غزوه بنی قریظه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(پانویس)
(منابع)
سطر ۵۳: سطر ۵۳:
 
*تاريخ پيامبر اسلام‌،محمد ابراهيم آيتى،دانشگاه تهران،تهران، 1378 ش‌
 
*تاريخ پيامبر اسلام‌،محمد ابراهيم آيتى،دانشگاه تهران،تهران، 1378 ش‌
 
*تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب ابن واضح يعقوبى (م بعد 292)، ترجمه محمد ابراهيم آيتى ، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى ، چ ششم ، 1371ش.
 
*تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب ابن واضح يعقوبى (م بعد 292)، ترجمه محمد ابراهيم آيتى ، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى ، چ ششم ، 1371ش.
 +
*زندگانى محمد(ص) پيامبر اسلام، ابن هشام (م 218)، ترجمه سيد هاشم رسولى، تهران، انتشارات كتابچى، چ پنجم ، 1375ش.ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ
 
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]]
 
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]]
 
[[رده:سال 5 هجری قمری]]
 
[[رده:سال 5 هجری قمری]]
 
[[رده: پیامبر اکرم]]
 
[[رده: پیامبر اکرم]]

نسخهٔ ‏۸ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۰۸:۴۲

بنی قریظه گروه دیگری از یهودیان ساکن مدینه بودند که در زمان هجرت رسول خدا(ص) به مدینه با ایشان پیمان صلح بستند. امّا در سال پنجم هجرت که احزاب به مدینه حمله کردند، به رسول خدا(ص) خیانت کردند و پیمان نامه ایشان را پاره کردند. پس از شکست احزاب و فرار ایشان ، بنی قریظه در قلعه های خود تنها ماندند. اینان خطری جدی برای مسلمانان بودند. به همین دلیل بلافاصله پس از غزوه احزاب ، رسول خدا(ص) دستور غزوه بنی قریظه را دادند.

بنی قریظه

اينان طايفه ‌اى از جذام برادران نضيرند و گفته مى ‌شود كه يهود شدنشان در روزگار عاديا بن سموئل بود، سپس در كوهى بنام" قريظه" فرود آمدند و بان نسبت داده شدند و بقولى" قريظه" نام نياى آنها است.[۱]

علت وقوع غزوه بنی قریظه

ميان اينان و رسول خدا قرار صلحى بود پس آن را شكستند و با قريش پيوستند. پس سعد بن معاذ و عبد الله بن رواحه و خوات بن جبير را پيش آنها فرستاد تا پيمان را بيادشان آوردند ليكن پاسخى زشت دادند.خباثت يهود بنى قريظه در جريان محاصره سپاه ده هزار نفرى مشركين، قابل بخشودن نبود.

غزوه بنی قریظه در قرآن

وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا.وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا[۲] و كسانى از اهل كتاب را كه با [مشركان‌] همپُشتى كرده بودند، از دژهايشان به زير آورد و در دلهايشان هراس افكند: گروهى را مى‌ كشتيد و گروهى را اسير مى‌ كرديد. و زمينشان و خانه‌ها و اموالشان و سرزمينى را كه در آن پا ننهاده بوديد به شما ميراث داد، و خدا بر هر چيزى تواناست.

الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ، ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ، وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ. فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ. وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‌ سَواءٍ، إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِين‌.[۳] همانان كه از ايشان پيمان گرفتى ولى هر بار پيمان خود را مى ‌شكنند و [از خدا] پروا نمى‌ دارند. پس اگر در جنگ بر آنان دست يافتى با [عقوبتِ‌] آنان، كسانى را كه در پى ايشانند تارومار كن، باشد كه عبرت گيرند. و اگر از گروهى بيمِ خيانت دارى [پيمانشان را] به سويشان بينداز [تا طرفين‌] به طور يكسان [بدانند كه پيمان گسسته است‌]، زيرا خدا خائنان را دوست نمى‌ دارد.

غزوه بنی قریظه

آغاز غزوه

بامداد بيست و چهارم ذى القعده بود كه رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- و مسلمانان از پيرامون خندق به مدينه بازگشتند و اسلحه خود را نهادند، اما چون هنگام ظهر فرا رسيد، جبرءيل فرود آمد و به رسول خدا گفت: خدا تو را مى ‌فرمايد كه: بر سر «بنى- قريظه» رهسپار شوى، و هم اكنون من بر سر ايشان مى ‌روم و در قلعه‌ هايشان زلزله مى ‌اندازم، رسول خدا بلال را فرمود تا: در ميان مردم اعلام كند كه هر كس مطيع و شنواى امر خدا و رسول است بايد نماز عصر را جز در «بنى قريظه» نخواند. رسول خدا «عبد اللّه بن أمّ مكتوم» را در مدينه جانشين گذاشت و با سه هزار نفر از مسلمانان كه سى و شش اسب داشتند رهسپار شد و رايت را به دست على- عليه السلام- داد، و او را پيش فرستاد.و يهوديان با ديدن آنها به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ناسزا مى‌ گفتند.[۴] رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در نزديك چاه ابّى كه از چاه هاى بنى قريظه و پائين حره بنى قريظه بود مستقر شد. بنى قريظه در قسمت عاليه مدينه سكونت داشتند، در حالى كه مركز مدينه و مسجد النبى صلى الله عليه و آله و سلم در قسمت سافله بوده است. آن حضرت، ابتدا يهوديان را به اسلام دعوت كرد اما آنان نپذيرفتند، [۵]بنابراين محاصره ادامه يافت.

