افشاریه: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | سلسله افشاریه | |
− | در | + | «افشاریان» یک سلسله ترکتبار ایرانی بود که در بین سالهای ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۹ شمسی (۱۲۱۰–۱۱۴۸ قمری)، بر [[ایران]] حکومت میکرد. این سلسله توسط نادرشاه افشار و با کشتن دومین شاه هوتکیان اشرف افغان و خلع شاه [[صفویه|صفوی]] از سلطنت، بنیان نهاده شد. |
− | + | در دوران حکومت نادرشاه، ایران به پهناورترین قلمروش از زمان سقوط شاهنشاهی ساسانی رسید. نادرشاه بر تمامی یا بخشهایی از کشورهای کنونی ایران، ارمنستان، گرجستان، [[جمهوری آذربایجان]]، [[افغانستان]]، [[تاجیکستان]]، [[بحرین]]، [[ترکمنستان]]، [[ازبکستان]]، [[پاکستان]]، [[عراق]]، [[کویت]]، [[ترکیه]]، [[امارات متحده عربی]] و [[عمان]] تسلط داشت. با مرگ او، امپراتوری وی به سرعت از هم فروپاشید و میان زندیان، درانیها و خانات قفقاز تقسیم شد، درحالی که تنها بخشهایی از [[خراسان]] تحت حکومت بازماندگان نادرشاه باقی ماند. در نهایت، به سال ۱۷۹۶ میلادی، مصادف با سال ۷۵_۱۱۷۴ شمسی، آغامحمدخان قاجار با فتح خراسان و از بین بردن بازماندگان نادر شاهرخ میرزا، مجدداً ایران را یکپارچه کرد و یک شاهنشاهی ایرانی جدید را پایه گذاشت. | |
− | + | نام سلسله افشار از نام ایل افشار، یکی از قبایل ترکمان در شمال شرقی ایران، گرفته شدهاست. ایل افشار اوایل سده هفدهم میلادی، توسط شاه عباس یکم صفوی و برای دفاع از مرزها در برابر ازبکها، از آذربایجان به مناطق شمال شرقی کوچانده شده بودند. | |
− | نادر | + | == به حکومت رسیدن نادر == |
+ | نادرشاه افشار در سال ۱۰۶۶ خورشیدی در ایل افشار (یکی از قبایل ترکمان) در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم میشد: یکی قاسملو و دیگری قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو جای داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند. | ||
− | + | هرگاه حکومتِ مرکزی در ایران رو به زوال مینهاد و روزگارِ «ملوک الطوایفی» میرسید، رهبری نیرومند از عشایر از فرصت بهره میجُست و نفوذِ خویش را گسترش میداد و با حمله به راههای بازرگانی یا تأمینِ امنیتشان قدرتِ خویش را میافزود. او بایست نهایتاً آن اندازه سرباز، سلاح، پول و وفاداریِ کسانی که امنیتشان را تأمین کرده بود، بهدست میآورْد تا بتواند با بازماندگانِ حکومتِ پیشین به مبارزه برخیزد و موفق شود. او میبایست منافع را فراگروهی و فراعشیرهای میدید و آنها را تأمین و محکم میکرد. نادر از سال ۱۱۳۹ ه.ق/۱۷۲۶ م، دقیقاً چنین کرده بود و بهعنوان تهماسبقلی خان، اقداماتش مشروعیت داده شد و در دورهٔ پاکسازیِ ایران از دشمنانِ حکومت صفوی، از جانبِ اکثریتِ ایرانیان حمایت میشد. او زحمت بسیاری کشید تا مانعِ اختلالِ خلعِ تهماسب در مقولهٔ مشروعیت شود. او کوشید تا نشان دهد که نسبت به این مشروعیت بیاحترامی نمیکند. عزلِ تهماسب بهخاطر اثباتِ این موضوع بود که حفظِ مشروعیت، بهای بسیار سنگینی دارد. عباس سوم بهعنوان نمادِ مشروعیت، چندان ارزشمند نبود و تواناییِ ایستادگی در برابر نادر را نداشت. | |
+ | |||
+ | با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند (۱۱۳۵ ه.ق). نادر پس از استحکام موقعیتش در مرو توانست مشهد را با کمک نیروهای شاه طهماسب دوم به تصرف درآورد. پس از دفع شر افغانها توسط نادر، طهماسب فرمان ایالات خراسان، کرمان و مازندران را به او داد و همچنین دو خواهرش را به ازدواج او درآورد. در غیاب نادر، شاه طهماسب دوم فرصت را برای ابراز وجود خود غنیمت شمرد و برای بازپسگیری سرزمینهای اشغالی غرب ایران به سوی تبریز حرکت کرد ولی به دلیل اینکه از تجربهٔ واقعی برای کارگردانی در میدان جنگ بهرهمند نبود و همچنین کمبود تدارک آذوقه کافی، در ایروان از نیروهای عثمانی شکست خورد. | ||
+ | |||
+ | نادر از شکست شاه طهماسب دوم برای تحریک احساسات و تهییج مردم علیه او استفاده کرد. سرانجام نادر برای مقابله با عثمانی از خراسان حرکت کرد و در [[قم]] توقف نمود. شاه از ترس خود در [[اصفهان]] ماند و نادر را همراهی نکرد. نادر با شکایت اطرافیان شاه راه خود را به سوی اصفهان کج کرد. در ۱۷ [[ماه ربیع الاول|ربیعالاول]] ۱۱۴۵ ه.ق طهماسب را از سلطنت عزل و کودک شیرخواره او را به عنوان عباس سوم جانشین او کرد و خود نادر به عنوان نایبالسلطنه، زمامدار واقعی ایران شد. | ||
+ | |||
+ | نادر در هشتم ماه [[رمضان]] ۱۱۴۸ به ساحل رود ارس آمد و در صحرای مغان اردو زد و در آنجا و در روز ۲۴ ماه [[ماه شوال|شوال]] ۱۱۴۸ به ازای پنج شرط به پادشاهی انتخاب شد، که آن شروط عبارت اند از: | ||
+ | |||
+ | * ایرانیان از عقاید گذشته خود نسبت به [[اهل سنّت]] دست بردارند تا اهل سنّت، مذهب [[شیعه]] جعفری را همچون مذاهب چهارگانه اهل سنت و به عنوان پنجمین آنها بشمارند. | ||
+ | * در خانه [[کعبه]] که ارکان اربعه آن به ائمّه مذاهب اربعه سنّت تعلّق دارد یک رکن نیز به امام جعفری تعلق بگیرد. | ||
+ | * هر ساله از طرف [[ایران]] امیر حاجی تعیین شود که مانند امرای حجاج [[شام]] و [[مصر]] حجّاج ایرانی را به کعبه ببرند و دولت عثمانی با او نیز مانند امرای حاجّ دیگر معامله نماید. | ||
+ | * اسرای طرفین آزاد شوند و خرید و فروش ایشان موقوف گردد. | ||
+ | * سفیری از هر یک از دو دولت در پایتخت یکدیگر باشند و امور دو مملکت را بر وفق مصلحت فیصل دهند. | ||
+ | |||
+ | == اقدامات نادر پس از سلطنت == | ||
+ | نادر شاه پس از ختم مجلس مغان برای تنبیه ایل بختیاری که پیوسته در سرکشی بودند به اصفهان آمد و به یاری سپاهیان اصفهان و کهگیلویه، بر علیمراد خان چهارلنگ، سرکرده این طایفه غالب و مسلّط گردید و در جمادیالثانی ۱۱۴۸ به اصفهان برگشت. | ||
+ | |||
+ | او پس از قلع و قمع یاغیان بختیاری موقع را برای استرداد قندهار و رسانیدن سرحدات کشوری به مرزهای طبیعی آن مناسب دید. | ||
+ | |||
+ | پس از رسیدن نادر به پای حصار قندهار چون دانست که گشودن آنجا به حمله میسّر نیست تصمیم گرفت که با طول دادن محاصره محصوران را از پا درآورد و قندهار در ۲۳ ذی الحجّه ۱۱۵۰ فتح شد. | ||
+ | |||
+ | نادر از زمان فتح اصفهان تا این تاریخ چند بار سفرایی به دهلی فرستاده و از محمّد شاه تجدید روابط حسنه سابق و جلوگیری از ورود افغانهای غلجایی را به خاک هند خواستار شده و هر بار از محمّد شاه جوابهایی غیرمطلوب شنیده بود حتّی در دفعه آخر یعنی در ۱۱۵۰ ق. محمّد شاه سفیر نادر را اجازه مراجعت نداد و قریب یک سال او را بیهوده در دهلی معطّل کرد. | ||
+ | |||
+ | در اوایل سال ۱۱۵۱ ق. چون نادر از برنگشتن سفیر خود متغیّر بود فرمانی مؤکّد به دهلی پیش او فرستاد که به عجله به ایران برگردد و خود او به فتح غزنین و کابل نائل آمد. نادر پس از تسخیر این نقاط و هفت ماه اقامت در کابل چون باز در جواب پیغامهای خود به محمّد شاه بیاعتنائی دید به سمت جلالآباد حرکت نمود و پس از تسخیر معابر هند شمال غربی در ماه رمضان داخل در جلگه پنجاب شد. نادر سرانجام در ۱۵ [[ماه ذی القعده|ذیالقعده]] در جلگه کرنال، لشکریان بیشمار محمّد شاه را شکست داد. | ||
+ | |||
+ | کشتار دهلی | ||
+ | |||
