مستعین (خلیفه عباسی): تفاوت بین نسخهها
Saeed zamani (بحث | مشارکتها) (صفحهای جدید حاوی '{{نیازمند ویرایش فنی}} {{بخشی از یک کتاب}} از پس مرگ منتصر سرداران وی کنکاش کردند ک...' ایجاد کرد) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | |||
{{بخشی از یک کتاب}} | {{بخشی از یک کتاب}} | ||
− | |||
− | + | از پس [[مرگ]] منتصر سرداران وی کنکاش کردند که خلافت را به کی دهند و بر احمد بن محمد بن معتصم همسخن شدند و لقب وی را مستعین کردند، دقت و احتیاط از دو سو بود. [[عباسیان]] از ترکان بیمناک بودند، ترکان نیز می خواستند خلافت را به یکی از خاندان عباس دهند که از کینه توزی وی در امان باشند. از این رو هیچ کس از سرداران ترک بخلافت فرزندان متوکل رضا نداد که بیم بود به انتقام پدر و برادر برخیزند. | |
− | + | اما خیلی زود باغر سردار ترک که در خون متوکل دست داشت با گروهی از ترکان دل با وی بد کردند که شنیده بودند وی سر خلاف ترکان دارد و اختلاف در ترکان افتاد گروهی از ایشان به پیشوائی وصیف و بغا با خلیفه به بغداد رفتند و گروهی دیگر از او خواستند که به سامره بازرود و از رفتار خویش پوزش خواستند اما مستعین تقاضای ایشان را نپذیرفت. | |
− | == | + | و چون مستعین از بازگشت سامره سرباز زد. ترکان وی را از خلافت برداشتند و با معتز پسر متوکل بیعت کردند و جنگ میان دو خلیفه درگرفت و ماه ها ببود و این قضیه در کشور اثر کرد و نرخ ها بالا رفت و بلیه سخت شد. |
− | حسن | + | |
+ | عاقبت مستعین شکست خورد و از محمد بن عبدالله بن طاهر کمک خواست و او دریغ کرد در همین ایام ابواحمد موفق پسر متوکل بهمدلی برادر با نیروی بسیار از بغداد بسامره شد و معتز مقدم وی را گرامی داشت و خلعت نیکو داد و سرداران وی را بنواخت و مخلع کرد و عبیدالله بن عبدالله ابن طاهر از [[بغداد]] بیامد و برد و عصا و شمشیر و گوهر خلافت را بیاورد، خلیفه معزول منکوب یعنی مستعین به دستور ترکان رو سوی واسط کرد و احمد بن طولون را همراه وی کردند. | ||
+ | |||
+ | احمد با خلیفه معزول رفتاری نکو داشت و او را در کار سفر و شکار آزادی داده بود با همه پیروزی ها که ترکان در خلع و شکست و تبعید مستعین داشتند از جانب وی ایمن نبودند و معتز را به کشتنش برانگیختند و گفتند: جز به کشتن مستعین خلافت وی مستقر نمی شود. مادر مستعین نیز با رأی ترکان همدل بود که از کید مستعین بر جان فرزند بیم داشت و تردید از معتز برخاست و به ابن طولون نوشتند تا خون مستعین را بریزد و وعده حکومت واسط دادند اما وی رضا نداد بخون خلیفه ای که هنوز به قید بیعت وی بود. | ||
+ | |||
+ | دست بیالاید و به ناچار سعید خادم یکی از حاجبان دربار خلافت با گروهی از سپاهیان به واسط رفت و خلیفه معزول را بی جان کرد، درباره مستعین و روابط او با ترکان شعری بدین مضمون سخت شهره بود: | ||
+ | |||
+ | {{بیت|خلیفه ای در قفس میان وصیف و بغاست|و هر چه بدو تلقین کنند چون طوطی تکرار می کند}} | ||
+ | |||
+ | ==منابع== | ||
+ | حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج2. | ||
[[رده:خلفای عباسی]] | [[رده:خلفای عباسی]] |
نسخهٔ ۷ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۰:۴۹
از پس مرگ منتصر سرداران وی کنکاش کردند که خلافت را به کی دهند و بر احمد بن محمد بن معتصم همسخن شدند و لقب وی را مستعین کردند، دقت و احتیاط از دو سو بود. عباسیان از ترکان بیمناک بودند، ترکان نیز می خواستند خلافت را به یکی از خاندان عباس دهند که از کینه توزی وی در امان باشند. از این رو هیچ کس از سرداران ترک بخلافت فرزندان متوکل رضا نداد که بیم بود به انتقام پدر و برادر برخیزند.
اما خیلی زود باغر سردار ترک که در خون متوکل دست داشت با گروهی از ترکان دل با وی بد کردند که شنیده بودند وی سر خلاف ترکان دارد و اختلاف در ترکان افتاد گروهی از ایشان به پیشوائی وصیف و بغا با خلیفه به بغداد رفتند و گروهی دیگر از او خواستند که به سامره بازرود و از رفتار خویش پوزش خواستند اما مستعین تقاضای ایشان را نپذیرفت.
و چون مستعین از بازگشت سامره سرباز زد. ترکان وی را از خلافت برداشتند و با معتز پسر متوکل بیعت کردند و جنگ میان دو خلیفه درگرفت و ماه ها ببود و این قضیه در کشور اثر کرد و نرخ ها بالا رفت و بلیه سخت شد.
عاقبت مستعین شکست خورد و از محمد بن عبدالله بن طاهر کمک خواست و او دریغ کرد در همین ایام ابواحمد موفق پسر متوکل بهمدلی برادر با نیروی بسیار از بغداد بسامره شد و معتز مقدم وی را گرامی داشت و خلعت نیکو داد و سرداران وی را بنواخت و مخلع کرد و عبیدالله بن عبدالله ابن طاهر از بغداد بیامد و برد و عصا و شمشیر و گوهر خلافت را بیاورد، خلیفه معزول منکوب یعنی مستعین به دستور ترکان رو سوی واسط کرد و احمد بن طولون را همراه وی کردند.
احمد با خلیفه معزول رفتاری نکو داشت و او را در کار سفر و شکار آزادی داده بود با همه پیروزی ها که ترکان در خلع و شکست و تبعید مستعین داشتند از جانب وی ایمن نبودند و معتز را به کشتنش برانگیختند و گفتند: جز به کشتن مستعین خلافت وی مستقر نمی شود. مادر مستعین نیز با رأی ترکان همدل بود که از کید مستعین بر جان فرزند بیم داشت و تردید از معتز برخاست و به ابن طولون نوشتند تا خون مستعین را بریزد و وعده حکومت واسط دادند اما وی رضا نداد بخون خلیفه ای که هنوز به قید بیعت وی بود.
دست بیالاید و به ناچار سعید خادم یکی از حاجبان دربار خلافت با گروهی از سپاهیان به واسط رفت و خلیفه معزول را بی جان کرد، درباره مستعین و روابط او با ترکان شعری بدین مضمون سخت شهره بود:
خلیفه ای در قفس میان وصیف و بغاست و هر چه بدو تلقین کنند چون طوطی تکرار می کند
منابع
حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج2.