|
|
(۴ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) |
سطر ۱: |
سطر ۱: |
− | ==ولادت== | + | '''«ابوالفضل محمد بن عمید»''' معروف به '''«ابن عمید»''' (۳۶۰-۳۰۰ ق)، ادیب، حکیم، شاعر و وزیر نامدار [[شیعه]] در دربار [[آل بویه|آل بویه]] بود. ابن عمید علاوه بر وزارت و سیاست، در علوم و فنون گوناگون مانند [[ادبیات عرب|ادبیات]]، [[تفسیر قرآن|تفسیر]]، [[فقه]]، [[شعر]]، [[ریاضی|ریاضى]]، نجوم، هندسه، [[فیزیک و مکانیک|فیزیک]]، موسیقى، [[منطق]] و [[فلسفه]] تبحر داشت. [[صاحب بن عباد]]، از برجستهترین شاگردان اوست. |
| + | {{شناسنامه عالم |
| + | ||نام کامل = ابوالفضل محمد بن عمید |
| + | ||تصویر= |
| + | ||زادروز = ۳۰۰ قمری |
| + | |زادگاه = |
| + | |وفات = ۳۶۰ قمری |
| + | |مدفن = همدان |
| + | |اساتید = [[احمد بن محمد بن خالد برقى]]، [[احمد بن اسماعیل قمی|احمد بن اسماعیل بن سمکة]]، ابوجعفر خازن، ابن ابى الثیات،... |
| + | |شاگردان = [[صاحب بن عباد]]، عضدالدوله دیلمی،... |
| + | |آثار = دیوان الرسائل، المذهب فى البلاغات، کتاب الخَلق و الخُلق، رسالة المسائل الطبیعیة، رسالة فی الحمرة الحادثة فی الجوّ، کتاب فی بناء المدن،... |
| + | }} |
| + | ==زندگینامه== |
| | | |
− | از آنجا که عمر ابن عمید را در هنگام وفات کمى بیش از ۶۰ سال ثبت کرده اند<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۹، ص ۶۰۶.</ref> و سال وفات او را بسیارى اوایل ۳۶۰ هـ یا ۳۵۹ هـ گفته اند، بنابراین معلوم مى شود محمد در سال ۲۹۹ یا ۳۰۰ هـ.ق پا به عرصه جهان گذاشته است.
| + | «ابوالفضل محمد بن عمید» حدودا در سال ۲۹۹ یا ۳۰۰ هـ.ق پا به عرصه جهان گذاشته است، زیرا عمر او را در هنگام وفات کمى بیش از ۶۰ سال ثبت کرده اند<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۹، ص ۶۰۶.</ref> و سال وفات او را بسیارى اوایل ۳۶۰ هـ یا ۳۵۹ هـ گفته اند. در مورد محل تولد او مدرکى در دست نیست، اما پیرامون محل زندگى وى باید گفت: ظاهراً در [[قم]] خانه اى داشت و ایام زندگى خود را (چه قبل از دست دادن پدر و چه بعد از آن) در دهستانهاى فارس، جبل و شهر رى سپرى کرده است و گویا زمانى را نیز در شهر [[اصفهان]] اقامت داشته است.<ref>یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۱.</ref> |
| | | |
− | روزگار کودکى و نوجوانى و حتى جوانى را در شهر رى منطقه جبال و فارس پشت سر گذاشت و مدارج علم و دانش را طى نمود و هر روز بر فضل و دانشش افزود<ref> یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۰.</ref> تا این که در زمره دانشمندان عصر خویش قرار گرفت.
| + | خاندان عمید اصلاً از [[شیعه|شیعیان]] قم و از مروّجان این مذهب بوده اند.<ref>دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۲.</ref> پدرش «ابوعبدالله حسین بن محمد» (۳۳۶-۲۷۵ ق) ملقب به «عمید»، جزو کاتبان به شمار مى آمد و موقعیت علمى بالایی داشت، چنان که ثعالبى مى گوید: ابن عمید فن کتابت را از غریبه نیاموخته؛ بلکه آن را از پدر خود «ابوعبدالله حسین» فراگرفته است. ابوعبدالله در مرتبه بزرگى از فن کتابت قرار داشت و رساله هاى او در [[خراسان]] (ایوان) مدون گشته بود. |
| | | |
− | ==نیاکان محمدابن عمید==
| + | قرائن بسیارى وجود دارد که ابن عمید وزیر و عالم [[شیعه|شیعى]] مذهب بود. از جمله قمى بودن وى یکى از این قراین است و قمى بودن وى از لابهلاى مطالب تاریخى بدست مى آید. از آنجا که قم همیشه مهد تشیع امامى بوده است مى توان گفت که او نه تنها شیعه بلکه شیعه دوازده امامى بوده است. از دیگر شواهد تشیع او این که در مجلسى که او حضور داشت گویندگان گرد مى آمدند و پیرامون «دوستى [[امام علی علیه السلام|على]] علیهالسلام» گفتگو مى کردند.<ref> اعیان الشیعه، ج ۳۳۲، پاورقى ۳.</ref> |
| | | |
− | نام پدر وى را بیشتر، «حسین» دانسته اند و برخى چون [[ابن داوود حلی|ابن داود حلى]]، نامش را «حسن» پنداشته اند که به نظر مى رسد صحیح نباشد. کنیه وى (عمید) ابوعبدالله و لقب او کله بوده است.<ref> همان، ص ۱۵۹.</ref> از این لقب برمى آید احتمالاً وى داراى قدى کوتاه بوده است. در این که آیا کلمه «عمید» لقب او یا نام پدرش بوده است، در منابع تاریخى تردید دیده مى شود. آنچه صحیح به نظر مى رسد این است که عمید لقب حسین بوده است که اهل [[خراسان]] (ایران) آن را براى احترام و تکریم اکابر بکار مى بردند. شاید هم نزد ایشان فقط لقب کاتبان و منشیان بوده است.<ref> ریحانةالادب، ج ۸.</ref>
| + | ابن عمید در قرن چهارم هجرى مى زیسته و این قرن از جهانى با قرون دیگر متمایز است. از جمله اوجگیرى فن کتابت (ترسّل) و گسترش [[شیعه|تشیع]] در آن عهد توسط [[آل بویه|آل بویه]] از ویژگیهاى آن روزگار است. ابن عمید وزارت برخى از حاکمان آل بویه را به عهده داشت و او را ستون سلطنت آل بویه نامیده اند.<ref> یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۵۸.</ref> |
| | | |
− | پدر ابن عمید در سال ۲۷۵ هـ.ق متولد شد.<ref>دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۲.</ref> اصالتاً اهل [[قم]] بود<ref>یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۰؛ اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۵.</ref> و در دوران زندگى به تحصیل علم پرداخت. وى جز کاتبان به شمار مى آمد چنان که ثعالبى مى گوید: ابن عمید فن کتابت را از غریبه نیاموخته؛ بلکه آن را از پدر خود «ابوعبدالله حسین بن محمد» فراگرفته است. ابوعبدالله در مرتبه بزرگى از فن کتابت قرار داشت و رساله هاى او در خراسان (ایوان) مدون گشته بود.
| + | بعد از آن که ابوعلى قمى وزیر رکن الدوله بویهی از دنیا رفت، ابن عمید در سال ۳۲۸ یا ۳۳۶ هـ.ق به جاى او نشست و کرسى وزارت آل بویه را اشغال کرد.<ref>الوافى بالوفیات، ج ۲، ص ۳۸۱.</ref> او در آن زمان مردى ۳۶ ساله بود و در دوران وزارت [[عدالت]] را در جامعه گسترش داد.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۸۱.</ref> [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] در تاریخ خود مدت وزارت ابن عمید را ۲۴ سال ذکر نموده است.<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۹، ص ۶۰۶.</ref> |
| | | |
− | ابواسحاق صابى در کتاب خود «تاجى» پا را فراگذاشته و مهارت پدر ابن عمید را با ابن عمید مقایسه نموده و مى گوید: رسائل ابن عبدالله در بلاغت کمتر از رسائل پسرش ابوالفضل نیست. اگر چه ثعالبى این سخن صابى را نمى پذیرد و آن را ستمى بزرگ در حق ابن عمید مى شمارد<ref>همان، ص ۱۵۹.</ref> اما نفس بیان این مطلب از شخصیتى چون صابى که برخى او را از کاتبان چهارگانه جهان شمرده اند، نشانگر مقام و موقعیت علمى پدر ابن عمید است و همین علم و فضل بود که یکبار در زمانى که لشکر «ماکان بن کاکى» شکست خورد و او در بین لشکریان بود و اسیر شد، از بند اسارت نجاتش داد و علاوه بر آن سبب منزلت یافتن او نزد سلطان فاتح شد.
| + | ابن عمید به رغم اینکه در دورۀ تصدی وزارت اشتغالات سیاسی بسیار داشته، توانسته بود محیطی ایجاد کند که عالمانی از هر رشته را به کار راغب سازد. به عنوان نمونه ابویوسف رازی بخشی از کتاب هندسۀ اقلیدس را برای ابن عمید به عربی برگرداند.<ref>فهرست ابن ندیم، ۳۲۶.</ref> همچنین باید گفت به تشویق ابن عمید بود که حسن بن محمد قمی بر آن شد تا «تاریخ قم» و دیوان شعر ابوجعفر عطار را گردآورد. فراتر از این، ابن عمید در ری رصدخانهای ساخت که ابوالفضل هروی و ابوجعفر خازن در آن به رصد پرداختند. وی همچنین نوشتههای کهن یونانی را که در سور اصفهان یافته شده بود، برای استفادۀ اهل آن به بغداد فرستاد و بعضی از نویسندگان را به استنساخ کتب پیشین گمارد تا آنها را از تلف شدن باز دارد. او کتابخانهای وسیع داشت که [[ابن مسکویه|ابوعلی مسکویه رازی]] کتابدار آن بود. |
| | | |
− | بعد از جریان دیوان رسائل نوح بن نصر را به عهده گرفت و ملقب به لقب شیخ گردید.<ref>همان مدرک، ص ۱۵۹.</ref> برخى از کتب، چون دائرة المعارف تشیع و تمدن اسلامى در قرن چهارم وى را صاحب منصب وزارت نیز شمرده اند و برخى دیگر وى را «قوّاد» یعنى سردار سپاه نامیده اند.<ref> دائرةالمعارف تشیع، ج ۱ و تمدن اسلامى در قرن چهارم، ج ۱.
| + | علماء و دانشمندان متعددى با ابن عمید مجالست داشتند از جمله: [[ابن فارس|ابى الحسین بن فارس]]، ابوالعلاء السروى، ابى الحسن العلوى العباسى، [[احمد بن اسماعیل قمی|ابن سمکه قمى]] و ابى محمد بن هندو، که در حضر همنشین او بودند و در سفر با او مکاتبه داشتند.<ref> یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۴.</ref> |
− | </ref> پدر ابن عمید در سال ۳۳۶ هـ.ق<ref>همان، ص ۳۵۲.</ref> در سن ۶۱ سالگى بدرود حیات گفت.
| |
| | | |
− | ==روزگار ابن عمید==
| + | ابن عمید داراى دو فرزند پسر بود، یکى به نام على و با [[کنیه]] ابوالفتح و ملقب به «ذوالکفایتین» و دیگرى ابوالقاسم که قبل از تولد ابوالفتح وفات یافت.<ref> اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.</ref> ابوالفتح در خدمت علما و استادانى که در اطراف پدرش گرد آمده بودند، به تحصیل علوم پرداخت و مانند پدر در کتابت استادى داشت و شاعرى خوش قریحه بود. |
| | | |
− | وى در قرن چهارم هجرى مى زیسته و این قرن از جهانى با قرون دیگر متمایز است. از جمله: گسترش [[شیعه|تشیع]] در آن عهد و اوجگیرى فن کتابت و به عبارت دیگر «ترسل» از ویژگیهاى آن روزگار است.
