نقش حضرت زینب در قیام حسینی: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی '{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}} {{الگو:نیازمند ویرایش فنی}} حضرت زینب ع...' ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۰ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۰۵:۰۲
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
حضرت زینب عقیله بنیهاشم، خواهر گرامی امام حسین(ع) در حادثه کربلا حضور داشت و نقش بسیار ارزندهای در این قیام ایفا کرده است. این بانوی گرامی پس از شهادت برادر بزرگوارش امام حسین(ع) و یاران فداکار ایشان، وظایف خویش را به خوبی انجام داد و حماسه حسینی را برای همیشه ماندگار ساخت. نقش ارزنده ایشان علاوه بر محافظت از امام سجاد(ع) و اطفال و اسرای کربلا، تلاش در رساندن پیام امام حسین(ع) بوده است.
محتویات
تلاش برای جلوگیری از قتل امام حسین(ع)
عصر عاشورا هنگامی که حضرت زینب(س) مشاهده کرد، امام حسین(ع) روی زمین افتاده و دشمنان جنایت کار اطراف پیکر مطهّر وی را با هدف کشتن ایشان گرفتهاند، از خیمه بیرون آمد و خطاب به عمر سعد، به عنوان سرزنش فرمود:«یابن سَعد! اَیُقتَلُ اَبُو عبداللّه وَ انتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟»[۱] فرزند سعد! آیا ابوعبداللّه کشته میشود و تو تماشا میکنی؟! او هیچ جوابی نداد و روی از حضرت زینب(ع) برگرداند، در یک مرحله دیگر زینب تلاش کرد تا شاید از کشته شدن امام حسین(ع) جلوگیری نماید. از این رو، خطاب به آن مزدوران نمود و گفت:«اَما فیکم مُسلِمٌ؟»[۲] آیا در بین شما یک نفر مسلمان نیست؟ باز هیچ کس پاسخی نداد. وقتی امام حسین(ع) از روی اسب بر روی زمین افتاد، زینب کبری(س) فریاد برآورد:«وا اخاه، واسیّداه، وا اهل بیتاه، لیت السماء انطبقت علی الارض...»[۳] وای برادرم، وای سرورم، وای اهل بیتم، ای کاش آسمان بر زمین واژگون میشد.
حفاظت از امام سجاد(ع)
امام سجاد در جریان حادثه کربلا به شدت بیمار بود. بنابراین نمیتوانست در جنگ شرکت کند.[۴] حضرت زینب پرستاری آن حضرت را برعهده داشت.[۵] در مجلس ابن زیاد زمانی که وی دستور قتل حضرت سجاد(ع) را صادر کرد، حضرت زینب(س) خود را به برادر زاده خویش چسباند و فرمود:ای پسر زیاد بس است... به خدا قسم از او جدا نمیشوم اگر خواستی او را بکشی مرا هم با او بکش.[۶]
دلداری به امام سجاد(ع)
شهادت امام حسین(ع) برای فرزند بزرگوار ایشان امام سجاد(ع) بسیار سخت و طاقت فرسا بود. روز یازدهم محرم امام سجاد(ع) کنار گودال قتلگاه سوار بر شتر بود و به بدن پاره پاره پدر نگاه میکرد. حضرت زینب(س) دید الان است که روح از بدن مبارک آن حضرت خارج شود. نزد فرزند برادر آمد و صدا زد:«مالی اراک تجود بنفسک یا بقیه جدی و ابی و اخوتی»[۷] ای یادگار جد و پدر و برادرم چه شده، چرا خودت را هلاک میکنی؟ سپس حضرت را تسلیت داد و حدیث ام ایمن را برای امام سجاد(ع) خواند.[۸] در بخشی از این حدیث حضرت زینب(س) به امام سجاد(ع) عرض کرد:پسر برادر! از جدّ ما چنین روایت شده است که حسین(ع) همین جا، که اکنون جسد او را میبینی، بدون این که کفنی داشته باشد دفن میشود و همین جا، قبر حسین(ع)، زیارتگاه خواهد شد... شیخ جعفر شوشتری مینویسد:«ولما قتل الحسین(ع) کانت زینب هی التی تسلی الامام زین العابدین(ع) لانه کان مریضا و هذه مرتبه عظیم لزینب»[۹] وقتی امام حسین(ع) به شهادت رسید زینب به امام سجاد(ع) تسلی میداد چرا که امام سجاد(ع) مریض بود، و این مقام بزرگی برای زینب(س) است.
