ابونصر سامانی: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | '''ابونصر احمد بن اسماعیل سامانی'''، از حاکمان و سلاطین سامانیان در سرزمین [[ماوراءالنهر]] و [[خراسان]] در قرن سوم قمری بود. زمان خلافتش به قول [[مسعودی]] شش سال و شش ماه و شانزده روز بود و مدّت حیاتش سی و سه سال و هشت ماه». | |
− | |||
− | + | ابونصر احمد بن اسماعیل که در سال ۲۹۵ قمری به جای پدر در بخارا به امارت نشست، ظاهرا هنگام مرگ پدرش حکومت خراسان را داشت. خلیفه "[[مکتفی (خلیفه عباسی)|مکتفی]]" امارت ماوراءالنهر و خراسان را به نام او فرستاد. خلیفه که در برابر روند روبه رشد قدرت سامانیان چارهای جز تن دادن به فرستادن فرمان امارت نداشت، روز ۱۴ [[ربیع الاول]] سال ۲۹۵ قمری به دست خود پرچمی بست و آن را همراه خلعت به "طاهر بن علی" سپرد تا برای امیر احمد سامانی ببرد.<ref>طبری، تاریخ طبری، ج۱۵، ص۶۷-۷۲.</ref> | |
− | در | + | بازماندگان صفاریان که هنوز در [[ایران]] قدرتی داشتند، سیستان را تحت نفوذ خود قرار داده بودند. در زمان احمد یکی از اعقاب "یعقوب لیث" به نام "معدل بن لیث" برادرزاده یعقوب با تاکید خلیفه امارت سیستان را داشت، اما سرکشی را آغاز کرد. در آغاز سال ۲۹۸ قمری هنگامی که امیراحمد سامانی در هرات به سرمیبرد، خلیفه منشور فرمانروایی سیستان را نیز برای او فرستاد و از او خواست تا عصیان امیرصفاری را بخواباند.<ref>محمد موالی، تاریخ سیستان، ص۲۹۰.</ref> |
− | + | امیر احمد سامانی سرانجام در شب آخر [[جمادی الثانی]] سال ۳۰۱ قمری، به دست غلامان و خدمتکارانش کشته شد. گویند، وی به صید حیوانات علاقه ای وافر داشت و هر گاه به صید می رفت، چند روز در بیابان می ماند و در آنجا خیمه ای برای خویش برپا و شیری تربیت شده را در ورودی خیمه اش به نگهبانی می گذاشت و هر کسی غیر از او وارد می گردید، آن شیر، بر او حمله می کرد. در یکی از دفعاتی که ابونصر برای صید در بیابان بسر می برد، در شبی از نگه داشتن شیر تربیت شده در ورودی خیمه اش غفلت کرد و از فرط خستگی به خواب عمیقی فرو رفت. چند تن از غلامان و خدمتکارانش که مترصد چنین موقعیتی بودند، یک باره بر او حمله آورده و سرش را در بستر خوابش جدا و به زندگی اش پایان دادند. | |
+ | امیران و دست اندرکاران سلطنت که از قتل وی آگاه شدند، بی درنگ فرزند هشت ساله اش نصر بن احمد را به سلطنت نشانیده و به وی لقب "سعید" دادند و از آن بیابان به "بخارا" پایتخت سامانیان برگشتند و جنازه ابونصر سامانی را پس از تشییع، در بخارا دفن نمودند و تمامی خدمت کاران و غلامانی که در قتل ابونصر دخیل بودند، به [[مرگ]] محکوم و آنان را به وضع فجیعی کشتند.<ref> تاریخ ابن خلدون، ج ۴، ص ۳۳۶.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | + | <references /> | |
− | <references/> | ||
− | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
+ | *سید تقى واردى، روز شمار تاریخ اسلام، جلد چهارم، ماه جمادی الثانی. | ||
+ | *[http://pajoohe.ir/%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B3%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-295-%D9%80-301%D9%82__a-45305.aspx سایت پژوهه، برگرفته از مقاله "امیراحمد سامانی"]. | ||
− | + | [[رده:حاکمان]] | |
− | |||
− | [[رده: | ||
− |
نسخهٔ کنونی تا ۱۹ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۵۱
ابونصر احمد بن اسماعیل سامانی، از حاکمان و سلاطین سامانیان در سرزمین ماوراءالنهر و خراسان در قرن سوم قمری بود. زمان خلافتش به قول مسعودی شش سال و شش ماه و شانزده روز بود و مدّت حیاتش سی و سه سال و هشت ماه».
ابونصر احمد بن اسماعیل که در سال ۲۹۵ قمری به جای پدر در بخارا به امارت نشست، ظاهرا هنگام مرگ پدرش حکومت خراسان را داشت. خلیفه "مکتفی" امارت ماوراءالنهر و خراسان را به نام او فرستاد. خلیفه که در برابر روند روبه رشد قدرت سامانیان چارهای جز تن دادن به فرستادن فرمان امارت نداشت، روز ۱۴ ربیع الاول سال ۲۹۵ قمری به دست خود پرچمی بست و آن را همراه خلعت به "طاهر بن علی" سپرد تا برای امیر احمد سامانی ببرد.[۱]
بازماندگان صفاریان که هنوز در ایران قدرتی داشتند، سیستان را تحت نفوذ خود قرار داده بودند. در زمان احمد یکی از اعقاب "یعقوب لیث" به نام "معدل بن لیث" برادرزاده یعقوب با تاکید خلیفه امارت سیستان را داشت، اما سرکشی را آغاز کرد. در آغاز سال ۲۹۸ قمری هنگامی که امیراحمد سامانی در هرات به سرمیبرد، خلیفه منشور فرمانروایی سیستان را نیز برای او فرستاد و از او خواست تا عصیان امیرصفاری را بخواباند.[۲]
امیر احمد سامانی سرانجام در شب آخر جمادی الثانی سال ۳۰۱ قمری، به دست غلامان و خدمتکارانش کشته شد. گویند، وی به صید حیوانات علاقه ای وافر داشت و هر گاه به صید می رفت، چند روز در بیابان می ماند و در آنجا خیمه ای برای خویش برپا و شیری تربیت شده را در ورودی خیمه اش به نگهبانی می گذاشت و هر کسی غیر از او وارد می گردید، آن شیر، بر او حمله می کرد. در یکی از دفعاتی که ابونصر برای صید در بیابان بسر می برد، در شبی از نگه داشتن شیر تربیت شده در ورودی خیمه اش غفلت کرد و از فرط خستگی به خواب عمیقی فرو رفت. چند تن از غلامان و خدمتکارانش که مترصد چنین موقعیتی بودند، یک باره بر او حمله آورده و سرش را در بستر خوابش جدا و به زندگی اش پایان دادند.
امیران و دست اندرکاران سلطنت که از قتل وی آگاه شدند، بی درنگ فرزند هشت ساله اش نصر بن احمد را به سلطنت نشانیده و به وی لقب "سعید" دادند و از آن بیابان به "بخارا" پایتخت سامانیان برگشتند و جنازه ابونصر سامانی را پس از تشییع، در بخارا دفن نمودند و تمامی خدمت کاران و غلامانی که در قتل ابونصر دخیل بودند، به مرگ محکوم و آنان را به وضع فجیعی کشتند.[۳]
پانویس
منابع
- سید تقى واردى، روز شمار تاریخ اسلام، جلد چهارم، ماه جمادی الثانی.
- سایت پژوهه، برگرفته از مقاله "امیراحمد سامانی".