اصحاب سَبت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'گروهى از عذاب‌شدگان يهود بر اثر سرپيچى از فرمان خداوند درباره حرمت كار در روز ش...' ایجاد کرد)
 
جز
سطر ۱: سطر ۱:
گروهى از عذاب‌شدگان يهود بر اثر سرپيچى از فرمان خداوند درباره حرمت كار در روز شنبه.
+
گروهى از عذاب‌شدگان یهود بر اثر سرپیچى از فرمان خداوند درباره حرمت كار در روز شنبه.
  
اين واژه به ‌صورت صريح تنها يك بار در آيه 47 [[سوره نساء]]/4 بكار رفته است؛ ولى در آيات 65‌ـ‌66 [[سوره بقره]]/2؛ 154 [[سوره نساء]]/4؛ 78 [[سوره مائده]]/5؛ 163 [[سوره اعراف]]/7 و 124 [[سوره نحل]]/16 داستان اين قوم و سرانجام آنان بيان گرديده است.
+
این واژه به ‌صورت صریح تنها یك بار در آیه 47 [[سوره نساء]]/4 بكار رفته است؛ ولى در آیات 65‌ـ‌66 [[سوره بقره]]/2؛ 154 [[سوره نساء]]/4؛ 78 [[سوره مائده]]/5؛ 163 [[سوره اعراف]]/7 و 124 [[سوره نحل]]/16 داستان این قوم و سرانجام آنان بیان گردیده است.
  
واژه «سَبْت» كه در زبان عبرى «شبات» خوانده مى‌شود به معناى استراحت كردن، پايان كار، [[مرگ]] و يكى از روزهاى هفته مى‌آيد.<ref> لسان‌العرب، ج‌ 6‌، ص‌ 141؛ الصحاح، ج‌ 1، ص‌ 250؛ اساس البلاغه، ص‌ 200، «سبت».</ref> وجه نامگذارى اين روز به «سبت» در نزد يهود، پايان يافتن خلقت آسمان‌ها و زمين و موجودات ديگر در آن زمان يا تعطيلى كار در آن روز و استراحت يهود و پرداختن به عبادت خداوند است.<ref> كتاب مقدس، پيدايش 2: 2‌ـ‌4؛ التحقيق، ج‌ 5، ص‌ 16، «سبت»؛ التبيان، ج‌ 1، ص‌ 290.</ref>
+
واژه «سَبْت» كه در زبان عبرى «شبات» خوانده مى‌شود به معناى استراحت كردن، پایان كار، [[مرگ]] و یكى از روزهاى هفته مى‌آید.<ref> لسان‌العرب، ج‌ 6‌، ص‌ 141؛ الصحاح، ج‌ 1، ص‌ 250؛ اساس البلاغه، ص‌ 200، «سبت».</ref> وجه نامگذارى این روز به «سبت» در نزد یهود، پایان یافتن خلقت آسمان‌ها و زمین و موجودات دیگر در آن زمان یا تعطیلى كار در آن روز و استراحت یهود و پرداختن به عبادت خداوند است.<ref> كتاب مقدس، پیدایش 2: 2‌ـ‌4؛ التحقیق، ج‌ 5، ص‌ 16، «سبت»؛ التبیان، ج‌ 1، ص‌ 290.</ref>
  
«اصحاب سبت» از قوم ‌بنى‌اسرائيل بودند: «لُعِنَ الَّذينَ كَفَروا مِن بَنى اِسرءيلَ...» ([[سوره مائده]]/5،78) و در شهرى ساحلى به ‌نام «اَيله»<ref> كشف‌الاسرار، ج ‌1، ص‌ 223؛ مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ تفسير سمرقندى، ج‌ 1، ص‌ 126.</ref> ميان «مصر» و «مدين» يا «مدين» يا «طبريه» يا «مقنا» (كه بين «مدين» و «عينونا» قرار داشته) زندگى مى‌كرده‌اند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ بحارالانوار، ج‌ 14، ص‌ 60؛الميزان، ج‌ 8‌، ص‌ 302.</ref>
+
«اصحاب سبت» از قوم ‌بنى‌اسرائیل بودند: «لُعِنَ الَّذینَ كَفَروا مِن بَنى اِسرءیلَ...» ([[سوره مائده]]/5،78) و در شهرى ساحلى به ‌نام «اَیله»<ref> كشف‌الاسرار، ج ‌1، ص‌ 223؛ مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ تفسیر سمرقندى، ج‌ 1، ص‌ 126.</ref> میان «مصر» و «مدین» یا «مدین» یا «طبریه» یا «مقنا» (كه بین «مدین» و «عینونا» قرار داشته) زندگى مى‌كرده‌اند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ بحارالانوار، ج‌ 14، ص‌ 60؛المیزان، ج‌ 8‌، ص‌ 302.</ref>
  
اين قوم در عصر پيامبرى [[حضرت داود]] عليه‌السلام بوده<ref> تفسير بيضاوى، ج‌ 1، ص‌ 109.</ref> و شمار آنان را 70000 يا 12000 نفر گفته‌اند.<ref> كشف الاسرار، ج‌ 1، ص‌ 222؛ مجمع البيان، ج‌ 4، ص‌ 756.</ref> گروهى از مورخان و مفسران نيز آن‌ها را بخشى از [[قوم ثمود]] پنداشته‌اند كه بر اثر همجوارى با بنى‌اسرائيل به ديانت يهود گرويده‌اند.(7)
+
این قوم در عصر پیامبرى [[حضرت داود]] علیه‌السلام بوده<ref> تفسیر بیضاوى، ج‌ 1، ص‌ 109.</ref> و شمار آنان را 70000 یا 12000 نفر گفته‌اند.<ref> كشف الاسرار، ج‌ 1، ص‌ 222؛ مجمع البیان، ج‌ 4، ص‌ 756.</ref> گروهى از مورخان و مفسران نیز آن‌ها را بخشى از [[قوم ثمود]] پنداشته‌اند كه بر اثر همجوارى با بنى‌اسرائیل به دیانت یهود گرویده‌اند.(7)
  
خداوند يهود را به امساك <(خوددارى از كار) و تعظيم روز جمعه فرمان داد؛(8) اما آنان در اين فرمان الهى اختلاف كرده با اين باور كه روز شنبه به سبب پايان يافتن آفرينش آسمان‌ها و زمين در آن روز بزرگترين روزهاست،<ref> كتاب مقدس، خروج 31: 12‌ـ‌18؛ تثنيه 5: 12ـ16.</ref> از پذيرفتن روزى جز شنبه سرباز زده، فرمان خداوند را ناديده گرفتند. از اين ‌رو خداوند نيز كار را بر آن‌ها سخت گرفت و كار كردن در آن روز از جمله صيد ماهى كه با توجه به ساحلى بودن محل سكونتشان از كارهاى رايج و مهم آن قوم بود، بر آن‌ها حرام گشت:<ref> تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 1، ص‌ 110؛ تفسير بيضاوى، ج‌ 1، ص‌ 109؛ الميزان، ج‌ 11، ص‌ 370.</ref>
+
خداوند یهود را به امساك <(خوددارى از كار) و تعظیم روز جمعه فرمان داد؛(8) اما آنان در این فرمان الهى اختلاف كرده با این باور كه روز شنبه به سبب پایان یافتن آفرینش آسمان‌ها و زمین در آن روز بزرگترین روزهاست،<ref> كتاب مقدس، خروج 31: 12‌ـ‌18؛ تثنیه 5: 12ـ16.</ref> از پذیرفتن روزى جز شنبه سرباز زده، فرمان خداوند را نادیده گرفتند. از این ‌رو خداوند نیز كار را بر آن‌ها سخت گرفت و كار كردن در آن روز از جمله صید ماهى كه با توجه به ساحلى بودن محل سكونتشان از كارهاى رایج و مهم آن قوم بود، بر آن‌ها حرام گشت:<ref> تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 1، ص‌ 110؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ 1، ص‌ 109؛ المیزان، ج‌ 11، ص‌ 370.</ref>
  
