اِستعاذه: تفاوت بین نسخهها
سطر ۴۷: | سطر ۴۷: | ||
از دیگر آثار استعاذه مصون ماندن از خطر متكبران ([[سوره غافر]]/40، 27) دور ماندن از درخواستهاى نابجا ([[سوره هود]]/11، 47؛ [[سوره بقره]]/2، 67)، نجات از آلوده شدن دامن به گناه ([[سوره یوسف]]/12، 23)، پرهیز از ظلم (سوره یوسف/12، 79)، مصون ماندن از شر موجودات شرور (فلق/113، 2ـ5) و خطرات دیگر ([[سوره دخان]]/44، 20) است. | از دیگر آثار استعاذه مصون ماندن از خطر متكبران ([[سوره غافر]]/40، 27) دور ماندن از درخواستهاى نابجا ([[سوره هود]]/11، 47؛ [[سوره بقره]]/2، 67)، نجات از آلوده شدن دامن به گناه ([[سوره یوسف]]/12، 23)، پرهیز از ظلم (سوره یوسف/12، 79)، مصون ماندن از شر موجودات شرور (فلق/113، 2ـ5) و خطرات دیگر ([[سوره دخان]]/44، 20) است. | ||
− | خویشتندارى [[حضرت یوسف]] علیهالسلام از گناه در حساسترین موقعیت لغزش، با ذكر «معاذ اللّه» حاكى از تأثیر استعاذه است: «قالَ معاذَ اللّهِ...» ([[سوره یوسف]]/12،23) استعاذه [[حضرت موسى]] علیهالسلام به صورت جمله خبرى و با صیغه ماضى: | + | خویشتندارى [[حضرت یوسف]] علیهالسلام از گناه در حساسترین موقعیت لغزش، با ذكر «معاذ اللّه» حاكى از تأثیر استعاذه است: «قالَ معاذَ اللّهِ...» ([[سوره یوسف]]/12،23) استعاذه [[حضرت موسى]] علیهالسلام به صورت جمله خبرى و با صیغه ماضى: {{متن قرآن|«وَإِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ...»}} ([[سوره دخان]]/44،20)، نشان مىدهد كه تأثیر استعاذه نزد حضرت قطعى بود و آن به امنیتى اشاره دارد كه خداوند پیش از آمدن موسى به سوى فرعونیان براى او ایجاد كرده است.<ref> المیزان، ج 18، ص 139.</ref> |
نزول دو سوره «ناس» و «فلق» درباره استعاذه كه به «معوّذَتَیْن» شهرت یافتهاند<ref> مجمعالبحرین، ج 3، ص 275، «عوذ».</ref> و پیامبر صلى الله علیه و آله درباره آنها فرموده است «مثل آن دو را ندیدهام»<ref> السنن الكبرى، ج 3، ص 378.</ref> مؤیّدى بر جایگاه مهم و تأثیر استعاذه است. اثربخشى استعاذه، افزون بر این كه از آثار دینى استفاده مىشود امرى تجربه شده نیز هست.<ref> تفسیر المنار، ج 9، ص 541.</ref> | نزول دو سوره «ناس» و «فلق» درباره استعاذه كه به «معوّذَتَیْن» شهرت یافتهاند<ref> مجمعالبحرین، ج 3، ص 275، «عوذ».</ref> و پیامبر صلى الله علیه و آله درباره آنها فرموده است «مثل آن دو را ندیدهام»<ref> السنن الكبرى، ج 3، ص 378.</ref> مؤیّدى بر جایگاه مهم و تأثیر استعاذه است. اثربخشى استعاذه، افزون بر این كه از آثار دینى استفاده مىشود امرى تجربه شده نیز هست.<ref> تفسیر المنار، ج 9، ص 541.</ref> |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۴:۵۸
پناه بردن به خدا.
