میرزا صادق آقا تبریزی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} <keywords content='کلید واژه: میرزا صادق آقا تبریزی، آثار میرزا صادق ...' ایجاد کرد)
 
(اضافه کردن رده)
سطر ۱۲۶: سطر ۱۲۶:
  
 
(17). صحيفه نور، ج  8، ص  28؛ البته در جلدهاى ديگر صحيفه اين جمله امام مكرر آمده است، ج  1، ص  261؛ ج  2، ص  238 و ج  6، ص  245.
 
(17). صحيفه نور، ج  8، ص  28؛ البته در جلدهاى ديگر صحيفه اين جمله امام مكرر آمده است، ج  1، ص  261؛ ج  2، ص  238 و ج  6، ص  245.
 +
[[رده: علمای قرن سیزدهم]]

نسخهٔ ‏۱۵ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۲۷

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: ستارگان حرم، جلد 1

نویسنده: سعيد عباس‌زاده

پناه محرومان

طلوع زندگى

در سال 1274 هـ.ق[۱] در شهر تبريز در خانواده اى روحانى كودكى پا به عرصه وجود گذاشت و صادق نام گرفت. پدر وى ميرزا محمدآقا معروف به مجتهد كوچك خود صاحب كمال و عالمى فرزانه بود و در خطه آذربايجان نام‌آور و به علم و فضل شهرت داشت.[۲]

صادق در دامن چنين خانواده اى سنين كودكيش سپرى شد و روز به روز رشد كرد. وى در اوان نوجوانى وارد مدرسه علوم دينى گرديد و تحصيلات ابتدايى را كه شامل آشنايى با ادبيات، قرآن و سطح ابتدايى فقه و اصول بود فراگرفت و 18 بهار از عمرش در اين سامان سپرى شد. تا اين كه در سال 1288 هـ.ق به حوزه علميه نجف هجرت كرد و مدت اقامت او در نجف اشرف 24 سال طول كشيد.[۳]

و اين مدت پربارترين دوره زندگى اين عالم فرزانه بشمار مى رود. شخصيت علمى و معنوى آقا ميرزا صادق در اين دوره از تاريخ زندگى‌اش شكل مى گيرد و استعداد و روح تشنه او به دانش و معنويت به بار نشسته و سيراب مى گردد و به قله اجتهاد دست مى يابد. اساتيدى كه آيت الله ميرزا صادق تبريزى در دوره هاى مختلف تحصيل از آن‌ها بهره برده است عبارتند از آيات بزرگوار:

  • 1- شيخ حسين اردكانى (متوفى 1305 هـ.ق)؛
  • 2- ملا محمدفاضل ايروانى (متوفى 1306 هـ.ق)؛
  • 3- محمدفاضل شربيانى (متوفى 1322 هـ.ق)؛
  • 4- محمدحسن مامقانى (متوفى 1323 هـ.ق)؛
  • 5- شيخ هادى تهرانى (متوفى 1323 هـ.ق)

منزلت علمى آقا ميرزا صادق

پس از فراقت از تحصيل هر چند آيت الله تبريزى در رأس امور دينى مردم و مرجعيت عملا اوقاتش صرف تبليغ و ترويج احكام دينى اسلام سپرى مى گشت لكن اشتغال به اين گونه امور وى را از تدريس و تحقيق و تأليف بازنگشت و ايشان توانست در كنار اين فعاليت همچنان به كار علمى خويش ادامه دهد. كتب و آثارى ارزشمند از ايشان در دسترس است از جمله:

الف) آثار فقهى:

آثار آيت الله مجتهد تبريزى در زمينه فقه عبارت است از:

  • 2- رساله شرايط عوضين؛
  • 4- حاشيه بر وسيلة النجاة؛
  • 5- رساله موسوم به فوايد در مسائل متفرقه فقه؛

ب) آثار در اصول فقه:

دست آورد اصولى ايشان نيز عبارت است از:

  • 1- رسالة الغرية در مباحث الفاظ؛
  • 2- مباحث مشتقات.[۴]

همچنين آيت الله مجتهد تبريزى در زمينه مسائل ديگر نيز آثارى داشته و نظرات بسيار عميق و قابل توجهى نيز در مسائل حقوق و داد و ستد ارائه كرده است در كتاب مبانى حقوق آمده است؛ آيت الله مرحوم ميرزا صادق آقا تبريزى از دانشمندان معاصر اسلامى در ايران است.[۵]

