نفس: تفاوت بین نسخهها
سطر ۹: | سطر ۹: | ||
و گاهى او را قلب مىنامند، چون حالات مختلف پيدا مىكند و گاهى عقلش مىنامند چون معلوماتى كسب مىنمايد و ادراكاتى پيدا مىكند. بنابراين ملاك فضيلت و برترى انسان بر ساير حيوانات، نفس و روح انسانى است كه از روح الهى گرفته شده است. | و گاهى او را قلب مىنامند، چون حالات مختلف پيدا مىكند و گاهى عقلش مىنامند چون معلوماتى كسب مىنمايد و ادراكاتى پيدا مىكند. بنابراين ملاك فضيلت و برترى انسان بر ساير حيوانات، نفس و روح انسانى است كه از روح الهى گرفته شده است. | ||
− | [[خداوند]]، وقتى [[آدم]] را خلق كرد، خطاب به فرشتگان فرمود: فَاذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِن رُّوحى فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ ([[سوره حجر]]: 29) چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابرش به [[سجده]] بيفتيد. | + | [[خداوند]]، وقتى [[آدم]] را خلق كرد، خطاب به فرشتگان فرمود: {{متن قرآن|فَاذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِن رُّوحى فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ}} ([[سوره حجر]]: 29) چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابرش به [[سجده]] بيفتيد. |
==حالات نفس== | ==حالات نفس== | ||
سطر ۱۵: | سطر ۱۵: | ||
نفس آدمى كه حقيقت [[انسان]] است حالات گوناگون پيدا مىكند و در هر حالى نام مخصوصى دارد. در اينجا به برخى از حالات نفس اشاره مىكنيم: | نفس آدمى كه حقيقت [[انسان]] است حالات گوناگون پيدا مىكند و در هر حالى نام مخصوصى دارد. در اينجا به برخى از حالات نفس اشاره مىكنيم: | ||
− | الف- قرآن كريم، گاهى نفس را به صفت «مطمئنه» مىخواند و مىفرمايد: يا ايَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى الى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً (سوره فجر: 27- 28) اى نفس مطمئنه! خشنود و پسنديده به سوى خدايت بازگرد. | + | الف- قرآن كريم، گاهى نفس را به صفت «مطمئنه» مىخواند و مىفرمايد: {{متن قرآن|يا ايَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى الى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً}} (سوره فجر: 27- 28) اى نفس مطمئنه! خشنود و پسنديده به سوى خدايت بازگرد. |
اين در حالى است كه انسان در اثر قرب به پروردگار، حالت اطمينان و آرامشى يافته كه جز خدا به چيزى نمىانديشد و همه چيز را مقهور و مغلوب اراده الهى مىداند به همين جهت، سختى و راحتى، غنا و فقر، بود و نبود، آرامش او را بر هم نمىزند و او خود را تسليم امر الهى مىبيند. | اين در حالى است كه انسان در اثر قرب به پروردگار، حالت اطمينان و آرامشى يافته كه جز خدا به چيزى نمىانديشد و همه چيز را مقهور و مغلوب اراده الهى مىداند به همين جهت، سختى و راحتى، غنا و فقر، بود و نبود، آرامش او را بر هم نمىزند و او خود را تسليم امر الهى مىبيند. | ||
− | ب- گاهى خداوند نفس را به صفت «لوّامه» مىخواند و مىفرمايد: وَلا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ([[سوره قيامت]]: 2) سوگند به نفس بسيار سرزنش كننده. | + | ب- گاهى خداوند نفس را به صفت «لوّامه» مىخواند و مىفرمايد: {{متن قرآن|وَلا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ}} ([[سوره قيامت]]: 2) سوگند به نفس بسيار سرزنش كننده. |
اين وقتى است كه انسان قواى حيوانى طغيانگر را مورد اعتراض و انتقاد قرار مىدهد و نمىتواند ظلم و خيانت آنها را تحمل كند. | اين وقتى است كه انسان قواى حيوانى طغيانگر را مورد اعتراض و انتقاد قرار مىدهد و نمىتواند ظلم و خيانت آنها را تحمل كند. | ||
