غزوه بنی قریظه: تفاوت بین نسخهها
(←پیشنهاد صلح از طرف قریظیان) |
(←اختلاف بین سران یهودی) |
||
سطر ۲۰: | سطر ۲۰: | ||
بدين ترتيب اختلاف ميان يهوديان بالا گرفت و از لحاظ روحى خود و زنانشان در وضعيت سختى قرار گرفتند. ميان يهوديان بالا گرفت و از لحاظ روحى خود و زنانشان در وضعيت سختى قرار گرفتند.<ref> السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3 ص 238؛ المغازى، ج 2، ص 504 </ref> | بدين ترتيب اختلاف ميان يهوديان بالا گرفت و از لحاظ روحى خود و زنانشان در وضعيت سختى قرار گرفتند. ميان يهوديان بالا گرفت و از لحاظ روحى خود و زنانشان در وضعيت سختى قرار گرفتند.<ref> السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3 ص 238؛ المغازى، ج 2، ص 504 </ref> | ||
+ | === اشتباه فاحش ابولبابه === | ||
+ | يهوديان از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خواستند تا اجازه دهد با ابولبابه كه از اوسيان بود، و اينان در جاهليت هم پيمان با قريظيان بودند، مشورت كند. ابولبابه به اجازه آن حضرت نزد بنى قريظه رفت. يهوديان با يادآورى دوستى سابق و كمكى كه آنان در جاهليت به اوسيان- در برابر خزرج كردهاند- از او خواستند تا بگويد تكليف آنان چيست و چه سرنوشتى در انتظارشان مى باشد. پرسش آنان اين بود كه آيا شرط رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را كه فرمود: تنها بايد بر حكم او تسليم باشند، بپذيرند يا نه. ابولبابه گفت: آرى، اما با اشاره به گلوى خود، به آنان فهماند كه چه سرنوشتى در انتظارشان است.<ref> المغازى، ج 2، ص 506 </ref> | ||
+ | |||
+ | اين اقدام ابولبابه- همان گونه كه بلافاصله خودش به آن توجه يافت- سبب مى شد تا بنى قريظه خود را تسليم نكنند. | ||
+ | === توبه ابولبابه === | ||
+ | ابولبابه از قلعه بنى قريظه خارج شد و بدون آن كه نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برود، به سوى مسجد النبى صلى الله عليه و آله و سلم رفته خود را به يكى از ستون هاى مسجد بست. او براى خيانتى كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كرده بود شروع به استغفار كرد. چندين روز- گفته اند شش روز- از ستون مزبور كه بعدها «اسطوانه توبه» نام گرفت جدا نشد تا آن كه ضمن آياتى خداوند توبه وى را پذيرفت. | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references/> |
نسخهٔ ۶ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۰۷:۴۶
بنی قریظه گروه دیگری از یهودیان ساکن مدینه بودند که در زمان هجرت رسول خدا(ص) به مدینه با ایشان پیمان صلح بستند. امّا در سال پنجم هجرت که احزاب به مدینه حمله کردند، به رسول خدا(ص) خیانت کردند و پیمان نامه ایشان را پاره کردند. پس از شکست احزاب و فرار ایشان ، بنی قریظه در قلعه های خود تنها ماندند. اینان خطری جدی برای مسلمانان بودند. به همین دلیل بلافاصله پس از غزوه احزاب ، رسول خدا(ص) دستور غزوه بنی قریظه را دادند.
محتویات
بنی قریظه
اينان طايفه اى از جذام برادران نضيرند و گفته مى شود كه يهود شدنشان در روزگار عاديا بن سموئل بود، سپس در كوهى بنام" قريظه" فرود آمدند و بان نسبت داده شدند و بقولى" قريظه" نام نياى آنها است.[۱]
علت وقوع غزوه بنی قریظه
ميان اينان و رسول خدا قرار صلحى بود پس آن را شكستند و با قريش پيوستند. پس سعد بن معاذ و عبد الله بن رواحه و خوات بن جبير را پيش آنها فرستاد تا پيمان را بيادشان آوردند ليكن پاسخى زشت دادند.خباثت يهود بنى قريظه در جريان محاصره سپاه ده هزار نفرى مشركين، قابل بخشودن نبود.
