلاحى «سیاق» نظم و ترتيب جملهها و چينش كلمات مورد نظر است و مطلبى كه از سياق به دست مىآيد، بر اساس همان نظم كلمات و جملههاست. | در معناى اصطلاحى «سیاق» نظم و ترتيب جملهها و چينش كلمات مورد نظر است و مطلبى كه از سياق به دست مىآيد، بر اساس همان نظم كلمات و جملههاست. | ||
− | به اين نكته بايد توجه داشت كه سياق گاهى مربوط به متن است و گاهى مربوط به | + | به اين نكته بايد توجه داشت كه سياق گاهى مربوط به متن است و گاهى مربوط به چگونگى تلفظ و اداى جمله از سوى متكلم، كه مىتوان به آن «سياق آوايى» گفت. يك جمله ممكن است طورى تلفظ شود كه معناى جمله خبرى بدهد و ممكن است عين همان جمله به گونهاى ادا شود كه معناى استفهام انكارى بدهد. البته امروزه با علامتگذارىهاى معمول در ويراستارى، نوع جمله تعيين مىشود، ولى ما در اينجا با سياق متن بدون در نظر گرفتن چگونگى تلفظ آن سر و كار داريم. |
− | چگونگى تلفظ و اداى جمله از سوى متكلم، كه مىتوان به آن «سياق آوايى» گفت. | ||
− | |||
− | يك جمله ممكن است طورى تلفظ شود كه معناى جمله خبرى بدهد و ممكن است عين همان جمله به | ||
− | گونهاى ادا شود كه معناى استفهام انكارى بدهد. | ||
− | |||
− | البته امروزه با علامتگذارىهاى معمول در ويراستارى، نوع جمله تعيين مىشود، ولى ما در اينجا با سياق متن بدون در نظر گرفتن چگونگى تلفظ آن سر و كار داريم. | ||
اساساً دلالت سياق از مقوله دلالت عقلى و بر اساس التزامات عقلى الفاظ است و در استفاده از سياق جمله بايد صرفا از التزامات لفظ استفاده كرد. | اساساً دلالت سياق از مقوله دلالت عقلى و بر اساس التزامات عقلى الفاظ است و در استفاده از سياق جمله بايد صرفا از التزامات لفظ استفاده كرد. | ||
سطر ۳۷: | سطر ۱۵: | ||
بنابراين استفاده از قراين خارجى مانند شأن نزولها و آيات ديگر قرآن كه در كنار آيه مورد بحث قرار ندارد، و همچنين قواعد شرعى و مانند آنها، دلالت سياق به شمار نمىآيد. | بنابراين استفاده از قراين خارجى مانند شأن نزولها و آيات ديگر قرآن كه در كنار آيه مورد بحث قرار ندارد، و همچنين قواعد شرعى و مانند آنها، دلالت سياق به شمار نمىآيد. | ||
− | مثلا آيه شريفه «وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ» (نساء، 2) را با توجه به | + | مثلا آيه شريفه «وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ» (نساء، 2) را با توجه به احكام شرعى چنين معنا مىكنيم كه اموال يتيمان را «پس از بلوغ» به آنها بدهيد. عبارت «پس از بلوغ» را از سياق آيه استفاده نكردهايم بلكه آن را از يك حكم شرعى استفاده كردهايم. |
− | احكام شرعى چنين معنا مىكنيم كه اموال يتيمان را «پس از بلوغ» به آنها بدهيد. عبارت «پس از بلوغ» را از سياق آيه استفاده نكردهايم بلكه آن را از يك حكم شرعى استفاده كردهايم. | ||
− | استفاده از دلالت سياق، كمبود لفظ در بيان معانى را تا اندازهاى جبران مىكند. | + | استفاده از دلالت سياق، كمبود لفظ در بيان معانى را تا اندازهاى جبران مىكند. سياق آنچنان اهميتى دارد كه مىتوان معناى مراد لفظى را كه از اضداد است به وسيله آن معلوم ساخت. همچنين مخاطب با توجه به سياق كلام مىتواند معناى مجازى لفظ را بفهمد. |
− | سياق آنچنان اهميتى دارد كه مىتوان معناى مراد لفظى را كه از اضداد است به وسيله آن معلوم ساخت. همچنين مخاطب با توجه به سياق كلام مىتواند معناى مجازى لفظ را بفهمد. | ||
با اينكه دلالت سياق در هر نوع متنى كاربرد دارد ولى استفاده از آن در تفسير قرآن و فهم معناى مراد آيات قرآنى بسيار كارساز است، چون قرآن با ادبيات خاصى كه دارد، با كمترين لفظ بيشترين معنا را افاده مىكند و توجه به سياق ما را به درك معانى ديگرى فراتر از [[مفهوم و منطوق]] لفظ سوق مىدهد. | با اينكه دلالت سياق در هر نوع متنى كاربرد دارد ولى استفاده از آن در تفسير قرآن و فهم معناى مراد آيات قرآنى بسيار كارساز است، چون قرآن با ادبيات خاصى كه دارد، با كمترين لفظ بيشترين معنا را افاده مىكند و توجه به سياق ما را به درك معانى ديگرى فراتر از [[مفهوم و منطوق]] لفظ سوق مىدهد. | ||
