حلم: تفاوت بین نسخهها
جز (صفحهای جدید حاوی '{{مقاله از یک نشریه}} '''ويژگى هاى عبادالرحمن در قرآن''' قرآن پيرامون يكي از ويژ...' ایجاد کرد) |
جز |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{مقاله از یک نشریه}} | {{مقاله از یک نشریه}} | ||
− | ''' | + | '''ویژگى هاى عبادالرحمن در قرآن''' |
− | [[قرآن]] | + | [[قرآن]] پیرامون یكی از ویژگىهای بندگان ممتاز خدا مى فرماید: «اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما؛ آنها كسانى هستند كه هنگامى كه جاهلان آنها را (با گفتار نابخردانه خویش) مخاطب مى سازند. درجواب به آنها سلام مى گویند» (و با سلام، بىاعتنایى و بزرگوارى از كنار آنها گذشته و از درگیرى با آنها پرهیز مى كنند). |
− | + | یعنى آنها داراى خصلت حلم هستند و بر اعصاب و احساسات خود مسلط مى باشند و با خویشتندارى و خود نگهدارى در برابر برخوردهاى نااهلان، از مرز اخلاق اسلامى خارج نمى شوند و با كرامت و بزرگوارى، اسیر و مرعوب خشم و غضب خود نمى گردند و داراى اراده محكم و صبر انقلابى و آرامشى همچون كوه هستند به قول شاعر: | |
− | از صدف | + | از صدف یاد گیر نكته حلم × آن كه برد سرش، گهر بخشد. |
− | + | این افتخار نیست كه بگویم فلانى فحش داد، من ده برابر به او فحش دادم بلكه در منطق قرآن، افتخار این است كه در برابر برخورد نامناسب نااهلان بر آنها سلام كنیم، یعنى از درگیرى بپرهیزیم و با كرامت نفس و بى اعتنایى از آنها روى برگردانیم. البته این سلام، سلام دوستى نیست بلكه سلام بىاعتنایى و نوعى اعتراض منفى پیامآور همزیستى مسالمت آمیز و حفظ رشته ارتباط است. | |
− | در | + | در اینجا ممكن است این سوال مطرح شود كه در موارد متعددى از قرآن و روایات، سفارش به مقابله به مثل شده تا موجب جلوگیرى از گستاخى نااهلان گردد، از جمله قرآن مى فرماید: «فمن اعتدى علیكم فاعتدوا علیه بمثل مااعتدى علیكم؛ كسى كه بر شما تجاوز كرد، شما نیز نسبت به او مقابله به مثل كنید». |
پاسخ آن كه برخورد نامناسب نااهلان بر دو گونه است: | پاسخ آن كه برخورد نامناسب نااهلان بر دو گونه است: | ||
− | 1. دسته اول از آنها دشمنان بدخواه هستند و از روى فهم و با برنامه | + | 1. دسته اول از آنها دشمنان بدخواه هستند و از روى فهم و با برنامه ریزى با انسان برخورد نامناسب مى كنند؛ البته در مقابل آنها باید مقابله به مثل كرد. |
− | 2. دسته | + | 2. دسته دیگر افراد ناآگاه هستند و گفتار و حركاتشان از روى جهل و ناآگاهى است؛ در برابر این دسته باید با حلم و نرمش روبرو شد و آیه مورد بحث، ناظر به همین دسته است. بنابراین خصلت حلم در موارد صحیح خود، نه تنها مخدر نیست بلكه سازنده و اثربخش نیز هست. |
− | دو شعر معروف | + | دو شعر معروف زیر نیز در مورد دسته اول صحیح است نه در مورد دسته دوم: |
− | ترحم بر پلنگ | + | ترحم بر پلنگ تیز دندان × ستمكارى بود بر گوسفندان |
− | اظهار عجز | + | اظهار عجز پیش ستمگر روا مدار × اشك كباب باعث طغیان آتش است. |
− | در رابطه با آن دسته كه | + | در رابطه با آن دسته كه آیه مورد بحث ناظر به آن است، رسول اكرم صلى الله علیه و آله فرمود: «احلم الناس من فر من جهال الناس؛ باحلم ترین انسان ها كسى است كه از انسان هاى جاهل بگریزد». |
− | '''حلم و كظم | + | '''حلم و كظم غیظ در قرآن و معنى این دو واژه''' |
− | در [[قرآن]]، دو واژه حلم و كظم | + | در [[قرآن]]، دو واژه حلم و كظم غیظ به عنوان دو خصلت ارزشمند مطرح شده اند كه هر دو به یك معنا بازمىگردند كه همان تسلط بر اعصاب و كنترل احساسات و خویشتندارى است. |
− | مى توان گفت حلم حالتى است كه موجب كظم | + | مى توان گفت حلم حالتى است كه موجب كظم غیظ (فرونشاندن خشم) مى گردد. به تعبیر دیگر یكى از مصداق هاى روشن بلكه بهترین مصداق حلم، كظم غیظ است. از امیرمومنان على علیهالسلام روایت شده كه فرمود: «خیر الحلم التحلم؛ بهترین حلم فرونشاندن خشم است». |
− | در قرآن واژه حلم با | + | در قرآن واژه حلم با تعبیر «حلیم » پانزده بار آمده كه یازده بار آن به عنوان یكى از صفات خداوند ذكر شده است و چهار بار آن به عنوان یكى از خصال پیامبرانى همچون [[حضرت ابراهیم]] خلیل علیهالسلام و [[حضرت اسماعیل]] علیهالسلام و [[حضرت شعیب]] علیهالسلام یاد شده است. |
− | جمله «كظم | + | جمله «كظم غیظ » كه به معنى فرونشاندن خشم است، در قرآن به عنوان یكى از صفات پرهیزكاران بیان شده، آنجا كه مى فرماید: «والكاظمین الغیظ؛ آنها كسانى هستند كه خشم خود را فرو مى برند». |
− | واژه حلم به معنى فرونشاندن | + | واژه حلم به معنى فرونشاندن هیجان خشم است. لغت شناس معروف قرآن، «راغب » در مفردات مى نویسد: «الحلم ضبط النفس عن هیجان الغضب؛ حلم كنترلكننده نفس از طغیان خشم است». |
− | سپس مى | + | سپس مى گوید: از آنجا كه این حالت از عقل و خرد ناشى مى شود، گاهى حلم به معنى عقل و خرد نیز بكار رفته است. بر همین اساس امیرمومنان على علیهالسلام مى فرماید: «العقل خلیل المرء، والحلم وزیره؛ عقل دوست صمیمى انسان است و حلم وزیر عقل مى باشد» و نیز مى فرماید: «الحلم نور جوهره العقل؛ حلم نورى است كه حقیقت آن عقل و خرد است». |