همچنين صاحب الذريعه مى نويسد: جمعى كثير، از حوزه درس او فارغ التحصيل شده اند كه در ميان آنان برخى امروزه صاحب وجاهت و مكانت علمى هستند و اصولاً آقا ميرزا صادق آقا خود را وقف سودرسانى تدريس و نشر احكام اسلامى كرده است.[۶]

مكتب معنوى و اخلاقى

چنانچه زندگى علمى و دانش و فضل آيت الله مجتهد تبريزى در اين فرصت نمى گنجد. پرداختن به ويژگى هاى روحى و اخلاقى وى نيز فرصت بيشترى مى طلبد و ابعاد گوناگون زندگى ايشان را نيز نمى توان در اين مختصر بيان كرد. رفتار و كردار اين مرد بزرگ در طول زندگى خويش به ويژه در دوران مرجعيت و زعامت در آذربايجان و نفس قدسى وى در تبليغ و ترويج احكام اسلام بسيار مؤثر بود و ايشان در ايجاد جامعه دينى و مذهبى در آن خطه نقش بسيار عمده داشت. با وجود سپرى شدن بيشتر نيم قرن از رحلت ايشان هنوز هم ياد آيت الله ميرزا صادق تبريزى در بين مردم خطه آذربايجان زنده است و از زندگى اين عالم وارسته كه زندگى زاهدانه و سلوك عارفانه داشته با احترام و عظمت ياد مى شود.

تبليغ و ترويج احكام اسلامى و همچنين رهبرى مردم در آن روزگار آشفته بازار فرقه‌گرايى و تفرقه‌افكنى خود صحيفه بلندى از بزرگى و عظمت روحى يك انسان وارسته چون حضرت ايشان است كه بايد خود جداگانه به عنوان الگوى حيات براى همه انسان‌هاى پيشرو در هدايت و رستگارى جوامع بشرى نگاشته و ارائه گردد.

يكى از ويژگى ها اين انسان وارسته و عالم فرزانه اين است كه وى در عين اين كه آيه هاى عرفان و زهد را به تفسير مى نشيند به جامعه اى نيز مى انديشد كه زمينه اى تكاملى و رشد و تعالى را براى بشر فراهم مى آورد. يعنى مبناى پيوند دين و سياسست از نظر آيت الله ميرزا صادق آقا تبريزى كه به جهت همين هدف والاى خويش، نيز تن به مرارت و سختى مى دهد؛ اين است كه معرفت و سلوك را خدا و عمل به احكام الهى در سايه حاكميت نظام عدل و انصاف است كه تحقق و شكوفايى پيدا مى كند و نتيجه‌بخش مى گردد والا در غير اين صورت به دين بيش از حد شعار، ميدان فعاليت داده نخواهد شد و به مرور همه عرصه ها بر روى آن تنگ تر خواهد شد.

در اين نوشتار به جاست ما سخن كوتاه كنيم و ابعاد شخصيتى وى را در زمينه هاى گوناگون در نوشته هاى بزرگانى چون علامه امينى بخوانيم كه مى نويسد: او يكى از چهره هاى درخشان تشيع و از جمله دانشمندان متشخص اماميه است كه در آذربايجان به مرجعيت تقليد رسيد و سال‌ها صاحب رياست و زعامت دينى گرديد. زعيمى كه در اداره امور حسن تدبير و در قضاء و داورى دادگرى و در اظهارنظر ثبات و پايدارى و استوارى نشان مى داد و در اصلاح جامعه برنامه‌هايى پيشرفته ارائه مى نمود. او همواره با هوشيارى و دورانديشى و تحمل مشتقات و مرارت‌ها مردم را رهبرى مى كرد و در مبارزه با كفر و الحاد از سختى ها و تلخى ها نمى هراسيد و پيوسته با پند و اندرز و سخنان گيرا و نافذش باز مسئوليت را به دوش مى كشيد.[۷]

همچنين در احسن الوديعه آمده است: آقا ميرزا صادق يكى از علماى بزرگ ايران و از جمله مراجع تقليد شيعه اماميه در عصر حاضر است كه صاحب رياست عامه و مرجعيت تام است و حكومت ايران به دنبال انقلابى كه در شهر تبريز رخ داد وى را به برخى بلاد تبعيد نمود.