زینب پیام رسان کربلا
یکی از وظایف اصلی حضرت زینب(س) در جریان حادثه کربلا، پیام رسانی بود. آن حضرت و امام سجاد(ع) میبایست پیام خون شهدای کربلا را به گوش همگان برسانند. تا این قیام برای همیشه ماندگار شده و درس آموز باشد، و یزید ویزیدیان رسوا شوند و البته زینب(س) به خوبی از عهده این وظیفه بر آمد.
سرنی در کربلا می ماند اگر زینب نبود کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
حضرت زینب(س) دم دروازه کوفه (وقتی اسرای کربلا را به این شهر میبردند)، خطبه خواند. او به مردم که برای تماشای اسرا آمده بودند، اشاره کرد که ساکت باشند. (وقد اومات الی الناس ان اسکتوا)[۱۰] سپس خطبهای خواند که دشمن گفت:«ولم ار والله خفرة قط انطلق منها»[۱۱] زن با حیایی را ندیدم که بهتر از زینب سخن بگوید. عدهای گفتند:گویی سخن علی(ع) است که از دهان زینب(س) بیرون میآید.[۱۲] زینب در بخشی از سخنانش فرمود:یا اهل الکوفه یا اهل الختل والغدر... ای مردم کوفه، ای نیرنگ بازان و بی وفایان... بدانید برای آخرت خویش کردار زشتی از پیش فرستادید... به خدا بایستی زیاد گریه گنید و کمتر بخندید که دامن خویش را به عار و ننگی آلوده نمودهاید که هرگز نمیتوانید آن را بشویید... آیا میدانید چه جگری از رسول خدا(ص) بریدید و چه حرمتی را هتک کردید...؟[۱۳] در مجلس ابن زیاد نیز وقتی عبیدالله مغلوب شدن امام حسین(ع) و یارانش را، دلیل بر دروغگو بودن آنها خواند،[۱۴] حضرت زینب(س) در جواب گفت:الحمدلله الذی اکرمنا بنبیه و انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجرو هوغیرنا....[۱۵] ابن زیاد گفت:کیف رایت صنع الله باخیک و اهل بیتک؟ دیدی خداوند با برادرت چه کرد؟ حضرت زینب فرمود:«ما رایت الا جمیلا کتب علیهم القتل، فبرزوا الی مضاجعهم، و سیجمع الله بینک و بینهم، فتحاجون الیه، و تخاصمون ثکلت امک یا ابن مرجانه »[۱۶]
جز زیبایی ندیدم! اینان افرادی بودند که خداوند سرنوشتشان را شهادت تعیین کرده بود. آنان نیز به خوابگاههای ابدی خود رفتند و به همین زودی خداوند میان تو و آنان جمع کند و تو را به محاکمه کشد. بنگر تا در آن محکمه پیروزی از آن چه کسی خواهد بود مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه.
ابن زیاد که به شدت از شجاعت زینب به خشم آمده بود گویی تصمیم کشتن زینب را داشت[۱۷] که عمروبن حریث او را منصرف کرد.[۱۸] در مجلس یزید نیز حضرت زینب خطبهای روشن گرانه و رسوا کننده خواند و به زنده بودن شهید و تداوم مسیر حق اشاره کرد. در منابع آمده است وقتی اهل بیت امام حسین(ع) را وارد مجلس یزید کردند، یزید سر امام حسین را در برابر خود گذاشت، حضرت زینب(س) وقتی سر برادر را دید نالهای جانسوز سرداد و صدا زد ای حسین(ع) ای حبیب رسول خدا(ص) ای فرزند مکه و منی... راوی میگوید:به خدا قسم هر که در مجلس بود به گریه افتاد[۱۹]. در همین مجلس یزید با چوب خیزران بر دندانهای امام حسین(ع) میزد و اشعاری میخواند.[۲۰] زینب(س) برخاست و خطبهای خواند که موجبات رسوایی یزید را فراهم کرد. در بخشی از این خطبه آمده است:...سرانجام کار آنها که بد عمل کردند به جایی رسید که آیات خداوند را دروغ شمردند و بدانها استهزا میکردند[۲۱]. ای یزید! آیا گمان کردهای از این که ما را گرفتار ساختی و به صورت اسیر در این شهر و آن شهر گرداندی، این کارها سبب بی مقداری ما و دلیل قدرتمندی تو خواهد بود؟ و خداوند مدد کار توست؟!...مگر فراموش کردی که خداوند فرمود:«کافران نپندارند مهلتی که به آنان داده شده به سودشان خواهد بود، بلکه به آنها فرصت میدهیم تا بر گناه خویش بیفزایند و با رسوایی، به کام عذاب خوارکننده وارد شوند!...» ای یزید! این جنایتهای عظیم را انجام دادهای، آن گاه بدون این که خود را گناه کار بدانی یا جنایت خود را بزرگ بشماری، میگویی:«ای کاش پدران من بودند و فریاد میکردند:ای یزید! دست تو شل مباد؟» آن وقت چوب خیزران بر لب و دندان سید جوانان اهل بهشت میکوبی!؟...ای یزید! با این جنایت عظیم، جز پوست و گوشت خود را پاره نکردی و به زودی بر پیغمبر(ص) وارد میشوی. باید پاسخ خونهای فرزندان او را بدهی و حرمتی را که از اهل بیت(ع) و پاره تن او شکستهای پاسخ گو باشی....ای یزید! حال هر چه در توان داری و هر فریبی که میتوانی انجام بده، و در این راه کوشش خود را به کار گیر. به خدا سوگند. تو نمیتوانی نام و وحی ما را خاموش سازی، و از این راه به آرزوی دلت برسی، این ننگ و عار را هم نمیتوانی از دامن خود شستشو دهی.[۲۲] حضرت زینب(س) در این خطبهی شجاعانه، جنایتهای یزید را آشکار کرد و او را رسوا کرد. زینب برای همیشه نام و یاد امام حسین(ع) و نهضت آن حضرت را زنده کرد.