− | در | + | در روایات اسلامى نیز خصلت حلم به همین معنا آمده است. به عنوان نمونه شخصى از [[امام حسن]] مجتبى علیهالسلام پرسید: حلم چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «كظم الغیظ و ملك النفس؛ فروبردن خشم و تسلط بر خویشتن است». |
− | + | نیز امیرمومنان على علیهالسلام فرمود: «لاحلم كالصبرو الصمت؛ هیچ حلمى مانند استقامت و نگهدارى زبان نیست». | |
− | حلم به معناى استوارى و ثابت ماندن در امور | + | حلم به معناى استوارى و ثابت ماندن در امور نیز آمده است. این تعریف هاى لغوى و بیانات امامان معصوم علیهمالسلام نشان مى دهد كه حلم به معنى خویشتندارى و صبر انقلابى و استوارى در امور است. |
− | با توجه به | + | با توجه به این كه خویشتندارى شامل كنترل زبان، كنترل اعصاب و اراده و سایر اعضاء و جوارح مى باشد، بنابراین آنچه در ترجمه واژه حلم معروف شده و آن را به عنوان «بردبارى » یاد مى كنند صحیح به نظر نمى رسد زیرا حلم به معناى تحمل بار به طور مطلق نیست زیرا تحمل بار، گاهى سر از انظلام و ظلمپذیرى درمى آورد كه ضدارزش است. |
− | بر | + | بر همین اساس، مرز بین حلم و انظلام نزدیك و باریك است و باید موارد هر كدام را شناخت تا انظلام جایگزین حلم نگردد و انسان به جاى انجام كارى ارزشمند، عمل ضدارزشى را مرتكب نشود. |
− | اما در مورد جمله «كظم | + | اما در مورد جمله «كظم غیظ »، واژه غیظ در لغت به معنى شدت خشم و حالت برافروختگى و هیجان فوقالعاده روحى است كه بر اثر ناملایمات و گزندهاى روحى به انسان دست مى دهد. واژه «كظم » در لغت به معنى بستن سر مشكى است كه پر از آب شده است و به طور كنایه، در مورد كسانى بكار مى رود كه از خشم و غضب پر شده اند و نزدیك است كه منفجر شوند و عكس العمل تندى نشان دهند. |
− | در | + | در این هنگام حالت خویشتندارى همچون بند محكم، سر مشك غضب را مى بندد و از طغیان آن جلوگیرى مى نماید. بنابراین كظم غیظ و فرونشاندن خشم از روشن ترین مصداق هاى حلم است و موجب جلوگیرى از طغیان خشم و تندى هاى نابجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول، زننده و گاهى خطرناك نجات مى بخشد. |
− | البته | + | البته باید توجه داشت كه گاهى حلم و كظم غیظ نابجا و منفى است، چرا كه موجب گستاخى جنایتكار و یا پى آمدهاى شوم دیگر مى شود. مانند حلم و فروبردن خشم در برابر مجرمان حرفه اى، منافقین یا كافران ملحدى كه در صدد ضربه زدن و افساد هستند. در این گونه موارد باید مطابق همان دو شعر معروف رفتار كرد كه خاطرنشان گردید. |
− | '''ارزش | + | '''ارزش خویشتندارى از نظر قرآن''' |
− | در [[قرآن]] علاوه بر | + | در [[قرآن]] علاوه بر آیه مورد بحث، در آیات دیگرى نیز به حلم و خویشتندارى سفارش شده است، از جمله مى خوانیم: «ادفع بالتى هى احسن فاذاالذى بینك و بینه عداوه كانه ولى حمیم » ناپسندى را با نیكى دفع كن كه ناگاه خواهى دید كه همان كس كه میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است. |
− | + | این آیه به یكى از آثار درخشان حلم و خویشتندارى اشاره كرده و دستور مى دهد كه با برخورد نیك و ابراز محبت و عكسالعمل نیكو در برابر ناملایمات، زندگى را براى خود آرام كنید زیرا در این صورت دشمنى ها و كینه ها به دوستى تبدیل شده، شعله هاى فتنه ها خاموش گشته و جامعه به همسویى و مهر و محبت و برادرى سوق داده مى شود. | |
− | در | + | در تفسیر على ابن ابراهیم در ذیل این آیه آمده: خداوند پیامبرش را با این آیه تربیت كرد و پیامبر صلى الله علیه و آله بر اساس همین دستور با مردم رفتار مى نمود. |
− | [[امام صادق]] علیهالسلام | + | [[امام صادق]] علیهالسلام نیز در ضمن گفتارى به یكى از شاگردانش به نام حفص فرمود: بر تو باد به صبر و تحمل و نرمش در همه امور! بدان كه خداوند متعال محمد صلى الله علیه و آله را به پیامبرى برانگیخت و او رابه صبر و نرمش فرمان داد آنگاه حضرت این آیه را خواند و فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله صبر و تحمل كرد و در پرتو آن به اهداف و نتایج بلند و درخشانى نایل شد. |
− | در امالى [[ | + | در امالى [[شیخ صدوق]] روایت شده: شخصى به محضر [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله آمد و عرض كرد: من به افراد بستگانم نیكى مى كنم ولى آنها به من بدى مى كنند. من صله رحم به جا مى آورم ولى آنها قطع رحم مى نمایند. پیامبر صلی الله علیه و آله آیه فوق را خواند و به او دستور داد تا با حلم و تحمل و استقامت، بدى را با نیكى جواب دهد. آن شخص اشعارى پیرامون حلم و نرمش و برخورد نیك با مردم خواند. پیامبر صلی الله علیه و آله اشعار او را ستود و فرمود: بعضى از شعرها حكمت و بعضى از بیان ها همچون سحر اثربخش است. |