سيد حسن امين نيز از او به بزرگى ياد كرده، مى نويسد: او فقيهى بود مجتهد، مرجع تقليدى محبوب، انسانى زيباروى و نيكو معاشرت بود، واعظ و سخنورى داراى صعه صدر و قريحه شعر بوده است...[۸]

مكتب اخلاقى و تربيتى

آيت الله مجتهد تبريزى در عرصه هاى مختلف زندگى پيشتاز بود و عمر خويش را در خدمت به جامعه دينى سپرى ساخت. او همان گونه به سرنوشت جامعه مى انديشيد، دغدغه رشد و تعالى امت اسلامى را داشت و همچنين سخت نگران اوضاع اسفبار اقتصادى و فقر و بدختى مردم زمان خويش بود. او يكه و تنها براى سامان دادن به وضع مردم در زمينه هاى مختلف قامت قيام بست. در شهر تبريز معروف است كه مى گويند خانه آقا ميرزا صادق به روى همه باز بود. پناهگاهى بود براى فقرا و نيازمندان و پايگاهى براى دردمندان و انديشه‌وران كه به دين و مصالح مسلمين مى انديشيدند همچنين ديوانى براى حل مشكلات مردم.

در زندگى آيت الله تبريزى دو ويژگى بسيار برجسته وجود داشت، نخست اين كه ايشان بسيار سخت كوش و در اهداف دينى خويش استوار بودند. دوم عشق و علاقه ايشان به مردم و به عباراتى وجهه مردمى ايشان بود. به نوشته محمد مجتهدى... حاج ميرزا صادق آقا پس از رحلت حاجى ميرزا حسن مجتهد، از حيث نفوذ و وجه در درجه اول واقع شد. چنانچه در شب عيد فطر مردم از نصف شب به مسجد او مى رفتند و براى خود جا مى گرفتند و بعضى مردم جاى خود را به قيمت گران به اعيان و اشراف مى فروختند.[۹]

ملا على خيابانى نيز كه محضر اين بزرگوار را درك كرده است مى نويسد: چنان صاحب حزم (هوشيار) بود كه كسى نمى توانست در امرى به ايشان دخالت و غلبه بنمايد و نطق نمى كرد مگر به چيزى كه نفع ببخشد براى مردم در دين و دنياى ايشان...[۱۰]

همچنين آقا بزرگ تهرانى مى نويسد: او وجود خويش را وقف تدريس، نشر احكام و سودرسانى و رفع نياز نيازمندان و مبارزه با بدعت ها، بى‌دينى ها و پاسدارى از مقدسات دين و جهان اسلام كرد. و در اين راه با سختى ها و مرارت‌هاى زيادى روبرو گرديد و تحمل كرد كه كوه تحمل آن را نداشت.

حوادث عصر مجتهد تبريزى

در زمان مرجعيت مجتهد تبريزى دين اسلام به طور كلى مشكلات بسيارى داشت از يك سو توطئه همه جانبه دشمنان اسلام هر روز گسترده تر مى گرديد و پيكره جهان اسلام را تجزيه و پاره پاره مى كرد و از سوى ديگر تهاجم گسترده فرهنگى دشمن بر عليه دين بود كه با همه توان تلاش در نابودى ارزش‌هاى دينى و اسلامى در جوامع اسلامى به خصوص در جامعه دينى ايران داشت.

عالمان دينى روز را شب و شب را صبح مى كردند در حالى كه درگير فرقه ها و گروهك هاى دينى بودند كه قارچ‌گونه از گوشه و كنار اين كشور سر بلند كرده و دامن دين را لكه‌دار مى ساختند. يك روز وهابيت بود كه از دين تفسير غلط به جامعه عرضه مى كرد و موجب روي‌گرداندن قشر روشنفكر از دين مى گرديد، يك روز بهائى‌گرى قد علم مى كرد و جوانان اين مرز و بوم را به دام فساد مى كشاند و يك روز غرب‌گرايى و غرب‌ستايى با هزاران حيله و نيرنگ به بى‌هويتى اين مردم مى انديشيد و اين مسائل براى عالم دينى چون آيت الله مجتهد تبريزى سخت و طاقت‌فرسا بود.

حوادث سياسى

در اوايل قرن سيزدهم هجرى قمرى ايران حوادث و وقايع تلخ و شيرين زيادى به خود ديده است. جريان مشروطيت كه در نيمه اول اين قرن در ايران مطرح گرديده و به ظاهر نيز به پيروزى رسيد عامل جزيانات بسيار زيادى گرديد. از همان دوره پيروزى مشروطيت به خلع فرزندان قاجار از حكومت انجاميد و زمينه براى به قدرت رسيدن عوامل بى ريشه تر و نوكران گوش به فرمان استعمارگران در ايران فراهم شد.