«اِنَّما جُعِلَ السَّبتُ عَلَى الَّذينَ اختَلَفوا فيهِ...» ([[سوره نحل]]/16،124) يهوديان تا مدتى بر اين فرمان پايبند بوده، در روزهاى شنبه با تعطيل كردن كار به عبادت و استراحت مى‌پرداختند؛ ولى ماهيان چون روزهاى شنبه خود را در امان مى‌ديدند به ‌صورت انبوه در كناره‌هاى دريا و روى آب نمايان مى‌شدند به ‌گونه‌اى كه سطح آب ديده نمى‌شد:
+
«اِنَّما جُعِلَ السَّبتُ عَلَى الَّذینَ اختَلَفوا فیهِ...» ([[سوره نحل]]/16،124) یهودیان تا مدتى بر این فرمان پایبند بوده، در روزهاى شنبه با تعطیل كردن كار به عبادت و استراحت مى‌پرداختند؛ ولى ماهیان چون روزهاى شنبه خود را در امان مى‌دیدند به ‌صورت انبوه در كناره‌هاى دریا و روى آب نمایان مى‌شدند به ‌گونه‌اى كه سطح آب دیده نمى‌شد:
  
«...‌تَأتيهِم حيتانُهُم يَومَ سَبتِهِم شُرَّعـًا‌...» ([[سوره اعراف]]/7،163)؛ ولى در روزهاى ديگر به زير آب رفته و جز شمار اندكى بر روى آب نمى‌آمدند: «...‌و يَومَ لايَسبِتونَ لاتَأتيهِم‌...» (سوره اعراف/7،163) آنان مدتى اين وضع را تحمل ‌كرده مانند گذشتگان و پدرانشان از صيد ماهى در روز شنبه پرهيز مى‌كردند؛ ولى پس از آن نتوانستند بر تمايلات نفسانى خود چيره شوند و چون از يك سو نمى‌خواستند از فرمان الهى سرپيچى كرده، گرفتار كيفر شوند و از سوى ديگر حاضر نبودند از خيل ماهيان روز شنبه بى‌بهره باشند به حيله‌اى دست زدند كه ظاهر آن فرمانبرى و باطنش نافرمانى بود.
+
«...‌تَأتیهِم حیتانُهُم یَومَ سَبتِهِم شُرَّعـًا‌...» ([[سوره اعراف]]/7،163)؛ ولى در روزهاى دیگر به زیر آب رفته و جز شمار اندكى بر روى آب نمى‌آمدند: «...‌و یَومَ لایَسبِتونَ لاتَأتیهِم‌...» (سوره اعراف/7،163) آنان مدتى این وضع را تحمل ‌كرده مانند گذشتگان و پدرانشان از صید ماهى در روز شنبه پرهیز مى‌كردند؛ ولى پس از آن نتوانستند بر تمایلات نفسانى خود چیره شوند و چون از یك سو نمى‌خواستند از فرمان الهى سرپیچى كرده، گرفتار كیفر شوند و از سوى دیگر حاضر نبودند از خیل ماهیان روز شنبه بى‌بهره باشند به حیله‌اى دست زدند كه ظاهر آن فرمانبرى و باطنش نافرمانى بود.
  
آنان در كنار دريا حوضچه‌هايى حفر كرده و از طرف دريا جوي‌هايى را به اين حوضچه‌ها كشيدند. روز شنبه هنگامى كه آب دريا بالا مى‌آمد به وسيله اين جوي‌ها ماهيان زيادى به سوى حوضچه‌ها هدايت مى‌شدند و هنگامى كه آب دريا پايين مى‌آمد در آن حوضچه‌ها گرفتار مى‌شدند و در روز يكشنبه آن‌ها را صيد مى‌كردند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ تفسير قرطبى، ج‌ 7، ص‌ 94؛ نورالثقلين، ج ‌1، ص‌ 86‌.</ref>
+
آنان در كنار دریا حوضچه‌هایى حفر كرده و از طرف دریا جوی‌هایى را به این حوضچه‌ها كشیدند. روز شنبه هنگامى كه آب دریا بالا مى‌آمد به وسیله این جوی‌ها ماهیان زیادى به سوى حوضچه‌ها هدایت مى‌شدند و هنگامى كه آب دریا پایین مى‌آمد در آن حوضچه‌ها گرفتار مى‌شدند و در روز یكشنبه آن‌ها را صید مى‌كردند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 7، ص‌ 94؛ نورالثقلین، ج ‌1، ص‌ 86‌.</ref>
  
برخى نيز گفته‌اند: آن‌ها در شب شنبه تورهاى ماهيگيرى را مى‌گستراندند و چون روز شنبه ماهيان زيادى در تورها جمع مى‌شد روز يكشنبه تورها را جمع‌آورى مى‌كردند و از اين راه اموال فراوانى بدست مى‌آوردند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ تفسير ابن‌كثير، ج ‌1، ص‌ 109؛ نمونه، ج‌ 6‌، ص‌ 423.</ref> در آغاز اين كار با ترس و پنهانى صورت مى‌گرفت ولى به تدريج در ميان آنان گسترش يافت و صورتى آشكار به خود گرفت؛ اما در برابر اين گروه كه با حيله به صيد ماهى مى‌پرداختند دو گروه ديگر وجود داشتند: گروهى كه نه به صيد ماهى مى‌پرداختند و نه صيادان را از اين كار نهى مى‌كردند و موعظه آن‌ها را بى‌فايده دانسته، مى‌گفتند: آنان را به حال خود واگذاريد تا نابود يا به عذاب الهى گرفتار شوند:
+
برخى نیز گفته‌اند: آن‌ها در شب شنبه تورهاى ماهیگیرى را مى‌گستراندند و چون روز شنبه ماهیان زیادى در تورها جمع مى‌شد روز یكشنبه تورها را جمع‌آورى مى‌كردند و از این راه اموال فراوانى بدست مى‌آوردند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج ‌1، ص‌ 109؛ نمونه، ج‌ 6‌، ص‌ 423.</ref> در آغاز این كار با ترس و پنهانى صورت مى‌گرفت ولى به تدریج در میان آنان گسترش یافت و صورتى آشكار به خود گرفت؛ اما در برابر این گروه كه با حیله به صید ماهى مى‌پرداختند دو گروه دیگر وجود داشتند: گروهى كه نه به صید ماهى مى‌پرداختند و نه صیادان را از این كار نهى مى‌كردند و موعظه آن‌ها را بى‌فایده دانسته، مى‌گفتند: آنان را به حال خود واگذارید تا نابود یا به عذاب الهى گرفتار شوند:
  