استعاذه مصدر باب استفعال و از ریشه «عـوـذ» به معناى پناه بردن، درخواست كمك[۱] و چنگ زدن (اعتصام) آمده است.[۲] «عُوذه» از همین ریشه به چیزى گفته مىشود كه به وسیله آن از چیزى پناه برده شود.[۳]
مفسران بر حسب كاربرد این واژه و مشتقاتش، تعابیر چندى را در توضیح آن ذكر كردهاند؛ مانند: اعتصام به خدا براى درخواست نجات، خضوع و خاكسارى براى خدا جهت كسب توفیق و رها نشدن به حال خود،[۴] اتصال به حضرت حق براى حفظ از شرّ هر اهل شرّى[۵]، پناه بردن به خدا و توجه به او،[۶] درخواست دفع شرّ به وسیله شخص پایینتر از بالاتر با خضوع و فروتنى،[۷] حرز گرفتن[۸] و خود را در حیازت چیزى براى حفظ از بدى قرار دادن.[۹] برخى نیز استعاذه را لطفى دانستهاند كه جلو تأثیر وسوسههاى شیطان را مىگیرد.[۱۰]
استعاذه در اصطلاح قاریان به زبان آوردن عبارتهایى مانند «أعوذُ باللّهِ من الشّیطنِ الرَّجیم» است.[۱۱] در آیهاى به استعاذه هنگام تلاوت قرآن امر شده است: «فَاِذا قَرَأتَ القُرءانَ فَاستَعِذ بِاللّه» (سوره نحل/16،98) درباره وجوب یا استحباب استعاذه[۱۲] و وقت آن كه پیش از تلاوت است یا پس از تلاوت[۱۳] نیز در بلند یا آهسته گفتن استعاذه، بین مفسران اختلاف است.[۱۴](=>تلاوت)
فقها نیز استعاذه را در ركعت اول نماز، قبل از خواندن حمد مستحب دانستهاند.[۱۵] گفته شده: قارى قرآن، هنگام اشتغال به تلاوت باید حالت استعاذه داشته باشد[۱۶] و گفتن الفاظى خاص سبب ایجاد این حالت در نفس قارى مىشود؛ نه این كه خود آن استعاذه باشد، مگر مجازاً به آن استعاذه گفته شود.[۱۷]
استعاذه در قرآن
مشتقات استعاذه و واژهها یا عبارتهاى مرتبط با آن در قرآن به سه شكل آمدهاست:
- پناه بردن به خدا:
مانند: «أعوذ» (سوره بقره/2،67؛ سوره هود/11، 47؛ سوره مریم/19،18؛ سوره مؤمنون/23،97؛ سوره فلق/113،1؛ سوره ناس/114،1)، «استعذ» (سوره اعراف/7،200؛ سوره نحل/16،98؛ سوره غافر/40،56؛ سوره فصلت/41،36)، «أعیذ» (سوره آل عمران/3،36)، «عذت» (سوره غافر/40،27؛ سوره دخان/44،20)، «معاذ» (سوره یوسف/12،23، 79)، «تذكّر» (سوره اعراف/7،201)، «ملجأ» (سوره توبه/9،118)، «ملتحد» (سوره كهف/18،27)، «موئل» (سوره كهف/18،58) و «توكل». (سوره نحل/16،99)
- پناه بردن ممدوح به غیر خدا:
مانند: «أوى» (سوره كهف/18،10) و «فأووا». (سوره كهف/18،16)
- پناه بردن مذموم به غیر خدا:
مانند: «ملجأ» (سوره توبه/9، 57)، «یعوذون» (سوره جن/72،6)، «ءاوى». (سوره هود/11،43) این گونه پناه بردن به غیرخدا كه به فرمان او نبوده، بلكه در مقابل پناه بردن به خداوند است، از نظر قرآن مذموم است و براى چنین افرادى پناه حقیقى وجود ندارد، چنانكه پسر حضرت نوح علیهالسلام هنگام آمدن عذاب، به پدرش گفت: به كوهى پناه مىبرم تا مرا از غرق شدن برهاند: «قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاء» (سوره هود/11، 43) و حضرت نوح علیهالسلام پاسخ داد: كسى را كه رحمت الهى نجاتش ندهد در این روز هیچ پناهى ندارد: «قَالَ لاَ عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ» (سوره هود/11، 43) گروهى از انسانها در مسافرت چون به درهاى وارد مىشدند[۱۸] یا در سفرهاى شبانه،[۱۹] براى حفظ خویش به جنیان پناه مىبردند.
قرآن نتیجه این پناه بردن را افزایش رَهَق (گناه، ترس، شرّ، ذلت و ضعف)[۲۰] دانسته است: «وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا» (سوره جن/72، 6) (=>جنّ) اینگونه استعاذهها از بحث خارج است و فقط به مباحث مربوط به قسم اول و دوم پرداخته مىشود.
در معناى هر یك از واژههاى مربوط به پناه بردن، خصوصیتى وجود دارد كه آنها را از واژه استعاذه متمایز مىسازد؛ مثلا با توجه به موارد كاربرد قرآنى، شاید بتوان چنین استنباط كرد كه غالباً «مأوا» در مورد پناه بردن به چیز مادى بكار مىرود و «ملجأ» پناه بردن از مصیبتِ واقع شده است و «موئل» پناه بردن همراه با رهایى است و «التحاد» در جایى به كار مىرود كه انسان از كسى كه میل به او داشته، رویگردان شود و به دیگرى پناه برد.
اهمیت و آثار استعاذه
قرآن، دشمن انسان را به روشنى به وى معرفى كرده، ضمن تبیین خطرات پنهان و آشكار وى براى انسان به او مىآموزد كه جهت مصون ماندن از این خطرات باید به خداوند پناه برد. البته اصل پناه بردن به قدرتى برتر هنگام مواجهه با خطر، امرى فطرى و غریزى بوده و در سرشت آدمى ریشه دارد.
سفارش به استعاذه در موقعیتهاى حساس چون تلاوت قرآن و براى رهایى از خطرات جانى و اخلاقى و توجه به پناهجویى انبیا و اولیاى الهى و نقل آنها، حاكى از اهمیت و تأثیر استعاذه است. تعابیرى چون «أعوذ باللّه» ،«أستعیذ باللّه» و «معاذ اللّه» افزون بر دعا ذكر نیز هست و بنده را متوجه خدا مىكند و توجه به خدا وسوسه شیطان را بىاثر یا كماثر مىكند، زیرا شیطان بر مؤمنانى كه به خداوند پناه برده و بر او توكل مىكنند سلطهاى ندارد:
«فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ × إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» (سوره نحل/16، 98ـ99) برخى از مفسران آیه دوم را به منزله تعلیل براى امر «فَاستَعِذ» در آیه نخست دانسته[۲۱] و نتیجه گرفتهاند كه استعاذه نوعى توكل است.[۲۲]
زمخشرى به دلیل عطف آیه «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ...» با فاء به «عمل صالح» در آیه قبل، استعاذه را از مصادیق عمل صالح دانسته است.[۲۳] جمله شرطیه «وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ» در آیه 200 سوره اعراف/7 بر جلوگیرى استعاذه از تأثیر وسوسه شیطان صحه مىگذارد.
