ابودرداء انصاری: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'عُوَيمر بن ‌زيد بن ‌قيس‌ بن ‌عايشه معروف به ابودرداء خزرجى انصارى از معلمان [[...' ایجاد کرد)
 
جز
سطر ۱: سطر ۱:
عُوَيمر بن ‌زيد بن ‌قيس‌ بن ‌عايشه معروف به ابودرداء خزرجى انصارى از معلمان [[قرآن]] و صحابى پيامبر.
+
عُوَیمر بن ‌زید بن ‌قیس‌ بن ‌عایشه معروف به ابودرداء خزرجى انصارى از معلمان [[قرآن]] و صحابى پیامبر.
  
وى واپسين فرد از خانواده خويش<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 274.</ref> يا واپسين شخص از انصار<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 105.</ref> است كه در جنگ بدر به اسلام گرويد.<ref> تهذيب التهذيب، ج‌ 8‌، ص‌ 151.</ref> بنا به نقلى، روزى عبدالله ‌بن ‌رواحه كه با او در جاهليت عقد برادرى داشت<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 274.</ref> (به همراه محمد بن ‌مَسلَمه)<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 106.</ref> در غياب وى با تيشه‌اى، بتش را در هم شكست و ابودرداء را از ناتوانى آن آگاه كرد. وى به قصد پذيرش اسلام، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. حضرت درباره‌اش فرمود: خداوند مرا به اسلام ابودرداء وعده داد و بدين طريق اسلام آورد.<ref> همان، ص‌ 105؛ سير اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 340.</ref>
+
وى واپسین فرد از خانواده خویش<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 274.</ref> یا واپسین شخص از انصار<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 105.</ref> است كه در جنگ بدر به اسلام گروید.<ref> تهذیب التهذیب، ج‌ 8‌، ص‌ 151.</ref> بنا به نقلى، روزى عبدالله ‌بن ‌رواحه كه با او در جاهلیت عقد برادرى داشت<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 274.</ref> (به همراه محمد بن ‌مَسلَمه)<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 106.</ref> در غیاب وى با تیشه‌اى، بتش را در هم شكست و ابودرداء را از ناتوانى آن آگاه كرد. وى به قصد پذیرش اسلام، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد. حضرت درباره‌اش فرمود: خداوند مرا به اسلام ابودرداء وعده داد و بدین طریق اسلام آورد.<ref> همان، ص‌ 105؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 340.</ref>
  
او در جاهليت به تجارت اشتغال داشت و به گفته خود پس از اسلام از تجارت و عبادت، عبادت را برگزيد.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 275؛ تذكرة الحفاظ، ج‌ 1، ص‌ 25.</ref> زهدورزى افراطى او و ترك همه لذت‌هاى مادى كه به شكايت همسرش به [[سلمان فارسى]] و وادارى وى به رعايت اعتدال در امور زندگى انجاميد،<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 115.</ref> تجلى چنين دگرگونى است تا آن‌جا كه مى‌گويد: دنيا سراى تاريكى است و جز پرهيزگاران از آن رهايى نمى‌يابند.<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص ‌300.</ref>
+
او در جاهلیت به تجارت اشتغال داشت و به گفته خود پس از اسلام از تجارت و عبادت، عبادت را برگزید.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 275؛ تذكرة الحفاظ، ج‌ 1، ص‌ 25.</ref> زهدورزى افراطى او و ترك همه لذت‌هاى مادى كه به شكایت همسرش به [[سلمان فارسى]] و وادارى وى به رعایت اعتدال در امور زندگى انجامید،<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 115.</ref> تجلى چنین دگرگونى است تا آن‌جا كه مى‌گوید: دنیا سراى تاریكى است و جز پرهیزگاران از آن رهایى نمى‌یابند.<ref> الاستیعاب، ج‌ 3، ص ‌300.</ref>
  
شايد همين روش و نگاه افراطى، سخن سرزنش‌ گونه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره وى را در پى داشت كه فرمود: إنّ فيك ‌جاهِليّة و او پرسيد: جاهليةُ كفر أو إسلام و پيامبر فرمود: جاهلية كفر.<ref> حاشيه شيخ‌زاده، ج‌ 6‌، ص‌ 634‌.</ref>
+
شاید همین روش و نگاه افراطى، سخن سرزنش‌ گونه پیامبر صلى الله علیه و آله درباره وى را در پى داشت كه فرمود: إنّ فیك ‌جاهِلیّة و او پرسید: جاهلیةُ كفر أو إسلام و پیامبر فرمود: جاهلیة كفر.<ref> حاشیه شیخ‌زاده، ج‌ 6‌، ص‌ 634‌.</ref>
  
