دعای نوزدهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «دعای طلب باران؛ وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ، علیهالسلام عِنْدَ الِاسْتِسْقَاء...» ایجاد کرد) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | دعای طلب باران؛ | + | {{شرح دعای صحیفه |
+ | |دعا=دعای نوزدهم صحیفه سجادیه | ||
+ | |بخش ها= | ||
+ | }} | ||
+ | |||
+ | '''دعای طلب باران؛''' | ||
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ، علیهالسلام عِنْدَ الِاسْتِسْقَاءِ بَعْدَ الْجَدْبِ: | وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ، علیهالسلام عِنْدَ الِاسْتِسْقَاءِ بَعْدَ الْجَدْبِ: | ||
سطر ۲٬۲۵۸: | سطر ۲٬۲۶۳: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
+ | [[رده:شرح و ترجمه دعای نوزدهم صحیفه سجادیه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۴۰
دعای طلب باران؛
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ، علیهالسلام عِنْدَ الِاسْتِسْقَاءِ بَعْدَ الْجَدْبِ:
اللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیثَ، وَ انْشُرْ عَلَینَا رَحْمَتَک بِغَیثِک الْمُغْدِقِ مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَبَاتِ أَرْضِک الْمُونِقِ فِی جَمِیعِ الْآفَاقِ.
وَ امْنُنْ عَلَی عِبَادِک بِإِینَاعِ الثَّمَرَةِ، وَ أَحْی بِلَادَک بِبُلُوغِ الزَّهَرَةِ، وَ أَشْهِدْ مَلَائِکتَک الْکرَامَ السَّفَرَةَ بِسَقْی مِنْک نَافِعٍ، دَائِمٍ غُزْرُهُ، وَاسِعٍ دِرَرُهُ، وَابِلٍ سَرِیعٍ عَاجِلٍ.
تُحْیی بِهِ مَا قَدْ مَاتَ، وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ وَ تُخْرِجُ بِهِ مَا هُوَ آتٍ، وَ تُوَسِّعُ بِهِ فِی الْأَقْوَاتِ، سَحَاباً مُتَرَاکماً هَنِیئاً مَرِیئاً طَبَقاً مُجَلْجَلًا، غَیرَ مُلِثٍّ وَدْقُهُ، وَ لَا خُلَّبٍ بَرْقُهُ.
اللَّهُمَّ اسْقِنَا غَیثاً مُغِیثاً مَرِیعاً مُمْرِعاً عَرِیضاً وَاسِعاً غَزِیراً، تَرُدُّ بِهِ النَّهِیضَ، وَ تَجْبُرُ بِهِ الْمَهِیضَ؛
اللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْیاً تُسِیلُ مِنْهُ الظِّرَابَ، وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ، وَ تُفَجِّرُ بِهِ الْأَنْهَارَ، وَ تُنْبِتُ بِهِ الْأَشْجَارَ، وَ تُرْخِصُ بِهِ الْأَسْعَارَ فِی جَمِیعِ الْأَمْصَارِ، وَ تَنْعَشُ بِهِ الْبَهَائِمَ وَ الْخَلْقَ، وَ تُکمِلُ لَنَا بِهِ طَیبَاتِ الرِّزْقِ، و تُنْبِتُ لَنَا بِهِ الزَّرْعَ وَ تُدِرُّ بِهِ الضَّرْعَ وَ تَزِیدُنَا بِهِ قُوَّةً إِلَی قُوَّتِنَا.
اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْ ظِلَّهُ عَلَینَا سَمُوماً، وَ لَا تَجْعَلْ بَرْدَهُ عَلَینَا حُسُوماً، وَ لَا تَجْعَلْ صَوْبَهُ عَلَینَا رُجُوماً، وَ لَا تَجْعَلْ مَاءَهُ عَلَینَا أُجَاجاً.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ارْزُقْنَا مِنْ بَرَکاتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، «إِنَّک عَلی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ».
ترجمهها
ترجمه انصاریان
دعای آن حضرت به وقت طلب باران پس از خشکسالی:
بارخدایا، ما را به باران سیراب ساز، و رحمتت را بر ما بگستران به باران بسیار از ابری که برای رویانیدن گیاه شگفتانگیز در همه آفاق روان گشته، و بر بندگان خود با به بار آمدن میوه منّت گذار، و سرزمینهای مرده را با شکفتن شکوفهها زنده کن، و فرشتگان بزرگوار خود را به بارانی سودمند گواه گیر، بارانی بسیار و انبوه، و پیوسته با برکات گسترده، بارانی تند و سریع و شتابان، تا هر چه مرده است به آن زنده نمایی، و آنچه از میان رفته به ما بازگردانی، و آنچه آمدنی است بیرون آوری و به سبب آن روزیها را وسعت بخشی، ابری در هم فشرده، کامبخش و گوارا و فراگیرنده و خروشان که بارانش دائمِ ویران کننده، و برقش فریبنده (بدون باران) نباشد.
بارخدایا ما را به بارانی فریادرس و برطرف کننده قحطی سیراب کن، بارانی رویاننده گیاه، سبز کننده - دشت و دَمَن، وسیع و پرمایه، که به سبب آن گیاه روئیده پژمرده را خرم کنی، و آن را برای گیاه شکسته مومیایی قرار دهی.
بارخدایا بر ما بارانی فرست که به آن از تپهها آب سرازیر گردانی، و چاهها را لبریز کنی، و نهرها را روان سازی، و درختان را برویانی، و قیمتها را در همه شهرها ارزان کنی، و چهارپایان را قوّت دهی و خلایق را زندهدل و نکوحال فرمایی، و روزیهای پاکیزه را برای ما کامل گردانی، و کشت و زرع ما را برویانی، و پستانها را پرشیر سازی، و نیرویی بر نیروی ما بیفزایی.
بارخدایا سایه آن ابر را بر ما باد گرم و زهرآگین مساز، و سردی آن را بر ما شوم و ناخجسته منما، و باریدنش را بر ما باران عذاب قرار مده، و آبش را در کام ما تلخ و ناگوار مگردان. بارالها بر محمد و آلش درود فرست، و از برکات آسمانها و زمین روزی ما ساز که تو بر هر چیز توانایی.
ترجمه آیتی
دعای آن حضرت است به هنگام طلب باران در خشکسالی:
اى خداوند، باران بفرست و سیرابمان ساز و همراه با بارانى فزاینده و ریزنده از ابرى در آفاق رونده و گیاهان زیبا رویاننده، رحمت خود بر ما ارزانى دار.
اى خداوند، میوه ها را برسان و بر بندگانت احسان فرماى، گلها را شکفته گردان و زمین خود زنده نماى. فرشتگان خود، آن فرستادگان بزرگوار را بفرماى تا از سوى تو، بارانى سودمند و پیوسته و فراوان و گسترده و تندبار بیاورند و همه جا را سیراب سازند،
تا زمین مرده را زنده نمایى و هر چه را از دست رفته است بازگردانى و آنچه روییدنى است برویانى و در روزى مردم گشایش دهى، با چنان ابرى انبوه، گرانبار خوش و بى زبان و از کران تا کران که از آن آواز تندر آید و بارانش ملایم و پر دوام بود و برقش فریبناک نبود.
اى خداوند، ما را از بارانى به فریاد رسنده، قحط زداینده گیاه رویاننده، فراگیرنده و فراوان بارنده سیراب نماى تا گیاهان ایستاده را طراوت تازه دهى و گیاهان بر زمین خفته را برپاى دارى.
اى خداوند، بارانى برسان آنسان که آبها از تپه ها روان دارى و چاهها از آبها پر سازى و رودها به خروش آرى و نباتات برویانى و در همه شهرها ارزانى پدید آرى و چارپایان و مردمان به تن و توش آرى و براى ما خوردنیهاى خوش و گوارا کامل گردانى و کشته هاى ما برویانى و پستانهاى ستوران پرشیر سازى و بر نیروى ما نیرویى دیگر افزایى.
اى خداوند، سایه ابر بر ما باد سموم مگردان و خنکى اش را شوم منماى. چنان مباد که به جاى باران بر سر ما سنگ ببارد و به جاى آب شیرین و گوارا آب تلخ و شور.
بار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و ما را از برکات زمین و آسمانها روزى ده. انک على کل شىء قدیر.
ترجمه ارفع
براى طلب باران:
بار الها ما را به وسیله باران سیراب فرما و رحمتت را به توسط بارانت، آن هم بارانى فراوان از ابرى که سبب مى شود در اطراف زمینت گیاهان برویند منتشر کن.
خدایا بر بندگانت منت گذار تا درختانشان میوه دهد و با شکفته شدن شکوفه ها، شهرهایت را حیات تازه ببخش و فرشتگانت را که سفیران تواند به آب دادن سودمند به گیاهان آن هم به طور دایم و باریدن فراوان و تند و سریع و همه جاگیر مامور فرما.
تا آنچه در زمستان مرده در بهاران زنده شود و آنچه نابود شده باز گردد و آنچه روییدنى است خارج گردد و باعث شود ارزاق وسعت یابد. ابرى که متراکم و روى هم انباشته و سیراب کننده و داراى طبقات باشد و نه ابرى که فریب دهنده و بى باران و پر سر و صدا باشد.
خدایا ما را از بارانى سیراب فرما که خشکسالى را از بین ببرد و همه جا گیر باشد تا به وسیله آن گیاهان همانند سالهاى قبل برویند و جبران خسارتهاى خشکسالى شود و باعث شوى تا گیاه شکسته و پژمرده را شاداب نمایى.
بار الها ما را بارانى ده که از آن دیم ها سیراب گردند و چاهها پر شوند و رودها جارى گردند و درختها را به وسیله آن برویانى، تا ثمره اش ارزانى ارزاق در شهرها شود و چهار پایان و خلایق را شادمان نمایى و به وسیله آن نعمت هاى پاکیزه ات را بر ایمان کامل کنى و زراعت را برایمان برویانى و چهارپایان شیرده پر شیر شوند و بر قدرت و توانایى اقتصادى ما افزوده گردد.
پروردگارا سایه ابرها را براى ما مسموم و سرمایش را برایمان شوم و بارشش را عذاب و آبش را شور مگردان.
خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و از برکات آسمانها و زمین روزى مان کن که تو بر همه چیز توانایى.
ترجمه استادولی
از دعاهاى آن حضرت است هنگام درخواست باران پس از خشکسالى:
خدایا، ما را از باران سیراب کن، و رحمت خود را با فرستادن باران فراوان و دانه درشتت از ابرى که براى رویش گیاهان چشم نواز زمینت در همه آفاق روان است بر سر ما بگستران.
و با رسیدن میوه ها بر بندگانت منت نه، و با شکفتن شکوفه ها سرزمین هایت را زنده و شاداب کن، و فرشتگان گرامیت را که سفیران تواند براى آوردن بارانى سودمند، با دانه هاى پیوسته ریزان و قطره هاى فراوان، بارانى تند و شتابنده حاضر ساز.
که به سبب آن سرزمین هاى مرده را زنده و شاداب کنى، و گیاهان از دست رفته را بازگردانى، و آنچه را آمدنى (و روییدنى) است بیرون آورى، و خوراکى ها را گسترش بخشى، ابرى متراکم و لذیذ و گوارا و فراگیر و غران، نه ابرى پیوسته باران (که خرابى به باد آورد) و نه ابرى جهنده و بى باران.
خدایا، ما را از بارانى ثمربخش و رویاننده و خرمى بخش و فراگیر و گسترده و پر آب سیراب کن، که گیاهان روینده را به خرمى باز گردانى، و سبزه هاى شکسته و پژمرده را راست و شاداب نمایى.
خدایا، ما را از بارانى سیراب ساز که از آن باران سیل از کوه ها روان سازى، و چاه ها را پر کنى، و رودخانه ها را جارى نمایى، و درختان را برویانى، و نرخ ها را در همه شهرها کاهش دهى، و حیوانات و سایر آفریدگان را سر پا بدارى، و روزى هاى پاکیزه را براى ما کامل سازى، و کشت ها را براى ما برویانى، و پستان هاى حیوانات را بدان پر شیر سازى، و نیرویى بر نیروى ما بیفزایى.
خدایا، سایه آن ابر را بر ما گرم و سوزان، و سرماى آن را بر ما شوم و پایدار قرار مده، و ریزش آن را بر ما تیر بلا، و آبش را شور و تلخ و ناگوار مساز.
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و ما را از برکات آسمان ها و زمین (باران و گیاهان) روزى ده، که همانا تو بر هر چیز توانایى.