آیه «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ» (سوره اعراف/7، 201) به منزله تعلیل براى امر «فَاستَعِذ» بوده و نشان مىدهد كه پناه بردن به خدا هنگام وسوسه شیطان، راه پارسایان است و خدا آنان را كفایت و كید شیطان را از ایشان دفع مىكند.[۲۴]
از آیه «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ» (سوره ناس/114، 4) برمىآید كه خداوند از استعاذه كننده مراقبت و او را از شر شیطانها كفایت مىكند زیرا اگر چنین نبود، خداوند وى را به استعاذه فرانمىخواند.[۲۵]
از دیگر آثار استعاذه مصون ماندن از خطر متكبران (سوره غافر/40، 27) دور ماندن از درخواستهاى نابجا (سوره هود/11، 47؛ سوره بقره/2، 67)، نجات از آلوده شدن دامن به گناه (سوره یوسف/12، 23)، پرهیز از ظلم (سوره یوسف/12، 79)، مصون ماندن از شر موجودات شرور (فلق/113، 2ـ5) و خطرات دیگر (سوره دخان/44، 20) است.
خویشتندارى حضرت یوسف علیهالسلام از گناه در حساسترین موقعیت لغزش، با ذكر «معاذ اللّه» حاكى از تأثیر استعاذه است: «قالَ معاذَ اللّهِ...» (سوره یوسف/12،23) استعاذه حضرت موسى علیهالسلام به صورت جمله خبرى و با صیغه ماضى: «وَإِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ...» (سوره دخان/44،20)، نشان مىدهد كه تأثیر استعاذه نزد حضرت قطعى بود و آن به امنیتى اشاره دارد كه خداوند پیش از آمدن موسى به سوى فرعونیان براى او ایجاد كرده است.[۲۶]
نزول دو سوره «ناس» و «فلق» درباره استعاذه كه به «معوّذَتَیْن» شهرت یافتهاند[۲۷] و پیامبر صلى الله علیه و آله درباره آنها فرموده است «مثل آن دو را ندیدهام»[۲۸] مؤیّدى بر جایگاه مهم و تأثیر استعاذه است. اثربخشى استعاذه، افزون بر این كه از آثار دینى استفاده مىشود امرى تجربه شده نیز هست.[۲۹]
اركان استعاذه
هر استعاذهاى 4 ركن دارد:
- كسى كه پناه مىبرد (مستعیذ، پناهنده).
- كسى یا چیزى كه به آن پناه برده مىشود (مستعاذٌ به، پناهگاه).
- چیزى كه از آن پناه برده مىشود (مستعاذٌ منه).
- هدف و مقصدى كه براى بدست آوردن آن پناه برده مىشود. (مستعاذٌله)[۳۰]
با توجه به این كه مباحث مربوط به این ركن با مباحث مربوط به اهمیت و آثار استعاذه یكى است در اینجا به توضیح موارد دیگر مىپردازیم:
- مستعیذ (پناهنده):
پناهنده باید به خداوند و قدرت او عقیده راسخ داشته باشد زیرا این باور كه خدا پناهگاهى مطمئن است، شرط لازم براى استعاذه است، چنان كه در صدر اسلام شمار اندكى از مسلمانان از غزوه تبوك سرباز زدند و در پى آن، چنان عرصه بر آنان تنگ شد كه یقین كردند هیچ پناهى جز خدا وجود ندارد: «ظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ». (سوره توبه/9، 118)
قرآن از انسانهاى بزرگى نام مىبرد كه به خداوند پناه بردهاند. حضرت نوح علیهالسلام در ماجراى طوفان از خداوند خواست تا پسرش را از غرق شدن برهاند. خداوند در پاسخ وى فرمود: پسر تو از اهل تو نیست. حضرت نوح علیهالسلام گفت: «رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ»؛ پروردگارا! به تو پناه مىبرم از این كه چیزى را درخواست كنم كه از (درستى) آن آگاهى ندارم.(سوره هود/11، 47)
حضرت موسى علیهالسلام هنگام رویارویى با قوم فرعون از رجم آنان به خدا پناه برد و گفت: «وَإِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ أَن تَرْجُمُونِ» (سوره دخان/44، 20) حضرت یوسف علیهالسلام نیز درخواست كامجویى همسر عزیز مصر را با گفتن «معاذالله» رد كرد. (حضرت یوسف/ 12،23) وى در ماجراى پیشنهاد گروگانگیرى یكى از برادرانش به جاى بنیامین، با گفتن همین جمله از پذیرش پیشنهاد آنان خوددارى كرد: «قال معاذ اللّه». (سوره یوسف/12، 79)
گفتنى است كه برخى استعاذه انبیا را به دلیل عصمت آنان، از باب ادب و تواضع دانستهاند.[۳۱]
همسر عمران نیز هنگام زادن مریم علیهاالسلام به خداوند گفت: من، مریم و ذریهاش را از (شر) شیطانِ رانده شده به پناه تو مىسپرم: «إِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» (سوره آل عمران/3، 36) آنگاه كه جبرئیل در شمایل بشر بر مریم علیهاالسلام تمثل یافت مریم علیهاالسلام به او گفت: «إِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»؛ من، به (خداى) رحمان، پناه مىبرم اگر تو پروا دارى. (سوره مریم/19، 18)
- مستعاذٌ به (پناهگاه):
از دیدگاه قرآن، تنها خداوند است كه باید به او پناه برد: «ولَن تَجِدَ مِن دونِهِ مُلتَحَدا». (سوره كهف/18، 27)، «... لَّن يَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوْئِلًا. (سوره كهف/18، 58) در برخى از آیاتى كه درباره پناه بردن به خداست اسم جامع «اللّه» مطرح شده: «مَعاذَ الله» (سوره یوسف/12، 79)، «فَاستَعِذ بِاللّهِ» (سوره نحل/16، 98)، «أَعوذُ بِاللّهِ» (سوره بقره/2، 67) در برخى دیگر صفت رحمانیت خدا ذكر شده است: «إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَن...»(سوره مریم/19، 18) و در برخى صفتِ «مَلِكِ النَّاسِ» (سوره ناس/114، 2) و در جایى صفت الوهیت: «إِلَهِ النَّاسِ» (سوره ناس/114، 3) و گاه صفتِ «...ربّالنّاس» (سوره ناس/114، 1) آمده است.