ابودرداء جز در بدر در ديگر جنگ‌هاى زمان پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشته<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 299.</ref> و با پایمردى خويش در جنگ اُحد، نشان «نِعمَ الفارِسُ عُوَيمِر» را از پيامبر گرفته است؛<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 253.</ref> گرچه بعضى حضور وى را نخستين بار در جنگ خندق دانسته‌اند.<ref> اسدالغابه، ج‌ 4، ص‌ 307.</ref> در جريان مؤاخات (پيمان برادرى)، پيامبر او را با [[سلمان فارسى]] برادر كرد؛<ref> سيره ابن ‌هشام، ج‌ 2، ص‌ 506‌؛ اسدالغابه، ج‌ 4، ص‌ 307.</ref> گرچه برادرى سلمان با فرد ديگرى<ref> سيره ابن ‌هشام، ج‌ 2، ص‌ 506‌.</ref> و برادرى ابودرداء با عوف ‌بن ‌مالك نيز نقل شده است.<ref> تهذيب التهذيب، ج‌ 8‌، ص‌ 151.</ref>
+
ابودرداء جز در بدر در دیگر جنگ‌هاى زمان پیامبر صلى الله علیه و آله حضور داشته<ref> الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 299.</ref> و با پایمردى خویش در جنگ اُحد، نشان «نِعمَ الفارِسُ عُوَیمِر» را از پیامبر گرفته است؛<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 253.</ref> گرچه بعضى حضور وى را نخستین بار در جنگ خندق دانسته‌اند.<ref> اسدالغابه، ج‌ 4، ص‌ 307.</ref> در جریان مؤاخات (پیمان برادرى)، پیامبر او را با [[سلمان فارسى]] برادر كرد؛<ref> سیره ابن ‌هشام، ج‌ 2، ص‌ 506‌؛ اسدالغابه، ج‌ 4، ص‌ 307.</ref> گرچه برادرى سلمان با فرد دیگرى<ref> سیره ابن ‌هشام، ج‌ 2، ص‌ 506‌.</ref> و برادرى ابودرداء با عوف ‌بن ‌مالك نیز نقل شده است.<ref> تهذیب التهذیب، ج‌ 8‌، ص‌ 151.</ref>
  
ابودرداء پس از پيامبر صلى الله عليه و آله در نبرد يرموك و در محاصره دمشق حضور داشت.<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 93.</ref> از حيات اجتماعى او در دوران ابوبكر، اطلاع چندانى در دست نيست ولى در دوره عمر يكى از سه نفرى است كه بنا به تقاضاى يزيد بن ‌ابى‌سفيان (امير شام) به فرمان عمر براى آموزش قرآن و معارف دينى به شام رفت؛<ref> رجال انزل الله فيهم قرآناً، ج‌ 2، ص‌ 19.</ref> سپس (به نقلى) به مقام قضاوت آنجا گمارده شد تا در غياب خليفه، اداى وظيفه كند<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 300.</ref> و هنگامى كه اين مقام را بدو تهنيت گفتند، گفت: آيا براى منصب قضا به من تهنيت مى‌گوييد...، در حالى كه اگر مردم مى‌دانستند قضاوت چه مسئوليت بزرگى است هر آينه با بى‌رغبتى آن را به يكديگر وامى‌گذاشتند.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 275.</ref> گويا از سوى عثمان نيز به قضاوت آن‌جا نصب شد.<ref> الاستيعاب، ج‌ 4، ص‌ 211.</ref>
+
ابودرداء پس از پیامبر صلى الله علیه و آله در نبرد یرموك و در محاصره دمشق حضور داشت.<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 93.</ref> از حیات اجتماعى او در دوران ابوبكر، اطلاع چندانى در دست نیست ولى در دوره عمر یكى از سه نفرى است كه بنا به تقاضاى یزید بن ‌ابى‌سفیان (امیر شام) به فرمان عمر براى آموزش قرآن و معارف دینى به شام رفت؛<ref> رجال انزل الله فیهم قرآناً، ج‌ 2، ص‌ 19.</ref> سپس (به نقلى) به مقام قضاوت آنجا گمارده شد تا در غیاب خلیفه، اداى وظیفه كند<ref> الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 300.</ref> و هنگامى كه این مقام را بدو تهنیت گفتند، گفت: آیا براى منصب قضا به من تهنیت مى‌گویید...، در حالى كه اگر مردم مى‌دانستند قضاوت چه مسئولیت بزرگى است هر آینه با بى‌رغبتى آن را به یكدیگر وامى‌گذاشتند.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 275.</ref> گویا از سوى عثمان نیز به قضاوت آن‌جا نصب شد.<ref> الاستیعاب، ج‌ 4، ص‌ 211.</ref>
  