ترجمه الهی قمشهای
زمان خشکسالى بدین دعا از حق متعال باران رحمت طلب مى کرد:
اى خداى من (با ما کرم کن و) ما را (در این خشکسالى) به نعمت باران سیراب گردان و به باران عظیمى از ابرهائى که (بادها به فرمانت) در این جو پهناور به هر طرف مى کشانند تا گیاه و نباتات زمینت را در همه اطراف سبز و خرم سازند به آن بارانها رحمتت را بر ما منبسط گردان (و خوان نعمتت را بگستران)
و به آن باران رحمت به رسانیدن میوه هاى درختان (و نمو کامل حبوبات و همه انواع محصولات) بر ما بندگان منت گذار و خلق شهر و دیار خود را به رسانیدن شکوفه درختان به انواع ثمرات (به حد کمال رشد و نشو و نما) همه را زنده ساز (و به رزق و روزى وسیع و نعمت فراوان شاد گردان) و فرشتگان عالى رتبه ات که سفیران (وحى و رسالت) تواند شاهد و ناظر (این لطف و) این باران رحمت نافع و دائم فراوان سرشار وسیع خود قرار ده که آن باران تند و دانه درشت و با سرعت و شتاب
زمینهائى که کاملا خشک (و گیاه و نباتش فسرده) و مرده بود به زودى زنده گرداند و هر جا خشک شده سبز و خرم و پر گیاه و نبات سازد) و بذر و تخمها و گیاهانى که من بعد به ثمره مى رسد (مانند هسته ها که باید من بعد درخت بارور شوند) همه را سر از خاک بیرون آورى و بالنتیجه در قوت و غذاى خلق توسعه ى دهى ابرى اى خدا رحمت برانگیزد که بسى متراکم (و مجتمع و پر باران) با آب خوش و گوارا باشد و تمام (کوه و دشت و صحرا و مزارع) را فراگیرد (و نفعش همه خلایق را شامل گردد) ابرى با طنطنه و صداى بلند رعد و برق اما زمان بارانش بسیار به طول نیانجامد (که خرابى و سیل بنیان کن پدید آید) و برق آن فریبنده و بى باران (که خلق را امیدوار سازد و قطره اى نبارد) هم نباشد
پروردگارا ما (تشنه کامان) را به بارانى کامل و فراوان پر نفع (و بى زیان) رویاننده و پرورنده گیاهان وسیع (و فراگیرنده شهر و کوه و دشت و بیابان) و جبران کن ضعف تشنه کامان
پروردگارا ما را به باران کاملى سیراب ساز که چشمه هاى کوهساران از آن جارى کنى و چاه و قنوات را مملو آب گردانى و نهر و رودها را چون سیل روان سازى و اشجار را برویانى و بهاى هر چیز را در همه شهرها ارزان کنى و پریشانى حال بهایم و انسان را (به رحمتت) تدارک فرمائى (تا گوسفندان و انعام همه از مراتع پرگیاه و آدمیان از شیر و مزارع و اشجار به حد کامل بهره مند شوند) و رزق نیکو (و نعمت ارزان) بر ما بندگان (به کرمت) کامل گردانى و کشتها را بر ما برویانى و پستانها را پر از شیر کنى و به آن (نعمتها) قوت و نیروى ما |بیفزائى
پروردگارا آن باران رحمت را (تمام به نفع و برکت نعمت ما قرار ده و هیچ زیان و خسارتى در آن بر ما قرار مده) بر ما بر سایه ابرش سموم و گرماى سخت قرار مده و سردى را موجب قطع نعمت (و نابودى اثمار و اشجار و محصول) مگردان و نزول آن باران را سبب رجم و دورى (از رحمتت) مساز و آبش شور و ناگوار مدار (بلکه سایه آن را سرد و سالم و آبش را گوارا و خوش و پرخیر و برکت فرما)
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل پاکش و ما را از برکات آسمانها و زمین روزى (و بهره وافر) عطا فرما که تو بر همه چیز و هر کار قادر و توانائى (شاید مقصود از برکات آسمانها علوم و معارف آسمانى باشد و حقایق و لطایف وحى الهى و تعلیمات رسولان حق و یا این امور و هم برف و باران و انوار و اشعه و گازها و نسیمهاى لطیف و غیره منظور است).
ترجمه سجادی
و از دعاى امام علیه السلام بود هنگام درخواست باران پس از خشک سالى:
خداوندا ما را از باران سیراب نما و رحمتت را با بارانِ فراوان از ابرى که براى رویاندن گیاهِ چشم انداز در همه نواحى زمینت روان است، بر ما بگستران.
و با به بار آمدن میوه، بر بندگانت احسان نما و با شکفتن شکوفه، سرزمین هایت را زنده گردان و فرشتگانِ بزرگوارِ نویسنده ات را به فرستادن آبى سودمند از جانب خود -که فراوانى اش همیشگى، جارى شدنش بسیار، سخت، تند و شتابان باشد- آماده ساز.
که به سبب آن، آنچه را که مرده است، زنده نمایى. و با آن آنچه را که از دست رفته، برگردانى. و به وسیله آن آنچه که آمدنى است، بیرون آورى. و با آن روزى ها فراخى دهى. ابرى درهم فشرده، گوارا، خوش، فراگیر، غرّنده. نه ابرى پیوسته بارانى و نه ابرى جهنده و بى باران.
خداوندا ما را از بارانى ثمربخش، خرّمى بخش، سرسبزکننده، پهناور، دامنه دار و پُر آب، سیراب گردان تا با آن گیاه روینده را بازگردانى. و به وسیله آن گیاه پژمرده را اصلاح کنى.
خداوندا ما را با بارانى که از آن تپه ها را جارى گردانى و چاه ها را از آن پر کنى و رودخانه ها را با آن روان سازى و درخت ها را به وسیله آن برویانى و با آن قیمت ها را -در همه شهرهاى بزرگ- ارزان کنى و چهارپایان و سایر آفریدگان را به وسیله آن سرِ پا بدارى و روزى هاى پاکیزه را با آن برایمان کامل گردانى و کشت ها را به وسیله اش برایمان برویانى و پستان حیوان را با آن پر (شیر) سازى و به وسیله آن نیرویى بر نیروى ما بیفزایى، سیراب نما.
خداوندا سایه آن (ابر) را بر ما گرم و سوزان قرار نده و سردى اش را بر ما شوم و باریدنش را بر ما تیر بلا قرار نده و آبش را بر ما شور و تلخ نگردان.
خداوندا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و ما را از برکات آسمان ها و زمین روزى عطا فرما. بدرستى که تو بر هر چیز توانایى.
ترجمه شعرانی
و از دعاهاى آن حضرت علیه السلام است در طلب باران:
خداوندا ما را به باران سیراب کن و رحمت خویش را بر ما بگستر. در همه جاى زمین براى گیاهان زیبا و خوش منظر ابرى بارنده روانه کن
و به رسیدن میوه ها بر بندگان خود منت گذار و زمینهاى مرده را به شکفتن شکوفه ها زنده گردان و فرشتگان گرامى و نویسندگان را حاضر آور بارانى سودمند پیاپى، بسیار، در همه جاى، درشت، شتابان و زود
تا هر چه مرده است بدان زنده کنى و هر چه در گذشته بازگردانى و آنچه روئیدنى است بیرون آرى و روزیها را فراخ گردانى. از توده ابرى برهم گوارا و خوش، که چون چترى سایبان شود و غرش رعد از آن به گوش آید، نه چندان که به ویرانى انجامد یا برق به فریب خندد و ابر نگرید.
خداوندا! ما را سیراب کن به بارانى که به فریاد ما رسد، گیاهان را برویاند. پهن و فراخ و بسیار که گیاه نورسته را بالان و خرم، و نهال پژمرده و شکسته را بدان برومند سازد
خدایا! ما را سیراب گردان، بارانى فرست که آب از تپه ها سرازیر شود و چاهها را بدان پر آب کنى و جویها را بشکافى و درختان را برویانى و نرخها را در همه شهرها ارزان کنى و چهارپایان و دیگر خلق را نیکو حال گردانى و روزیهاى پاکیزه بر ما فراخ سازى و کشت ما را برویانى و پستانها را پر شیر کنى و بر نیروى ما بیفزائى
خدایا مبادا که از سایه ابر بر ما باد گرم وزد و سردى آن بر ما شوم باشد و ریزش آن بر ما مهلکه و عذاب شود و آب آن به کام ما تلخ گردد
خدایا درود بر محمد و آل او فرست و از برکات آسمانها و زمین ما را برخوردار گردان که تو بر هر چیز توانائى
ترجمه فولادوند
در طلب باران در خشکسالى:
بار خدایا! بر ما باران ببار و با فرستادن بارانى پر پشت از ابرى درشت در سراسر آفاق که مایه ى رویش گیاهان زیباى زمینى تو شوند، بر ما رحمت فرماى
و با بار دهى درختان بر بندگانت منت نه و سرزمینهاى خود را با شکوفاسازى گلها زنده ساز و فرشتگان گرامى و جهان پیماى خود را با آبیارى سودمند و دنباله دار، و آنچنان گسترده و تند،
که هر چه را مرده از برکت وى آن را زنده گردانى، شاهد بگیر، تا هر چه را که آمدنى است بیرون آورى و بدان روزیها را گسترش دهى!
از تو چشم در انتظاریم که ابرى فرستى، انبوه، فشرده خالى از خطر، بى زیان، فراگیر، خروشان که رگبارش خستگى نیاورد و برقش مایه ى فریب نباشد.
بار الها! ما را از بارشى سیراب فرما که فریادرس و مایه ى رویش نباتات و منشا سر سبزى و دامنه دار و پر مایه و سیراب کننده باشد، تا از برکت آن گیاه نو پا جان گیرد و پژمرده طراوت پذیرد.
بار خدایا! بر ما چنان ببار که از فیض آن در هر پشته و تل، آب به راه افتد و چاهابه ها از آن آکنده کنى و نهرها را از آن به جوش اندازى و درختان را سبز پوش و نرخها را در همه شهرها ارزان کنى و دامها و مردم را سرزنده سازى و روزیهاى پاکیزه را براى ما کامل گردانى و کشت و زرع ما را برویانى و پستانها را پر از شیر گردانى و قوت بر قوت ما بیفزایى.
بار خدایا! سایه ى ابر را بر ما خالى از سموم گردان و سردیش را بر ما شوم مکن، و باریدنش را بر ما عذاب مگردان و آبش را بر ما تلخ مزه مساز.
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى، و از برکات آسمانها و زمین براى ما روزى فراهم گردان، همانا که تو بر هر چیز توانایى.
ترجمه فیض الاسلام
از دعاهاى امام علیه السلام است هنگام درخواست باران پس از خشکسالى:
(استسقاء «باران خواستن از خداى تعالى» به دعاء در هر وقتى از اوقات مى شود، و بهتر آنست که دعاء بعد از یکى از نمازهاى شبانه روز باشد و بهتر از هر دو خواندن نماز استسقاء است که کیفیت آن در کتب فقه بیان شده است):
بار خدایا ما را به باران سیراب گردان، و رحمتت را به باران فراوان از ابرى که براى رویانیدن گیاه زیبا در اطراف زینت روان است بر ما بگستران
و با رسیده شدن میوه بر بندگانت احسان فرما، و با شکفته شدن شکوفه و گل و گیاه شهرهایت را زنده نما، و فرشتگانت را که بزرگوار و نویسنده (یا سفراء و فرستادگان) اند آماده ساز به آب رساندن سودمند از جانب خود که فراوانى همواره و باریدن بسیار داشته (همه جا را فراگیرد) سخت و تند و شتابان باشد
که به آن آنچه را مرده است زنده (سبز و خرم) نمائى، و آنچه از دست رفته بازگردانى، و آنچه آمدنى است بیرون آرى، و به آن روزیها را فراخى داده بیافزائى، ابرى (از تو مى خواهیم) که روى هم انباشته و با خوشى و گوارا و فراگیرنده بوده صداى رعد از آن شنیده شود، و بارانش همیشه (که گیاهها را تباه و ساختمانها را ویران گرداند) و برقش فریب دهنده (بى باران) نباشد
بار خدایا ما را سیراب کن از بارانى که برطرف کننده ى خشکسالى، رویاننده ى گیاه، پهن و فراخ و بسیار باشد که به وسیله ى آن، گیاه ایستاده (سبز و خرم سالهاى پیش) را بازگردانى، و گیاه شکسته (پژمرده) را درست (سربلند) نمائى
بار خدایا ما را آب ده آبى که از آن تلها روان سازى، و چاهها را پر گردانى، و جویها را جارى نمائى، و درختها را برویانى، و نرخها را در همه ى شهرها ارزان کنى، و چهارپایان و آفریدگان را به نشاط و شادمانى آورى، و روزیهاى پاکیزه را براى ما به کمال برسانى، و کشت را برویانى، و پستان چهارپایان را پر شیر سازى، و توانائى بر توانائى ما بیافزائى
بار خدایا سایه آن ابر را بر ما باد گرم و سردیش را شوم و باریدنش را عذاب و آبش را شور مگردان
بار خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست، و ما را از برکات آسمانها و زمین (خیر و نیکیهاى آنها) روزى عطا فرما، زیرا تو بر هر چیز توانائى.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«اَللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیثَ وَ انْشُرْ عَلَینَا رَحْمَتَک بِغَیثِک الْمُغْدِقِ مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَبَاتِ أَرْضِک الْمُونِقِ فِی جَمِیعِ الآْفَاقِ»:
"پروردگارا ما بندگانت را بوسیله باران سیراب فرما، و رحمتت را به باران فروان، از ابرى که براى روئیدن گیاهان جالب در تمام قسمت هاى زمین روان گشته بگستران".
