راه های خداشناسی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''منبع:''' شیعه در اسلام
+
از راههای شناخت [[الله|خدای تعالی]]، سیر در حقیقت هستی یا به تعبیر [[معصوم|معصومان]] (علیهم السلام) شناخت خدا با خود اوست که به تعبیر مرحوم [[شیخ صدوق]]، راه شناخت واقعی خدا منحصر در این سیر باشد.
  
'''نویسنده:''' [[علامه طباطبائی]]
+
==راههای شناخت خدا==
  
==خداشناسی==
+
الف. راه متکلمان:
 +
این گروه با استدلال به حدوث اجسام و اعراض، به اثبات وجود [[الله|خدا]] پرداخته و با دقت و تأمل در ویژگی‌های مخلوقات، صفات خدا را شناسایی می‌کنند.
  
'''نظرى به جهان هستى و واقعيت؛ ضرورت وجود خداوند'''
+
ب. راه فیلسوفان:
 +
حکیمان با تکیه بر وجود حرکت در جهان و امتناع تسلسل محرّک‌ها به اثبات وجود «محرّک بی حرکت» اقدام کرده و سپس بر مبنای آن به وجود مبدأ نخستین استدلال می کنند.
  
درك و شعور انسان كه با پيدايش او توأم است در نخستين گامى كه برمى‌دارد هستى خداى جهان و جهانيان را بر وى روشن مى‌سازد؛ زيرا به رغم آنان كه در هستى خود و در همه چيز اظهار شك و ترديد مى‌كنند و جهان هستى را خيال و پندار مى‌نامند. ما مى‌دانيم يك فرد انسان در آغاز پيدايش خود كه با درك و شعور توأم است، خود و جهان را مى‌يابد؛ يعنى شك ندارد كه او هست و چيزهاى ديگرى جز او هست و تا انسان، انسان است اين درك و علم در او هست و هيچ‌گونه ترديد برنمى‌دارد و تغيير نمى‌پذيرد.
+
ج. راه خداشناسان:
 +
خداشناسان یا الهیّون با دقت در وجود و تشخیص اینکه وجود یا واجب است یا ممکن، به اثبات [[واجب الوجود|واجب‌الوجود]] می‌پردازند. آن گاه با دقت در لوازم وجود و امکان، صفات خدا را اثبات می‌کنند و سپس برمبنای صفات واجب، به چگونگی آفرینش و اصطلاحاً «صدور افعال» از واجب استدلال می‌نمایند.  
  
اين واقعيت و هستى كه انسان در برابر سوفسطى و شكاك اثبات مى‌كند ثابت است و هرگز بطلان نمى‌پذيرد؛ يعنى سخن سوفسطى و شكاك كه در حقيقت نفى واقعيت مى‌كند هرگز و هيچ‌گاه درست نيست پس جهان هستى واقعيت ثابتى دربر دارد.
+
===شناخت خدا با خدا===
  
ولى هر يك از اين پديده‌هاى واقعيت‌دار كه در جهان مى‌بينيم دير يا زود واقعيت را از دست مى‌دهد و نابود مى‌شود و از اينجا روشن مى‌شود كه جهان مشهود و اجزاء آن خودشان عين واقعيت (كه بطلان‌پذير نيست) نيستند بلكه به واقعيتى ثابت تكيه داده با آن واقعيت، واقعيت‌دار مى‌شود و به واسطه آن داراى هستى مى‌گردند و تا با آن ارتباط و اتصال دارند با هستى آن هستند و همين كه از آن بريدند نابود مى‌شوند ما اين واقعيت ثابت بطلان‌ناپذير را «واجب الوجود» خدا مى‌ناميم.<ref> آیه 10 [[سوره ابراهيم]] به همین روش به اثبات وجود خدا و [[توحید]] ربوبیت می‌پردازد. به مقاله (توحید ربوبیت) در همین دانشنامه رجوع کنید. «قَالَتْ رُسُلُهُمْأَ فىِ اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...؛ رسولان فرستاده شده به آن‌ها گفتند: آيا مى‌شود در خدا شك كرد خدايى كه فاطر آسمان‌ها و زمين است...». (سوره ابراهيم، آيه 10)</ref>
+
از راههای شناخت [[الله|خدا]]، سیر در حقیقت هستی یا به تعبیر [[معصوم|معصومان]](ع) شناخت خدا با خود خدا یا پی بردن به مقصود از راه مقصد است: «یا من دلّ بذاته علی ذاته» ای کسی که به وسیله ذات خودت می توان به خودت شناخت پیدا کرد.<ref> دعای صباح علی(ع) در مفاتیح الجنان. </ref> انسان سالک نیز بدون وساطت علم حصولی یا حضوری غیرخدا، برای شناخت خدای سبحان، ابتدا به سراغ خود او می رود و با شناخت خدا به او پی می برد و سالک دقیق، قبل از آن که بخواهد نشان خدا را از بیگانه بیابد، خود او را بدون اتحاد، حلول، امتزاج، اختلاط و التقاط یافته است، چون او را هرگز غیبتی نیست تا لازم باشد به کمک غیر به جست وجویش بپردازیم.
  
'''نظرى ديگر از راه ارتباط انسان و جهان'''
+
این راه شناخت که بسیار عمیق و دقیق است راهی رفتنی و طی شدنی است. و هیچ چیز جز [[گناه]] و [[غفلت]]، انسان را از آن محروم نمی کند. ویژگی اطلاق ذاتی هویت خدا چنان است که به هر چیز از چیز دیگر، بلکه به هر چیز از خود آن چیز نزدیک تر است. لذا اگر انسان در اثر غفلت فراگیر محجوب و به علت گناه مهجور نباشد می تواند قبل از شناخت خود یا دیگری خدا را بشناسد، خدایی که قبل از او و پیش از هر موجود دیگر موجود بود و به او از هر چیزی، حتی از خودش نزدیک تر است. تعبیر [[قرآن]] در معرفی خدا به [[حضرت موسی علیه السلام|حضرت موسی]](ع) چنین است «انّنی أنا الله لا إله الا أنا» ([[سوره طه|طه]]، ۱۴) در این جمله کوتاه، قبل از اسم شریف «الله» دو مرتبه ضمیر متکلم آمده، یعنی مرا که می شناسی، همان «الله» هستم.
  
راهى كه در فصل گذشته براى اثبات وجود خدا پيموده شد، راهى است بسيار ساده و روشن كه انسان با نهاد خدادادى خود آن را مى‌پيمايد و هيچ‌گونه پيچ و خم ندارد، ولى بيشتر مردم به واسطه اشتغال مداوم كه به ماديات دارند و استغراقى كه در لذايذ محسوسه پيدا كرده‌اند رجوع به نهاد خدادادى و فطرت ساده و بى‌آلايش برايشان بسيار سخت و سنگين مى‌باشد.
+
بنابراین با این بیان [[التوحید (کتاب)|توحید صدوق]] که می فرماید: «لا تدرک معرفة الله الا بالله» (شناخت خدا جز از طریق خدا ادراک نمی شود)،<ref> توحید صدوق، ص ۱۴۳. </ref> این راه دارای امتیازاتی است که موجب شده بهترین راه شناخت خدا شمرده شود.  
  