| + | محمد بن عمید در تمامى عمر خود مبتلا به بیماری قولنج و نِقرِس بود<ref> ریحانةالادب، ج ۸، ص ۶۰۶-۶۰۵.</ref> و به علت نقرس شدید قادر به سوارى کردن نبود و به همین علت بر عمارى (تخت روان) مى نشست.<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۳۱.</ref> در [[ماه محرم|محرم]] سال ۳۵۹ یا ۳۶۰ هـ.ق رکن الدوله وزیر خود ابن العمید را با لشکرى انبوه و مجهز به سوى سرزمین یکى از شورشیان کرد به نام حسنویة بن حسین فرستاد تا او را که ایجاد اغتشاش نموده بود، سرکوب نماید. اما در بین راه بیمارى ابن عمید شدت یافت و زمانى که به همدان رسید در حدود ۶۰ سالگی چشم از جهان فروبست. برخى از نویسندگان نیز، رى یا [[بغداد]] را به عنوان محل وفات ابن عمید نام برده اند.<ref>ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref> |
| | | |
− | «رسائل (نامه و مکتوبات) قرن چهرم هجرى دقیق ترین نمونه شکوفایى هنر [[اسلام|اسلامى]] است که روى نفیس ترین ماده هنرى یعنى کلمه پیاده شده است به طوری که حتى اگر کارهاى دستى ظریف دیگرى از قبیل مصنوعات شیشه اى و معدنى که از آن قرن به جا مانده است، وجود نداشت باز هم مى توانستیم از روى همین رسائل - که نشانه تسلط به فن بیان به سبک دشوار و بازى با الفاظ است - هنرمندى و هنرشناسى لطافت ذوق مسلمین قرن چهارم را ملاحظه کنیم. تصادفى نیست که بسیارى از وزراى آن زمان اساتید سرشناس ادب و قلم و داراى رسائل ارزشمند بوده اند که به صورت کتاب براى عموم گردآورى شده است. از آن جمله اند، ابن العمید و [[صاحب بن عباد]]».<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم، ج ۱، ص ۲۷۳.</ref>
| + | ==جایگاه علمی== |
| | | |
− | گسترش تشیع در قرن چهارم، معلول عوامل متعددى بود. از آن جمله تشکیل چهار دولت شیعى که در [[مصر]] توسط فاطمیان در [[عراق]] و [[ایران|ایران]] توسط [[آل بویه|آل بویه]]، در سوریه توسط دولت حمدانیان شیعى و در [[یمن|یمن]] توسط [[زیدیه|زیدیها]] تأسیس شد و اگر قرمطى را نیز شیعه غالى بدانیم، باید این رقم را به پنج افزایش دهیم.<ref> تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۶۱.</ref>
| + | ابن عمید قطع نظر از جهات سیاسی، از جهت وسعت دانش نیز زبانزد بود. در کتب تاریخى، ابن عمید را صاحب دانشهاى متعددى دانسته اند به طورى که در بیش از بیست رشته علمى مانند: نجوم، [[تاریخ|تاریخ]]، ادب، [[ریاضی|ریاضى]]، [[شعر]]، ترسل و کتابت، هندسه، فیزیک، [[علم بدیع]] و [[علم لغت]]، [[علم عروض|عروض]]، [[تفسیر قرآن|تفسیر قرآن]]، [[فقه]]، موسیقى، [[منطق]] و [[فلسفه]] تبحر داشت. |
| | | |
− | با توجه به نقش سلسله آل بویه در ترویج تشیع و این که ابن عمید وزارت برخى از ایشان را به عهده داشته است سزاوار است با این سلسله آشنایى بیشترى پیدا کنیم. | + | او در فن ترسل که همان کتابت است مهارت تمام داشت، به گونه اى که معروف است: فن انشاء و کتابت با عبدالحمید افتتاح شد و با ابن عمید به پایان رسید.<ref>ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref> وى از کاتبان چهارگانه جهان<ref> همان، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref> و بزرگترین نویسنده دیوانى بود<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۷۰.</ref> که نوشتارهاى او را گواه بر این ادعا مى دانند و گفته اند بهترین رساله او «اخوانیات» و نامه اى که به ابوالعلاء نوشته، مى باشد.<ref> یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۴.</ref> |
| | | |
− | ==آل بویه==
| + | [[ابن مسکویه|ابن مسکویه]] مورخ شهیر که در اثر ۷ سال همنشینى شبانهروزى،<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۶.</ref> بسیارى از سجایا و خصوصیات ابن عمید را در کتاب خود درج نموده است، مى گوید: در باب [[منطق]] و [[فلسفه]] خصوصا الهیات، کسى از معاصران جرأت نداشت در محضرش سخن گوید مگر به عنوان پرسش و آموختن، نه مباحثه. زمانى ابوالحسن عامردى (متوفى ۳۸۱ ق) که آهنگ [[بغداد]] داشت، از [[خراسان]] حرکت نموده وارد (رى) شد، چون شنید ابن عمید فیلسوف کاملى است و کتاب ارسطاطالیس را شرح نموده و داراى استعداد درخشانى مى باشد، همان جا اقامت گزید و نزد استاد زانوى تلمذ زد تا آن که بسیارى از مشکلات فلسفى برایش حل گردید.<ref> همان، ج ۲، ص ۲۷۷.</ref> |
| | | |
− | سرزمین اصلى آل بویه «دیلم و مازندران» بود.<ref>همان، ج ۱، ص ۳۶۱.</ref> آغاز حکومتشان از سال ۳۲۱ در [[شیراز|شیراز]] و پایان آن سال (۴۴۷ کمى بیش از یک قرن) است. اولین پادشاه این سلسله سه برادر بودند:
| + | ابن مسکویه مى نویسد: ابن عمید در [[تأویل]] قرآن و حفظ مشکلات و [[متشابهات]] قرآن و همچنین آشنایى به اختلاف آراء و نظرات فقهاء در رفیعترین درجه و بالاترین مرتبه قرار داشت.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷.</ref> در عین حال نویسنده [[اعیان الشیعه (کتاب)|اعیان الشیعه]] وى را در علوم دینى متمکن و صاحب قدرت نمى داند.<ref>اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲.</ref> |
| | | |
− | *۱. عمادالدوله (على بن بویه متوفى ۳۳۸)؛
| + | همچنین ابن عمید خود مى گفت: موسیقى با مرگ من مى میرد و با ناپدید شدنم ناپدید مى گردد.<ref>الخلاق الوزیرین، ص ۳۲۸. |
− | | |
− | *۲. معزالدوله (احمد بن بویه متوفى ۳۵۶)؛
| |
− | | |
− | *۳. رکن الدوله (حسن بن بویه متوفى ۳۶۶).
| |
− | | |
− | و آخرین پادشاه ایشان «ملک الرحیم» نام داشت. اگر چه سلطنت ایشان از شیراز آغاز شد، اما به تدریج در ایوان و عراق و ملکه شهرهاى [[حکومت بنی عباس|بنى عباس]] نفوذ کردند.<ref> تاریخ الشیعه، ص ۲۰۷-۲۰۶.</ref> در سال ۳۳۴ معزالدوله وارد [[بغداد]] شد و بر خلیفه، مستولى گشت. قدرت او در بغداد به اندازه اى بود که موفق گردید خلیفه وقت «المستکفى بالله» را عزل و به جاى او «المطیع لله» را نصب کند.<ref> تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۶۰.</ref>
| |
− | | |
− | در تشیع آل بویه تردیدى نیست و این را منابع تاریخى نشان مى دهد. اما در دو مسأله تردید هست. یکى آن که تا چه اندازه مذهب در تصمیم گیریهاى سیاسى ایشان مؤثر بود. دوم آن که تشیع آنها از چه نوعى بوده است؟
| |
− | | |
− | درباره مسأله نخست باید گفت: اصولاً آنها در برابر اکثریت [[اهل سنت|سنى]] تحت سلطه خود نمى توانستند موضع (خصمانه) صریحى داشته باشند، بسیار محتاط عمل مى کردند و نتیجه این برخورد علاوه بر حفظ حکومتشان، گسترش اندیشه هاى شیعى در عراق و ایران.<ref> همان، ج ۱، ص ۳۶۲؛ با اندکى تلخیص.</ref> درباره مسأله دوم باید گفت: گرچه خاستگاه تشیع آنان طبرستان بود که به طور اصولى در اختیار علویان زیدى قرار داشت، بسیارى از مورخین، ایشان را شیعه امامى دانسته اند. همچون: عبدالجلیل رازى، مستوفى و از محققان جدید آرى بدى و فراى، مونتگرى و امت، اشیولر و دکتر کامل شیبى.<ref> همان، ج ۱، ص ۲۶۳-۲۶۲ با تلخیص.</ref>
| |
− | | |
− | در کتاب تاریخ الشیعه مى خوانیم: ایام آل بویه، همه اش روزگار تلاش و ترویج مذهب [[اهل بیت]] علیهمالسلام بود و هر راهى را براى نصرت این مذهب و اعلاء مقام و مرتبت [[عترت]] پیامبر صلی الله علیه و آله مى پیمودند.<ref> تاریخ الشیعه، ص ۲۰۷.</ref> بویهیان [[عید غدیر|روز غدیر]] را آشکارا تقدیس مى کردند و چنان عید مى گرفتند که در هیچ عید دیگرى چنین نمى کردند<ref>همان، ص ۲۰۸.</ref> و [[روز عاشورا]] را روز حزن و ماتم قرار مى دادند.<ref>همان، ص ۲۱۱.</ref> تا جایى که در سال ۳۵۲ از طرف معزالدوله شیعیان در بغداد چنان مراسم عزادارى برگزار نمودند که به علت فراوانى جمعیت [[شیعه]] در آن دوره و شرکت آنان در این مراسم [[اهل سنت]] نتوانست در برابر آن بایستند.<ref>تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۶۴.</ref>
| |
− | | |
− | «عضدالدوله بویهى با لشکریان در مشهد علوى ([[نجف]]) یک سال اقامت گزید و بارگاهى باعظمت براى آن قبر مطهر بنا نهاد. ایشان براى ضرایع کریمه، ابنیه استوار و گنبدهاى رفیع برپا داشته اند. آل بویه تا زنده بودند پیوسته به [[زیارت]] مشاهد مشرفه مى شتافتند و پس از مرگ، پیکرهایشان را به آن جا منتقل مى کردند. ایشان شیعیان را در مشاهد مشرفه اسکان دادند و مستمرى ها و عطایایى برایشان قرار دادند».<ref> تاریخ الشیعه، ص ۲۱۲.</ref> کتیبه اى که از سال ۳۶۳ از وى بر تخت جمشید مانده، مشتمل برنامه [[ائمه اطهار|دوازده امام]] علیهمالسلام است.<ref> تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۶۵.</ref>
| |
− | | |
− | آورده اند: مرجع تقلید رکن الدوله ابن جنید از فقهاى [[امامیه|امامیه]] بوده است.<ref>همان، ج ۱، ص ۳۶۳.</ref> وجود علماى بزرگى چون [[شیخ صدوق]] (م ۳۸۱)، [[شیخ مفید]] (۴۱۳-۳۳۸)، [[سید مرتضى]] (۴۳۶-۳۵۵)، [[شیخ طوسى]] (۴۶۰-۳۸۵) و [[سید رضی|شریف رضى]] (۴۰۶-۳۵۹) که از ستونهاى عالم تشیع بودند در این قرن، خود گواه گسترش فوقالعاده تشیع امامى در عهد آل بویه است. البته وجود این افتخارات به معناى عدالت کامل ایشان در حکمرانى نیست. اکنون به شرح حال ابن عمید که او را ستون سلطنت آل بویه نامیده اند، مى پردازیم.<ref> یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۵۸.</ref>
| |
− | | |
− | ==مذهب محمدابن عمید==
| |
− | | |
− | همان گونه که گفتیم نام وى محمد و نام پدرش حسین و نام نیاى او همچون خودش «محمد» مى باشد. کنیه وى ابوالفضل بود<ref>ریحانة الادب، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref> و از آنجا که پدرش ملقب به عمید بوده است او را چه در عصر خود چه در کتب تاریخى به نام ابن عمید مى شناسیم. او به القاب دیگرى نیز ملقب بوده است مانند: جاحظ ثانى، جاجظ اخیر و از همه مهمتر استاد و رئیس<ref>همان، ج ۸، ص ۱۲۶ و منابع دیگر.