از ابودرداء جمله‌اى نقل شده كه اگر درستى آن تأييد شود، از علاقه ميان او و امويان حكايت دارد: لامَدينةَ بعدَ عُثمان ولا رَجاءَ بعدَ معاويه.<ref> تاريخ دمشق، ج 47، ص 105.</ref> شايد همين گرايش، وى را به سوى شام كشانده تا در آن‌جا سكنا گزيند.<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص ‌299.</ref> واگذارى مقام قضاوت دمشق بدو از سوى معاويه (بنا به قولى)<ref> همان، ص‌ 300.</ref> و ماندگارى‌اش تا پايان عمر در آن ‌سرزمين در اين جهت قابل توجه است.
+
از ابودرداء جمله‌اى نقل شده كه اگر درستى آن تأیید شود، از علاقه میان او و امویان حكایت دارد: لامَدینةَ بعدَ عُثمان ولا رَجاءَ بعدَ معاویه.<ref> تاریخ دمشق، ج 47، ص 105.</ref> شاید همین گرایش، وى را به سوى شام كشانده تا در آن‌جا سكنا گزیند.<ref> الاستیعاب، ج‌ 3، ص ‌299.</ref> واگذارى مقام قضاوت دمشق بدو از سوى معاویه (بنا به قولى)<ref> همان، ص‌ 300.</ref> و ماندگارى‌اش تا پایان عمر در آن ‌سرزمین در این جهت قابل توجه است.
  
ابودرداء از روايت‌گران پيامبر است<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 275.</ref> و از زيد بن ‌ثابت و عايشه، همسر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله نيز [[حديث]] نقل كرده است<ref> تهذيب الكمال، ج‌ 22، ص‌ 470.</ref> و افراد بسيارى چون انس ‌بن ‌مالك، فضالة ‌بن ‌عبيد، أبو‌أمامه، عبدالله ‌بن ‌عمر، عبدالله‌ بن ‌عباس و... از او روايت كرده‌اند.<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 93.</ref>
+
ابودرداء از روایت‌گران پیامبر است<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 275.</ref> و از زید بن ‌ثابت و عایشه، همسر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله نیز [[حدیث]] نقل كرده است<ref> تهذیب الكمال، ج‌ 22، ص‌ 470.</ref> و افراد بسیارى چون انس ‌بن ‌مالك، فضالة ‌بن ‌عبید، أبو‌أمامه، عبدالله ‌بن ‌عمر، عبدالله‌ بن ‌عباس و... از او روایت كرده‌اند.<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 93.</ref>
  
در جایگاه علمى وى، خبرِ ليث ‌بن ‌سعد از سعد كه مى‌گويد: من ابودرداء را ديدم كه داخل مسجد مى‌شد، در حالى كه همراهيان بسيارى چون پيروان سلطان با او بوده از وى دانش كسب مى‌كردند،<ref> تذكرة‌الحفاظ، ج ‌1، ص‌ 25.</ref> شنيدنى است. ابودرداء تا پايان عمر در شام زيست و در اواخر خلافت عثمان به سال 31<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 300.</ref> يا 32 هجرى در دمشق درگذشت.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 276.</ref> بنا به نقلى وى در دوران خلافت على عليه‌السلام پس از صفين وفات يافته است.<ref> الفتوح، ج‌ 3، ص‌ 61ـ63‌.</ref>
+
در جایگاه علمى وى، خبرِ لیث ‌بن ‌سعد از سعد كه مى‌گوید: من ابودرداء را دیدم كه داخل مسجد مى‌شد، در حالى كه همراهیان بسیارى چون پیروان سلطان با او بوده از وى دانش كسب مى‌كردند،<ref> تذكرة‌الحفاظ، ج ‌1، ص‌ 25.</ref> شنیدنى است. ابودرداء تا پایان عمر در شام زیست و در اواخر خلافت عثمان به سال 31<ref> الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 300.</ref> یا 32 هجرى در دمشق درگذشت.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 276.</ref> بنا به نقلى وى در دوران خلافت على علیه‌السلام پس از صفین وفات یافته است.<ref> الفتوح، ج‌ 3، ص‌ 61ـ63‌.</ref>
  
 
'''ابودرداء در شأن نزول:'''
 
'''ابودرداء در شأن نزول:'''
  
بعضى مفسران از او در شأن نزول برخى آيات نام برده‌اند:
+
بعضى مفسران از او در شأن نزول برخى آیات نام برده‌اند:
  
