وحی: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۳ اکتبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۴۲
محتویات
وحی در لغت و اصطلاح
«وحی» در لغت به معنای اشاره كردن، نوشتن، الهام، كلام پنهانی و هر چیزی است كه به دیگری القاء میشود.
"راغب اصفهانی" میگوید: ریشه وحی به معنای اشاره تند و سریع است، از این رو هر كاری كه به سرعت انجام گیرد وحی نام دارد و این ممكن است در كلامی رمزی و كنایهای باشد. امّا در اصطلاح، الهامات غیبی خدای سبحان به فرستادگان خویش را وحی میگویند.
انواع وحی
واژه «وحی» در قرآن شریف در چهار معنا استعمال شده است:
1- اشاره پنهانی و پوشیده؛
«فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَیهِمْ أَن سَبِّحُواْ بُكْرَةً وَ عَشِیا» (مریم/11) «از محراب به سوی قومش شتافت و به اشاره به آنان القاء كرد كه صبح و شام خدا را تسبیح كنند.»
2- امر غریزی و تكوینی؛
«وَ أَوْحَى رَبّــُكَ إِلَى النـَّحْلِ أَنِ اتَّخـِذِى مِنَ الْجِـبَالِ بُیــوتًا وَ مِنَ الشَّــجَرِ وَ مِمَّا یعْرِشُــونَ» (نحل/68) «پروردگار تو به زنبور عسل وحی كرد كه خانههای خود را در میان كوهها و درختان بنا كند.»
3- الهام نفسانی به افراد عادی؛
این الهام ممكن است خاطرۀ ذهنی یا القای روحی و روانی از عالم بالا باشد. مانند این آیه شریفه:
«و َأَوْحَینَآ إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِى الْیمِّ وَ لَا تَخَافِى وَ لَا تَحْزَنِى إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَیكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ» (قصص / 7) «به مادر موسی وحی كردیم كه طفل خود را شیر بده و اگر ترسیدی كه فرعون گزندی به او رساند او را در نیل رها كن.»
4- الهام غیبی به پیامبران؛
وحی به این معنا بیش از هفتاد بار در قرآن كریم به كار رفته است؛ از جمله آن كه:
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَینَآ إِلَیكَ هَذَا الْقُرْءَانَ» (یوسف/ 3) «ما به وسیله وحی این قرآن به تو بهترین داستانها را برای تو بیان میكنیم»
فرق وحی و الهام
«وحی» و «الهام» با وجود شباهتی که بین آنهاست، در مواردی از یکدیگر متمایز می شوند، از جمله اینکه:
الف- وحی، اعم از الهام می باشد؛ زیرا الهام از جانب خدا بدون واسطة فرشته است، ولی وحی گاهی به واسطه فرشته و گاهی بدون آن است.
ب- وحی، از ویژگی های نبوت و الهام از ویژگی های ولایت است.
ج- وحی، مقید به تبلیغ و رسانیدن است، در حالی كه الهام چنین نیست.
د- در الهام، انسان آگاه نیست كه از كجا چیزی به قلبش وارد شده است؛ در حالی كه وحی برخلاف این است و منشأ وحی برای صاحب آن معلوم است.
وحی نبوی
شایعترین كاربرد وحی، یعنی وحی به پیامبران، حدود هفتاد بار در قرآن به كار رفته است. این نوع از وحی، پدیدهای است مرموز كه در قالبهای عقلی بشر نمیگنجد.
شناخت حقیقت وحی تنها برای كسی ممكن خواهد بود كه آن را دریافت كرده است. بنابراین پیامبران الهی تنها كسانی هستند كه به واسطه ارتباط شهودی با عالم غیب، معرفت به وحی خواهند داشت و دیگران تنها آثار و علائم وحی را خواهند فهمید.
این پدیدۀ فرا عقلی، یكی از بالاترین مقاماتی است كه صف پیامبران را از دیگران جدا میسازد. قرآن، ضمن تأكید بر این مطلب كه پیامبران نیز به لحاظ جسمی بشری بیش نیستند و از جن فرشتگان نمیباشند، تصریح میكند كه آنان دارای خصیصهای هستند كه دیگران آن را دارا نمیباشند و آن ویژگی «وحی پذیری» است.[۱]
کیفیت وحی قرآن مجید [۲]
به طور اجمال آن چه قرآن مجید در کیفیت وحی خود توضیح میدهد این است که وحی این کتاب آسمانی به طور تکلیم بوده و خدای متعال با پیغمبر گرامی خود سخن گفته و آن حضرت با تمام وجود خود (نه تنها با گوش) سخن خدا را تلقی نموده است.