− | |||
− | |||
== «سیاق» از نظر عالمان قرآنی == | == «سیاق» از نظر عالمان قرآنی == | ||
− | + | مفسران و دانشمندان علوم قرآنى همواره به ارزش و اهميت دلالت سياق در فهم درست آيات قرآنى توجه داشتهاند. | |
− | مفسران و دانشمندان علوم قرآنى همواره به ارزش و اهميت دلالت سياق در فهم درست | ||
− | آيات قرآنى توجه داشتهاند. | ||
به نظر فخر رازى بيشترين لطايف قرآن در ترتيبات و روابط آيات قرار داده شده است.<ref> فخر رازى، مفاتيح الغيب تفسير كبير، ج 10، ص 110. </ref> | به نظر فخر رازى بيشترين لطايف قرآن در ترتيبات و روابط آيات قرار داده شده است.<ref> فخر رازى، مفاتيح الغيب تفسير كبير، ج 10، ص 110. </ref> | ||
− | زركشى دلالت سياق را در تبيين مجمل و تخصيص عام و تقييد مطلق و تنوع دلالت راهگشا | + | زركشى دلالت سياق را در تبيين مجمل و تخصيص عام و تقييد مطلق و تنوع دلالت راهگشا مىداند و مىگويد: دلالت سياق از بزرگترين قراينى است كه مراد متكلم را مىرساند و هر كس از آن غفلت كند، در موارد مشابه آن دچار اشتباه مىشود و در مناظرات خود مغالطه مىكند. به اين سخن خداوند بنگر: «ذُقْ اِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريمُ» (دخان، 49) خواهى ديد كه سياق آن دلالت مىكند كه منظور از عزيز و كريم، ذليل و حقير است.<ref> زركشى، البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 200، چون اين آيه در رديف آياتى است كه مربوط به عذابهاى دوزخيان است و اين خطاب متوجه اهل جهنم است. </ref> |
− | مىداند و مىگويد: دلالت سياق از بزرگترين قراينى است كه مراد متكلم را مىرساند و هر كس از آن غفلت كند، در موارد مشابه آن دچار اشتباه مىشود و در مناظرات خود مغالطه مىكند. به اين سخن خداوند بنگر: «ذُقْ اِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريمُ» (دخان، 49) خواهى ديد كه سياق آن دلالت مىكند كه منظور از عزيز و كريم، ذليل و حقير است.<ref> زركشى، البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 200، چون اين آيه در رديف آياتى است كه مربوط به عذابهاى دوزخيان است و اين خطاب متوجه اهل جهنم است. </ref> | ||
− | |||
== پيشينه استفاده از دلالت سياق در تفسير قرآن == | == پيشينه استفاده از دلالت سياق در تفسير قرآن == | ||
− | + | سابقه استفاده از سياق آيات، به زمان صحابه و تابعين برمى گردد. در رواياتِ نقل شده از معصومين (علیهم السلام) نيز، در مواردى از سياق آيات براى بيان معنا استفاده شده است كه نمونههايى از آن را ارائه خواهيم كرد. البته در اين نمونهها كلمه «سياق» به كار نرفته ولى عملاً از آن استفاده شده است. | |
− | سابقه استفاده از سياق آيات، به زمان صحابه و تابعين برمى گردد. در رواياتِ نقل شده از معصومين (علیهم السلام) نيز، در مواردى از سياق آيات براى بيان معنا استفاده شده است كه نمونههايى از آن را ارائه خواهيم كرد. | ||
− | |||
− | البته در اين نمونهها كلمه «سياق» به كار نرفته ولى عملاً از آن استفاده شده است. | ||
شايد نخستين كسى كه اين كلمه را به همين معنا به كار برده و به آن تصريح كرده، شافعى (متوفاى 204 ه) باشد كه در كتابِ خود با عنوان الرسالة، بابى تحت عنوان: «باب الصنف سياقه يبين معناه» دارد و در آنجا راجع به دلالت سياق مطالب مختصرى آورده و براى آن آيه «وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ» را مثال زده كه مراد اهل قريه است.<ref> شافعى، الرسالة، ص 62. </ref> | شايد نخستين كسى كه اين كلمه را به همين معنا به كار برده و به آن تصريح كرده، شافعى (متوفاى 204 ه) باشد كه در كتابِ خود با عنوان الرسالة، بابى تحت عنوان: «باب الصنف سياقه يبين معناه» دارد و در آنجا راجع به دلالت سياق مطالب مختصرى آورده و براى آن آيه «وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ» را مثال زده كه مراد اهل قريه است.<ref> شافعى، الرسالة، ص 62. </ref> | ||