# طبرى در ذيل آيه 92 [[سوره نساء]]/4 «وَ ما كانَ لِمؤمن أن ‌يَقتُل مؤمناً إلاّ خَطـًا» به استناد مرسله ابن ‌زيد وى را يكى از افراد محتمل در شأن نزول دانسته است كه در سريه‌اى، چوپانى را ـ با اين‌كه به اسلام اقرار كرده بود ـ كشته با گوسفندان وى بازگشت و ‌با پشيمانى از اين عمل، نزد پيامبر رفت.
+
# طبرى در ذیل آیه 92 [[سوره نساء]]/4 «وَ ما كانَ لِمؤمن أن ‌یَقتُل مؤمناً إلاّ خَطـًا» به استناد مرسله ابن ‌زید وى را یكى از افراد محتمل در شأن نزول دانسته است كه در سریه‌اى، چوپانى را ـ با این‌كه به اسلام اقرار كرده بود ـ كشته با گوسفندان وى بازگشت و ‌با پشیمانى از این عمل، نزد پیامبر رفت.
  
حضرت از كار وى انتقاد كرد و آيه پيشين درباره وى نازل شد.<ref> جامع‌البيان، مج ‌4، ج‌ 5‌، ص‌ 278.</ref> با اين‌كه طبرى نزول آيه را درباره عياش بن ‌ابى ‌ربيعه نيز محتمل دانسته،<ref> همان، ص‌ 277.</ref> اين احتمال را هم ذكر مى‌كند كه ممكن است آيه هم درباره عياش ‌بن ابى‌ربيعه و كشته وى و ‌هم درباره ابودرداء و مقتول او باشد.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 5‌، ص‌ 278.</ref> با همه اين احتمال‌ها طبرى از يك امر برتر غفلت نمى‌كند كه به ‌هر حال شأن نزول آيه آموزش يك حكم دينى در باب قتل است كه با هر يك از احتمال‌ها سازگار است.
+
حضرت از كار وى انتقاد كرد و آیه پیشین درباره وى نازل شد.<ref> جامع‌البیان، مج ‌4، ج‌ 5‌، ص‌ 278.</ref> با این‌كه طبرى نزول آیه را درباره عیاش بن ‌ابى ‌ربیعه نیز محتمل دانسته،<ref> همان، ص‌ 277.</ref> این احتمال را هم ذكر مى‌كند كه ممكن است آیه هم درباره عیاش ‌بن ابى‌ربیعه و كشته وى و ‌هم درباره ابودرداء و مقتول او باشد.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 5‌، ص‌ 278.</ref> با همه این احتمال‌ها طبرى از یك امر برتر غفلت نمى‌كند كه به ‌هر حال شأن نزول آیه آموزش یك حكم دینى در باب قتل است كه با هر یك از احتمال‌ها سازگار است.
  
مفسران بعدى احتمال پيش گفته را از طبرى نقل كرده و بى‌تأييد از كنار آن گذشته بلكه به گونه‌اى آن را ضعيف شمرده‌اند. طبرسى نزول آيه را ابتدا در شأن عياش ‌بن ‌ابى‌ربيعه مخزومى دانسته كه حارث بن ‌يزيد بن انسة العامرى را بى‌آن ‌كه به اسلام او آگاه باشد، كشته است؛ سپس به قول طبرى نيز اشاره مى‌كند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 138.</ref>
+
مفسران بعدى احتمال پیش گفته را از طبرى نقل كرده و بى‌تأیید از كنار آن گذشته بلكه به گونه‌اى آن را ضعیف شمرده‌اند. طبرسى نزول آیه را ابتدا در شأن عیاش ‌بن ‌ابى‌ربیعه مخزومى دانسته كه حارث بن ‌یزید بن انسة العامرى را بى‌آن ‌كه به اسلام او آگاه باشد، كشته است؛ سپس به قول طبرى نیز اشاره مى‌كند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 138.</ref>
  
قرطبى به وجه جمع طبرى روى آورده و اشاره كرده است كه شايد در زمان‌هاى نزديكى، جريان‌ها (قتل‌ها)ى مشابهى رخ داده و آيه درباره همه آن‌ها نازل شده باشد.<ref> قرطبى، ج‌ 5‌، ص‌ 202.</ref>
+
قرطبى به وجه جمع طبرى روى آورده و اشاره كرده است كه شاید در زمان‌هاى نزدیكى، جریان‌ها (قتل‌ها)ى مشابهى رخ داده و آیه درباره همه آن‌ها نازل شده باشد.<ref> قرطبى، ج‌ 5‌، ص‌ 202.</ref>
  
# در ذيل آيه 94 سوره نساء/4 نيز كه ادامه ماجراى پيشين است: «يأيّها الّذين ءامَنوا إذا ضَربتُم فى سبيلِ‌اللَّهِ فتَبيّنوا ولاَتقولوا لِمَن ألقى إليكم السّلمَ لَستَ مؤمناً تَبتَغون عَرَضَ الْحيوةِ الدُّنيا».
+
# در ذیل آیه 94 سوره نساء/4 نیز كه ادامه ماجراى پیشین است: «یأیّها الّذین ءامَنوا إذا ضَربتُم فى سبیلِ‌اللَّهِ فتَبیّنوا ولاَتقولوا لِمَن ألقى إلیكم السّلمَ لَستَ مؤمناً تَبتَغون عَرَضَ الْحیوةِ الدُّنیا».
  