+ | در روز یازدهم ذی الحجّه بین عدهای از اهالی شهر و چند تن سپاهی نادر نزاع درگرفت و بین مردم شهرت یافت که محمّد شاه نادر را در مهمانی مسموم کرده. انتشار این خبر اهل دهلی را بشورش واداشت و جمعی از سپاهیان نادری در این شورش به قتل رسیدند. صبح روز بعد چون نادر فهمید که قریب ۷۰۰ کس از همراهان او به قتل رسانده و احدی از امرای هند هم در کار خواباندن انقلاب اقدامی ننموده حکم قتلعام دهلی را صادر کرد و لشکریان او از سه ساعت از روز گذشته تا چهار بعد از ظهر باین حرکت که در نتیجه آن قسمت مهمّی از شهر سوخت و قریب به ۰۰۰، ۲۰ تن کشته شدند مشغول بودند. عاقبت نادر به شفاعت محمّد شاه و نظام الملک و قمر الدّین خان به قطع کشتار امر داد و بقیّه مردم را عفو نمود. محمّد شاه حکم کرد که در تمام ممالک او بنام نادر سکّه و خطبه را جاری سازند و امرا و اعیان هر کدام از جواهر و نقدینه پیشکشی قابلی تقدیم نادر نمایند. ایشان هم به میل یا عنف اطاعت کردند و از این ممرّ بالغ بر ۱۵ کرور نصیب نادر گردید. قیمت نفایسی را که نادر از هند بدست آورده از ۰۰۰، ۵۰۰، ۸۷ لیره انگلیسی تا ۰۰۰، ۰۰۰، ۳۰ لیره تخمین زدهاند و از آن جمله بودهاست تخت طاووس و قطعه الماس معروف کوه نور. نادر بتمام سران سپاه خود و امرای هند انعامهای لایق داد و مالیات سه ساله ایران را بخشید (اگرچه این قسمت را بعدها بزور از مردم پس گرفت) و بدست خود تاج سلطنت را بر سر محمّد شاه گذاشت محمّد شاه هم ممالک طرف مغرب سند یعنی غزنین و کابل و قسمتی از پنجاب را بنادر واگذاشت و پادشاه ایران پس از پنجاه و هفت روز اقامت در دهلی در ۷ صفر ۱۱۵۲ به طرف سند حرکت نمود. | ||
+ | |||
+ | حمله به خیوه | ||
+ | |||
+ | نادر در شعبان ۱۱۵۳ بر خیوه دست یافت ایلبارس خان را گرفت و حکم به قتلش داد و یکی از نوادگان چنگیز را به حکومت آنجا گماشت. سپس به مشهد آمد و به تهیّه سپاه برای سرکوبی لزکیها که برادرش ظهیر الدّوله را کشته بودند مشغول شد. | ||
+ | |||
+ | نادر در دوّم محرّم ۱۱۵۴ از مشهد به عزم داغستان حرکت نمود و در موقعیکه از خیابان بین جنگلهای سوادکوه میگذشت در ۲۸ صفر تیری از پشت درخت بر او انداختند. تیر بر کلاه نادر خورد و او نمرد. او بعد از آن اتفاق خیالش پریشان شد و همانجا پسرش را کور کرد. | ||
+ | |||
+ | حمله به داغستان | ||
+ | |||
+ | این ضربت سخت خیال نادر را پریشان کرد و رضا قلی میرزا را که در رکاب بود در طهران گذاشت و خود به داغستان رفت در این سفر اگرچه بعضی از رؤسای طوایف لزکی از در اطاعت درآمدند لیکن غالب سکنه داغستان به قلل جبال پرارتفاع پناه گرفتند و از هر طرف به تعرّض اردوی نادر دست زدند و لطمات بسیار به ایشان وارد آوردند حتّی موقعی به خیمه خود نادر نیز تعرّض رساندند. در رمضان ۱۱۵۴ موقعیکه نادر هنوز در داغستان بود غلامی را که مرتکب انداختن تیر در جنگل سوادکوه شده بود بخدمت او آوردند. نادر او را کور کرد. شخصی بنام سام میرزا که به ادّعای فرزندی شاه سلطان حسین در آذربایجان به سلطنت طلبی برخاسته و محمّد خان پسر سرخای خان لزگی و خوانین دربند و داغستان را با خود همدست نموده بود. نادر توسّط نصر اللّه میرزا و چند تن از سرداران خود انقلاب این حدود را بالاخره خواباند و سام میرزا در ذیالقعده ۱۱۵۶ دستگیر گردید. | ||
+ | |||
+ | جنگ سوم نادر با عثمانی ها | ||
+ | |||
+ | جنگ سوم نادر با عثمانیها | ||
+ | |||
+ | رجال عثمانی پس از اطّلاع بر شرایط نادر چهار مادّه آن را پذیرفتند ولی از قبول مذهب جعفری به عنوان خامس مذاهب سنّت استنکاف کردند و آن را بدعت در دین دانستند نادر در نامه مؤدّبانهای که به سلطان عثمانی نوشت به او فهماند که اگر بیش از این در پذیرفتن شرایط او تعلّل رود به خاک عثمانی حمله خواهد کرد و شرایط خویش را به زور خواهد قبولاند. نادر در اوایل سال ۱۱۵۶ به صحرای مغان آمد و از آنجا برای حمله به خاک عثمانی توپخانه خود را به کرمانشاه فرستاد. احمد پاشا والی بغداد از در صلح خواهی درآمد ولی نادر که خیالش تحمیل شرایط خود بر باب عالی بود به تصرّف عتبات و کرکوک و موصل پرداخت دولت عثمانی در اواخر سال ۱۱۵۶ از نادر تقاضا کرد که دست از جنگ بردارد تا طرفین بار دیگر در باب مسائل مذهبی به مذاکرات بپردازند نادر به وان برگشت و قرار شد که از طریق سیاسی حلّ اختلاف به عمل آید. در اوایل ۱۱۵۸ به نادر خبر رسید که محمّد یکن پاشا با چندین سرعسگر لشکر فراوانی از سمت ارزروم و قارص و دیار بکر و موصل عازم حمله به ایران است. یکن پاشا با ۰۰۰، ۱۵۰ سوار و ۰۰۰، ۴۰ پیاده به مراد تپه رسید و جنگ در یازدهم رجب ۱۱۵۸ شروع شد. نادر، یکن پاشا و سپاهیان او را محاصره کرد و راه آذوقه را بر ایشان بست و در این هنگام به او خبر رسید که نصر اللّه میرزا هم در نزدیکی موصل به فتح بزرگی نایل آمده. یکن پاشا در محاصره مرد و رشته نظم لشکریانش از هم گسیخت و ۰۰۰، ۱۲ تن از ایشان در معرکه کشته شدند و توپخانه و ۰۰۰، ۵ اسیر از آن لشکر به دست سپاه نادری افتاد.[۳۵] از جانب خود میرزا مهدی خان منشی الممالک استرآبادی و مصطفی خان شاملو را به استانبول فرستاد و ایشان در دهم محرّم ۱۱۶۰ بین دولت ایران و عثمانی به شرایط ذیل عهدنامهای بستند: ۱- حدود مملکتین همان حدودی باشد که در ۱۰۴۹ بین سلطان مراد چهارم و شاه صفی مقرّر شده. | ||
+ | |||
+ | 1- طرفین از این به بعد از دشمنی و اقدام به امور منافی صلح خود داری نمایند. | ||
+ | |||
+ | 2- پاشایان عثمانی حجّاج ایرانی را سالم از محلّی به محلّ دیگر برسانند. | ||
+ | |||
+ | 3- طرفین سفرایی بمدّت سه سال به خرج طرف مقابل به پایتخت یکدیگر بفرستند. | ||
+ | |||
+ | 4- حکّام سرحدّی از حرکات منافی دوستی دست بردارند، اهالی ایران از سبّ خلفا خودداری کنند. | ||
+ | |||
+ | 5- مأمورین دو طرف از تجّار یکدیگر باج و خراج خلاف قاعده مطالبه ننمایند. | ||
+ | |||
+ | شورش محمد تقی خان شیرازی | ||
+ | |||
+ | شورش محمّد تقی خان بیگلربیگی فارس بود در ۱۱۵۶ که در طی حمله بعمان با سرداران همراه خود نساخته و از استقلال دم زده بود. نادر محمّد حسین خان قرخلو را به تنبیه او فرستاد و این سردار شیراز را مسخّر و محمّد تقیخان را دستگیر نمود و او را کور و مقطوع النسل ساخت. | ||
+ | |||
+ | شورش های دیگر | ||
+ | |||
+ | شورش محمد حسن خان قاجار در استرآباد در ۱۱۵۶ - شورش حاجی خان میمنه در بلخ - شورش شاهقلی خان قاجار در مرو - شورش سیستان - شورش اکراد خبوشان. | ||
+ | |||
+ | قتل نادر | ||
+ | |||
+ | به تحریک علی قلی میرزا و به همدستی صالح خان رئیس قراولان چند تن از امراء قاجار و افشار به اتفاق همهٔ کشیکان سراپردهٔ نادر در خیمهٔ او داخل شدند و در شب ۱۱ جمادیالثانی ۱۱۶۰ او را کشتند. | ||
+ | |||
+ | عادل شاه | ||
+ | |||
+ | پیش از سلطنت | ||
+ | |||
+ | علیقلیخان ملقب به عادلشاه پسر ابراهیمخان ظهیرالدوله و برادرزاده نادرشاه بود که در بسیاری از لشکرکشیهای نادر حضور داشت. شجاعت و جنگجویی وی باعث شد تا همواره مورد توجه نادر باشد. در آشوبهای اواخر دوران پر قتل و غارت نادر او از طرف وی مأمور سرکوب شورشیان سیستان شد و از آنجاییکه نادر در اواخر عمر نسبت به همه اطرافیان سوءظن پیدا کرده بود، تهماسب قلیخان جلایر را به همراهی علیقلیخان به سیستان گماشت اما در مسیر راه سیستان علیقلیخان یاغی شد و علیه نادر شورید. چندی از طغیان او نگذشته بود که نادر به دست عدهای از درباریان به قتل رسید. | ||
+ | |||
+ | دوران پادشاهی | ||
+ | |||
+ | پس از رسیدن خبر قتل نادر به عادلشاه، او ابتدا اریکه قدرت نادر یعنی کلات و خزاین عظیم آن را تسخیر کرد. سپس تمام فرزندان نادر از جمله ولیعهد وی رضاقلی میرزا را به قتل رساند و تنها کسی که از این جریان جان سالم به در برد شاهرخ میرزا، بزرگترین فرزند رضاقلی میرزا بود. پس از آن عادلشاه در بیست و هفتم جمادیالثانی ۱۱۶۰ هجری در مشهد بر تخت سلطنت نشست و لقب علیشاه یا عادلشاه را عنوان خود ساخت و برای جلب رضایت مردم دست به بذل و بخششهای بیاندازه از خزاین نادر زد. دوران حکومت یازدهماهه عادلشاه با دو واقعه مهم روبروست، یکی طغیان محمدحسنخان قاجار و دیگری قیام برادر کوچتر عادلشاه، ابراهیمخان که توسط عادلشاه حکمرانی نواحی مرکزی، جنوبی و غربی ایران به او سپرده شده بود. عادلشاه که در سرکوب شورش برادرش ناتوان گردید با تعدادی از همراهان خود به تهران فرار کرد اما طرفداران ابراهیمخان وی را در تهران دستگیر کردند و به برادرش تحویل دادند و ابراهیمخان نیز مانند سیاست نادر، عادلشاه را کور کرد و خود بر تخت شاهی نشست. | ||