سطر ۶۸: | سطر ۳۵: | ||
در اينجا دو نمونه از استفاده از سياق در تفسير آيات را ذکر می کنیم: | در اينجا دو نمونه از استفاده از سياق در تفسير آيات را ذکر می کنیم: | ||
− | 1. در روايتى از [[امام باقر]] (علیه السلام) كه در مسئله وضو وارد شده است حضرت از آيه وضو به وسيله دلالت سياق مطالبى را استخراج مىكند. در بخشى از اين روايت چنين آمده است: | + | 1. در روايتى از [[امام باقر]] (علیه السلام) كه در مسئله وضو وارد شده است حضرت از آيه وضو به وسيله دلالت سياق مطالبى را استخراج مىكند. در بخشى از اين روايت چنين آمده است: «... ثم فصل بين الكلام فقال: «وامسحوا بِرُءوُسِكُم» فعرفنا حين قال «بِرُءوُسِكُم» ان المسح ببعض الرأس لمكان الباء، ثم وصل الرجلين بالرأس كما وصل اليدين بالوجه فقال: «وارجلكم الى الكعبين» فعرفنا حين وصلهما بالرأس ان المسح على بعضهما...».<ref> وسائل الشيعه، ج 1، ص 413. </ref> |
− | |||
− | «... ثم فصل بين الكلام فقال: «وامسحوا بِرُءوُسِكُم» فعرفنا حين قال «بِرُءوُسِكُم» ان المسح ببعض الرأس لمكان الباء، ثم وصل الرجلين بالرأس كما وصل اليدين بالوجه فقال: «وارجلكم الى الكعبين» فعرفنا حين وصلهما بالرأس ان المسح على بعضهما...».<ref> وسائل الشيعه، ج 1، ص 413. </ref> | ||
در اين روايت، امام (علیه السلام) از آمدن حرف «با» بر سر «رُءوُسِكُم» و عطف «ارجلكم» به آن، چنين استفاده كرده كه قسمتى از سر و پا مسح مىشود و نه همه آنها. | در اين روايت، امام (علیه السلام) از آمدن حرف «با» بر سر «رُءوُسِكُم» و عطف «ارجلكم» به آن، چنين استفاده كرده كه قسمتى از سر و پا مسح مىشود و نه همه آنها. | ||
سطر ۷۸: | سطر ۴۳: | ||
يزيد مىگويد: به جابر گفتم: خداوند در قرآن مىفرمايد: «وَ ما هُمْ بِخارِجينَ مِنْها» (مائده، 37). جابر گفت: آيه پيش از آن را بخوان «اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا...» آيه درباره كافران است.<ref> ابونعيم اصفهانى، مسند ابىحنيفه، ص 260. </ref> | يزيد مىگويد: به جابر گفتم: خداوند در قرآن مىفرمايد: «وَ ما هُمْ بِخارِجينَ مِنْها» (مائده، 37). جابر گفت: آيه پيش از آن را بخوان «اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا...» آيه درباره كافران است.<ref> ابونعيم اصفهانى، مسند ابىحنيفه، ص 260. </ref> | ||
− | معلوم مىشود كه پيشينيان در فهم آيات به اين نكته توجه داشتهاند كه يك آيه و | + | معلوم مىشود كه پيشينيان در فهم آيات به اين نكته توجه داشتهاند كه يك آيه و يا يك جمله از يك آيه را نبايد بدون توجه به قبل و بعد آن معنا كرد و سياق هم از همين مقوله است. |
− | يا يك جمله از يك آيه را نبايد بدون توجه به قبل و بعد آن معنا كرد و سياق هم از همين مقوله است. | ||
== ضوابط استفاده از سياق == | == ضوابط استفاده از سياق == | ||
− | |||
مىتوان گفت كه استفاده از سياق كلام، كارى ذوقى است و هر كسى مىتواند با توجه به برايند كلام به نتايج خاصى برسد. | مىتوان گفت كه استفاده از سياق كلام، كارى ذوقى است و هر كسى مىتواند با توجه به برايند كلام به نتايج خاصى برسد. | ||
− | معروف است كه عربى باديه نشين از كسى شنيد كه اين آيه را مىخواند: «وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزآءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللّهِ» (مائده، 38) | + | معروف است كه عربى باديه نشين از كسى شنيد كه اين آيه را مىخواند: «وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزآءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللّهِ» (مائده، 38) و آخر آن را چنين مىخواند: «واللّه غفور رحيم». |