نعمت عظیم ابر و باران و باد:
از آنجات که ابر و باران و باد، وجودشان در پنهه طبیعت بستگى به عالى ترین منبع انرژى یعنى خورشسید دارد، لازم است چند سطرى درباره این نعمت عظیم الهى، که گوشه اى از تجلى رحمت حضرت حق به قسمتى از عالم وجود است براى آگاهى شما تحریر شود.
مسیر زمین و هر جرم سماوى دیگر در این فضاى حیرت آور تقریباً به شکل دایره است مى دانید چرا؟
خورشید جسمى است بسیار بزرگ، به تنهائى از زمین و هشت سیاره دیگر بازهم بزرگتر و سنگین تر است، و هر سیاره را با نیروى شگرف بسوى خود جذب مى کند.
این قوه جذب به مرکز را ثقل یا جاذبه مى نامند، در همان حال هر سیاره با قوه گریز از مرکز خود، از خورشید مى گریزد، و اگر نیروى جاذبه خورشید نبود سیاره چنان در فضا دور مى شد که هیچگاه باز نمى گشت.
پس دو نیروى متضاد در کار است: نیوى سیاره که آن را از خورشید دور مى کند، و نیروى خورشید که سیاره را بسوى آن مى کشاند.
هیچ یک از این دو نیرو بر دیگرى نمى چربد و غلبه نمى کند، پس هر سیاره بر روى مدارى به دور خورشید مى گردد و این سیر بى انتها را در طى قرون و اعصار ادامه داده و مى دهد.
«وَ الشَّمْسُ تَجْرِى لِمُسْتَقَرَّ لها ذلِک تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ.وَ القَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ کالعُرْجُونِ الْقَدیمِ.لَا الشَّمْسُ ینْبَغى لَها اَنْ تُدْرِک الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کلُّ فی فَلَک یسْبَحُونَ»:(۱۰۲)
"خورشید پیوسته بسوى قرارگاهش در حرکت است."
این آیه به وضوح حرکت خورشید را بطور مستمر بیان مى کند. دانشمندان در این عصر با انواع ابزار و آلات علمى، و تحقیقات مداوم شبانه روزى کشف کرده اند که: خورشید با مجموعه منظومه شمسى در وسط کهکشان ما بسوى یک سمت معین و ستاره دور دستى که آن را ستاره وگا نامیده اند در حرکت مى باشد.
حرکت دادن خورشید این کره بسیار عظیمى که یک میلیون و دویست هزار مرتبه از کره زمین بزرگ تر است، آنهم با حرکت حساب شده در این فضاى بى کران از هیچ کس میسّر نیست جز از خداوندى که قدرتش فوق همه قدرتها و علم و دانشش بى انتهاست و به همین جهت در پایان آیه ۳۸ مى فرماید:
«ذلِک تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلِیم».
"ما براى ماه منزلهائى قرار دادیم و بهنگامى که این منزلها را طى کرد، سرانجام بصورت شاخه کهنه قوسى شکل زرد رنگ خرما در مى آید".
منظور از منازل همان منزلگاههاى بیست و هشت گانه است که ماه قبل از محاق و تاریکى مطلق طى مى کند، زیرا هنگامى که ماه سى روز تمام باشد تا شب بیست و هشتم در آسمان قابل رؤیت است، ولى در این شب بیست و هشتم بصورت هلال بسیار باریک زرد رنگ و کم نور و کم فروغ در مى آید، و در دو شب باقى مانده قابل رؤیت نیست که آن را محاق مى نامند، البته در ماههائى که بیست و نه روز است تا شب بیست و هفتم معمولا ماه در آسمان دیده مى شود، و دو شب باقى مانده محاق است.
این منزلگاهها کاملا دقیق و حساب شده است، بطورى که منجمان از صدها سال قبل مى تواند طبق محاسبات دقیقى که دارند آن را پیش بینى کنند.
این نظام عجیب به زندگى انسانها نظم مى بخشد و یک تقویم طبیعى آسمانى است کهبا سواد وبى سواد توانائى خواندن آن را دارد، بطورى که اگر انسان کمى دقت و ممارست در وضع ماه در شبهاى مختلف کند مى تواند با نگاه کردن وضع آن دقیقاً و تقریباً بداند آن شب کدام شب از ماه است.
در آیه چهلم سخن از ثبات و دوام این نظم سال و ماه و شب و روز است، پروردگار آنچنان برنامه اى براى آنها تنظیم کرده که کمترین دگرگونى در وضع آنها پیدا نمى شود، و تاریخ بشر بخاطر همین ثبات، کاملا تنظیم مى گردد.
نه براى خورشید سزاروار است که به ماه رسید، و نه شب بر روز پیشى مى گیرد و هر کدام از آنها در مسیر خود شناورند.
مى دانیم خورشید دوران خود را در بر جهان دوازده گانه در یکسال طى مى کند، در حالى که کره ماه منزلگاههاى خویش را در یک ماه طى مى نماید.
بنابراین حرکت دورانى ماه در مسیرش دوازده بار از حرکت خورشید در مدارش سریعتر است، لذا مى فرماید:خورشید هرگز در حرکت خود به پاى ماه نمى رسد، تاحرکت یکساله خود رادر یک ماه انجام دهد و نظام سالیانه بر هم خورد.
هم چنین شب بر روز پیشى نمى گیرد که بخشى از آن را در کام خود فرو برد و نظام موجود بهم ریزد، بلکه همه اینها مسیر خودرا میلیونها سال بدون کمترین تغییر ادامه داده و مى دهند و هر کدام از این ها در مسیر خود شناورند.
خورشید خیلى داغ است ولى نمى دانید به چه داغى؟اگر کارخانه فولاد سازى را دیده بودید، مى دیدید که فلز مذاب از فرط حرارت رنگش سفید شده است چگونه از دهانه کوره بیرون مى ریزد؟
فولاد مذاب ۱۴۵۰ درجه حرارت دارد، این درجه حرارت خیلى بالاست اما درجه حرارت خورشیسد از آنهم خیلى بالاتر است. در سطح خورشید درجه حرارت نزدیک به ۶۰۰۰ درجه و در مرکز آن شاید ۰۰۰۰۰۰ ۱۷ درجه باشد.
همانطور که مى دانید ما حیات خود را مدیون خورشیدیم، خورشید تقریباًسرچشمه تمام کارمایه ماست.
بى نور خورشید گیاهى رشد نمى کرد، و غذائى بوجود نمى آورد و چون زندگى جانوران بسته به گیاهان است، بى نور خورشید جانورى هم به روى زمین وجود نداشت.
چوب و زغال و نفى که هر روز مصرف مى کنیم کارمایه را دراعصار قدیم از خورشید گرفته ودر خود نهفته اند، وقتى که ذغال مى سوزد کارمایه اى را که گیاهان میلیونها سال قبل از خورشید گرفته و ذخیره کرده اند بما باز پس مى دهد.
خورشید از عناصرى چند که بر روى زمین هم یافت مى شوند ترکیب گردیده اند.
تقریباً شصت عنصر از آنها که بر روى زمینند در خورشید هم وجود دارند، عناصر اصلى خورشید عبارتند از هیدروژن، اکسیژن،هلیوم، ازت، کربن، آهن و چند فلز دیگر، اما در نتیجه حرارت فوق العاده فلزاتى که بر روى زمین به شکل جامدند در خورشید بصورت گاز هستند.
نور خورشید بسیار خیره کننده است و از قشرى از گازها که در سطح خورشیدند ساطع مى شود.
ستاره شناسان این قشر را کره نور نامیده اند، بالاى کره نور قشر دیگرى از گازهاست بنام کرده رنگ، وجه تسمیه این کره، رنگ سرخ درخشانى است که گازهاى ترکیب کننده آن دارند.
در بالاى کره رنگ،قشر سفید دیگرى است بنام تاج که فقط به هنگام کسوف در تلسکوب قابل رؤیت است، گاهى زبانه هائى تقریباً باندازه یک میلیون و نیم کیلومتر از تاج زبانه مى کشند، اینها را زبانه هاى خورشید مى نامند.
در فیزیک معمولا انرژى را با واحدى بنام"ارگ"اندازه مى گیرند.گرچه در موارد خاص واحدهاى دیگرى براى انرژى بکار مى رود، مانند "کالرى"براى اندازه گرفتن گرما،یا کیلو وات ساعت براى الکتریسته.
یک ارگ دو برابر انرژى حرکتى جسمى است که جرم آن برابر یک گرم باشد، و با سرعت یک سانتى متر در ثانیه حرکت کند.
و باید گفت که از لحاظ تجربه هاى روزانه زندگى مقدار انرژیى که با یک ارگ نموده مى شود بسیار کوچک است
مثلا پشه اى که در حال پرواز است انرژى حرکتى برابر با چند ارگ دارد.
براى گرم کردن یک فنجان چاى، چند صد بلیون ارگ مورد نیاز است، و چراغ رومیزى معمولى در هر ثانیه ۲۵ بلیون ارگ مصرف مى کند.
یک گرم زغال سنگ خوب چون کاملا بسوزد ۳۰۰ بلیون ارگ انرژى مى دهد!!با نرخ جارى زغال بهاى هر ارگ برابر است با... البته انرژیى که با سیم برق به خانه هاى ما مى رسد از این گرانتر است.
انرژى اشعه آفتاب که بریک سانتیمتر مربع در یک ثانیه بحال عمودى بتابد معادل ۱۳۵۰۰۰۰ ارگ تخمین زده شده، و البته در محاسبه این رقم مقدارى از انرژى که بوسیله فضاى اطراف زمین جذب مى شود نیز بحساب آمده.
اگراین انرژى را از روى بهاى زغال بحساب آوریم، معلوم مى شود که روزانه معادل چه مقدار ریال انرژى که بر سطح حیاط خانه ما مى تابد از بین مى رود.
اگر بیانخود را با واحد اندازه گیرى معمولى کار تجدید کنیم، نتیجه آن مى شود که مقدار انرژى روزانه خورشید که بر سطح زمین سقوط مى کند براى هر میل مربعى با انرژى ۴۶۹۰۰۰۰ اسب بخار است و انرژى کلى سالانه که از این راه به سیاره ما مى رسد چندین میلیون برابر تمام انرژیهائى است که در سطح زمین از سوزاندن زغال و سایر موارد سوختى بدست مى آید.
خورشید این منبع عظیم انرژى در سایه اراده و فرمان حضرت حق، هر روز در سطحى بیش از محیط و عرصه منظومه مى تابد و از این تابش هزاران اثر پدید مى شود، از جمله آثارى که از تابش خورشید بوجود مى آید ابراست.
آنسوى دریا هوا مرطوب است، آفتاب هواى مرطوب را گرم مى کند، و در نتیجه هواى مرطوب بالا مى رود، سپس اندکى سرد مى شود و بصورت ابر درمى آید.
قطرات باران،برف، تگرگ، محصول پر منفعت همین ابر است.
باد در جابجائى ابرها براى اینکه تمام مناطق زمین را از نعمت برف و باران بهره مند سازند عامل بسیار مهم و مؤثرى است.
مسئله باداز اهمیت ویژه اى برخوردار است، اگر جابجائى هوا نبود، حیات عمرى نداشت.