خطبه زینب اگر در سفر شام نبود
از فداکاری شاه شهدا نام نبود
نه همین نام نبود از شه گلگون کفنان
اثر از مکتب ارزنده اسلام نبود
عزاداری برای امام حسین(ع)
حضرت زینب(س) علاوه بر این که در خطبههای خویش به مصیبت بزرگ شهادت امام حسین(ع) اشاره می کرد و با سخنان جان سوز خویش همگان را به گریه می انداخت، تلاش می کرد در هرفرصتی با یا آوری مصائب امام حسین(ع) در ماندگاری این حماسه عظیم نقش ایفا کند.[۲۳]
پس از شهادت امام حسین(ع) واحتمالا در روز یازدهم محرم اهل بیت(ع) در خواست کردند که آنها را از محل قتل شهدا عبور دهند.[۲۴] راوی میگوید:«فوالله لاانی زینب بنت علی(ع) تندب الحسین(ع) و تنادی بصوت حزین و قلب کئیب:یا محمد صلی علیک ملائکه السماء هذا حسین بالعراء مرمل بالدماء....»[۲۵] به خدا قسم زینب دختر علی(ع) را فراموش نمیکنم که با صوتی حزین و قلبی شکسته فریاد میکرد ای رسول خدا درود فرشتگان خدا بر تو باد این پیکر عریان حسین است که در خون آغشته است.
این کشته فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست
در نقلی دیگر عصر روز یازدهم محرم وقتی اسرا را از کنار اجساد شهدا عبور دادند، زینب(س) خودش را به بدن مقدس اباعبدالله(ع) رساند... شروع به سخن کرد:«بابی المهموم حتی قضی، بابی العطشان حتی مضی.» آن چنان دلسوز گریه کرد که «فابکت علیه کل عدووصدیق.»[۲۶]
و در نقلی دیگر آمده است حضرت زینب(س) در کنار بدن مقدّس امام حسین(ع)، رو به سوی مدینه نمود و ندبههای دل خراش سر داد:«وا محمّداه! بَناتُکَ سَبایا وَ ذُرّیتُک مُقَتّله، تسفی علیهم رِیحُ الصّبا، و هذا حُسینٌ مجزوزُ الَّرأسِ مِنَ القَفا، مَسلُوبُ العمامِةِ و الرِّداء...»[۲۷] ای پیامبر! اینان دختران شمایند که به اسیری میروند. اینان فرزندان شمایند که با بدنهای خونین، روی زمین افتادهاند و باد صبا بر پیکر آنان میوزد! ای رسول خدا! این حسین(ع) است که سرش را از قفا بریدهاند و عبا و ردایش را به غارت بردهاند. پس خطاب به مادرش فاطمه زهرا(س) چنین ادامه داد:ای مادر داغدیده! ای دختر پیامبر! به کربلا نگاه کن! حسینت را با سر بریده و دخترانت را با خیمههای غارت شده و سوخته بنگر! مادر! ببین دخترانت را کتک میزنند! مادرم! این حسین است که در خون غلتیده، او را تشنه شهید کرده و بدنش را با نیزهها و سم اسبان سوراخ سوراخ کردهاند. اینان مورد ظلم حرام زادگان و آزادشدگان پدرت رسول خدا(ص) قرار گرفتهاند.[۲۸] در شام نیز حضرت زینب در محلهای به نام «دار الحجاره» که محل اقامت اسرا بود، مجلس عزاداری برای امام حسین(ع) برپا کرد به گونهای که یزید از حضور اهل بیت(ع) در شام احساس خطر کرد و دستور بازگشت آنها را به مدینه صادر کرد.[۲۹]
زینب قافله سالار اسرای کربلا
پس از شهادت امام حسین(ع) وظیفه قافله سالاری بر عهده زینب(س) گذاشته شد. رئیس قافله اوست[۳۰] چون یگانه مرد؛ یعنی زین العابدین(ع) در این وقت به شدت مریض است. زینب(س) علاوه بر حفاظت از جان امام سجاد(ع) میبایست از اطفال و فرزندان قافله اسیران نیز محافظت کند. آن بانوی گرامی از همان عصر عاشورا به دستور امام سجاد(ع) مامور شد زنان و کودکان آواره را در خیمهای جمع کند.