− | و آخر آن را چنين مىخواند: «واللّه غفور رحيم». | ||
− | آن عرب گفت: نبايد آخر آيه اين چنين باشد، چون بريدن دست با غفور و رحيم بودن خداوند سازگار نيست. | + | آن عرب گفت: نبايد آخر آيه اين چنين باشد، چون بريدن دست با غفور و رحيم بودن خداوند سازگار نيست. آن شخص به قرآن مراجعه كرد، ديد آخر آيه چنين است: «وَ اللّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ». وقتى آن را خواند، عرب گفت: درست است بايد چنين باشد. |
− | آن شخص به قرآن مراجعه كرد، ديد آخر آيه چنين است: «وَ اللّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ». وقتى آن را خواند، عرب گفت: درست است بايد چنين باشد. | ||
در عين حال، استفاده از سياق در فهم آيات بايد از ضوابط معينى پيروى كند و هر كسى ذوق و سليقه خود را بر آيه قرآن تحميل نكند و اين كار با احتياط كامل و با انديشيدن بسيار صورت گيرد. | در عين حال، استفاده از سياق در فهم آيات بايد از ضوابط معينى پيروى كند و هر كسى ذوق و سليقه خود را بر آيه قرآن تحميل نكند و اين كار با احتياط كامل و با انديشيدن بسيار صورت گيرد. | ||
سطر ۱۰۱: | سطر ۶۲: | ||
مثلا [[آيه تطهير]] (احزاب، 33) كه در ضمن آيات مربوط به همسران پيامبر قرار گرفته است از نظر سياق مىتواند مربوط به آنها باشد، ولى با توجه به روايات مستفيضه اطمينان بخش كه شيعه و سنى نقل كردهاند كه اين بخش از آيه درباره [[اهل بيت]] پيامبر، يعنى خود آن حضرت و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام است نمىتوان به سياق استناد كرد. | مثلا [[آيه تطهير]] (احزاب، 33) كه در ضمن آيات مربوط به همسران پيامبر قرار گرفته است از نظر سياق مىتواند مربوط به آنها باشد، ولى با توجه به روايات مستفيضه اطمينان بخش كه شيعه و سنى نقل كردهاند كه اين بخش از آيه درباره [[اهل بيت]] پيامبر، يعنى خود آن حضرت و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام است نمىتوان به سياق استناد كرد. | ||
− | در آيه تطهير سياق ديگرى هم وجود دارد كه با آن سياقى كه گفتيم در تعارض است وآن اينكه تمام ضميرهاى خطاب در جملات قبل و بعد كه مربوط به همسران پيامبر است، به | + | در آيه تطهير سياق ديگرى هم وجود دارد كه با آن سياقى كه گفتيم در تعارض است وآن اينكه تمام ضميرهاى خطاب در جملات قبل و بعد كه مربوط به همسران پيامبر است، به صورت ضمير مؤنث است ولى در اين بخش از آيه خطاب به صورت ضمير مذكر «عنكم» آمده است، و نيز آيات قبلى لحن تعريض دارد، ولى اين جمله لحن تعريف دارد. |
− | صورت ضمير مؤنث است ولى در اين بخش از آيه خطاب به صورت ضمير مذكر «عنكم» آمده است، و نيز آيات قبلى لحن تعريض دارد، ولى اين جمله لحن تعريف دارد. | ||
در تعارض دو سياق، اگر دليل خارجى يكى از آن دو را تأييد كند بايد آن را اخذ كرد. | در تعارض دو سياق، اگر دليل خارجى يكى از آن دو را تأييد كند بايد آن را اخذ كرد. | ||
سطر ۱۱۰: | سطر ۷۰: | ||
در اينجا به اين مطلب مهم اشاره مىكنيم كه به نظر ما ترتيب آيات سورهها توقيفى است و از جانب پيامبر (ص) صورت پذيرفته است. | در اينجا به اين مطلب مهم اشاره مىكنيم كه به نظر ما ترتيب آيات سورهها توقيفى است و از جانب پيامبر (ص) صورت پذيرفته است. | ||
− | به نظر ما، حتى با وجود اينكه ترتيب آيهها را توقيفى و به دستور پيامبر مىدانيم، باز اگر معلوم شود كه آيه قبلى يا بعدى همراه با آيه مورد بحث نازل | + | به نظر ما، حتى با وجود اينكه ترتيب آيهها را توقيفى و به دستور پيامبر مىدانيم، باز اگر معلوم شود كه آيه قبلى يا بعدى همراه با آيه مورد بحث نازل نشده است، نمى توان به سياق آن آيات استناد كرد، چون شرط دلالت سياق، پيوستگى كلام متكلم است و در اينجا آن پيوستگى وجود ندارد. |
