غزوه احد: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(پیروزی ابتدایی مسلمانان)
(شکست مسلمانان پس از پیروزی اتبدایی)
سطر ۷۷: سطر ۷۷:
 
سپس ياران رسول خدا (ص) به دسته ‌هاى مشركان يورش بردند و چنان با آنان جنگيدند كه صفوفشان از هم پاشيد. پرچم مشركان را پس از طلحة بن‌ابى طلحه افرادی به دست گرفتند و يكى پس از ديگرى كشته شدند: عثمان بن ابى طلحه، ابو سعيد بن ابى طلحه، مسافع، كلاب بن طلحة بن ابى طلحه، جلاس بن طلحة بن ابى طلحه، ارطاة بن شرحبيل، شريح بن قانط و در آخر صواب كه از همه بدتر و سخت‌ جان تر بود پرچم را بدست گرفت على (ع) شمشيرى بدست راست او زد او پرچم را بدست چپ گرفت دست چپش را هم‌ جدا كرد پرچم را با دو دست بريده‌اش به سينه چسبانيد على (ع) در اين وقت شمشيرى بسر او زد و او را بموالى خودش ملحق ساخت <ref> ترجمه الإرشاد ،ص:74 </ref>. پرچم‌داران كشته شدند، پرچم مشركان روى زمين ماند و شكست خورده پا به فرار گذاشتند.در اين وقت مشركان پا به فرار گذارده مسلمانان بگردآورى غنائم پرداختند. يكى از زنان به نام عمرة بنت علقمه حارثيه پرچم را برداشت و برافراشت تا اين كه قريش به سوى پرچم خود بازگشتند.در اين فاصله چند بار خالد خواست تا از سمت كوه عينين حمله كند كه با تير اندازان روبرو شده و نتوانست نفوذ كند.<ref>  مجمع البيان ج 2، ص 496 </ref>
 
سپس ياران رسول خدا (ص) به دسته ‌هاى مشركان يورش بردند و چنان با آنان جنگيدند كه صفوفشان از هم پاشيد. پرچم مشركان را پس از طلحة بن‌ابى طلحه افرادی به دست گرفتند و يكى پس از ديگرى كشته شدند: عثمان بن ابى طلحه، ابو سعيد بن ابى طلحه، مسافع، كلاب بن طلحة بن ابى طلحه، جلاس بن طلحة بن ابى طلحه، ارطاة بن شرحبيل، شريح بن قانط و در آخر صواب كه از همه بدتر و سخت‌ جان تر بود پرچم را بدست گرفت على (ع) شمشيرى بدست راست او زد او پرچم را بدست چپ گرفت دست چپش را هم‌ جدا كرد پرچم را با دو دست بريده‌اش به سينه چسبانيد على (ع) در اين وقت شمشيرى بسر او زد و او را بموالى خودش ملحق ساخت <ref> ترجمه الإرشاد ،ص:74 </ref>. پرچم‌داران كشته شدند، پرچم مشركان روى زمين ماند و شكست خورده پا به فرار گذاشتند.در اين وقت مشركان پا به فرار گذارده مسلمانان بگردآورى غنائم پرداختند. يكى از زنان به نام عمرة بنت علقمه حارثيه پرچم را برداشت و برافراشت تا اين كه قريش به سوى پرچم خود بازگشتند.در اين فاصله چند بار خالد خواست تا از سمت كوه عينين حمله كند كه با تير اندازان روبرو شده و نتوانست نفوذ كند.<ref>  مجمع البيان ج 2، ص 496 </ref>
 