+ | |||
+ | ابراهیمشاه | ||
+ | |||
+ | ابراهیمشاه همراه نادر در نبرد با ترکان عثمانی حضور داشت و در جریان شورشهای اواخر عهد نادر نقش مهمی در سرکوبی آنها داشت، از جمله توانست شورش سام میرزا در اردبیل را سرکوب کند. در زمان پادشاهی کوتاه مدت عادلشاه از سوی برادر، حاکم نواحی مرکزی، جنوبی و غربی بود. مبارزه پنجماهه عادلشاه با محمدحسنخان قاجار به ابراهیمشاه فرصت داد تمام تدارکات خود را برای شورش علیه برادر فراهم کند. ابراهیمشاه توانست طی یک شورش علیه عادلشاه او را منهدم کند و خود قدرت را به دست گیرد. شیوه حرکت سیاسی ابراهیمشاه به این صورت بود که تحت این شعارها که عادلشاه فردی بیلیاقت است و از راه و رسم مملکتداری آگاهی ندارد بر بیرغبتی سران خراسان برای سرکوب وی بیفزاید و از طرف دیگر اصلانخان پسرعمه نادر که بر آذربایجان فرمان میراند با سیهزار ارتش برای حمایت ابراهیمشاه به اردوی وی پیوست و به این ترتیب این گروه هماهنگ توانستند شکست سختی بر عادلشاه وارد آوردند. نگرانی عمده ابراهیمشاه در این زمان شاهرخ میرزا در خراسان بود چون بزرگان خراسان در حمایت از شاهرخ میرزا در مقابل ابراهیمشاه برآمدند؛ بنابراین او از رسیدن به تخت شاهی در مشهد ناامید شد و در سال ۱۱۶۱ در تبریز به تخت شاهی نشست. از تبریز ابراهیمشاه لشکری برایم منهدم کردن شاهرخ به سوی خراسان گسیل کرد اما در میانههای راه لشکران ابراهیمشاه که از جنگ و خونریزی خسته شده بودند او را رها کردند و ابراهیمشاه در نهایت به اسارت نیروهای شاهرخ میرزا درآمد و توسط شاهرخ همانند برادرش کور شد. | ||
+ | |||
+ | شاهرخشاه | ||
+ | |||
+ | شاهرخشاه یا شاهرخ میرزا چهارمین و آخرین شاه افشاریان بود. چون نسب متمایزی داشت و از طرف مادر نواده سلطان حسین صفوی بود، نادر او را از کودکی محترم میشمرد. اگر چه پس از عادلشاه، ابراهیمشاه خواستار جانشینی وی در خراسان بود اما بزرگان مشهد شاهرخ را به سال ۱۱۶۱ به تخت پادشاهی نشاندند. چون شاهرخ شاهی بود کم سن و بیتجربه، بازیچهای شد در دست بزرگان خراسان. اندکی از جلوس شاهرخ در مشهد نگذشته بود که میر سید محمد مقبولی آستان قدس که از زمان نادر عهدهدار این سمت بود مدعی سلطنت شد و با نام سلیمان ثانی بر تخت نشست اما پس از چهل روز علمای مشهد وی را از تخت شاهی خلع کردند و دوباره شاهرخ را به جلوس نشاندند. از آنجا که شاهرخ توسط امرای ایرانی نابینا شده بود و توانایی اداره کشور را نداشت. فریدونخان گرجی را به نیابت سلطنت خود معین کرد. فریدونخان تا وقتی که پسران شاهرخ، نصرالله میرزا و نادر میرزا رسیدند در آن شغل برقرار بود. در سال هزار و صد و شصت وسه هجری قمری سپاه پنجاه هزار نفری افشاریه در جنگ کهیز از سپاهیان تحت امر علی مردان خان بختیاری که از سرداران نادرشاه بود شکست خوردند و اصفهان بدست بختیاریها افتاد در سال بعد نیز نیروهای دوازده هزار نفری افشاریه در منطقهٔ کامفیروز فارس از بختیاریها به فرماندهی علی مردان خان شکست خوردند و فارس و بنادر خلیج فارس نیز به تصرف بختیاریها درآمد و مناطق تحت تسلط افشاریان به خراسان محدود شد نادر میرزا آخرین بازمانده سلسله افشاریه بود که توسط فتحعلیخان قاجار کشته شد. | ||
+ | |||
+ | سیاستهای دینی | ||
+ | |||
+ | از دوران صفوی، تشیع در ایران به دین رسمی تبدیل گردید و خود نادرشاه نیز در ابتدا یک شیعه بود؛[۴۸] اما پس از به قدرت رسیدن او، به سنیگری رو آورد.[۴۹] او معتقد بود که تشیع باعث ایجاد درگیری میان ایران و عثمانی میشود و ارتش وی نیز متشکل از نیروهای سنی و شیعه (و همچنین گروهی از مسیحیان) بود.[۵۰][۵۱] نادر بر این باور بود که ایران نیاز دارد تا به دینی درآید که در میان سنیها قابل قبولتر باشد تا بدین طریق، از ایجاد درگیری جلوگیری شود. در همین رابطه، او تصمیم گرفت تا مذهب جعفری را به دین رسمی ایران تبدیل کند. وی همچنین بسیاری از احکام شیعه نظیر دشنام دادن به سه خلیفه اول که در میان سنیها توهینآمیز مینمود را ممنوع اعلام کرد. | ||
+ | |||
+ | دربارهٔ دینی که خود نادر به آن اعتقاد داشت، نظر قطعیای وجود ندارد. ژوسه، پزشک شخصی نادرشاه، از این مینویسد که بسیار سخت است دینی که او به آن باور دارد را مشخص کرد و حتی دوستانش اعتقاد دارند که او به هیچ دینی معتقد نیست. در جریان مذاکرات صلح با عثمانی، نادر از قسطنطنیه خواست تا مذهب جعفری را به عنوان مذهب پنجم اسلام به رسمیت بشناسد تا بدین طریق، ایرانیان بتوانند به حج بروند. هرچند این درخواست توسط باب عالی رد شد، اما آنان به حجاج ایرانی اجازه سفر به مکه را دادند. | ||
+ | |||
+ | نادرشاه همچنین امیدوار بود که با تضعیف تشیع، محبوبیت سلسله صفوی در میان مردم را کاهش دهد. شاه حتی زمانی که بالاترین مقام مذهبِ تشیع از صفویان حمایت کرد، دستور داد تا او را خفه کردند. معروف است که او کلاه چهارگوشهای که به کلاه نادری معروف گردید را بر سر میگذاشت که هر کدام از آن گوشهها، نشانه یکی از خلفای راشدین بود. | ||
+ | |||
+ | فهرست شاهان افشار | ||
+ | |||
+ | نادرشاه افشار (از سال ۱۱۱۵ تا سال ۱۱۲۶ خورشیدی) | ||
+ | |||
+ | رضاقلی میرزا افشار (از سال ۱۱۱۵ تا سال ۱۱۱۹ خورشیدی) بهعنوان نایبالسلطنه حکم پادشاهی داشت. | ||
+ | |||
+ | نصرالله میرزا افشار (از سال ۱۱۱۹ تا سال ۱۱۲۶ خورشیدی) بهعنوان نایبالسلطنه حکم پادشاهی داشت. | ||
+ | |||
+ | عادلشاه افشار (از سال ۱۱۲۶ تا سال ۱۱۲۷ خورشیدی) | ||
+ | |||
+ | ابراهیمشاه افشار (ازسال ۱۱۲۷ تا سال ۱۱۲۸ خورشیدی) | ||
+ | |||
+ | شاهرخشاه افشار (ازسال ۱۱۲۸ تا سال ۱۱۲۹ خورشیدی) دوره دوم (از سال ۱۱۳۰ تا ۱۱۷۵ خورشیدی) حاکم مشهد، | ||
+ | |||
+ | نصرالله میرزا دوم (از سال ۱۱۴۷ تا سال ۱۱۶۰ خورشیدی) بهعنوان نایبالسلطنه حکم پادشاهی داشت. | ||
+ | |||
+ | نادر میرزا افشار (از سال ۱۱۶۰ تا سال ۱۱۷۵ خورشیدی) بهعنوان نایبالسلطنه حکم پادشاهی داشت. | ||
+ | |||
+ | ==به حکومت رسیدن نادر== | ||
+ | |||
+ | در سال 1148 هـ.ق [[ایران]] پس از سیزده سال اسارت و اشغال ایالات خود (پس از انقراض [[صفویه]])، بار دیگر تمامیت و وحدت خود را بازیافت، دست سلطه دشمنان خارجی از مرزها و ملت ایران کوتاه شده بود و نادرقلی میرزا، توانست در کمترین زمان ممکن و با سعی و تلاش بی نظیر به نیاز بر حق مردم ایران پاسخی درست و درخور دهد. | ||
+ | |||
+ | اما این تظاهر بر کناره گیری از قدرت، با مجموع رفتارهای جاهطلبانه و اندیشه های بلند پروازانه ای که از آغاز فعالیت خود نشان داده بود چندان همخوانی نداشت. پیوستن به شاه طهماسب بیشتر از آن روی بود که برای وی و کسانی چون فتحعلی خان قاجار همچون پلکان ترقی برای کسب قدرت می نمود. | ||
+ | |||
+ | به همین دلیل خیلی زود برای کسب استقلال در قدرت درصدد حذف رقبا برآمد و از آن پس زنجیره حوادث نیز به وی کمک کرد تا طهماسب را خلع کند و کودک شیرخواره وی را که عملاً مزاحمتی برای وی نداشت بر تخت نشاند. از این زمان بود که به روایت محمدکاظم وزیر مرو «داعیه جلوس سلطنت» را در سر پروراند.<ref>مروی: عالم آرا، 441.</ref> | ||