از اين روى [[اسلام]] كه آيين پاك خود را همگانى معرفى مى‌كند و همه را در برابر مقاصد دينى مساوى مى‌داند اثبات وجود خدا را با اين گونه مردم از راه ديگر در ميان مى‌نهد و از همان راهى كه فطرت ساده را از توجه مردم به دور داشته با ايشان سخن گفته خدا را مى‌شناساند.
+
'''امتیازات شناخت خدا با خدا:'''
  
[[قرآن كريم]] خداشناسى را از راه‌هاى مختلف به عامه مردم تعليم مى‌دهد و بيشتر از همه افكارشان را به آفرينش جهان و نظام كه در جهان حكومت مى‌كند معطوف مى‌دارد و به مطالعه آفاق و انفس دعوت مى‌نمايد؛ زيرا انسان در زندگى چند روزه خود هر راهى را پيش گيرد و در هر حالى كه مستغرق شود از جهان آفرينش و نظامى كه در آن حكومت مى‌كند بيرون نخواهد بود و شعور و ادراك وى از تماشاى صحنه شگفت‌آور آسمان و زمين چشم نخواهد پوشيد.
+
* وحدت راه و هدف: ویژگی برجسته این راه نسبت به راه آفاقی و انفسی این است که در این سیر «راه» و «هدف» در خارج عین هم هستند، هر چند این دو از جهت مفهوم متغایرند.
 +
* کوتاه ترین راه: راهی که عین هدف باشد نزدیک ترین مسیر برای شناخت خدای سبحان است که [[امام سجاد علیه السلام|امام سجاد]](ع) آن را یادآور شده است. «و ان الراحل الیک قریب المسافه» راه کسی که به سوی تو سیر می کند کوتاه است.<ref> مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی. </ref> چون هیچ واسطه ای وجود ندارد، نه مانند سیر آفاقی، علم حصولی و مفهوم واسطه است و نه مانند سیر انفسی، معرفت شهودی نفس وسیله است.
 +
* نزدیکی هدف: در این راه «ندا» از مکان بعید نیست، بلکه به ندا نیاز نیست و بین سالک و معبود «نجوا» است. در دو جای [[مناجات شعبانیه|مناجات شعبانیه]] به این نکته توجه داده شده است، یکی نجوای بنده با خدا «و اقبل علی اذا ناجیتک» و دیگری نجوای خدا با بنده «فصعق لجلالک فناجیته سرّا».<ref> مفاتیح الجنان- مناجات شعبانیه.</ref>
 +
* عمیق و امن: این راه امن ترین و عمیق ترین راه معرفت خداست. چون سالک هم از شائبه شهرت و [[ریا|ریا]] مصون است و هم از تهدید آسیب و تحدید واسطه در امان است، زیرا نه از وساطت علم حصولی خبری است و نه از وساطت [[نفس]] سالک اثری، جز به خود خدا به چیز دیگری نیاز نیست تا آن واسطه سالک را به هدف برساند و بین سالک و خدا فاصله ای نیست چون راه عین هدف است. در این سیر، حقیقت «هو الاول والآخر و الظاهر و الباطن»<ref>[[سوره حدید|سوره حدید]]، ۳.</ref> برای سالک ظهور می کند و [[توحید|توحید]] مبرا از [[شرک]]، حتی از شرک خفی نصیب او می شود. از این رو فرموده اند اگر سیر آفاق و انفس سالک را به سیر در حقیقت هستی نرساند به توحید ناب دست نیافته است، چون معرفت ناب خدا جز به خود خدا ممکن نیست و در سیر آفاق و انفس راه غیر از هدف است و واسطه، حجاب بین سالک و مقصد است.
  
اين جهان پهناور هستى كه پيش چشم ماست (چنان كه مى‌دانيم) هر يك از اجزاى آن و مجموع آن‌ها پيوسته در معرض تغيير و تبديل مى‌باشد و هر لحظه در شكل تازه و بى‌سابقه‌اى جلوه مى‌كند. و تحت تأثير قوانين استثناناپذير لباس تحقق مى‌پوشد و از دورترين كهكشان‌ها گرفته تا كوچكترين ذره‌اى كه اجزاى جهان را تشكيل مى‌دهد هر كدام متضمن نظامى است واضح كه با قوانين استثناناپذير خود به طور حيرت‌انگيزى در جريان مى‌باشد و شعاع عملى خود را از پست‌ترين وضع به سوى كاملترين حالات سوق مى‌دهد و به هدف كمال مى‌رساند.
+
==ضرورت وجود خداوند==
  
و بالاتر از نظام‌هاى خصوصى، نظام‌هاى عمومى‌تر و بالاخره نظام همگانى جهانى كه اجزاى بيرون از شمار جهان را به همديگر ربط مى‌دهد و نظام‌هاى جزئى را به هم مى‌پيوندد و در جريان مداوم خود هرگز استثنا نمى‌پذيرد و اختلال برنمى‌دارد.
+
'''نظرى به جهان هستى و واقعیت:'''
  
نظام آفرينش اگر انسانى را مثلاً در زمين جاى مى‌دهد ساختمان وجودش را طورى تركيب مى‌كند كه با محيط زندگى خود سازش كند و محيط زندگى وى را طورى ترتيب مى‌دهد كه مانند دايه‌اى با مهر و عطوفت به پرورشش پرداخته آفتاب و ماه و ستارگان و آب و خاك و شب و روز و فصول سال و ابر و باد و باران و گنجينه‌هاى زيرزمينى و روى زمينى و بالاخره همه سرمايه و نيروى خود را در راه آسايش و آرامش خاطر وى گذاشته به كار مى‌بندد. ما چنين ارتباط و سازشى را ميان هر پديده و ميان همسايگان دور و نزديك و خانه‌اى كه در آن زندگى مى‌كند مى‌يابيم.
+
درک و شعور [[انسان]] که با پیدایش او توأم است در نخستین گامى که برمى‌دارد هستى خداى جهان و جهانیان را بر وى روشن مى‌سازد؛ زیرا به رغم آنان که در هستى خود و در همه چیز اظهار شک و تردید مى‌کنند و جهان هستى را خیال و پندار مى‌نامند، ما مى‌دانیم یک فرد انسان در آغاز پیدایش خود که با درک و شعور توأم است، خود و جهان را مى‌یابد؛ یعنى شک ندارد که او هست و چیزهاى دیگرى جز او هست و تا انسان، انسان است این درک و علم در او هست و هیچ‌گونه تردید برنمى‌دارد و تغییر نمى‌پذیرد.
  
اين گونه پيوستگى و به همبستگى در تجهيزات داخلى هر يك از پديده‌هاى جهان نيز پيداست. آفرينش اگر براى انسان نان داده براى تحصيل آن پاى و براى گرفتن آن دست و براى خوردن آن دهان و براى جويدن آن دندان داده است و آن را با يك رشته وسائلى كه مانند حلقه‌هاى زنجير به هم پيوسته‌اند. به هدف كمالى اين آفريده (بقا و كمال) مرتبط ساخته است.
+
این واقعیت و هستى که انسان در برابر سوفسطى و شکاک اثبات مى‌کند ثابت است و هرگز بطلان نمى‌پذیرد؛ یعنى سخن سوفسطى و شکاک که در حقیقت نفى واقعیت مى‌کند هرگز و هیچ‌گاه درست نیست، پس جهان هستى واقعیت ثابتى دربر دارد.
  