درباره ذكر صفات سهگانه «ربّ»، «مَلِك» و «إله» در سوره ناس گفته شده: انسان به طور طبیعى براى دفع شر از خود به كسى پناه مىبرد كه توانایى دفع آن را داشته باشد و آن كس یا مربى و مدبر انسان است یا صاحب قدرت فائقى كه حكمى نافذ دارد؛ مانند پادشاهى از پادشاهان، یااله و معبود وى است و خداوند هر سه صفت را داراست و راز این كه صفت رب بر آن دو مقدم شده نزدیكتر بودن مربى انسان است و ولایت پادشاه اعم از ولایت مربى است و اله ولیى است كه انسان از روى اخلاص به او توجه مىكند؛ نه به لحاظ طبع مادى. عطف نشدن و مستقل ذكر گردیدن هر یك از این صفات، براى بیان استقلال علیت هر كدام از آنهاست.[۳۲]
خداوند به استعاذهكنندگان وعده داده است كه پاسخگوى استعاذه آنان است و از خواست قلبى ایشان آگاهى دارد. (سوره اعراف/7، 200)
در برخى آیات قرآن نیز از پناه بردن مؤمنان به غیر خداوند یاد یا به آن دستور داده شده است؛ مانند پناه بردن اصحاب كهف به غار به فرمان خداوند: «إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ» (سوره كهف/18، 10)، «فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ» (سوره كهف/18، 16) این گونه پناه بردن چون با اجازه و دستور خداوند بوده بىاشكال بلكه در حقیقت پناه بردن به خداست و با توحید در استعاذه منافاتى ندارد.
- مستعاذٌ منه (امورى كه باید از آنها پناه برد):
بیشترین محور آیات استعاذه امورى است كه باید از آنها به خدا پناه برد و از خداوند براى غلبه بر آنها استمداد كرد.
شیطان:
در قرآن دو دسته آیات درباره استعاذه از شیطان وجود دارد: دسته نخست، آیاتى كه از شیطان بدون اشاره به اعمال وى سخن گفته است؛ مانند: «إِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» (سوره آل عمران/3، 36)، «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» (سوره نحل/16، 98) در این گونه آیات، روشن بودن شر و وسوسهگرى شیطان، علت طرح نشدن آن و عدم ذكر كارهاى زشت شیطان براى عمومیت بخشیدن به آنهاست، به گونهاى كه شامل همه شرها بشود![۳۳] چنانكه در آیهاى از قرآن، سفارش شده از شر همه مخلوقات به خدا پناه برده شود. (سوره فلق/113، 1ـ2)
با این حال در آیاتى به پناه بردن از خصوص شیطان به خدا، امر شده كه حاكى از اهمیت توجه به خطر وسوسههاى شیطان است. دسته دوم، آیاتى است كه در آنها شر رسانى شیطان بازگو و از آن استعاذه شده یا به استعاذه سفارش گردیده است:
الف. به پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله فرمان داده شده كه از وسوسههاى شیاطین به خدا پناه ببرد: «وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ» (سوره مؤمنون/23، 97) «هَمْز» در لغت به معناى اشاره[۳۴] و در آیه، مقصود وسوسه و اغواگرى است.[۳۵]
در روایتى از پیامبر صلى الله علیه و آله هَمْز شیطان به «موته» (جنون) معنا شده است.[۳۶] همز در تفاسیر به «خَنِق» یعنى فشردن گلو براى قطع نفس،[۳۷] «نَزْغ»،[۳۸] دمیدن،[۳۹] دعوت به باطل و گناه[۴۰] و هر چه از وسوسه شیطان كه در قلب واقع شود[۴۱] معنا شده است. از قرارگرفتن آیه در سیاق آیات مربوط به مشركان بدست مىآید كه ابتلاى مشركان به شرك و تكذیب از همز شیطان است[۴۲] و صیغه جمع «هَمَزات» مفید تكرار وسوسه یا تنوع آن یا تعدد شیاطین وسوسهگر است.