ما در اعماق اقیانوس بیکرانى از هوا زندگى مى کنیم که گرداگرد زمین را فرا گرفته است. دانشمندان حدس مى زنند که این قشر هوا، بیشتر از سیصد کیلومتر بالاى زمین امتداد دادشه و از چند لایه تشکیل شده باشد، ضخامتاین لایه ها یکى نیست و حدود آنها هم نامنظم است.
شما با یکى از این لایه ها که"تروپوسفر"نام دارد آشنا هستید و آن لایه ایست که از همه بزمین نزدیک تر است و آنچه ما بنام تغییرات جوى مى شناسیم در این لایه بوقوع مى پیوندد.
توفان، ابر، مه، تگرگ، برف و هر چه دیگر که به هوا مربوط بدانیم در تروپوسفر واقع مى شود.
چه چیز موجب تشکیل توده هاى هوا در تروپوسفر مى شود؟شاید هیچ گاه حدس نزنید که موجب پیدایش این توده هاى هوا در تروپوسفر مى شود.
اختلاف درجه حرارت بین دو نقطه زمین ه بطور مساوى گرم شده باشند موجب وزیدن بادهاست.
آیا مى دانید در زندگى جانداران و گیاهان چقدر ارزش دارد؟
آیا مى دانید چه نظم فوق العاده اى در وزش باد، در جهان طبیعت مى باشد؟
باران را باد درست مى کند، اگر بادى نبود بارانى نبود، دانشمندان طبیعى مى گویند:
ابر موجودى است الکتریکى، موجودات الکتریکى اگر از یک نوع باشند یکدیگر را دفع مى کنند، و اگر از دو نوع باشند همدیگر را جذب مى کنند.
از خاصیت هاى باد آن است،که در میان دو نوع موجود الکتریکى جمع مى کند، در نتجه تجاذب حاصل مى شود، و اتحاد الکتریکى تحقق پیدا مى کند.
باران نتیجه آن اتحاد مى باشد.
پس تنها عامل مؤثر در ازدواج دو موجود الکتریکى که فرزندى از آن بنام باران پدید مى آید باد است.
اگر بادهاى موسمى که از سوى اقیانوس مى آید و در مناطق گرمسیر مىوزد، نبود زندگى از شدّت گرما در آنجاها بسیار دشوار مى شد.
باد شدت گرما را مى شکند و آن مناطق رابراى زندگى آسان، آماده مى سازد، یکى از این مناطق هندوستان است که بر حسب منطقه، گرمسیر است ولى باد آنجا را قابل زیست ساخته است.
بادهاى دریائى و زمینى که شبانه روز، در کرانه هاى مناطق حاره مىوزد زندگى را در بندرهاى آنجا ممکن گردانیده است.
بادهاى گرمى از مناطق حاره بهسوى سردسیرها روانه مى شوند و از سردى آنجا مى کاهند، مانند گلف استریم براى انگلستان، و گلف ورد براى ژاپن.
شدت گرماى زیر خط استوا بر اهل دانش روشن است. و نیز آنها مى دانند که گرماى استوائى بحسب طبع بالا مى رود، در برابر از قطب شمال و جنوب هواهاى سردى بطور مایل بسوى مناطق استوایى روان است لذاست که قابل زیست مى باشد.
باد وضع باران مناطق را تغییر مى دهد، در اندونزى و مانند آن فصل باران راتابستان قرار داده است، در لبنان فصل باران زمستان مى باشد.
در بعضى مناطق که شاید بخش دارجیلینگ هند از آنها باشد، فصل باران تمام سال است، مقدار باران دردارجیلینگ به یازده متر در سال مى رسد.
اختلاف فصول باران درزمین موجب اختلاف انواع نباتات مى شود تا بشر بتوانداز هر گونه نباتى بهره بردارد و استفاده کند.
بیشتر نباتات، داراى دو جنبه هستند، نرینه ومادینه، مانند خنثى که هر دو خصوصیت را دارا باشد، اگر نباتات تلقیح شوند خوب میوه خواهند داد، و اگر تلقیح نشوند بر خوبى نمى دهند.
تلقیح هائى که بدست بشر مى شود، ویژه درخت خرما و پیوند درختانى است کهمورد خواسته بشر قرار گرفته است، ولى تلقیح بقیه درختان را از نرینه آنها به مادینه آنها باد انجام مى دهد.
تلقیح بادى در درخست خرما نیز تأثیر دارد، تلقیح بادى، عبارت از گرفتن ذراتى از این درخت است و رساندن آنها به درخت دیگر که همانند آن است.
البته تلقیح بوسیله حشرات نیز انجام مى شود.
آنچه یاد شد نمونه اى از خدماتباد بود، هر چن بادخدماتش بسیار بیش از اینهاست.
این باد این خدمت هاى بزرگى را که بطور مداوم انجام مى دهد خودش مى خواهد یا ور دیگرى اس؟
خود باد شعور تشخیص خدمتگزارى را ندارد، پس از جانب دیگرى وریت دارد.آیا فرمانده باد کیست؟ به آیاتى از قرآن مجید در این زمینه توجه کنید.
«وَ تَصْریفِ الرَّیاحِ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ وَالْاَرْضِ لآیات لِقَوْم یعْقِلُونَ»:(۱۰۳)
و در تغییر مسیر بادها و ابرهائى که در میان زمین و آسمان معلقند،نشانه هاوئیست از ذات پاک خدا و یگانگى او، براى مردمى که عقل دارند و مى اندیشند.
در سطور گذشته به گوشه اى از جابجائى هوا که باعث ایجاد باد است و منافع باد"تصریف الریاح"اشاره شد امّا ابر.
این ابرهاى متراکم که بالاى سرما در گردشند و میلیاردها تن آب را بر خلاف قانون جاذبه در میان زمین و آسمان معلق نگاه داشته، و آنها را از هر نقطه به نقطه دیگر مى برند، بى آنکه کمترین خطرى ایجاد کنند، خود نشانه اى از عظمت اویند.
بعلاوه اگر آبیارى و منصب آب دهى آنها نبود در سرتاسر خشکى هاى روى زمین نه قطره آبى براى نوشیدن وجود داشت و نه چشمه و جویبارى براى روئیدن گیاه، همه جا ویرانه بود و کویر و بر همه جا کویر و بر همه جا خاک مرده پوشیده مى شد، این نیز جلوه اى دیگر ازعظمت حضرت اوست.
گشتیم و بجستیم بجوئید بجوئید *** لیکن سخن عشق بههر خام مگوئید
چشم از همه یارى بجز از دوست ببندید *** دست از همه کارى بجز از عشق بشوئید
بى دوست اگر باغ بهشت است مخواهید *** بى یار اگر صحبت حور است مجوئید
مشکى که نه از چین سرزلف نگار است *** گر در شکن طرّه حور است مبوئید
در هر دو جهان زنده بود کشته معشوق *** برکشته معشوق ننالید و نموئید
نزدیک شما یار و شما از بر او دور *** این طرفه که لب تشنه اى اندر لب جوئید
هر مل که نه لعل لب یار است منوشید *** هر گل که نه رخسار نگار است مبوئید
اسرار محبت زهما گوش بدارید *** زنهار به کس سرّغم عشق مگوئید
«وَ هُوَ الَّذى یرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَینَ یدَىْ رَحْمَتِهِ حَتّى اَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالا سُقْناهُ لِبَلَد مَیت فَاَنْزَلْنا بِهِ فَاَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کلَّ الثَّمَراتِ کذالِک نُخْرِجُ الْمُوتى لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ»:(۱۰۴)
او کسى است که بادها را پیشاپیش باران رحمتش هم چون بشارت دهنده اى که از قدوم مسافر عزیزى خبر مى دهد مى فرستد، بادهائى که از اقیانوس ها برخاسته و ابرهاى سنگین بار و پرآب را با خود حمل مى کند.
در این موقع آنها را به سوى سرزمین هاى مرده و خشک و سوزان مى رانیم و وریت آبیارى این تشنگان را بر عهده آنان مى نهیم، و بوسیله آن،آب حیات بخش را در همه جا فرو مى فرستیم،به کمک این آب انواع میوه ها را از خاک تیره بیرون مى آوریم.
آرى آفتاب بر اقیانوس ها مى تابد، و بخار آب را ببالا مى فرستد، بخارها متراکم مى شوند، و توده هاى سنگین ابر را تشکیل مى دهند، امواج باد توده هاى کوه پیکر ابر را بر دوش خود حمل مى کنند وبسوى سرزمین هائى که وریت دارند پیش مى روند، قسمتى از این بادها که در پیشاپیش توده ها ابر در حرکتند و آمیخته با رطوبت ملایمى هستند، نسیم دل انگیزى ایجاد مى کنند که از درون آن بوى باران حیات بخش بمشام مى رسد، این ها در حقیقت مبشران نزول باران هستند، سپس توده هاى عظیم ابر، دانه هاى باران را از خود بیرون مى فرستند، نه چندان درشت هستند که زراعت ها را بشویند و زمین ها را ویران کنند، و نه چندان کوچکند که در فضا سرگردان بمانند.
آرام و ملایم بر زمین مى نشینند و آهسته در آن نفوذ مى کنند، و محیط را براى رستاخیز بذرها و دانه ها آماده مى سازند، زمینى که در خشکى مى سوخت و شباهت کامل بمنظره یک گورستان خاموش و خشک داشت تبدیل به کانون فعالى از حیات و زندگى و باغهاى پرگل و میوه مى شود.
بدنبال تمام این حقایق عینى اضافه مى فرماید:"این چنین مردگان را از زمین بیرون یم آوریم".
«وَ اَرْسَلْنَا الرَّیاحَ لَواقِحَ فَاَنْزَلَنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَسْقَیناکمُوهُ وَ ما اَنْتُمَ لَهُ بِخازِنینَ»:(۱۰۵)
و ما بادها را فرستادیم در حالى که بارور کننده اند(قطعات ابر را بهم مى پیوندند و بارور مى سازند)و بدنبال آن از آسمانى آبى فرو فرستادیم و بوسیله آن همه شما را سیراب کردیم،در حالى که شما توانائى بر حفظ و نگهدارى آن را نداشتید.
"لواقح"جمع لاقح بمعنى بارور کننده است، و در اینجا اشاره به بادهائى است که قطعات ابر را بهم پیوند مى دهد و آنها را آماده باران مى سازد.
گرچه بعضى از دانشمندان معاصر خواسته اند این آیه را اشاره به تلقیح گیاهان بوسیله بادها و گردافشانى بگیرند، و از این راه به یکى از مسائل علمى که در عصر نزول قرآن مورد توجه جوامع بشرى نبود تفسیر کنند، و از دلائل اعجاز علمى قرآن بشمارند، ولى در عین قبول این واقعیت که وزش بادها اثر عمیقى در جابجا کردن گرده هاى نطفه نر و بارورساختن گیاهان دارند، نمى توان آیه فوق را اشاره به آن دانست.
چرا که بعد از این کلمه بلافاصله، نازل شدن باران از آسمان آن هم با فاء تفریع آمده است، که نشان مى دهد تلقیح کردن بادها مقدمه اى براى نزول باران است.
بهر حال تعبیر فوق از زیباترین تعبیراتى است در مورد ابرها و تولد باران از آنها، ممکن است گفته شود، ابرها را به مادران و پدرانى تشبیه کرده که به کمک بادها آمیزش مى کنند باردار مى شوند و فرزندان خود، دانه هاى باران را به زمین مى نهند.
شما توانائى حفظ و ذخیره کردن این آبها را ندارید، ممکن است اشاره به ذخیره کردن آب باران قبل از نزولش باشد، یعنى شما نمى توانید این ابرها که منابع اصلى بارانند در اختیار بگیرید، و نیز ممکن است اشاره به ذخیره کردن باران بعد از نزولش باشد، یعنى شما نمى توانید حتى بعد از نزول باران، آن را بمقدار زیاد گردآورى و حفظ کنید، این خداست که از طریق منجمد ساختن آنها در قلّه کوهها بصورت یخ و برف،و یا فرستادن آنها به اعماق زمین که بعداً بصورت چشمه ها وکاریزها و چاهها ظاهر مى شوند، آنها را گردآورى و ذخیره مى کند.
«وَ مِنْ آیاتِهِ اَنْ یرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشّرات وَلیذیقَکمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِىَ الْفُلْک بِاَمْرهِ، وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ»:(۱۰۶)
از آیات عظمت و قدرت خدا اینست که بادها را به عنوان بشارتگرانى مى فرستند.