| |
− | </ref> که لقب استاد آن زمان در مشرق زمین به وزراء اطلاق مى شد.<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۹.
| |
− | </ref>
| |
− | | |
− | اولین سؤالى که در این مقاله جاى طرح و پاسخ دارد پرسش از مذهب ابن عمید مى باشد. آیا وى از [[اهل سنت|اهل تسنن]] بود که اکثریت جامعه آن روز را تشکیل مى دادند یا از شیعیان؟ قرائن بسیارى وجود دارد که ابن عمید وزیر و عالم شیعى مذهب بود. از جمله قمى بودن وى یکى از این قراین است. از آنجا که قم همیشه مهد تشیع امامى بوده است مى توان گفت که او نه تنها شیعه بلکه شیعه دوازده امامى بوده است. قمى بودن وى از لابهلاى مطالب تاریخى بدست مى آید به عنوان مثال: ابى حیان توحیدى که از مخالفین ابن عمید مى باشد، در کتاب خود آنگاه که در صدد نکوهش ابن عمید برمى آید، از ابوطالب جراحى کاتب، نامه اى را نقل مى کند که در آن خطاب به ابن عمید مى نویسد: «گویا گمان کرده اى ما از حال خانه تو در [[قم]] پرسش نکرده ایم و به آن واقف نیستیم»؟!<ref> اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۵.</ref> و در جاى دیگر از جرجانى نقل مى کند که او مى گفت: «ابن عمید مردى را که به شهرش قم دشنام داده بود، مجازات نمود»<ref> همان، ص ۳۴۱.</ref> که اگر این مخالف سرسخت ابن عمید خبر مجازات را هم غیرواقعى نقل کرده باشد، باز قمى بودن ابن عمید از این داستان آشکار مى شود و از اینها گذشته همچنان که در آغاز گفتیم ثعالبى تصریح مى کند، پدر ابن عمید اصالتاً قمى است و دائرة المعارف تشیع مى نویسد: خاندان عمید اصلاً از شیعیان قم و از مروّجان این مذهب بوده اند.<ref>دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۲.</ref>
| |
− | | |
− | از دیگر شواهد تشیع او این که در مجلسى که او حضور داشت گویندگان گرد مى آمدند و پیرامون «دوستى [[امام علی علیه السلام|على]] علیهالسلام» گفتگو مى کردند.<ref> اعیان الشیعه، ج ۳۳۲، پاورقى ۳.</ref> گذشته از این موارد چند مطلب دیگر تشیع وى را تأیید مى کند. یکى آن که صاحب [[اعیان الشیعه|اعیان الشیعه]] نام وى را در کتاب شریف خود ذکر نموده و اگر چه شرح حالى براى او غیر از آن چه در ضمن شرح حال صاحب بن عباد آورده است ذکر نکرده لکن ظاهر همین ذکر نام نشانگر آن است که وى را از اعیان شیعه شمرده است و دوم آن که نام خود او، پدر و جدش از نامهایى است که مى تواند معرف شیعه بودن شخص باشد.
| |
− | | |
− | ==محل زندگى ابن عمید==
| |
− | | |
− | در مورد محل تولد او مدرکى در دست نیست اما پیرامون محل زندگى وى باید گفت: ظاهراً در قم خانه اى داشت و ایام زندگى خود را (چه قبل از دست دادن پدر و چه بعد از آن) در دهستانهاى فارس، جبل و شهر رى سپرى کرده است (یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۰). و گویا زمانى را نیز در شهر اصفهان اقامت داشته است(همان، ج ۳، ص ۱۶۱).
| |
− | | |
− | ==شغل محمد ابن عمید==
| |
− | | |
− | بعد از آن که ابى على قمى وزیر رکن الدوله از دنیا رفت، ابن عمید در سال ۳۲۸ هـ.ق به جاى او نشست و کرسى وزارت آل بویه را اشغال کرد.<ref>الوافى بالوفیات، ج ۲، ص ۳۸۱.</ref> اما از آن جا که [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] در تاریخ خود مدت وزارت ابن عمید را ۲۴ سال ذکر نموده است<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۹، ص ۶۰۶.</ref> و مرگ وى در سال ۳۵۹ یا ۳۶۰ هـ.ق واقع شده، نتیجه مى گیریم که ابن عمید در سال ۳۳۵ یا ۳۳۶ هـ.ق به وزارت رسیده است. در آن زمان مردى ۳۶ ساله بود و در دوران وزارت [[عدالت]] را در جامعه گسترش داد.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۸۱.</ref>
| |
− | | |
− | تکیهگاه ابن عمید در انجام کارهایى که بر عهده داشت «ابى على بیع» بود.<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۳.</ref> کاتب او را در این دوران «ابوالفضل على ابن ثابت همدانى»،<ref> همان، ص ۳۲۶.</ref> خادمش را شخصى به نام منصور نوشته اند که ظاهراً قمى و از همشهریان خود او بود<ref> همان، ص ۳۲۷.</ref> و صاحب (مدیر تشریفات) دستگاه وزارتش مردى شجاع و زیرک بنام روین (یا روبین) بود.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۲۴.</ref> با توجه به قمى بودن ابن عمید، وزیر قبل از او خادم او وزارت پدر و فرزند او مى توان به نفوذ اهل قم در دستگاه حکومت پى برد.
| |
− | | |
− | ==علوم ابن عمید==
| |
− | | |
− | در کتب تاریخى او را صاحب دانشهاى متعددى دانسته اند به طورى که در بیش از بیست رشته علمى تبحر داشت. این علوم عبارتند از: نجوم، هیئت، [[تاریخ|تاریخ]]، ادب، [[ریاضی|ریاضى]]، حفظ اشعار عرب، ترسل و کتابت، مکانیک، هندسه، فیزیک، علم الحرکات، جر اثقال، اشتقاق و استعارات (علم بدیع، حفظ لغت و غریب علم لغت)، عروض، علوم اوائل، [[تفسیر قرآن|تفسیر قرآ]]<nowiki/>ن، [[فقه]]، موسیقى، منطق، فلسفه و خصوصاً الهیات آن.
| |
− | او در فن ترسل که همان کتابت است و مهارت تمام داشت به گونه اى که فن انشاء و کتابت با عبدالحمید افتتاح شد و با ابن عمید به پایان رسید.<ref>ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref> وى از کاتبان چهارگانه جهان<ref> همان، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref> و بزرگترین نویسنده دیوانى بود<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۷۰.</ref> و نوشتارهاى او را گواه بر این ادعا مى دانند و گفته اند بهترین رساله او «اخوانیات» و نامه اى که به ابوالعلاء نوشته، مى باشد.<ref> یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۴.</ref>
| |
− | | |
− | ===فلسفه و منطق===
| |
− | | |
− | [[ابن مسکویه|ابن مسکویه]] مورخ شهیر که در اثر ۷ سال همنشینى شبانهروزى<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۶.</ref> بسیارى از سجایا و خصوصیات ابن عمید را در حافظه خویش ثبت کرده و در کتاب خود درج نموده است، مى گوید: در باب [[منطق]] و [[فلسفه]] خصوصا الهیات کسى از معاصران جرأت نداشت در محضرش سخن گوید مگر به عنوان پرسش و آموختن؛ نه مباحثه... زمانى ابوالحسن عامردى رحمة اللّه متوفى ۳۸۱ که آهنگ بغداد داشت، از خراسان حرکت نموده وارد (رى) شد، چون شنید ابن عمید فیلسوف کاملى است و (کتاب) ارسطاطالیس را شرح نموده و داراى استعداد درخشانى مى باشد، همان جا اقامت گزید و نزد استاد زانوى تلمذ زد تا آن که بسیارى از مشکلات فلسفى برایش حل گردید.<ref> همان، ج ۲، ص ۲۷۷.</ref>
| |
− | | |
− | ابو حیان توحیدى از روى طعن و کنایه چنین مى نویسد: «ابن عمید گمان مى کرد اگر ارسطاطالیس او را دیده بود با بیان او از بسیارى از آراء و نظراتش بازمى گشت و با مشورت او بسیارى از کتب خود را تغییر مى داد!».<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۷.</ref>
| |
− | | |
− | ===تفسیر و فقه===
| |
− | | |
− | ابن مسکویه مى نویسد: ابن عمید در [[تأویل|تأویل قرآن]] و حفظ مشکلات و [[متشابهات قرآن]] و همچنین آشنایى به اختلاف آراء و نظرات فقهاء در رفیعترین درجه و بالاترین مرتبه قرار داشت.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷.</ref> در عین حال نویسنده اعیان الشیعه وى را در علوم دینى متمکن و صاحب قدرت نمى داند.<ref>اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲.</ref>
| |
− | | |
− | ===موسیقى و جغرافیا===
| |
− | | |
− | ابن عمید مى گفت: موسیقى با مرگ من مى میرد و با ناپدید شدنم ناپدید مى گردد.<ref>الخلاق الوزیرین، ص ۳۲۸.