=== شکست مسلمانان پس از پیروزی اتبدایی ===
 
=== شکست مسلمانان پس از پیروزی اتبدایی ===
پس از آن كه مشركان قريش رو به گريز نهادند و مسلمانان به جمع غنايم پرداختند، تيراندازان مسلمان كه وظيفه پاسدارى از شكاف دره عينين به آنان سپرده شده بود، با هم در ماندن و پيوستن به غنيمت ‌جويان اختلاف كردند. برخى از آنان شكاف دره را رها كردند و براى جمع‌ آورى غنيمت به ديگران پيوستند.آنان مى ‌گفتند: ما مى ‌ترسيم كه رسول خدا (ص) بگويد: هر كس چيزى برداشته، از خود اوست و غنايم را در ميان سپاهيان ‌تقسيم نكند. برخى ديگر كه ده نفر، بيشتر يا كمتر بودند، چنين گفتند كه ما با فرمان رسول خدا (ص) مخالفت نمى ‌كنيم.
+
پس از آن كه مشركان قريش رو به گريز نهادند و مسلمانان به جمع غنايم پرداختند، تيراندازان مسلمان كه وظيفه پاسدارى از شكاف دره عينين به آنان سپرده شده بود، با هم در ماندن و پيوستن به غنيمت ‌جويان اختلاف كردند. برخى از آنان شكاف دره را رها كردند و براى جمع‌ آورى غنيمت به ديگران پيوستند.<ref>لائل النبوه، بيهقى، ج 3، ص 267 ،ترجمه  مغازی ص 167  </ref>آنان مى ‌گفتند: ما مى ‌ترسيم كه رسول خدا (ص) بگويد: هر كس چيزى برداشته، از خود اوست و غنايم را در ميان سپاهيان ‌تقسيم نكند. برخى ديگر كه ده نفر، بيشتر يا كمتر بودند، چنين گفتند كه ما با فرمان رسول خدا (ص) مخالفت نمى ‌كنيم.
 +
خالد كه از دور متوجه خالى شدن كوه از تيراندازان شد بدان سوى حمله كرد <ref>  طبقات الكبرى، ج 2، ص 41؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 318؛ المغازى، ج 1، ص 232؛</ref> اين بار عبد الله بن جُبَير با يارانش كه كمتر از ده تن بودند مقاومت كردند تا به شهادت رسيدند. پس از آن دشمن بر سر مسلمانان پراكنده‌اى ريخت كه هيچ گونه آمادگى نداشتند.
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==

نسخهٔ ‏۷ ژوئیهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۰۸:۰۲

غزوه اُحُد، دهمین[۱] و به قولى، نهمین[۲] غزوه پیامبر صلی الله علیه و آله بود كه روز هفتم[۳] یا نیمه[۴] شوال سال سوم هجرت به وقوع پیوست. این غزوه از آن جهت به این نام معروف شد كه در دامنه كوه اُحُد اتفاق افتاد.

کوه اُحُد

در وجه نام‌گذارى این كوه سرخ‌رنگ كه در شمال مدینه[۵] در فاصله شش كيلومترى شهر مدينه بوده، و اكنون شهر تا دامنه آن گسترش يافته است. گفته شده: بر اثر جدایى‌اش از دیگر كوه‌هاى منطقه، اُحُد نامیده شده است.[۶] بر حسب روایات، چون خداوند بر كوه طور سینا تجلى كرد، چند ‌قطعه از آن جدا شد و در جاهاى گوناگون قرار ‌گرفت كه یك قطعه از آن، كوه اُحُد در مدینه است.[۷]

در فضیلت آن نقل شده كه اُحُد، یكى از كوه‌هاى بهشت است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اُحُد كوهى ‌است كه ما را دوست دارد و ما او را دوست داریم.[۸]

علت وقوع غزوه احد

از علل وقوع این نبرد می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. گرفتن انتقام کشته شدگان قریش در بدر: قريش نمى ‌توانست پيش از اعاده حيثيت از دست رفته و گرفتن انتقام خون بزرگان خويش آرام بگيرد. چنان كه زنان خود را از گريه بر كشته ‌ها منع كرد، زيرا از يك سو غم و اندوه را از بين مى‌ برد و شعله‌ هاى خشم را فرو مى‌ نشاند و از سوى ديگر موجب سرور و شادمانى مسلمانان مى‌گرديد.
  2. تحریکات شاعرانی مانند ابوعزّه جمحى و ابوسفیان
  3. تحریکات یهودیان مدینه: يهوديان نيز كه در مورد مركزيت سياسى و اقتصادى خود، در منطقه احساس خطر مى‌ كردند و سلطه فرهنگى خود را در معرض نابودى مى‌ ديدند، با اعزام نمايندگانى به مكّه به تشويق قريش براى انتقام‌گيرى پرداختند. چنان كه خود نيز كينه‌ هاى درونى را آشكار و پيمان‌ هاى عدم تعرّض و حسن همجوارى را كه با رسول خدا (ص) بسته بودند، نقض كردند.
  4. تحریکات منافقان مدینه

