غزوه بدر صغرى: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش فنی)
 
(۶ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''منبع:''' زندگاني حضرت محمد صلی الله علیه و آله
+
غزوه بدر صغری<ref>بدر صغرى نام بازارى بوده که از آغاز [[ماه ذی القعده|ذى قعده]] تا هشتم آن ماه بازار مزبور در بدر تشکیل مى‌ شد و مانند بازارهاى دیگر عرب در آن چند روز مرکز داد و ستد و سرودن اشعار و خطبه‌ ها و اظهار فضل قبایل و افراد بوده است.</ref> از [[غزوات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله|غزوات پیامبر اکرم]] (صلی الله علیه وآله) است که بعلت عدم حضور مشرکان [[مکه|مکه]] به ریاست [[ابوسفیان]] در این جنگ با پیروزی و به نفع سپاهیان [[اسلام]] به اتمام رسید.
  
'''نویسنده:''' هاشم رسولي محلاتي
+
==وعده جنگ و تخلف از آن==
  
==غزوه بدر صغري==
+
چون [[ابوسفیان]] می  خواست پس از [[غزوه احد|جنگ احد]] از [[مدینه]] به [[مکه]] بازگردد فریاد زد: وعده ما و شما سال دیگر در بدر! و [[پیامبر اسلام|پیغمبر]] صلی الله علیه و آله نیز دستور داد پاسخ او را بدهند و آمادگی خود و مسلمانان را برای این جنگ به او اعلام کنند. از این رو به این غزوه، [[غزوه بدر الموعد]] نیز گفته اند.
  
پيش از اين در دنباله داستان [[جنگ احد]] ذکر شد که چون [[ابوسفيان]] مي خواست از [[مدينه]] به [[مکه]] بازگردد فرياد زد: وعده ما و شما سال ديگر در [[بدر]]! و پيغمبر صلی الله علیه و آله نيز دستور داد پاسخ او را بدهند و آمادگي خود و مسلمانان را براي اين جنگ به او اعلام کنند.
+
چون موعد مزبور فرا رسید ابوسفیان با مشکلات زیادی که در پیش داشت آماده حرکت  به سوی بدر شد و به گفته برخی از مورخین برای آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله را از آمدن بدان سو بترساند و به وسیله ای این جنگ را به تاخیر اندازد به نعیم بن مسعود اشجعی که از مکه عازم مدینه بود گفت: نعیم! می توانی پیغامی از من برای محمد ببری و کاری را که می  گویم انجام دهی و من در عوض فلان مبلغ به تو بدهم! نعیم پرسید: چه پیغامی و چه کاری است؟ ابوسفیان گفت: من با محمد و یارانش قرار جنگ در این وقت گذارده ام و امسال خشک سالی است و این کار برای ما زیان بار است، اما از آن سو می  ترسم محمد و یارانش روی وعده ای که داریم به بدر بیاید و چون ببیند ما نیامده ایم بر ما دلیر شوند و از نظر سایر قبایل و عرب های دیگر نیز آمدن آن ها و نرفتن ما صورت خوبی ندارد، از این رو می  خواهم تو به [[یثرب]] بروی و به هر زبانی که می  توانی و به هر ترتیبی که می  دانی این جنگ را به تاخیر اندازی!
  
و چون موعد مزبور فرا رسيد ابوسفيان با مشکلات زيادي که در پيش داشت آماده حرکت  به سوي بدر شد و به گفته برخي از مورخين براي آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله را از آمدن بدان سو بترساند و به وسيله اي اين جنگ را به تاخير اندازد به [[نعيم بن مسعود اشجعي]] که از مکه عازم مدينه بود.
+
نعیم به مدینه آمد و خدمت پیغمبر اسلام رسید و آن چه توانست درباره اهمیت لشکر [[قریش]] و اسلحه و افراد سپاه فراوان آن ها برای آن حضرت نقل کرد و می  خواست  با این سخنان [[دروغ]]، آن حضرت را به نحوی از حرکت  به سوی بدر منصرف سازد، اما [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به آن خدایی که جانم در دست اوست من به جنگ او خواهم رفت اگر چه هیچ کس با من نیاید. سپس پرچم جنگ را بسته و به دست [[امام علی]] علیه السلام داد و با یک هزار و پانصد نفر از مسلمانان از مدینه خارج شد و ده  اسب نیز همراه داشتند. و چون در بدر صغری گروه های زیادی از قبایل عرب برای داد و ستد و تجارت و سایر امور اجتماعی جمع می  شدند مسلمانان اموال تجارتی و کالاهای زیادی نیز همراه خود برداشتند تا در صورت امکان آنها را به فروش رسانده و به وسیله آن تجارتی نیز بکنند.
  