طبرى ضمن احتمال‌هاى چندى از ابودرداء نيز سخن به ميان آورده است. ديگر مفسران نيز بدين ‌گونه نگريسته و وجوه محتمل در آيه پيشين را در اين‌جا نقل كرده‌اند. علامه طباطبايى احتمال نزول آيه درباره اسامة بن ‌زيد را به واقع نزديكتر مى‌بيند؛ گرچه مى‌گويد: در داستان ابهام‌هايى وجود دارد.<ref> الميزان، ج‌ 5‌، ص‌ 44.</ref>
+
طبرى ضمن احتمال‌هاى چندى از ابودرداء نیز سخن به میان آورده است. دیگر مفسران نیز بدین ‌گونه نگریسته و وجوه محتمل در آیه پیشین را در این‌جا نقل كرده‌اند. علامه طباطبایى احتمال نزول آیه درباره اسامة بن ‌زید را به واقع نزدیكتر مى‌بیند؛ گرچه مى‌گوید: در داستان ابهام‌هایى وجود دارد.<ref> المیزان، ج‌ 5‌، ص‌ 44.</ref>
  
# [[سيوطى]] در ذيل آيه 65 [[سوره توبه]]/9 از ابونعيم نقل مى‌كند كه فردى به تمسخر به ابودرداء گفت: اى گروه قاريان! چيست شما را كه ترسوتر از ما هستيد و هرگاه چيزى از شما پرسيده مى‌شود، بخل مى‌ورزيد و هنگام غذا خوردن، لقمه‌اى بزرگ برمى‌داريد؟ ابودرداء بى آن كه چيزى بگويد، روى برگرداند و خبر به عمر رسيد. وى گريبان آن مرد را گرفت و نزد پيامبر برد و آن مرد به پيامبر عرض كرد: «كنّا نَخوضُ و نَلعب» و خداوند اين آيه را فرو فرستاد:<ref> الدرّالمنثور، ج‌ 4، ص‌ 229 و 230.</ref>
+
# [[سیوطى]] در ذیل آیه 65 [[سوره توبه]]/9 از ابونعیم نقل مى‌كند كه فردى به تمسخر به ابودرداء گفت: اى گروه قاریان! چیست شما را كه ترسوتر از ما هستید و هرگاه چیزى از شما پرسیده مى‌شود، بخل مى‌ورزید و هنگام غذا خوردن، لقمه‌اى بزرگ برمى‌دارید؟ ابودرداء بى آن كه چیزى بگوید، روى برگرداند و خبر به عمر رسید. وى گریبان آن مرد را گرفت و نزد پیامبر برد و آن مرد به پیامبر عرض كرد: «كنّا نَخوضُ و نَلعب» و خداوند این آیه را فرو فرستاد:<ref> الدرّالمنثور، ج‌ 4، ص‌ 229 و 230.</ref>
  
«و ‌اگر از ايشان بپرسى (چرا ريشخند مى‌كرديد) بى‌گمان خواهند گفت: ما فقط حرف مى‌زديم و خود را سرگرم مى‌كرديم. بگو آيا خداوند و آيات او و پيامبر او را ريشخند مى‌كرديد؟» سيوطى احتمال‌هاى ديگرى را نيز درباره نزول آيه ذكر مى‌كند.<ref> الدرّ المنثور، ج ‌4، ص‌ 230.</ref>
+
«و ‌اگر از ایشان بپرسى (چرا ریشخند مى‌كردید) بى‌گمان خواهند گفت: ما فقط حرف مى‌زدیم و خود را سرگرم مى‌كردیم. بگو آیا خداوند و آیات او و پیامبر او را ریشخند مى‌كردید؟» سیوطى احتمال‌هاى دیگرى را نیز درباره نزول آیه ذكر مى‌كند.<ref> الدرّ المنثور، ج ‌4، ص‌ 230.</ref>
  