«...لِمَ تَعِظونَ قَومـًا اَللّهُ مُهلِكُهُم اَو مُعَذِّبُهُم عَذابـًا شَديدًا...»(سوره اعراف/7،164) گروه ديگر كسانى بودند كه به فرمان‌هاى پيامبرشان پايبند بوده و به اميد اين كه گناهكاران به سخنانشان گوش فرا داده از اين عمل دست بكشند به هدايت گمراهان پرداخته و آنان را از اين كار باز مى‌داشتند. اين گروه كه به گفته برخى حدود 10000 نفر<ref> [[بحارالانوار]]، ج‌ 14، ص‌ 56.</ref> بودند هنگامى كه ديدند سخنانشان در گناهكاران اثرى ندارد از آنان جدا شدند.<ref> تفسير بيضاوى، ج‌ 2، ص ‌121؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ 3، ص‌ 1385؛ روض‌الجنان، ج‌ 1، ص‌ 323.</ref>
+
«...لِمَ تَعِظونَ قَومـًا اَللّهُ مُهلِكُهُم اَو مُعَذِّبُهُم عَذابـًا شَدیدًا...»(سوره اعراف/7،164) گروه دیگر كسانى بودند كه به فرمان‌هاى پیامبرشان پایبند بوده و به امید این كه گناهكاران به سخنانشان گوش فرا داده از این عمل دست بكشند به هدایت گمراهان پرداخته و آنان را از این كار باز مى‌داشتند. این گروه كه به گفته برخى حدود 10000 نفر<ref> [[بحارالانوار]]، ج‌ 14، ص‌ 56.</ref> بودند هنگامى كه دیدند سخنانشان در گناهكاران اثرى ندارد از آنان جدا شدند.<ref> تفسیر بیضاوى، ج‌ 2، ص ‌121؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ 3، ص‌ 1385؛ روض‌الجنان، ج‌ 1، ص‌ 323.</ref>
  
به تصريح [[قرآن]]، گروهى كه در برابر اين منكر ساكت نشده و نهى از منكر نمودند، نجات يافته گرفتار عذاب نشدند: «...اَنجَينا الَّذينَ يَنهَونَ عَنِ السّوءِ...». ([[سوره اعراف]]/7،165)؛ اما درباره گروه دوم كه نهى از منكر را ترك كردند. برخى از مفسران گفته‌اند كه آن‌ها نيز نجات يافتند زيرا آيه «...‌و ‌اَخَذنَا الَّذينَ ظَلَموا بِعَذاب بَيس بِما ‌كانوا يَفسُقون».(سوره اعراف/7،165) آنان را دربر نمى‌گيرد چون آن‌ها مى‌دانستند سخنانشان در گناهكاران اثرى ندارد.<ref> الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 171؛ مجمع‌البيان، ج ‌4، ص‌ 758؛ الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 588‌.</ref>
+
به تصریح [[قرآن]]، گروهى كه در برابر این منكر ساكت نشده و نهى از منكر نمودند، نجات یافته گرفتار عذاب نشدند: «...اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السّوءِ...». ([[سوره اعراف]]/7،165)؛ اما درباره گروه دوم كه نهى از منكر را ترك كردند. برخى از مفسران گفته‌اند كه آن‌ها نیز نجات یافتند زیرا آیه «...‌و ‌اَخَذنَا الَّذینَ ظَلَموا بِعَذاب بَیس بِما ‌كانوا یَفسُقون».(سوره اعراف/7،165) آنان را دربر نمى‌گیرد چون آن‌ها مى‌دانستند سخنانشان در گناهكاران اثرى ندارد.<ref> الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 171؛ مجمع‌البیان، ج ‌4، ص‌ 758؛ الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 588‌.</ref>
  
برخى ديگر مى‌گويند: آنان دچار عذاب شده به ‌صورت مورچه مسخ شدند<ref> كنزالدقائق، ج‌ 5، ص‌ 223؛ بحارالانوار، ج‌ 14، ص‌ 54؛ سعدالسعود، ص‌ 220.</ref> و آيه «...‌و ‌اَخَذنَا الَّذينَ ظَلَموا بِعَذاب بَيس...» (سوره اعراف/7،165) شامل آن‌ها نيز مى‌شود زيرا خداوند فقط نهى كنندگان از منكر را از نجات‌يافتگان خوانده است: «فَلَمّا نَسوا ما‌ذُكِّروا بِهِ اَنجَينا الَّذينَ يَنهَونَ عَنِ السّوءِ‌...». (اعراف/7،165) گروهى از مفسران نيز درباره آنان سكوت كرده سرانجام آنان را نامعلوم دانسته‌اند.(17)
+
برخى دیگر مى‌گویند: آنان دچار عذاب شده به ‌صورت مورچه مسخ شدند<ref> كنزالدقائق، ج‌ 5، ص‌ 223؛ بحارالانوار، ج‌ 14، ص‌ 54؛ سعدالسعود، ص‌ 220.</ref> و آیه «...‌و ‌اَخَذنَا الَّذینَ ظَلَموا بِعَذاب بَیس...» (سوره اعراف/7،165) شامل آن‌ها نیز مى‌شود زیرا خداوند فقط نهى كنندگان از منكر را از نجات‌یافتگان خوانده است: «فَلَمّا نَسوا ما‌ذُكِّروا بِهِ اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السّوءِ‌...». (اعراف/7،165) گروهى از مفسران نیز درباره آنان سكوت كرده سرانجام آنان را نامعلوم دانسته‌اند.(17)
  
اما گروهى كه ماهى صيد مى‌كردند به ‌صورت ميمون مسخ شدند: «فَلَمّا عَتَوا عَن ما نُهوا عَنهُ قُلنا لَهُم كونوا قِرَدَةً خسِين» (سوره اعراف/7،166) آيه ‌65 سوره بقره/2 نيز تجاوزكارى اصحاب سبت و مسخ شدن آنان به ميمون را گزارش مى‌كند: «و‌لَقَد عَلِمتُمُ الَّذينَ اعتَدَوا مِنكُم فِى السَّبتِ فَقُلنا لَهُم كونوا قِرَدَةً خسِين» و طبق برخى روايات و گفته مفسران و مورخان بعد از سه<ref> التبيان، ج 1، ص‌ 290؛ روض‌الجنان، ج 1، ص‌ 324؛ تفسير ‌صدرالمتألهين، ج‌ 3، ص‌ 468.</ref> يا 7(19) روز باد و باران شديدى همه آنان را به درون دريا ريخت و هيچ فردى از آنان بر روى خشكى نماند؛<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 1، ص ‌264.</ref> همچنين بنابر نظر بيشتر مفسران از آيه «لُعِنَ الَّذينَ كَفَروا مِن بَنى اِسرءيلَ عَلى لِسانِ داوودَ و عيسَى ابنِ مَريَمَ ذلِكَ بِما عَصَوا و كانوا يَعتَدون» ([[سوره مائده]]/5،78) برمى‌آيد كه قومى كه بر اثر نافرمانى از دستور خدا مورد لعن [[حضرت داود]] علیه‌السلام قرار گرفتند همان اهل «اَيله» بودند و به سبب بى‌اعتنايى به حرمت صيد ماهى در روز شنبه حضرت داود علیه‌السلام آنان را نفرين كرد و گفت: «خدايا آن‌ها را لباس لعنت و عذاب بپوشان» و خداوند آن‌ها را به ‌صورت ميمون مسخ كرد.<ref> همان، ج 3، ص 357؛ الميزان، ج‌ 6، ص‌ 82‌.</ref>
+
اما گروهى كه ماهى صید مى‌كردند به ‌صورت میمون مسخ شدند: «فَلَمّا عَتَوا عَن ما نُهوا عَنهُ قُلنا لَهُم كونوا قِرَدَةً خسِین» (سوره اعراف/7،166) آیه ‌65 سوره بقره/2 نیز تجاوزكارى اصحاب سبت و مسخ شدن آنان به میمون را گزارش مى‌كند: «و‌لَقَد عَلِمتُمُ الَّذینَ اعتَدَوا مِنكُم فِى السَّبتِ فَقُلنا لَهُم كونوا قِرَدَةً خسِین» و طبق برخى روایات و گفته مفسران و مورخان بعد از سه<ref> التبیان، ج 1، ص‌ 290؛ روض‌الجنان، ج 1، ص‌ 324؛ تفسیر ‌صدرالمتألهین، ج‌ 3، ص‌ 468.</ref> یا 7(19) روز باد و باران شدیدى همه آنان را به درون دریا ریخت و هیچ فردى از آنان بر روى خشكى نماند؛<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 1، ص ‌264.</ref> همچنین بنابر نظر بیشتر مفسران از آیه «لُعِنَ الَّذینَ كَفَروا مِن بَنى اِسرءیلَ عَلى لِسانِ داوودَ و عیسَى ابنِ مَریَمَ ذلِكَ بِما عَصَوا و كانوا یَعتَدون» ([[سوره مائده]]/5،78) برمى‌آید كه قومى كه بر اثر نافرمانى از دستور خدا مورد لعن [[حضرت داود]] علیه‌السلام قرار گرفتند همان اهل «اَیله» بودند و به سبب بى‌اعتنایى به حرمت صید ماهى در روز شنبه حضرت داود علیه‌السلام آنان را نفرین كرد و گفت: «خدایا آن‌ها را لباس لعنت و عذاب بپوشان» و خداوند آن‌ها را به ‌صورت میمون مسخ كرد.<ref> همان، ج 3، ص 357؛ المیزان، ج‌ 6، ص‌ 82‌.</ref>
  