دانشمندان جهان ترديد ندارند كه روابط بى‌پايانى كه در اثر تلاش علمى چندين هزار ساله خود بدست آورده‌اند، طليعه ناچيزى است از اسرار آفرينش كه دنباله‌هاى تمام‌نشدنى به دنبال خود دارد و هر معلوم تازه‌اى مجهولات بي‌شمارى را به بشر اخطار مى‌كند.
+
ولى هر یک از این پدیده‌هاى واقعیت‌دار که در جهان مى‌بینیم، دیر یا زود واقعیت را از دست مى‌دهد و نابود مى‌شود و از اینجا روشن مى‌شود که جهان مشهود و اجزاء آن خودشان عین واقعیت (که بطلان‌پذیر نیست) نیستند بلکه به واقعیتى ثابت تکیه داده و با آن واقعیت، واقعیت‌دار مى‌شود و به واسطه آن داراى هستى مى‌گردند و تا با آن ارتباط و اتصال دارند با هستى آن هستند و همین که از آن بریدند نابود مى‌شوند. ما این واقعیت ثابت بطلان‌ناپذیر «واجب الوجود» را [[الله|خدا]] مى‌نامیم. [[قرآن|قرآن کریم]] به همین روش به اثبات وجود خدا و [[توحید]] ربوبیت می‌پردازد: «قَالَتْ رُسُلُهُمْ أفىِ اللَّهِ شَک فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...؛ رسولان فرستاده شده به آن‌ها گفتند: آیا مى‌شود در خدا شک کرد؟ خدایى که فاطر آسمان‌ها و زمین است...».<ref> [[سوره ابراهیم|سوره ابراهیم]]، آیه ۱۰.</ref>
  
آيا مى‌توان گفت اين جهان پهناور هستى كه سرتاسر اجزاى آن جداجدا و در حال وحدت و اتصال با استحكام و اتفاق حيرت‌انگيز خود از يك علم و قدرت نامتناهى حكايت مى‌كند، آفريدگارى نداشته و بى‌جهت و بى‌سبب به وجود آمده است؟ آيا اين نظام‌ها جزئى و كلى و بالاخره نظام همگانى جهانى كه با ايجاد رابطه‌هاى محكم و بى‌شمار جهان را يك واحد بزرگ قرار داده و با قوانين استثناناپذير و دقيق خود در جريان است همه و همه بدون نقشه و به حسب اتفاق و تصادف بوده؟ يا هر يك از اين پديده‌ها و محيط‌هاى كوچك و بزرگ جهان براى خود پيش از پيدايش نظامى برگزيده و راه و رسمى انتخاب كرده و پس از پيدايش ، آن را به موقع اجرا مى‌گذارد؟ يا اين جهان با وحدت و اتصال كاملى كه دارد و يك واحد بيش نيست ساخته و پرداخته سبب‌هاى متعدد و مختلف مى‌باشد، با دستورهاى گوناگون گردش مى‌كند؟
+
'''نظرى دیگر از راه ارتباط انسان و جهان:'''
  
البته فردى كه هر حادثه و پديده‌اى را به علت و سببى نسبت مى‌دهد و گاهى براى پيداكردن سببى مجهول، روزگارها با بحث و كوشش مى‌گذراند و دنبال پيروزى علمى مى‌گردد، فردى كه با مشاهده چند آجر كه با نظم و ترتيب روى هم چيده شده نسبت آن را به يك علم و قدرت مى‌دهد و اتفاق و تصادف را نفى كرده به وجود نقشه و هدفى قضاوت مى‌نمايد، هرگز حاضر نخواهد شد جهان را بى‌سبب پيدايش، يا نظام جهان را اتفاقى و تصادفى فرض كند.
+
راهى که در بحث گذشته براى اثبات وجود خدا پیموده شد، راهى است بسیار ساده و روشن که انسان با نهاد خدادادى خود آن را مى‌پیماید و هیچ‌گونه پیچ و خم ندارد، ولى بیشتر مردم به واسطه اشتغال مداوم که به مادیات دارند و استغراقى که در لذایذ محسوسه پیدا کرده‌اند، رجوع به نهاد خدادادى و [[فطرت]] ساده و بى‌آلایش برایشان بسیار سخت و سنگین مى‌باشد. از این روى [[اسلام]] که آیین پاک خود را همگانى معرفى مى‌کند و همه را در برابر مقاصد دینى مساوى مى‌داند اثبات وجود خدا را با این گونه مردم از راه دیگر در میان مى‌نهد و از همان راهى که فطرت ساده را از توجه مردم به دور داشته با ایشان سخن گفته و خدا را مى‌شناساند.
  
پس جهان با نظامى كه در آن حكومت مى‌كند آفريده آفريدگار بزرگى است كه با علم و قدرت بى‌پايان خود آن را به وجود آورده و به سوى هدفى سوق مى‌دهد و اسباب جزئيه كه حوادث جزئيه را در جهان به وجود مى‌آورند. همه بالاخره به او منتهى مى‌شوند و از هر سوى، تحت تسخير و تدبير وى مى‌باشند، هر چيزى در هستى خود نيازمند به اوست و او به چيزى نيازمند نيست و از هيچ علت و شرطى سرچشمه نمى‌گيرد.<ref> آیات در این مورد بسیار به عنوان نمونه خداى تعالى در [[سوره جاثيه]] مى‌فرمايد: «اِنَّ فِى السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ لاَياتٍ لِلْمُؤْمِنينَ وَفِى خَلْقِكُمْ وَما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ اياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ وَما اَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَاَحْيا بِهِ اْلاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْريفِ الرَّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ تِلْكَ آياتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِاَىِّ حَديثٍ بَعْدَاللّهِ وَ اياتِهِ يُؤْمِنُونَ(سوره جاثيه، آيه 3-6)؛ همانا در آسمان‌ها و زمين هر آينه آيت‌ها براى گروندگانست  و در آفرينش شما و آنچه پراكنده مي‌سازد از جنبده آيت‌ها است براى گروهى كه يقين مي‌كنند و آمد و شد شب و روز در پى يكديگر و آنچه فرستاد خدا از آسمان از روزى پس زنده گردانيد به آن زمين را بعد از مردنش و تغيير دادن بادها به جهات و صفات آيت‌ها است براى گروهى كه به عقل دريابند. اين آيت‌هاى خدا است مي‌خوانيم آن‌ها را بر تو به راستى و درستى پس به كدام سخن بعد از خدا و آيت‌هايش مي‌گروند. (ترجمه از تفسیر (روان جاوید))</ref>
+
[[قرآن کریم]] خداشناسى را از راه‌هاى مختلف به عامه مردم تعلیم مى‌دهد و بیشتر از همه افکارشان را به آفرینش جهان و نظام که در جهان حکومت مى‌کند معطوف مى‌دارد و به مطالعه آفاق و انفس دعوت مى‌نماید؛ زیرا انسان در زندگى چند روزه خود هر راهى را پیش گیرد و در هر حالى که مستغرق شود، از جهان آفرینش و نظامى که در آن حکومت مى‌کند بیرون نخواهد بود و شعور و ادراک وى از تماشاى صحنه شگفت‌آور آسمان و زمین چشم نخواهد پوشید.
  