− | نشده است، نمى توان به سياق آن آيات استناد كرد، چون شرط دلالت سياق، پيوستگى كلام متكلم است و در اينجا آن پيوستگى وجود ندارد. | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | مانند آيات پايانى سوره نساء كه پس از سخن درباره مسيح و نزول قرآن و تعريف از مؤمنان، بلافاصله آيه درباره ارث كلاله است. | + | آرى مىتوان از آيات قبل و بعد به عنوان قرينه خارجى و از باب تفسير قرآن به قرآن استفاده كرد ولى اين ديگر از باب سياق نيست. بنابراین صِرفِ قرار گرفتن دو آيه در كنار يكديگر، يا حتى چند جمله در يك آيه، دلالتى بر تناسب منطقى آنها ندارد و گاهى از نظر مفهومى كاملا از يكديگر فاصله دارند؛ مانند آيات پايانى سوره نساء كه پس از سخن درباره مسيح و نزول قرآن و تعريف از مؤمنان، بلافاصله آيه درباره ارث كلاله است. |
و يا در «[[آیه 3 مائده]]» كه در ضمن بيان احكام خوردن ميته و خون و گوشت خوك و چند چيز ديگر، از مأيوس شدن كافران از دين اسلام و اكمال دين و اتمام نعمت سخن گفته مىشود. | و يا در «[[آیه 3 مائده]]» كه در ضمن بيان احكام خوردن ميته و خون و گوشت خوك و چند چيز ديگر، از مأيوس شدن كافران از دين اسلام و اكمال دين و اتمام نعمت سخن گفته مىشود. | ||
− | + | 4. مطلبى كه از سياق به دست مىآوريم، بايد مراد متكلم باشد، يعنى بدانيم و يا حداقل احتمال قوى بدهيم كه متكلم آن را اراده كرده است. بنابراين، احتمالات و مطالب گوناگونى كه اخيراً بعضى به عنوان نكتهها يا پيامهاى آيات قرآنى عنوان مىكنند و آنها را بر قرآن تحميل مىنمايند، يك نوع استحسان است و نبايد آن را از باب سياق آيات دانست، زيرا برخى از آنها به گونهاى هستند كه انسان احتمال هم نمىدهد كه خداوند آن را اراده كرده است. | |
− | 4. مطلبى كه از سياق به دست مىآوريم، بايد مراد متكلم باشد، يعنى بدانيم و يا حداقل احتمال قوى بدهيم كه متكلم آن را اراده كرده است. | ||
− | |||
− | بنابراين، احتمالات و مطالب گوناگونى كه اخيراً بعضى به عنوان نكتهها يا پيامهاى آيات قرآنى عنوان مىكنند و آنها را بر قرآن تحميل مىنمايند، يك نوع استحسان است و نبايد آن را از باب سياق آيات دانست، زيرا برخى از آنها به گونهاى هستند كه انسان احتمال هم نمىدهد كه خداوند آن را اراده كرده است. | ||
5. استفاده از سياق در آيات قرآنى نبايد منجر به تغيير و تبديل كلام شود. ما از سياق آيات فقط مىتوانيم به يك معنا برسيم و حق نداريم آن را مجوزى براى تغيير الفاظ به عنوان نقل به معنا بدانيم. | 5. استفاده از سياق در آيات قرآنى نبايد منجر به تغيير و تبديل كلام شود. ما از سياق آيات فقط مىتوانيم به يك معنا برسيم و حق نداريم آن را مجوزى براى تغيير الفاظ به عنوان نقل به معنا بدانيم. | ||
− | اين مطلب را از آن جهت عنوان كرديم كه در برخى از منابع [[اهل سنت]] مطلبى آمده | + | اين مطلب را از آن جهت عنوان كرديم كه در برخى از منابع [[اهل سنت]] مطلبى آمده كه واقعاً مايه شگفتى است. طبق رواياتى كه در اين منابع آمده، اجازه داده مىشود كه اگر كسى با توجه به سياق يك آيه و مفهوم كلى آن، تشخيص داد كه به جاى كلماتى كه در آيه است، كلمات ديگرى را به كار ببرد كه همان مفهوم را مىرساند، مىتواند آن را به دلخواه خود تغيير دهد. در صورتی که این کار به طور مسلم با مسأله [[تحریف قرآن|تحریف]] ناپذیری قرآن مجید ناسازگاری دارد. |
− | كه واقعاً مايه شگفتى است. طبق رواياتى كه در اين منابع آمده، اجازه داده مىشود كه اگر كسى با توجه به سياق يك آيه و مفهوم كلى آن، تشخيص داد كه به جاى كلماتى كه در آيه است، كلمات ديگرى را به كار ببرد كه همان مفهوم را مىرساند، مىتواند آن را به دلخواه خود تغيير دهد. در صورتی که این کار به طور مسلم با مسأله [[تحریف قرآن|تحریف]] ناپذیری قرآن مجید ناسازگاری دارد. | ||
− | |||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۲، ساعت ۰۵:۰۲
از جمله اصطلاحات رایج در مباحث قرآنی به خصوص «تفسیر»، اصطلاح «سیاق آیات» می باشد.