از ديگر آياتى كه مفسران آن را درباره گناه اصحاب سبت دانسته‌اند آيه «قُل هَل اُنَبِّئُكُم بِشَرّ مِن ذلِكَ مَثوبَةً عِندَاللّهِ مَن لَعَنَهُ اللّهُ و غَضِبَ عَلَيهِ و جَعَلَ مِنهُمُ القِرَدَةَ و الخَنازيرَ و عَبَدَ الطّغوتَ اُولئِكَ شَرٌّ مَكانـًا و اَضَلُّ عَن سَواءِ السَّبيل» (سوره مائده/5،60) است كه ضمير «مِنهُم» در آن به اصحاب سبت باز مى‌گردد. بر اثر گناهى كه مرتكب شده بودند خداوند جوانان آن‌ها را به ميمون و پيرانشان را به خوك مسخ كرد.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 333؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌ 1، ص‌ 109.</ref>
+
از دیگر آیاتى كه مفسران آن را درباره گناه اصحاب سبت دانسته‌اند آیه «قُل هَل اُنَبِّئُكُم بِشَرّ مِن ذلِكَ مَثوبَةً عِندَاللّهِ مَن لَعَنَهُ اللّهُ و غَضِبَ عَلَیهِ و جَعَلَ مِنهُمُ القِرَدَةَ و الخَنازیرَ و عَبَدَ الطّغوتَ اُولئِكَ شَرٌّ مَكانـًا و اَضَلُّ عَن سَواءِ السَّبیل» (سوره مائده/5،60) است كه ضمیر «مِنهُم» در آن به اصحاب سبت باز مى‌گردد. بر اثر گناهى كه مرتكب شده بودند خداوند جوانان آن‌ها را به میمون و پیرانشان را به خوك مسخ كرد.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 333؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 1، ص‌ 109.</ref>
  
برخى ديگر نيز گفته‌اند: كسانى ‌كه به ميمون مسخ شدند اصحاب سبت و كسانى كه به خوك مسخ شدند كافرانى بودند كه پس از معجزه [[حضرت عيسى]] عليه‌السلام و نزول مائده آسمانى همچنان بر كفر خود اصرار ورزيدند.<ref> كشف‌الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 165؛ مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 333.</ref> شايان ذكر است كه «قرده» در قرآن فقط در سه آيه پيش گفته آمده و همه موارد مربوط به داستان اصحاب سبت است.
+
برخى دیگر نیز گفته‌اند: كسانى ‌كه به میمون مسخ شدند اصحاب سبت و كسانى كه به خوك مسخ شدند كافرانى بودند كه پس از معجزه [[حضرت عیسى]] علیه‌السلام و نزول مائده آسمانى همچنان بر كفر خود اصرار ورزیدند.<ref> كشف‌الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 165؛ مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 333.</ref> شایان ذكر است كه «قرده» در قرآن فقط در سه آیه پیش گفته آمده و همه موارد مربوط به داستان اصحاب سبت است.
  
'''كيفيت مسخ اصحاب سبت:'''
+
'''كیفیت مسخ اصحاب سبت:'''
  
مفسران درباره كيفيت مسخ اختلاف نظر دارند؛ بيشتر آنان در ذيل يكى از آياتى كه درباره اصحاب سبت آمده تصريح دارند كه مسخ آن‌ها جسمانى بوده<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 759؛ تفسير صدرالمتالهين، ج‌ 3، ص‌ 472.</ref> و آنان به ‌صورت ميمون و خوك درآمدند، به ‌گونه‌اى كه مردم نيز آنان را با اين هيئت مشاهده كردند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 759؛ سعد السعود، ص‌ 219.</ref>
+
مفسران درباره كیفیت مسخ اختلاف نظر دارند؛ بیشتر آنان در ذیل یكى از آیاتى كه درباره اصحاب سبت آمده تصریح دارند كه مسخ آن‌ها جسمانى بوده<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 759؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج‌ 3، ص‌ 472.</ref> و آنان به ‌صورت میمون و خوك درآمدند، به ‌گونه‌اى كه مردم نیز آنان را با این هیئت مشاهده كردند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 759؛ سعد السعود، ص‌ 219.</ref>
  
حتى برخى از مفسران گفته‌اند: مردان آن‌ها به‌ صورت ميمون‌هاى نرينه و زنانشان به ميمون‌هاى مادينه مسخ شدند.<ref> الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 588.</ref> صدرالمتألهين نيز با بيان استدلالى بر اين باور است كه مسخ اين قوم مى‌تواند، جسمانى باشد و دليلى بر استحاله آن نيست.<ref> تفسير صدرالمتالهين، ج‌ 3، ص‌ 472.</ref> در برابر قول اول، گروهى با استناد به اين كه مسخ جسمانى مستلزم بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه است گفته‌اند: مسخ نمى‌تواند جسمانى باشد بلكه قلوبشان مسخ شد.(28)
+
حتى برخى از مفسران گفته‌اند: مردان آن‌ها به‌ صورت میمون‌هاى نرینه و زنانشان به میمون‌هاى مادینه مسخ شدند.<ref> الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 588.</ref> صدرالمتألهین نیز با بیان استدلالى بر این باور است كه مسخ این قوم مى‌تواند، جسمانى باشد و دلیلى بر استحاله آن نیست.<ref> تفسیر صدرالمتالهین، ج‌ 3، ص‌ 472.</ref> در برابر قول اول، گروهى با استناد به این كه مسخ جسمانى مستلزم بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه است گفته‌اند: مسخ نمى‌تواند جسمانى باشد بلكه قلوبشان مسخ شد.(28)
  