سعی و تلاش زینب(س) در محافظت از اسرا به حدی بود که به لقب «امنیة الله» ملقب شد.[۳۱] چرا که اسرا امانتهایی بودند، که به دست آن حضرت سپرده شده بودند. آن حضرت در مجلس یزید اجازه نداد فاطمه دختر امام حسین(ع) را به کنیزی ببرند و با جدیت جلوی این کار را گرفت.[۳۲]
امام سجاد(ع) در این سفردر همه امور با زینب مشورت میکرد، چرا که زینب را غمگسار اسیران و پرستار یتیمان میدانست.[۳۳]
پانویس
- ↑ . ابو مخنف، وقعة الطف، تحقیق شیخ محمد هادی یوسفی غروی، قم، مجمع جهانی اهل بیت، 1431، چاپ سوم، ص 287 و شیخ مفید، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، چاپ اول، ج 2، ص 112 و طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، بیروت، موسسه الاعلمی، بی تا، ج 5، ص 452.
- ↑ . شیخ مفید، همان، ج 2، ص 112 و قمی، شیخ عباس؛ منتهی الامال، ترجمه (به عربی) سید هاشم میلانی، قم، جامعه مدرسین، 1422، چاپ پنجم، ج 1، ص 701.
- ↑ . مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403 ج 45، ص 54 و شیخ عباس قمی، همان، ج 1، ص 701 و با عبارتی مشابه در طبری، پیشین، ج 5، ص 452.
- ↑ . مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، نجف، مطبعه الحیدریه، ج 3، ص 2060 و طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، بی جا، دارالنعمان، بی تا، ج 2، ص 29 و ابن اثیر، الکامل، بیروت، دار صادر، 1385، ج 4، ص 79.
- ↑ . یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، 1371، چاپ ششم، ج 2، ص 180 و شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 93.
- ↑ . فان کنت عزمت علی قتله فا قتلنی معه. سید بن طاووس، لهوف، ترجمع سید احمد فهری زنجانی، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1388، چاپ سوم، ص 228 و مجلسی، ج 45، ص 117 و ابن عساکر، ج 41، ص 367 و طبری، پیشین، ج 5، ص 458 و ابن اثیر، پیشین، ج 4، ص 82.
- ↑ . قمی، جعفر بن محمد بن قولویه؛ کامل الزیارات، بی جا، موسسه نشر اسلامی، 1417، چاپ اول، ص 445 و مجلسی، پیشین، ج 28، ص 57.
- ↑ . «حدثتنی ام ایمن ان رسول الله زار منزل فاطمه...» قمی، جعفر بن محمد بن قولویه؛ همان، ص 445 - 448 و مجلسی، پیشین، ج 28، ص 57.
- ↑ . نقدی، شیخ جعفر؛ الانوار العلویه، نجف، الحیدریه، 1381، ص 435 به نقل از الخصائص الحسینیه.
- ↑ . شیخ مفید، الامالی، قم، جامعه مدرسین، بی تا، ص 321 و شیخ طوسی، الامالی، قم، دارالثقافه، 1414، چاپ اول، ص 92.
- ↑ . طبرسی، احمد بن علی؛ پیشین، ج 2، ص 29 و ابن نماحلی، مثیر الاحزان، نجف، الحیدریه، 1369، ص 66.
- ↑ . سید بن طاووس، پیشین، ص 174 و مجلسی، پیشین، ج 45، ص 162 و ابن نماحلی، پیشین، ص 66.
- ↑ . سید بن طاووس، پیشین، ص 208 - 210 و شیخ مفید، الامالی، پیشین، ص 321 - 322 و طبرسی، احمد بن علی؛ پیشین، ج 2، ص 29.