خداوند، در پى سفارش به استعاذه به پیامبر فرمان مىدهد كه از حضور شیاطین به خدا پناه ببرد: «وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ» (سوره مؤمنون/23، 98) منظور از حاضر شدن شیاطین بازداشتن آنها از طاعت یا حضور هنگام نماز یا تلاوت قرآن یا در همه احوال و مواقع است.[۴۳]
ب. در دو آیه امر شده است كه انسان از نزغ شیطان به خدا پناه ببرد: «وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» (سوره فصلت/41، 36؛ سوره اعراف/7، 200) «نَزْغ» در لغت داخل شدن در چیزى براى فاسد كردن آن است[۴۴] و برخى آن را افساد دانستهاند.[۴۵]
به غضب انداختن،[۴۶] تحریك قلب، رسیدن عوارضى از شیطان و بازداشتن از آنچه خدا به آن فرمان داده،[۴۷] ابتداى وسوسه،[۴۸] به حركت درآوردن و گمراه كردن كه بیشتر در حال غضب رخ مىدهد و كمترین وسوسهاى را كه از ناحیه شیطان صورت مىگیرد نیز از معانى نَزْغ برشمردهاند.[۴۹]
برخى با توجه به سیاق آیات معناى آیه را برحذر بودن از غضب و انتقام با استعاذه به خدا دانستهاند كه هرگاه شیطان بخواهد شما را در برابر اعمال جاهلان و سوء رفتارشان به غضب و انتقام تحریك كند به خدا پناه ببرید.[۵۰]
ج. هرگاه وسوسهاى از شیطان به پرهیزگاران برسد آنان خدا را یاد كرده، بصیرت مىیابند: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ» (سوره اعراف/7، 201) «طائف» به كسى گفته مىشود كه در اطراف چیزى مىگردد تا آن را شكار كند.[۵۱]
«مسّ» دست گذاشتن بر چیزى و كنایه از اصابت یا كمترین حد اصابت است.[۵۲] برخى، «طائف» را شیطانى كه در اطراف قلب مىگردد تا وارد آن شود و برخى وسوسه شیطان[۵۳] و برخى نیز غضب دانستهاند[۵۴] كه انسان باید در آن حال به یاد خدا باشد.
در آیه یاد شده به صراحت از استعاذه سخن به میان نیامده؛ ولى به قرینه مس شیطان و ذكر آن پس از امر به استعاذه در آیه پیشین، مقصود از «تَذَكَّروا» متنبه شدن و در نتیجه پناه بردن به خدا از وسوسه شیطان است كه همان مفاد استعاذه است، از این رو مفسران آیه را تأكید بر استعاذه دانستهاند.[۵۵] برخى نیز آیه را به منزله تعلیل براى امر به استعاذه دانسته و استعاذه را نوعى تذكر معرفى كردهاند.[۵۶]
د. به رسول اكرم صلى الله علیه و آله دستور داده شده از وسوسهگر نهانى (جنّ یا انسان) كه در سینههاى مردمان وسوسه مىكند به پروردگار پناه برد: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ... مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ × الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ × مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ». (سوره ناس/114، 1ـ6)
وسوسه، اندیشه بد و پست و اصل آن از «وسواس» به معناى صداى نهفته و آرام است.[۵۷] آوردن صفت وسواس به جاى نام شیطان براى مبالغه در كار اوست، بدین ترتیب گویا شیطان، خودِ وسوسه است. افزون بر این مىتوان مضافى مانند «ذى» را در تقدیر گرفت.[۵۸]
متكبران:
آنگاه كه فرعون حضرت موسى علیهالسلام را به قتل تهدید كرد: «ذَرونِى أقْتُل موسى» موسى گفت: از هر متكبرى به پروردگار پناه مىبرم: «وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ» (سوره غافر/40، 27) منظور از متكبر كسى است كه نسبت به اقرار به الوهیت خدا و اطاعت از او تكبر ورزد.[۵۹]
خطر:
حضرت موسى هنگام دعوت فرعون و قومش، از رجم آنان به خداوند پناه برد: «وَإِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ أَن تَرْجُمُونِ» (سوره دخان/44، 20) براى رجم، مصادیقى ذكر شده است: رجم به قول یعنى اتهام سحر، سنگساركردن، كشتن، بدگویى، زدن و اذیت كردن. جمله «اَن تَرجُمون» همه موارد یاد شده را دربر مىگیرد.[۶۰]
جهالت:
در دو آیه از جهالت به خدا پناه برده شده است: حضرت نوح علیهالسلام وقتى پسرش را در ماجراى طوفان در حال غرق شدن دید از خداوند مدد خواست...: «رَبِّ إِنَّ ابُنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ» (سوره هود/11، 45) خداوند پاسخ داد كه او از خانواده تو نیست. نوح از این كه درخواست جاهلانهاى داشته باشد به خدا پناه برد: «رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ». (سوره هود/11، 47)
حضرت موسى علیهالسلام نیز در ماجراى ذبح گاو بنىاسرائیل و رهنمودهاى وحیانىاش به آنان و متهم شدن به استهزاى قوم خود گفت: به خدا پناه مىبرم كه از جهالت پیشگان باشم: «أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ» (سوره بقره/2، 67) به قرینه سیاق آیه، مقصود از جاهلان استهزاكنندگان هستند و تعبیر از آنان به جاهلان از آنروست كه استهزا از جهل برمىخیزد.[۶۱]