«سیاق» را می توان از ریشه کلمه «سوق» به معنی حرکت دادن یا جهت دادن دانست؛ نظیر آنچه که در این آیه شریفه آمده است: «و نَسوق المجرمين الى جهنم ورداً»و مجرمان را با حال تشنگى به سوى دوزخ مىرانيم(مريم- 86).
با توجه به این معنی، آیاتی را می توان «هم سیاق» برشمرد که دارای یک جهت و سمت و سوی خاص بوده، و آهنگ و موضوع واحدی را دنبال کنند. همچنین مىتوان معناى اصطلاحى آن را چنين تعريف كرد: «سياق عبارت است از نوع چينش كلمات يك جمله و پيوند آن با جملههاى پيشين و پسين و محتواى كلى برآمده از آن».
يا بگوييم: «سياق كيفيت قرار گرفتن يك لفظ در يك جمله و جايگاه آن و پيوند خاص ميان مفردات يك جمله و جملههاى قبل و بعد است به گونهاى كه بتوان از آن معنايى كشف كرد كه از منطوق و مفهوم آيه آشكارا به دست نمىآيد، بلكه از لوازم عقلى آن است».
در معناى اصطلاحى «سیاق» نظم و ترتيب جملهها و چينش كلمات مورد نظر است و مطلبى كه از سياق به دست مىآيد، بر اساس همان نظم كلمات و جملههاست.
به اين نكته بايد توجه داشت كه سياق گاهى مربوط به متن است و گاهى مربوط به چگونگى تلفظ و اداى جمله از سوى متكلم، كه مىتوان به آن «سياق آوايى» گفت. يك جمله ممكن است طورى تلفظ شود كه معناى جمله خبرى بدهد و ممكن است عين همان جمله به گونهاى ادا شود كه معناى استفهام انكارى بدهد. البته امروزه با علامتگذارىهاى معمول در ويراستارى، نوع جمله تعيين مىشود، ولى ما در اينجا با سياق متن بدون در نظر گرفتن چگونگى تلفظ آن سر و كار داريم.
اساساً دلالت سياق از مقوله دلالت عقلى و بر اساس التزامات عقلى الفاظ است و در استفاده از سياق جمله بايد صرفا از التزامات لفظ استفاده كرد.
بنابراين استفاده از قراين خارجى مانند شأن نزولها و آيات ديگر قرآن كه در كنار آيه مورد بحث قرار ندارد، و همچنين قواعد شرعى و مانند آنها، دلالت سياق به شمار نمىآيد.
مثلا آيه شريفه «وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ» (نساء، 2) را با توجه به احكام شرعى چنين معنا مىكنيم كه اموال يتيمان را «پس از بلوغ» به آنها بدهيد. عبارت «پس از بلوغ» را از سياق آيه استفاده نكردهايم بلكه آن را از يك حكم شرعى استفاده كردهايم.
استفاده از دلالت سياق، كمبود لفظ در بيان معانى را تا اندازهاى جبران مىكند. سياق آنچنان اهميتى دارد كه مىتوان معناى مراد لفظى را كه از اضداد است به وسيله آن معلوم ساخت. همچنين مخاطب با توجه به سياق كلام مىتواند معناى مجازى لفظ را بفهمد.
با اينكه دلالت سياق در هر نوع متنى كاربرد دارد ولى استفاده از آن در تفسير قرآن و فهم معناى مراد آيات قرآنى بسيار كارساز است، چون قرآن با ادبيات خاصى كه دارد، با كمترين لفظ بيشترين معنا را افاده مىكند و توجه به سياق ما را به درك معانى ديگرى فراتر از مفهوم و منطوق لفظ سوق مىدهد.
محتویات
«سیاق» از نظر عالمان قرآنی
مفسران و دانشمندان علوم قرآنى همواره به ارزش و اهميت دلالت سياق در فهم درست آيات قرآنى توجه داشتهاند.