محاصره بنى قريظه به نقل ابن اسحاق بيست و پنج روز و به نقل واقدى پانزده روز (از چهارشنبه 23 ذى قعده سال پنجم) به درازا كشيد.[۶]دراين مدت تيراندازى از دو سوى در جريان بود، و يهوديان اميد آن داشتند تا با مقاومت آنها، مسلمانان دست از محاصره آنان بردارند. تيراندازى مسلمانان به حدى شديد بود كه آنان يقين كردند كه مسلمانان رفتنى نيستند.

پیشنهاد صلح از طرف قریظیان

یهودیان نماينده‌اى فرستادند تا بگويد حاضرند بر اساس همان شرايطى كه بنى النضير از مدينه رفتند، از شهر خارج شوند، اما رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم راضى نشد. نوبت بعد گفتند كه هيچ گونه اموالى حتى به اندازه يك شتر نيز نخواهند برد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه بدون هيچ گونه شرطى بايد تسليم شوند.[۷]

اختلاف بین سران یهودی

سران یهودی با سه پیشنهاد بنا به گفته سیره نویسان رو به رو شدند:

  1. يكى آن كه اسلام را بپذيرند. اين مورد قبول واقع نشد.
  2. زنان و كودكان خويش را خود بكشند و پس از آن به مسلمانان حمله كنند. اگر پيروز شدند دوباره زندگى را از سر خواهند گرفت و اگر كشته شدند خانواده‌اى ندارند كه به اسارت مسلمانان در آيند.اين نيز پذيرفته نشد.
  3. حمله ناگهانى و شبيخون به سپاه مسلمانان نيز آن هم در شب شنبه كه با يكديگر مشورت مى ‌كردند، پذيرفته نشد.

بدين ترتيب اختلاف‌ ميان يهوديان بالا گرفت و از لحاظ روحى خود و زنانشان در وضعيت سختى قرار گرفتند. ميان يهوديان بالا گرفت و از لحاظ روحى خود و زنانشان در وضعيت سختى قرار گرفتند.[۸]

اشتباه فاحش ابولبابه

يهوديان از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خواستند تا اجازه دهد با ابولبابه كه از اوسيان بود، و اينان در جاهليت هم پيمان با قريظيان بودند، مشورت كند. ابولبابه به اجازه آن حضرت نزد بنى قريظه رفت. يهوديان با يادآورى دوستى سابق و كمكى كه آنان در جاهليت به اوسيان- در برابر خزرج كرده‌اند- از او خواستند تا بگويد تكليف آنان چيست و چه سرنوشتى در انتظارشان مى‌ باشد. پرسش آنان اين بود كه آيا شرط رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را كه فرمود: تنها بايد بر حكم او تسليم باشند، بپذيرند يا نه. ابولبابه گفت: آرى، اما با اشاره به گلوى خود، به آنان فهماند كه چه سرنوشتى در انتظارشان است.[۹]

اين اقدام ابولبابه- همان گونه كه بلافاصله خودش به آن توجه يافت- سبب مى ‌شد تا بنى قريظه خود را تسليم نكنند.

توبه ابولبابه

ابولبابه از قلعه بنى قريظه خارج شد و بدون آن كه نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برود، به سوى مسجد النبى صلى الله عليه و آله و سلم رفته خود را به يكى از ستون هاى مسجد بست. او براى خيانتى كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كرده بود شروع به استغفار كرد. چندين روز- گفته ‌اند شش روز- از ستون مزبور كه بعدها «اسطوانه توبه» نام گرفت جدا نشد تا آن كه ضمن آياتى خداوند توبه وى را پذيرفت‌.