− | همان گونه كه ذكر شد در قرآن در | + | همان گونه كه ذكر شد در قرآن در یازده مورد خداوند به عنوان «حلیم » توصیف شده است. پس مى توان گفت: كسانى كه داراى این صفت (به طور صحیح و كامل) هستند، مظهر خدا مى باشند و خود را به خداى بزرگ آن چنان نزدیك نموده اند كه خداگونه شده اند و همین موضوع بیانگر اوج ارزش حلم و خویشتندارى است. |
− | خداوند در قرآن، | + | خداوند در قرآن، پیامبر بزرگى همچون ابراهیم علیهالسلام، قهرمان توحید صبر و ایثار را به دلیل این كه داراى خصلت ارجمند حلم است تعریف و تمجید كرده و مى فرماید: «ان ابراهیم لحلیم اواه منیب؛ همانا ابراهیم داراى صفت حلم و بسیار متوكل به خداو بازگشت كننده به سوى خدا بود». |
− | و | + | و نیز در بشارت خود به [[حضرت ابراهیم]] علیهالسلام در مورد فرزندش [[حضرت اسماعیل]] علیهالسلام مى فرماید: «فبشرناه بغلام حلیم؛ ما ابراهیم علیهالسلام را به نوجوانى داراى حلم بشارت دادیم». |
− | نكته آموزنده در | + | نكته آموزنده در این دو آیه این است كه با این كه ابراهیم خلیل علیهالسلام و فرزندش اسماعیل علیهالسلام داراى عالى ترین ارزش ها و خصلت هاى انسانى بودند، تنها سخن از خصلت حلم آنها به میان آمده است. |
− | + | یكى دیگر از آیاتى كه دستور حلم و نرمش به پیامبر صلی الله علیه و آله مى دهد این آیه است: «فبما رحمه من الله لنت لهم ولو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك...؛ به بركت رحمت الهى در برابر مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى همه از اطراف تو پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن...». | |
− | '''ارزش حلم در گفتار و روش | + | '''ارزش حلم در گفتار و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهالسلام''' |
− | گفتار و رفتار | + | گفتار و رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهمالسلام، مشحون از سفارش و تاكید به حلم و نرمش و خویشتندارى در برابر حوادث تلخ است به عنوان نمونه نظر شمارا به چند مورد جلب مى كنم: امیرمومنان على علیهالسلام مى فرماید: «كمال العلم الحلم، و كمال الحلم كثره الاحتمال، والكظم؛ كمال و درجه عالى علم، داشتن حلم است و كمال حلم بستگى به تحمل بسیار و فزونى فرونشاندن خشم دارد». |
− | + | نیز فرمود: «جمال الرجل حلمه، انك مقوم بادبك فزینه بالحلم؛ زیبایى انسان حلم او است. تو اى انسان به خاطر ادبى كه دارى ارزیابى مى شوى، زینت تو به وسیله حلم فراهم مى شود». | |
− | + | نیز فرمود: «الحلم یطفى نار الغضب و الحده توجج احراقه؛ خصلت حلم، آتش خشم را خاموش مى كند ولى تندى و خشونت شعله هاى آتش را برمىافروزد». | |
− | [[امام صادق]] علیهالسلام فرمود: «الحلم سراج الله؛ حلم و | + | [[امام صادق]] علیهالسلام فرمود: «الحلم سراج الله؛ حلم و خویشتندارى چراغ تابان خدا است». |
− | + | این ها نمونههایى از صدها روایت است كه هر كدام با تعبیرى، خصلت حلم را ستوده و انسان خویشتندار را تمجید نموده اند. | |
− | '''آثار درخشان حلم و | + | '''آثار درخشان حلم و خویشتندارى''' |
− | + | یكى از بركات و آثار حلم، عفو و بخشش است. خصلت عفو از خصال جوانمردان است و موجب استحكام روابط و دوستى ها و مهر و محبت خواهد شد. انسانى كه داراى حلم نیست، اهل بخشیدن و گذشت نخواهد بود. همان گونه كه حلم خداوند متعال موجب عفو و بخشندگى او است. امیرمومنان على علیهالسلام در آغاز یكى از خطبههایش مى فرماید: «الحمدلله... الذى عظم حلمه فعفا؛ حمد و سپاس خداوندى را كه عظمت حلم او موجب عفو و بخشش او است». | |
− | از آثار | + | از آثار دیگر این كه حلم موجب افزایش یار و دوست مى گردد؛ حضرت على علیهالسلام مى فرماید: «و بالحلم عن السفیه تكثر الانصار؛ و حلمورزى در برابر سفیهان، بر یاران انسان مى افزاید». |
− | و بر | + | و بر همین اساس مى فرماید: «الحلم عشیره؛ حلم براى انسان مانند عشیره و طایفه (حامى نیكى) خواهد بود». |
− | از | + | از انگیزه ها و نتایج حلم این كه از دامن آن، همت متولد مى گردد و موجب حفظ آبروى انسان مى شود؛ امیرمومنان على علیهالسلام مى فرماید: «والحلم والاناه توامان ینتجها علو الهمه؛ حلم و خونسردى (در برابر حوادث تلخ) فرزندان دو قلویى هستند كه از آنها همت بلند متولد مى شود» و در عبارت دیگر: «الحلم غطاء ساتر؛ حلم پرده اى پوشنده است». |
− | + | نتیجه دیگر حلم آن است كه موجب عزت و سرافرازى مى شود، همان گونه كه حضرت على علیهالسلام فرمود: «ولا عز كالحلم؛ هیچ عزتى چون حلم نیست یعنى حلم و خویشتندارى مایه عزت و سربلندى در پیشگاه خدا و مردم مى گردد». | |
− | + | نیز از آثار و بركات حلم آن است كه موجب تقصیر و كوتاهى در كارها نشده و باعث زندگى پسندیده و گوارا در پیشگاه مردم مى شود؛ امام على علیهالسلام فرمود: «و من حلم لم یفرط فى امره، و عاش فى الناس حمیدا؛ كسى كه حلم ورزد در كار خود تفریط و كوتاهى نمى كند و در میان مردم به طرز پسندیده زندگى خواهد كرد». | |
− | در | + | در شیوه زندگى پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهمالسلام و اولیا و علماى ربانى، بسیار دیده شده كه آنها با برخوردهاى مهرانگیز خود خصلت ارزشمند حلم را رعایت كرده اند. |