| |
| </ref> از جمله آثار علمى او تعیین عرض جغرافیاى شهر رى است که با نتیجه اى که بعدها با وسائل علمى دقیق گرفته شده است، اختلاف زیادى ندارد.<ref>وزیران ایرانى از بزرگمهر تا امیرکبیر، ص ۱۲۵.</ref> از خدمات ابن عمید آن بوده که مشکلات علمى که پیشینیان از حل آن عاجز مانده بودند را حل نمود.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref> | | </ref> از جمله آثار علمى او تعیین عرض جغرافیاى شهر رى است که با نتیجه اى که بعدها با وسائل علمى دقیق گرفته شده است، اختلاف زیادى ندارد.<ref>وزیران ایرانى از بزرگمهر تا امیرکبیر، ص ۱۲۵.</ref> از خدمات ابن عمید آن بوده که مشکلات علمى که پیشینیان از حل آن عاجز مانده بودند را حل نمود.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref> |
| | | |
− | ==علاقه ابن عمید به کتاب و کتابخانه==
| + | ابن عمید در فنون متعدد نیز چیرهدست بود. از آن جمله: اسلحه سازى، تاکتیک هاى جنگى، مملکت دارى و سیاست، نقاشى و غزلسرائى. آلات عجیبى براى قلعهگشایى اختراع کرد و نیز سلاح شگفتانگیزى ساخت که به مسافت بسیار دور تیر مى انداخت و تأثیر فراوانى در وضع جنگ داشت. همچنین آینه هاى (مقعرى) ساخت که از راه بسیار دور آتش مى افروخت.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref> |
− | | |
− | در سال ۳۵۵ هـ.ق گروهى از جنگجویان (که به عنوان دواطلبان جهاد عازم مرز و روم بودند) خانه ابن عمید را در رى غارت کردند. وقتى ابن عمید شب به خانه رفت چیزى که بر آن بنشیند و کوزه اى که آب بنوشد، نیافت. به نوشته ابن مسکویه که در آن تاریخ کتابدار ابن عمید بود، از خانه ابوحمزه علوى، فرش و اثاث آوردند اما وزیر، (با آن که، از ناحیه ساعد مجروح شده بود)<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۲، ص ۳۶۰.</ref> دل مشغول کتابخانه اش بود، هیچ چیز را به اندازه آن دوست نداشت. کتابخانه اى شامل کتابهاى بسیار در انواع دانش و [[حکمت]] و ادب که معادل صد بار (شتر) مى شد. | |
− | | |
− | کتابدار مى گوید: وقتى مرا دید راجع به کتابخانه پرسید، گفتم: از همه اموال این یکى برجاست و دست نخورده است. شادمان گردید و رویش شکفته شد و گفت: زهى خجسته روان و مبارک سخن! همانا خزانه هاى دیگر جانشین پذیر است. اما کتاب، عوض ندارد و فرمود فردا صبح به فلان بیاورشان، بردم و صحیح و سالم تحویل دادم.<ref> همان، ج ۱، ص ۲۰۴.</ref>
| |
| | | |
− | ==فنون ابن عمید==
| + | در مملکتدارى نوشتههایش بهترین شاهد چیرهدستى اوست. مخصوصاً رساله اى که در پریشانى اوضاع [[ایران]] و سوء تدبیر سلف خود و این که چه باید کرد تا وضع بهتر شود، خطاب به ابى محمد هندو نگاشته است که از آن رساله درس وزارت مى آموزند.<ref> همان، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref> |
| | | |
− | او در فنون متعددى چیرهدست بود. از آن جمله: اسلحه سازى، تاکتیک هاى جنگى، مملکت دارى و سیاست، نقاشى و غزلسرائى.
| + | در سرودن [[شعر]] زبردست و ماهر بود که حتى مخالف سرسخت او، ابوحیان توحیدى بدان اعتراف نموده است و مى نویسد: «این مرد در سخن بالبداهه و شعر نیکو بود».<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.</ref> و نیز از دیگرى نقل مى کند که «ابن عمید در [[غزل]] سرایى و سرودن معاتبه، شعرى شایسته داشت».<ref> همان، ص ۳۴۳.</ref> او شعر طنز نیز مى سروده است.<ref>تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷.</ref> |
| | | |
− | '''ابزار جنگى'''
| + | ابن مسکویه مى نویسد: در نقاشى خصوصاً کار با ناخن مهارت عجیبى داشت، چنان که خود دیدم در مجلسى که فقط خاصان و افراد مورد اطمینان او حضور داشتند، سیب یا چیزى شبیه بدان را در دست مى گرفت و ساعاتى با آن ور مى رفت و سپس روى زمین مى غلتاند، او با ناخن روى آن اشکالى را نقاشى کرده بود.<ref>همان، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref> |
| | | |
− | آلات عجیبى براى قلعهگشایى اختراع کرد و نیز سلاح شگفتانگیزى ساخت که به مسافت بسیار دور تیر مى انداخت و تأثیر فراوانى در وضع جنگ داشت. همچنین آینه هاى (مقعرى) ساخت که از راه بسیار دور آتش مى افروخت.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref>
| + | ==استادان و شاگردان== |
| | | |
− | '''مملکتدارى و سیاست'''
| + | ابن عمید، علوم و فنون خود را نزد اساتید متعددى از جمله: [[احمد بن محمد بن خالد برقى|احمد بن ابى عبدالله برقى]] و [[احمد بن اسماعیل قمی|احمد بن اسماعیل بن سمکة قمی]] فراگرفت. ابن سمکة اهل فضل و ادب بود و کتابى تاریخى پیرامون خلفاء عباسى و دولت [[عباسیان]] تألیف نمود.<ref> رجال علامه، ص ۱۶.</ref> علاوه بر این دو تن، شاید ابى جعفر خازن<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۶۴.</ref> و ابن ابى الثیات<ref>همان، ص ۳۴۷.</ref> نیز در زمره اساتید او باشند. |
| | | |
− | در مملکتدارى نوشتههایش بهترین شاهد چیرهدستى اوست. مخصوصاً رساله اى که در پریشانى اوضاع ایران و سوء تدبیر سلف خود و این که چه باید کرد تا وضع بهتر شود، خطاب به ابى محمد هندو نگاشته است که از آن رساله درس وزارت مى آموزند.<ref> همان، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref>
| + | همچنین گروهى از دانش پژوهان که طالب انواع گوناگون علوم بودند، در محضر ابن عمید گرد آمدند و احدى از ایشان از این که استاد را در علمى که از او مى آموزد، بزرگ بشمارد خوددارى نمى کرد و از آن که بگوید مانند او را ندیده، امتناع نمى ورزید.<ref>تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref> اما گویا تاریخ نام شاگردان وى را ثبت نکرده است، مگر دو تن از ایشان را، یکى [[صاحب بن عباد]]، که برجسته ترین شاگردان ابن عمید مى باشد. او با آن همه جلالتی که داشت از اتباع ابن عمید بوده بلکه به عقیده بعضى، این که او را «صاحب» نامیده اند به جهت مصاحبت او با ابن عمید بوده است. او استاد خویش را بسیار تعظیم مى نمود.<ref> ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref> |
| | | |
− | '''شعر'''
| + | و دیگرى عضدالدوله که بزرگترین فرمانروای دیلمی در قرن چهارم است.<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۵۲. |
| + | </ref> زمانى که ابن عمید به فارس رفت انواع سیاست هاى استوار و فن جهاندارى را به او آموخت و عضدالدوله نیز به تعلیم او دل سپرد و بارها گفت: ابوالفضل بن عمید استاد من است و همیشه او را استاد یا «استاذ الرئیس» خطاب مى کرد.<ref>تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref> |
| | | |
− | در سرودن شعر زبردست و ماهر بود که حتى مخالف سرسخت او، ابى حیان توحیدى بدان اعتراف نموده است و مى نویسد: «این مرد در سخن بالبداهه و شعر نیکو بود»<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.</ref> و نیز از دیگرى نقل مى کند که «ابن عمید در غزلسرایى و سرودن معاتبه شعرى شایسته داشت»<ref> همان، ص ۳۴۳.</ref> او شعر طنز نیز مى سروده است.<ref>تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷.</ref>
| + | ==آثار و تألیفات== |
| | | |
− | '''نقاشى'''
| + | آثار به جا مانده از محمد بن عمید را چنین گفته اند: |
| | | |
− | و باز ابن مسکویه مى نویسد: در نقاشى خصوصاً کار با ناخن مهارت عجیبى داشت، چنان که خود دیدم در مجلسى که فقط خاصان و افراد مورد اطمینان او حضور داشتند، سیب یا چیزى شبیه بدان را در دست مى گرفت و ساعاتى با آن ور مى رفت (بازى مى کرد) و سپس روى زمین مى غلتاند، او با ناخن روى آن اشکالى را نقاشى کرده بود که اگر با ابزار، چندین روز کار کنند به آن زیبایى نمى شود.<ref>همان، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref> | + | *تاریخ. |
| + | *دیوان الرسائل. |
| + | *المذهب فى البلاغات.<ref> وزیران ایرانى از بزرگمهر تا امیرکبیر، ص ۱۲۵.</ref> |
| + | *کتاب الخَلق و الخُلق (یا الخلق و المخلق)، که هنوز در چرکنویس بوده که مرگ مؤلف فرا رسید.<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۸.</ref> |
| + | *رسالة المسائل الطبیعیة، [[نسخه خطی|نسخۀ خطی]] در کتابخانۀ موزۀ بغداد. |
| + | *رسالة فی الحمرة الحادثة فی الجوّ، در باب هواشناسی، نسخۀ خطی لیدن. |
| + | *کتاب فی بناء المدن، در زمینشناسی. |
| | | |
− | ==ویژگیهای محمد ابن عمید== | + | ==ویژگیهای اخلاقی== |
| | | |
− | ابن عمید سجایا و صفات پسندیده اى داشت که سرآمد اهل زمان خویش بود چنان که حتى دشمن به آن اذعان داشت و حسودان تسلیم آن بودند و در آنچه داشت بىرقیب بود و همچون خورشید بر احدى مخفى نبود.<ref>همان، ج ۲، ص ۲۷۵.</ref> برخى از آن صفات را مى آوریم:
| + | محمد بن عمید سجایا و صفات پسندیده اى داشت که سرآمد اهل زمان خویش بود، چنان که حتى دشمن به آن اذعان داشت. |
| | | |
− | '''<I>تواضع:</I>''' | + | '''تواضع:''' |
| | | |
− | در عین حالى که ابن عمید به تناسب منصب وزارتى که داشت کاخ نشین بود،<ref>یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۳.</ref> اما از این که خود را در علم بزرگ بشمارد، کراهت داشت و از رفتار متکبرانه بر حذر بود. (اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲، پاورقى). | + | در عین حالى که ابن عمید به تناسب منصب وزارتى که داشت کاخ نشین بود،<ref>یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۳.</ref> اما از این که خود را در علم بزرگ بشمارد، کراهت داشت و از رفتار متکبرانه بر حذر بود.<ref>اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲.</ref> |
| | | |
− | '''<I>رفتار با عالمان:</I>''' | + | '''رفتار با عالمان:''' |
| | | |
− | در خوشرویى و پاکخویى چنان بود که چون ادیب یا عالم صاحب فنى بر او وارد مى شد، گوش مى داد و چنان تحسین و آفرین مى کرد که گویى آن مطلب را براى نخستین بار مى شنود. ماهها و سالها مى گذشت تا به مناسبتى چیزى از او مى پرسیدند، در آن حال بود که دریاى دانش به تلاطم درمى آمد و چشمه خاطرش جوشیدن مى گرفت، به طورى که صاحب فن مبهوت مى شد و چه بسیار کسانى که از خویشتن مطمئن بودند و در مقابل او از خود خجل مى شدند.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref> کوتاه سخن آن که در اوقات وزارت خود مرجع و کعبه آمال ادبا و علما و ارباب فضل و کمال بود.<ref>ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref> | + | در خوشرویى و پاکخویى چنان بود که چون ادیب یا عالم صاحب فنى بر او وارد مى شد، گوش مى داد و چنان تحسین مى کرد که گویى آن مطلب را براى نخستین بار مى شنود. او در اوقات وزارت خود مرجع ادبا و علما و ارباب فضل و کمال بود.<ref>ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref> |
| | | |
− | '''<I>حب على علیهالسلام:</I>''' | + | '''حب على علیهالسلام:''' |
| | | |
− | در مجلس ابن عمید شیعیان و چه بسا عالمان و راویان شیعى گرد مى آمدند و پیرامون محبت حضرت [[امام على]] علیهالسلام داد سخن مى دادند تا جایى که یکى از مخالفان مذهب تشیع نامه اى از برخى از (مخالفان) و معاصران مخالف حضرت امیر علیهالسلام خطاب به آن حضرت جعل نمود و هنگامى که همان رساله را براى یکى از شاگردانش تدریس مى کرد، گفت: سبب آن که این رساله را بر علیه شیعیان نوشتم، آن بود که ایشان در مجلس ابن عمید وزیر، حاضر مى شدند و در محبت على علیهالسلام زیاده روى مى کردند.<ref> اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲، پاورقى؛ اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.</ref> | + | در مجالس ابن عمید، [[شیعه|شیعیان]] و چه بسا عالمان و راویان شیعى گرد مى آمدند و پیرامون محبت [[امام على]] علیهالسلام داد سخن مى دادند.<ref> اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲، پاورقى؛ اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.</ref> |
| | | |
− | '''<I>کم حرف:</I>''' | + | '''کم حرفی:''' |
| | | |
| کم سخن و کوتاه گفتار بود مگر آن که از او مى پرسیدند و مستمعى فهیم مى یافت، در این هنگام بود که به نشاط مى آمد و بدون آن که در پاسخ درماند و درنگ نماید چنان با واژه هاى رسا و جملات پرصفا پاسخ مى داد که شنونده چنین پاسخى را نزد غیر او نمى یافت.<ref>تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷ و ۲۷۸.</ref> | | کم سخن و کوتاه گفتار بود مگر آن که از او مى پرسیدند و مستمعى فهیم مى یافت، در این هنگام بود که به نشاط مى آمد و بدون آن که در پاسخ درماند و درنگ نماید چنان با واژه هاى رسا و جملات پرصفا پاسخ مى داد که شنونده چنین پاسخى را نزد غیر او نمى یافت.<ref>تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷ و ۲۷۸.</ref> |
| | | |
− | '''<I>قدرت حافظه:</I>''' | + | '''قدرت حافظه:''' |
− | | |
− | در آن اعصار که قدرت حافظه پیش از زمان ما ارزشمند بود وى از این موهبت الهى در حد اعلی برخوردار بود. به این نکته ابى حیان توحیدى نیز اعتراف کرده است.<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.</ref> آنچه در ذیل پیرامون حافظه نیرومند ابن عمید مى خوانید، گفتارى از ابن مسکویه است که سالها کتابدار او بوده است. او قهرمان خود را چنین مى ستاید:
| |
− | | |
− | شعرى نزد او خوانده نشد مگر آن که دیوان صاحب آن شاعر را حفظ بود و اشعارى را که سزاوار حفظ کردن بود چه از شعراى قدیم و چه از شاعران جدید همه را از بر بود. بارى شنیدم اشعار گروهى از شاعران ناشناس را مى خواند از این امر شگفت زده شدم و پرسیدم: اى استاد چگونه وقت شما اجازه مى دهد چنین شعرى را حفظ کنید؟ در پاسخم گفت: گویا تو گمان مى کنى من به خاطر حفظ این اشعار خود را در سختى مى اندازم؟ یکبار که این اشعار به گوشم برخورد، آن را حفظ مى شوم.