آنها در پیشاپیش باران حرکت مى کنند. قطعات پراکنده ابر را با خود برداشته بهم مى پیوندند و به سوى سرزمین هاى خشک و تشنه مى برند، صفحه آسمان را مى پوشانند، و با دگرگون کردن درجه حرارت جوّ، ابرها را آماده ریزش باران مى کنند.
ممکن است اهمیت قدوم این بشارتگران براى شهرنشینان متنعم چندان روشن نباشد، اما بیابانگردان تشنه کامى که نیاز به قطراتى از باران دارند، همینکه بادها به حرکت در م ى آیند و ابرها را همراه خود جابجا مى کنند، و از لابه لاى نسیم، عطر مخصوص بارانى که بر گیاهان در نقطه دیگرى باریده، و به مشامشان مى رسد، برق امید در دلهایشان جستن مى کند.
گرچه در آیات قرآن، بیشتر روى بشارتگرى باد، نسبت به نزول باران تکیه شده، اما کلمه مبشرات را نمى توان در آن محدود ساخت، چرا که بادها بشارت هاى فراوان دیگرى نیز با خود دارند.
بادها گرما و سرماى هوا را تعدیل مى کنند.
بادها عفونت ها را در فضاى بزرگ مستهلک کرده، و هوا را تصفیه مى کنند.
بادها از فشار حرارت خورشید روى برگ ها و گیاهان مى کاهندو جلو آفتاب سوختگى را میگیرند.بادها اکسیژن تولید شده بوسیله برگ هاى درختان رابراى انسانها به ارمغان مى آورند، و گازکربنیک تولید شده بوسیله بازدم انسان را براى گیاهان هدیه مى برند.
بادها بسیارى از گیاهان را تلقیح مى کنند، و نطفه هاى نر و ماده را در جهان نباتات بهم پیوند مى دهند.
بادها وسیله اى براى حرکت آسیاب ها و عاملى براى تصفیه خرمنها هستند.
بادها بذرها را از نقاطى که در آن بذر فراوان موجود است حرکت مى دهند، و همچون باغبانى دلسوز در سرتاسر بیابان مى گسترانند.
و بادها کشتى هاى بادبانى را با مسافران و بار زیاد به نقاط مختلف مى برند، و حتى امروز که وسائل ماشینى جانشین نیروى باد شده، باز هم وزش بادهاى مخالف یا موافق در پیشرفت، یا کندى کار کشتى ها بسیار مؤثر است.
آرى آنها بشارت دهندگانى هستند در جهاتمختلف. باین خاطر در دنباله آیه مى خوانیم خدا مى خواهد بدین سبب شما را از رحمت خود بچشاند، و کشتى ها به فرمانش حرکت کنند، وشما از فضل و رحمت او بهره گیرید، شاید شکرگزارى کنید.
آرى بادها، هم وسیله تولید نعمت هاى فراواندر زمینه کشاورزى و دامدارى هستند، و هم وسیله حمل و نقل، و سرانجام سبب رونق امر تجارت که با جمله «لِیذیقَکمْ مِنْ رَحْمَتِهِ» به اولى اشاره شد و با جمله «لِتَجْرِىَ الْفُلْک بِاَمْرِه» به دوم، و با جمله «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» به سوّمى.
جالب اینکه همه این برکات مولود حرکت است، حرکت در ذرات هوا، در محیط مجاور زمین.
اما هیچ نعمتى تا از انسان سلب نشود، قدر آن معلوم نخواهد شد. این بادها و نسیم ها نیز تامتوقف نشوند، انسان نمى داند چه بلائى بر سر او مى آید.
توقف هوا، زندگى را در بهترین باغها همچون زندگى در سیاه چالهاى زندان مى کند، و اگر نسیمى در سلولهاى زندان انفرادى بوزد، آن را هم چون فضاى باز مى کند، و اصولا یکى از عوامل شکنجه در زندآنهاهمان توقف هواى آنهاست.
حتى در سطح اقیانوس ها اگر بادها متوقف شود و امواج خاموش گردد، زندگى جانداران دریاها بر اثر کمبود اکسیژن هوا بمخاطره خواهدافتاد، و دریا تبدیل به مرداب و باتلاق متعفن ووحشتناکى خواهد شد.
فخر رازى مى گوید: جمله «وَ لِیذیقَکمْ مِنْ رَحْمَتِهِ»: "تا شما را از رحمت خود بچشاند" با توجه به این که چشانیدن در مورد "شىء قلیل" گفته مى شود،اشاره به این است که تمام دنیا و نعمت دنیا رحمتاندکى بیش نیست، و رحمت واسعه الهى مخصوص جهان دیگر است.
«اَللّهُ الَّذى یرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَیبْسُطُهُ فِى السَّماءِ کیفَ یشاءُ وَ یجْعَلُهُ کسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ یخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَاِذا اَصابَ بِهِ مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ اِذا هُمْ یسْتَبْشِرُونَ»:(۱۰۷)
خداوند همان کسى است که بادها را مى فرستد، تا ابرهائى را بحرکت درآورند، سپس ابرها را در پهنه آسمان آنگونه که بخواهد مى گستراند و آنها را بصورت قطعاتى درآورده، متراکم و برهم سوار مى کند،اینجاست که دانه هاى باران را مى بینى که از لابه لاى آنها خارج مى شوند، هنگامى که این باران حیات بخش را به هر کس از بندگانش بخواهدبرساند آنها خوشحال و مسرور مى شوند.
آرى یکى از نقش هاى مهم هنگام نزول باران بر عهده بادها گذاشته شده است، آنها هستند که قطعات ابر را از سوى دریاها به سوى زمین ها خشک و تشنه حمل مى کنند، و همانا هستند که وریت گستردن ابرها را بر صفحه آسمان و سپس متراکم ساختن آنها و بعد از آن خنک کردن محیط ابرها و آماده نمودن براى باران زائى را بر عهده دارند.
بادها همچون چوپان آگاه و پرتجربه اى هستند که گله گوسفندان را به موقع از اطراف بیابان جمع مى کند و در مسیرهاى معینى حرکت مى دهد، سپس آنها را براى دوشیدن شیر آماده مى سازد. جمله:
«فَتَرَى الْوَدْقَ یخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ»:
(دانه هاى باران و ذرّات کوچک آن را مى بینى که از لابه لاى ابرها خارج مى شوند)
ممکن است اشاره به این باشد که غلظت ابرها و شدت وزش بادها در حدى نیست که مانع خروج قطره هاى کوچک باران از ابر و نزول آن بر زمین شود، بلکه این ذرات کوچک علیرغم طوفان و ابرى که صحنه آسمان را پوشانده، راه خود را از لابلاى آنها بسوى زمین پیدا مى کنند، و نرم نرم بر زمین هاى تشنه پاشیده مى شوند تا بخوبى آنها را سیراب کنند و در عین حال ویرانى ببار نیاورند.
باد و طوفانى که گاه درختان عظیم را از جا مى کند، و صخره ها را بحرکت درمى آورد، به قطره کوچک و لطیف باران اجازه مى دهد که از لابلاى آن بگذرد و بر زمین گیرد.
این نکته نیز قابل توجه است، که قطعه قطعه بودن ابرها هر چند در یک روز ابرى که ابر تمام صفحه آسمان را پوشانیده براى ما چندان محسوس نیست، اما به هنگامى که با هواپیما از لابلاى ابرها عبور مى کنیم، یا بر فراز آن قرار مى گیریم کاملا روشن و نمایان است.
در قسمتى از این آیه پنجاهم سوره مبارکه روم مى فرماید:
«فَانْظُرْ اِلى آثارِ رَحْمَةِ اللّهِ کیفَ یحْیىِ الْارْضَ بَعْدَ مَوْتِها»:
به آثار رحمت الهى بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده مى کند؟
تکیه روى جمله "فانظر" اشاره به این است که آنقدر آثار رحمت الهى در احیاى زمین هاى مرده بوسیله نزول باران آشکار است که با یک نگاه کردن بدون نیاز به جستجو گرى بر هر انسان ظاهر مى شود.
تعبیر به"رحمت الهى"در مورد باران اشاره به آثار پربرکت آن از جهات مختلف است.
باران زمین هاى خشک را آبیارى، و بذر گیاهان را پرورش مى دهد.
باران به درختان زندگى و حیات نوین مى بخشد.
باران گرد و غبار هو را فرو مى نشاند و محیط زیست انسان را سالم و پاک مى کند.
باران گیاهان را شستشو داده به آنها طراوت مى بخشد.
باران هوا را مرطوب و ملایم، و براى انسان قابل استنشاق مى کند.
باران به زمین فرو مى رود و بعد از چندى بصورت قناتها و چشمه ها ظاهر مى شود.
باران نهرها و سیلابها براه مى اندازد که بعد از مهار شدن در پشت سدها، تولید برق و نور و روشنائى و حرکت مى کنند.
و بالاخره باران، هواى گرم و سرد را تعدیل مى کند، از گرمى مى کاهد، و سردى را قابل تحمل مى نماید.
«وَ اللّهُ الَّذى اَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ اِلى بَلَد مَیت فَاَحْیینا بِهِ الْارْضَ بَعْدَ مَوْتِها کذلِک النُّشورُ»:(۱۰۸)
خداوند همان کسى است که بادها را فرستاد، تا ابرهائى را بحرکت درآورند، سپس ما این ابرها را بسوى سرزمین مرده و خشکى مى رانیم، و بوسیله آن زمین را بعد از مردنش زنده مى کنیم، آرى زنده شدن مردگان پس از مرگ نیز همین گونه است.
نظام حساب شده اى که بر حرکت بادها، و سپس حرکت ابرها، و بعد از آن نزول قطره هاى حیات بخش باران، و بدنبال آن زنده شدن زمین هاى مرده، حاکم است خود بهترین دلیل و خود بهترین گواه بر این حقیقت است که دست قدرت حکیمى در پشت این دستگاه قرار دارد و آن را تدبیر مى کند.
نخست به بادهاى گرم و داغ دستور مى دهد از مناطق استوائى به سوى مناطق سرد حرکت کنند، و در مسیر خود آب دریاها را بخار کرده به آسمان فرستند، سپس به جریانهاى منظم سرد قطبى که دائماً در جهت مخالفت جریان اول حرکت مى کنند دستور مى دهد بخارات حاصله را جمع آورى کرده و ابرها را تشکیل دهند.
باز بهمان بادها دستور مى دهد ابرها را بر دوش خود حمل کنند و بسوى بیابانهاى مرده گسیل دارند، تا قطرات زنده کننده باران از آنها سرازیر گردد.
سپس به شرایط خاص زمین و بذرهاى گیاهانى که در آن افشانده شده، فرمان پذیرش آب و نمو و رویش مى دهد، و از موجودى ظاهراً پست و بى ارزش موجوداتى زنده وبسیار متنوع وزیبا، خرم و سرسبز، مفید و پربار بوجود مى آورد که هم دلیلى است بر قدرت او، و هم گواهى است بر حکمت او، و هم نشانه اى است از رستاخیز بزرگ!!
در حقیقت آیه فوق از چند جهت دعوت به توحید مى کند:
از نظر برهان نظم، و از نظر برهان حرکت که هر موجود متحرکى محرکى مى خواهد، و از نظر بیان نعمت ها که از جهت فطرى انگیزه ایست براى شکر منعم.و از جهاتى نیز دلیل بر مسئله معاد است.
از نظر سیر تکاملى موجودات، و از نظر پدیدار شدن چهره حیات از زمین مرده، یعنى اى انسان صحنه معاد در فصول هر سال در برابر چشم تو و در زیر پاى تست.
جالب اینکه در حدیثى از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله چنین مى خوانیم:
یکى از اصحاب عرض کرد:
یا رَسُولَ اللّهِ کیفَ یحْیى اللّهُ الْمَوتى وَ ما آیةُ ذلِک فِى خَلْفِهِ؟:
اى رسول خدا، چگونه پروردگار مردگان را زنده مى کند و نشانه و نمونه آن رد جهان خلقت چیست؟
رسول خدا فرمود:
اَما مَرَرْتَ بِوادى اَهْلِک مُمْخِلا ثُمَّ مَرَرْتَ بِهِ یهْشَرُ خَضْراً؟
آیا از سرزمین قبلیه ات گذر نکرده اى، در حالى که خشک ومرده بوده، و سپس از آنجا عبور کنى در حالى که از خرمى و سرسبزى گوئى بحرکت درآمده؟
قُلْتَ:نَعَمْ یا رَسُولَ اللّهِ:
گفتم:آرى اى رسول خدا.