− | ج- گاهى نيز نفس را به صفت «امّاره» مىخواند. خداوند در داستان [[حضرت يوسف]] علیه السلام وقتى كه بى گناهى او ثابت شد از زبان همسر عزيز مصر نقل مىكند، كه گفت: وَ ما ابَرِّىءُ نَفْسى انَّ النَّفْسَ لَامَّارَةٌ بِالسُّوءِ الّا ما رَحِمَ رَبّى.([[سوره يوسف]]: 53) من نفس خود را تبرئه نمىكنم، به درستى كه نفس فراوان انسان را به كارهاى زشت مىخواند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند. | + | ج- گاهى نيز نفس را به صفت «امّاره» مىخواند. خداوند در داستان [[حضرت يوسف]] علیه السلام وقتى كه بى گناهى او ثابت شد از زبان همسر عزيز مصر نقل مىكند، كه گفت: {{متن قرآن|وَ ما ابَرِّىءُ نَفْسى انَّ النَّفْسَ لَامَّارَةٌ بِالسُّوءِ الّا ما رَحِمَ رَبّى}}.([[سوره يوسف]]: 53) من نفس خود را تبرئه نمىكنم، به درستى كه نفس فراوان انسان را به كارهاى زشت مىخواند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند. |
در اينجا به حالت امّاره بودن نفس اشاره شده است و در اين حالت است كه هواها و هوسها به انسان رو مىآورد و انسانها بيشتر گرفتار اين حالت نفس هستند و غالباً مقهور و مغلوب آنند و آنچه در روايات به مبارزه با آن سفارش شده، همين حالت نفس است و چون اين حالت نفس با قواى حيوانى و خواهش هاى مادّى انسان مناسبت زيادى دارد، انسان ها غالباً اسير آن مىشوند و از اين راه سقوط مىكنند. | در اينجا به حالت امّاره بودن نفس اشاره شده است و در اين حالت است كه هواها و هوسها به انسان رو مىآورد و انسانها بيشتر گرفتار اين حالت نفس هستند و غالباً مقهور و مغلوب آنند و آنچه در روايات به مبارزه با آن سفارش شده، همين حالت نفس است و چون اين حالت نفس با قواى حيوانى و خواهش هاى مادّى انسان مناسبت زيادى دارد، انسان ها غالباً اسير آن مىشوند و از اين راه سقوط مىكنند. |
نسخهٔ ۱۸ دسامبر ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۱۹
حقيقت نفس
وجود انسان مركب از «بدن» و «روح» است؛ بدن انسان به تدريج رو به خرابى مىرود، اما روح او حقيقت او است كه بعد از زوال بدن باقى مىماند.
مرحوم ملا محسن فيض كاشانى در تعريف نفس فرموده است: نفس، گوهرى لطيف و ملكوتى است كه اين بدن جسمانى را براى رفع نيازهايش بكار مىگيرد، همان طور كه مولا خادم خودش را به انجام كارى وامىدارد و ذات و حقيقت انسان كه درك مىكند، همين جوهر ملكوتى است كه در بدن انسان داراى لشكرى جسمانى است كه اعضاى بدن است و داراى لشكرى روحانى است كه قوا و استعدادهاى انسان است و خداوند مىفرمايد: يا در نفس هاى خودتان نمىنگريد؟ گاهى اين گوهر ملكوتى روح ناميده مىشود، چون حيات بدن متوقف بر اوست.
و گاهى او را قلب مىنامند، چون حالات مختلف پيدا مىكند و گاهى عقلش مىنامند چون معلوماتى كسب مىنمايد و ادراكاتى پيدا مىكند. بنابراين ملاك فضيلت و برترى انسان بر ساير حيوانات، نفس و روح انسانى است كه از روح الهى گرفته شده است.
خداوند، وقتى آدم را خلق كرد، خطاب به فرشتگان فرمود: فَاذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِن رُّوحى فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ (سوره حجر: 29) چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابرش به سجده بيفتيد.
حالات نفس
نفس آدمى كه حقيقت انسان است حالات گوناگون پيدا مىكند و در هر حالى نام مخصوصى دارد. در اينجا به برخى از حالات نفس اشاره مىكنيم:
الف- قرآن كريم، گاهى نفس را به صفت «مطمئنه» مىخواند و مىفرمايد: يا ايَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى الى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً (سوره فجر: 27- 28) اى نفس مطمئنه! خشنود و پسنديده به سوى خدايت بازگرد.