− | [[انس بن مالك]] مى | + | [[انس بن مالك]] مى گوید: من در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله بودم، عبایى كه حاشیه غلیظى داشت بر دوشش بود، یك نفر اعرابى (عرب هاى بادیهنشین) نزد آن حضرت آمد و عباى او را گرفت و محكم كشید به طورى كه حاشیه آن عبا، گردن آن حضرت را خراشید سپس گستاخانه گفت: اى محمد، از مال خدا كه در نزد تو هست بر این دو شترم بار كن تا ببرم، چرا كه این اموال نه مال تو است و نه مال پدرت. |
− | + | پیامبر صلی الله علیه و آله اندكى سكوت كرد و سپس فرمود: مال، مال خدا است و من بنده خدا هستم. آنگاه افزود: اى اعرابى، آیا آسیبى كه به من رساندى به تو برسانم؟ اعرابى گفت: نه. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چرا؟ اعرابى عرض كرد: زیرا تو بدى را با بدى پاسخ نمى دهى بلكه آن را با خوبى دفع مىكنى. پیامبر صلی الله علیه و آله از این سخن خندید و سپس دستور داد تا بر یكى از شتران او جو و بر دیگر خرما بار كردند و به او دادند. | |
− | در ماجراى [[فتح مكه]] مشركان | + | در ماجراى [[فتح مكه]] مشركان بسیارى اسیر سپاه اسلام شدند. آنها تردیدى نداشتند كه پیامبر صلی الله علیه و آله آنها و زندگى آنها را ریشه كن خواهد كرد. یكى از پرچمداران سپاه اسلام به نام سعد فریاد زد: «الیوم یوم الملحمه، الیوم تسبى الحرمه، الیوم اذل الله قریشا؛ امروز روز انتقام روز از بین رفتن احترام نفوس و اموال دشمنان و روز ذلت و خوارى قریش است». |
− | + | پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله این شعار تند را به شعار محبت آمیز تبدیل كرد و فرمود: «الیوم یوم المرحمه الیوم اعز قریشا؛ امروز روز رحمت و روز عزت قریش است». آنگاه به حضرت على علیهالسلام فرمود: «پرچم را بدست بگیر و به [[مكه]] وارد شو. | |
− | + | پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به قریش كرد و فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛ بروید و همه شما آزاد هستید». | |
− | در | + | در روایت دیگر آمده كه پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها فرمود: شما از من چه توقع دارید؟ عرض كردند: توقع رفتار نیك داریم كه برادر بزرگوار و پسر برادر بزرگوار هستى. |
− | + | پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به آنها فرمود: به شما همان مى گویم كه برادرم [[حضرت یوسف]] علیهالسلام به برادرانش گفت: «لاتثریب علیكم الیوم...؛ امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست. بروید و شما آزاد هستید». | |
− | در زندگى | + | در زندگى امیرمومنان على علیهالسلام آمده كه در عصر خلافتش، روزى خطاب به جمعیت فرمود: آنچه سوال دارید از من بپرسید، هر سوالى كه مربوط به پایین تر از عرش باشد، پاسخ مى دهم و چنین ادعایى را بعد از من جز دروغگو نمى كند. در این هنگام مردى بلندقامت در گوشه مجلس برخاست، در حالى كه كتابى در گردنش آویزان بود و گویى از عرب هاى یهود بوده با صداى بلند با كمال گستاخى، خطاب به على علیهالسلام گفت: اى مدعى چیزى كه نمى دانى و پیشى گیرنده نابجا من از تو سوالهایى مى كنم كه از جواب آنها درمانده شوى. |
− | در | + | در این هنگام جمعى از شیعیان و دوستان على علیهالسلام برخاستند تا به او حمله كرده و او را تنبیه كنند. حضرت على علیهالسلام آنها را به شدت از این كار بازداشت و فرمود: رهایش كنید، شتابزدگى و تندى و خشم را از خود دور نمایید. با این كارها حجت هاى خدا بر مردم تمام نشده و براهین الهى آشكار نخواهد گردید. آنگاه با كمال حلم و بزرگوارى به آن مرد روكرد و فرمود: هر سوالى كه دارى بپرس. او سوال هاى خود را مطرح كرد و حضرت على علیهالسلام به همه آنها پاسخ داد. |
− | او | + | او شیفته علم و حلم على علیهالسلام شد و اشعارى در مدح على علیهالسلام سرود و خواند و آن حضرت را صاحب علم و راهنماى گمراهان و رادمرد كمال و ارزش هاى والاى انسانى خواند. |
− | + | همچنین در زندگى آن حضرت آمده است: روزى شخصى در محضر آن حضرت به «قنبر» غلام آن بزرگوار ناسزا گفت. قنبر مى خواست پاسخ او را بدهد. امیرمومنان على علیهالسلام قنبر را صدا زد و فرمود: «مهلا یا قنبر، دع شاتمك...؛ اى قنبر، آرام باش. دشنامدهنده خود را از روى بىاعتنایى رها كن تا پروردگار را خشنود و شیطان را خشمگین و دشمنت را عقوبت كنى (زیرا عقوبتى براى او بدتر از بىاعتنایى نیست). سوگند به خدایى كه دانه را شكافت و انسان ها را آفرید، مومن به هیچ چیزى مثل حلم پروردگارش را راضى نمى كند و هیچ چیزى شیطان را مثل خویشتندارى و تحمل، ناراحت نمى نماید. احمق و نادان نیز به چیزى مانند سكوت، كیفر نمى بیند». | |
− | سوگند حضرت على علیهالسلام در | + | سوگند حضرت على علیهالسلام در این راستا بیانگر اهمیت فوق العاده خصلت حلم است. در زندگى سایر امامان علیهمالسلام نیز از این گونه برخوردهاى بزرگوارانه بسیار به چشم مى خورد همچنین در میان شاگردان آنها و علماى ربانى، چنین روش و منش فراوان دیده شده است كه جهت رعایت اختصار از ذكر آنها خوددارى مى شود. |