گفت: نعيم! مي  تواني پيغامي از من براي محمد ببري و کاري را که مي  گويم انجام دهي و من در عوض فلان مبلغ به تو بدهم! نعيم پرسيد: چه پيغامي و چه کاري است؟
+
ابوسفیان نیز با دو هزار نفر سرباز و پانصد اسب از [[مکه|مکه]] خارج شد و تا «مرالظهران»<ref> نام جایی است در نزدیکی مکه.</ref> پیش رفت اما در آن جا سران لشکر را جمع کرده گفت: باز گردید که امسال به واسطه خشک سالی مصلحت نیست ما جنگ کنیم، و جنگ در سالی باید باشد که حیوانات بتوانند از سبزی صحرا و برگ درختان بخورند و شما نیز از شیر آن ها استفاده کنید. به همین بهانه پس از چند روز گردش و خوش گذرانی و نوشیدن شراب آنها را به مکه بازگرداند و [[قریش|قریش]] که چنان دیدند به عنوان سرزنش آن ها را «جیش السویق» یعنی لشکر سویق<ref> سویق به معنای آرد و شراب هر دو آمده است و شاید معنای دوم مناسب تر باشد.</ref> نامیدند و گفتند: شما فقط برای خوردن سویق به این سفر رفتید.
  
ابوسفيان گفت: من با محمد و يارانش قرار جنگ در اين وقت گذارده ام و امسال خشک سالي است و اين کار براي ما زيان بار است، اما از آن سو مي  ترسم محمد و يارانش روي وعده اي که داريم به بدر بيايد و چون ببيند ما نيامده ايم بر ما دلير شوند و از نظر ساير قبايل و عرب هاي ديگر نيز آمدن آن ها و نرفتن ما صورت خوبي ندارد، از اين رو مي  خواهم تو به [[يثرب]] بروي و به هر زباني که مي  تواني و به هر ترتيبي که مي  داني اين جنگ را به تاخير اندازي!
+
==پیروزی لشکریان اسلام==
  
نعيم به مدينه آمد و خدمت پيغمبر اسلام رسيد و آن چه توانست درباره اهميت لشکر [[قريش]] و اسلحه و افراد سپاه فراوان آن ها براي آن حضرت نقل کرد و مي  خواست  با اين سخنان [[دروغ]]، آن حضرت را به نحوي از حرکت  به سوي بدر منصرف سازد، اما [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به آن خدايي که جانم در دست اوست من به جنگ او خواهم رفت اگر چه هيچ کس با من نيايد و سپس پرچم جنگ را بسته و به دست [[امام علی]] علیه السلام داد و با يک هزار و پانصد نفر از مسلمانان از مدينه خارج شد و ده  اسب نيز همراه داشتند.
+
رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسلمانان روز اول [[ماه ذی القعده|ذى قعده]] به بدر رسیدند و به انتظار آمدن ابوسفیان هشت روز آن جا ماندند و مسلمانان هر روز در بازار بدر حاضر می  شدند و کالاهای تجارتی خود را فروخته و از این راه سود مالی فراوانی به دست آوردند و پس از هشت روز با تمام شدن بازار بدر آن ها نیز به سوی مدینه بازگشتند و از نظر سیاسی هم مانند لشکریان فاتح در جنگ، به مدینه آمدند زیرا دشمن از ترس آن ها در وعده گاه حاضر نشده بود.  
  