| |
− | | |
− | قریب به ۳۰ الى ۴۰ بیت شعر را براى خود مى خواندم، هنگامى که اشعار به پایان رسید، همه را تکرار نمود. اما وقتى از من خواست مقدارى از آن را بخوانم حتى نتوانستم سه بیت از آن را به طور صحیح بازخوانم. بارها براى من حکایت کرد که در جوانى با رفقا و ادباى همنشین بر سر از بر کردن هزار بیت شعر در یک روز مسابقه مى گذاشته است و ابن عمید رحمة الله علیه با شخصیت تر از آن بود که زیادهگویى کند. وقتى سؤال کردم چگونه این عمل را به انجام رسانیدى؟ در پاسخم گفت: شعر را بیست تا بیست تا یا سى تا سى تا حفظ مى کردم و یک بار باز مى خواندم و دیگر احتیاجى به تکرار نداشتم.
| |
− | | |
− | شخصى مى گفت: پدرم نزد ابن عمید مى رفت و او از پدرم مى خواست تا اشعارى را که حفظ نموده، برایش بخواند اما هر دفعه پدرم مرتکب اشتباهى مى شد و ابن عمید آن را گوشزد مى نمود و من از این موضوع بسیار ناراحت بودم تا آن که روزى دیوان کمیت (شاعر معروف عرب) که بسیار زیاد بود به دستم رسید. از میان آن، سه قصیده غریبه که گمان مى کردم هنوز به دست استاد نیفتاده است را انتخاب نمودم و همراه پدرم به نزد وزیر رفتیم همین که چشم استاد به ما افتاد، به پدرم گفت: مقدارى از اشعارت را بخوان. او نیز شروع به خواندن نمود اما همین که قصیده اى از آن سه قصیده را خواند، گفت: بایست! چرا که تعدادى از ابیات این قصیده را نخواندى و سپس خود آنها را از بر خواند.<ref> تجارب الامم، صفحات ۲۷۵ تا ۲۷۷.</ref>
| |
− | | |
− | '''<I>شجاعت:</I>'''
| |
− | | |
− | آن گاه که [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] در تاریخ خود اوصاف ابن عمید را برمى شمرد، از وى به عنوان دلیرى تمام عیار نام مى برد.<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶.</ref> وقتى در نبردها حاضر مى شد چون شیرى شجاع بود و به آتش جنگ گرم نمى شد و کسى به گردش نمى رسید و پهلوانى را یارى مبارزه با او نبود. در عین حال قلبى آرام داشت و به هدف نظامى آگاه بود.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۹.</ref> یک نمونه از شجاعت ابن عمید آن که: در سال ۳۴۴ هـ.ق «ابن ماکان» که یکى از سرداران امیر خراسان بود، وارد اصفهان شد. ابومنصور پسر رکن الدوله (که ظاهرا اصفهان بود) شهر را ترک گفت و ابن ماکان خزائن شهر را به تاراج برد. در این اوضاع و احوال ابن عمید، وزیر رکن الدوله با همراهى قرامطه با ابن ماکان جنگید او را زخمى نمود و با به اسارت گرفتن سردارانش در قلعه اى محبوس نمود و سپس وارد اصفهان شد. او به شدت جنگید و شهر را بعد از پاکسازى به «ابومنصور بویه» تحویل داد.<ref>تاریخ اسلام، حوادث سال ۳۳۱ تا ۳۵۰، ص ۲۱۹.
| |
− | </ref>
| |
− | | |
− | '''<I>سخاوت:</I>'''
| |
− | | |
− | اگر چه ابى حیان توحیدى یک جلد کتاب کامل در نکوهش صاحب بن عباد و ابن عمید نگاشته است اما عمده آنچه را پیرامون ابن عمید نوشته، مى توان در دو چیز خلاصه کرد. یکى بخل او و دیگرى بى خبرى او از علوم. اما کتب فراوانى خلاف ادعاى او را لااقل پیرامون بهره او از علوم گوناگون ثابت مى کند و پیرامون سخاوت او همین بس که وقتى متنى (ادیب، حکیم و شاعر شهید قرن چهارم هجرى) او را با قصیده اى که سروده بود، مدح و ستایش نمود، ابن عمید سه هزار دینار به وى جایزه داد.<ref>الوافى بالوفیات، ج ۲، ص ۳۸۲.</ref>
| |
− | | |
− | '''<I>هیبت در دل لشکریان:</I>'''
| |
− | | |
− | اگر چه امیر در دل لشکریان هیبتى نداشت و مجبور بود با ایشان مدارا کند و بسیارى از خطاها و اشتباهاتشان را نادیده بگیرد و ایشان نیز به این روش عادت کرده بودند و هر روز خواسته هایشان افزایش مى یافت و از درآمد کشور فزونى مى گرفت، اما زمانى که استاد رئیس ابن عمید رحمة الله علیه، وزارت رکن الدوله را پذیرفت ابتدا با لشکریان و دولتیان مدارایى اعجازگونه نمود و سپس امور را به درجه اعتدال رساند و از خود چنان هیبتى در دل سپاه و رعیت به جاى گذاشت که کافى بود از روى نارضایتى گوشه چشمى برایشان بیندازد تا لرزه بر اندامشان بیفتد و بندبند بدنشان سست گردد و در نتیجه همین سیاست مقتدرانه اوضاع به گونه اى آرام گرفت که مى دیدیم از دیوان خویش به سوى سراى سلطان مى رفت و جز منشیان ویژه کسى را (در بین راه) ملاقات نمى کرد و ساعتى نزد سلطان به حل و فصل امور مى پرداخت و اکثر روز را به دانش و اهل علم مشغول بود.<ref> تجارب الامم، ج ۲، صفحات ۲۷۹ تا ۲۸۱.
| |
− | </ref>
| |
− | | |
− | '''<I>مراسم ملّى:</I>'''
| |
− | | |
− | ابن عمید از آن جا که یک ایرانى بود، دست کم در برخى از مراسم ملى و سنتى ایرانیان همچون جشن مهرگان که در روز هفتم از هفتمین ماه هر سال شمسى برپا مى شد و برخلاف زمان حاضر، درگذشته بین اقوام ایرانى عمومیت داشت، شرکت مى جست. البته این گمان از مدیحه اى که یکى از شاعران آن زمان براى وى در روز مهرگان سروده است<ref>یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۳.</ref> حاصل مى شود.
| |
− | | |
− | '''<I>یکى از عادات او:</I>'''
| |
− | | |
− | از جمله عادات ابن عمید آن بود که وقتى یکى از مدعیان علم و ادب بر او وارد مى شد و وزیر مى خواست فهمش را بیازماید، نخست چیزى راجع به [[بغداد]] و جاحظ از او مى پرسید. خود ابن عمید را که «بزرگترین نویسنده دیوانى» است، جاحظ متأخر لقب داده اند.<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۷۰.</ref>
| |
− | | |
− | ==استادان ابن عمید==
| |
− | | |
− | این عالم سترگ، علوم و فنون خود را نزد اساتید متعددى فراگرفت. من جمله: احمد بن ابى عبدالله برقى و احمد بن اسماعیل بن سمکة بن عبدالله که وى را ابوعلى المجلى العربى از اهل قم مى نامند. ابن سمکة اهل فضل و ادب بود و کتابى تاریخى پیرامون خلفاء عباسى و دولت [[عباسیان]] تألیف نموده که کتابى بى نظیر است مشتمل بر ده هزار ورق. وى از راویان اخبار مى باشد و [[علامه حلى]] روایات او را به صورت مشروط مى پذیرد.<ref> رجال علامه، ص ۱۶.</ref> علاوه بر این دو تن شاید ابى جعفر خازن<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۶۴.</ref> و ابن ابى الثیات<ref>همان، ص ۳۴۷.</ref> نیز در زمره اساتید او باشند.
| |
− | | |
− | ==شاگردان وی==
| |
− | | |
− | گروهى از دانش پژوهان که طالب انواع گوناگون علوم بودند، در محضرش گرد آمدند و احدى از ایشان از این که استاد را در علمى که از او مى آموزد، بزرگ بشمارد خوددارى نمى کرد و از آن که بگوید مانند او را ندیده، امتناع نمى ورزید. (تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸) اما متأسفانه گویا تاریخ نام شاگردان وى را ثبت نکرده است مگر دو تن از ایشان را، یکى [[صاحب بن عباد]] و دیگرى عضدالدوله. عضدالدوله بزگترین فرمانروان قرن چهارم است.<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۵۲.