− | + | امیرمومنان على علیهالسلام در توصیف پرهیزكاران مى فرماید: «فحلماء علماء» آنها انسان هاى خویشتندار و دانشمندى هستند و نیز مى فرماید: «یمزج الحلم بالعلم؛ از نشانه هاى آنها این است كه حلم را با علم در هم مى آمیزند». | |
− | مالك اشتر شاگرد قهرمان على علیهالسلام و سردار بى | + | مالك اشتر شاگرد قهرمان على علیهالسلام و سردار بى بدیل سپاه آن حضرت، روزى از بازار كوفه مى گذشت شخصى در بازار كه او رانمى شناخت ته مانده سبزى را به سوى او پرتاب كرد و از تلخ كارى خود خندید. مالك بى آن كه به او چیزى بگوید از آنجا گذشت. یكى از بازاریان به آن مرد سبك سر گفت: این آقا كه از اینجا عبور كرد، [[مالك اشتر]] سردار بزرگ سپاه على علیهالسلام بود. |
− | آن شخص ترسان و لرزان به دنبال مالك | + | آن شخص ترسان و لرزان به دنبال مالك دوید تا از او عذرخواهى كند. دید كه مالك به مسجد رفت و مشغول نماز شد. آن مرد پس از نماز نزد مالك رفت و به عذرخواهى پرداخت. مالك گفت: «سوگند به خدا من به مسجد نیامدم مگر این كه از درگاه خدا براى تو طلب آمرزش كنم تا خداوند اخلاق تو را اصلاح كند و تو را ببخشد». |
− | به | + | به امید آن كه از این گفتار و جلوه هاى رفتارى بزرگان دین، درس حلم و خویشتندارى بیاموزیم و در پرتو آن به تحصیل امتیازات شایسته اى نایل شویم. |
===منابع=== | ===منابع=== |
نسخهٔ ۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۴۵
ویژگى هاى عبادالرحمن در قرآن
قرآن پیرامون یكی از ویژگىهای بندگان ممتاز خدا مى فرماید: «اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما؛ آنها كسانى هستند كه هنگامى كه جاهلان آنها را (با گفتار نابخردانه خویش) مخاطب مى سازند. درجواب به آنها سلام مى گویند» (و با سلام، بىاعتنایى و بزرگوارى از كنار آنها گذشته و از درگیرى با آنها پرهیز مى كنند).
یعنى آنها داراى خصلت حلم هستند و بر اعصاب و احساسات خود مسلط مى باشند و با خویشتندارى و خود نگهدارى در برابر برخوردهاى نااهلان، از مرز اخلاق اسلامى خارج نمى شوند و با كرامت و بزرگوارى، اسیر و مرعوب خشم و غضب خود نمى گردند و داراى اراده محكم و صبر انقلابى و آرامشى همچون كوه هستند به قول شاعر:
از صدف یاد گیر نكته حلم × آن كه برد سرش، گهر بخشد.
این افتخار نیست كه بگویم فلانى فحش داد، من ده برابر به او فحش دادم بلكه در منطق قرآن، افتخار این است كه در برابر برخورد نامناسب نااهلان بر آنها سلام كنیم، یعنى از درگیرى بپرهیزیم و با كرامت نفس و بى اعتنایى از آنها روى برگردانیم. البته این سلام، سلام دوستى نیست بلكه سلام بىاعتنایى و نوعى اعتراض منفى پیامآور همزیستى مسالمت آمیز و حفظ رشته ارتباط است.
در اینجا ممكن است این سوال مطرح شود كه در موارد متعددى از قرآن و روایات، سفارش به مقابله به مثل شده تا موجب جلوگیرى از گستاخى نااهلان گردد، از جمله قرآن مى فرماید: «فمن اعتدى علیكم فاعتدوا علیه بمثل مااعتدى علیكم؛ كسى كه بر شما تجاوز كرد، شما نیز نسبت به او مقابله به مثل كنید».
پاسخ آن كه برخورد نامناسب نااهلان بر دو گونه است:
1. دسته اول از آنها دشمنان بدخواه هستند و از روى فهم و با برنامه ریزى با انسان برخورد نامناسب مى كنند؛ البته در مقابل آنها باید مقابله به مثل كرد.
2. دسته دیگر افراد ناآگاه هستند و گفتار و حركاتشان از روى جهل و ناآگاهى است؛ در برابر این دسته باید با حلم و نرمش روبرو شد و آیه مورد بحث، ناظر به همین دسته است. بنابراین خصلت حلم در موارد صحیح خود، نه تنها مخدر نیست بلكه سازنده و اثربخش نیز هست.
دو شعر معروف زیر نیز در مورد دسته اول صحیح است نه در مورد دسته دوم:
ترحم بر پلنگ تیز دندان × ستمكارى بود بر گوسفندان
اظهار عجز پیش ستمگر روا مدار × اشك كباب باعث طغیان آتش است.
در رابطه با آن دسته كه آیه مورد بحث ناظر به آن است، رسول اكرم صلى الله علیه و آله فرمود: «احلم الناس من فر من جهال الناس؛ باحلم ترین انسان ها كسى است كه از انسان هاى جاهل بگریزد».
حلم و كظم غیظ در قرآن و معنى این دو واژه
در قرآن، دو واژه حلم و كظم غیظ به عنوان دو خصلت ارزشمند مطرح شده اند كه هر دو به یك معنا بازمىگردند كه همان تسلط بر اعصاب و كنترل احساسات و خویشتندارى است.
مى توان گفت حلم حالتى است كه موجب كظم غیظ (فرونشاندن خشم) مى گردد. به تعبیر دیگر یكى از مصداق هاى روشن بلكه بهترین مصداق حلم، كظم غیظ است. از امیرمومنان على علیهالسلام روایت شده كه فرمود: «خیر الحلم التحلم؛ بهترین حلم فرونشاندن خشم است».
در قرآن واژه حلم با تعبیر «حلیم » پانزده بار آمده كه یازده بار آن به عنوان یكى از صفات خداوند ذكر شده است و چهار بار آن به عنوان یكى از خصال پیامبرانى همچون حضرت ابراهیم خلیل علیهالسلام و حضرت اسماعیل علیهالسلام و حضرت شعیب علیهالسلام یاد شده است.
جمله «كظم غیظ » كه به معنى فرونشاندن خشم است، در قرآن به عنوان یكى از صفات پرهیزكاران بیان شده، آنجا كه مى فرماید: «والكاظمین الغیظ؛ آنها كسانى هستند كه خشم خود را فرو مى برند».