و چون در بدر صغري<ref> بدر صغري نام بازاري بوده که از آغاز ذي قعده تا هشتم آن ماه بازار مزبور در بدر تشکيل مي شد و مانند بازار هاي ديگر عرب در آن چند روز مرکز داد و ستد و سرودن اشعار و خطبه ها و اظهار فضل قبايل و افراد بوده است.</ref> گروه هاي زيادي از قبايل عرب براي داد و ستد و تجارت و ساير امور اجتماعي جمع مي شدند مسلمانان اموال تجارتي و کالاهاي زيادي نيز همراه خود برداشتند تا در صورت امکان آن ها را به فروش رسانده و به وسيله آن تجارتي نيز بکنند.
+
از این رو عظمت تازه ای در نظر عرب ها و قبایل اطراف پیدا کردند و آثار شکست [[غزوه احد|احد]] را محو ساختند، و در برخی از تواریخ آمده که [[صفوان بن اميه|صفوان بن امیه]] پیش ابوسفیان رفت و زبان به ملامت و سرزنش او گشوده گفت: این چه کاری بود کردی؟ با اینان وعده جنگ گذاردی و تخلف کردی و همین سبب دلیری و نیروی آنها می  گردد، و از این رو مشرکان قریش در صدد جنگ تازه ای بر آمده و به تهیه لشکر و اسلحه برای [[جنگ احزاب]] پرداختند، و به گفته برخی از مورخین پس از مراجعت رسول خدا صلی الله علیه و آله از بدر صغری شخصی به نام معبد بن ابی معبد خزاعی که در بدر حاضر بود و لشکر اسلام را مشاهده کرده بود به سرعت خود را به مکه رسانده و کثرت سپاه مسلمانان را که در بدر بودند به اطلاع قریش رساند.  
  
ابوسفيان نيز با دو هزار نفر سرباز و پانصد اسب از مکه خارج شد و تا «[[مرالظهران ]]»<ref> نام جايي است در نزديکي مکه.</ref> پيش رفت اما در آن جا سران لشکر را جمع کرده گفت:
+
آنها را به فکر انداخت تا از قبایل اطراف و هم دستان خود کمک بگیرند و از سران قریش و ثروتمندان و بلکه افراد معمولی نیز درخواست کمک مالی کنند و تا جایی که مقدور بود اسلحه و سرباز تهیه کرده و جنگ احزاب را با آن سپاه مجهز به راه اندازند.
  
باز گرديد که امسال به واسطه خشک سالي مصلحت نيست ما جنگ کنيم، و جنگ در سالي بايد باشد که حيوانات بتوانند از سبزي صحرا و برگ درختان بخورند و شما نيز از شير آن ها استفاده کنيد.
+
==پانویس==
 
+
<references />
به همين بهانه پس از چند روز گردش و خوش گذراني و نوشيدن شراب آن ها را به مکه بازگرداند و قريش که چنان ديدند به عنوان سرزنش آن ها را «[[جيش السويق]] » يعني لشکر سويق<ref> سويق به معناي آرد و شراب هر دو آمده است و شايد معناي دوم مناسب تر باشد.</ref> ناميدند و گفتند: شما فقط براي خوردن [[سويق]] به اين سفر رفتيد.
 
 
 
رسول خدا صلی الله علیه و آله نيز با مسلمانان روز اول [[ذي قعده]] به بدر رسيدند و به انتظار آمدن ابوسفيان هشت روز آن جا ماندند و مسلمانان هر روز در بازار بدر حاضر مي  شدند و کالاهاي تجارتي خود را فروخته و از اين راه سود مالي فراواني به دست آوردند و پس از هشت روز با تمام شدن بازار بدر آن ها نيز به سوي مدينه بازگشتند و از نظر سياسي هم مانند لشکريان فاتح در جنگ، به مدينه آمدند زيرا دشمن از ترس آن ها در وعده گاه حاضر نشده بود.
 