قالَ:فَکذلِک یحْیى اللّهُ الْمَوتى، وَتِلْک آیتُهُ فِى خَلْقِهِ:
فرمود: اینگونه خداوند مردگان را زنده مى کند و این نمونه و نشانه او در آفرینش است.(۱۰۹)
در پایان این قسمت که در رابطه با مسئله بسیار با عظمت باد، که محصول جابجائى هواست، دورنمائى از آثار هوا را از زبان دانش امروز عنایت کنید، تا به معجزه بزرگ علمى حضرت صادق علیه السلام در بیانآثار هوا خطاب به مفضل بنعمر کوفى اشاره کنم:
آنچه که ثابت شده در میان کره هاى جهان بزرگ، کره زمین داراى هواى ثابت مى باشد، ضخامت هواى دور کره زمین را از صد کیلومتر تا هشتصد کیلومتر تخمین زده اند.
هوا جسمى است لطیف، شفاف و ناپیدا و داراى پنج هزار و نهصد میلیارد تن وزن مى باشد.
هوا پر ارزش ترین موجودبراى حیات انسان است. انسان و سلسله جانوران و سلسله گیاهان، براى زندگى نیاز به تنفس دارد، و تنفس بى وجود هوا ممکن نیست، پس اگر هوا نبود زنده اى نبود، اگر هوا نبودروشنائى ماه، روشنائى هاى دیگر نبودند و حس باصره از کار مى افتاد، تنها نقاطى که برابر تابنده قرار مى گرفت و مى توانست نور را منعکس سازد روشن بود.
اگر هوا نبود صدائى و بانگى نبود، چون هوا وسیله نقل موجهاى صوتى است، در نتیجه حسّ سامعه از کار مى افتاد.
اگر هوا نبود خاک نبود، پس کشت و کار و زراعتى نبود، چرا؟ اکسیژن که جزئى از هواست، در سنگ و آجر و فلز اثر مى گذارد، سطح مواد ارضى در اثر ترکیب با اکسیژن نرم شده و مى شود و از آن خاک نرم بوجود آمده و مى آید، خاک را که هواى آرام درست کرده، باد به اطراف برده و مى برد، و بر روى زمین گسترانیده و مى گستراند.
آرى اگر هوا نبود خوراکى یافت نمى شد، و حسّ ذائقه از کار مى افتاد! اگر هوا نبو آتش نبود، چون آتش در اثر اکسیژن هوا مى باشد، وقتى بخواهند چاه نفت فروزانى را خاموش کنند، تولید خلأ مى کنند. یعنى هوا را نابود مى سازند، اگر آتش نبود زندگى بشر با نبودن آتش چگونه مى شد؟!آیا آسایشى در جهان بود؟
اگر هوا نبود بوئى در جهان نبود، زیرا بو عبارت است از پخش ذرات بودار در هوا، پس در اثر نبودن هوا شامه از کار مى افتاد.
اگر هوا نبود رگهاى بدن ما پاره مى شد و خون بیرون مى ریخت، دیگر حیاتى باقى نمى ماند، هوا فشار مخصوصى به بدن وارد مى سازد، یعنى در هر سانتى متر مربع در حدود یک کیلوگرم، این فشار از پاره شدن رگها جلوگیرى یمى کند، در نقاط بالا که فشار هوا کم است با وسائل مصنوعى فشار هوا را زیاد مى کنند.
اگر هوا نبود کره زمین هر روز بوسیله بیست میلیون سنگ هاى آسمانى بمباران مى شد، سنگ هائى که در حدود پنجاه کیلومتر در ثانیه سرعت دارد، آیا در این صورت جاندارى در روى زمین زنده مى ماند؟
هوا این سنگ ها را در خود حل مى کند تا به زمین نرسند، اگر هوا نبود گرماى سوزان روزها، و سرماى سخت شبها زندهاى باقیى نمى گذارد، و سودهاى دیگر و بسیار که در هواست!!
آیا گران قیمت ترین چیز را درحیات جانداران، اینگونه رایگان تحت اختیار آن گذاردن، نشانه قدرت نامتناهى و رحمت نامتناهى و حکمتنامتناهى سازنده جهان نمى باشد؟
هوائى که کره زمین را احاطه کرده است، موجودى است متحرک، و بیشتر وقتها در جریان است و از این سو به آن سوى مى رود.
شگفتى اینجاست که چنین موجودى که بیشتر عمرش در حرکت مى باشد، و از این جا به آنجا مى رود، چرا از زمین سفر نمى کند، لااقل برود و برگردد!
چه کسى آنرا به زمین دوخته است. چه قلعه اى به گرد آن کشیده اند که در فضا پخش نمى شود، کى این قلعه را کشیده است و قلعه را از چه ساخته است؟ و بنیادش را روى چه قرار داده است.
با چه نیروئى این هواى متحرک را بتمام نقاط زمین دوخته اند؟ و یا به آن چسبانیده اند؟ آیا ماده مى تواند هواى متحرک را در حال حرکت ثابت قرار دهد؟
ولى قدرت نامتناهى و علم نامتناهى و حکمت نامتناهى او، هواى متحرک را بر زمین ثابت قرار داده است.(۱۱۰)
معجزه علمى حضرت صادق علیه السلام در رابطه با هوا و باد
حضرت صادق علیه السلام در رابطه با مسئله هوا و باد در گفتگوئى با مفضل بن عمر کوفى مى فرماید:
اى مفضل ترا بر باد و آنچه در آنست آگاه کنم:آیا نبینى چون بایستد، چگونه اندوهى جان ستان آرد، و تندرست ها را پریشان کند، و بیماران را بکاهد، و میوه ها را تباه سازد و سبزیها را بگنداند، و جسم ها را وبائى سازد و غلات را دچار آفت کند.
با توجه به اینهمه مسائل روشن است که وزش باد تدبیر حکمت دارد و مصلحت جوى خلق است، و از هوا خاصیت دیگرى هم به تو گوشزد کنم، آواز اثرى است که از برخورد اجسام در هوا نقش بندد، و هوا آن را بگوش رساند، مردم روز و شب در کارها و حوائج خود سخن گویند، و اگر اثرش در هوا بجا ماند، چنانچه نوشته در کاغذ، جهان از آن پر شود و آنها را گرفتار سازد، و نیازشان به تازه کردن و عوض کردنش بیش از نیاز به تازه کردن کاغذ است زیرا گفته بیش از نوشته است.
و آفریننده حکیم جل قدسه این هوا را کاغذى سبک ساخته تا سخن را تا هر جا برساند و باز پس رود تا صفحه تازه و پاکى بجاى آن آید، و پیوسته ترا همین نسیم بنام"هوا"بس که از مصالحش عبرت گیرى و خدا را بشناسى، زیرا که آن زندگى تن است، و با ن فس آن را به درون کشد و از برون نسیم روح بخش آن را فرا گیرد، و مرکب آواز باشد تا آن را از دور بگوش رساند و بوها را از جائى بجائى برساند، ننگرى که بوى از آن سوى آیدت که باد وزد و هم آواز، و هم او پذیراى گرما و سرماى پى در هم است که وسیله خوبى و فرح و بهى جهانند، و این باد وزنده از اوست.
باد از اجسام تراود و ابر را از اینجا به آنجا براند تا سودش همگانى باشد، ابر را درهم کند تا ببارد، و از هم بگسلد تا سبک شود و نازک گردد، و درخت را آبستن کند و کشتى را به راه برد، و خوراک ها را نرم سازد، و آب را خنک کند و آتش را برافروزد، و هرچه تر است خشک کند و خلاصه هر چه در زمین است زنده کند، اگر باد نبود گیاه پراکنده مى شد، جاندار مى مرد، هر چیزى داغ مى شد و تباه مى گردید!(۱۱۱)
از آثار هوا و باد مسائل زیر که باید گفت از معجزات علم امام معصوم است استفاده مى شود:
۱ نوزیدن باد علّت غم و اندوه، تبدیل سلامتى به بیمارى، باعث تشدید مرض، گندیدن گیاهان، از بین رفتن میوه جات، باعث پخش میکروب وبا، و به آفت خوردن غلّات است.
۲ هوا علت رساندن صوت به گوش، و پخش صدا در تمام کره زمین است.
۳ هوا باعث حیات موجودات زنده است.
۴ هوا علت رساندن بو به حس شامه است.
۵ هوا مؤثر در گرما و سرما و تعدیل آن دو در تمام کره زمین است.
۶ هوا، جابجا کننده ابرها، و بهم رساننده آنها جهت تولیدباران و از هم شکافنده ابر براى صافى فضاست.
۷ تلقیح کننده نباتات براى بوجود آمدن میوه هاست.
۸ حرکت دهنده کشتى ها دردریاهاست.
۹ خنک کننده آبهاى روى زمین است.
۱۰ علت برافروخته شدن آتش است.
براى هر یک از موارد دهگانه بالا مى توان مقالات جالب و مفصلى نوشت، که فکر مى کنم از حوصله این دفتر خارج است، در این زمینه مى توانید به کتابهاى مفصل و مهم علمى مراجعه کنید تا بیش از پیش ارزش و قیمت علم معصوم براى شما روشن شود.
کیست که بتواند آثار نعمت هاى حضرت حق را به شماره آورده و به اداى شکر نعمتى از نعمت هاى آفریننده جهان هستى اقدام کند؟!
الهى غرق جهلیم، درنادانى و نفهمى دست و پا مى زنیم، از هستى و عناصر آن بى خبریم، عمریست دچار مفت خورى و معصیت و گناهیم، از خط هدایت و صراط مستقیم دوریم، از لطف و عنایت و رحمت خاصت مهجوریم، در هر صورت به عجز و ذلت و بى خبرى و ضعف و ذبونى خود و این که جز گناه و معصیت کار دیگرى از ما صادر نشده معترفیم، ما را به نور هدایت منور فرما، و از بند هواى نفس آزاد کن، وتوفیق شکر نعمت هایت را همراه با بصیرت و روشندلى بما مرحمت کن.
الهى از دعاى اهل حالى *** زآه سنیه صاحب کمالى
رسان بر جاه از زندان و چاهم *** از این زندان برآور بانگاهم
الهى قادرى بر هر چه خواهى *** تعالى الله از این پادشاهى
به رفعت بین که در زندان ذلّت *** گرفتار است در قید خجالت
نه یک جو فکر فرداى قیامت *** نه از غفلت کند یکروز غفلت
نه از بهر سفر زادى مهیا *** نهزین غم یک دل شادى مهیا
چه گویم اى عزیزان رفتم از دست *** پرمرغ هوایم بال بشکست
نه دردى تا سوى درمان نهم رو *** نه عشقى تا سوى جانان نهم رو
نه راه چاره و نى چاره جویم *** نه دل تا دست از هستى بشویم
شوم از قید هستى پاک آزاد *** کنم کوه محبت را چو فرهاد
از این مستى که هشیارى ندارد *** از این خوابى که بیدارى ندارد
شوم هشیار و بینم چاره ام چیست *** ببینم در جهان غمخواره ام کیست
الهى با تمام روسیاهى *** نمى دانم بجز ذاتت پناهى
بتوحید تواى داناى ستار *** نماید هر سر موى من اقرار
تو خود خواهى بسوزم یا بسازم *** مکن مکشوف پیش خلق رازم
منم شرمنده از این بى نوائى *** عنایت کن ز لطف خود نوائى
تا اینجا به این نکات توجه کردید، که خورشید باعث حرارت، و حرارت باعث تبخیر آب، و بخار بعلت سردى هوا تبدیل شونده به ابر، وباد باعث تلقیح ابرها و در نتیجه باریدن باران بر سطح زمین و خلاصه ظهور آب براى ادامه حیات موجودات روى زمین است.
اکنون نظر قرآن مجید، و توضیح علم و دانش را در مسئله آب دقت نمائید.
«وَ اَنْزَلْنا مِنَ السَّماء ماءً بِقَدَر فَاَسْکنّاهُ فِى الْارْضِ»:(۱۱۲)
و از آسمان آبى به اندازه فرو فروستادیم و آن را در زمین مسکن دادیم.