| |
− | </ref> زمانى که ابن عمید به فارس رفت انواع سیاست هاى استوار و فن جهاندارى که والاترین فنون است به او آموخت و عضدالدوله نیز به تعلیم و القاء او گوش فراداد و دل سپرد و بارها گفت: ابوالفضل بن عمید استاد من است و همیشه او را استاد یا «استاذ الرئیس» خطاب مى کرد.<ref>تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.</ref>
| |
− | | |
− | برجسته ترین شاگردان ابن عمید، صاحب بن عباد مى باشد. او با آن همه جلالت آفاقى که داشت از اتباع ابن عمید بوده بلکه موافق عقیده بعضى، این که او را «صاحب» نامیده اند به جهت مصاحبت او با ابن عمید بوده است. او استاد خویش را بسیار تعظیم مى نمود تا جایى که وقتى از شهر بغداد که گویا در آن زمان از زیباترین شهرهاى جهان به شمار مى رفت، بازگشت در پاسخ استاد خویش که پرسید: بغداد را چگونه یافتى؟ گفت: بغداد در میان بلاد مانند «استاد است در میان عباد».<ref> ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref>
| |
− | | |
− | با توجه به این که صاحب بن عباد از مشاهیر [[شیعه]] مى باشد و خدماتى را به عالم تشیع ارائه نموده است به پاس خدماتش مختصرى از شرح حال و زندگینامه او را مى آوریم: نامش اسماعیل، کنیه اش ابوالقاسم، ملقب به «صاحب» و «کافى القضاة». در سال ۳۲۴یا ۳۲۶ هـ.ق در اصطخر فارس یا یاطاقان از توابع طالقانِ قزوین متولد گردید. وى علوم خود را نزد ابىالحسین بن فارس و ابى الفضل بن عمید فراگرفت و به مرتبه اى از علوم و ادبیات رسید که او را یکى از کاتبان چهارگانه جهان برشمرده اند.
| |
− | | |
− | صاحب بن عباد مى خواست در علوم از استاد خویش ابن عمید پیروى کند، او در برخى از علوم همچون علوم دینى توانست به خواست خود جامه عمل بپوشاند. اما در علوم فلسفى موفق نگردید و نیز همانند استاد خویش داراى تألیفات فراوانى بود.<ref>اعیان الشیعه، ج ۳، از صفحات ۳۲۹ تا ۳۳۲.</ref> او با تمام توان ابن عمید را ستایش مى کرد.<ref> یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۱.</ref>
| |
− | | |
− | صاحب بن عباد ابتدا از کاتبان کماهمیت و خادم ابوالفضل بن عمید بود. اما به واسطه علاقه اى که ابن عمید به صاحب یکدیگر داشتند کمکم کار صاحب بالا گرفت تا این که ابن عمید او را در سن ۲۱ سالگى منشى و مبرى مؤیدالدوله پسر امیر خود یعنى رکن الدوله قرار داد.<ref> اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۹.</ref> بعد از مرگ ابن عمید و وزارت تقریباً ۶ ساله پسر او در حوالى سالهاى ۳۶۶ مؤیدالدوله صاحب بن عباد را به وزارت برگزید.<ref> همان، برداشت از ص ۳۴۱ و ۳۴۲.</ref> صاحب با تمام علاقه اى که به خاندان عمید داشت، بعد از وفات ابن عمید و وقایعى که بین او و پسر ابن عمید رخ داد، این علاقه و دوستى از بین رفت تا جایى که از هر سخنى که مربوط به آل عمید مى شد، طفره مى رفت.<ref>همان، ص ۳۴۱.</ref>
| |
− | | |
− | آورده اند که نوح بن نصر سامانى از صاحب بن عباد درخواست کرد او ارتش را بپذیرد. از عذرهایى که صاحب آورد آن بود که حمل دارائیش بسیار دشوار است. از جمله کتابخانه اى بیش از صد شتر بار، فهرست کتابخانه صاحب ده مجلد بود.<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۰۴.
| |
− | </ref>
| |
− | | |
− | از عادات صاحب، مسجع سخن گفتن بود که البته باید اعتراف نمود که در این وادى سخت چیره دست بود. ابى حیان توحیدى به نقل از ابن عمید چنین آورده است: «صاحب روزى از رى به اصفهان مى رفت، وسط روز در قصبه اى بزرگ که بین راه بود، توقف نکرد تا به دهى مخروبه و با آبى شور رسید؛ به نام نوبهار. آنجا توقف کرد، فقط براى آن که بنویسد: مى نویسم نامه را از نوبهار روز شنبه موقع نصف النهار<ref>همان، ج ۱، ص ۲۷۳.</ref> این ادیب برجسته سردار لشکریان نیز بود.<ref>همان، ج ۱، ص ۱۱۳.</ref>
| |
− | شأن صاحب بن عباد به جایى رسید که [[سید رضی|شریف رضى]] (متولد ۳۵۹، متوفى ۴۰۶) در حیاتش و در سوگش او را ستایش نمود.<ref> تاریخ الشیعه، ص ۲۱۳.</ref> بالاخره صاحب در سال ۳۸۵ در شهر رى دیده از جهان فروبست.<ref>اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۲۹.</ref>
| |
− | | |
− | پس از مرگ صاحب، [[تشییع جنازه|تشییعى]] باشکوه از او به عمل آمد، فخرالدوله و همه بزرگان مملکت با لباس عزا در کنار جنازه اش حاضر شدند و با خروج تابوت مردم یک صدا خروش برکشیدند و به خاک افتادند، شاه جلو جنازه حرکت کرد و چند روز به عزا نشست.<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۳۶۰.</ref> دو کتابى که از وى به جا مانده است به نامهاى «ابانه عم مذهب اهل العدل» و «فرق بین ضاد و ظاء» مشهور است.
| |
− | | |
− | ==همنشینان ابن عمید==
| |
− | | |
− | علماء و دانشمندان متعددى با ابن عمید همنشینى و مجالست داشتند من جمله: ابى العلاء السروى، ابى الحسن العلوى العباسى و ابن خلا و قاضى، ابن سمکه قمى، ابى الحسین بن فارس و ابى محمد بن هندو که در حضر همنشین او بودند و در سفر با او مکاتبه داشتند.<ref> یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۴.</ref>
| |
− | | |
− | ==فرزندان محمد ابن عمید==
| |
− | | |
− | تا آنجا که نگارنده بدست آورده است ابن عمید دست کم داراى دو فرزند پسر بود یکى به نام على و با کنیه ابوالفتح و ملقب به «ذوالکفایتین» و دیگرى ابوالقاسم که قبل از تولد ابوالفتح وفات یافت.<ref> اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.</ref>
| |
− | | |
− | ابوالفتح سال ۳۳۷ در شهر رى تولد یافت. او در خدمت علما و استادانى که در اطراف پدرش گرد آمده بودند، به تحصیل علوم پرداخت و مانند پدر در کتابت استادى داشت و شاعرى خوش قریحه بود، در سال ۳۵۹ هـ.ق که ابوالفضل ابن عمید به دفع حَسَنویه کرد مأمور شد، همراه پدر بود.<ref>دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۳.</ref> و پدر فرماندهى سپاه را به عهده گرفت تا آن که با حسنویه بر سر مالى مصالحه کرد و به سوى رى براى خدمتگزارى رکن الدوله بازگشت.<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶.</ref> ابوالفتح را که در این هنگام جوانى ۲۱ ساله بود،<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۱۱.</ref> رکن الدوله به وزارت برگزید و بر جاى پدر نشست.
| |
− | | |
− | ابوالفتح با اشراف دیلم رفت و آمد مى کرد و مى کوشید با خلعت و هدایا نظرشان را جلب کند و به بازى و شکار و مهمانى صحرا دعوتشان مى کرد، البته ابن عمید با روش او مخالف بود.<ref>همان، ج ۱، ص ۱۳۱.</ref>
| |
− | | |
− | در آخرین سفر ابن عمید که ابوالفتح پدر را همراهى مى کرد، او که جوانى کم سن و سال و شاداب بود، به مقتضاى سن، اسباب امر و نهى او را به بدرفتارى کشاند و چیزهایى از او سر زد که باعث خشم پدر شد، تا آنجا که ابن عمید؛ پدر ابوالفتح هنگام مرگ گفت: چیزى جز فرزندم مرا نکشت و بر خاندان عمید از چیزى که آن را نابود کند نمى ترسم مگر از این فرزندم.<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶.</ref>
| |
− | | |
− | در سال ۳۶۶ هـ.ق که مؤیدالدوله فرزند رکن الدوله به حکومت رسید ابوالفتح را از وزارت عزل نمود، وى در همین سال در سن ۲۹ سالگى در زیر شکنجه یکى از فرمانروایان جان سپرد.<ref> تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۴۰.</ref> و با مرگ او خاندان عمید برافتاد.<ref>دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۳.</ref>
| |
− | | |
− | ==بیمارى و وفات ابن عمید==
| |
− | | |
− | ابن عمید در تمامى عمر خود مبتلاى دو دشمن قوى داخلى قولنج و نِقرِس بود.<ref> ریحانةالادب، ج ۸، ص ۶۰۶-۶۰۵.</ref> و به علت نقرس شدید قادر به سوارى کردن نبود و به همین علت بر عمارى (تخت روان) مى نشست.<ref>تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۳۱.</ref>
| |
− | در [[ماه محرم|محرم]] سال ۳۵۹ هـ.ق رکن الدوله وزیر خود ابوالفضل بن العمید را با لشکرى انبوه و مجهز به سوى سرزمین یکى از شورشیان کرد به نام حسنویة بن حسین فرستاد تا او را که ایجاد اغتشاش نموده بود، سرکوب نماید. اما در بین راه بیمارى ابن عمید (رفتارهاى ناشایست فرزندش) شدت یافت. زمانى که به حمدان رسیدند (ظاهراً معرب همدان) شمع وجودش بى فروغ گشت و چشم از جهان فروبست.<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶-۶۰۵.</ref> با مرگ این عالِم در عالم فضل و دانش شکافى پدید آمد که چیزى آن را نپوشاند. عمر «ابن عمید» در هنگام مرگ کمى از ۶۰ سال بیشتر بود که ۲۴ سال از آن را به وزارت گذرانده بود.<ref> همان، ج ۸، ص ۶۰۶.</ref>
| |
| | | |
− | در مورد سال وفات وى سال ۳۶۰ هـ.ق نیز مطرح کرده اند.<ref>اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۱۴۰.</ref> همچنین پاره اى از نویسندگان، رى یا بغداد را به عنوان محل وفات ابن عمید نام برده اند.<ref>ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.</ref> اما با توجه به مدارک قابل اعتمادتر به نظر مى رسد که وفات وى در همدان واقع شده است. | + | در آن اعصار که قدرت حافظه پیش از زمان ما ارزشمند بود وى از این موهبت الهى در حد اعلی برخوردار بود. به این نکته ابوحیان توحیدى نیز اعتراف کرده است.<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.</ref> [[ابن مسکویه]] که سالها کتابدار او بوده مى گوید: شعرى نزد او خوانده نشد مگر آن که دیوان صاحب آن شاعر را حفظ بود و اشعارى را که سزاوار حفظ کردن بود چه از شعراى قدیم و چه از شاعران جدید همه را از بر بود. بارى شنیدم اشعار گروهى از شاعران ناشناس را مى خواند از این امر شگفت زده شدم و پرسیدم: اى استاد چگونه وقت شما اجازه مى دهد چنین شعرى را حفظ کنید؟ در پاسخم گفت: گویا تو گمان مى کنى من به خاطر حفظ این اشعار خود را در سختى مى اندازم؟ یکبار که این اشعار به گوشم برخورد، آن را حفظ مى شوم.<ref> تجارب الامم، صفحات ۲۷۵ تا ۲۷۷.</ref> |