آلودگى دامن:
زمانى كه جبرئیل در خلوت مریم به صورت انسانى متعادل براى او متمثل شد. مریم از او به خداوند رحمان پناه برد: « إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّا». (سوره مریم/19، 18)
حضرت یوسف علیهالسلام آن هنگام كه همسر عزیز مصر در خلوتگاه از او كام خواست به خدا پناه برد: «وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ». (سوره یوسف/12، 23)
ظلم:
هنگامى كه برادران یوسف علیهالسلام از وى خواستند كه به جاى بنیامین یكى دیگر از برادران را به گروگان گیرد یوسف گفت: پناه بر خدا كه جز كسى را بازداشت كنیم كه كالایمان را نزد او یافتهایم كه در این صورت ستمكار خواهیم بود: «قَالَ مَعَاذَ اللّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلاَّ مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّـآ إِذًا لَّظَالِمُونَ». (سوره یوسف/12، 79)
موجودات شرور:
شر هر نوع بدى را در برمىگیرد. برخى شر را شامل شرور دنیا و آخرت، انسان و جن و شیاطین، درندگان و گزندگان، آتش، آب، غذاهاى زیانبار، قحطى و بیمارى برشمردهاند.[۶۲]
در قرآن، یك بار (به صورت مطلق) به استعاذه از شر این گونه موجودات سفارش شده است: «مِن شَرِّ مَا خَلَقَ» (سوره فلق/113، 2) «مَا خَلَقَ» شامل همه آفریدگان مىشود و «شرّ»، آنها را به مخلوقاتى مقید مىكند كه منشأ شر باشند.[۶۳]
در آیاتى نیز مصادیقى براى شرور بیان شده است كه باید از آنها به خدا پناه برد:
الف. تاریكى فراگیر:
در آیه 3 سوره فلق/113 به پناه بردن از شر تاریكى به پروردگار فرمان داده شده است: «وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ». تعبیر «غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ» در تفاسیر و روایات به شب هنگامى كه با تاریكىاش داخل شود، غروب ثریا یا ستارهاى دیگر، غروب ماه،[۶۴] كسوف ماه، نیش زدن مارهاى سیاه[۶۵] و هر مهاجم شرورى[۶۶] تفسیر شده است؛ اما بیشتر مفسران آن را بر معناى نخست حمل كردهاند. در این صورت ذكر آن به دلیل اقدام فاسق به فسق و فجور و اقدام حشرات و درندگان به آزار و اذیت به هنگام شب است.[۶۷]
برخى نسبت دادن شر به شب را به این سبب دانستهاند كه با تاریكى خود به شریر براى انجام دادن شر كمك مىكند، پس شر در شب بیشتر از روز اتفاق مىافتد.[۶۸] ذكر شب پس از «مَا خَلَقَ» را نیز از باب ذكر خاص پس از عام و براى اهمیت دادن به آن معرفى كردهاند.[۶۹] برخى نیز به عكس، نكره آوردن آن را براى دلالت بر عموم دانستهاند.[۷۰]
ب. جادوگران:
در ادامه سوره فلق فرمان داده شده از شر دمندگان در گرهها به پروردگار پناه برده شو: «وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» (سوره فلق/113، 4)«نفث» در لغت، دمیدن است[۷۱] و منظور از آن، دمیدن در رُقیهها و گرههاست[۷۲] و مقصود از «نفّاثات» زنانى است كه براى جادوگردن در گرههاى بند مىدمند.[۷۳]
گفته شده: آنان زنانى هستند كه قلب مردان را به دوستى خود مىربایند[۷۴] یا زنانى كه تصمیم مردان را تغییر داده و آنان را به رأى خود باز مىگردانند.[۷۵]
از این آیه، تأثیر سحر استفاده مىشود؛[۷۶] اما برخى تأثیر آن را نپذیرفته و گفتهاند: لزوم پناهبردن به خدا از شر ساحران، براى این است كه آنان این توهم را ایجاد مىكنند كه قدرت دارند انسان را بیمار كنند یا شفا بخشند یا قادر به انجام كارهاى خیر و شرند[۷۷] یا این كه مقصود از استعاذه از زنان جادوگر را استعاذه از جادوگرى و گناه جادوى آنان، استعاذه از فتنهاى كه با آن مردم را فریب مىدهند و استعاذه از شرى كه آن را خداوند هنگام جادوى آنان ایجاد مىكند دانستهاند.[۷۸]
ج. حسودان:
در آیه پایانى سوره فلق فرمان داده شده از شر حسود، زمانى كه حسد مىورزد به پروردگار پناه برده شود: «وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ». (سوره فلق/113، 5) مقصود از قید «إذا حَسَد» این است كه به حسد خویش ترتیب اثر داده، طبق آن عمل كند.[۷۹] گفته شده: آیه، پناه بردن از نفس حسود و چشم زخم وى را بیان مىكند.[۸۰] برخى، یهود را مصداق حاسد برشمردهاند.[۸۱]
عناد كافران:
خداوند به پیامبرش دستور داده است كه در برابر جدال و عناد بىدلیل كافران درباره آیات خدا به خدا پناه ببرد زیرا در دلشان جز كبر نیست: «إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» (سوره غافر/40، 56)، بنابراین استعاذه در آیه به معناى پناه بردن به خدا از جدال و عناد كافران است.