==پانویس ==
+
این جهان پهناور هستى که پیش چشم ماست (چنان که مى‌دانیم) هر یک از اجزاى آن و مجموع آن‌ها پیوسته در معرض تغییر و تبدیل مى‌باشد و هر لحظه در شکل تازه و بى‌سابقه‌اى جلوه مى‌کند. و تحت تأثیر قوانین استثناناپذیر لباس تحقق مى‌پوشد و از دورترین کهکشان‌ها گرفته تا کوچکترین ذره‌اى که اجزاى جهان را تشکیل مى‌دهد هر کدام متضمن نظامى است واضح که با قوانین استثناناپذیر خود به طور حیرت‌انگیزى در جریان مى‌باشد و شعاع عملى خود را از پست‌ترین وضع به سوى کاملترین حالات سوق مى‌دهد و به هدف کمال مى‌رساند.
 +
 
 +
و بالاتر از نظام‌هاى خصوصى، نظام‌هاى عمومى‌تر و بالاخره نظام همگانى جهانى که اجزاى بیرون از شمار جهان را به همدیگر ربط مى‌دهد و نظام‌هاى جزئى را به هم مى‌پیوندد و در جریان مداوم خود هرگز استثنا نمى‌پذیرد و اختلال برنمى‌دارد.
 +
 
 +
نظام آفرینش اگر انسانى را مثلاً در زمین جاى مى‌دهد ساختمان وجودش را طورى ترکیب مى‌کند که با محیط زندگى خود سازش کند و محیط زندگى وى را طورى ترتیب مى‌دهد که مانند دایه‌اى با مهر و عطوفت به پرورشش پرداخته، آفتاب و ماه و ستارگان و آب و خاک و شب و روز و فصول سال و ابر و باد و باران و گنجینه‌هاى زیرزمینى و روى زمینى و بالاخره همه سرمایه و نیروى خود را در راه آسایش و آرامش خاطر وى گذاشته به کار مى‌بندد. ما چنین ارتباط و سازشى را میان هر پدیده و میان همسایگان دور و نزدیک و خانه‌اى که در آن زندگى مى‌کند مى‌یابیم.
 +
 
 +
این گونه پیوستگى و به همبستگى در تجهیزات داخلى هر یک از پدیده‌هاى جهان نیز پیداست. آفرینش اگر براى انسان نان داده براى تحصیل آن پاى و براى گرفتن آن دست و براى خوردن آن دهان و براى جویدن آن دندان داده است و آن را با یک رشته وسائلى که مانند حلقه‌هاى زنجیر به هم پیوسته‌اند، به هدف کمالى این آفریده (بقا و کمال) مرتبط ساخته است.
 +
 
 +
دانشمندان جهان تردید ندارند که روابط بى‌پایانى که در اثر تلاش علمى چندین هزار ساله خود بدست آورده‌اند، طلیعه ناچیزى است از اسرار آفرینش که دنباله‌هاى تمام‌نشدنى به دنبال خود دارد و هر معلوم تازه‌اى مجهولات بی‌شمارى را به بشر اخطار مى‌کند.
 +
 
 +
آیا مى‌توان گفت این جهان پهناور هستى که سرتاسر اجزاى آن جداجدا و در حال وحدت و اتصال با استحکام و اتفاق حیرت‌انگیز خود از یک علم و قدرت نامتناهى حکایت مى‌کند، آفریدگارى نداشته و بى‌جهت و بى‌سبب به وجود آمده است؟ آیا این نظام‌ها جزئى و کلى و بالاخره نظام همگانى جهانى که با ایجاد رابطه‌هاى محکم و بى‌شمار جهان را یک واحد بزرگ قرار داده و با قوانین استثناناپذیر و دقیق خود در جریان است، همه و همه بدون نقشه و به حسب اتفاق و تصادف بوده؟ یا هر یک از این پدیده‌ها و محیط‌هاى کوچک و بزرگ جهان براى خود پیش از پیدایش نظامى برگزیده و راه و رسمى انتخاب کرده و پس از پیدایش، آن را به موقع اجرا مى‌گذارد؟ یا این جهان با وحدت و اتصال کاملى که دارد و یک واحد بیش نیست ساخته و پرداخته سبب‌هاى متعدد و مختلف مى‌باشد، با دستورهاى گوناگون گردش مى‌کند؟
 +
 
 +
البته فردى که هر حادثه و پدیده‌اى را به علت و سببى نسبت مى‌دهد و گاهى براى پیداکردن سببى مجهول، روزگارها با بحث و کوشش مى‌گذراند و دنبال پیروزى علمى مى‌گردد، فردى که با مشاهده چند آجر که با نظم و ترتیب روى هم چیده شده نسبت آن را به یک علم و قدرت مى‌دهد و اتفاق و تصادف را نفى کرده به وجود نقشه و هدفى قضاوت مى‌نماید، هرگز حاضر نخواهد شد جهان را بى‌سبب پیدایش، یا نظام جهان را اتفاقى و تصادفى فرض کند.
 +
 
 +
پس جهان با نظامى که در آن حکومت مى‌کند آفریده آفریدگار بزرگى است که با علم و قدرت بى‌پایان خود آن را به وجود آورده و به سوى هدفى سوق مى‌دهد و اسباب جزئیه که حوادث جزئیه را در جهان به وجود مى‌آورند. همه بالاخره به او منتهى مى‌شوند و از هر سوى، تحت تسخیر و تدبیر وى مى‌باشند، هر چیزى در هستى خود نیازمند به اوست و او به چیزى نیازمند نیست و از هیچ علت و شرطى سرچشمه نمى‌گیرد. آیات در این مورد بسیار است، به عنوان نمونه خداى تعالى در [[سوره جاثیه]] مى‌فرماید: «اِنَّ فِى السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ لاَیاتٍ لِلْمُؤْمِنینَ وَفِى خَلْقِکمْ وَما یبُثُّ مِنْ دابَّةٍ ایاتٌ لِقَوْمٍ یوقِنُونَ وَاخْتِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ وَما اَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَاَحْیا بِهِ اْلاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْریفِ الرَّیاحِ آیاتٌ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ تِلْک آیاتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَیک بِالْحَقِّ فَبِاَىِّ حَدیثٍ بَعْدَاللّهِ وَ آیاتِهِ یؤْمِنُونَ؛ همانا در آسمان‌ها و زمین هر آینه آیت‌ها براى گروندگانست و در آفرینش شما و آنچه پراکنده می‌سازد از جنبده آیت‌ها است براى گروهى که یقین می‌کنند و آمد و شد شب و روز در پى یکدیگر و آنچه فرستاد خدا از آسمان از روزى پس زنده گردانید به آن زمین را بعد از مردنش و تغییر دادن بادها به جهات و صفات آیت‌ها است براى گروهى که به عقل دریابند. این آیت‌هاى خدا است می‌خوانیم آن‌ها را بر تو به راستى و درستى پس به کدام سخن بعد از خدا و آیت‌هایش می‌گروند.<ref> [[سوره جاثیه|سوره جاثیه]]، آیه ۳-۶.</ref>
 +
 
 +
==شناخت خدا در نهج‌البلاغه==
 +
برخی سخنان [[امام علی علیه السلام|امام علی]] علیه السلام در [[نهج البلاغة|نهج البلاغه]] که اشاره به شناخت خدای تعالی دارد در اینجا ذکر می شود:
 +
 
 +
۱. ناتوانی دل و دیده:
 +
عظم عن أن تثبت ربوبیته باحاطة قلب او بصر.<ref>نهج البلاغه، نامه ۳۱.</ref>
 +
(خداوند) بزرگ تر از آن است، که ربوبیتش با احاطه دل یا دیده ثابت شود. 
 +
 
 +
۲. اثبات وجود خدا:
 +
الحمد لله علی وجوده بخلقه، و بمحدث خلقه علی ازلیته.<ref>خطبه ۱۵۲.</ref>
 +
ستایش خداوندی را که آفریدگان خود را دلیل بر وجود خویش ساخت و حادث بودن آن ها را دلیل بر ازلیتش.
 +
 
 +
۳. کمال شناخت خداوند:
 +
اول الدین معرفته، و کمال معرفته التصدیق به، و کمال التصدیق به توحیده، و کمال توحیده الاخلاص له، و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه.<ref>خطبه ۱.</ref>
 +
سرآغاز دین شناخت خداست و کمال شناخت باور داشتن او، و درست باور داشتن او اعتراف به یگانه بودن اوست، و اعتراف به یگانگی او، خالص نمودن اطاعت اوست و کمال اخلاص او، نفی تمام صفت ها از اوست.
 +
 