واژه حلم به معنى فرونشاندن هیجان خشم است. لغت شناس معروف قرآن، «راغب » در مفردات مى نویسد: «الحلم ضبط النفس عن هیجان الغضب؛ حلم كنترلكننده نفس از طغیان خشم است».
سپس مى گوید: از آنجا كه این حالت از عقل و خرد ناشى مى شود، گاهى حلم به معنى عقل و خرد نیز بكار رفته است. بر همین اساس امیرمومنان على علیهالسلام مى فرماید: «العقل خلیل المرء، والحلم وزیره؛ عقل دوست صمیمى انسان است و حلم وزیر عقل مى باشد» و نیز مى فرماید: «الحلم نور جوهره العقل؛ حلم نورى است كه حقیقت آن عقل و خرد است».
در روایات اسلامى نیز خصلت حلم به همین معنا آمده است. به عنوان نمونه شخصى از امام حسن مجتبى علیهالسلام پرسید: حلم چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «كظم الغیظ و ملك النفس؛ فروبردن خشم و تسلط بر خویشتن است».
نیز امیرمومنان على علیهالسلام فرمود: «لاحلم كالصبرو الصمت؛ هیچ حلمى مانند استقامت و نگهدارى زبان نیست».
حلم به معناى استوارى و ثابت ماندن در امور نیز آمده است. این تعریف هاى لغوى و بیانات امامان معصوم علیهمالسلام نشان مى دهد كه حلم به معنى خویشتندارى و صبر انقلابى و استوارى در امور است.
با توجه به این كه خویشتندارى شامل كنترل زبان، كنترل اعصاب و اراده و سایر اعضاء و جوارح مى باشد، بنابراین آنچه در ترجمه واژه حلم معروف شده و آن را به عنوان «بردبارى » یاد مى كنند صحیح به نظر نمى رسد زیرا حلم به معناى تحمل بار به طور مطلق نیست زیرا تحمل بار، گاهى سر از انظلام و ظلمپذیرى درمى آورد كه ضدارزش است.
بر همین اساس، مرز بین حلم و انظلام نزدیك و باریك است و باید موارد هر كدام را شناخت تا انظلام جایگزین حلم نگردد و انسان به جاى انجام كارى ارزشمند، عمل ضدارزشى را مرتكب نشود.
اما در مورد جمله «كظم غیظ »، واژه غیظ در لغت به معنى شدت خشم و حالت برافروختگى و هیجان فوقالعاده روحى است كه بر اثر ناملایمات و گزندهاى روحى به انسان دست مى دهد. واژه «كظم » در لغت به معنى بستن سر مشكى است كه پر از آب شده است و به طور كنایه، در مورد كسانى بكار مى رود كه از خشم و غضب پر شده اند و نزدیك است كه منفجر شوند و عكس العمل تندى نشان دهند.
در این هنگام حالت خویشتندارى همچون بند محكم، سر مشك غضب را مى بندد و از طغیان آن جلوگیرى مى نماید. بنابراین كظم غیظ و فرونشاندن خشم از روشن ترین مصداق هاى حلم است و موجب جلوگیرى از طغیان خشم و تندى هاى نابجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول، زننده و گاهى خطرناك نجات مى بخشد.
البته باید توجه داشت كه گاهى حلم و كظم غیظ نابجا و منفى است، چرا كه موجب گستاخى جنایتكار و یا پى آمدهاى شوم دیگر مى شود. مانند حلم و فروبردن خشم در برابر مجرمان حرفه اى، منافقین یا كافران ملحدى كه در صدد ضربه زدن و افساد هستند. در این گونه موارد باید مطابق همان دو شعر معروف رفتار كرد كه خاطرنشان گردید.
ارزش خویشتندارى از نظر قرآن
در قرآن علاوه بر آیه مورد بحث، در آیات دیگرى نیز به حلم و خویشتندارى سفارش شده است، از جمله مى خوانیم: «ادفع بالتى هى احسن فاذاالذى بینك و بینه عداوه كانه ولى حمیم » ناپسندى را با نیكى دفع كن كه ناگاه خواهى دید كه همان كس كه میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است.
این آیه به یكى از آثار درخشان حلم و خویشتندارى اشاره كرده و دستور مى دهد كه با برخورد نیك و ابراز محبت و عكسالعمل نیكو در برابر ناملایمات، زندگى را براى خود آرام كنید زیرا در این صورت دشمنى ها و كینه ها به دوستى تبدیل شده، شعله هاى فتنه ها خاموش گشته و جامعه به همسویى و مهر و محبت و برادرى سوق داده مى شود.
در تفسیر على ابن ابراهیم در ذیل این آیه آمده: خداوند پیامبرش را با این آیه تربیت كرد و پیامبر صلى الله علیه و آله بر اساس همین دستور با مردم رفتار مى نمود.
امام صادق علیهالسلام نیز در ضمن گفتارى به یكى از شاگردانش به نام حفص فرمود: بر تو باد به صبر و تحمل و نرمش در همه امور! بدان كه خداوند متعال محمد صلى الله علیه و آله را به پیامبرى برانگیخت و او رابه صبر و نرمش فرمان داد آنگاه حضرت این آیه را خواند و فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله صبر و تحمل كرد و در پرتو آن به اهداف و نتایج بلند و درخشانى نایل شد.
در امالى شیخ صدوق روایت شده: شخصى به محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض كرد: من به افراد بستگانم نیكى مى كنم ولى آنها به من بدى مى كنند. من صله رحم به جا مى آورم ولى آنها قطع رحم مى نمایند. پیامبر صلی الله علیه و آله آیه فوق را خواند و به او دستور داد تا با حلم و تحمل و استقامت، بدى را با نیكى جواب دهد. آن شخص اشعارى پیرامون حلم و نرمش و برخورد نیك با مردم خواند. پیامبر صلی الله علیه و آله اشعار او را ستود و فرمود: بعضى از شعرها حكمت و بعضى از بیان ها همچون سحر اثربخش است.
همان گونه كه ذكر شد در قرآن در یازده مورد خداوند به عنوان «حلیم » توصیف شده است. پس مى توان گفت: كسانى كه داراى این صفت (به طور صحیح و كامل) هستند، مظهر خدا مى باشند و خود را به خداى بزرگ آن چنان نزدیك نموده اند كه خداگونه شده اند و همین موضوع بیانگر اوج ارزش حلم و خویشتندارى است.