سپاه قریش در راه احد

منابع مالی سپاه قریش

كاروانى كه جنگ بدر به خاطر آن به وقوع پيوست، چنان كه مى ‌گويند، هزار شتر و همه اموال آن دست نخورده در محل دار الندوه موجود بود. قريش با صاحبان كالاها به توافق رسيدند كه اصل سرمايه را كه بيست و پنج يا پنجاه هزار دينار مى ‌شد ، بردارند و سود آن را براى جنگ با مسلمانان هزينه كنند. هر دينار سرمايه يك دينار سود داشت. اين مبلغ در آن روزگار كه پول ارزش زيادى داشت و با مبلغ اندكى مى ‌شد، كالاهاى فراوان خريد، مبلغ هنگفتى به شمار مى‌ رفت. قريش نمايندگانى براى كمك ‌گيرى از قبايل اطراف مكّه فرستادند. اين فرستادگان توانستند حمايت قبيله ‌هاى كنانه و مردم تهامه را جلب كنند

تعداد سپاه قریش در جنگ احد

سپاه مشركان سه هزار جنگنده داشت.[۹] مركب از 3000[۱۰] یا 5000[۱۱] نفر كه 700 تن از آنان زره‌پوش بودند، همراه 200 اسب و 3000 شتر، آماده كارزار شد.[۱۲] ابوسفیان در جایگاه ثائر (انتقام‌گیرنده)، فرماندهى سپاه را بر عهده گرفت[۱۳]

صفوان‌ بن امیه پیشنهاد كرد زنان را براى یادآورى كشته‌شدگان بدر و تحریك به خونخواهى، همراه خویش سازند.[۱۴] به نظر برخى، بزرگان قریش از آن جهت زنان را همراه‌ خود بردند كه از جنگ نگریزند؛ زیرا فرار با ‌زنان دشوار و رهاكردن آنان در میدان جنگ ننگ بود.[۱۵] تعدادى از زنان قریش از ‌جمله هند همسر ابوسفیان این سپاه را همراهى مى‌ كردند.[۱۶]

ابو عامر فاسق هم با پنجاه نفر از مردم اوس كه براى مخالفت با محمّد (ص) از او پيروى مى‌ كردند، از مدينه به مكّه آمد تا همراه قريش باشد. او مردم قريش را بر ضدّ رسول خدا (ص) تحريك مى ‌كرد و مى‌گفت: شما برحق هستيد و آنچه محمّد آورده، باطل است.

وحشى، غلام جبير بن مطعم نيز همراه قريش بود. اربابش به او وعده كرده بود كه اگر به انتقام خون عمويش، طعيمة بن عدى، محمّد يا على يا حمزه را بكشد، او را آزاد خواهد كرد، زيرا در ميان مسلمانان جز اينان همتايى براى عمويش نمى‌ ديد. وحشى به او يا هند گفت: محمّد را يارانش رها نخواهند كرد؛ حمزه را اگر در خواب ببيند، از هيبتش او را بيدار نخواهد كرد؛ على نيز مردى آزموده و دورانديش است و همه اطراف خود را مى‌ پايد.[۱۷]

اقدامات بی شرمانه قریشیان قبل از جنگ احد

هنگامی که قریشیان به نزدیک مدینه رسیدند، دو اقدام بی شرمانه انجام دادند:

  1. پیشنهاد تخریب قبر مادر رسول خدا(صل الله علیه و آله):چون قريش به ابواء رسيدند، برخى از آنان گفتند:ما زن‌ها را با خود بيرون آورده‌ايد و ما بر زن‌ها مى‌ ترسيم. بياييد گور مادر محمّد را بشكافيم. به هر حال زنان ناموس مايند، اگر كسى از زن‌هاى شما اسير شود، به محمّد مى ‌گوييم: اين‌ها استخوان‌هاى مادرت هست. اگر او چنان كه مدعى است، نسبت به مادرش نيكوكار باشد، در قبال آن، زن‌هاى اسير را مبادله مى‌ كند و اگر هم كسى از زن‌هاى شما را اسير نگرفتند، بازهم براى اين استخوان‌ها مال زيادى پرداخت خواهد كرد.[۱۸]طرّاح اين نظر، هند همسر ابو سفيان بود. ابو سفيان درباره اين پيشنهاد با خردمندان قريش مشورت كرد؛ گفتند: در اين باره هيچ مگو كه اگر اين كار را بكنيم، بنى بكر و بنى خزاعه همه مردگان ما را از گور بيرون خواهند كشيد.
  2. نابود مزارع مسلمانان :شتران خود را در ميان كشت و زرع مدينه رها كردند. مسلمانان قبل از رسيدن قريش ابزار و وسايل كشاورزى خود را به مدينه منتقل كرده بودند.مشركان روز پنجشنبه را تا شب همانجا ماندند و شتران خود را جمع كردند و به آنها علف تازه دادند و شب جمعه هم همين كار را دو مرتبه انجام دادند. چون صبح جمعه رسيد خود و اسبانشان عرض را ترك كردند، در حالى كه در آنجا هيچ سبزه‌اى باقى نمانده بود.[۱۹]

آماده سازی سپاه مسلمانان برای رویارویی با قریش

با خبر شدن مسلمانان از حرکت سپاه قریش

بنا بر گفته مورخان مسلمانان از دو طریق از حرکت سپاه مشرکان آگاه شدند:

  1. عبّاس بن عبد المطلب درباره حركت، وضعيت و شمار قريش، نامه‌ اى نوشت و آن را به مردى از بنى غفار داد كه سه روزه خود را به مدينه برساند. مرد غفارى به مدينه آمد و نامه عبّاس را به پيامبر (ص) داد كه بر در مسجد قباء بود. نامه را ابى بن كعب براى حضرت خواند. [۲۰]
  2. واقدى نقل مى ‌كند كه در اين هنگام عمرو بن سالم خزاعى همراه تنى چند از خزاعه كه چهار تن بودند، از مكّه بيرون آمدند و هنگامى كه قريش‌ در ذى طوى بودند، به آنان رسيدند. عمرو بن سالم و همراهانش آن خبر را به رسول خدا (ص) دادند و برگشتند[۲۱]

طبقه بندی اطلاعات توسط رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم)

پيامبر (ص) به ابى بن كعب دستور فرمود كه اطلاعات خود را در مورد حركت قريش پوشيده دارد. هدف حضرت جلوگيرى از جنگ روانى يهوديان و منافقان و گرفتن فرصت هرگونه توطئه احتمالى بر ضدّ مسلمانان از سوى اين دشمنان خطرناك بود. چه آنان در حقيقت دشمن اصلى به شمار مى‌رفتند و به نقاط ضعف و قوت مسلمانان كاملا آشنا بودند. بدين معنى كه اعلان زود هنگام حركت قريش براى جنگ موجب مى‌شد تا فرصت كافى براى شناخت طرح و برنامه دفاعى مسلمانان داشته باشند.

ورود سپاه قریش به مدینه

سپاه قریش، پنجم[۲۲] یا دوازدهم[۲۳] شوال در دامنه كوه اُحُد نزدیك كوه عینین فرود آمد.[۲۴] درباره این ‌كه چرا مشركان در جنوب مدینه كه بر سر راهشان بود، فرود نیامدند و شهر را دور زده در شمال آن فرود آمدند، علت خاصى در تاریخ ذكر نشده است؛ اما برخى، مدخل شهر مدینه را در آن زمان فقط از طریق شمال و از كنار كوه اُحُد دانسته‌اند[۲۵] 

پیامبر صلی الله علیه و آله حباب ‌بن منذر را محرمانه براى ارزیابى از وضعیت دشمن به ناحیه اُحُد اعزام كرد. گروهى از اصحاب براى جلوگیرى از شبیخون دشمن، شب جمعه را به پاسدارى از مدینه به ‌ویژه مسجد و خانه پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند.[۲۶]