اين در حالى است كه انسان در اثر قرب به پروردگار، حالت اطمينان و آرامشى يافته كه جز خدا به چيزى نمىانديشد و همه چيز را مقهور و مغلوب اراده الهى مىداند به همين جهت، سختى و راحتى، غنا و فقر، بود و نبود، آرامش او را بر هم نمىزند و او خود را تسليم امر الهى مىبيند.
ب- گاهى خداوند نفس را به صفت «لوّامه» مىخواند و مىفرمايد: وَلا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (سوره قيامت: 2) سوگند به نفس بسيار سرزنش كننده.
اين وقتى است كه انسان قواى حيوانى طغيانگر را مورد اعتراض و انتقاد قرار مىدهد و نمىتواند ظلم و خيانت آنها را تحمل كند.
ج- گاهى نيز نفس را به صفت «امّاره» مىخواند. خداوند در داستان حضرت يوسف علیه السلام وقتى كه بى گناهى او ثابت شد از زبان همسر عزيز مصر نقل مىكند، كه گفت: وَ ما ابَرِّىءُ نَفْسى انَّ النَّفْسَ لَامَّارَةٌ بِالسُّوءِ الّا ما رَحِمَ رَبّى.(سوره يوسف: 53) من نفس خود را تبرئه نمىكنم، به درستى كه نفس فراوان انسان را به كارهاى زشت مىخواند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند.
در اينجا به حالت امّاره بودن نفس اشاره شده است و در اين حالت است كه هواها و هوسها به انسان رو مىآورد و انسانها بيشتر گرفتار اين حالت نفس هستند و غالباً مقهور و مغلوب آنند و آنچه در روايات به مبارزه با آن سفارش شده، همين حالت نفس است و چون اين حالت نفس با قواى حيوانى و خواهش هاى مادّى انسان مناسبت زيادى دارد، انسان ها غالباً اسير آن مىشوند و از اين راه سقوط مىكنند.
صفات نفس
نفس انسان داراى صفاتى است كه بعضى از آنها مختص حيوانات است و برخى مخصوص فرشتگان. از تركيب و اجتماع اينهاست كه حقيقت انسان از حيوانات و فرشتگان متمايز مىشود و كمال و نقص انسان و سعادت و شقاوتش به كيفيت ارتباط اين صفات بستگى دارد اگر صفات حيوانى انسان مطيع صفات ملكوتى او شود، سعادتمند است و اگر صفات ملكوتى فرمانبر صفات حيوانى او گردد، بدبخت و شقاوتمند خواهد بود.
مرحوم فيض كاشانى درباره تركيب صفات مختلف در انسان مىفرمايد: «انسان در تركيب و خلقتش چهار جزء دارد و در نتيجه داراى چهار صفت است كه عبارتند از صفات: درندگى، حيوانى، شيطانى و ربانى. از جهت اين كه غضب بر او مسلط مىشود، افعال درندگان را كه دشمنى و بغض و هجوم بر مردم و زدن ديگرى است انجام مىدهد و از جهت آن كه شهوت بر او غلبه مىكند، كارهاى حيوانات مثل زيادهطلبى و حرص و شهوت جنسى و غيره به او روى مىآورد و از جهت آن كه خود امرى الهى است، همان طور كه خداوند مىفرمايد: «قُلِ الرُّوحُ مِنْ امْرِ ربّى» ادعاى ربوبيت دارد... و از جهت آن كه در شناخت و ادراكش از حيوانات ممتاز مىشود، در حالى كه در غضب و شهوت با حيوانات شريك است، صفت شيطانيت دارد يعنى موجود شرورى مىشود كه شناخت و ادراك خود را صرف پيدا كردن راههاى حيله و خدعه مىكند و شرّ را مانند خير نشان مىدهد و هر انسانى جزئى از اين صفات چهارگانه را دارد و مجموع اين صفات، در قالب انسان به صورت خوك و سگ و شيطان و حكيم است. خوك همان شهوت است و سگ همان غضب و شيطان تحريك كننده شهوت خوك و غضب سگ و حكيم همان عقل است كه مأمور است تأكيد شيطان را دفع كند».[۱]
تمام فضائل اخلاقى و صفات نيك و نيز همه رذايل و صفات زشت، از همين چهار صفت انسان سرچشمه مىگيرند و در واقع شاخههاى فرعى آنها هستند.
پانویس
- ↑ الحقائق، ص 45.
منابع
اصول اخلاق فردى، علی اصغر الهامی نیا و همکاران.