جريانات مهمى در اين سرزمين شكل گرفت. با شهادت شيخ فضل الله نورى به اتهام مخالفت با مشروطه آن هم با ده‌ها حيله و نيرنگ آسيب زيادى متوجه حوزه‌هاى علميه و مراجع تقليد گرديد. دشمنان دين از يك سو تلاش كردند فرمان شهادت آيت الله شيخ نورى را به علماء پيشرو مشروطه نسبت داده و موجب تفرقه در بين آيات و بزرگان مراجع گردند و از سوى ديگر قصه جدايى دين از سياست را فراهم آوردند. رضاخان در سال 1299 هجرى شمسى (مطابق 1339 قمرى) با راهنمايى و فراهم ساختن زمينه توسط عوامل بيگانه به خصوص بريتانيا دست به كودتا زد و بسيارى از عناصر روشنفكر دينى را دستگير و سر به نيست كرد و بزودى يعنى در سال 1304 هجرى شمسى با قانونى خواندن خود به عنوان شاه ايران دست به اجراى برنامه استعمار زد.

وى كه به فرمان اجانب، مأمور زمينه‌سازى براى ورود فرهنگ بيگانه به كشور بود از دين و حوزه هاى علميه آغاز كرد. كشاندن طلاب علوم دينى از مدارس علمى به سربازخانه ها و دستبرد به فرهنگ ديرينه اين ملت و تبديل لباس‌هاى سنتى ايران به لباس‌هاى مد روز غرب و به مرور زمان ظهور بانوان با كلاه و برهنه در خيابان‌ها و جمع‌آورى چادر و حجاب‌هاى زنان نيز در راستاى همين اهداف شوم قرار مى گرفت.

داستان تبعيد

در جريان قلع و قمع حوزه هاى علميه و دستگيرى و كشاندن طلاب علوم دينى به پادگان‌ها و از طرفى جريان كشف حجاب كه عملاً با حضور خانواده رضاخان در مجامع عمومى بدون حجاب از سال 1307 آغاز گرديد و بالاخره چند سال طول نكشيد كه به طور رسمى در همه ايران اجرا گرديد. مراجع و عالمان بزرگ دينى به پاسدارى از اين ارزش اسلامى برخاسته و مبارزه اى گسترده با دولت را آغاز كردند. علماء قم، علماى شيراز، علماى مشهد و اصفهان و علماى تهران و تبريز هر كدام با اجراى راهپيمايى ها و تجمعات مردم را از هجوم گسترده دشمن آگاه ساخته و دين ستيزى رضاخان را محكوم كردند.

در اين وقايع آيت الله ميرزا صادق آقا در تبريز به عنوان مجاهد پيشرو در مبارزه با دين ستيزى رضاخان مردم آذربايجان را رهبرى كرد. وى پس از شنيدن وقاع دردناك هجوم به مدارس علمى در حوزه علميه قم و دستگيرى طلاب و با علنى شدن تبليغات ضد اسلامى رضاخان در تبريز دولت رضاخانى را به باد انتقاد گرفت و از رفتار و عوامل حكومت، اظهار انزجار و اعلام خطر نمود و اين بود كه رضاخان دستور داد آيت الله ميرزا صادق آقا را گرفته و به تبعيدگاه روانه ساختند.(39)

داستان تبعيد وى در خصوص مبارزات و تبعيد ايشان اشاره كرده مى نويسد: او كسى بود كه بر بالاى منبر رفته و آنچه كه پهلوى با علماء و دين انجام مي‌داد. براى مردم مطرح مى كرد ولذا عوامل پليس او را دستگير و نخست در همدان و سپس به قم تبعيد نمود...[۱۱]

در برخى منابع چون كتاب علماء معاصرين اين گونه آمده است كه وى بنا به موجبى به بلدى سنندج مقر حكومت كردستان مسافرت فرمود!!...[۱۲] و سپس اضافه مى كند كه اهالى آنجا با اين كه از جماعات عامه و اهل سنت شافعيه هستند به زيارت او آمدند و تكريم و تجليل به جاى آوردند و علماى ايشان هر روز مى آمدند و به قدوم وى در بلدشان افتخار مى نمودند حتى شيخ اجل شيخ شكرالله امام جمعه سنندج گفت: اگر ذبح ولد شرعى بود من يكى از اولادم را ذبح مى كردم.[۱۳]