خواب رسول خدا در مورد جنگ احد

واقدی می نویسد، پيامبر (ص) بر منبر ظاهر شد و پس از ثنا و ستايش الهى چنين فرمود: اى مردم من خوابى ديده‌ ام، در خواب ديدم كه گويى در زره‌اى محكم هستم و شمشيرم ذو الفقار، از قبضه شكسته و شكاف برداشته است، ديدم گاو نرى كشته شد و من قوچى را از پى خود مى ‌كشيدم. مردم گفتند: آن را چگونه تعبير مى‌ فرمايى؟ فرمود: آن زره محكم شهر مدينه است، پس در همانجا بمانيد، اما شكستن شمشيرم، اندوه و مصيبتى است كه به من مى‌ رسد، گاوى هم كه كشته شد، كشته شدن برخى از اصحاب من است، قوچى كه از پى خود مى‌ كشيدم، دشمن و لشكر است كه به خواست خدا آن را خواهيم كشت. از ابن عباس روايت كردند كه پيامبر (ص) فرمود: شكاف برداشتن شمشيرم دليل بر كشته شدن مردى از خانواده من است.[۲۷]

مشورت رسول خدا(صل الله علیه و آله) با اصحاب در مورد نحوه برخورد با مشرکان

وقتى مشركان در نزديكى مدينه فرود آمدند و مسلمانان براى حفاظت از شهر خصوصا مسجد پيغمبر (ص) نگهبانانى گماشتند و آنگاه كه رسول خدا (ص) آماده حركت شد، ياران خويش را فرا خواند تا درباره مقابله با سپاه آنان با آن‌ها مشورت كند كه از نظر ساز و برگ جنگى و شمار فراوان نيرو، تا كنون مسلمانان با آن روب ه‌رو نشده بودند.روز جمعه، رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسلمانان درباره شیوه مقابله با دشمن مشورت كرد.مسلمانان در اتخاذ مواضع و تصميمات جنگى خود، دقيقا برعكس راهنمايى ‌هاى حضرت اقدام كردند. عبد اللّه بن ابى پيشنهاد كرد كه در مدينه بمانند و هرگاه دشمن وارد شهر شد، زنان و كودكان با سنگ دشمن را برانند و مردان در كوچه ‌ها با متجاوزان بجنگند و اگر در بيرون مدينه اردو زد، در بدترين جا خواهد ماند.

آن چنان كه از روايات به دست مى ‌آيد، رسول خدا (ص) خوش نداشت، از مدينه بيرون رود، امّا كسانى كه در بدر حضور نداشتند و گروهى از جوانان پرشور كه مزه پيروزى بدر را چشيده بودند و نيز حمزة بن عبد المطلب كه از افراد مسن بود؛ خواهان بيرون رفتن از مدينه بودند. آنان بر رأى خود، اصرار كردند. حتى برخى از آنان گفتند: اين اسب ‌ها و شتران قريش است كه كشت و زرع ما را مى‌ خورد و در مزارع به فساد و تباهى مشغول است. آنان در اثبات صحت ديدگاه خود، چنين استدلال مى ‌كردند؛ اقامت آنان در داخل شهر موجب خواهد شد تا دشمن فكر كند، مسلمانان ترسيده ‌اند و بدين ترتيب بر نيروهاى اسلامى جرأت پيدا كند. آنان مى ‌گفتند: «در بدر كه سيصد مرد جنگى داشتى، خداوند ترا بر دشمن ظفر داد، امّا حالا شمار زيادى از مردم تحت امر تواند.» اين كارى است كه خداوند متعال به ميدان آنان هدايت كرده است.

بيشتر مردم خواهان جنگ در بيرون مدينه بودند. رسول خدا (ص) تسليم رأى اكثريت شد. [۲۸]سپس به خانه رفت تا لباس جنگ بر تن كند. در همين اثنا آنان كه در پذيرش رأى خود، اصرار ورزيدند، پشيمان شدند كه چرا رأى خود را به حضرت تحميل كرده‌ اند. در حالى كه او به خواست و اراده خدا از همگان آگاه‌تر است و امر الهى از آسمان بر او فرود مى‌ آيد.[۲۹]

سپاه مسلمانان

رسول خدا (ص) پس از رايزنى با ياران، و پوشيدن لباس جنگ، عبد اللّه بن ام مكتوم را در مدينه جانشين خود كرد و پرچم‌هاى سپاه را بست. پرچم سپاه را به دست على (ع) داد[۳۰] رسول خدا (ص) همراه هزار مرد رهسپار احد شد. برخى نه صد و شمارى ديگر نه صد و پنجاه نفر گفته‌ اند. از اين ميان يكصد نفر زره‌پوش بودند. مسلمانان هيچ اسبى نداشتند.[۳۱] گفته شده: يك اسب پيامبر (ص) داشت و يك اسب ابو بردة بن دينار. [۳۲] در روايت ديگرى، فقط يك اسب در سپاه مسلمانان ذكر شده است.[۳۳]