به نظر فخر رازى بيشترين لطايف قرآن در ترتيبات و روابط آيات قرار داده شده است.[۱]
زركشى دلالت سياق را در تبيين مجمل و تخصيص عام و تقييد مطلق و تنوع دلالت راهگشا مىداند و مىگويد: دلالت سياق از بزرگترين قراينى است كه مراد متكلم را مىرساند و هر كس از آن غفلت كند، در موارد مشابه آن دچار اشتباه مىشود و در مناظرات خود مغالطه مىكند. به اين سخن خداوند بنگر: «ذُقْ اِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريمُ» (دخان، 49) خواهى ديد كه سياق آن دلالت مىكند كه منظور از عزيز و كريم، ذليل و حقير است.[۲]
پيشينه استفاده از دلالت سياق در تفسير قرآن
سابقه استفاده از سياق آيات، به زمان صحابه و تابعين برمى گردد. در رواياتِ نقل شده از معصومين (علیهم السلام) نيز، در مواردى از سياق آيات براى بيان معنا استفاده شده است كه نمونههايى از آن را ارائه خواهيم كرد. البته در اين نمونهها كلمه «سياق» به كار نرفته ولى عملاً از آن استفاده شده است.
شايد نخستين كسى كه اين كلمه را به همين معنا به كار برده و به آن تصريح كرده، شافعى (متوفاى 204 ه) باشد كه در كتابِ خود با عنوان الرسالة، بابى تحت عنوان: «باب الصنف سياقه يبين معناه» دارد و در آنجا راجع به دلالت سياق مطالب مختصرى آورده و براى آن آيه «وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ» را مثال زده كه مراد اهل قريه است.[۳]
در اينجا دو نمونه از استفاده از سياق در تفسير آيات را ذکر می کنیم:
1. در روايتى از امام باقر (علیه السلام) كه در مسئله وضو وارد شده است حضرت از آيه وضو به وسيله دلالت سياق مطالبى را استخراج مىكند. در بخشى از اين روايت چنين آمده است: «... ثم فصل بين الكلام فقال: «وامسحوا بِرُءوُسِكُم» فعرفنا حين قال «بِرُءوُسِكُم» ان المسح ببعض الرأس لمكان الباء، ثم وصل الرجلين بالرأس كما وصل اليدين بالوجه فقال: «وارجلكم الى الكعبين» فعرفنا حين وصلهما بالرأس ان المسح على بعضهما...».[۴]
در اين روايت، امام (علیه السلام) از آمدن حرف «با» بر سر «رُءوُسِكُم» و عطف «ارجلكم» به آن، چنين استفاده كرده كه قسمتى از سر و پا مسح مىشود و نه همه آنها.
2. يزيد بن صهيب مىگويد: جابر بن عبداللّه انصارى از پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نقل كرد كه فرمود: قومى از اهل ايمان با شفاعت محمد از آتش بيرون مىآيند.
يزيد مىگويد: به جابر گفتم: خداوند در قرآن مىفرمايد: «وَ ما هُمْ بِخارِجينَ مِنْها» (مائده، 37). جابر گفت: آيه پيش از آن را بخوان «اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا...» آيه درباره كافران است.[۵]
معلوم مىشود كه پيشينيان در فهم آيات به اين نكته توجه داشتهاند كه يك آيه و يا يك جمله از يك آيه را نبايد بدون توجه به قبل و بعد آن معنا كرد و سياق هم از همين مقوله است.
ضوابط استفاده از سياق
مىتوان گفت كه استفاده از سياق كلام، كارى ذوقى است و هر كسى مىتواند با توجه به برايند كلام به نتايج خاصى برسد.
معروف است كه عربى باديه نشين از كسى شنيد كه اين آيه را مىخواند: «وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزآءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللّهِ» (مائده، 38) و آخر آن را چنين مىخواند: «واللّه غفور رحيم».
آن عرب گفت: نبايد آخر آيه اين چنين باشد، چون بريدن دست با غفور و رحيم بودن خداوند سازگار نيست. آن شخص به قرآن مراجعه كرد، ديد آخر آيه چنين است: «وَ اللّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ». وقتى آن را خواند، عرب گفت: درست است بايد چنين باشد.
در عين حال، استفاده از سياق در فهم آيات بايد از ضوابط معينى پيروى كند و هر كسى ذوق و سليقه خود را بر آيه قرآن تحميل نكند و اين كار با احتياط كامل و با انديشيدن بسيار صورت گيرد.
برخى از ضوابط استفاده از سياق در فهم آيات به قرار زير است:
1. دلالت سياق بايد به صورت شفاف باشد. گفتيم كه دلالت سياق از باب التزام عقلى لفظ است. لازم است كه اين التزام يك التزام قريب باشد، زيرا استفاده از التزام بعيد ممكن است انسان را به بيراهه بكشاند.
2. سياق با ادله ديگر تعارض نداشته باشد. گاهى ممكن است سياق اقتضايى داشته باشد كه با ادله ديگر در تعارض باشد. در چنين شرايطى بدون شك ادله ديگر مقدم بر سياق است، چون قبلا گفتيم حجيت دلالت سياق از باب حجيت ظواهر است و معلوم است كه ظاهر در تعارض با نص، حجيت خود را از دست مىدهد.