«اَوَلَمْ یرَوْا اَنّا نَسُوقُ الْماءَ اِلَى الْارَضِ الْجُرُز فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکلُ مِنْهُ اَنْعامُهُمْ وَاَنْفُسُهُمْ اَفَلا یبْصِرُونَ»:(۱۱۳)
آیا ندیدند که ما آب را به سوى زمین خشک روانه مى سازیم، و با آن حاصلى مى رویانیم که غذاى دام ها و خود آنهاست؟آیا چشم نمى گشایند؟
«وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً»(۱۱۴)
و اوست خدائى که از آب بشر را آفرید.
بیش از هر چیز آب درساختمان بدن انسان بکار رفته است، چه بنابر تحقیقات فهلینگ:
در ۵/۲ ماهگى ۹۴%و در ۴ و ۵ ماهگى ۹۰% و در هفت ماهگى ۸۰% و در موقع زایمان ۶۹% وزن جنین انسان از آب تشکیل شده است، و از نظر زیست شناسان، انسان به اسفنجى مى ماند که از هر طرف آب آن را فرا گرفته است.
«اَفَرَأیتُمُ الْماءَ الَّذى تَشْرَبُونَ، ءَاَنْتُمْ اَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ اَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ، لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ اُجاجاً فَلَوْلا تَشْکرونَ»:(۱۱۵)
به آب خوشگوارى که هر روز مى نوشید توجه دارید؟آیا شما آن را از ابر فرو فرستاید یا ما. اگر مى خواستیم آن را به همان صورت اولیه که در تاریخ بود تلخ و شور مى گذاشتیم، پس چرا شکر نمى گزارید؟
«وَ هُوَ الَّذى اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماء فَاَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کلِّ شَىْ»:(۱۱۶)
و هم اوست که از آسمان آب فرو بارید تا بوسیله آن هر روئیدنى را برویانیم.
باران درون خاک را خیس و مرطوب مى کند، و درختان از راه ریشه و گلها بوسیله ریشه یا ساقه آب را بسوى بالا جذب مى کنند، و شاخه هاى گل از آب غذا مى گیرند:
«وَ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکمْ»:(۱۱۷)
و از آسمان آب فرو فرستاد و با آن میوه ها براى استفاده شما از زمین خارج ساخت.
«وَ اَنْزَلَ لَکمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَة ما کانَ لَکمْ اَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها»:(۱۱۸)
و از آسمان براى شما باران فرستاد، که با آن باغهاى زیبا و سرورانگیز رویاندیم و شما قدرت نداشتید درختان آن را برویانید.
«اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللّه اَنْزِلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجْنا بِهِ ثَمَرات مُخْتَلِفاً اَلْوانُها»:(۱۱۹)
آیا ندیدى که خداوند باران را از آسمان فرود آورد و به آن انواع میوه هاى گوناگون و رنگارنگ پدید آوردیم؟
هزاران عامل، با برنامه هائى منظم در عالم طبیعت به اراده حکیمانه حضرت حق دست بدست مى دهند، تا انواع روئیدنى هاى رنگارنگ و میوه هاى گوناگون و جالب پدید آید. شرح این داستان عجیب انگیز، و واقعه حیرت آور از عهده احدى ساخته نیست.
خواص میوه ها:
قرآن مجید در آیات مربوط به آب به مسئله میوه جات تحت عنوان ثمرات، اشارات فراوانى دارد، که در سطور گذشته به قسمتى از آن آیات توجه کردید.
من دریغ دارم که در این بخش از دعاى حضرت سجاد در رابطه با آب باران که با تحقق ثمرات و میوه جات رابطه مستقیم دارد آخرین تحقیقات دانشمندان بزرگ را درباره خواص میوه ها بازگو نکنم.
دکتر محمد صادق رجحان استاد بزرگوار دانشگاه تهران، که از چهره هاى علمى کشور و در ایمان و تقوا و تعهد و سلامت اخلاق از سرمایه هاى مملکت جمهورى اسلامى ایران است و با نویسنده لطف مخصوصى دارد در دوره کتاب شفاى خود رد بخش میوه درمانى، در رابطه با خواص میوه ها که از آثار صنع حق و آیات حضرت ربّ العزه است مى نویسد:
از نظر باغبانى به اندامى که از تغییرات و نمو بخشى از گل بدست مى آید میوه گفته مى شود.
میوه ممکن است خوراکى بوده و یا مصرف داروئى داشته باشد. میوه غالباً پس از عمل لقاح از نمو قسمت هائى از گل بوجود مى آید، ولى در بعضى موارد نیز بدون آنکه عمل لقاح رخ دهد میوه تولید مى شود، که این کیفیت را پارتنوکارپى مى نامند.
در این حالت گاهى میوه بى دانه حاصل مى شود مانند نارنگى بى دانه، بعضى اوقات بدون عمل لقاح باز هم میوه دانه دار بوجود مى آید که در این مورد مسلماً پارتنوکار پى همراه با کره زائى "پارتنوژنز" است.
بشره میوه حاصل موجودات ذره بینى نظیر مخمرها، قارچ هاى مختلف، میکرب ها، عوامل تخمیر و فاسد کننده مى باشد، و گاهى براى خوشرنگ کردن میوه موادى از قبیل، اتیلن و استیلن بکار مى برند، بنابراین لازم است بشره میوه را بخوبى شسته و سپس مصرف نمایند.
از طرف دیگر هنگام چیدن بعضى از میوه ها مانند انجیر و خربزه درختى، شیرابه اى خارج مى شود که حاوى آنزیم پروتئاز مى باشد و براى پوست دست مضر است، لذا براى چیدن این قبیل میوه ها از دستکش استفاده شود.
نقش طبى میوه ها:
میوه ها از نظر پزشکى در بدن انسان اعمال مهمى را انجام مى دهند به شرح زیر:
۱ میوه ها قسمت اعظم آب بدن را بویژه در فصل تابستان تأمین مى کند.
۲ میوه ها اشتها را تحریک مى نمایند.
۳ میوه ها انواع مختلف ویتامین را به بدن مى رسانند.
۴ میوه ها مدر هستند، یعنى به علت دارا بودن آب زیاد و املاح معدنى، مخصوصاً نمک هاى پتاسیم تا حدى دفع ادرار را مى افزایند و از این طریق مقدارى از سموم بدن خارج شده، احساس فرح و نشاط در شخص بوجود مى آید.
۵ میوه ها به علت دارا بودن اسیدهاى مختلف ومخصوصاً ترکیبات پکتیکى و سلولز معمولا، ملین هستند، و بعضى دیگر بعلت دارا بودن مقدارى "تانن"قابض مى باشند.
۶ میوه ها مواد معدنى مورد نیاز بدن را تامین مى کنند، یعنى بتوسط میوه ها مقدار قابل توجهى، کلسیم فسفرـ سیدمـ پتاسیمـمنیزیمـ آهن یدـ و غیره که همگى براى انسان لازمند وارد بدن مى شود.
۷ میوه ها حالت اسیدى که از تغذیه گوشت زیاد، و دیگر مواد پروتئینى حاصل مى گردد کم نموده و محیط داخلى بدن را متعادل مى کنند.
۸ بعضى از میوه ها بخاطر ترکیبات شیمیائى ویژه خود براى شفاى عده اى از امراض مفید بوده و گاهى اعجاز مى کنند.
نقش غذائى میوه ها:
انسان با خوردن میوه مقدارى از کمبود غذائى خود را تأمین مى کند، زیرا ترکیبات غذائى که براى بدن لازمند کم یا بیش در ساختمان میوه ها بکار رفته اند، این مواد عبارتند از:
۱ آب
۲ مواد معدنى
۳ قندها و مواد مشابه آنها مانند ترکیبات پکتیکى
۴ چربى ها
۵ پروتئین ها
۶ اسیدهاى آمینه
۷ ویتامین ها
۸ تانن
۹ اسیدهاى آلى
۱۰ رنگ دانه میوه
۱۱ ترکیبات معطر"اسانسها"
اکنون پس از آب، املاح معدنى را مفصلا و مطالب دیگر را مختصراً شرح خواهیم داد.
آب یکى از مهمترین موادى است که حیات انسان را تأمین مى کند. و قسمت اعظم وزن بدن را تشکیل مى دهد، بطورى که اگر وزن شخصى صد کیلوگرم باشد، حدود۶۵ کیلو گرم از وزن بدنش آب است.
براى تأمین این مقدار آب، یک انسان باید در شرایط معمولى روزانه حدود ۱۲ لیوان"تقریباً هر یک ساعت یک لیوان"آب تناول نماید.
اما چون آب سالم مایعى بى رنگ، بى بو، بى مزه مى باشد معلوم است که نوشیدن این مقدار آب به تنهائى لذت بخش نیست، بلکه شکنجه است، بنابراین خوشبختانه در ترکیب تمام مواد غذائى حتى آنها که به ظاهر خشکند مقدارى آب بکار رفته، تا در تأمین آب بدن سهیم باشند.
آفرینش میوه هاى گوناگون با مزه بسیار مطبوع و رنگ و طعم هاى متنوع که براى روزى بشر تعبیه شده احتمالا بدان جهت است که این ماده حیاتى یعنى آب بمقدار ۱۲ لیوان، همراه باموادمفید دیگر نه با زحمت، بلکه با کمال لذت و رغبت وارد بدن شده، سلامتى انسان را تأمین نماید، بنابراین مخصوصاً در فصل تابستان و یا در هنگام ورزش و کار زیاد که با عمل تعریق مقدارى از آب بدن دفع شده و کمبود آن بصورت عطش جلوه گر مى شود باید علاوه بر آب، از میوه ها استفاده شود، زیرا همراه باعرق مقدارى هم ویتامین و مواد معدنى از بدن خارج مى شود که براى جبران آنها بهتر از هر چیز میوه مناسب است.
اهمیت آب براى بدن ما:
آب اعمال مهم زیرا را در بدن ما انجام مى دهد:
۱ تمام اعمال حیاتى بدن انسان بر روى زمینه آب امکان پذیر مى شود.
۲ آب موجود در غذا از یک طرف، و آب موجود در بزاق از طرف دیگر مهم ترین عاملى هستند که عمل بلغ غذا را ممکن مى سازند، زیرا در غیر این صورت بهیچ وجه بلعیدن غذا مقدور نخواهد بود.
۳ آب موجود در معده و روده از یک طرف غذا را بصورت مایع رقیقى در مى آورد تاآماده هضم شود و از طرف دیگر آب، شیره هاضمه را با خود به معده مى آورد تا غذا را هضم و قابل جذب کند.
۴ آب در ساختمان سلولهاى بدن انسان بکار مى رود و مهم ترین عامل ساختمان سلول است، تقریباً ۴۵ درصد از آب بدن در عظلات و ۲۰ درصد آن در پوست مجتمع مى شود.
۵ آب،خون را بصورت مایعى روان و جارى مى کند تا مواد غذائى به تمام نقاط بدن برسد.
۶ آب در فضاى بین سلولها واسطه ایست که غذا و فضولات سلولى را حمل و نقل مى کند.
۷ آب درجه حرارت بدن را حدود ۳۷ درجه سانتى گراد ثابت نگه مى دارد، و مانند آب رادیاتور اتومبیل از گرم شدن یا سرد شدن ماشین بدن جلوگیرى مى کند.
۸ آب با جریان ملایم خود دائماً سلول ها را شستشو داده، مقدارى از سموم بدن را گرفته از طریق ادرار، عرق و مدفوع بخارج منتقل مى کند.
۹ آب در تمام فعل انفعالات فیزیکوشیمیائى بدن شرکت مى نماید، بعبارت دیگر همانطور که یک خانم خانه دار، براى تهیه نوع غذا بالاخره به نحوى از آب استفاده مى کند، سلول هاى بدن ما نیز درتماماعمال خودبنحوى آب بکار مى برند.
مواد معدنى یا املاح معدنى:
«وَ اللّهُ خَلَقَکمْ مِنْ تُراب»:(۱۲۰)
خداوند شما را از خاک آفرید.
تمام عناصرى که در ساختمان بدن انسان بکار رفته منشأش خاک است.
مواد معدنى یا املاح معدنى دسته اى از مواد غذائى هستند که به مقدار کم وجودشان براى بدن انسان بسیار لازم است.
ترکیبات معدنى اگر چه از طریق همه نوع ماده غذائى به بدن انسان مى رسند، ولى میوه ها نیز یکى از منابع مهم آنها مى باشند.
بطور متوسط ۵ درصد از وزن بدن هر شخصى را ترکیبات معدنى تشکیل مى دهد، ۶۵ درصد وزن بدن آبست، و ۳۰ درصد بقیه از مواد آلى"پروتئین ها قندها و چربیها"ترکیب یافته است.