| | | |
− | ==آثارمحمد ابن عمید==
| + | '''شجاعت:''' |
| | | |
− | آثار به جا مانده از ابن عمید را چنین گفته اند: تاریخ، دیوان الرسائل والمذهب فى البلاغات<ref> وزیران ایرانى از بزرگمهر تا امیرکبیر، ص ۱۲۵.</ref> و کتاب الخلق والخلق (یا الخلق والمخلق) که هنوز در مسؤدة و چرکنویس بوده که مرگش فرا رسید.<ref>اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۸.</ref>
| + | آن گاه که [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] در تاریخ خود اوصاف ابن عمید را برمى شمرد، از وى به عنوان دلیرى تمام عیار نام مى برد.<ref>الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶.</ref> وقتى در نبردها حاضر مى شد چون شیرى شجاع بود و کسى به گردش نمى رسید و پهلوانى را یارى مبارزه با او نبود. در عین حال قلبى آرام داشت و به هدف نظامى آگاه بود.<ref> تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۹.</ref> |
| | | |
− | '''مواعظ''' | + | '''سخنان حکیمانه:''' |
| | | |
− | وى سخنان حکمت آمیز را مکرر در مجالس بر زبان مى آورد که برخى از آنان به عنوان حسن ختام ذیلا آورده مى شود:
| + | ابن عمید سخنان حکمت آمیز را مکرر در مجالس بر زبان مى آورد که برخى از آن سخنان چنین است: |
| | | |
− | *«دانش پژوهان فروتن علم و حکمت بیشترین بهره ها را از این دو مى برند، همان گونه که زمین پست بیشترین آب را مى نوشد». | + | *«دانش پژوهان فروتن علم و حکمت، بیشترین بهره ها را از این دو مى برند، همان گونه که زمین پست بیشترین آب را مى نوشد». |
| | | |
− | *«همانا خداوند به هر آفریده اى ضدش را افزود تا دلالت کند وحدت تنها از آن اوست». | + | *«همانا خداوند به هر آفریده اى ضدش را افزود، تا دلالت کند وحدت تنها از آن اوست». |
| | | |
− | *«بزرگوارى خدا از حکمتش نمى کاهد و از این رو هر دعایى را اجابت نمى کند».<ref>همان، ص ۳۸۸.</ref> | + | *«بزرگوارى خدا از حکمتش نمى کاهد، و از این رو هر دعایى را اجابت نمى کند».<ref>همان، ص ۳۸۸.</ref> |
| | | |
| *«چگونه از دوستت که داراى طبایع چهارگانه است، توقع یک نوع رفتار را دارى».<ref> همان، ص ۳۹۰.</ref> | | *«چگونه از دوستت که داراى طبایع چهارگانه است، توقع یک نوع رفتار را دارى».<ref> همان، ص ۳۹۰.</ref> |
سطر ۲۳۲: |
سطر ۱۱۵: |
| ==پانویس== | | ==پانویس== |
| <references /> | | <references /> |
− |
| + | ==منابع== |
− | ==منبع== | + | |
− | [[ستارگان حرم]]، جلد 3/ نویسنده: محمدمهدى حرزاده | + | *[[ستارگان حرم]]، جلد ۳، محمدمهدى حرزاده. |
| + | *[https://www.cgie.org.ir/fa/article/223930/%D8%A7%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D9%85%DB%8C%D8%AF "ابن عمید"، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی]. |
| | | |
| [[رده:علمای قرن چهارم]] | | [[رده:علمای قرن چهارم]] |
| + | [[رده:علماء شیعه]] |
| [[رده:دولتمردان]] | | [[رده:دولتمردان]] |
− | [[رده:آل بویه]] | + | [[رده:ادیبان]] |
| [[رده:فیلسوفان]] | | [[رده:فیلسوفان]] |
| [[رده:ریاضیدانان]] | | [[رده:ریاضیدانان]] |
| + | [[رده:منجمان]] |
| + | [[رده:شعرا]] |
«ابوالفضل محمد بن عمید» معروف به «ابن عمید» (۳۶۰-۳۰۰ ق)، ادیب، حکیم، شاعر و وزیر نامدار شیعه در دربار آل بویه بود. ابن عمید علاوه بر وزارت و سیاست، در علوم و فنون گوناگون مانند ادبیات، تفسیر، فقه، شعر، ریاضى، نجوم، هندسه، فیزیک، موسیقى، منطق و فلسفه تبحر داشت. صاحب بن عباد، از برجستهترین شاگردان اوست.
|
نام کامل
|
ابوالفضل محمد بن عمید
|
زادروز
|
۳۰۰ قمری
|
|
|
وفات
|
۳۶۰ قمری
|
مدفن
|
همدان
|
|
اساتید
|
احمد بن محمد بن خالد برقى، احمد بن اسماعیل بن سمکة، ابوجعفر خازن، ابن ابى الثیات،...
|
شاگردان
|
صاحب بن عباد، عضدالدوله دیلمی،...
|
آثار
|
دیوان الرسائل، المذهب فى البلاغات، کتاب الخَلق و الخُلق، رسالة المسائل الطبیعیة، رسالة فی الحمرة الحادثة فی الجوّ، کتاب فی بناء المدن،...
|
|
|
زندگینامه
«ابوالفضل محمد بن عمید» حدودا در سال ۲۹۹ یا ۳۰۰ هـ.ق پا به عرصه جهان گذاشته است، زیرا عمر او را در هنگام وفات کمى بیش از ۶۰ سال ثبت کرده اند[۱] و سال وفات او را بسیارى اوایل ۳۶۰ هـ یا ۳۵۹ هـ گفته اند. در مورد محل تولد او مدرکى در دست نیست، اما پیرامون محل زندگى وى باید گفت: ظاهراً در قم خانه اى داشت و ایام زندگى خود را (چه قبل از دست دادن پدر و چه بعد از آن) در دهستانهاى فارس، جبل و شهر رى سپرى کرده است و گویا زمانى را نیز در شهر اصفهان اقامت داشته است.[۲]
خاندان عمید اصلاً از شیعیان قم و از مروّجان این مذهب بوده اند.[۳] پدرش «ابوعبدالله حسین بن محمد» (۳۳۶-۲۷۵ ق) ملقب به «عمید»، جزو کاتبان به شمار مى آمد و موقعیت علمى بالایی داشت، چنان که ثعالبى مى گوید: ابن عمید فن کتابت را از غریبه نیاموخته؛ بلکه آن را از پدر خود «ابوعبدالله حسین» فراگرفته است. ابوعبدالله در مرتبه بزرگى از فن کتابت قرار داشت و رساله هاى او در خراسان (ایوان) مدون گشته بود.
قرائن بسیارى وجود دارد که ابن عمید وزیر و عالم شیعى مذهب بود. از جمله قمى بودن وى یکى از این قراین است و قمى بودن وى از لابهلاى مطالب تاریخى بدست مى آید. از آنجا که قم همیشه مهد تشیع امامى بوده است مى توان گفت که او نه تنها شیعه بلکه شیعه دوازده امامى بوده است. از دیگر شواهد تشیع او این که در مجلسى که او حضور داشت گویندگان گرد مى آمدند و پیرامون «دوستى على علیهالسلام» گفتگو مى کردند.[۴]
ابن عمید در قرن چهارم هجرى مى زیسته و این قرن از جهانى با قرون دیگر متمایز است. از جمله اوجگیرى فن کتابت (ترسّل) و گسترش تشیع در آن عهد توسط آل بویه از ویژگیهاى آن روزگار است. ابن عمید وزارت برخى از حاکمان آل بویه را به عهده داشت و او را ستون سلطنت آل بویه نامیده اند.[۵]
بعد از آن که ابوعلى قمى وزیر رکن الدوله بویهی از دنیا رفت، ابن عمید در سال ۳۲۸ یا ۳۳۶ هـ.ق به جاى او نشست و کرسى وزارت آل بویه را اشغال کرد.[۶] او در آن زمان مردى ۳۶ ساله بود و در دوران وزارت عدالت را در جامعه گسترش داد.[۷] ابن اثیر در تاریخ خود مدت وزارت ابن عمید را ۲۴ سال ذکر نموده است.[۸]
ابن عمید به رغم اینکه در دورۀ تصدی وزارت اشتغالات سیاسی بسیار داشته، توانسته بود محیطی ایجاد کند که عالمانی از هر رشته را به کار راغب سازد. به عنوان نمونه ابویوسف رازی بخشی از کتاب هندسۀ اقلیدس را برای ابن عمید به عربی برگرداند.[۹] همچنین باید گفت به تشویق ابن عمید بود که حسن بن محمد قمی بر آن شد تا «تاریخ قم» و دیوان شعر ابوجعفر عطار را گردآورد. فراتر از این، ابن عمید در ری رصدخانهای ساخت که ابوالفضل هروی و ابوجعفر خازن در آن به رصد پرداختند. وی همچنین نوشتههای کهن یونانی را که در سور اصفهان یافته شده بود، برای استفادۀ اهل آن به بغداد فرستاد و بعضی از نویسندگان را به استنساخ کتب پیشین گمارد تا آنها را از تلف شدن باز دارد. او کتابخانهای وسیع داشت که ابوعلی مسکویه رازی کتابدار آن بود.
علماء و دانشمندان متعددى با ابن عمید مجالست داشتند از جمله: ابى الحسین بن فارس، ابوالعلاء السروى، ابى الحسن العلوى العباسى، ابن سمکه قمى و ابى محمد بن هندو، که در حضر همنشین او بودند و در سفر با او مکاتبه داشتند.[۱۰]
ابن عمید داراى دو فرزند پسر بود، یکى به نام على و با کنیه ابوالفتح و ملقب به «ذوالکفایتین» و دیگرى ابوالقاسم که قبل از تولد ابوالفتح وفات یافت.[۱۱] ابوالفتح در خدمت علما و استادانى که در اطراف پدرش گرد آمده بودند، به تحصیل علوم پرداخت و مانند پدر در کتابت استادى داشت و شاعرى خوش قریحه بود.
محمد بن عمید در تمامى عمر خود مبتلا به بیماری قولنج و نِقرِس بود[۱۲] و به علت نقرس شدید قادر به سوارى کردن نبود و به همین علت بر عمارى (تخت روان) مى نشست.[۱۳] در محرم سال ۳۵۹ یا ۳۶۰ هـ.ق رکن الدوله وزیر خود ابن العمید را با لشکرى انبوه و مجهز به سوى سرزمین یکى از شورشیان کرد به نام حسنویة بن حسین فرستاد تا او را که ایجاد اغتشاش نموده بود، سرکوب نماید. اما در بین راه بیمارى ابن عمید شدت یافت و زمانى که به همدان رسید در حدود ۶۰ سالگی چشم از جهان فروبست. برخى از نویسندگان نیز، رى یا بغداد را به عنوان محل وفات ابن عمید نام برده اند.[۱۴]
جایگاه علمی
ابن عمید قطع نظر از جهات سیاسی، از جهت وسعت دانش نیز زبانزد بود. در کتب تاریخى، ابن عمید را صاحب دانشهاى متعددى دانسته اند به طورى که در بیش از بیست رشته علمى مانند: نجوم، تاریخ، ادب، ریاضى، شعر، ترسل و کتابت، هندسه، فیزیک، علم بدیع و علم لغت، عروض، تفسیر قرآن، فقه، موسیقى، منطق و فلسفه تبحر داشت.