یادآور مىشویم كه یكى از مصادیق مستعاذٌ منه، خداوند است (سوره توبه/9، 118) كه مراد از آن پناه بردن از كیفر خدا به عفو او و از خشم خدا به رضاى اوست.[۸۲]
مراتب استعاذه
استعاذه داراى دو مرتبه است:
استعاذه زبانى:
اولین مرتبه استعاذه، گفتن الفاظى خاص با زبان است. قرآن براى استعاذه عبارتهایى را از اولیاى الهى نقل كرده است؛ از حضرت موسى علیهالسلام «اَعوذُ بِاللّهِ...» (سوره بقره/2، 67)، از حضرت نوح علیهالسلام «رَبِّ اِنّى اَعوذُ بِكَ...» (سوره هود/11، 47) و از مریم علیهاالسلام «اِنِّى اَعوذ بِالرّحمنِ...» (سوره مریم/19، 18) و از حضرت یوسف علیهالسلام «معاذاللّه» (حضرت یوسف/12، 23)، چنان كه به رسول اكرم صلى الله علیه و آله نیز فرمان داده شده كه الفاظى را بر زبان جارى سازد. (سوره مؤمنون/23، 97ـ98؛ سوره فلق/113، 1؛ سوره ناس/114، 1) در این كه با چه عبارتى باید استعاذه كرد میان مفسران اختلاف است؛ آنان عبارتهایى را مانند: «أعوذ باللّه من الشّیطن الرّجیم»، «أستعیذ باللّه...»، «معاذاللّه»، «أعوذ باللّه السّمیع العلیم...» و «أللّهمّ إنّى أعوذ...» ذكر كردهاند.[۸۳]
استعاذه قلبى:
مرتبه بالاى استعاذه، پناه بردن قلبى به خداست و گفتار زبانىِ صرف، بدون معرفت قلبى بىفایده است،[۸۴] چنان كه یاد دارو شفابخش نیست.[۸۵] عبارت « إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» پس از فرمان استعاذه در آیه 36 سوره فصلت/41 اشاره دارد كه استعاذه زبانى وقتى مؤثر است كه حقیقت آن در قلب جاى گیرد؛ گویا خداوند فرموده است: با زبان استعاذه را بگو، من شنوا هستم و در قلب و اندیشهات متوجه آن باش، من از نهانت خبر دارم.
برخى گفتهاند: تمامیت استعاذه به این است كه بنده بداند از جلب منفعت و دفع ضرر عاجز است و خداوند بر آن قدرت دارد و در قلب بخواهد كه خداوند او را پناه دهد و با زبان آن را بطلبد.[۸۶]
عدهاى نیز حقیقت استعاذه را مرتبه قلبى آن دانسته و گفتهاند: استعاذه كیفیتى نفسانى است كه از علم كامل برهانى و ایمان به مقام توحید فعلى حق حاصل مىشود.[۸۷] استعاذه یادآورى نعمتهاى بزرگ خدا و ذكر شدت كیفر اوست و این دو، بنده را به دورى از هواى نفس و رویكرد به شریعت فرا مىخوانند.[۸۸]
بر اساس این نظر گفتار زبانى فقط بیانگر حقیقت استعاذه محسوب شده[۸۹] و اشاره به حالتى است كه انسان در مواجهه با شرور مىیابد و در گفتار و عقیده و عمل از آنها مىگریزد.[۹۰]
برخى نیز حقیقت استعاذه را داراى سه مرتبه دانستهاند: الف. استعاذه در مقام توحید فعلى. ب. استعاذه در مقام توحید صفاتى. ج. استعاذه در مقام توحید ذات و احتمال دادهاند كه دعاى منسوب به رسول اكرم صلى الله علیه و آله: «أعوذ بعفوك من عقابك و أعوذ برضاك من سخطك و أعوذ بك منك» به این سه مقام اشاره داشته باشد.[۹۱]
پانویس
- ↑ مفردات، ص 595، «عوذ».
- ↑ لسانالعرب، ج 9، ص 464، «عوذ».
- ↑ مفردات، ص 595، «عوذ».
- ↑ مجمعالبیان، ج 5، ص 286.
- ↑ تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 16.
- ↑ تفسیر المنار، ج 9، ص 541.
- ↑ مجمعالبیان، ج 6، ص 593.
- ↑ روح المعانى، مج 16، ج 30، ص 499.
- ↑ تفسیر قرطبى، ج 1، ص 64.
- ↑ التفسیر الكبیر، ج 15، ص 98.
- ↑ الموسوعة الذهبیه، ج 4، ص 264.
- ↑ تفسیر قرطبى، ج 1، ص 62؛ الدرالمنثور، ج 5، ص 165؛ الموسوعة الذهبیه، ج 4، ص 263.
- ↑ احكام القرآن، ج 3، ص 282؛ تفسیر ابنكثیر، ج 1، ص 14.
- ↑ تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 14ـ16.
- ↑ الخلاف، ج 1، ص 324؛ مستمسك العروه، ج 6، ص 271.
- ↑ مجمعالبیان، ج 6، ص 593؛ المیزان، ج 12، ص 344؛ الفرقان، ج 14، ص 478.
- ↑ المیزان، ج 12، ص 344.
- ↑ جامع البیان، مج 14، ج 29، ص 134.
- ↑ مجمع البیان، ج 10، ص 555.
- ↑ مجمع البیان، ج 10، ص 555.
- ↑ التحریر والتنویر، ج 14، ص 278.