غزوه بنی قریظه
آغاز غزوه
بامداد بيست و چهارم ذى القعده بود كه رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- و مسلمانان از پيرامون خندق به مدينه بازگشتند و اسلحه خود را نهادند، اما چون هنگام ظهر فرا رسيد، جبرءيل فرود آمد و به رسول خدا گفت: خدا تو را مى فرمايد كه: بر سر «بنى- قريظه» رهسپار شوى، و هم اكنون من بر سر ايشان مى روم و در قلعه هايشان زلزله مى اندازم، رسول خدا بلال را فرمود تا: در ميان مردم اعلام كند كه هر كس مطيع و شنواى امر خدا و رسول است بايد نماز عصر را جز در «بنى قريظه» نخواند. رسول خدا «عبد اللّه بن أمّ مكتوم» را در مدينه جانشين گذاشت و با سه هزار نفر از مسلمانان كه سى و شش اسب داشتند رهسپار شد و رايت را به دست على- عليه السلام- داد، و او را پيش فرستاد.و يهوديان با ديدن آنها به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ناسزا مى گفتند.[۲] رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در نزديك چاه ابّى كه از چاه هاى بنى قريظه و پائين حره بنى قريظه بود مستقر شد. بنى قريظه در قسمت عاليه مدينه سكونت داشتند، در حالى كه مركز مدينه و مسجد النبى صلى الله عليه و آله و سلم در قسمت سافله بوده است. آن حضرت، ابتدا يهوديان را به اسلام دعوت كرد اما آنان نپذيرفتند، [۳]بنابراين محاصره ادامه يافت.
محاصره بنى قريظه به نقل ابن اسحاق بيست و پنج روز و به نقل واقدى پانزده روز (از چهارشنبه 23 ذى قعده سال پنجم) به درازا كشيد.[۴]دراين مدت تيراندازى از دو سوى در جريان بود، و يهوديان اميد آن داشتند تا با مقاومت آنها، مسلمانان دست از محاصره آنان بردارند. تيراندازى مسلمانان به حدى شديد بود كه آنان يقين كردند كه مسلمانان رفتنى نيستند.
پیشنهاد صلح از طرف قریظیان
یهودیان نمايندهاى فرستادند تا بگويد حاضرند بر اساس همان شرايطى كه بنى النضير از مدينه رفتند، از شهر خارج شوند، اما رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم راضى نشد. نوبت بعد گفتند كه هيچ گونه اموالى حتى به اندازه يك شتر نيز نخواهند برد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه بدون هيچ گونه شرطى بايد تسليم شوند.[۵]
اختلاف بین سران یهودی
سران یهودی با سه پیشنهاد بنا به گفته سیره نویسان رو به رو شدند:
- يكى آن كه اسلام را بپذيرند. اين مورد قبول واقع نشد.
- زنان و كودكان خويش را خود بكشند و پس از آن به مسلمانان حمله كنند. اگر پيروز شدند دوباره زندگى را از سر خواهند گرفت و اگر كشته شدند خانوادهاى ندارند كه به اسارت مسلمانان در آيند.اين نيز پذيرفته نشد.
- حمله ناگهانى و شبيخون به سپاه مسلمانان نيز آن هم در شب شنبه كه با يكديگر مشورت مى كردند، پذيرفته نشد.
بدين ترتيب اختلاف ميان يهوديان بالا گرفت و از لحاظ روحى خود و زنانشان در وضعيت سختى قرار گرفتند. ميان يهوديان بالا گرفت و از لحاظ روحى خود و زنانشان در وضعيت سختى قرار گرفتند.[۶]
اشتباه فاحش ابولبابه
يهوديان از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خواستند تا اجازه دهد با ابولبابه كه از اوسيان بود، و اينان در جاهليت هم پيمان با قريظيان بودند، مشورت كند. ابولبابه به اجازه آن حضرت نزد بنى قريظه رفت. يهوديان با يادآورى دوستى سابق و كمكى كه آنان در جاهليت به اوسيان- در برابر خزرج كردهاند- از او خواستند تا بگويد تكليف آنان چيست و چه سرنوشتى در انتظارشان مى باشد. پرسش آنان اين بود كه آيا شرط رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را كه فرمود: تنها بايد بر حكم او تسليم باشند، بپذيرند يا نه. ابولبابه گفت: آرى، اما با اشاره به گلوى خود، به آنان فهماند كه چه سرنوشتى در انتظارشان است.[۷]
اين اقدام ابولبابه- همان گونه كه بلافاصله خودش به آن توجه يافت- سبب مى شد تا بنى قريظه خود را تسليم نكنند.
توبه ابولبابه
ابولبابه از قلعه بنى قريظه خارج شد و بدون آن كه نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برود، به سوى مسجد النبى صلى الله عليه و آله و سلم رفته خود را به يكى از ستون هاى مسجد بست. او براى خيانتى كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كرده بود شروع به استغفار كرد. چندين روز- گفته اند شش روز- از ستون مزبور كه بعدها «اسطوانه توبه» نام گرفت جدا نشد تا آن كه ضمن آياتى خداوند توبه وى را پذيرفت.