 +
۴. ناتوانی دل از درک خدا:
 +
فلسنا نعلم کنه عظمتک، الا انّا نعلم انک حی قیوم، لا تاخذک سنه و لا نوم. لم ینته الیک نظر، و لم یدرکک بصر.<ref>خطبه ۱۶۰.</ref>
 +
ما از کنه عظمت تو چیزی نمی دانیم، تنها همین را می دانیم که تو زنده ای و همه چیز به تو پایدار است، نه چرت تو را می گیرد و نه خواب. دست هیچ اندیشه ای به تو نرسد و هیچ دیده ای تو را در نیابد.
 +
 
 +
۵. نزدیکی به خدا، دوری از آتش:
 +
اعلم ان ما قربّک من الله یُباعدک من النار، و ما باعدک من الله یقربک من النار.<ref>نامه ۷۶.</ref>
 +
توجه داشته باشد آنچه تو را به خدا نزدیک می کند از آتش دور می گرداند و هر چه تو را از خدا دور گرداند به آتش نزدیک می سازد.
 +
 +
۶. بزرگی خداوند:
 +
«تبارک الله الذی لا یبلغه بعد الهمم، و لا یناله حدس الفطن، الاول الذی بلا غایه له فینتهی، و لا آخر له فینقضی.<ref>خطبه ۹۴.</ref>
 +
برتر و بزرگ است خدایی که اندیشه های ژرف نگر، حدس زیرکی ها به حقیقت شناخت او نرسد، ابتدا و آغاز است که آخر و نهایتش نیست تا به آخر برسد و آخری ندارد تا سپری شود.
 +
 
 +
۷. شناخت امام علی علیه السّلام از خدا:
 +
عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم، و حل العقود، و نقض الهمم.<ref>حکمت ۲۵۰.</ref>
 +
من خداوند سبحان را از این راه شناختم که تصمیم ها را بر هم می ریزد و پیمان ها را می گلسد و همت های سخت را درهم می شکند.
 +
 
 +
۸. اعتقاد به خدا:
 +
لا یصدق ایمان عبد، حتی یکون بما فی ید الله اوثق منه بما فی یده.<ref>حکمت ۳۱۰.</ref>
 +
هیچ کس در ادعای ایمان راستگو و صادق نمی باشد، مگر زمانی که اعتمادش به آنچه نزد خداوند است بیشتر از آنچه نزد خودش است باشد.
 +
 
 +
۹. ناتوانی فرد از شناخت خدا:
 +
اعلم ان الراسخین فی العلم هم الذین اغناهم عن اقتحام السدد المضروبه دون الغیوب، الاقرار بجمله ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب، فمدح الله تعالی اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علما، وسمی ترکهم التعمق فیما لم یکفهم البحث عن کنهه رسوخا.<ref>خطبه ۹۰.</ref>
 +
بدان که استواران در علم آن کسانی هستند که اقرار به مجموع آن چه در پس  پرده غیبت است و تفسیرش را نمی دانند، آنان را از این که بخواهند به زور از درهایی که جلو عوالم غیب زده شده است وارد شوند بی نیاز کرده است. پس خداوند بزرگ اعتراف آنان را به ناتوانی از رسیدن به آن چه در حیطه دانششان نیست ستود و خود داری آنان را از غور کردن در آن چه به بحث و جستجو از کنه آن مکلف نشده اند استواری در علم نامید.
 +
 
 +
۱۰. تواضع در برابر عظمت خدا:
 +
انه لا ینبغی لمن عرف عظمة الله أن یتعظم، فإن رفعة الذین یعلمون ما عظمته ان یتواضعوا له.<ref>خطبه ۱۴۷.</ref>
 +
کسی که عظمت خدای را شناخت، سزاوار نیست که خویشتن را بزرگ بشمارد؛ زیرا بلند مرتبگی کسانی که عظمت خدا را می دانند به این است که در برابر او فروتن باشند.
 +
==موانع خداشناسی==
 +
*'''کفر:'''
 +
[[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] علیه السلام به [[مفضل بن عمر جعفی|مفضّل بن عمر]]: اى مفضّل! شکاکان، اسباب و معانى آفرینش را نمى دانند و اندیشه آنان، از دریافت درستى و حکمتى که آفریدگار پاک در انواع مخلوقاتش در خشکى، آب و دشت و دَمَن قرار داده، قاصر است. از این رو، به واسطه قصور دانششان، راه انکار را در پیش گرفتند و به سبب ضعف بینششان، به عناد گراییدند، تا جایى که آفریده شدن موجودات را انکار کردند و مدّعى شدند که به خودى خود، آفریده شده اند، و نه دستِ صانعى در کار است و نه نقشه اى و حکمتى از جانب تدبیر کننده اى و سازنده اى. خداوند، برتر است از آنچه مى گویند.
 +
 
 +
*'''غفلت:'''
 +
[[امام علی علیه السلام|امام على]] علیه السلام در دعایى که به نوف بِکالى آموخت: معبودا! دیدگانِ بینندگان، از طریق رازها و نهان هاى دل ها به تو رسیدند و نجواهاى [تو در] سینه ها به گوش شنواترین گوش سپارندگانِ به تو رسید. هیچ چیز، مانع دیدگان آنها در رسیدن به آنچه مى خواستند، نشد. پرده هاى غفلت میان خود و ایشان را دریدى. پس در نورش آرمیدند و با روح  تو دَم زدند.
 +
 
 +
*'''هواى نفس:'''
 +
در حدیث منسوب به امام صادق علیه السلام: میان بنده و خدا، حجابى تاریک تر و وحشتناک تر از [[نفس]] و هواى نفس نیست، و براى کشتن و ریشه کنى این دو، سلاح و ابزارى چون [احساس] نیازمندى به خدا، و خاک سایى و فروتنى و گرسنگى و تشنگى کشیدن در روز و شب زنده دارى نیست، که اگر چنین شخصى بمیرد، شهید مُرده است و اگر زنده بمانَد و پایدارى ورزد، عاقبتش به بزرگ ترین رضوان [الهى] مى انجامد.
 +
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
[[Category:توحید]]
+
 
[[Category:توحيد]]
+
==منابع==
 +
* شیعه در اسلام،علامه طباطبائی.
 +
*روزنامه کیهان، شماره ۲۰۶۲۹، ۹/۸/۹۲، صفحه ۶، در دسترس در [http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2839833 مگ ایران]، بازیابی: ۲۵ دی ماه ۱۳۹۲.
 +
*[http://www.ensani.ir/fa/content/29399/default.aspx پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی] بازیابی: ۲۵ دی ماه ۱۳۹۲.
 +
*[[دانشنامه قرآن و حدیث (کتاب)|دانشنامه قرآن و حديث]] ۵، محمد محمدی ری شهری، دارالحدیث، قم، ۱۳۹۰، چاپ اول، در دسترس در [http://www.hadith.net/n692-e6668-p132.html پایگاه اطلاع رسانی حدیث شیعه، حدیث نت] بازیابی: ۲۵ دی ماه ۱۳۹۲.
 +
 
 +
[[رده:توحید]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۲۵

از راههای شناخت خدای تعالی، سیر در حقیقت هستی یا به تعبیر معصومان (علیهم السلام) شناخت خدا با خود اوست که به تعبیر مرحوم شیخ صدوق، راه شناخت واقعی خدا منحصر در این سیر باشد.

راههای شناخت خدا

الف. راه متکلمان: این گروه با استدلال به حدوث اجسام و اعراض، به اثبات وجود خدا پرداخته و با دقت و تأمل در ویژگی‌های مخلوقات، صفات خدا را شناسایی می‌کنند.