[[علامه طباطبايى]] ضمن پذيرش استحاله بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه، مسخ را از مصاديق آن ندانسته و قول اول را ‌مى‌پذيرد.<ref> الميزان، ج‌ 1، ص‌ 206.</ref>
+
[[علامه طباطبایى]] ضمن پذیرش استحاله بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه، مسخ را از مصادیق آن ندانسته و قول اول را ‌مى‌پذیرد.<ref> المیزان، ج‌ 1، ص‌ 206.</ref>
  
 
'''عبرت‌هاى داستان اصحاب سبت:'''
 
'''عبرت‌هاى داستان اصحاب سبت:'''
  
بيان داستان اصحاب سبت درسى براى همگان است، گرچه تنها پرهيزكاران از اين درس بهره مى‌برند: «...‌فَجَعَلنها نَكلاً لِما بَينَ يَدَيها و ما خَلفَها و مَوعِظَةً لِلمُتَّقين». ([[سوره بقره]]/2،66)
+
بیان داستان اصحاب سبت درسى براى همگان است، گرچه تنها پرهیزكاران از این درس بهره مى‌برند: «...‌فَجَعَلنها نَكلاً لِما بَینَ یَدَیها و ما خَلفَها و مَوعِظَةً لِلمُتَّقین». ([[سوره بقره]]/2،66)
  
مفسران گفته‌اند: اين آيه خطاب به يهوديان زمان رسول ‌اكرم صلى الله عليه و آله است و مراد از ذكر اين داستان مى‌تواند دو چيز باشد:
+
مفسران گفته‌اند: این آیه خطاب به یهودیان زمان رسول ‌اكرم صلى الله علیه و آله است و مراد از ذكر این داستان مى‌تواند دو چیز باشد:
  
# ‌اظهار معجزه [[حضرت محمد]] صلى الله عليه و آله زيرا آن حضرت به رغم نخواندن كتاب و نوشته‌اى، از داستان‌هاى گذشتگان خبر داد.<ref> التفسير الكبير، ج‌ 3، ص‌ 110.</ref>
+
# ‌اظهار معجزه [[حضرت محمد]] صلى الله علیه و آله زیرا آن حضرت به رغم نخواندن كتاب و نوشته‌اى، از داستان‌هاى گذشتگان خبر داد.<ref> التفسیر الكبیر، ج‌ 3، ص‌ 110.</ref>
  
# اندرز و هشدارى است به يهوديان زمانِ حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه ممكن است شما هم بر اثر تمرد از فرمان‌هاى خدا گرفتار چنين عذابى شويد. برخى نيز آن را براى اندرز و پند اقوام ديگر دانسته‌اند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 1، ص‌ 265.</ref>
+
# اندرز و هشدارى است به یهودیان زمانِ حضرت رسول صلى الله علیه و آله كه ممكن است شما هم بر اثر تمرد از فرمان‌هاى خدا گرفتار چنین عذابى شوید. برخى نیز آن را براى اندرز و پند اقوام دیگر دانسته‌اند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 1، ص‌ 265.</ref>
  
گروهى از مفسران نيز منظور از متقين در آيه «...‌و مَوعِظَةً لِلمُتَّقين»(سوره بقره/2،66) را امت حضرت محمد صلى الله عليه و آله دانسته‌اند؛<ref> تفسير ابن‌كثير، ج ‌1، ص‌ 111؛ البحرالمحيط، ج‌ 1، ص‌ 399؛ الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 185.</ref> همچنين از آيه «ولَقَد عَلِمتُمُ الَّذينَ اعتَدَوا...» (سوره بقره/2،65) بر‌مى‌آيد كه داستان اين قوم در كتب مقدس پيشين نيز بيان شده است زيرا مخاطب «عَلِمتُم» يهوديان هستند.
+
گروهى از مفسران نیز منظور از متقین در آیه «...‌و مَوعِظَةً لِلمُتَّقین»(سوره بقره/2،66) را امت حضرت محمد صلى الله علیه و آله دانسته‌اند؛<ref> تفسیر ابن‌كثیر، ج ‌1، ص‌ 111؛ البحرالمحیط، ج‌ 1، ص‌ 399؛ الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 185.</ref> همچنین از آیه «ولَقَد عَلِمتُمُ الَّذینَ اعتَدَوا...» (سوره بقره/2،65) بر‌مى‌آید كه داستان این قوم در كتب مقدس پیشین نیز بیان شده است زیرا مخاطب «عَلِمتُم» یهودیان هستند.
  
در آيه «ياَيُّهَا الَّذينَ اُوتوا الكِتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم مِن قَبلِ اَن نَطمِسَ وُجوهـًا فَنَرُدَّها عَلى اَدبارِها اَو نَلعَنَهُم كَما لَعَنّا اَصحبَ السَّبتِ...» ([[سوره نساء]]/4،47) نيز اهل ‌كتاب را از دچار شدن به عذاب اصحاب سبت برحذر داشته و آن‌ها را نيز به اين ‌گونه عذاب‌ها تهديد مى‌كند. از اين آيه نيز چنين برمى‌آيد كه اهل كتاب نيز از گناه و عذاب اين قوم آگاهى داشته‌اند كه خداوند به آن‌ها يادآورى مى‌كند.
+
در آیه «یاَیُّهَا الَّذینَ اُوتوا الكِتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم مِن قَبلِ اَن نَطمِسَ وُجوهـًا فَنَرُدَّها عَلى اَدبارِها اَو نَلعَنَهُم كَما لَعَنّا اَصحبَ السَّبتِ...» ([[سوره نساء]]/4،47) نیز اهل ‌كتاب را از دچار شدن به عذاب اصحاب سبت برحذر داشته و آن‌ها را نیز به این ‌گونه عذاب‌ها تهدید مى‌كند. از این آیه نیز چنین برمى‌آید كه اهل كتاب نیز از گناه و عذاب این قوم آگاهى داشته‌اند كه خداوند به آن‌ها یادآورى مى‌كند.
  
درس ديگرِ اين داستان اهميت «نهى از منكر» و سكوت نكردن در برابر پليدي‌هاست زيرا كسانى كه در برابر گناه صيادان سكوت نكردند، از عذاب نجات يافتند: «...‌اَنجَينا الَّذينَ يَنهَونَ عَنِ السّوءِ...»(سوره اعراف/7،165) و نيز برخى مفسران از اين داستان استفاده كرده‌اند كه اميد نداشتن به تأثير نهى ازمنكر مجوز ترك اين واجب ‌نمى‌شود<ref> جامع البيان، مج‌ 6، ج‌ 9، ص‌ 124‌ـ‌125؛ التبيان، ج‌ 5، ص‌ 13.</ref> زيرا نهى كنندگان از منكر، در پاسخ كسانى كه اين عمل را بى‌فايده مى‌دانستند و مى‌گفتند: «...‌لِمَ‌تَعِظونَ قَومـًا اَللّهُ مُهلِكُهُم اَو مُعَذِّبُهُم عَذابـًا شَديدًا‌...» (سوره اعراف/7،164)
+
درس دیگرِ این داستان اهمیت «نهى از منكر» و سكوت نكردن در برابر پلیدی‌هاست زیرا كسانى كه در برابر گناه صیادان سكوت نكردند، از عذاب نجات یافتند: «...‌اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السّوءِ...»(سوره اعراف/7،165) و نیز برخى مفسران از این داستان استفاده كرده‌اند كه امید نداشتن به تأثیر نهى ازمنكر مجوز ترك این واجب ‌نمى‌شود<ref> جامع البیان، مج‌ 6، ج‌ 9، ص‌ 124‌ـ‌125؛ التبیان، ج‌ 5، ص‌ 13.</ref> زیرا نهى كنندگان از منكر، در پاسخ كسانى كه این عمل را بى‌فایده مى‌دانستند و مى‌گفتند: «...‌لِمَ‌تَعِظونَ قَومـًا اَللّهُ مُهلِكُهُم اَو مُعَذِّبُهُم عَذابـًا شَدیدًا‌...» (سوره اعراف/7،164)
  