− | + | نادر با پیروزی های درخشان و کم نظیری که برای مردم ایران بدست آورده بود، خود را شایسته تر از هر فرد دیگری برای نشستن بر اورنگ سلطنت می دید. از این رو با وجود توانایی و داشتن اقتدار و قدرت کافی برای تاجگذاری، همچنان که سایر بنیانگذاران سلسله ها چنین بودند، می پنداشت که مردم به عنوان قدرشناسی انتخاب او را به سلطنت خواهند پذیرفت و دین خود را نسبت به وی ادا خواهد کرد، به همین دلیل ترجیح داد طی شرایطی که از پیش فراهم آورده بود، بدست آنان بر تخت نشیند. بنابراین فرارسیدن [[عید فطر]] را بهانه ای برای گردهمایی کلیه بیگلربیگیان و حکام و ریش سفیدان ایالات در «دشت مغان» قرار داد. | |
− | + | مجموع امکانات تدارک شده برای اسکان و پذیرایی مهمانان و قشون، حاکی از حضور یکصد هزار نفر در دشت مغان بود.<ref>استرآبادی: جهانگشا، 268؛ مالکم درباره تعداد حاضرین می نویسد که اگر لشکریان نیز داخل این عدد باشند، شاید اغراق آمیز نباشد. تاریخ ایران، جلد دوم، 32.</ref> | |
− | در | + | «به حساب گرفتن مردم» برای انتخاب فرمانروا، اگر چه در نوع خود تا این زمان بی سابقه بود، با دستوری که برای تهیه صدهزار خلعت برای پاداش و «دوازده هزار کنده و دو شاخه» از آلات شکنجه و حبس زندانیان<ref>محمدکاظم مروی در جمله ی استفاده از آن را ذکر می کند «در کنده و دو شاخه محبوس خواهد داشت»، عالم آرا، 454؛ «احوال نادرشاه» حدیث نادرشاهی، 27.</ref> برای تهدید و تنبیه صادر شده بود، این مجلس را سخت فرمایشی می نمود. |
− | + | در جلسه ای رسمی، نادر با بیان خدمات ارزشمند خود، سخن از انتخاب فردی از خاندان [[صفویه|صفوی]] به عنوان پادشاه به میان آورد. حضار با دریافت نیات واقعی وی، «پادشاهی را حق» او دانستند.<ref>استرآبادی: جهانگشا، 268؛ محمدکاظم وزیر مرو به ظرافت و زیرکی به روایت واقعیت می پردازد و می نویسد که اطرافیان نادر از جمله طهماسب خان وکیل الدوله، احمدخان مروی و حسنعلی خان معیرباشی در میان مدعوین به هدایت نظر افراد به قبول پادشاهی نادر پرداخته بودند و تا «مدت سه چهارم یوم که خوانین استفسار می نمودند همگی این جواب را می دادند و اکثراً می گفتند که مگر چاره ای جز راضی شدن داریم؟ به مجردی که قسم دیگر افاده نماییم کنده و دو شاخه که بر بالای هم ریخته اند، {در} حال به قتل نیاورد، در کنده و دو شاخه محبوس خواهد داشت». مروی: عالم آراء، 454.</ref> | |
+ | تلاش نادر برای دریافت نظرات مخالف افراد با پیرایی مجالس بزم به جایی نرسید، فقط گفته شد که میرزا ابوالحسن ملاباشی دربار صفوی در چادر خود گفته بود که «هر کس قصد سلسله صفویه نماید، نتاج آن را در عرصه عالم نخواهد ماند».<ref>مروی: عالم آرا، 455.</ref> نادر هم برای پاسخ به این گستاخی و هم برای گرفتن زهرچشم از دیگران، دستور قتل وی را صادر کرد.<ref> | ||
علی حزین لاهیجی: تاریخ و سفرنامه، 268؛ هانوی، زندگی نادرشاه، 160؛ ابراهام گاتوغی گوس خلیفه ارامنه که شاهد عینی مراسم دشت مغان بود، هیچ اشاره ای به این موضوع ندارد.</ref> | علی حزین لاهیجی: تاریخ و سفرنامه، 268؛ هانوی، زندگی نادرشاه، 160؛ ابراهام گاتوغی گوس خلیفه ارامنه که شاهد عینی مراسم دشت مغان بود، هیچ اشاره ای به این موضوع ندارد.</ref> | ||
− | |||
− | |||
سرانجام، نادر پس از یک ماه بحث و گفتگو سلطنت را به شروطی پذیرفت: | سرانجام، نادر پس از یک ماه بحث و گفتگو سلطنت را به شروطی پذیرفت: | ||
− | + | *ایرانیان از افراد خاندان صفوی طرفداری نکنند و کتباً تعهد کنند که اگر برخلاف آن عمل کنند جان و مالشان در اختیار شاه باشد. | |
− | + | *سلطنت در خاندان نادر موروثی باشد و هر کس طغیان و سرکشی کند خون او مباح باشد. | |
− | + | *ایرانیان از آداب مذهب [[شیعه]] که به وسیله شاه عباس متدوال شده و همچنین [[لعن]] و نفرین سه خلیفه اول راشدین که باعث خونریزی بین دو ملت شیعه و [[اهل سنت|سنی]] می شود، دست بردارند و «این مذهب را که مخالف آبای کرام و اروغ عظام ماست ترک نماید».<ref>اوتر: سفرنامه، 8/137. این مولف که در سال 1149ق. به ایران سفر کرده بود در این باره گزارش مفصلی ارائه می دهد و می نویسد: اما بعدها معلوم شد که او برای مذهب ایرانیان تعصب داشته و برای مذهب سنی تا آن زمان پشیبانی به خرج داد که بر تخت شاهی جلوس نماید و بهانه ای برای تسخیر و جنگ با کشورهای سنی نشین همسایه ایران در پیش داشته باشد. اوتر معتقد است که او با سیاست و دوراندیشی عمل میکرد.</ref> | |
− | + | *[[امام صادق علیه السلام|امام جعفر بن محمدباقر]] علیه السلام مؤسس آیین جعفری را رئیس مذهب خود بشناسد و در فروعات مقلد طریقه و اجتهاد آن حضرت باشند. | |
==مسئله اوقاف و واکنش علمای شیعه== | ==مسئله اوقاف و واکنش علمای شیعه== | ||
سطر ۳۴: | سطر ۱۵۱: | ||
بدون تردید رفتار نادر با ملاباشی آغاز روابط خصمانه ای بود که میان این قشر پرنفوذ مذهبی و دستگاه حکومت درگرفته بود. شایعه پراکنی درباره بی دینی نادر و قصد وی مبنی بر تضعیف مذهب [[شیعه]] و متولیان آن به نوبه خود، نخستین موضع گیری علما در برابر نادر پس از تاجگذاری وی بود. | بدون تردید رفتار نادر با ملاباشی آغاز روابط خصمانه ای بود که میان این قشر پرنفوذ مذهبی و دستگاه حکومت درگرفته بود. شایعه پراکنی درباره بی دینی نادر و قصد وی مبنی بر تضعیف مذهب [[شیعه]] و متولیان آن به نوبه خود، نخستین موضع گیری علما در برابر نادر پس از تاجگذاری وی بود. | ||
− | شاه جدید با آگاهی از سخنان مذکور، پاسخی سخت بدان داد که به نوبه خویش بر وخامت روابط افراد افزود. بدین ترتیب که هنگامی که از دشت مغان به سوی اصفهان حرکت می کرد در قزوین علما را نزد خود خواند و از آنان درباره میزان درآمد اوقاف و طریقه مصرف آن پرسید و چون با بررسی دقیق به میزان آن که بیش از یک میلیون تومان <ref>معادل صد میلیارد تومان.</ref> امروز بود، آگاهی | + | شاه جدید با آگاهی از سخنان مذکور، پاسخی سخت بدان داد که به نوبه خویش بر وخامت روابط افراد افزود. بدین ترتیب که هنگامی که از دشت مغان به سوی [[اصفهان]] حرکت می کرد در قزوین علما را نزد خود خواند و از آنان درباره میزان درآمد [[وقف|اوقاف]] و طریقه مصرف آن پرسید و چون با بررسی دقیق به میزان آن که بیش از یک میلیون تومان<ref>معادل صد میلیارد تومان.</ref> امروز بود، آگاهی یافت، آن را مورد نیاز شدید ارتش خود تشخیص داد و فرمان داد که این درآمد را به خزانه دولت واریز کنند. به روایت منابع هلندی، نادر همچنین صد و پنجاه خانوار از بزرگان این شهر را به [[خراسان]] کوچاند.<ref>فلور: حکومت نادرشاه، 73.</ref> |
− | جیمز فریزر معتقد است که علما از این کار خیلی ناراحت شدند و سعی کردند قشون و رعیت را | + | جیمز فریزر معتقد است که علما از این کار خیلی ناراحت شدند و سعی کردند قشون و رعیت را بشورانند، ولی بیش از نصف سپاهیان نادرشاه سنی بودند و رعیت نیز دیدند بدین واسطه مبلغی در مالیات آنها تخفیف حاصل خواهد شد، ناراضی نبودند.<ref>فریزر: تاریخ نادرشاه، 210.</ref> ولی مطمئناً بعدها مشخص شد ماشین نظامی نادرشاه نیازمند اخذ مالیات پی در پی و مبالغ مضاعف از توده مردم است، طبیعتاً همین رضایت نسبی نیز از بین رفت.<ref>مهری ادریسی اریمی، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره افشاریان و زندیان، تهران: 1385، ص67.</ref> |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
سطر ۴۲: | سطر ۱۵۹: | ||
[[رده:سلسله های حکومتی]] | [[رده:سلسله های حکومتی]] | ||
+ | <references /> |
نسخهٔ ۲ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۱
سلسله افشاریه
«افشاریان» یک سلسله ترکتبار ایرانی بود که در بین سالهای ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۹ شمسی (۱۲۱۰–۱۱۴۸ قمری)، بر ایران حکومت میکرد. این سلسله توسط نادرشاه افشار و با کشتن دومین شاه هوتکیان اشرف افغان و خلع شاه صفوی از سلطنت، بنیان نهاده شد.