تسلیم بنی قریظه و امید به وساطت اوسیان

به هر روى بنى قريظه چاره‌اى جز تسليم بر حكم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نديده و اميد آن داشتند تا اوسيان براى آنان وساطتى بكنند. رسول خدا دستور داد تا تمامى اثاثيه و سلاح هاى آنان را جمع آورى كنند. ابن هشام مى ‌گويد: برخى از محدثانى كه به آنان اعتماد دارم برايم نقل كردند كه سبب تسليم شدن آنان اين بود كه على بن ابى طالب فرياد كشيد: بخدا سوگند يا شربتى كه حمزه نوشيد مى‌ نوشم و يا قلعه آنان را مى‌ گشايم و قدم جلو نهاد، در آن لحظه قريظيان گفتند: اى محمد! حكميت سعد بن معاذ را مى‌ پذيريم.[۱۰]‌ اوسيان كه در گذشته ناظر گذشت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از بنى قينقاع بودند و گمانشان بر اين بود كه آن اقدام به خاطر خزرج صورت گرفته، از آن حضرت خواستند تا اين بار بخاطر آنها از قريظيان بگذرد. پس از اصرار آنان، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پذيرفت تا هر آنچه سعدبن معاذ- از متنفذان اوس- در اين باره حكم كرد بپذيرد. اوسيان از اين اقدام خوشنود شدند. سعدبن معاذ در محاصره احزاب تير خورده، در خيمه ‌اى در مسجد، كه زنى از قبيله اسلم در آن به مداواى مجروحان مى ‌پرداخت بسترى بود.[۱۱]

داوری سعد بن معاذ

سعد زير لب زمزمه مى‌ كرد: اكنون وقت آن است كه سعد از ملامت هيچ ملامت كننده‌اى در راه خدا نهراسد. او ابتداء از يهوديان تعهد گرفت تا هرچه حكم كرد بپذيرند و آنان نيز پذيرفتند. پس از آن گفت: حكم من اين است كه مردان يهودى كشته شوند، كودكان و زنانشان به اسارت درآيند و اموالشان تقسيم شود. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:« كه حكم سعد مطابق حكم خداوند است.» [۱۲]

فرداى آن روز مردان قريظى را كشتند؛ يك زن نيز كه سبب شهادت يكى از سربازان مسلمان شده بود به قتل رسيد.[۱۳] يكى از كشتگان حُيَى بن اخطب بود كه محرك اصلى جنگ احزاب بوده و با كعب بن اسد تعهد كرده بود كه اگر احزاب رفتند نزد آنان بماند. او جامه‌اى سرخ به تن داشت و با دست خويش چند جاى آن را پاره كرده بود تا پس از مرگ از تنش بيرون نياورند. وى در لحظه مرگ نگاهى به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كرد و گفت: من خود را در دشمنى با تو ملامت نمى‌ كنم، اما كسى كه قدم در راه خذلان الهى گذاشت ذليل مى‌شود، آنگاه به مردم گفت: نسبت به امر خدا نمى‌توان چيزى گفت، اين تقدير خدا بر بنى اسرائيل است، آنگاه نشست تا گردنش را زدند.[۱۴]بدين ترتيب مدينه از لوث وجود يهوديان تطهير شد.

دلیل اجرای این حکم

تا آن زمان، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دو بار از نقض عهد يهوديان در گذشته بود. به علاوه، خطاى يهوديان بنى قينقاع و بنى النضير در حد جرم قريظيان نبود. آنان در بدترين شرايط نقض عهد كردند، به مسلمانان و به شخص رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم توهين كردند و در صورتى كه پيروز مى‌شدند، به همراه مشركان، يك مسلمان را در مدينه زنده نمى‌گذاشتند. اكنون بايد خوار و ذليل مى ‌شدند. اصولًا حيات سياسى اسلام در گرو حفظ معاهداتى بود كه با قبايل‌ طراف داشت. پيمان شكنى هر روزه و گذشتن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از پيمان شكنان، زمينه را براى نقض عهدهاى مكرر آماده مى‌كرد. در چنين شرايطى زندگى براى مسلمانان كه تنها پايگاهشان مدينه بود، ناممكن مى‌ نمود.

پانویس

  1. تاريخ‌ يعقوبى/ترجمه،ج‌1،ص:411
  2. سورة الأحزاب/ 26 و 27.
  3. سورة الأنفال/ 56- 58
  4. السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 234؛ المغازى، ج 2، ص 499
  5. المصنف، عبد الرزاق، ج 5، ص 370
  6. المغازى، ج 2، ص 496
  7. المغازى، ج 2، ص 501
  8. السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3 ص 238؛ المغازى، ج 2، ص 504
  9. المغازى، ج 2، ص 506
  10. السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 240
  11. السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 239
  12. المغازى، ج 2، ص 512؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 240
  13. السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 242
  14. السيرة النبويه، ابن هشام،ج 3، ص 240

منابع

  • سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم‌ ،رسول جعفريان،دليل ما، قم‌، 1383 ش‌
  • مغازى تاريخ جنگهاى پيامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م 207)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1369ش.
  • تاريخ پيامبر اسلام‌،محمد ابراهيم آيتى،دانشگاه تهران،تهران، 1378 ش‌
  • تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب ابن واضح يعقوبى (م بعد 292)، ترجمه محمد ابراهيم آيتى ، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى ، چ ششم ، 1371ش.
  • زندگانى محمد(ص) پيامبر اسلام، ابن هشام (م 218)، ترجمه سيد هاشم رسولى، تهران، انتشارات كتابچى، چ پنجم ، 1375ش.ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