ابو اسماعیل علوی: تفاوت بین نسخهها
جز (←منابع) |
(←منابع) |
||
سطر ۳۶: | سطر ۳۶: | ||
[[رده: ادبیات عرب]] | [[رده: ادبیات عرب]] | ||
[[رده:شعرا]] | [[رده:شعرا]] | ||
+ | [[رده:شعرای عرب]] | ||
[[رده:شعرای اهل البیت]] | [[رده:شعرای اهل البیت]] | ||
[[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]] | [[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]] |
نسخهٔ ۱۴ اکتبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۷:۴۶
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
شاعر را بشناسیم
او، ابو اسماعیل محمد بن على بن عبد الله بن عباس بن عبید الله بن عباس بن الامام امیر المؤمنین على بن ابیطالب صلوات الله علیهم اجمعین، میباشد. شاعر ما یکى از شاخسارهاى درخت پر برکت خلافت و از مفاخر خاندان پیغمبر (ص) است. او در جامه هاى بلند بالاى افتخار و تجلیل بخود مى بالد و خود را مالامال از شرافت خاندان و بزرگوارى نسب مى بیند، او میان شخصیتى منزه و نسبى عالى میدرخشد. فضائل احمدى و مناقب علوى و شهامت عباسى و بسیارى از فضائل دیگر را که زبان از بیانش عاجز است، در وجود خویش بهم در آمیخته است. مرزبانى گوید: او شاعرى است که به پدرانش (رضوان الله علیهم) زیاد مى بالد در ایام متوکل و مدتى دراز پس از او میزیسته و از اشعار اوست:
و إنی کریم من أکارم سادة أکفهم تندى بجزل المواهب
هم خیر من یحفى و أفضل ناعل و ذروة هضب العرب من آل غالب
هم المن و السلوى لدان بودهم و کالسم فی حلق العدو المجانب
ترجمه: «من بزرگى از بزرگان ساداتم، آنها که دست احسانشان بعطایاى فراوان مى بارد. آنها بهترین و برترین کسى هستند که با پاى برهنه یا با کفش راه پیموده و عالیترین سخاوتمندان از اولاد غالب (غالب بن فهر، جد پیامبر اکرم) میباشند. اینان براى دوستانشان چون من و سلوى و در کام دشمن بداندیش سم مهلکند». و هم از اشعار اوست:
بعثت إلیهم ناظری بتحیة فأبدت لی الإعراض بالنظر الشزر
فلما رأیت النفس أوفت على الردى فزعت إلى صبری فأسلمنی صبری
ترجمه: «من با نگاه مهر آمیز او را (محبوبه) درود فرستادم ولى او با نگاهى خشم آلود بى مهرى آغاز کرد. دیدم که جانم بر لب پرتگاه است. ناچار به صبر و شکیبائى پناه بردم و همان صبر دواى درد من بود». اما اینکه ابو اسماعیل به پدرانش افتخار می کند، حق دارد، آخر شما بگوئید بدانم چه کسى را مى یابید بزرگان آل هاشم او را زاده باشند، و او شایسته آن نباشد که پاى بر عرش اعلى ساید؟ کدام شریفى است در سایه خاندان قمر بنى هاشم ابا الفضل باشد و او را نزیبد تا اوج فلک در برابر مجد و عظمتش سر تعظیم فرود آرد؟ اگر شاعر ما به خاندانش مى بالد، بجا است زیرا آنان در حقیقت ستارگان زمین، پرچم هاى هدایت و نمونه هاى شاخص ایمانند: من تلق منهم تلق کهلا أو فتى|علم الهدى بحر الندى المورودا ترجمه: «از اینان بهه ر کس بر خورد کنى از پیر و جوان او را علم هدایت، یا دریاى خیر و عطا خواهى یافت». این جد او ابا الفضل العباس ثانى است که خطیب درباره او چنین گوید: «دانشمندى شاعر و فصیح از شخصیتهاى بنى هاشم است که زبان و بیانش معروف می باشد تا جائی که غالب علویان ذوق شعر او را برتر از همه فرزندان ابو طالب می شناسند». وى از حاشیه نشینان مجلس هرون بود در یکى از اشعارش برادرى ابو طالب با عبد الله را که با هم برادر تنى بودند آورده گوید:
إنا و إن رسول الله یجمعنا أب و أم و جد غیر موصوم
جاءت بنا ربة من بین أسرته غراء من نسل عمران بن مخزوم
حزنا بها دون من یسعى لیدرکها قرابة من حواها غیر مسهوم
رزقا من الله أعطانا فضیلته و الناس من بین مرزوق و محروم
ترجمه: «ما و رسول خدا را یک پدر، یک مادر و یک جد بى عیب متحد میسازد. کسى که ما را بخاندان پیمبر وارد ساخت بانوئى بود از نسل عمران بن مخزوم که در میان فامیلش می درخشید». او روزى به دربار مأمون آمد، حاجب نگاهى به او کرد و سرش را به زیر افکند عباس گفت: اگر اجازه دهند وارد می شویم، اگر عذرمان را بخواهند مى پذیریم اگر بگویند بازگرد باز می گردیم، اما یک نگاه پس آنگاه یک بى توجهى، چیزى است که با آن آشنا نیستم سپس این شعر را خواند: {{بیت|و ما عن رضى کان الحمار مطیتی *** و لکن من یمشی سیرضى بما رکب ترجمه: «من رضا نمیدادم الاغ مرکوب سواریم باشد ولى پیاده، بالاخره بهر مرکوبى رضایت می دهد.»