سپاه اسلام در مسیر اُحُد به منطقه شیخان فرود آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله از سپاهیانش بازدید كرد و نوجوانانى را كه در سپاه بودند به جز رافع ‌بن خدیج كه تیراندازى ماهر و سمرة ‌بن جندب كه نوجوانى چابك بودند به مدینه بازگرداند[۳۴] و هنگامى كه متوجه حضور هم‌پیمانان یهودى عبدالله بن اُبى شد، فرمود: براى جنگ با مشركان نباید از مشركان كمك گرفت.[۳۵]

بازگشت منافقان

عبد اللّه بن ابى همراه منافقان و شمارى از دودلان از بين راه بازگشتند. آنان سيصد نفر بودند. ابن ابى گفت: محمّد از من سرپيچى كرد و از كودكان اطاعت نمود. او به زودى خواهد دانست كه چه كرده است؟ مردم، ما نمى‌ دانيم براى چه خود و فرزندانمان را در اينجا به كشتن دهيم؟ آنان بازگشتند اما رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حتى به پشت سر خود نگاه نيز نكرد. [۳۶]جابر بن عبد اللّه انصارى در پى ايشان شتافت و آنان را به خدا، جان و پيامبرشان سوگند مى‌داد كه قبيله و پيامبرشان‌ را تنها نگذارند. عبد اللّه بن ابى گفت: اگر مى ‌دانستيم جنگى پيش خواهد آمد، شما را تنها نمى ‌گذاشتيم، امّا مى‌دانيم كه جنگى روى نخواهد داد. تو هم اگر از من اطاعت كنى، بايد برگردى.[۳۷]

نبرد احد

صف آرایی سپاه مسلمانان

وقتى رسول خدا (ص) به منطقه نبرد رسيد، چنان ديد كه در دامنه كوه احد فرود آيد، به گونه‌اى كه كوه پشت سر آنان باشد. سپس به صف‌ آرايى سپاه پرداخت و چنان صف‌ها را راست مرتب فرمود كه اگر شانه مردى از صف بيرون مى ‌نمود، آن را به عقب مى‌ راند تا صف راست و يكنواخت باشد. حضرت به نيروهاى مسلمان فرمان داد كه احدى نجنگد تا فرمان جنگ را صادر نمايد. در سمت چپ مسلمانان كوهى قرار داشت كه جبل عينين( که بعداً كوه تيراندازان- جبل الرماة-) ناميده شد. در اين كوه شكافى قرار داشت. حضرت، عبد اللّه بن جبير را همراه پنجاه نفر تيرانداز بر آن گماشت و به او سفارش كرد كه با تيراندازى، مواظب باشند، سواران دشمن از پشت بر مسلمانان نتازند. در روايت ديگرى است كه حضرت فرمود: اگر ديديد كه پرندگان بر جنازه ما نشسته ‌اند، از جاى خود تكان نخوريد تا من به دنبال شما بفرستم؛ و اگر ديديد كه اين قوم را شكست داده‌ايم و بر آنان چيره شده‌ايم، از جاى خود تكان نخوريد تا من به دنبال شما بفرستم.[۳۸] بدين ترتيب كوه احد پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، كوه عينين سمت چپ و مدينه رودرروى مسلمانان بود.[۳۹] پس از آن ضمن خطبه ‌اى، مردم را توصيه به عمل به احكام الهى و پرهيز از نواهى خداوند كرده، آن روز را، روز مزد و پاداش دانستند، البته براى كسانى كه صبر، يقين، تلاش و نشاط را پيشه خود كنند. آن حضرت جنگ با دشمن را جنگى سخت خواندند كه تنها صبر آن را آسان مى‌ كند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: از اختلاف و نزاع با يكديگر بپرهيزيد كه مايه ضعف و ناتوانى است و خداوند آن را دوست ندارد.[۴۰]

آغاز نبرد

نخستين كسى كه به سوى مسلمانان تير انداخت، ابو عامر فاسق بود كه با پنجاه نفر از همراهانش پيش آمد و تلاش كرد تا اوسيان را به سوى خود، جلب كند، امّا مردم اوس به او جواب درشت دادند. آنان و مسلمانان مدتى به يكديگر تيراندازى كردند، امّا كارى از پيش نبردند و عقب‌نشينى كردند. ابو سفيان، بنى عبد الدار را كه پرچم‌داران سپاه مشركان بودند، به جنگ تشويق كرد و به زنان گفت كه دف بزنند و سربازان را با آوازخوانى تشويق نمايند.