# ميبدى در ذيل آيه 29 [[سوره مطففين]]/83 «إنّ الَّذِين أجرَمُوا كانوا مِنَ الَّذِين ءَامَنوا يَضحَكون» ابودرداء را يكى از مؤمنانى برشمرده كه مورد تمسخر و استهزاى مجرمان و كافران قرار گرفتند؛<ref> [[كشف‌الاسرار]]، ج ‌10، ص‌ 419.</ref> بى آن كه وى به زمان نزول آيه (ظاهراً مكّى است) و زمان اسلام ابودرداء كه واپسين فرد از انصار است، توجه كند. اگرچه در ادامه، از قول مقاتل و كلبى نزول آيه را درباره على عليه‌السلام نيز ذكر ‌مى‌كند.
+
# میبدى در ذیل آیه 29 [[سوره مطففین]]/83 «إنّ الَّذِین أجرَمُوا كانوا مِنَ الَّذِین ءَامَنوا یَضحَكون» ابودرداء را یكى از مؤمنانى برشمرده كه مورد تمسخر و استهزاى مجرمان و كافران قرار گرفتند؛<ref> [[كشف‌الاسرار]]، ج ‌10، ص‌ 419.</ref> بى آن كه وى به زمان نزول آیه (ظاهراً مكّى است) و زمان اسلام ابودرداء كه واپسین فرد از انصار است، توجه كند. اگرچه در ادامه، از قول مقاتل و كلبى نزول آیه را درباره على علیه‌السلام نیز ذكر ‌مى‌كند.
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==
سطر ۴۳: سطر ۴۳:
 
===منابع===
 
===منابع===
  
سيد عليرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 661-664.
+
سید علیرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 661-664.
  
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
  
 
[[رده: ابودَرداء انصارى در شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده: ابودَرداء انصارى در شان نزول آیات قرآن]]

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۴۴

عُوَیمر بن ‌زید بن ‌قیس‌ بن ‌عایشه معروف به ابودرداء خزرجى انصارى از معلمان قرآن و صحابى پیامبر.

وى واپسین فرد از خانواده خویش[۱] یا واپسین شخص از انصار[۲] است كه در جنگ بدر به اسلام گروید.[۳] بنا به نقلى، روزى عبدالله ‌بن ‌رواحه كه با او در جاهلیت عقد برادرى داشت[۴] (به همراه محمد بن ‌مَسلَمه)[۵] در غیاب وى با تیشه‌اى، بتش را در هم شكست و ابودرداء را از ناتوانى آن آگاه كرد. وى به قصد پذیرش اسلام، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد. حضرت درباره‌اش فرمود: خداوند مرا به اسلام ابودرداء وعده داد و بدین طریق اسلام آورد.[۶]

او در جاهلیت به تجارت اشتغال داشت و به گفته خود پس از اسلام از تجارت و عبادت، عبادت را برگزید.[۷] زهدورزى افراطى او و ترك همه لذت‌هاى مادى كه به شكایت همسرش به سلمان فارسى و وادارى وى به رعایت اعتدال در امور زندگى انجامید،[۸] تجلى چنین دگرگونى است تا آن‌جا كه مى‌گوید: دنیا سراى تاریكى است و جز پرهیزگاران از آن رهایى نمى‌یابند.[۹]

شاید همین روش و نگاه افراطى، سخن سرزنش‌ گونه پیامبر صلى الله علیه و آله درباره وى را در پى داشت كه فرمود: إنّ فیك ‌جاهِلیّة و او پرسید: جاهلیةُ كفر أو إسلام و پیامبر فرمود: جاهلیة كفر.[۱۰]

ابودرداء جز در بدر در دیگر جنگ‌هاى زمان پیامبر صلى الله علیه و آله حضور داشته[۱۱] و با پایمردى خویش در جنگ اُحد، نشان «نِعمَ الفارِسُ عُوَیمِر» را از پیامبر گرفته است؛[۱۲] گرچه بعضى حضور وى را نخستین بار در جنگ خندق دانسته‌اند.[۱۳] در جریان مؤاخات (پیمان برادرى)، پیامبر او را با سلمان فارسى برادر كرد؛[۱۴] گرچه برادرى سلمان با فرد دیگرى[۱۵] و برادرى ابودرداء با عوف ‌بن ‌مالك نیز نقل شده است.[۱۶]

ابودرداء پس از پیامبر صلى الله علیه و آله در نبرد یرموك و در محاصره دمشق حضور داشت.[۱۷] از حیات اجتماعى او در دوران ابوبكر، اطلاع چندانى در دست نیست ولى در دوره عمر یكى از سه نفرى است كه بنا به تقاضاى یزید بن ‌ابى‌سفیان (امیر شام) به فرمان عمر براى آموزش قرآن و معارف دینى به شام رفت؛[۱۸] سپس (به نقلى) به مقام قضاوت آنجا گمارده شد تا در غیاب خلیفه، اداى وظیفه كند[۱۹] و هنگامى كه این مقام را بدو تهنیت گفتند، گفت: آیا براى منصب قضا به من تهنیت مى‌گویید...، در حالى كه اگر مردم مى‌دانستند قضاوت چه مسئولیت بزرگى است هر آینه با بى‌رغبتى آن را به یكدیگر وامى‌گذاشتند.[۲۰] گویا از سوى عثمان نیز به قضاوت آن‌جا نصب شد.[۲۱]