امام خمينى نيز در خصوص وجود اختناق آن زمان و منكرهاى رضاخانى اشاره مى كند و در ارتباط با تبعيد مجتهد مجاهد تبريز مى گويد: ...با دست رضاخان شروع كردند به كوبيدن روحانيون. عمامه ها را برداشتند و مدرسه ها را جلويش را گرفتند، لباس‌ها را تغيير دادند با آن شدتى كه انسان شرم مى كند كه چه كردند با اين طائفه و اين هم به اسم اين كه مى خواهيم اصلاح بكنيم با اسم اين كه همه ايران يك‌رنگ باشند ملت ما كذا باشد و با اين حرف‌هاى ناروا اين قدرت را هم مى خواستند بشكنند و شكستند در آن وقت و سخت هم شكستند و چند قيامى كه در ايران از جانب روحانيون شد كه يكى از آن‌ها از اصفهان بود... اين را هم با حيله و قدرت شكستند چنانچه قيام آذربايجان و علماى آذربايجان و قيام خراسان اين‌ها را هم با قدرت شكستند... و علماى تبريز را دو نفر شخصى كه در رأس بود در آنجا گرفتند و بردند گمانم اين است كه در سقز آنجا مدتى تبعيد بودند و بعد هم كه اجازه رفتن را دادند و مرحوم حاج ميرزا صادق آقا كه شخص اول آن وقت روحانيت تبريز بود آمد و در قم ماند و در همين جا هم ماندگار شد و ديگر نرفت. آنجا مى رفت هم كارى نمى توانست بكند.

غروب در غربت

آيت الله مجتهد تبريزى اين مرد بزرگ كه از جريان مشروطه تا عصر ديكتاتورى رضاخان كه زندگى اش به ناآرامى و تلاش در راه آگاهى و دميدن روح مقاومت مردم در مقابل تهاجم دشمنان عرصه هاى مختلف سپرى گرديد. بالاخره در ششم ذى القعده سال 1315 هجرى قمرى مطابق 1331 هجرى شمسى چراغ عمرش خاموش گرديد و جامعه اسلامى را در غم و اندوه فرو برد. نماز بر وى را آيت الله شيخ ابوالقاسم كبير خواند و انبوه جمعيت كه دلداده راه و مرام ايشان بودند وى را تشييع نموده و در جوار حرم فاطمه معصومه سلام الله علیها به خاك سپردند. به نوشته صاحب علماء معاصرين مراسم تشييع در روز جمعه انجام گرفت و مردم زيادى در آن حضور يافتند و آيت الله حائرى يزدى در قم و ساير بزرگان در شهرهاى ديگر نيز براى او مجلس ختم برگزار كردند وى همچنين به ازدحام جمعيت و خوف حكومت از اين ازدحام كه منتهى به تعطيلى برخى مجالس شده است. اشاره مى كنند.[۱۴]

پانویس

  1. علماى معاصرين، ملا على واعظ خيابانى، ص 153.
  2. اعيان الشيعه؛ تاريخ ولادت او در سال 1269 هـ.ق نوشته شده است، ج 7، ص 367.
  3. نسبت شريف ايشان به حجت الاسلام ميرزا محمد فرزند عالم مجتهد مولا محمدعلى قراجه داغى صاحب شرح تبصره علامه حلى مى رسد. علماى معاصرين، ص 153.
  4. طبقات اعلام الشيعه، ج 2، ص 873.
  5. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج 7، ص 367.
  6. كيهان انديشه، ش 16، ص 80 به نقل مبانى حقوق، موسى جوان، ج 2، ص 138.
  7. شهداء الفضيلت، علامه امينى، ص 392؛ شهيدان راه فضيلت (ترجمه اين كتاب، ص 553).
  8. كيهان انديشه، ش 16، به نقل از اعيان الشيعه، ج 7، ص 367.
  9. رجال آذربايجان دوره مشروطيت، مهدى مجتهدى، ص 103.
  10. علماى معاصرين، ص 154.
  11. معارف الرجال، محمد حرزالدين، ج 2، ص 374.
  12. علماى معاصرين، ملا على واعظ خيابانى، ص 154.
  13. همان.
  14. علماى معاصرين، ملا على واعظ خيابانى، ص 156.

(4). علماى معاصرين، ملا على واعظ خيابانى، ص 153؛ صاحب كتاب طبقات اعلام الشيعه، تاريخ هجرت به نجف را سال 1291 نوشته است، ج 8، ص 873.


(9). كيهان انديشه، ش 16، به نقل از احسن الوديعه، ص 262، سيد مهدى كاظمى اصفهانى.


(13). طبقات اعلام الشيعه، آقا بزرگ تهرانى، ج 2، ص 874.


(17). صحيفه نور، ج 8، ص 28؛ البته در جلدهاى ديگر صحيفه اين جمله امام مكرر آمده است، ج 1، ص 261؛ ج 2، ص 238 و ج 6، ص 245.