خداوند در قرآن، پیامبر بزرگى همچون ابراهیم علیهالسلام، قهرمان توحید صبر و ایثار را به دلیل این كه داراى خصلت ارجمند حلم است تعریف و تمجید كرده و مى فرماید: «ان ابراهیم لحلیم اواه منیب؛ همانا ابراهیم داراى صفت حلم و بسیار متوكل به خداو بازگشت كننده به سوى خدا بود».
و نیز در بشارت خود به حضرت ابراهیم علیهالسلام در مورد فرزندش حضرت اسماعیل علیهالسلام مى فرماید: «فبشرناه بغلام حلیم؛ ما ابراهیم علیهالسلام را به نوجوانى داراى حلم بشارت دادیم».
نكته آموزنده در این دو آیه این است كه با این كه ابراهیم خلیل علیهالسلام و فرزندش اسماعیل علیهالسلام داراى عالى ترین ارزش ها و خصلت هاى انسانى بودند، تنها سخن از خصلت حلم آنها به میان آمده است.
یكى دیگر از آیاتى كه دستور حلم و نرمش به پیامبر صلی الله علیه و آله مى دهد این آیه است: «فبما رحمه من الله لنت لهم ولو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك...؛ به بركت رحمت الهى در برابر مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى همه از اطراف تو پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن...».
ارزش حلم در گفتار و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهالسلام
گفتار و رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهمالسلام، مشحون از سفارش و تاكید به حلم و نرمش و خویشتندارى در برابر حوادث تلخ است به عنوان نمونه نظر شمارا به چند مورد جلب مى كنم: امیرمومنان على علیهالسلام مى فرماید: «كمال العلم الحلم، و كمال الحلم كثره الاحتمال، والكظم؛ كمال و درجه عالى علم، داشتن حلم است و كمال حلم بستگى به تحمل بسیار و فزونى فرونشاندن خشم دارد».
نیز فرمود: «جمال الرجل حلمه، انك مقوم بادبك فزینه بالحلم؛ زیبایى انسان حلم او است. تو اى انسان به خاطر ادبى كه دارى ارزیابى مى شوى، زینت تو به وسیله حلم فراهم مى شود».
نیز فرمود: «الحلم یطفى نار الغضب و الحده توجج احراقه؛ خصلت حلم، آتش خشم را خاموش مى كند ولى تندى و خشونت شعله هاى آتش را برمىافروزد».
امام صادق علیهالسلام فرمود: «الحلم سراج الله؛ حلم و خویشتندارى چراغ تابان خدا است».
این ها نمونههایى از صدها روایت است كه هر كدام با تعبیرى، خصلت حلم را ستوده و انسان خویشتندار را تمجید نموده اند.
آثار درخشان حلم و خویشتندارى
یكى از بركات و آثار حلم، عفو و بخشش است. خصلت عفو از خصال جوانمردان است و موجب استحكام روابط و دوستى ها و مهر و محبت خواهد شد. انسانى كه داراى حلم نیست، اهل بخشیدن و گذشت نخواهد بود. همان گونه كه حلم خداوند متعال موجب عفو و بخشندگى او است. امیرمومنان على علیهالسلام در آغاز یكى از خطبههایش مى فرماید: «الحمدلله... الذى عظم حلمه فعفا؛ حمد و سپاس خداوندى را كه عظمت حلم او موجب عفو و بخشش او است».
از آثار دیگر این كه حلم موجب افزایش یار و دوست مى گردد؛ حضرت على علیهالسلام مى فرماید: «و بالحلم عن السفیه تكثر الانصار؛ و حلمورزى در برابر سفیهان، بر یاران انسان مى افزاید».
و بر همین اساس مى فرماید: «الحلم عشیره؛ حلم براى انسان مانند عشیره و طایفه (حامى نیكى) خواهد بود».
از انگیزه ها و نتایج حلم این كه از دامن آن، همت متولد مى گردد و موجب حفظ آبروى انسان مى شود؛ امیرمومنان على علیهالسلام مى فرماید: «والحلم والاناه توامان ینتجها علو الهمه؛ حلم و خونسردى (در برابر حوادث تلخ) فرزندان دو قلویى هستند كه از آنها همت بلند متولد مى شود» و در عبارت دیگر: «الحلم غطاء ساتر؛ حلم پرده اى پوشنده است».
نتیجه دیگر حلم آن است كه موجب عزت و سرافرازى مى شود، همان گونه كه حضرت على علیهالسلام فرمود: «ولا عز كالحلم؛ هیچ عزتى چون حلم نیست یعنى حلم و خویشتندارى مایه عزت و سربلندى در پیشگاه خدا و مردم مى گردد».
نیز از آثار و بركات حلم آن است كه موجب تقصیر و كوتاهى در كارها نشده و باعث زندگى پسندیده و گوارا در پیشگاه مردم مى شود؛ امام على علیهالسلام فرمود: «و من حلم لم یفرط فى امره، و عاش فى الناس حمیدا؛ كسى كه حلم ورزد در كار خود تفریط و كوتاهى نمى كند و در میان مردم به طرز پسندیده زندگى خواهد كرد».
در شیوه زندگى پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهمالسلام و اولیا و علماى ربانى، بسیار دیده شده كه آنها با برخوردهاى مهرانگیز خود خصلت ارزشمند حلم را رعایت كرده اند.
انس بن مالك مى گوید: من در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله بودم، عبایى كه حاشیه غلیظى داشت بر دوشش بود، یك نفر اعرابى (عرب هاى بادیهنشین) نزد آن حضرت آمد و عباى او را گرفت و محكم كشید به طورى كه حاشیه آن عبا، گردن آن حضرت را خراشید سپس گستاخانه گفت: اى محمد، از مال خدا كه در نزد تو هست بر این دو شترم بار كن تا ببرم، چرا كه این اموال نه مال تو است و نه مال پدرت.
پیامبر صلی الله علیه و آله اندكى سكوت كرد و سپس فرمود: مال، مال خدا است و من بنده خدا هستم. آنگاه افزود: اى اعرابى، آیا آسیبى كه به من رساندى به تو برسانم؟ اعرابى گفت: نه. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چرا؟ اعرابى عرض كرد: زیرا تو بدى را با بدى پاسخ نمى دهى بلكه آن را با خوبى دفع مىكنى. پیامبر صلی الله علیه و آله از این سخن خندید و سپس دستور داد تا بر یكى از شتران او جو و بر دیگر خرما بار كردند و به او دادند.