ب. راه فیلسوفان: حکیمان با تکیه بر وجود حرکت در جهان و امتناع تسلسل محرّک‌ها به اثبات وجود «محرّک بی حرکت» اقدام کرده و سپس بر مبنای آن به وجود مبدأ نخستین استدلال می کنند.

ج. راه خداشناسان: خداشناسان یا الهیّون با دقت در وجود و تشخیص اینکه وجود یا واجب است یا ممکن، به اثبات واجب‌الوجود می‌پردازند. آن گاه با دقت در لوازم وجود و امکان، صفات خدا را اثبات می‌کنند و سپس برمبنای صفات واجب، به چگونگی آفرینش و اصطلاحاً «صدور افعال» از واجب استدلال می‌نمایند.

شناخت خدا با خدا

از راههای شناخت خدا، سیر در حقیقت هستی یا به تعبیر معصومان(ع) شناخت خدا با خود خدا یا پی بردن به مقصود از راه مقصد است: «یا من دلّ بذاته علی ذاته» ای کسی که به وسیله ذات خودت می توان به خودت شناخت پیدا کرد.[۱] انسان سالک نیز بدون وساطت علم حصولی یا حضوری غیرخدا، برای شناخت خدای سبحان، ابتدا به سراغ خود او می رود و با شناخت خدا به او پی می برد و سالک دقیق، قبل از آن که بخواهد نشان خدا را از بیگانه بیابد، خود او را بدون اتحاد، حلول، امتزاج، اختلاط و التقاط یافته است، چون او را هرگز غیبتی نیست تا لازم باشد به کمک غیر به جست وجویش بپردازیم.

این راه شناخت که بسیار عمیق و دقیق است راهی رفتنی و طی شدنی است. و هیچ چیز جز گناه و غفلت، انسان را از آن محروم نمی کند. ویژگی اطلاق ذاتی هویت خدا چنان است که به هر چیز از چیز دیگر، بلکه به هر چیز از خود آن چیز نزدیک تر است. لذا اگر انسان در اثر غفلت فراگیر محجوب و به علت گناه مهجور نباشد می تواند قبل از شناخت خود یا دیگری خدا را بشناسد، خدایی که قبل از او و پیش از هر موجود دیگر موجود بود و به او از هر چیزی، حتی از خودش نزدیک تر است. تعبیر قرآن در معرفی خدا به حضرت موسی(ع) چنین است «انّنی أنا الله لا إله الا أنا» (طه، ۱۴) در این جمله کوتاه، قبل از اسم شریف «الله» دو مرتبه ضمیر متکلم آمده، یعنی مرا که می شناسی، همان «الله» هستم.

بنابراین با این بیان توحید صدوق که می فرماید: «لا تدرک معرفة الله الا بالله» (شناخت خدا جز از طریق خدا ادراک نمی شود)،[۲] این راه دارای امتیازاتی است که موجب شده بهترین راه شناخت خدا شمرده شود.

امتیازات شناخت خدا با خدا:

  • وحدت راه و هدف: ویژگی برجسته این راه نسبت به راه آفاقی و انفسی این است که در این سیر «راه» و «هدف» در خارج عین هم هستند، هر چند این دو از جهت مفهوم متغایرند.
  • کوتاه ترین راه: راهی که عین هدف باشد نزدیک ترین مسیر برای شناخت خدای سبحان است که امام سجاد(ع) آن را یادآور شده است. «و ان الراحل الیک قریب المسافه» راه کسی که به سوی تو سیر می کند کوتاه است.[۳] چون هیچ واسطه ای وجود ندارد، نه مانند سیر آفاقی، علم حصولی و مفهوم واسطه است و نه مانند سیر انفسی، معرفت شهودی نفس وسیله است.
  • نزدیکی هدف: در این راه «ندا» از مکان بعید نیست، بلکه به ندا نیاز نیست و بین سالک و معبود «نجوا» است. در دو جای مناجات شعبانیه به این نکته توجه داده شده است، یکی نجوای بنده با خدا «و اقبل علی اذا ناجیتک» و دیگری نجوای خدا با بنده «فصعق لجلالک فناجیته سرّا».[۴]
  • عمیق و امن: این راه امن ترین و عمیق ترین راه معرفت خداست. چون سالک هم از شائبه شهرت و ریا مصون است و هم از تهدید آسیب و تحدید واسطه در امان است، زیرا نه از وساطت علم حصولی خبری است و نه از وساطت نفس سالک اثری، جز به خود خدا به چیز دیگری نیاز نیست تا آن واسطه سالک را به هدف برساند و بین سالک و خدا فاصله ای نیست چون راه عین هدف است. در این سیر، حقیقت «هو الاول والآخر و الظاهر و الباطن»[۵] برای سالک ظهور می کند و توحید مبرا از شرک، حتی از شرک خفی نصیب او می شود. از این رو فرموده اند اگر سیر آفاق و انفس سالک را به سیر در حقیقت هستی نرساند به توحید ناب دست نیافته است، چون معرفت ناب خدا جز به خود خدا ممکن نیست و در سیر آفاق و انفس راه غیر از هدف است و واسطه، حجاب بین سالک و مقصد است.

ضرورت وجود خداوند

نظرى به جهان هستى و واقعیت:

درک و شعور انسان که با پیدایش او توأم است در نخستین گامى که برمى‌دارد هستى خداى جهان و جهانیان را بر وى روشن مى‌سازد؛ زیرا به رغم آنان که در هستى خود و در همه چیز اظهار شک و تردید مى‌کنند و جهان هستى را خیال و پندار مى‌نامند، ما مى‌دانیم یک فرد انسان در آغاز پیدایش خود که با درک و شعور توأم است، خود و جهان را مى‌یابد؛ یعنى شک ندارد که او هست و چیزهاى دیگرى جز او هست و تا انسان، انسان است این درک و علم در او هست و هیچ‌گونه تردید برنمى‌دارد و تغییر نمى‌پذیرد.

این واقعیت و هستى که انسان در برابر سوفسطى و شکاک اثبات مى‌کند ثابت است و هرگز بطلان نمى‌پذیرد؛ یعنى سخن سوفسطى و شکاک که در حقیقت نفى واقعیت مى‌کند هرگز و هیچ‌گاه درست نیست، پس جهان هستى واقعیت ثابتى دربر دارد.

ولى هر یک از این پدیده‌هاى واقعیت‌دار که در جهان مى‌بینیم، دیر یا زود واقعیت را از دست مى‌دهد و نابود مى‌شود و از اینجا روشن مى‌شود که جهان مشهود و اجزاء آن خودشان عین واقعیت (که بطلان‌پذیر نیست) نیستند بلکه به واقعیتى ثابت تکیه داده و با آن واقعیت، واقعیت‌دار مى‌شود و به واسطه آن داراى هستى مى‌گردند و تا با آن ارتباط و اتصال دارند با هستى آن هستند و همین که از آن بریدند نابود مى‌شوند. ما این واقعیت ثابت بطلان‌ناپذیر «واجب الوجود» را خدا مى‌نامیم. قرآن کریم به همین روش به اثبات وجود خدا و توحید ربوبیت می‌پردازد: «قَالَتْ رُسُلُهُمْ أفىِ اللَّهِ شَک فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...؛ رسولان فرستاده شده به آن‌ها گفتند: آیا مى‌شود در خدا شک کرد؟ خدایى که فاطر آسمان‌ها و زمین است...».[۶]

نظرى دیگر از راه ارتباط انسان و جهان:

راهى که در بحث گذشته براى اثبات وجود خدا پیموده شد، راهى است بسیار ساده و روشن که انسان با نهاد خدادادى خود آن را مى‌پیماید و هیچ‌گونه پیچ و خم ندارد، ولى بیشتر مردم به واسطه اشتغال مداوم که به مادیات دارند و استغراقى که در لذایذ محسوسه پیدا کرده‌اند، رجوع به نهاد خدادادى و فطرت ساده و بى‌آلایش برایشان بسیار سخت و سنگین مى‌باشد. از این روى اسلام که آیین پاک خود را همگانى معرفى مى‌کند و همه را در برابر مقاصد دینى مساوى مى‌داند اثبات وجود خدا را با این گونه مردم از راه دیگر در میان مى‌نهد و از همان راهى که فطرت ساده را از توجه مردم به دور داشته با ایشان سخن گفته و خدا را مى‌شناساند.