- ↑ . الحمدلله الذی فضحکم و اکذب احدوثتکم. سید بن طاووس، پیشین، ص 224 و شیخ صدوق، امالی، پیشین، ص 229 و نیشابوری، فتال؛ روضة الواعظین، قم، منشورات الرضی، بی تا، ص 190.
- ↑ . شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ج 2، ص 115 و طبرسی، فضل بن حسن؛ اعلام الوری، تهران، اسلامیه، 1390، چاپ سوم، ج 1، ص 471 و سید بن طاووس، پیشین، ص 224 و شیخ صدوق، امالی، پیشین، ص 229 و نیشابوری، پیشین، ص 190.
- ↑ . «فغضب ابن زیاد و کانه هم بها » سید بن طاووس، پیشین، ص 224 و ابن نماحلی، پیشین، ص 71 و بحرانی، پیشین، ص 383 و مجلسی، ج 45، ص 116.
- ↑ . سید بن طاووس، پیشین، ص 226 و مجلسی، پیشین، ج 45، ص 116 و بحرانی، پیشین، ص 383 و سید محسن الامین، پیشین، ص 209.
- ↑ . سید بن طاووس، پیشین، ص 226 و مجلسی، پیشین، ج 45، ص 116 و بحرانی، پیشین، ص 383 و سید محسن الامین، پیشین، ص 209 و طبرسی، فضل بن حسن، پیشین، ج 1، ص 472.
- ↑ . فابکت و لله کل من کان حاضرا فی المجلس. سید محسن الامین، پیشین، ص 222 و سید بن طاووس، ص 212 و مجلسی، پیشین، ج 45، ص 133 و شیخ عباس قمی، منتهی الامال، پیشین، ج 1، ص 765.
- ↑ . لیت اشیا خی ببدر شهدوا...
- ↑ . ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَی أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون» سوره روم، آیه/10.
- ↑ . اَظَنَنتَ یا یَزیدُ! حَیثُ اَخَذتَ عَلَینا أقطارَ الَارضِ و آفاقَ السَّماءِ فَأصبَحنَا نُساقُ کما تُساقُ الاساری، اِنَّ بنَا عَلَی اللِه هَواناً... حَسُبنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکِیل بحرانی، پیشین، ص 435 و سید محسن الامین، پیشین، ص 230 و ابن طیفور، بلاغات النساء، قم، مکتبه بصیرتی، بی تا، ص 22 و سید بن طاووس، پیشین، ص 107.
- ↑ . شهید مطهری می نویسد:مجلس عزای حسین(ع) را برای اولین بار زینب بر پا کرد.» مطهری، پیشین، ج 1، ص 333.
- ↑ . قلن بحق الله الا مررتم علی مصرع الحسین. بحرانی، ص 302 و سید محسن الامین، پیشین، ص 197 و سید بن طاووس، پیشین، ص 158.
- ↑ . سید بن طاووس، پیشین، ص 188 و ابومخنف، مقتل الحسین، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1398، ص 203 - 204 و طبری، پیشین، ج 4، ص 348.
- ↑ . مجلسی، پیشین، ج 45، ص 59 و بحرانی، پیشین، ص 303 و سید بن طاوس، پیشین، ص 160.
- ↑ . ابو مخنف، پیشین، ص 259.
- ↑ . محلاتی، ذبیح الله؛ ریاحین الشریعة، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 3، ص 110.
- ↑ . طبری، عماد الدین حسن بن علی؛ کامل بهایی، تهران، مرتضوی، 1383، ص 644 و الهی، حسن؛ زینب کبری، تهران، موسسه فرهنگی آفرینه، 1375، چاپ اول، ص 170.
- ↑ . ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ترجمه علی کرمی، قم، حاذق، 1380، ص 294.
- ↑ . جزایری، نور الدین؛ الخصائص الزینبیه، قم، مسجد مقدس جمکران، 1379، چاپ دوم، ص 77.
- ↑ . بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب اشراف، بیروت، دار الفکر، 1417، چاپ اول، ج 3، ص 217 و طبری، پیشین، ج 5، ص 390 و ابن اعثم کوفی، الفتوح، بیروت، دار الاضواء، چاپ اول، 1411، ج 5، ص 131 و موسوی مقرم، عبد الرزاق؛ مقتل الحسین، بیروت، دار الکتب الاسلامیه، 1399، ص 356.
- ↑ . جزایری، پیشین، ص 209.
منابع
نقش حضرت زینب (س) در قیام حسینی، یدالله حاجی زاده، سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام (بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی)، تاریخ بازیابی: 31 فروردین 1392.