گفتند: نهى از منكر ما براى اين است كه در برابر خدا عذرى داشته باشيم يا اين كه شايد هم نهى ما اثر ‌كرده، آن‌ها از اين عمل دست بكشند:<ref> جامع‌البيان، مج 6، ج 9، ص 124ـ131؛ تفسير قرطبى، ج‌ 7، ص‌ 195.</ref> «...‌قالوا مَعذِرَةً اِلى رَبِّكُم و لَعَلَّهُم يَتَّقون». ([[سوره اعراف]]/7،164)
+
گفتند: نهى از منكر ما براى این است كه در برابر خدا عذرى داشته باشیم یا این كه شاید هم نهى ما اثر ‌كرده، آن‌ها از این عمل دست بكشند:<ref> جامع‌البیان، مج 6، ج 9، ص 124ـ131؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 7، ص‌ 195.</ref> «...‌قالوا مَعذِرَةً اِلى رَبِّكُم و لَعَلَّهُم یَتَّقون». ([[سوره اعراف]]/7،164)
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==
 
<references />
 
<references />
(7)‌. الميزان، ج‌ 8‌، ص‌ 302.
+
(7)‌. المیزان، ج‌ 8‌، ص‌ 302.
  
(8)‌. نورالثقلين، ج‌ 1، ص‌ 87‌.
+
(8)‌. نورالثقلین، ج‌ 1، ص‌ 87‌.
  
  
(17)‌. مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ تفسير بغوى، ج‌ 2، ص‌ 175.
+
(17)‌. مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ تفسیر بغوى، ج‌ 2، ص‌ 175.
  
  
(19)‌. مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 759؛ البحرالمحيط، ج‌ 1، ص‌ 398.
+
(19)‌. مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 759؛ البحرالمحیط، ج‌ 1، ص‌ 398.
  
  
(28)‌. جامع‌البيان، مج ‌1، ج‌ 1، ص ‌472؛ البحر المحيط، ج‌ 1، ص‌ 397.
+
(28)‌. جامع‌البیان، مج ‌1، ج‌ 1، ص ‌472؛ البحر المحیط، ج‌ 1، ص‌ 397.
  
  

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۴۵

گروهى از عذاب‌شدگان یهود بر اثر سرپیچى از فرمان خداوند درباره حرمت كار در روز شنبه.

این واژه به ‌صورت صریح تنها یك بار در آیه 47 سوره نساء/4 بكار رفته است؛ ولى در آیات 65‌ـ‌66 سوره بقره/2؛ 154 سوره نساء/4؛ 78 سوره مائده/5؛ 163 سوره اعراف/7 و 124 سوره نحل/16 داستان این قوم و سرانجام آنان بیان گردیده است.

واژه «سَبْت» كه در زبان عبرى «شبات» خوانده مى‌شود به معناى استراحت كردن، پایان كار، مرگ و یكى از روزهاى هفته مى‌آید.[۱] وجه نامگذارى این روز به «سبت» در نزد یهود، پایان یافتن خلقت آسمان‌ها و زمین و موجودات دیگر در آن زمان یا تعطیلى كار در آن روز و استراحت یهود و پرداختن به عبادت خداوند است.[۲]

«اصحاب سبت» از قوم ‌بنى‌اسرائیل بودند: «لُعِنَ الَّذینَ كَفَروا مِن بَنى اِسرءیلَ...» (سوره مائده/5،78) و در شهرى ساحلى به ‌نام «اَیله»[۳] میان «مصر» و «مدین» یا «مدین» یا «طبریه» یا «مقنا» (كه بین «مدین» و «عینونا» قرار داشته) زندگى مى‌كرده‌اند.[۴]

این قوم در عصر پیامبرى حضرت داود علیه‌السلام بوده[۵] و شمار آنان را 70000 یا 12000 نفر گفته‌اند.[۶] گروهى از مورخان و مفسران نیز آن‌ها را بخشى از قوم ثمود پنداشته‌اند كه بر اثر همجوارى با بنى‌اسرائیل به دیانت یهود گرویده‌اند.(7)

خداوند یهود را به امساك <(خوددارى از كار) و تعظیم روز جمعه فرمان داد؛(8) اما آنان در این فرمان الهى اختلاف كرده با این باور كه روز شنبه به سبب پایان یافتن آفرینش آسمان‌ها و زمین در آن روز بزرگترین روزهاست،[۷] از پذیرفتن روزى جز شنبه سرباز زده، فرمان خداوند را نادیده گرفتند. از این ‌رو خداوند نیز كار را بر آن‌ها سخت گرفت و كار كردن در آن روز از جمله صید ماهى كه با توجه به ساحلى بودن محل سكونتشان از كارهاى رایج و مهم آن قوم بود، بر آن‌ها حرام گشت:[۸]

«اِنَّما جُعِلَ السَّبتُ عَلَى الَّذینَ اختَلَفوا فیهِ...» (سوره نحل/16،124) یهودیان تا مدتى بر این فرمان پایبند بوده، در روزهاى شنبه با تعطیل كردن كار به عبادت و استراحت مى‌پرداختند؛ ولى ماهیان چون روزهاى شنبه خود را در امان مى‌دیدند به ‌صورت انبوه در كناره‌هاى دریا و روى آب نمایان مى‌شدند به ‌گونه‌اى كه سطح آب دیده نمى‌شد:

«...‌تَأتیهِم حیتانُهُم یَومَ سَبتِهِم شُرَّعـًا‌...» (سوره اعراف/7،163)؛ ولى در روزهاى دیگر به زیر آب رفته و جز شمار اندكى بر روى آب نمى‌آمدند: «...‌و یَومَ لایَسبِتونَ لاتَأتیهِم‌...» (سوره اعراف/7،163) آنان مدتى این وضع را تحمل ‌كرده مانند گذشتگان و پدرانشان از صید ماهى در روز شنبه پرهیز مى‌كردند؛ ولى پس از آن نتوانستند بر تمایلات نفسانى خود چیره شوند و چون از یك سو نمى‌خواستند از فرمان الهى سرپیچى كرده، گرفتار كیفر شوند و از سوى دیگر حاضر نبودند از خیل ماهیان روز شنبه بى‌بهره باشند به حیله‌اى دست زدند كه ظاهر آن فرمانبرى و باطنش نافرمانى بود.