در دوران حکومت نادرشاه، ایران به پهناورترین قلمروش از زمان سقوط شاهنشاهی ساسانی رسید. نادرشاه بر تمامی یا بخشهایی از کشورهای کنونی ایران، ارمنستان، گرجستان، جمهوری آذربایجان، افغانستان، تاجیکستان، بحرین، ترکمنستان، ازبکستان، پاکستان، عراق، کویت، ترکیه، امارات متحده عربی و عمان تسلط داشت. با مرگ او، امپراتوری وی به سرعت از هم فروپاشید و میان زندیان، درانیها و خانات قفقاز تقسیم شد، درحالی که تنها بخشهایی از خراسان تحت حکومت بازماندگان نادرشاه باقی ماند. در نهایت، به سال ۱۷۹۶ میلادی، مصادف با سال ۷۵_۱۱۷۴ شمسی، آغامحمدخان قاجار با فتح خراسان و از بین بردن بازماندگان نادر شاهرخ میرزا، مجدداً ایران را یکپارچه کرد و یک شاهنشاهی ایرانی جدید را پایه گذاشت.
نام سلسله افشار از نام ایل افشار، یکی از قبایل ترکمان در شمال شرقی ایران، گرفته شدهاست. ایل افشار اوایل سده هفدهم میلادی، توسط شاه عباس یکم صفوی و برای دفاع از مرزها در برابر ازبکها، از آذربایجان به مناطق شمال شرقی کوچانده شده بودند.
محتویات
به حکومت رسیدن نادر
نادرشاه افشار در سال ۱۰۶۶ خورشیدی در ایل افشار (یکی از قبایل ترکمان) در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم میشد: یکی قاسملو و دیگری قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو جای داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند.
هرگاه حکومتِ مرکزی در ایران رو به زوال مینهاد و روزگارِ «ملوک الطوایفی» میرسید، رهبری نیرومند از عشایر از فرصت بهره میجُست و نفوذِ خویش را گسترش میداد و با حمله به راههای بازرگانی یا تأمینِ امنیتشان قدرتِ خویش را میافزود. او بایست نهایتاً آن اندازه سرباز، سلاح، پول و وفاداریِ کسانی که امنیتشان را تأمین کرده بود، بهدست میآورْد تا بتواند با بازماندگانِ حکومتِ پیشین به مبارزه برخیزد و موفق شود. او میبایست منافع را فراگروهی و فراعشیرهای میدید و آنها را تأمین و محکم میکرد. نادر از سال ۱۱۳۹ ه.ق/۱۷۲۶ م، دقیقاً چنین کرده بود و بهعنوان تهماسبقلی خان، اقداماتش مشروعیت داده شد و در دورهٔ پاکسازیِ ایران از دشمنانِ حکومت صفوی، از جانبِ اکثریتِ ایرانیان حمایت میشد. او زحمت بسیاری کشید تا مانعِ اختلالِ خلعِ تهماسب در مقولهٔ مشروعیت شود. او کوشید تا نشان دهد که نسبت به این مشروعیت بیاحترامی نمیکند. عزلِ تهماسب بهخاطر اثباتِ این موضوع بود که حفظِ مشروعیت، بهای بسیار سنگینی دارد. عباس سوم بهعنوان نمادِ مشروعیت، چندان ارزشمند نبود و تواناییِ ایستادگی در برابر نادر را نداشت.
با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند (۱۱۳۵ ه.ق). نادر پس از استحکام موقعیتش در مرو توانست مشهد را با کمک نیروهای شاه طهماسب دوم به تصرف درآورد. پس از دفع شر افغانها توسط نادر، طهماسب فرمان ایالات خراسان، کرمان و مازندران را به او داد و همچنین دو خواهرش را به ازدواج او درآورد. در غیاب نادر، شاه طهماسب دوم فرصت را برای ابراز وجود خود غنیمت شمرد و برای بازپسگیری سرزمینهای اشغالی غرب ایران به سوی تبریز حرکت کرد ولی به دلیل اینکه از تجربهٔ واقعی برای کارگردانی در میدان جنگ بهرهمند نبود و همچنین کمبود تدارک آذوقه کافی، در ایروان از نیروهای عثمانی شکست خورد.
نادر از شکست شاه طهماسب دوم برای تحریک احساسات و تهییج مردم علیه او استفاده کرد. سرانجام نادر برای مقابله با عثمانی از خراسان حرکت کرد و در قم توقف نمود. شاه از ترس خود در اصفهان ماند و نادر را همراهی نکرد. نادر با شکایت اطرافیان شاه راه خود را به سوی اصفهان کج کرد. در ۱۷ ربیعالاول ۱۱۴۵ ه.ق طهماسب را از سلطنت عزل و کودک شیرخواره او را به عنوان عباس سوم جانشین او کرد و خود نادر به عنوان نایبالسلطنه، زمامدار واقعی ایران شد.
نادر در هشتم ماه رمضان ۱۱۴۸ به ساحل رود ارس آمد و در صحرای مغان اردو زد و در آنجا و در روز ۲۴ ماه شوال ۱۱۴۸ به ازای پنج شرط به پادشاهی انتخاب شد، که آن شروط عبارت اند از:
- ایرانیان از عقاید گذشته خود نسبت به اهل سنّت دست بردارند تا اهل سنّت، مذهب شیعه جعفری را همچون مذاهب چهارگانه اهل سنت و به عنوان پنجمین آنها بشمارند.
- در خانه کعبه که ارکان اربعه آن به ائمّه مذاهب اربعه سنّت تعلّق دارد یک رکن نیز به امام جعفری تعلق بگیرد.
- هر ساله از طرف ایران امیر حاجی تعیین شود که مانند امرای حجاج شام و مصر حجّاج ایرانی را به کعبه ببرند و دولت عثمانی با او نیز مانند امرای حاجّ دیگر معامله نماید.
- اسرای طرفین آزاد شوند و خرید و فروش ایشان موقوف گردد.
- سفیری از هر یک از دو دولت در پایتخت یکدیگر باشند و امور دو مملکت را بر وفق مصلحت فیصل دهند.
اقدامات نادر پس از سلطنت
نادر شاه پس از ختم مجلس مغان برای تنبیه ایل بختیاری که پیوسته در سرکشی بودند به اصفهان آمد و به یاری سپاهیان اصفهان و کهگیلویه، بر علیمراد خان چهارلنگ، سرکرده این طایفه غالب و مسلّط گردید و در جمادیالثانی ۱۱۴۸ به اصفهان برگشت.
او پس از قلع و قمع یاغیان بختیاری موقع را برای استرداد قندهار و رسانیدن سرحدات کشوری به مرزهای طبیعی آن مناسب دید.
پس از رسیدن نادر به پای حصار قندهار چون دانست که گشودن آنجا به حمله میسّر نیست تصمیم گرفت که با طول دادن محاصره محصوران را از پا درآورد و قندهار در ۲۳ ذی الحجّه ۱۱۵۰ فتح شد.