در ماجراى فتح مكه مشركان بسیارى اسیر سپاه اسلام شدند. آنها تردیدى نداشتند كه پیامبر صلی الله علیه و آله آنها و زندگى آنها را ریشه كن خواهد كرد. یكى از پرچمداران سپاه اسلام به نام سعد فریاد زد: «الیوم یوم الملحمه، الیوم تسبى الحرمه، الیوم اذل الله قریشا؛ امروز روز انتقام روز از بین رفتن احترام نفوس و اموال دشمنان و روز ذلت و خوارى قریش است».
پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله این شعار تند را به شعار محبت آمیز تبدیل كرد و فرمود: «الیوم یوم المرحمه الیوم اعز قریشا؛ امروز روز رحمت و روز عزت قریش است». آنگاه به حضرت على علیهالسلام فرمود: «پرچم را بدست بگیر و به مكه وارد شو.
پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به قریش كرد و فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛ بروید و همه شما آزاد هستید».
در روایت دیگر آمده كه پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها فرمود: شما از من چه توقع دارید؟ عرض كردند: توقع رفتار نیك داریم كه برادر بزرگوار و پسر برادر بزرگوار هستى.
پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به آنها فرمود: به شما همان مى گویم كه برادرم حضرت یوسف علیهالسلام به برادرانش گفت: «لاتثریب علیكم الیوم...؛ امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست. بروید و شما آزاد هستید».
در زندگى امیرمومنان على علیهالسلام آمده كه در عصر خلافتش، روزى خطاب به جمعیت فرمود: آنچه سوال دارید از من بپرسید، هر سوالى كه مربوط به پایین تر از عرش باشد، پاسخ مى دهم و چنین ادعایى را بعد از من جز دروغگو نمى كند. در این هنگام مردى بلندقامت در گوشه مجلس برخاست، در حالى كه كتابى در گردنش آویزان بود و گویى از عرب هاى یهود بوده با صداى بلند با كمال گستاخى، خطاب به على علیهالسلام گفت: اى مدعى چیزى كه نمى دانى و پیشى گیرنده نابجا من از تو سوالهایى مى كنم كه از جواب آنها درمانده شوى.
در این هنگام جمعى از شیعیان و دوستان على علیهالسلام برخاستند تا به او حمله كرده و او را تنبیه كنند. حضرت على علیهالسلام آنها را به شدت از این كار بازداشت و فرمود: رهایش كنید، شتابزدگى و تندى و خشم را از خود دور نمایید. با این كارها حجت هاى خدا بر مردم تمام نشده و براهین الهى آشكار نخواهد گردید. آنگاه با كمال حلم و بزرگوارى به آن مرد روكرد و فرمود: هر سوالى كه دارى بپرس. او سوال هاى خود را مطرح كرد و حضرت على علیهالسلام به همه آنها پاسخ داد.
او شیفته علم و حلم على علیهالسلام شد و اشعارى در مدح على علیهالسلام سرود و خواند و آن حضرت را صاحب علم و راهنماى گمراهان و رادمرد كمال و ارزش هاى والاى انسانى خواند.
همچنین در زندگى آن حضرت آمده است: روزى شخصى در محضر آن حضرت به «قنبر» غلام آن بزرگوار ناسزا گفت. قنبر مى خواست پاسخ او را بدهد. امیرمومنان على علیهالسلام قنبر را صدا زد و فرمود: «مهلا یا قنبر، دع شاتمك...؛ اى قنبر، آرام باش. دشنامدهنده خود را از روى بىاعتنایى رها كن تا پروردگار را خشنود و شیطان را خشمگین و دشمنت را عقوبت كنى (زیرا عقوبتى براى او بدتر از بىاعتنایى نیست). سوگند به خدایى كه دانه را شكافت و انسان ها را آفرید، مومن به هیچ چیزى مثل حلم پروردگارش را راضى نمى كند و هیچ چیزى شیطان را مثل خویشتندارى و تحمل، ناراحت نمى نماید. احمق و نادان نیز به چیزى مانند سكوت، كیفر نمى بیند».
سوگند حضرت على علیهالسلام در این راستا بیانگر اهمیت فوق العاده خصلت حلم است. در زندگى سایر امامان علیهمالسلام نیز از این گونه برخوردهاى بزرگوارانه بسیار به چشم مى خورد همچنین در میان شاگردان آنها و علماى ربانى، چنین روش و منش فراوان دیده شده است كه جهت رعایت اختصار از ذكر آنها خوددارى مى شود.
امیرمومنان على علیهالسلام در توصیف پرهیزكاران مى فرماید: «فحلماء علماء» آنها انسان هاى خویشتندار و دانشمندى هستند و نیز مى فرماید: «یمزج الحلم بالعلم؛ از نشانه هاى آنها این است كه حلم را با علم در هم مى آمیزند».
مالك اشتر شاگرد قهرمان على علیهالسلام و سردار بى بدیل سپاه آن حضرت، روزى از بازار كوفه مى گذشت شخصى در بازار كه او رانمى شناخت ته مانده سبزى را به سوى او پرتاب كرد و از تلخ كارى خود خندید. مالك بى آن كه به او چیزى بگوید از آنجا گذشت. یكى از بازاریان به آن مرد سبك سر گفت: این آقا كه از اینجا عبور كرد، مالك اشتر سردار بزرگ سپاه على علیهالسلام بود.
آن شخص ترسان و لرزان به دنبال مالك دوید تا از او عذرخواهى كند. دید كه مالك به مسجد رفت و مشغول نماز شد. آن مرد پس از نماز نزد مالك رفت و به عذرخواهى پرداخت. مالك گفت: «سوگند به خدا من به مسجد نیامدم مگر این كه از درگاه خدا براى تو طلب آمرزش كنم تا خداوند اخلاق تو را اصلاح كند و تو را ببخشد».
به امید آن كه از این گفتار و جلوه هاى رفتارى بزرگان دین، درس حلم و خویشتندارى بیاموزیم و در پرتو آن به تحصیل امتیازات شایسته اى نایل شویم.
منابع
محمدمحمدى اشتهاردى، پاسدار اسلام، شماره 219، 1379.