آنان در كنار دریا حوضچه‌هایى حفر كرده و از طرف دریا جوی‌هایى را به این حوضچه‌ها كشیدند. روز شنبه هنگامى كه آب دریا بالا مى‌آمد به وسیله این جوی‌ها ماهیان زیادى به سوى حوضچه‌ها هدایت مى‌شدند و هنگامى كه آب دریا پایین مى‌آمد در آن حوضچه‌ها گرفتار مى‌شدند و در روز یكشنبه آن‌ها را صید مى‌كردند.[۹]

برخى نیز گفته‌اند: آن‌ها در شب شنبه تورهاى ماهیگیرى را مى‌گستراندند و چون روز شنبه ماهیان زیادى در تورها جمع مى‌شد روز یكشنبه تورها را جمع‌آورى مى‌كردند و از این راه اموال فراوانى بدست مى‌آوردند.[۱۰] در آغاز این كار با ترس و پنهانى صورت مى‌گرفت ولى به تدریج در میان آنان گسترش یافت و صورتى آشكار به خود گرفت؛ اما در برابر این گروه كه با حیله به صید ماهى مى‌پرداختند دو گروه دیگر وجود داشتند: گروهى كه نه به صید ماهى مى‌پرداختند و نه صیادان را از این كار نهى مى‌كردند و موعظه آن‌ها را بى‌فایده دانسته، مى‌گفتند: آنان را به حال خود واگذارید تا نابود یا به عذاب الهى گرفتار شوند:

«...لِمَ تَعِظونَ قَومـًا اَللّهُ مُهلِكُهُم اَو مُعَذِّبُهُم عَذابـًا شَدیدًا...»(سوره اعراف/7،164) گروه دیگر كسانى بودند كه به فرمان‌هاى پیامبرشان پایبند بوده و به امید این كه گناهكاران به سخنانشان گوش فرا داده از این عمل دست بكشند به هدایت گمراهان پرداخته و آنان را از این كار باز مى‌داشتند. این گروه كه به گفته برخى حدود 10000 نفر[۱۱] بودند هنگامى كه دیدند سخنانشان در گناهكاران اثرى ندارد از آنان جدا شدند.[۱۲]

به تصریح قرآن، گروهى كه در برابر این منكر ساكت نشده و نهى از منكر نمودند، نجات یافته گرفتار عذاب نشدند: «...اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السّوءِ...». (سوره اعراف/7،165)؛ اما درباره گروه دوم كه نهى از منكر را ترك كردند. برخى از مفسران گفته‌اند كه آن‌ها نیز نجات یافتند زیرا آیه «...‌و ‌اَخَذنَا الَّذینَ ظَلَموا بِعَذاب بَیس بِما ‌كانوا یَفسُقون».(سوره اعراف/7،165) آنان را دربر نمى‌گیرد چون آن‌ها مى‌دانستند سخنانشان در گناهكاران اثرى ندارد.[۱۳]

برخى دیگر مى‌گویند: آنان دچار عذاب شده به ‌صورت مورچه مسخ شدند[۱۴] و آیه «...‌و ‌اَخَذنَا الَّذینَ ظَلَموا بِعَذاب بَیس...» (سوره اعراف/7،165) شامل آن‌ها نیز مى‌شود زیرا خداوند فقط نهى كنندگان از منكر را از نجات‌یافتگان خوانده است: «فَلَمّا نَسوا ما‌ذُكِّروا بِهِ اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السّوءِ‌...». (اعراف/7،165) گروهى از مفسران نیز درباره آنان سكوت كرده سرانجام آنان را نامعلوم دانسته‌اند.(17)

اما گروهى كه ماهى صید مى‌كردند به ‌صورت میمون مسخ شدند: «فَلَمّا عَتَوا عَن ما نُهوا عَنهُ قُلنا لَهُم كونوا قِرَدَةً خسِین» (سوره اعراف/7،166) آیه ‌65 سوره بقره/2 نیز تجاوزكارى اصحاب سبت و مسخ شدن آنان به میمون را گزارش مى‌كند: «و‌لَقَد عَلِمتُمُ الَّذینَ اعتَدَوا مِنكُم فِى السَّبتِ فَقُلنا لَهُم كونوا قِرَدَةً خسِین» و طبق برخى روایات و گفته مفسران و مورخان بعد از سه[۱۵] یا 7(19) روز باد و باران شدیدى همه آنان را به درون دریا ریخت و هیچ فردى از آنان بر روى خشكى نماند؛[۱۶] همچنین بنابر نظر بیشتر مفسران از آیه «لُعِنَ الَّذینَ كَفَروا مِن بَنى اِسرءیلَ عَلى لِسانِ داوودَ و عیسَى ابنِ مَریَمَ ذلِكَ بِما عَصَوا و كانوا یَعتَدون» (سوره مائده/5،78) برمى‌آید كه قومى كه بر اثر نافرمانى از دستور خدا مورد لعن حضرت داود علیه‌السلام قرار گرفتند همان اهل «اَیله» بودند و به سبب بى‌اعتنایى به حرمت صید ماهى در روز شنبه حضرت داود علیه‌السلام آنان را نفرین كرد و گفت: «خدایا آن‌ها را لباس لعنت و عذاب بپوشان» و خداوند آن‌ها را به ‌صورت میمون مسخ كرد.[۱۷]

از دیگر آیاتى كه مفسران آن را درباره گناه اصحاب سبت دانسته‌اند آیه «قُل هَل اُنَبِّئُكُم بِشَرّ مِن ذلِكَ مَثوبَةً عِندَاللّهِ مَن لَعَنَهُ اللّهُ و غَضِبَ عَلَیهِ و جَعَلَ مِنهُمُ القِرَدَةَ و الخَنازیرَ و عَبَدَ الطّغوتَ اُولئِكَ شَرٌّ مَكانـًا و اَضَلُّ عَن سَواءِ السَّبیل» (سوره مائده/5،60) است كه ضمیر «مِنهُم» در آن به اصحاب سبت باز مى‌گردد. بر اثر گناهى كه مرتكب شده بودند خداوند جوانان آن‌ها را به میمون و پیرانشان را به خوك مسخ كرد.[۱۸]

برخى دیگر نیز گفته‌اند: كسانى ‌كه به میمون مسخ شدند اصحاب سبت و كسانى كه به خوك مسخ شدند كافرانى بودند كه پس از معجزه حضرت عیسى علیه‌السلام و نزول مائده آسمانى همچنان بر كفر خود اصرار ورزیدند.[۱۹] شایان ذكر است كه «قرده» در قرآن فقط در سه آیه پیش گفته آمده و همه موارد مربوط به داستان اصحاب سبت است.

كیفیت مسخ اصحاب سبت:

مفسران درباره كیفیت مسخ اختلاف نظر دارند؛ بیشتر آنان در ذیل یكى از آیاتى كه درباره اصحاب سبت آمده تصریح دارند كه مسخ آن‌ها جسمانى بوده[۲۰] و آنان به ‌صورت میمون و خوك درآمدند، به ‌گونه‌اى كه مردم نیز آنان را با این هیئت مشاهده كردند.[۲۱]

حتى برخى از مفسران گفته‌اند: مردان آن‌ها به‌ صورت میمون‌هاى نرینه و زنانشان به میمون‌هاى مادینه مسخ شدند.[۲۲] صدرالمتألهین نیز با بیان استدلالى بر این باور است كه مسخ این قوم مى‌تواند، جسمانى باشد و دلیلى بر استحاله آن نیست.[۲۳] در برابر قول اول، گروهى با استناد به این كه مسخ جسمانى مستلزم بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه است گفته‌اند: مسخ نمى‌تواند جسمانى باشد بلكه قلوبشان مسخ شد.(28)

علامه طباطبایى ضمن پذیرش استحاله بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه، مسخ را از مصادیق آن ندانسته و قول اول را ‌مى‌پذیرد.[۲۴]

عبرت‌هاى داستان اصحاب سبت:

بیان داستان اصحاب سبت درسى براى همگان است، گرچه تنها پرهیزكاران از این درس بهره مى‌برند: «...‌فَجَعَلنها نَكلاً لِما بَینَ یَدَیها و ما خَلفَها و مَوعِظَةً لِلمُتَّقین». (سوره بقره/2،66)

مفسران گفته‌اند: این آیه خطاب به یهودیان زمان رسول ‌اكرم صلى الله علیه و آله است و مراد از ذكر این داستان مى‌تواند دو چیز باشد:

  1. ‌اظهار معجزه حضرت محمد صلى الله علیه و آله زیرا آن حضرت به رغم نخواندن كتاب و نوشته‌اى، از داستان‌هاى گذشتگان خبر داد.[۲۵]
  1. اندرز و هشدارى است به یهودیان زمانِ حضرت رسول صلى الله علیه و آله كه ممكن است شما هم بر اثر تمرد از فرمان‌هاى خدا گرفتار چنین عذابى شوید. برخى نیز آن را براى اندرز و پند اقوام دیگر دانسته‌اند.[۲۶]

گروهى از مفسران نیز منظور از متقین در آیه «...‌و مَوعِظَةً لِلمُتَّقین»(سوره بقره/2،66) را امت حضرت محمد صلى الله علیه و آله دانسته‌اند؛[۲۷] همچنین از آیه «ولَقَد عَلِمتُمُ الَّذینَ اعتَدَوا...» (سوره بقره/2،65) بر‌مى‌آید كه داستان این قوم در كتب مقدس پیشین نیز بیان شده است زیرا مخاطب «عَلِمتُم» یهودیان هستند.

در آیه «یاَیُّهَا الَّذینَ اُوتوا الكِتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم مِن قَبلِ اَن نَطمِسَ وُجوهـًا فَنَرُدَّها عَلى اَدبارِها اَو نَلعَنَهُم كَما لَعَنّا اَصحبَ السَّبتِ...» (سوره نساء/4،47) نیز اهل ‌كتاب را از دچار شدن به عذاب اصحاب سبت برحذر داشته و آن‌ها را نیز به این ‌گونه عذاب‌ها تهدید مى‌كند. از این آیه نیز چنین برمى‌آید كه اهل كتاب نیز از گناه و عذاب این قوم آگاهى داشته‌اند كه خداوند به آن‌ها یادآورى مى‌كند.

درس دیگرِ این داستان اهمیت «نهى از منكر» و سكوت نكردن در برابر پلیدی‌هاست زیرا كسانى كه در برابر گناه صیادان سكوت نكردند، از عذاب نجات یافتند: «...‌اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السّوءِ...»(سوره اعراف/7،165) و نیز برخى مفسران از این داستان استفاده كرده‌اند كه امید نداشتن به تأثیر نهى ازمنكر مجوز ترك این واجب ‌نمى‌شود[۲۸] زیرا نهى كنندگان از منكر، در پاسخ كسانى كه این عمل را بى‌فایده مى‌دانستند و مى‌گفتند: «...‌لِمَ‌تَعِظونَ قَومـًا اَللّهُ مُهلِكُهُم اَو مُعَذِّبُهُم عَذابـًا شَدیدًا‌...» (سوره اعراف/7،164)

گفتند: نهى از منكر ما براى این است كه در برابر خدا عذرى داشته باشیم یا این كه شاید هم نهى ما اثر ‌كرده، آن‌ها از این عمل دست بكشند:[۲۹] «...‌قالوا مَعذِرَةً اِلى رَبِّكُم و لَعَلَّهُم یَتَّقون». (سوره اعراف/7،164)

پانویس

  1. لسان‌العرب، ج‌ 6‌، ص‌ 141؛ الصحاح، ج‌ 1، ص‌ 250؛ اساس البلاغه، ص‌ 200، «سبت».
  2. كتاب مقدس، پیدایش 2: 2‌ـ‌4؛ التحقیق، ج‌ 5، ص‌ 16، «سبت»؛ التبیان، ج‌ 1، ص‌ 290.
  3. كشف‌الاسرار، ج ‌1، ص‌ 223؛ مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ تفسیر سمرقندى، ج‌ 1، ص‌ 126.
  4. مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ بحارالانوار، ج‌ 14، ص‌ 60؛المیزان، ج‌ 8‌، ص‌ 302.
  5. تفسیر بیضاوى، ج‌ 1، ص‌ 109.
  6. كشف الاسرار، ج‌ 1، ص‌ 222؛ مجمع البیان، ج‌ 4، ص‌ 756.
  7. كتاب مقدس، خروج 31: 12‌ـ‌18؛ تثنیه 5: 12ـ16.
  8. تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 1، ص‌ 110؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ 1، ص‌ 109؛ المیزان، ج‌ 11، ص‌ 370.
  9. مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 7، ص‌ 94؛ نورالثقلین، ج ‌1، ص‌ 86‌.
  10. مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج ‌1، ص‌ 109؛ نمونه، ج‌ 6‌، ص‌ 423.
  11. بحارالانوار، ج‌ 14، ص‌ 56.
  12. تفسیر بیضاوى، ج‌ 2، ص ‌121؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ 3، ص‌ 1385؛ روض‌الجنان، ج‌ 1، ص‌ 323.
  13. الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 171؛ مجمع‌البیان، ج ‌4، ص‌ 758؛ الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 588‌.
  14. كنزالدقائق، ج‌ 5، ص‌ 223؛ بحارالانوار، ج‌ 14، ص‌ 54؛ سعدالسعود، ص‌ 220.
  15. التبیان، ج 1، ص‌ 290؛ روض‌الجنان، ج 1، ص‌ 324؛ تفسیر ‌صدرالمتألهین، ج‌ 3، ص‌ 468.
  16. مجمع‌البیان، ج‌ 1، ص ‌264.
  17. همان، ج 3، ص 357؛ المیزان، ج‌ 6، ص‌ 82‌.
  18. مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 333؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 1، ص‌ 109.
  19. كشف‌الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 165؛ مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 333.
  20. مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 759؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج‌ 3، ص‌ 472.
  21. مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 759؛ سعد السعود، ص‌ 219.
  22. الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 588.
  23. تفسیر صدرالمتالهین، ج‌ 3، ص‌ 472.
  24. المیزان، ج‌ 1، ص‌ 206.
  25. التفسیر الكبیر، ج‌ 3، ص‌ 110.
  26. مجمع‌البیان، ج‌ 1، ص‌ 265.
  27. تفسیر ابن‌كثیر، ج ‌1، ص‌ 111؛ البحرالمحیط، ج‌ 1، ص‌ 399؛ الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 185.
  28. جامع البیان، مج‌ 6، ج‌ 9، ص‌ 124‌ـ‌125؛ التبیان، ج‌ 5، ص‌ 13.
  29. جامع‌البیان، مج 6، ج 9، ص 124ـ131؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 7، ص‌ 195.

(7)‌. المیزان، ج‌ 8‌، ص‌ 302.

(8)‌. نورالثقلین، ج‌ 1، ص‌ 87‌.


(17)‌. مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 756؛ تفسیر بغوى، ج‌ 2، ص‌ 175.


(19)‌. مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 759؛ البحرالمحیط، ج‌ 1، ص‌ 398.


(28)‌. جامع‌البیان، مج ‌1، ج‌ 1، ص ‌472؛ البحر المحیط، ج‌ 1، ص‌ 397.


منابع

ابوالفضل روحى، دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 408-413