نادر از زمان فتح اصفهان تا این تاریخ چند بار سفرایی به دهلی فرستاده و از محمّد شاه تجدید روابط حسنه سابق و جلوگیری از ورود افغانهای غلجایی را به خاک هند خواستار شده و هر بار از محمّد شاه جوابهایی غیرمطلوب شنیده بود حتّی در دفعه آخر یعنی در ۱۱۵۰ ق. محمّد شاه سفیر نادر را اجازه مراجعت نداد و قریب یک سال او را بیهوده در دهلی معطّل کرد.
در اوایل سال ۱۱۵۱ ق. چون نادر از برنگشتن سفیر خود متغیّر بود فرمانی مؤکّد به دهلی پیش او فرستاد که به عجله به ایران برگردد و خود او به فتح غزنین و کابل نائل آمد. نادر پس از تسخیر این نقاط و هفت ماه اقامت در کابل چون باز در جواب پیغامهای خود به محمّد شاه بیاعتنائی دید به سمت جلالآباد حرکت نمود و پس از تسخیر معابر هند شمال غربی در ماه رمضان داخل در جلگه پنجاب شد. نادر سرانجام در ۱۵ ذیالقعده در جلگه کرنال، لشکریان بیشمار محمّد شاه را شکست داد.
کشتار دهلی
در روز یازدهم ذی الحجّه بین عدهای از اهالی شهر و چند تن سپاهی نادر نزاع درگرفت و بین مردم شهرت یافت که محمّد شاه نادر را در مهمانی مسموم کرده. انتشار این خبر اهل دهلی را بشورش واداشت و جمعی از سپاهیان نادری در این شورش به قتل رسیدند. صبح روز بعد چون نادر فهمید که قریب ۷۰۰ کس از همراهان او به قتل رسانده و احدی از امرای هند هم در کار خواباندن انقلاب اقدامی ننموده حکم قتلعام دهلی را صادر کرد و لشکریان او از سه ساعت از روز گذشته تا چهار بعد از ظهر باین حرکت که در نتیجه آن قسمت مهمّی از شهر سوخت و قریب به ۰۰۰، ۲۰ تن کشته شدند مشغول بودند. عاقبت نادر به شفاعت محمّد شاه و نظام الملک و قمر الدّین خان به قطع کشتار امر داد و بقیّه مردم را عفو نمود. محمّد شاه حکم کرد که در تمام ممالک او بنام نادر سکّه و خطبه را جاری سازند و امرا و اعیان هر کدام از جواهر و نقدینه پیشکشی قابلی تقدیم نادر نمایند. ایشان هم به میل یا عنف اطاعت کردند و از این ممرّ بالغ بر ۱۵ کرور نصیب نادر گردید. قیمت نفایسی را که نادر از هند بدست آورده از ۰۰۰، ۵۰۰، ۸۷ لیره انگلیسی تا ۰۰۰، ۰۰۰، ۳۰ لیره تخمین زدهاند و از آن جمله بودهاست تخت طاووس و قطعه الماس معروف کوه نور. نادر بتمام سران سپاه خود و امرای هند انعامهای لایق داد و مالیات سه ساله ایران را بخشید (اگرچه این قسمت را بعدها بزور از مردم پس گرفت) و بدست خود تاج سلطنت را بر سر محمّد شاه گذاشت محمّد شاه هم ممالک طرف مغرب سند یعنی غزنین و کابل و قسمتی از پنجاب را بنادر واگذاشت و پادشاه ایران پس از پنجاه و هفت روز اقامت در دهلی در ۷ صفر ۱۱۵۲ به طرف سند حرکت نمود.
حمله به خیوه
نادر در شعبان ۱۱۵۳ بر خیوه دست یافت ایلبارس خان را گرفت و حکم به قتلش داد و یکی از نوادگان چنگیز را به حکومت آنجا گماشت. سپس به مشهد آمد و به تهیّه سپاه برای سرکوبی لزکیها که برادرش ظهیر الدّوله را کشته بودند مشغول شد.
نادر در دوّم محرّم ۱۱۵۴ از مشهد به عزم داغستان حرکت نمود و در موقعیکه از خیابان بین جنگلهای سوادکوه میگذشت در ۲۸ صفر تیری از پشت درخت بر او انداختند. تیر بر کلاه نادر خورد و او نمرد. او بعد از آن اتفاق خیالش پریشان شد و همانجا پسرش را کور کرد.
حمله به داغستان
این ضربت سخت خیال نادر را پریشان کرد و رضا قلی میرزا را که در رکاب بود در طهران گذاشت و خود به داغستان رفت در این سفر اگرچه بعضی از رؤسای طوایف لزکی از در اطاعت درآمدند لیکن غالب سکنه داغستان به قلل جبال پرارتفاع پناه گرفتند و از هر طرف به تعرّض اردوی نادر دست زدند و لطمات بسیار به ایشان وارد آوردند حتّی موقعی به خیمه خود نادر نیز تعرّض رساندند. در رمضان ۱۱۵۴ موقعیکه نادر هنوز در داغستان بود غلامی را که مرتکب انداختن تیر در جنگل سوادکوه شده بود بخدمت او آوردند. نادر او را کور کرد. شخصی بنام سام میرزا که به ادّعای فرزندی شاه سلطان حسین در آذربایجان به سلطنت طلبی برخاسته و محمّد خان پسر سرخای خان لزگی و خوانین دربند و داغستان را با خود همدست نموده بود. نادر توسّط نصر اللّه میرزا و چند تن از سرداران خود انقلاب این حدود را بالاخره خواباند و سام میرزا در ذیالقعده ۱۱۵۶ دستگیر گردید.
جنگ سوم نادر با عثمانی ها
جنگ سوم نادر با عثمانیها
رجال عثمانی پس از اطّلاع بر شرایط نادر چهار مادّه آن را پذیرفتند ولی از قبول مذهب جعفری به عنوان خامس مذاهب سنّت استنکاف کردند و آن را بدعت در دین دانستند نادر در نامه مؤدّبانهای که به سلطان عثمانی نوشت به او فهماند که اگر بیش از این در پذیرفتن شرایط او تعلّل رود به خاک عثمانی حمله خواهد کرد و شرایط خویش را به زور خواهد قبولاند. نادر در اوایل سال ۱۱۵۶ به صحرای مغان آمد و از آنجا برای حمله به خاک عثمانی توپخانه خود را به کرمانشاه فرستاد. احمد پاشا والی بغداد از در صلح خواهی درآمد ولی نادر که خیالش تحمیل شرایط خود بر باب عالی بود به تصرّف عتبات و کرکوک و موصل پرداخت دولت عثمانی در اواخر سال ۱۱۵۶ از نادر تقاضا کرد که دست از جنگ بردارد تا طرفین بار دیگر در باب مسائل مذهبی به مذاکرات بپردازند نادر به وان برگشت و قرار شد که از طریق سیاسی حلّ اختلاف به عمل آید. در اوایل ۱۱۵۸ به نادر خبر رسید که محمّد یکن پاشا با چندین سرعسگر لشکر فراوانی از سمت ارزروم و قارص و دیار بکر و موصل عازم حمله به ایران است. یکن پاشا با ۰۰۰، ۱۵۰ سوار و ۰۰۰، ۴۰ پیاده به مراد تپه رسید و جنگ در یازدهم رجب ۱۱۵۸ شروع شد. نادر، یکن پاشا و سپاهیان او را محاصره کرد و راه آذوقه را بر ایشان بست و در این هنگام به او خبر رسید که نصر اللّه میرزا هم در نزدیکی موصل به فتح بزرگی نایل آمده. یکن پاشا در محاصره مرد و رشته نظم لشکریانش از هم گسیخت و ۰۰۰، ۱۲ تن از ایشان در معرکه کشته شدند و توپخانه و ۰۰۰، ۵ اسیر از آن لشکر به دست سپاه نادری افتاد.[۳۵] از جانب خود میرزا مهدی خان منشی الممالک استرآبادی و مصطفی خان شاملو را به استانبول فرستاد و ایشان در دهم محرّم ۱۱۶۰ بین دولت ایران و عثمانی به شرایط ذیل عهدنامهای بستند: ۱- حدود مملکتین همان حدودی باشد که در ۱۰۴۹ بین سلطان مراد چهارم و شاه صفی مقرّر شده.
1- طرفین از این به بعد از دشمنی و اقدام به امور منافی صلح خود داری نمایند.
2- پاشایان عثمانی حجّاج ایرانی را سالم از محلّی به محلّ دیگر برسانند.
3- طرفین سفرایی بمدّت سه سال به خرج طرف مقابل به پایتخت یکدیگر بفرستند.
4- حکّام سرحدّی از حرکات منافی دوستی دست بردارند، اهالی ایران از سبّ خلفا خودداری کنند.
5- مأمورین دو طرف از تجّار یکدیگر باج و خراج خلاف قاعده مطالبه ننمایند.
شورش محمد تقی خان شیرازی
شورش محمّد تقی خان بیگلربیگی فارس بود در ۱۱۵۶ که در طی حمله بعمان با سرداران همراه خود نساخته و از استقلال دم زده بود. نادر محمّد حسین خان قرخلو را به تنبیه او فرستاد و این سردار شیراز را مسخّر و محمّد تقیخان را دستگیر نمود و او را کور و مقطوع النسل ساخت.
شورش های دیگر
شورش محمد حسن خان قاجار در استرآباد در ۱۱۵۶ - شورش حاجی خان میمنه در بلخ - شورش شاهقلی خان قاجار در مرو - شورش سیستان - شورش اکراد خبوشان.