قرآن کریم خداشناسى را از راه‌هاى مختلف به عامه مردم تعلیم مى‌دهد و بیشتر از همه افکارشان را به آفرینش جهان و نظام که در جهان حکومت مى‌کند معطوف مى‌دارد و به مطالعه آفاق و انفس دعوت مى‌نماید؛ زیرا انسان در زندگى چند روزه خود هر راهى را پیش گیرد و در هر حالى که مستغرق شود، از جهان آفرینش و نظامى که در آن حکومت مى‌کند بیرون نخواهد بود و شعور و ادراک وى از تماشاى صحنه شگفت‌آور آسمان و زمین چشم نخواهد پوشید.

این جهان پهناور هستى که پیش چشم ماست (چنان که مى‌دانیم) هر یک از اجزاى آن و مجموع آن‌ها پیوسته در معرض تغییر و تبدیل مى‌باشد و هر لحظه در شکل تازه و بى‌سابقه‌اى جلوه مى‌کند. و تحت تأثیر قوانین استثناناپذیر لباس تحقق مى‌پوشد و از دورترین کهکشان‌ها گرفته تا کوچکترین ذره‌اى که اجزاى جهان را تشکیل مى‌دهد هر کدام متضمن نظامى است واضح که با قوانین استثناناپذیر خود به طور حیرت‌انگیزى در جریان مى‌باشد و شعاع عملى خود را از پست‌ترین وضع به سوى کاملترین حالات سوق مى‌دهد و به هدف کمال مى‌رساند.

و بالاتر از نظام‌هاى خصوصى، نظام‌هاى عمومى‌تر و بالاخره نظام همگانى جهانى که اجزاى بیرون از شمار جهان را به همدیگر ربط مى‌دهد و نظام‌هاى جزئى را به هم مى‌پیوندد و در جریان مداوم خود هرگز استثنا نمى‌پذیرد و اختلال برنمى‌دارد.

نظام آفرینش اگر انسانى را مثلاً در زمین جاى مى‌دهد ساختمان وجودش را طورى ترکیب مى‌کند که با محیط زندگى خود سازش کند و محیط زندگى وى را طورى ترتیب مى‌دهد که مانند دایه‌اى با مهر و عطوفت به پرورشش پرداخته، آفتاب و ماه و ستارگان و آب و خاک و شب و روز و فصول سال و ابر و باد و باران و گنجینه‌هاى زیرزمینى و روى زمینى و بالاخره همه سرمایه و نیروى خود را در راه آسایش و آرامش خاطر وى گذاشته به کار مى‌بندد. ما چنین ارتباط و سازشى را میان هر پدیده و میان همسایگان دور و نزدیک و خانه‌اى که در آن زندگى مى‌کند مى‌یابیم.

این گونه پیوستگى و به همبستگى در تجهیزات داخلى هر یک از پدیده‌هاى جهان نیز پیداست. آفرینش اگر براى انسان نان داده براى تحصیل آن پاى و براى گرفتن آن دست و براى خوردن آن دهان و براى جویدن آن دندان داده است و آن را با یک رشته وسائلى که مانند حلقه‌هاى زنجیر به هم پیوسته‌اند، به هدف کمالى این آفریده (بقا و کمال) مرتبط ساخته است.

دانشمندان جهان تردید ندارند که روابط بى‌پایانى که در اثر تلاش علمى چندین هزار ساله خود بدست آورده‌اند، طلیعه ناچیزى است از اسرار آفرینش که دنباله‌هاى تمام‌نشدنى به دنبال خود دارد و هر معلوم تازه‌اى مجهولات بی‌شمارى را به بشر اخطار مى‌کند.

آیا مى‌توان گفت این جهان پهناور هستى که سرتاسر اجزاى آن جداجدا و در حال وحدت و اتصال با استحکام و اتفاق حیرت‌انگیز خود از یک علم و قدرت نامتناهى حکایت مى‌کند، آفریدگارى نداشته و بى‌جهت و بى‌سبب به وجود آمده است؟ آیا این نظام‌ها جزئى و کلى و بالاخره نظام همگانى جهانى که با ایجاد رابطه‌هاى محکم و بى‌شمار جهان را یک واحد بزرگ قرار داده و با قوانین استثناناپذیر و دقیق خود در جریان است، همه و همه بدون نقشه و به حسب اتفاق و تصادف بوده؟ یا هر یک از این پدیده‌ها و محیط‌هاى کوچک و بزرگ جهان براى خود پیش از پیدایش نظامى برگزیده و راه و رسمى انتخاب کرده و پس از پیدایش، آن را به موقع اجرا مى‌گذارد؟ یا این جهان با وحدت و اتصال کاملى که دارد و یک واحد بیش نیست ساخته و پرداخته سبب‌هاى متعدد و مختلف مى‌باشد، با دستورهاى گوناگون گردش مى‌کند؟

البته فردى که هر حادثه و پدیده‌اى را به علت و سببى نسبت مى‌دهد و گاهى براى پیداکردن سببى مجهول، روزگارها با بحث و کوشش مى‌گذراند و دنبال پیروزى علمى مى‌گردد، فردى که با مشاهده چند آجر که با نظم و ترتیب روى هم چیده شده نسبت آن را به یک علم و قدرت مى‌دهد و اتفاق و تصادف را نفى کرده به وجود نقشه و هدفى قضاوت مى‌نماید، هرگز حاضر نخواهد شد جهان را بى‌سبب پیدایش، یا نظام جهان را اتفاقى و تصادفى فرض کند.

پس جهان با نظامى که در آن حکومت مى‌کند آفریده آفریدگار بزرگى است که با علم و قدرت بى‌پایان خود آن را به وجود آورده و به سوى هدفى سوق مى‌دهد و اسباب جزئیه که حوادث جزئیه را در جهان به وجود مى‌آورند. همه بالاخره به او منتهى مى‌شوند و از هر سوى، تحت تسخیر و تدبیر وى مى‌باشند، هر چیزى در هستى خود نیازمند به اوست و او به چیزى نیازمند نیست و از هیچ علت و شرطى سرچشمه نمى‌گیرد. آیات در این مورد بسیار است، به عنوان نمونه خداى تعالى در سوره جاثیه مى‌فرماید: «اِنَّ فِى السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ لاَیاتٍ لِلْمُؤْمِنینَ وَفِى خَلْقِکمْ وَما یبُثُّ مِنْ دابَّةٍ ایاتٌ لِقَوْمٍ یوقِنُونَ وَاخْتِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ وَما اَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَاَحْیا بِهِ اْلاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْریفِ الرَّیاحِ آیاتٌ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ تِلْک آیاتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَیک بِالْحَقِّ فَبِاَىِّ حَدیثٍ بَعْدَاللّهِ وَ آیاتِهِ یؤْمِنُونَ؛ همانا در آسمان‌ها و زمین هر آینه آیت‌ها براى گروندگانست و در آفرینش شما و آنچه پراکنده می‌سازد از جنبده آیت‌ها است براى گروهى که یقین می‌کنند و آمد و شد شب و روز در پى یکدیگر و آنچه فرستاد خدا از آسمان از روزى پس زنده گردانید به آن زمین را بعد از مردنش و تغییر دادن بادها به جهات و صفات آیت‌ها است براى گروهى که به عقل دریابند. این آیت‌هاى خدا است می‌خوانیم آن‌ها را بر تو به راستى و درستى پس به کدام سخن بعد از خدا و آیت‌هایش می‌گروند.[۷]

شناخت خدا در نهج‌البلاغه

برخی سخنان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه که اشاره به شناخت خدای تعالی دارد در اینجا ذکر می شود:

۱. ناتوانی دل و دیده: عظم عن أن تثبت ربوبیته باحاطة قلب او بصر.[۸] (خداوند) بزرگ تر از آن است، که ربوبیتش با احاطه دل یا دیده ثابت شود.