پیروزی ابتدایی مسلمانان

طلحة بن ابى طلحه که او را كبش الكتيبه مي گفتند یعنی پيش قدم جنگ شده‌ پرچم دار مشركان مبارز خواست.على (ع) به سوى او رفت و او را كشت. رسول خدا (ص) شادمان شد و با صداى بلند، تكبير گفت.على (ع) با شمشيرش ضربتى بر سر طلحه زد كه فرق او را شكافت و به ريش وى رسيد. طلحه به خاك افتاد و على (ع) برگشت. گفتند: چرا كارش را تمام نكردى؟ فرمود: چون به زمين افتاد، عورتش را آشكار كرد و خويشاوندى مرا به شفقت واداشت. به علاوه مى دانم كه خداوند او را خواهد كشت. او پهلوان سپاه است.[۴۱]

مردم به پيكار با يكديگر پرداختند و جنگ به اوج خود رسيد. مسلمانان براى دفاع از دين و سرزمين خود كه همه چيزشان بود و آينده آنان در گرو حفظ آن، با دشمنان كينه‌ توزى جنگيدند كه با نيروى بيشتر و ساز و برگ برتر، براى انتقام خون كشته ‌هاى بدر آمده بودند. سپس ياران رسول خدا (ص) به دسته ‌هاى مشركان يورش بردند و چنان با آنان جنگيدند كه صفوفشان از هم پاشيد. پرچم مشركان را پس از طلحة بن‌ابى طلحه افرادی به دست گرفتند و يكى پس از ديگرى كشته شدند: عثمان بن ابى طلحه، ابو سعيد بن ابى طلحه، مسافع، كلاب بن طلحة بن ابى طلحه، جلاس بن طلحة بن ابى طلحه، ارطاة بن شرحبيل، شريح بن قانط و در آخر صواب كه از همه بدتر و سخت‌ جان تر بود پرچم را بدست گرفت على (ع) شمشيرى بدست راست او زد او پرچم را بدست چپ گرفت دست چپش را هم‌ جدا كرد پرچم را با دو دست بريده‌اش به سينه چسبانيد على (ع) در اين وقت شمشيرى بسر او زد و او را بموالى خودش ملحق ساخت [۴۲]. پرچم‌داران كشته شدند، پرچم مشركان روى زمين ماند و شكست خورده پا به فرار گذاشتند.در اين وقت مشركان پا به فرار گذارده مسلمانان بگردآورى غنائم پرداختند. يكى از زنان به نام عمرة بنت علقمه حارثيه پرچم را برداشت و برافراشت تا اين كه قريش به سوى پرچم خود بازگشتند.در اين فاصله چند بار خالد خواست تا از سمت كوه عينين حمله كند كه با تير اندازان روبرو شده و نتوانست نفوذ كند.[۴۳]

شکست مسلمانان پس از پیروزی اتبدایی

پس از آن كه مشركان قريش رو به گريز نهادند و مسلمانان به جمع غنايم پرداختند، تيراندازان مسلمان كه وظيفه پاسدارى از شكاف دره عينين به آنان سپرده شده بود، با هم در ماندن و پيوستن به غنيمت ‌جويان اختلاف كردند. برخى از آنان شكاف دره را رها كردند و براى جمع‌ آورى غنيمت به ديگران پيوستند.[۴۴]آنان مى ‌گفتند: ما مى ‌ترسيم كه رسول خدا (ص) بگويد: هر كس چيزى برداشته، از خود اوست و غنايم را در ميان سپاهيان ‌تقسيم نكند. برخى ديگر كه ده نفر، بيشتر يا كمتر بودند، چنين گفتند كه ما با فرمان رسول خدا (ص) مخالفت نمى ‌كنيم. خالد كه از دور متوجه خالى شدن كوه از تيراندازان شد بدان سوى حمله كرد [۴۵] اين بار عبد الله بن جُبَير با يارانش كه كمتر از ده تن بودند مقاومت كردند تا به شهادت رسيدند. پس از آن دشمن بر سر مسلمانان پراكنده‌اى ريخت كه هيچ گونه آمادگى نداشتند.