خدای متعال میفرماید: «و ما کان لبشران یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه ما یشاء انه علی حکیم و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدری ما الکتاب ولاالایمان ولکن جعلناه نورا نهدی به من نشاء من عبادنا و انک لتهدی الی صراط مستقیم».[۳]
به هیچ بشری نمیرسد که خدا با او سخن گوید مگر این که وحی کند - سخن پنهانی و با اشاره که دیگران نفهمند - یا از پشت پردهای حرف زند یا رسول و فرستادهای بفرستد و او به اذن خدا آن چه را خدا میخواهد وحی نماید زیرا خدا بلندمرتبه و محکم کار است و به همین نحو روحی را از امر خودمان - قرآن را - به تو وحی کردیم از پیش خود نمیتوانستی درک کنی که کتاب چیست و نه ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که با آن کسانی را که میخواهیم رهبری مینمائیم و تحقیقا تو راه راستی را نشان میدهی.
به قرینه تردیدی که در آیه اولی هست و وحی که در قسم اول به جائی نسبت داده نشده و در قسم سوم به رسول نسبت داده شده در آیه برای تکلیم خدا سه قسم مختلف ذکر شده:
- 1- گفتار خدائی که هیچ واسطهای میان خدا و بشر نباشد.
- 2- گفتار خدائی که از پشت حجاب شنیده شود مانند شجره طور که حضرت موسی علیه السلام سخن خدا را میشنید ولی از ناحیه آن.
- 3- گفتار خدائی که ملکی آن را حمل نموده به بشر برساند و در این صورت سخن فرشته وحی شنیده میشود که سخن خدا را حکایت مینماید.
و آیه دوم میرساند که قرآن مجید از همین راه به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیده و از این جا روشن میشود که وحی قرآن از راه تکلیم و گفتگو بوده است.
و باز میفرماید: «نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی مبین».[۴]
قرآن را روح امین - جبریل - به قلب تو یعنی به نفس تو با زبان عربی آشکار نازل کرد تا از کسانی باشی که مردم را از خدا میترسانند.
و میفرماید: «قل من کان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبک».[۵]
بگو کسی که دشمن جبرئیل است همان جبرئیل قرآن را به اذن خدا به دل تو نازل کرده - نه بی اذن و از پیش خود.
از این آیهها استفاده میشود که قرآن یا بخشی از قرآن به وسیله فرشته وحی که جبریل و روح امین است فرستاده شده. (قسم سوم تکلیم) و این که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله قرآن را از فرشته وحی با نفس خود[۶] یعنی با تمام وجود خود تلقی میکرد نه از راه گوش
و میفرماید: «فاوحی الی عبده ما اوحی ما کذب الفؤاد ما رای افتمارونه علی ما یری».[۷]
پس وحی نمود به بنده خود آن چه را که وحی نمود دروغ نگفت و اشتباه نکرد قلب - نفس - پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن چه مشاهده کرد آیا با او در چیزی که - عیانا مشاهده میکند به مجادله میپردازید؟
و در جای دیگر تلقی وحی را با خواندن الواح تعبیر فرموده است: «رسول من الله یتلوا صحفا مطهرة».[۸] فرستادهای از جانب خدا که صحیفههای پاکی را تلاوت میکند.
پانویس
- ↑ مقاله «وحی»، سایت پژوهه.
- ↑ متن انتخاب شده از کتاب قرآن در اسلام آخرین عنوان از بخش سوم این کتاب با عنوان "وحی قرآن مجید" است. پیش از این عنوان، علامه پس از بیان اعتقاد عمومی مسلمانان در وحی قرآن نظر برخی نویسندگان امروز درباره وحی و نبوت را تشریح نموده با توجه به بیانات قرآن به نقد آن می پردازند. و نیز با اثبات عدم کفایت عقل در هدایت انسان تبیین می نمایند که تنها راه برای هدایت انسان راه وحی است و این راه از خطا مصون بوده کیفیت آن برای ما مجهول است. برای مطالعه بیشتر به اصل کتاب رجوع نمایید.
- ↑ سوره شورى آیه 51و52.
- ↑ سوره شعراء آیه 194.
- ↑ سوره بقره آیه 97.
- ↑ به دلیل این که در هر دو آیه تنزیل قرآن را به قلب پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت میدهد. (می فرماید: «علی قلبک» و نمیفرماید: «علیک» و قلب در عرف قرآن نفس است به دلیل این که در چندین جا درک و شعور و همچنین معصیت را که از آن نفس است به قلب نسبت میدهد.)
- ↑ سوره نجم، آیه 12.
- ↑ سوره بينة، آیه 2.
منابع:
- سید محمدحسین طباطبائی، قرآن در اسلام