۲. اثبات وجود خدا: الحمد لله علی وجوده بخلقه، و بمحدث خلقه علی ازلیته.[۹] ستایش خداوندی را که آفریدگان خود را دلیل بر وجود خویش ساخت و حادث بودن آن ها را دلیل بر ازلیتش.

۳. کمال شناخت خداوند: اول الدین معرفته، و کمال معرفته التصدیق به، و کمال التصدیق به توحیده، و کمال توحیده الاخلاص له، و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه.[۱۰] سرآغاز دین شناخت خداست و کمال شناخت باور داشتن او، و درست باور داشتن او اعتراف به یگانه بودن اوست، و اعتراف به یگانگی او، خالص نمودن اطاعت اوست و کمال اخلاص او، نفی تمام صفت ها از اوست.

۴. ناتوانی دل از درک خدا: فلسنا نعلم کنه عظمتک، الا انّا نعلم انک حی قیوم، لا تاخذک سنه و لا نوم. لم ینته الیک نظر، و لم یدرکک بصر.[۱۱] ما از کنه عظمت تو چیزی نمی دانیم، تنها همین را می دانیم که تو زنده ای و همه چیز به تو پایدار است، نه چرت تو را می گیرد و نه خواب. دست هیچ اندیشه ای به تو نرسد و هیچ دیده ای تو را در نیابد.

۵. نزدیکی به خدا، دوری از آتش: اعلم ان ما قربّک من الله یُباعدک من النار، و ما باعدک من الله یقربک من النار.[۱۲] توجه داشته باشد آنچه تو را به خدا نزدیک می کند از آتش دور می گرداند و هر چه تو را از خدا دور گرداند به آتش نزدیک می سازد.

۶. بزرگی خداوند: «تبارک الله الذی لا یبلغه بعد الهمم، و لا یناله حدس الفطن، الاول الذی بلا غایه له فینتهی، و لا آخر له فینقضی.[۱۳] برتر و بزرگ است خدایی که اندیشه های ژرف نگر، حدس زیرکی ها به حقیقت شناخت او نرسد، ابتدا و آغاز است که آخر و نهایتش نیست تا به آخر برسد و آخری ندارد تا سپری شود.

۷. شناخت امام علی علیه السّلام از خدا: عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم، و حل العقود، و نقض الهمم.[۱۴] من خداوند سبحان را از این راه شناختم که تصمیم ها را بر هم می ریزد و پیمان ها را می گلسد و همت های سخت را درهم می شکند.

۸. اعتقاد به خدا: لا یصدق ایمان عبد، حتی یکون بما فی ید الله اوثق منه بما فی یده.[۱۵] هیچ کس در ادعای ایمان راستگو و صادق نمی باشد، مگر زمانی که اعتمادش به آنچه نزد خداوند است بیشتر از آنچه نزد خودش است باشد.

۹. ناتوانی فرد از شناخت خدا: اعلم ان الراسخین فی العلم هم الذین اغناهم عن اقتحام السدد المضروبه دون الغیوب، الاقرار بجمله ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب، فمدح الله تعالی اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علما، وسمی ترکهم التعمق فیما لم یکفهم البحث عن کنهه رسوخا.[۱۶] بدان که استواران در علم آن کسانی هستند که اقرار به مجموع آن چه در پس پرده غیبت است و تفسیرش را نمی دانند، آنان را از این که بخواهند به زور از درهایی که جلو عوالم غیب زده شده است وارد شوند بی نیاز کرده است. پس خداوند بزرگ اعتراف آنان را به ناتوانی از رسیدن به آن چه در حیطه دانششان نیست ستود و خود داری آنان را از غور کردن در آن چه به بحث و جستجو از کنه آن مکلف نشده اند استواری در علم نامید.

۱۰. تواضع در برابر عظمت خدا: انه لا ینبغی لمن عرف عظمة الله أن یتعظم، فإن رفعة الذین یعلمون ما عظمته ان یتواضعوا له.[۱۷] کسی که عظمت خدای را شناخت، سزاوار نیست که خویشتن را بزرگ بشمارد؛ زیرا بلند مرتبگی کسانی که عظمت خدا را می دانند به این است که در برابر او فروتن باشند.

موانع خداشناسی

  • کفر:

امام صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر: اى مفضّل! شکاکان، اسباب و معانى آفرینش را نمى دانند و اندیشه آنان، از دریافت درستى و حکمتى که آفریدگار پاک در انواع مخلوقاتش در خشکى، آب و دشت و دَمَن قرار داده، قاصر است. از این رو، به واسطه قصور دانششان، راه انکار را در پیش گرفتند و به سبب ضعف بینششان، به عناد گراییدند، تا جایى که آفریده شدن موجودات را انکار کردند و مدّعى شدند که به خودى خود، آفریده شده اند، و نه دستِ صانعى در کار است و نه نقشه اى و حکمتى از جانب تدبیر کننده اى و سازنده اى. خداوند، برتر است از آنچه مى گویند.

  • غفلت:

امام على علیه السلام در دعایى که به نوف بِکالى آموخت: معبودا! دیدگانِ بینندگان، از طریق رازها و نهان هاى دل ها به تو رسیدند و نجواهاى [تو در] سینه ها به گوش شنواترین گوش سپارندگانِ به تو رسید. هیچ چیز، مانع دیدگان آنها در رسیدن به آنچه مى خواستند، نشد. پرده هاى غفلت میان خود و ایشان را دریدى. پس در نورش آرمیدند و با روح تو دَم زدند.

  • هواى نفس:

در حدیث منسوب به امام صادق علیه السلام: میان بنده و خدا، حجابى تاریک تر و وحشتناک تر از نفس و هواى نفس نیست، و براى کشتن و ریشه کنى این دو، سلاح و ابزارى چون [احساس] نیازمندى به خدا، و خاک سایى و فروتنى و گرسنگى و تشنگى کشیدن در روز و شب زنده دارى نیست، که اگر چنین شخصى بمیرد، شهید مُرده است و اگر زنده بمانَد و پایدارى ورزد، عاقبتش به بزرگ ترین رضوان [الهى] مى انجامد.

پانویس

  1. دعای صباح علی(ع) در مفاتیح الجنان.
  2. توحید صدوق، ص ۱۴۳.
  3. مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
  4. مفاتیح الجنان- مناجات شعبانیه.
  5. سوره حدید، ۳.
  6. سوره ابراهیم، آیه ۱۰.
  7. سوره جاثیه، آیه ۳-۶.
  8. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  9. خطبه ۱۵۲.
  10. خطبه ۱.
  11. خطبه ۱۶۰.
  12. نامه ۷۶.
  13. خطبه ۹۴.
  14. حکمت ۲۵۰.
  15. حکمت ۳۱۰.
  16. خطبه ۹۰.
  17. خطبه ۱۴۷.

منابع