مثلا آيه تطهير (احزاب، 33) كه در ضمن آيات مربوط به همسران پيامبر قرار گرفته است از نظر سياق مىتواند مربوط به آنها باشد، ولى با توجه به روايات مستفيضه اطمينان بخش كه شيعه و سنى نقل كردهاند كه اين بخش از آيه درباره اهل بيت پيامبر، يعنى خود آن حضرت و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام است نمىتوان به سياق استناد كرد.
در آيه تطهير سياق ديگرى هم وجود دارد كه با آن سياقى كه گفتيم در تعارض است وآن اينكه تمام ضميرهاى خطاب در جملات قبل و بعد كه مربوط به همسران پيامبر است، به صورت ضمير مؤنث است ولى در اين بخش از آيه خطاب به صورت ضمير مذكر «عنكم» آمده است، و نيز آيات قبلى لحن تعريض دارد، ولى اين جمله لحن تعريف دارد.
در تعارض دو سياق، اگر دليل خارجى يكى از آن دو را تأييد كند بايد آن را اخذ كرد.
3. استناد به سياق آيات قبل و بعد در صورتى حجت است كه مجموع آيات با هم و يكجا نازل شده باشند. البته اگر دليل روشنى در دست نباشد كه آيات مورد نظر يكجا نازل نشدهاند، همين مقدار كافى است، چون اصل بر پيوستگى آيات است، مگر آنكه دليلى بر ضد آن اقامه شود.
در اينجا به اين مطلب مهم اشاره مىكنيم كه به نظر ما ترتيب آيات سورهها توقيفى است و از جانب پيامبر (ص) صورت پذيرفته است.
به نظر ما، حتى با وجود اينكه ترتيب آيهها را توقيفى و به دستور پيامبر مىدانيم، باز اگر معلوم شود كه آيه قبلى يا بعدى همراه با آيه مورد بحث نازل نشده است، نمى توان به سياق آن آيات استناد كرد، چون شرط دلالت سياق، پيوستگى كلام متكلم است و در اينجا آن پيوستگى وجود ندارد.
آرى مىتوان از آيات قبل و بعد به عنوان قرينه خارجى و از باب تفسير قرآن به قرآن استفاده كرد ولى اين ديگر از باب سياق نيست. بنابراین صِرفِ قرار گرفتن دو آيه در كنار يكديگر، يا حتى چند جمله در يك آيه، دلالتى بر تناسب منطقى آنها ندارد و گاهى از نظر مفهومى كاملا از يكديگر فاصله دارند؛ مانند آيات پايانى سوره نساء كه پس از سخن درباره مسيح و نزول قرآن و تعريف از مؤمنان، بلافاصله آيه درباره ارث كلاله است.
و يا در «آیه 3 مائده» كه در ضمن بيان احكام خوردن ميته و خون و گوشت خوك و چند چيز ديگر، از مأيوس شدن كافران از دين اسلام و اكمال دين و اتمام نعمت سخن گفته مىشود.
4. مطلبى كه از سياق به دست مىآوريم، بايد مراد متكلم باشد، يعنى بدانيم و يا حداقل احتمال قوى بدهيم كه متكلم آن را اراده كرده است. بنابراين، احتمالات و مطالب گوناگونى كه اخيراً بعضى به عنوان نكتهها يا پيامهاى آيات قرآنى عنوان مىكنند و آنها را بر قرآن تحميل مىنمايند، يك نوع استحسان است و نبايد آن را از باب سياق آيات دانست، زيرا برخى از آنها به گونهاى هستند كه انسان احتمال هم نمىدهد كه خداوند آن را اراده كرده است.
5. استفاده از سياق در آيات قرآنى نبايد منجر به تغيير و تبديل كلام شود. ما از سياق آيات فقط مىتوانيم به يك معنا برسيم و حق نداريم آن را مجوزى براى تغيير الفاظ به عنوان نقل به معنا بدانيم.
اين مطلب را از آن جهت عنوان كرديم كه در برخى از منابع اهل سنت مطلبى آمده كه واقعاً مايه شگفتى است. طبق رواياتى كه در اين منابع آمده، اجازه داده مىشود كه اگر كسى با توجه به سياق يك آيه و مفهوم كلى آن، تشخيص داد كه به جاى كلماتى كه در آيه است، كلمات ديگرى را به كار ببرد كه همان مفهوم را مىرساند، مىتواند آن را به دلخواه خود تغيير دهد. در صورتی که این کار به طور مسلم با مسأله تحریف ناپذیری قرآن مجید ناسازگاری دارد.