کلمات حکمت آمیز
«بدانکه چون اندیشه ات نمیتواند همه کارها را زیر نظر گیرد آنرا به کارهاى مهم تر بگیر». «و چون اموالت نمیتواند همه مردم را رفع نیاز کند آنرا به حق داران اختصاص بده». «و از آنجا که نمیتوانى با همه مردم آمیزش کنى اهل فضل و دانش را برگزین». «و چون شبانه روزت با تمام کوشش کفایت همه کارهایت را نمیدهد، کارت را تقسیم کن». «هرچند وقتى که صرف کارهاى غیر مهم کنى بکارهاى مهم زیان زده اى». «هرچند اموالت را که در راه باطل مصرف میکنى، از مصرف آنها در راه حق خود را محروم کرده اى». «هرچند از مقام و شخصیت خود را با مردم کم مایه بگذرانى از فیض محضر اهل فضل و کمال محروم میگردى». «آنچه از روز و شب خود را در غیر نیاز بکار گیرى، از کارهاى مورد نیازت بازمانى.». برادر این عباس، فضل بن حسن همان شاعرى است که در مصیبت جدش ابا الفضل شهید کربلا (ع) گفته است:
أحق الناس أن یبکى علیه فتى أبکى الحسین بکربلاء
أخوه و ابن والده علی أبو الفضل المضرج بالدماء
و من واساه لا یثنیه شی ء و جاد له على عطش بماء
شاعر ما از نظر خردمندى و دور اندیشى نمونه اى از جد بزرگوارش بود. کلمات او نیز مانند حکم و امثال دهن به دهن میگشت. از جمله این کلام است که درباره مردى از خاندانش گفت: من نمى پسندم علم او بر عقلش فزون باشد چنانکه دوست نمیدارم زبانش بیش از علمش باشد.
و جدی وزیر المصطفى و ابن عمه علی شهاب الحرب فی کل ملحم
ألیس ببدر کان أول قاحم یطیر بحد السیف هام المقحم
و أول من صلى و وحد ربه و أفضل زوار الحطیم و زمزم
و صاحب یوم الدوح إذ قام أحمد فنادى برفع الصوت لا بتهمهم
جعلتک منی یا علی بمنزل کهارون من موسى النجیب المکلم
فصلى علیه الله ما ذر شارق و أوفت حجور البیت أرکب محرم
ترجمه: «جد من وزیر و پسر عم مصطفى است و پسر عمش على (ع) هنگام درگیرى جنگ اختر درخشان است. آیا نه او در جنگ بدر اول به دشمن تاخت و با شمشیر آبدار بهر سوى اطراف میدان مى پرید. او اول نمازگزار، اول موحد و بزرگتر کسى است که به زیارت حطیم و زمزم نائل شد. او قهرمان روز سایبان است که احمد بپاخاسته با صداى بلند فریاد برداشت: من تو را اى على نسبت بخود به منزله هرون نسبت به موساى نجیب و کلیم قرار دادم. درود خدا بر او تا خورشیدى در جهان درخشد و مادام که شتر سواران به زیارت کعبه حضور یابند».
منابع
- دايرةالمعارف طهور، بازیابی: 11مهرماه 1392