- ↑ المیزان، ج 8، ص 381؛ ج 12، ص 344.
- ↑ الكشاف، ج 2، ص 632.
- ↑ المیزان، ج 8، ص 385.
- ↑ مجمع البیان، ج 10، ص 498.
- ↑ المیزان، ج 18، ص 139.
- ↑ مجمعالبحرین، ج 3، ص 275، «عوذ».
- ↑ السنن الكبرى، ج 3، ص 378.
- ↑ تفسیر المنار، ج 9، ص 541.
- ↑ التفسیر الكبیر، ج 1، ص 64؛ الفرقان، ج 30، ص 544؛ پرواز در ملكوت، ج 2، ص 141.
- ↑ روحالمعانى، مج 1، ج 1، ص 452.
- ↑ المیزان، ج 20، ص 395ـ396.
- ↑ روحالبیان، ج 1، ص 4.
- ↑ القاموس المحیط، ج 1، ص 728، «همز».
- ↑ مجمعالبیان، ج 7، ص 117.
- ↑ القاموس المحیط، ج 1، ص 728، «همزه».
- ↑ جامعالبیان، مج 10، ج 18، ص 66.
- ↑ كشفالاسرار، ج 6، ص 466.
- ↑ همان، ص 467.
- ↑ مجمعالبیان، ج 7، ص 187؛ كشف الاسرار، ج 6، ص 466.
- ↑ تفسیر قمى، ج 2، ص 68.
- ↑ المیزان، ج 15، ص 65.
- ↑ مجمعالبیان، ج 7، ص 178.
- ↑ مفردات، ص 798، «نزغ».
- ↑ جامعالبیان، مج 6، ج 9، ص 208.
- ↑ جامعالبیان، مج 6، ج 9، ص 208.
- ↑ مجمعالبیان، ج 4، ص 788.
- ↑ مجمعالبیان، ج 4، ص 788.
- ↑ المیزان، ج 8، ص 380.
- ↑ همان، ص 380ـ381.
- ↑ مفردات، ص 531، «طوف».
- ↑ التحریر والتنویر، ج 9، ص 232.
- ↑ روحالمعانى، مج 6، ج 9، ص 215؛ المیزان، ج 8، ص 385.
- ↑ روح المعانى، مج 6، ج 9، ص 215.
- ↑ التحریر والتنویر، ج 9، ص 231، 233.
- ↑ المیزان، ج 8، ص 381.
- ↑ مفردات، ص 868، «وسوس»؛ الكشاف، ج 4، ص 823.
- ↑ الكشاف، ج 4، ص 823؛ التفسیر الكبیر، ج 32، ص 198.
- ↑ جامع البیان، مج 12، ج 24، ص 73.
- ↑ همان، مج 13، ج 25، ص 155.
- ↑ مجمعالبیان، ج 1، ص 274.
- ↑ التفسیرالكبیر، ج 32، ص 177؛ روحالمعانى، مج 16، ج 30، ص 501.
- ↑ جامعالبیان، مج 15، ج 30، ص 457؛ مجمعالبیان، ج 10، ص 866.
- ↑ جامعالبیان، مج 15، ج 30، ص 457ـ459.
- ↑ الكشاف، ج 4، ص 821.
- ↑ مجمع البیان، ج 10، ص 866.
- ↑ همان، ص 569.
- ↑ الكشاف، ج 4، ص 821؛ روحالمعانى، مج 16، ج 30، ص 503؛ المیزان، ج 20، ص 393.
- ↑ المیزان، ج 20، ص 393.
- ↑ مجمع البیان، ج 10، ص 866؛ روح المعانى، مج 16، ج 30، ص 502.
- ↑ تاج العروس، ج 3، ص 272، «نفث»؛ كشف الاسرار، ج 10، ص 670.
- ↑ مفردات، ص 816، «نفث».
- ↑ جامعالبیان، مج 15، ج 30، ص 459؛ الكشاف، ج 4، ص 821.
- ↑ كشف الاسرار، ج 10، ص 670.
- ↑ مجمعالبیان، ج 10، ص 866.
- ↑ المیزان، ج 20، ص 393.
- ↑ مجمعالبیان، ج 10، ص 866.
- ↑ الكشاف، ج 4، ص 821.
- ↑ همان، ص 822؛ المیزان، ج 20، ص 393.
- ↑ مجمعالبیان، ج 10، ص 493.
- ↑ جامع البیان، مج 15، ج 30، ص 460.
- ↑ السنن الكبرى، ج 1، ص 452؛ بحارالانوار، ج 83، ص 134؛ بیانالسعاده، ج 1، ص 24.
- ↑ مجمع البیان، ج 1، ص 89؛ تفسیر قرطبى، ج 1، ص 62؛ تفسیر ابنكثیر، ج 1، ص 15.
- ↑ التفسیر الكبیر، ج 15، ص 98.
- ↑ التحقیق، ج 8، ص 258.
- ↑ البصائر، ج 60، ص 750.
- ↑ پرواز در ملكوت، ج 2، ص 140.
- ↑ التفسیر الكبیر، ج 15، ص 98.
- ↑ تفسیر المنار، ج 9، ص 541؛ الفرقان، ج 14، ص 478ـ479.
- ↑ الفرقان، ج 30، ص 544.
- ↑ سر الصلوه، ص 84؛ بیان السعاده، ج 1، ص 24.
منابع
محمد مرادى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 97-108.