  
از اين رو عظمت تازه اي در نظر عرب ها و قبايل اطراف پيدا کردند و آثار شکست احد را محو ساختند، و در برخي از تواريخ آمده که [[صفوان بن امية]] پيش ابوسفيان رفت و زبان به ملامت و سرزنش او گشوده گفت: اين چه کاري بود کردي؟
+
==منابع==
  
با اينان وعده جنگ گذاردي و تخلف کردي و همين سبب دليري و نيروي آن ها مي  گردد، و از اين رو [[مشرکان قريش]] در صدد جنگ تازه اي بر آمده و به تهيه لشکر و اسلحه براي [[جنگ احزاب]] پرداختند، و به گفته برخي از مورخين پس از مراجعت رسول خدا صلی الله علیه و آله از بدر صغري شخصي به نام [[معبد بن ابي معبد خزاعي]] که در بدر حاضر بود و لشکر اسلام را مشاهده کرده بود به سرعت  خود را به مکه رسانده و کثرت سپاه مسلمانان را که در بدر بودند به اطلاع قريش رساند.  
+
*هاشم رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله.
  
آن ها را به فکر انداخت تا از قبايل اطراف و هم دستان خود کمک بگيرند و از سران قريش و ثروتمندان و بلکه افراد معمولي نيز درخواست کمک مالي کنند و تا جايي که مقدور بود اسلحه و سرباز تهيه کرده و جنگ احزاب را با آن سپاه مجهز به راه اندازند.
+
*سید هاشم رسولی محلاتی، غزوه بدر صغری، [http://www.pajoohe.ir  دانشنامه پژوهه]، بازیابی: ۲۰ بهمن ۱۳۹۲.
  
==پانویس==
+
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]]
<references/>
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۱

غزوه بدر صغری[۱] از غزوات پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است که بعلت عدم حضور مشرکان مکه به ریاست ابوسفیان در این جنگ با پیروزی و به نفع سپاهیان اسلام به اتمام رسید.

وعده جنگ و تخلف از آن

چون ابوسفیان می خواست پس از جنگ احد از مدینه به مکه بازگردد فریاد زد: وعده ما و شما سال دیگر در بدر! و پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز دستور داد پاسخ او را بدهند و آمادگی خود و مسلمانان را برای این جنگ به او اعلام کنند. از این رو به این غزوه، غزوه بدر الموعد نیز گفته اند.

چون موعد مزبور فرا رسید ابوسفیان با مشکلات زیادی که در پیش داشت آماده حرکت به سوی بدر شد و به گفته برخی از مورخین برای آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله را از آمدن بدان سو بترساند و به وسیله ای این جنگ را به تاخیر اندازد به نعیم بن مسعود اشجعی که از مکه عازم مدینه بود گفت: نعیم! می توانی پیغامی از من برای محمد ببری و کاری را که می گویم انجام دهی و من در عوض فلان مبلغ به تو بدهم! نعیم پرسید: چه پیغامی و چه کاری است؟ ابوسفیان گفت: من با محمد و یارانش قرار جنگ در این وقت گذارده ام و امسال خشک سالی است و این کار برای ما زیان بار است، اما از آن سو می ترسم محمد و یارانش روی وعده ای که داریم به بدر بیاید و چون ببیند ما نیامده ایم بر ما دلیر شوند و از نظر سایر قبایل و عرب های دیگر نیز آمدن آن ها و نرفتن ما صورت خوبی ندارد، از این رو می خواهم تو به یثرب بروی و به هر زبانی که می توانی و به هر ترتیبی که می دانی این جنگ را به تاخیر اندازی!

نعیم به مدینه آمد و خدمت پیغمبر اسلام رسید و آن چه توانست درباره اهمیت لشکر قریش و اسلحه و افراد سپاه فراوان آن ها برای آن حضرت نقل کرد و می خواست با این سخنان دروغ، آن حضرت را به نحوی از حرکت به سوی بدر منصرف سازد، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به آن خدایی که جانم در دست اوست من به جنگ او خواهم رفت اگر چه هیچ کس با من نیاید. سپس پرچم جنگ را بسته و به دست امام علی علیه السلام داد و با یک هزار و پانصد نفر از مسلمانان از مدینه خارج شد و ده اسب نیز همراه داشتند. و چون در بدر صغری گروه های زیادی از قبایل عرب برای داد و ستد و تجارت و سایر امور اجتماعی جمع می شدند مسلمانان اموال تجارتی و کالاهای زیادی نیز همراه خود برداشتند تا در صورت امکان آنها را به فروش رسانده و به وسیله آن تجارتی نیز بکنند.