قتل نادر
به تحریک علی قلی میرزا و به همدستی صالح خان رئیس قراولان چند تن از امراء قاجار و افشار به اتفاق همهٔ کشیکان سراپردهٔ نادر در خیمهٔ او داخل شدند و در شب ۱۱ جمادیالثانی ۱۱۶۰ او را کشتند.
عادل شاه
پیش از سلطنت
علیقلیخان ملقب به عادلشاه پسر ابراهیمخان ظهیرالدوله و برادرزاده نادرشاه بود که در بسیاری از لشکرکشیهای نادر حضور داشت. شجاعت و جنگجویی وی باعث شد تا همواره مورد توجه نادر باشد. در آشوبهای اواخر دوران پر قتل و غارت نادر او از طرف وی مأمور سرکوب شورشیان سیستان شد و از آنجاییکه نادر در اواخر عمر نسبت به همه اطرافیان سوءظن پیدا کرده بود، تهماسب قلیخان جلایر را به همراهی علیقلیخان به سیستان گماشت اما در مسیر راه سیستان علیقلیخان یاغی شد و علیه نادر شورید. چندی از طغیان او نگذشته بود که نادر به دست عدهای از درباریان به قتل رسید.
دوران پادشاهی
پس از رسیدن خبر قتل نادر به عادلشاه، او ابتدا اریکه قدرت نادر یعنی کلات و خزاین عظیم آن را تسخیر کرد. سپس تمام فرزندان نادر از جمله ولیعهد وی رضاقلی میرزا را به قتل رساند و تنها کسی که از این جریان جان سالم به در برد شاهرخ میرزا، بزرگترین فرزند رضاقلی میرزا بود. پس از آن عادلشاه در بیست و هفتم جمادیالثانی ۱۱۶۰ هجری در مشهد بر تخت سلطنت نشست و لقب علیشاه یا عادلشاه را عنوان خود ساخت و برای جلب رضایت مردم دست به بذل و بخششهای بیاندازه از خزاین نادر زد. دوران حکومت یازدهماهه عادلشاه با دو واقعه مهم روبروست، یکی طغیان محمدحسنخان قاجار و دیگری قیام برادر کوچتر عادلشاه، ابراهیمخان که توسط عادلشاه حکمرانی نواحی مرکزی، جنوبی و غربی ایران به او سپرده شده بود. عادلشاه که در سرکوب شورش برادرش ناتوان گردید با تعدادی از همراهان خود به تهران فرار کرد اما طرفداران ابراهیمخان وی را در تهران دستگیر کردند و به برادرش تحویل دادند و ابراهیمخان نیز مانند سیاست نادر، عادلشاه را کور کرد و خود بر تخت شاهی نشست.
ابراهیمشاه
ابراهیمشاه همراه نادر در نبرد با ترکان عثمانی حضور داشت و در جریان شورشهای اواخر عهد نادر نقش مهمی در سرکوبی آنها داشت، از جمله توانست شورش سام میرزا در اردبیل را سرکوب کند. در زمان پادشاهی کوتاه مدت عادلشاه از سوی برادر، حاکم نواحی مرکزی، جنوبی و غربی بود. مبارزه پنجماهه عادلشاه با محمدحسنخان قاجار به ابراهیمشاه فرصت داد تمام تدارکات خود را برای شورش علیه برادر فراهم کند. ابراهیمشاه توانست طی یک شورش علیه عادلشاه او را منهدم کند و خود قدرت را به دست گیرد. شیوه حرکت سیاسی ابراهیمشاه به این صورت بود که تحت این شعارها که عادلشاه فردی بیلیاقت است و از راه و رسم مملکتداری آگاهی ندارد بر بیرغبتی سران خراسان برای سرکوب وی بیفزاید و از طرف دیگر اصلانخان پسرعمه نادر که بر آذربایجان فرمان میراند با سیهزار ارتش برای حمایت ابراهیمشاه به اردوی وی پیوست و به این ترتیب این گروه هماهنگ توانستند شکست سختی بر عادلشاه وارد آوردند. نگرانی عمده ابراهیمشاه در این زمان شاهرخ میرزا در خراسان بود چون بزرگان خراسان در حمایت از شاهرخ میرزا در مقابل ابراهیمشاه برآمدند؛ بنابراین او از رسیدن به تخت شاهی در مشهد ناامید شد و در سال ۱۱۶۱ در تبریز به تخت شاهی نشست. از تبریز ابراهیمشاه لشکری برایم منهدم کردن شاهرخ به سوی خراسان گسیل کرد اما در میانههای راه لشکران ابراهیمشاه که از جنگ و خونریزی خسته شده بودند او را رها کردند و ابراهیمشاه در نهایت به اسارت نیروهای شاهرخ میرزا درآمد و توسط شاهرخ همانند برادرش کور شد.
شاهرخشاه
شاهرخشاه یا شاهرخ میرزا چهارمین و آخرین شاه افشاریان بود. چون نسب متمایزی داشت و از طرف مادر نواده سلطان حسین صفوی بود، نادر او را از کودکی محترم میشمرد. اگر چه پس از عادلشاه، ابراهیمشاه خواستار جانشینی وی در خراسان بود اما بزرگان مشهد شاهرخ را به سال ۱۱۶۱ به تخت پادشاهی نشاندند. چون شاهرخ شاهی بود کم سن و بیتجربه، بازیچهای شد در دست بزرگان خراسان. اندکی از جلوس شاهرخ در مشهد نگذشته بود که میر سید محمد مقبولی آستان قدس که از زمان نادر عهدهدار این سمت بود مدعی سلطنت شد و با نام سلیمان ثانی بر تخت نشست اما پس از چهل روز علمای مشهد وی را از تخت شاهی خلع کردند و دوباره شاهرخ را به جلوس نشاندند. از آنجا که شاهرخ توسط امرای ایرانی نابینا شده بود و توانایی اداره کشور را نداشت. فریدونخان گرجی را به نیابت سلطنت خود معین کرد. فریدونخان تا وقتی که پسران شاهرخ، نصرالله میرزا و نادر میرزا رسیدند در آن شغل برقرار بود. در سال هزار و صد و شصت وسه هجری قمری سپاه پنجاه هزار نفری افشاریه در جنگ کهیز از سپاهیان تحت امر علی مردان خان بختیاری که از سرداران نادرشاه بود شکست خوردند و اصفهان بدست بختیاریها افتاد در سال بعد نیز نیروهای دوازده هزار نفری افشاریه در منطقهٔ کامفیروز فارس از بختیاریها به فرماندهی علی مردان خان شکست خوردند و فارس و بنادر خلیج فارس نیز به تصرف بختیاریها درآمد و مناطق تحت تسلط افشاریان به خراسان محدود شد نادر میرزا آخرین بازمانده سلسله افشاریه بود که توسط فتحعلیخان قاجار کشته شد.
سیاستهای دینی
از دوران صفوی، تشیع در ایران به دین رسمی تبدیل گردید و خود نادرشاه نیز در ابتدا یک شیعه بود؛[۴۸] اما پس از به قدرت رسیدن او، به سنیگری رو آورد.[۴۹] او معتقد بود که تشیع باعث ایجاد درگیری میان ایران و عثمانی میشود و ارتش وی نیز متشکل از نیروهای سنی و شیعه (و همچنین گروهی از مسیحیان) بود.[۵۰][۵۱] نادر بر این باور بود که ایران نیاز دارد تا به دینی درآید که در میان سنیها قابل قبولتر باشد تا بدین طریق، از ایجاد درگیری جلوگیری شود. در همین رابطه، او تصمیم گرفت تا مذهب جعفری را به دین رسمی ایران تبدیل کند. وی همچنین بسیاری از احکام شیعه نظیر دشنام دادن به سه خلیفه اول که در میان سنیها توهینآمیز مینمود را ممنوع اعلام کرد.
دربارهٔ دینی که خود نادر به آن اعتقاد داشت، نظر قطعیای وجود ندارد. ژوسه، پزشک شخصی نادرشاه، از این مینویسد که بسیار سخت است دینی که او به آن باور دارد را مشخص کرد و حتی دوستانش اعتقاد دارند که او به هیچ دینی معتقد نیست. در جریان مذاکرات صلح با عثمانی، نادر از قسطنطنیه خواست تا مذهب جعفری را به عنوان مذهب پنجم اسلام به رسمیت بشناسد تا بدین طریق، ایرانیان بتوانند به حج بروند. هرچند این درخواست توسط باب عالی رد شد، اما آنان به حجاج ایرانی اجازه سفر به مکه را دادند.
نادرشاه همچنین امیدوار بود که با تضعیف تشیع، محبوبیت سلسله صفوی در میان مردم را کاهش دهد. شاه حتی زمانی که بالاترین مقام مذهبِ تشیع از صفویان حمایت کرد، دستور داد تا او را خفه کردند. معروف است که او کلاه چهارگوشهای که به کلاه نادری معروف گردید را بر سر میگذاشت که هر کدام از آن گوشهها، نشانه یکی از خلفای راشدین بود.
فهرست شاهان افشار
نادرشاه افشار (از سال ۱۱۱۵ تا سال ۱۱۲۶ خورشیدی)
رضاقلی میرزا افشار (از سال ۱۱۱۵ تا سال ۱۱۱۹ خورشیدی) بهعنوان نایبالسلطنه حکم پادشاهی داشت.
نصرالله میرزا افشار (از سال ۱۱۱۹ تا سال ۱۱۲۶ خورشیدی) بهعنوان نایبالسلطنه حکم پادشاهی داشت.