او در فن ترسل که همان کتابت است مهارت تمام داشت، به گونه اى که معروف است: فن انشاء و کتابت با عبدالحمید افتتاح شد و با ابن عمید به پایان رسید.[۱۵] وى از کاتبان چهارگانه جهان[۱۶] و بزرگترین نویسنده دیوانى بود[۱۷] که نوشتارهاى او را گواه بر این ادعا مى دانند و گفته اند بهترین رساله او «اخوانیات» و نامه اى که به ابوالعلاء نوشته، مى باشد.[۱۸]
ابن مسکویه مورخ شهیر که در اثر ۷ سال همنشینى شبانهروزى،[۱۹] بسیارى از سجایا و خصوصیات ابن عمید را در کتاب خود درج نموده است، مى گوید: در باب منطق و فلسفه خصوصا الهیات، کسى از معاصران جرأت نداشت در محضرش سخن گوید مگر به عنوان پرسش و آموختن، نه مباحثه. زمانى ابوالحسن عامردى (متوفى ۳۸۱ ق) که آهنگ بغداد داشت، از خراسان حرکت نموده وارد (رى) شد، چون شنید ابن عمید فیلسوف کاملى است و کتاب ارسطاطالیس را شرح نموده و داراى استعداد درخشانى مى باشد، همان جا اقامت گزید و نزد استاد زانوى تلمذ زد تا آن که بسیارى از مشکلات فلسفى برایش حل گردید.[۲۰]
ابن مسکویه مى نویسد: ابن عمید در تأویل قرآن و حفظ مشکلات و متشابهات قرآن و همچنین آشنایى به اختلاف آراء و نظرات فقهاء در رفیعترین درجه و بالاترین مرتبه قرار داشت.[۲۱] در عین حال نویسنده اعیان الشیعه وى را در علوم دینى متمکن و صاحب قدرت نمى داند.[۲۲]
همچنین ابن عمید خود مى گفت: موسیقى با مرگ من مى میرد و با ناپدید شدنم ناپدید مى گردد.[۲۳] از جمله آثار علمى او تعیین عرض جغرافیاى شهر رى است که با نتیجه اى که بعدها با وسائل علمى دقیق گرفته شده است، اختلاف زیادى ندارد.[۲۴] از خدمات ابن عمید آن بوده که مشکلات علمى که پیشینیان از حل آن عاجز مانده بودند را حل نمود.[۲۵]
ابن عمید در فنون متعدد نیز چیرهدست بود. از آن جمله: اسلحه سازى، تاکتیک هاى جنگى، مملکت دارى و سیاست، نقاشى و غزلسرائى. آلات عجیبى براى قلعهگشایى اختراع کرد و نیز سلاح شگفتانگیزى ساخت که به مسافت بسیار دور تیر مى انداخت و تأثیر فراوانى در وضع جنگ داشت. همچنین آینه هاى (مقعرى) ساخت که از راه بسیار دور آتش مى افروخت.[۲۶]
در مملکتدارى نوشتههایش بهترین شاهد چیرهدستى اوست. مخصوصاً رساله اى که در پریشانى اوضاع ایران و سوء تدبیر سلف خود و این که چه باید کرد تا وضع بهتر شود، خطاب به ابى محمد هندو نگاشته است که از آن رساله درس وزارت مى آموزند.[۲۷]
در سرودن شعر زبردست و ماهر بود که حتى مخالف سرسخت او، ابوحیان توحیدى بدان اعتراف نموده است و مى نویسد: «این مرد در سخن بالبداهه و شعر نیکو بود».[۲۸] و نیز از دیگرى نقل مى کند که «ابن عمید در غزل سرایى و سرودن معاتبه، شعرى شایسته داشت».[۲۹] او شعر طنز نیز مى سروده است.[۳۰]
ابن مسکویه مى نویسد: در نقاشى خصوصاً کار با ناخن مهارت عجیبى داشت، چنان که خود دیدم در مجلسى که فقط خاصان و افراد مورد اطمینان او حضور داشتند، سیب یا چیزى شبیه بدان را در دست مى گرفت و ساعاتى با آن ور مى رفت و سپس روى زمین مى غلتاند، او با ناخن روى آن اشکالى را نقاشى کرده بود.[۳۱]
استادان و شاگردان
ابن عمید، علوم و فنون خود را نزد اساتید متعددى از جمله: احمد بن ابى عبدالله برقى و احمد بن اسماعیل بن سمکة قمی فراگرفت. ابن سمکة اهل فضل و ادب بود و کتابى تاریخى پیرامون خلفاء عباسى و دولت عباسیان تألیف نمود.[۳۲] علاوه بر این دو تن، شاید ابى جعفر خازن[۳۳] و ابن ابى الثیات[۳۴] نیز در زمره اساتید او باشند.
همچنین گروهى از دانش پژوهان که طالب انواع گوناگون علوم بودند، در محضر ابن عمید گرد آمدند و احدى از ایشان از این که استاد را در علمى که از او مى آموزد، بزرگ بشمارد خوددارى نمى کرد و از آن که بگوید مانند او را ندیده، امتناع نمى ورزید.[۳۵] اما گویا تاریخ نام شاگردان وى را ثبت نکرده است، مگر دو تن از ایشان را، یکى صاحب بن عباد، که برجسته ترین شاگردان ابن عمید مى باشد. او با آن همه جلالتی که داشت از اتباع ابن عمید بوده بلکه به عقیده بعضى، این که او را «صاحب» نامیده اند به جهت مصاحبت او با ابن عمید بوده است. او استاد خویش را بسیار تعظیم مى نمود.[۳۶]
و دیگرى عضدالدوله که بزرگترین فرمانروای دیلمی در قرن چهارم است.[۳۷] زمانى که ابن عمید به فارس رفت انواع سیاست هاى استوار و فن جهاندارى را به او آموخت و عضدالدوله نیز به تعلیم او دل سپرد و بارها گفت: ابوالفضل بن عمید استاد من است و همیشه او را استاد یا «استاذ الرئیس» خطاب مى کرد.[۳۸]
آثار و تألیفات
آثار به جا مانده از محمد بن عمید را چنین گفته اند:
- تاریخ.
- دیوان الرسائل.
- المذهب فى البلاغات.[۳۹]
- کتاب الخَلق و الخُلق (یا الخلق و المخلق)، که هنوز در چرکنویس بوده که مرگ مؤلف فرا رسید.[۴۰]
- رسالة المسائل الطبیعیة، نسخۀ خطی در کتابخانۀ موزۀ بغداد.
- رسالة فی الحمرة الحادثة فی الجوّ، در باب هواشناسی، نسخۀ خطی لیدن.
- کتاب فی بناء المدن، در زمینشناسی.
ویژگیهای اخلاقی
محمد بن عمید سجایا و صفات پسندیده اى داشت که سرآمد اهل زمان خویش بود، چنان که حتى دشمن به آن اذعان داشت.
تواضع:
در عین حالى که ابن عمید به تناسب منصب وزارتى که داشت کاخ نشین بود،[۴۱] اما از این که خود را در علم بزرگ بشمارد، کراهت داشت و از رفتار متکبرانه بر حذر بود.[۴۲]
رفتار با عالمان:
در خوشرویى و پاکخویى چنان بود که چون ادیب یا عالم صاحب فنى بر او وارد مى شد، گوش مى داد و چنان تحسین مى کرد که گویى آن مطلب را براى نخستین بار مى شنود. او در اوقات وزارت خود مرجع ادبا و علما و ارباب فضل و کمال بود.[۴۳]
حب على علیهالسلام:
در مجالس ابن عمید، شیعیان و چه بسا عالمان و راویان شیعى گرد مى آمدند و پیرامون محبت امام على علیهالسلام داد سخن مى دادند.[۴۴]
کم حرفی:
کم سخن و کوتاه گفتار بود مگر آن که از او مى پرسیدند و مستمعى فهیم مى یافت، در این هنگام بود که به نشاط مى آمد و بدون آن که در پاسخ درماند و درنگ نماید چنان با واژه هاى رسا و جملات پرصفا پاسخ مى داد که شنونده چنین پاسخى را نزد غیر او نمى یافت.[۴۵]
قدرت حافظه:
در آن اعصار که قدرت حافظه پیش از زمان ما ارزشمند بود وى از این موهبت الهى در حد اعلی برخوردار بود. به این نکته ابوحیان توحیدى نیز اعتراف کرده است.[۴۶] ابن مسکویه که سالها کتابدار او بوده مى گوید: شعرى نزد او خوانده نشد مگر آن که دیوان صاحب آن شاعر را حفظ بود و اشعارى را که سزاوار حفظ کردن بود چه از شعراى قدیم و چه از شاعران جدید همه را از بر بود. بارى شنیدم اشعار گروهى از شاعران ناشناس را مى خواند از این امر شگفت زده شدم و پرسیدم: اى استاد چگونه وقت شما اجازه مى دهد چنین شعرى را حفظ کنید؟ در پاسخم گفت: گویا تو گمان مى کنى من به خاطر حفظ این اشعار خود را در سختى مى اندازم؟ یکبار که این اشعار به گوشم برخورد، آن را حفظ مى شوم.[۴۷]
شجاعت:
آن گاه که ابن اثیر در تاریخ خود اوصاف ابن عمید را برمى شمرد، از وى به عنوان دلیرى تمام عیار نام مى برد.[۴۸] وقتى در نبردها حاضر مى شد چون شیرى شجاع بود و کسى به گردش نمى رسید و پهلوانى را یارى مبارزه با او نبود. در عین حال قلبى آرام داشت و به هدف نظامى آگاه بود.[۴۹]
سخنان حکیمانه:
ابن عمید سخنان حکمت آمیز را مکرر در مجالس بر زبان مى آورد که برخى از آن سخنان چنین است:
- «دانش پژوهان فروتن علم و حکمت، بیشترین بهره ها را از این دو مى برند، همان گونه که زمین پست بیشترین آب را مى نوشد».
- «همانا خداوند به هر آفریده اى ضدش را افزود، تا دلالت کند وحدت تنها از آن اوست».
- «بزرگوارى خدا از حکمتش نمى کاهد، و از این رو هر دعایى را اجابت نمى کند».[۵۰]
- «چگونه از دوستت که داراى طبایع چهارگانه است، توقع یک نوع رفتار را دارى».[۵۱]
پانویس
- ↑ الکامل فى التاریخ، ج ۹، ص ۶۰۶.
- ↑ یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۱.
- ↑ دائرةالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۳۵۲.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۳۳۲، پاورقى ۳.
- ↑ یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۵۸.
- ↑ الوافى بالوفیات، ج ۲، ص ۳۸۱.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۸۱.
- ↑ الکامل فى التاریخ، ج ۹، ص ۶۰۶.
- ↑ فهرست ابن ندیم، ۳۲۶.
- ↑ یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۴.
- ↑ اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.
- ↑ ریحانةالادب، ج ۸، ص ۶۰۶-۶۰۵.
- ↑ تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۳۱.
- ↑ ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.
- ↑ ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.
- ↑ همان، ج ۸، ص ۱۲۶.
- ↑ تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۲۷۰.
- ↑ یتیمة الدهر، ج ۳، ص ۱۶۴.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۶.
- ↑ همان، ج ۲، ص ۲۷۷.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲.
- ↑ الخلاق الوزیرین، ص ۳۲۸.
- ↑ وزیران ایرانى از بزرگمهر تا امیرکبیر، ص ۱۲۵.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.
- ↑ همان، ج ۲، ص ۲۷۸.
- ↑ اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.
- ↑ همان، ص ۳۴۳.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷.
- ↑ همان، ج ۲، ص ۲۷۸.
- ↑ رجال علامه، ص ۱۶.
- ↑ اخلاق الوزیرین، ص ۳۶۴.
- ↑ همان، ص ۳۴۷.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.
- ↑ ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.
- ↑ تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج ۱، ص ۱۵۲.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۸.
- ↑ وزیران ایرانى از بزرگمهر تا امیرکبیر، ص ۱۲۵.
- ↑ اخلاق الوزیرین، ص ۳۲۸.
- ↑ یتیمةالدهر، ج ۳، ص ۱۶۳.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲.
- ↑ ریحانةالادب، ج ۸، ص ۱۲۶.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۳۳۲، پاورقى؛ اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۷ و ۲۷۸.
- ↑ اخلاق الوزیرین، ص ۳۸۷.
- ↑ تجارب الامم، صفحات ۲۷۵ تا ۲۷۷.
- ↑ الکامل فى التاریخ، ج ۸، ص ۶۰۶.
- ↑ تجارب الامم، ج ۲، ص ۲۷۹.
- ↑ همان، ص ۳۸۸.
- ↑ همان، ص ۳۹۰.
منابع