از ابودرداء جمله‌اى نقل شده كه اگر درستى آن تأیید شود، از علاقه میان او و امویان حكایت دارد: لامَدینةَ بعدَ عُثمان ولا رَجاءَ بعدَ معاویه.[۲۲] شاید همین گرایش، وى را به سوى شام كشانده تا در آن‌جا سكنا گزیند.[۲۳] واگذارى مقام قضاوت دمشق بدو از سوى معاویه (بنا به قولى)[۲۴] و ماندگارى‌اش تا پایان عمر در آن ‌سرزمین در این جهت قابل توجه است.

ابودرداء از روایت‌گران پیامبر است[۲۵] و از زید بن ‌ثابت و عایشه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز حدیث نقل كرده است[۲۶] و افراد بسیارى چون انس ‌بن ‌مالك، فضالة ‌بن ‌عبید، أبو‌أمامه، عبدالله ‌بن ‌عمر، عبدالله‌ بن ‌عباس و... از او روایت كرده‌اند.[۲۷]

در جایگاه علمى وى، خبرِ لیث ‌بن ‌سعد از سعد كه مى‌گوید: من ابودرداء را دیدم كه داخل مسجد مى‌شد، در حالى كه همراهیان بسیارى چون پیروان سلطان با او بوده از وى دانش كسب مى‌كردند،[۲۸] شنیدنى است. ابودرداء تا پایان عمر در شام زیست و در اواخر خلافت عثمان به سال 31[۲۹] یا 32 هجرى در دمشق درگذشت.[۳۰] بنا به نقلى وى در دوران خلافت على علیه‌السلام پس از صفین وفات یافته است.[۳۱]

ابودرداء در شأن نزول:

بعضى مفسران از او در شأن نزول برخى آیات نام برده‌اند:

  1. طبرى در ذیل آیه 92 سوره نساء/4 «وَ ما كانَ لِمؤمن أن ‌یَقتُل مؤمناً إلاّ خَطـًا» به استناد مرسله ابن ‌زید وى را یكى از افراد محتمل در شأن نزول دانسته است كه در سریه‌اى، چوپانى را ـ با این‌كه به اسلام اقرار كرده بود ـ كشته با گوسفندان وى بازگشت و ‌با پشیمانى از این عمل، نزد پیامبر رفت.

حضرت از كار وى انتقاد كرد و آیه پیشین درباره وى نازل شد.[۳۲] با این‌كه طبرى نزول آیه را درباره عیاش بن ‌ابى ‌ربیعه نیز محتمل دانسته،[۳۳] این احتمال را هم ذكر مى‌كند كه ممكن است آیه هم درباره عیاش ‌بن ابى‌ربیعه و كشته وى و ‌هم درباره ابودرداء و مقتول او باشد.[۳۴] با همه این احتمال‌ها طبرى از یك امر برتر غفلت نمى‌كند كه به ‌هر حال شأن نزول آیه آموزش یك حكم دینى در باب قتل است كه با هر یك از احتمال‌ها سازگار است.

مفسران بعدى احتمال پیش گفته را از طبرى نقل كرده و بى‌تأیید از كنار آن گذشته بلكه به گونه‌اى آن را ضعیف شمرده‌اند. طبرسى نزول آیه را ابتدا در شأن عیاش ‌بن ‌ابى‌ربیعه مخزومى دانسته كه حارث بن ‌یزید بن انسة العامرى را بى‌آن ‌كه به اسلام او آگاه باشد، كشته است؛ سپس به قول طبرى نیز اشاره مى‌كند.[۳۵]

قرطبى به وجه جمع طبرى روى آورده و اشاره كرده است كه شاید در زمان‌هاى نزدیكى، جریان‌ها (قتل‌ها)ى مشابهى رخ داده و آیه درباره همه آن‌ها نازل شده باشد.[۳۶]

  1. در ذیل آیه 94 سوره نساء/4 نیز كه ادامه ماجراى پیشین است: «یأیّها الّذین ءامَنوا إذا ضَربتُم فى سبیلِ‌اللَّهِ فتَبیّنوا ولاَتقولوا لِمَن ألقى إلیكم السّلمَ لَستَ مؤمناً تَبتَغون عَرَضَ الْحیوةِ الدُّنیا».