عادلشاه افشار (از سال ۱۱۲۶ تا سال ۱۱۲۷ خورشیدی)
ابراهیمشاه افشار (ازسال ۱۱۲۷ تا سال ۱۱۲۸ خورشیدی)
شاهرخشاه افشار (ازسال ۱۱۲۸ تا سال ۱۱۲۹ خورشیدی) دوره دوم (از سال ۱۱۳۰ تا ۱۱۷۵ خورشیدی) حاکم مشهد،
نصرالله میرزا دوم (از سال ۱۱۴۷ تا سال ۱۱۶۰ خورشیدی) بهعنوان نایبالسلطنه حکم پادشاهی داشت.
نادر میرزا افشار (از سال ۱۱۶۰ تا سال ۱۱۷۵ خورشیدی) بهعنوان نایبالسلطنه حکم پادشاهی داشت.
به حکومت رسیدن نادر
در سال 1148 هـ.ق ایران پس از سیزده سال اسارت و اشغال ایالات خود (پس از انقراض صفویه)، بار دیگر تمامیت و وحدت خود را بازیافت، دست سلطه دشمنان خارجی از مرزها و ملت ایران کوتاه شده بود و نادرقلی میرزا، توانست در کمترین زمان ممکن و با سعی و تلاش بی نظیر به نیاز بر حق مردم ایران پاسخی درست و درخور دهد.
اما این تظاهر بر کناره گیری از قدرت، با مجموع رفتارهای جاهطلبانه و اندیشه های بلند پروازانه ای که از آغاز فعالیت خود نشان داده بود چندان همخوانی نداشت. پیوستن به شاه طهماسب بیشتر از آن روی بود که برای وی و کسانی چون فتحعلی خان قاجار همچون پلکان ترقی برای کسب قدرت می نمود.
به همین دلیل خیلی زود برای کسب استقلال در قدرت درصدد حذف رقبا برآمد و از آن پس زنجیره حوادث نیز به وی کمک کرد تا طهماسب را خلع کند و کودک شیرخواره وی را که عملاً مزاحمتی برای وی نداشت بر تخت نشاند. از این زمان بود که به روایت محمدکاظم وزیر مرو «داعیه جلوس سلطنت» را در سر پروراند.[۱]
نادر با پیروزی های درخشان و کم نظیری که برای مردم ایران بدست آورده بود، خود را شایسته تر از هر فرد دیگری برای نشستن بر اورنگ سلطنت می دید. از این رو با وجود توانایی و داشتن اقتدار و قدرت کافی برای تاجگذاری، همچنان که سایر بنیانگذاران سلسله ها چنین بودند، می پنداشت که مردم به عنوان قدرشناسی انتخاب او را به سلطنت خواهند پذیرفت و دین خود را نسبت به وی ادا خواهد کرد، به همین دلیل ترجیح داد طی شرایطی که از پیش فراهم آورده بود، بدست آنان بر تخت نشیند. بنابراین فرارسیدن عید فطر را بهانه ای برای گردهمایی کلیه بیگلربیگیان و حکام و ریش سفیدان ایالات در «دشت مغان» قرار داد.
مجموع امکانات تدارک شده برای اسکان و پذیرایی مهمانان و قشون، حاکی از حضور یکصد هزار نفر در دشت مغان بود.[۲]
«به حساب گرفتن مردم» برای انتخاب فرمانروا، اگر چه در نوع خود تا این زمان بی سابقه بود، با دستوری که برای تهیه صدهزار خلعت برای پاداش و «دوازده هزار کنده و دو شاخه» از آلات شکنجه و حبس زندانیان[۳] برای تهدید و تنبیه صادر شده بود، این مجلس را سخت فرمایشی می نمود.
در جلسه ای رسمی، نادر با بیان خدمات ارزشمند خود، سخن از انتخاب فردی از خاندان صفوی به عنوان پادشاه به میان آورد. حضار با دریافت نیات واقعی وی، «پادشاهی را حق» او دانستند.[۴]
تلاش نادر برای دریافت نظرات مخالف افراد با پیرایی مجالس بزم به جایی نرسید، فقط گفته شد که میرزا ابوالحسن ملاباشی دربار صفوی در چادر خود گفته بود که «هر کس قصد سلسله صفویه نماید، نتاج آن را در عرصه عالم نخواهد ماند».[۵] نادر هم برای پاسخ به این گستاخی و هم برای گرفتن زهرچشم از دیگران، دستور قتل وی را صادر کرد.[۶]
سرانجام، نادر پس از یک ماه بحث و گفتگو سلطنت را به شروطی پذیرفت:
- ایرانیان از افراد خاندان صفوی طرفداری نکنند و کتباً تعهد کنند که اگر برخلاف آن عمل کنند جان و مالشان در اختیار شاه باشد.
- سلطنت در خاندان نادر موروثی باشد و هر کس طغیان و سرکشی کند خون او مباح باشد.
- ایرانیان از آداب مذهب شیعه که به وسیله شاه عباس متدوال شده و همچنین لعن و نفرین سه خلیفه اول راشدین که باعث خونریزی بین دو ملت شیعه و سنی می شود، دست بردارند و «این مذهب را که مخالف آبای کرام و اروغ عظام ماست ترک نماید».[۷]
- امام جعفر بن محمدباقر علیه السلام مؤسس آیین جعفری را رئیس مذهب خود بشناسد و در فروعات مقلد طریقه و اجتهاد آن حضرت باشند.
مسئله اوقاف و واکنش علمای شیعه
بدون تردید رفتار نادر با ملاباشی آغاز روابط خصمانه ای بود که میان این قشر پرنفوذ مذهبی و دستگاه حکومت درگرفته بود. شایعه پراکنی درباره بی دینی نادر و قصد وی مبنی بر تضعیف مذهب شیعه و متولیان آن به نوبه خود، نخستین موضع گیری علما در برابر نادر پس از تاجگذاری وی بود.
شاه جدید با آگاهی از سخنان مذکور، پاسخی سخت بدان داد که به نوبه خویش بر وخامت روابط افراد افزود. بدین ترتیب که هنگامی که از دشت مغان به سوی اصفهان حرکت می کرد در قزوین علما را نزد خود خواند و از آنان درباره میزان درآمد اوقاف و طریقه مصرف آن پرسید و چون با بررسی دقیق به میزان آن که بیش از یک میلیون تومان[۸] امروز بود، آگاهی یافت، آن را مورد نیاز شدید ارتش خود تشخیص داد و فرمان داد که این درآمد را به خزانه دولت واریز کنند. به روایت منابع هلندی، نادر همچنین صد و پنجاه خانوار از بزرگان این شهر را به خراسان کوچاند.[۹]
جیمز فریزر معتقد است که علما از این کار خیلی ناراحت شدند و سعی کردند قشون و رعیت را بشورانند، ولی بیش از نصف سپاهیان نادرشاه سنی بودند و رعیت نیز دیدند بدین واسطه مبلغی در مالیات آنها تخفیف حاصل خواهد شد، ناراضی نبودند.[۱۰] ولی مطمئناً بعدها مشخص شد ماشین نظامی نادرشاه نیازمند اخذ مالیات پی در پی و مبالغ مضاعف از توده مردم است، طبیعتاً همین رضایت نسبی نیز از بین رفت.[۱۱]
پانویس
- ↑ مروی: عالم آرا، 441.
- ↑ استرآبادی: جهانگشا، 268؛ مالکم درباره تعداد حاضرین می نویسد که اگر لشکریان نیز داخل این عدد باشند، شاید اغراق آمیز نباشد. تاریخ ایران، جلد دوم، 32.
- ↑ محمدکاظم مروی در جمله ی استفاده از آن را ذکر می کند «در کنده و دو شاخه محبوس خواهد داشت»، عالم آرا، 454؛ «احوال نادرشاه» حدیث نادرشاهی، 27.
- ↑ استرآبادی: جهانگشا، 268؛ محمدکاظم وزیر مرو به ظرافت و زیرکی به روایت واقعیت می پردازد و می نویسد که اطرافیان نادر از جمله طهماسب خان وکیل الدوله، احمدخان مروی و حسنعلی خان معیرباشی در میان مدعوین به هدایت نظر افراد به قبول پادشاهی نادر پرداخته بودند و تا «مدت سه چهارم یوم که خوانین استفسار می نمودند همگی این جواب را می دادند و اکثراً می گفتند که مگر چاره ای جز راضی شدن داریم؟ به مجردی که قسم دیگر افاده نماییم کنده و دو شاخه که بر بالای هم ریخته اند، {در} حال به قتل نیاورد، در کنده و دو شاخه محبوس خواهد داشت». مروی: عالم آراء، 454.
- ↑ مروی: عالم آرا، 455.
- ↑ علی حزین لاهیجی: تاریخ و سفرنامه، 268؛ هانوی، زندگی نادرشاه، 160؛ ابراهام گاتوغی گوس خلیفه ارامنه که شاهد عینی مراسم دشت مغان بود، هیچ اشاره ای به این موضوع ندارد.
- ↑ اوتر: سفرنامه، 8/137. این مولف که در سال 1149ق. به ایران سفر کرده بود در این باره گزارش مفصلی ارائه می دهد و می نویسد: اما بعدها معلوم شد که او برای مذهب ایرانیان تعصب داشته و برای مذهب سنی تا آن زمان پشیبانی به خرج داد که بر تخت شاهی جلوس نماید و بهانه ای برای تسخیر و جنگ با کشورهای سنی نشین همسایه ایران در پیش داشته باشد. اوتر معتقد است که او با سیاست و دوراندیشی عمل میکرد.
- ↑ معادل صد میلیارد تومان.
- ↑ فلور: حکومت نادرشاه، 73.
- ↑ فریزر: تاریخ نادرشاه، 210.
- ↑ مهری ادریسی اریمی، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره افشاریان و زندیان، تهران: 1385، ص67.