پانویس

  1. مروج‌الذهب، ج‌ 3، ص‌ 304.
  2. روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 45.
  3. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 199؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28.
  4. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59؛ تاریخ ابن‌خیاط، ص‌ 38.
  5. معجم البلدان، ج‌ 1، ص‌ 109.
  6. الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 448؛ البدایة والنهایه، ج‌ 4، ص‌ 9.
  7. تاریخ المدینه، ج‌ 1، ص‌ 79.
  8. صحیح‌البخارى، ج ‌5، ص 47؛ السیرة‌النبویه، ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص 325.
  9. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 203؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59.
  10. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 66‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28.
  11. مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 824.
  12. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 203؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 383.
  13. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 200؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 47.
  14. المغازى، ج ‌1، ص‌ 202؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.
  15. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 62‌.
  16. تاریخ طبرى، ج ‌2، ص ‌59؛ السیرة النبویه، ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 327.
  17. المغازى، 1/ 285.
  18. المغازى، 1/ 206
  19. المغازى/ترجمه،متن،ص:151
  20.  : تاريخ الخميس، 1/ 430؛ المغازى، 1/ 204؛ انساب الاشراف، 1/ 314؛ سيره حلبى، 2/ 172؛ حياة محمّد، 255.
  21. المغازى، 1/ 205؛ شرح نهج البلاغه، 14/ 218- 219.
  22. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 208.
  23. الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59.
  24. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 62؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص 422.
  25. سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله، ص‌ 458.
  26. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28‌ـ‌29؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.
  27. ترجمه مغازی ، ص 152
  28. السیرة‌النبویه، ابن‌كثیر، ج 2، ص‌ 329؛ الصحیح من سیره، ج 6‌، ص 106.
  29. سيره ابن هشام، 3/ 67- 68؛ تاريخ الخميس، 1/ 421- 422؛ سيره حلبى، 2/ 218- 219؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 188- 190؛ المواهب اللدنيه، 1/ 92- 93؛ دلائل النبوه (بيهقى)، 3/ 208- 226؛ سيره ابن اسحاق، 324؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 150؛ سيره ابن كثير، 3/ 25- 26؛ البداية و النهايه، 4/ 12- 13؛ المغازى، 1/ 208- 211، 210؛ مجمع الزوائد، 6/ 107.
  30. الاوائل، 1/ 183؛ الثقات، 1/ 224- 225
  31. وفاء الوفاء، 1/ 284- 285؛ سيره حلبى، 2/ 221؛ فتح البارى‌
  32. تاريخ الامم و الملوك، 2/ 190؛ سيره حلبى، 2/ 221
  33. مجمع الزوائد، 6/ 117؛ حياة الصحابة، 3/ 769؛ كنز العمّال، 3/ 135
  34. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 61‌؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.
  35. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 215؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30.
  36. طبقات الكبرى، ج 2، ص 390؛ انساب الاشرف، ج 1، ص 315
  37. سيره مغلطاى، 49
  38. تاريخ الخميس، 1/ 423
  39. المغازى، ج 1، ص 221
  40. المغازى، ج 1، صص 223- 222
  41. المغازى، 1/ 226؛ شرح نهج البلاغه، 14/ 236
  42. ترجمه الإرشاد ،ص:74
  43. مجمع البيان ج 2، ص 496
  44. لائل النبوه، بيهقى، ج 3، ص 267 ،ترجمه مغازی ص 167
  45. طبقات الكبرى، ج 2، ص 41؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 318؛ المغازى، ج 1، ص 232؛

منابع

  • لطف‌ الله خراسانی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 238-255.
  • سيرت جاودانه / ترجمه‌ الصحيح من سيرة النبي الأعظم‌،جعفر مرتضى العاملى / مترجم محمد سپهرى‌، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى‌، 1384 ش‌