ابوسفیان نیز با دو هزار نفر سرباز و پانصد اسب از مکه خارج شد و تا «مرالظهران»[۲] پیش رفت اما در آن جا سران لشکر را جمع کرده گفت: باز گردید که امسال به واسطه خشک سالی مصلحت نیست ما جنگ کنیم، و جنگ در سالی باید باشد که حیوانات بتوانند از سبزی صحرا و برگ درختان بخورند و شما نیز از شیر آن ها استفاده کنید. به همین بهانه پس از چند روز گردش و خوش گذرانی و نوشیدن شراب آنها را به مکه بازگرداند و قریش که چنان دیدند به عنوان سرزنش آن ها را «جیش السویق» یعنی لشکر سویق[۳] نامیدند و گفتند: شما فقط برای خوردن سویق به این سفر رفتید.

پیروزی لشکریان اسلام

رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسلمانان روز اول ذى قعده به بدر رسیدند و به انتظار آمدن ابوسفیان هشت روز آن جا ماندند و مسلمانان هر روز در بازار بدر حاضر می شدند و کالاهای تجارتی خود را فروخته و از این راه سود مالی فراوانی به دست آوردند و پس از هشت روز با تمام شدن بازار بدر آن ها نیز به سوی مدینه بازگشتند و از نظر سیاسی هم مانند لشکریان فاتح در جنگ، به مدینه آمدند زیرا دشمن از ترس آن ها در وعده گاه حاضر نشده بود.

از این رو عظمت تازه ای در نظر عرب ها و قبایل اطراف پیدا کردند و آثار شکست احد را محو ساختند، و در برخی از تواریخ آمده که صفوان بن امیه پیش ابوسفیان رفت و زبان به ملامت و سرزنش او گشوده گفت: این چه کاری بود کردی؟ با اینان وعده جنگ گذاردی و تخلف کردی و همین سبب دلیری و نیروی آنها می گردد، و از این رو مشرکان قریش در صدد جنگ تازه ای بر آمده و به تهیه لشکر و اسلحه برای جنگ احزاب پرداختند، و به گفته برخی از مورخین پس از مراجعت رسول خدا صلی الله علیه و آله از بدر صغری شخصی به نام معبد بن ابی معبد خزاعی که در بدر حاضر بود و لشکر اسلام را مشاهده کرده بود به سرعت خود را به مکه رسانده و کثرت سپاه مسلمانان را که در بدر بودند به اطلاع قریش رساند.

آنها را به فکر انداخت تا از قبایل اطراف و هم دستان خود کمک بگیرند و از سران قریش و ثروتمندان و بلکه افراد معمولی نیز درخواست کمک مالی کنند و تا جایی که مقدور بود اسلحه و سرباز تهیه کرده و جنگ احزاب را با آن سپاه مجهز به راه اندازند.

پانویس

  1. بدر صغرى نام بازارى بوده که از آغاز ذى قعده تا هشتم آن ماه بازار مزبور در بدر تشکیل مى‌ شد و مانند بازارهاى دیگر عرب در آن چند روز مرکز داد و ستد و سرودن اشعار و خطبه‌ ها و اظهار فضل قبایل و افراد بوده است.
  2. نام جایی است در نزدیکی مکه.
  3. سویق به معنای آرد و شراب هر دو آمده است و شاید معنای دوم مناسب تر باشد.

منابع

  • هاشم رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله.
  • سید هاشم رسولی محلاتی، غزوه بدر صغری، دانشنامه پژوهه، بازیابی: ۲۰ بهمن ۱۳۹۲.