طبرى ضمن احتمال‌هاى چندى از ابودرداء نیز سخن به میان آورده است. دیگر مفسران نیز بدین ‌گونه نگریسته و وجوه محتمل در آیه پیشین را در این‌جا نقل كرده‌اند. علامه طباطبایى احتمال نزول آیه درباره اسامة بن ‌زید را به واقع نزدیكتر مى‌بیند؛ گرچه مى‌گوید: در داستان ابهام‌هایى وجود دارد.[۳۷]

  1. سیوطى در ذیل آیه 65 سوره توبه/9 از ابونعیم نقل مى‌كند كه فردى به تمسخر به ابودرداء گفت: اى گروه قاریان! چیست شما را كه ترسوتر از ما هستید و هرگاه چیزى از شما پرسیده مى‌شود، بخل مى‌ورزید و هنگام غذا خوردن، لقمه‌اى بزرگ برمى‌دارید؟ ابودرداء بى آن كه چیزى بگوید، روى برگرداند و خبر به عمر رسید. وى گریبان آن مرد را گرفت و نزد پیامبر برد و آن مرد به پیامبر عرض كرد: «كنّا نَخوضُ و نَلعب» و خداوند این آیه را فرو فرستاد:[۳۸]

«و ‌اگر از ایشان بپرسى (چرا ریشخند مى‌كردید) بى‌گمان خواهند گفت: ما فقط حرف مى‌زدیم و خود را سرگرم مى‌كردیم. بگو آیا خداوند و آیات او و پیامبر او را ریشخند مى‌كردید؟» سیوطى احتمال‌هاى دیگرى را نیز درباره نزول آیه ذكر مى‌كند.[۳۹]

  1. میبدى در ذیل آیه 29 سوره مطففین/83 «إنّ الَّذِین أجرَمُوا كانوا مِنَ الَّذِین ءَامَنوا یَضحَكون» ابودرداء را یكى از مؤمنانى برشمرده كه مورد تمسخر و استهزاى مجرمان و كافران قرار گرفتند؛[۴۰] بى آن كه وى به زمان نزول آیه (ظاهراً مكّى است) و زمان اسلام ابودرداء كه واپسین فرد از انصار است، توجه كند. اگرچه در ادامه، از قول مقاتل و كلبى نزول آیه را درباره على علیه‌السلام نیز ذكر ‌مى‌كند.

پانویس

  1. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 274.
  2. تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 105.
  3. تهذیب التهذیب، ج‌ 8‌، ص‌ 151.
  4. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 274.
  5. تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 106.
  6. همان، ص‌ 105؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 340.
  7. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 275؛ تذكرة الحفاظ، ج‌ 1، ص‌ 25.
  8. تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 115.
  9. الاستیعاب، ج‌ 3، ص ‌300.
  10. حاشیه شیخ‌زاده، ج‌ 6‌، ص‌ 634‌.
  11. الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 299.
  12. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 253.
  13. اسدالغابه، ج‌ 4، ص‌ 307.
  14. سیره ابن ‌هشام، ج‌ 2، ص‌ 506‌؛ اسدالغابه، ج‌ 4، ص‌ 307.
  15. سیره ابن ‌هشام، ج‌ 2، ص‌ 506‌.
  16. تهذیب التهذیب، ج‌ 8‌، ص‌ 151.
  17. تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 93.
  18. رجال انزل الله فیهم قرآناً، ج‌ 2، ص‌ 19.
  19. الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 300.
  20. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 275.
  21. الاستیعاب، ج‌ 4، ص‌ 211.
  22. تاریخ دمشق، ج 47، ص 105.
  23. الاستیعاب، ج‌ 3، ص ‌299.
  24. همان، ص‌ 300.
  25. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 275.
  26. تهذیب الكمال، ج‌ 22، ص‌ 470.
  27. تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 93.
  28. تذكرة‌الحفاظ، ج ‌1، ص‌ 25.
  29. الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 300.
  30. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 276.
  31. الفتوح، ج‌ 3، ص‌ 61ـ63‌.
  32. جامع‌البیان، مج ‌4، ج‌ 5‌، ص‌ 278.
  33. همان، ص‌ 277.
  34. جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 5‌، ص‌ 278.
  35. مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 138.
  36. قرطبى، ج‌ 5‌، ص‌ 202.
  37. المیزان، ج‌ 5‌، ص‌ 44.
  38. الدرّالمنثور، ج‌ 4، ص‌ 229 و 230.
  39. الدرّ المنثور، ج ‌4، ص‌ 230.
  40. كشف‌الاسرار، ج ‌10، ص‌ 419.

منابع

سید علیرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 661-664.