آنچه از ترکیبات معدنى که در اینجا مورد بحث قرار مى گیرد عبارت است از کلسیم، فسفر، منیزیم، کلر، سدیم، پتاسیم، آهن که مقدارشان نسبتاً دربدن فراوانمى باشد، و آنچه به نام عناصر کمیاب فعلا درساختمانبدن انسان تشخیص داده شده است شامل ید، مس، روى، منگنز، کبالت، گوگرد، فلوئور، سلنیوم، کرومیوم، مولیبدنوم، کادمیوم و غیره مى باشد.
این مواد همگى در خاک قرار داشته از راه گیاهان به بدن حیوانات منتقل مى شوند، و سپس انسان باخوردن گیاهان و حیوانات، از مواد معدنى آنها استفاده مى کند.
«هُوَ الَّذى خَلَقَکمْ مِنْ تُراب»:(۱۲۱)
اوست خدائى که شما رااز خاک آفرید.
لازم بتذکر است که امروزه درباره ترکیبات معدنى درعلم شیمى مفصلا بحث مى شود، و عده اى از بى خبران تصور مى کنند که این علم از افتخارات ملل غربى و اروپائى مى باشد، در حالى که تاریخچه علم شیمى آمده است:
مهد شیمى در اسکندریه بود که از راه سوریه بخاک عرب منتقل گردید، و بوسیله اعراب از طریق اسپانیا در اروپا رسوخ یافت.
جابر بن حیان شیمى دان معروف اسلامى که خود شاگرد حضرت امام جعفر صادق پیشواى شیعیان بود از مشاهیر این علم است.
همچنین محمد زکریاى رازى پزشک و شیمى دان بزرگ ایرانى(۲۵۱ تا ۳۱۳ هجرى قمرى) که موفق به کشف الکل و مواد دیگرى در علم شیم گردید یکى از ستارگان معروف علم شیمى بشمار مى رود.
ابن سینا فیلسوف ایرانى رساله معروفى دارد که ضمن آن مواد معدنى را به چهار دسته:سنگ ها وخاک ها، ترکیبات سوختنى و گوگرد، املاح و فلزات طبقه بندى نموده است.
دانشمند دیگر ایرانى به نام ابوریحان بیرونى مجموعه اى به زبان عرب روى فلزات قیمتى نوشته است که در آنا ز معلومات معدن شناسى عصر خود ذکر مى نماید.
مسلماً کتب شیمى عرب که در قرن نهم نوشته شده است، در تاریخ شیمى نقش بزرگى بعهده دارد. زیرا براى اولین بار اولین روش هاى جستجوى شیمیائى رابیان مى دارد.
نقش مواد معدنى دربدن انسان
ترکیبات معدنى که معمولا بنام املاح از آنها یاد مى شود، تماماً از خاک گرفته شده، توسط مواد غذائى گیاهى و حیوانى واد بدن مى شوند، این مواد در بدن انسان وظائف مهم زیرا را بعهده دارند:
۱ حالت اسیدى و قلیائى مایعات بدن بوسیله بعضى عناصر معدنى تنظیم و متعادل مى شود.
۲ عناصر معدنى براى مایعات بدن ایجاد فشار ویژه اى مى کنند که بنام فشار اسمزى معروف مى باشد، فشار اسمزى خاصیتى است که باعث مى شود مایعات از جدار سلولها عبور نموده مواد غذائى و عناصر معدنى را جابجا کنند.
۳ بعضى عناصر معدنى مانند کلسیم و فسفر باعث استحکام استخوآنهاو دندآنهامى شوند.
۴ برخى عناصر معدنى فعالیت حیاتى مخصوص بخود دارند، مثلا آهن براى تهیه رنگدانه گلبول قرمز خون لازم است.
۵ بسیارى از آنزیم هاى بدن انسان فقط در مجاورت فلزاتى از قبیل منیزیم، منگنز، پتاسیم و روى فعالیت دارند.
۶ عناصر معدنى"بصورت کاتیون و آنیون"درتعادل الکترولیت هاى بدن سلول ها را یارى مى دهند که اعمال حیاتى خودرا انجام دهند.
اکنون در زیر ابتدا کاتیون، آنیون، و الکترولیت ها را شرح داده و سپس درباره موادمعدنى جداگانه بحث خواهیم کرد.
باید دانست که رویهم رفته در بدن یک شخص به وزن ۷۰ کیلو گیرم تقریباً ۵/۳ کیلوگرم مواد معدنى وجود دارد، از این مقدار ۹۰ درصد آن در ساختمان اسکلت و دندآنهابکار رفته و ۱۰ درصد بقیه در بافت هاى نرم و مایعات بدن شرکت نموده و بنام الکترولیت ها خوانده مى شوند، زیرابصورت یون به داخل و خارج سلولها مبادله گشته و عمل انتقال مایعات را انجام مى دهند.
مواد معدنى در خون غالباً به حالت یون هستند،یعنى بار الکتریکى مثبت یا منفى دارند.
یونهائى که بار الکتریکى مثبت دارند کاتیوننامیده مى شوند مانند سدیم، پتاسیم، کلسیم، منیزیم و یونهائى که بار الکتریکى منفى دارند آنیون خوانده مى شوند مانند کلر، فسفاتها، سولفاتها، بیکربناتها، پروتئین ها و اسیدهاى آلى.
کلسیم:
شیر، پنیر، عدس، لوبیا، شاهى، گل کلم، میوه زیتون، فندق خشک، بادام خشک، انجیر خشک سرشار از کلسیم هستند، ولى انگور، زردآلو، گیلاس، سیب، موز و پرتقال نیز حاوى کلسیم مى باشند.
وجود کلسیم در بدن انسان براى اعمال زیر لازم است.
۱ کلسیم در ساختمان استخوآنهاو دندآنهاشرکت نموده براى تأمین استحکام و رشد آنها ضرورى مى باشد.
۲ کلسیم عامل مهم انعقاد خون است.
۳ عنصر کلسیم براى انقباض عضلات لازم خواهد بود و کمبود آن باعث تشنج مى شود.
۴ کلسیم انقباضات عضله قلب را تقویت مى کند.
۵ کلسیم براى عمل طبیعى اعصاب لازم است، یعنى انتقال پیامهاى عصبى و هدایت امواج عصبى را تسهیل مى کند.
۶ کلسیم قابلیت نفوذ جدار سلول ها را کم مى کند و از تحریک پذیرى سلول ها مى کاهد.
۷ کلسیم قابلیت نفوذ مویرگ ها را کم مى کند، و مانع مى شود از اینکه پلاسما و یا خون از جدار رگها خارج شود، لذا ازبروز ورم وخون ریزى جلوگیرى مى کند.
۸ کلسیم عامل فعال کننده بعضى آنزیم ها مى باشد.
۹ کلسیم قدرت دفاعى و تحرک گلبول هاى سفید خون را در عمل بیگانه خوارى مى افزاید، این گلبول ها سربازان مسلّح هستند که بر علیه میکربها دفاع مى کنند.
۱۰ کلسیم واکنش هاى هیستامینى را نقصان مى دهد، لذا در تسکین و معالجه خارش ها کلسیم بکار مى رود.
۱۱ کلسیم در هنگام تقسیم سلولها دخالت مى نماید.
۱۲ کلسیم در تولید مقدار شیر دخالت دارد، زیرا به تجربه ثابت شده است، چنانچه کلسیم جیره غذائى دامها شیرده را کم کنیم میزان تولید شیر آنها کاسته مى شود.
فسفر:
شیر، پنیر،گوشت، گردو، فندق، بادام، انجیر خشک، عدس و نخود، سرشار از فسفر هستند، ولى تمشک، گیلاس، هلو، شاه بلوط، نیز حاوى فسفر مى باشند.
فسفر یکى از مهم ترین مواد معدنى است که وجودش در بدن انسان براى اعمال زیر لازم خواهد بود.
۱ فسفر همراه با کلسیم همه جا براى شرکت در ساختمان استخوآنهاو دندآنهاو رشد آنها دخالت مى نماید.
۲ ترکیبات فسفر دار، در بدن انسان"مانند یک دستگاه آداپتور" بمنزله مرکز تغییر شکل انرژى عمل مى کند و در این تغییر شکل مقدار قابل توجى کالرى آزاد مى کند.
۳ فسفر عمل ذخیره انرژى را در بدن بعهده دارد، طرز عمل فسفر همانند یک باطرى است که متناوباً انرژى حاصل از سوخت و ساز مواد غذائى را ذخیره نموده، در هنگام نیاز سلول ها در اختیار آنها قرار مى دهد.
۴ ترکیبات فسفردار بصورت فسفولپید در ساختمان غشاء سلول ها و هم چنین در ساختمانهاى بافت عصبى شرکت مى نمایند.
۵ فسفر در ساختمان اسید نوکلئیک شرکت مى کند، همین اسید نوکلئیک ها هستند که اعمال حیاتى سلول را زیر نظر داشته در مرحله تقسیم و تکثیر سلول ها و انتقال توارث دخالت مى نمایند.
۶ فسفر درساختمان کوآنزیم ها شرکت مى کند.
۷ فسفر در ساختمان فسفوپروتئین ها"از جمله کازئین شیر"و فسفولپیدها"از جمله لیستین زرده تخم مرغ" شرکت مى کند، این قبیل ترکیبات را فسفر آلى مى نامند.
منزیم:
دانه جو، ذرت، لوبیا خشک، نخود خشک، شکلات، کردو خشک، فندق خشک و بادام خشک سرشار از منیزیم هستند.
۱ منیزیم بمنزله جرقه ایست که باعث شروع بعضى واکنش هاى شیمیائى در بدن مى شود.
۲ منیزیم یکى از عناصریست که همراه با مواد دیگر براى رشد و ترمیم بافت هاى بدن بکار مى رود.
۳ منیزیم در بسیار از اعمال آنزیمى بدن و غیره و غیره دخالت مى کند.
۴ منیزیم براى متحرک شدن کلسیم از استخوان لازم است.
۵ منیزیمبراى انجام عمل طبیعى کلسیمو پتاسیم ضرورى مى باشد.
۶ منیزیم در عمل انتقال امواج عصبى از عصب به عضله دخالت دارد.
۷ منیزیم درعمل اتصال پیام بر به ریبوزم مؤثر است.
۸ منیزیم در تنظیم درجه حرارت بدن و تعادل انقباض عضلات دخالت دارد.
۹ منیزیم در مصرف چربى هاى بدن رل مؤثرى دارد ولى فعلا نحوه عمل آن بر ما معلوم نیست.
۱۰ کمبود منیزیم در بدن انسان باعث عصبانیت شدید و عکس العمل بسیارتند درمقابل ناراحتى هاى جزئى مى شود.
۱۱ رابطه اى بین مقدار منیزیم خون و هورمون کورتیزون وجود دارد.
کلر:
کلر مهم ترین آنیون خارج سلولى است، کلر غالباً بصورت ترکیب با سدیم بنام نمک طعام توسط موادغذائى واردبدن مى شود.
کلر گاهى در داخل سلول ها وجوددارد، مثلا در گلبول هاى قرمز بصورت کلرور پتاسیم و در سلول هاى غدد معده به شکل اسید کلروئیدریک فراوان است، ولى در سلول هاى غدد جنسى و پوست بمقدار کم وجود دارد.
مقدار کلر پلاسما تقریباً به اندازه سدیم مى باشد، با خوردن نمک طعام موجود در غذا کلر نیز وارد بدن مى شود و توسط ادرار دفع مى گردد بنابراین تعادل کلر خون تا حدى بستگى بمقدار مصرف نمک طعام دارد.
سدیم:
سدیم عنصرى است که بصورت ترکیب با کلر بنام نمک طعام وارد بدن مى شود.
۱ سدیم مهم ترین کاتیون خارج سلولى است، سدیم و"پتاسیم"آب را در فضاى بین سلول ها متعادل نگاه مى دارند، به این معنى که افزایش سدیم در مایع بین سلولى باعث مى شود که مقدارى آب به مایع بین سلولى منتقل شود و در نتیجه خیز"ورم"بوجودمى آید.
۲ سدیم و"پتاسیم"در حفظ تعادل اسیدى و قلیائى خون مؤثرند.
۳ سدیم و"پتاسیم"در انقباض عصبى بویژه انقباضات عضله قلب دخالت دارند.
۴ سدیم و "پتاسیم" براى این که اعصاب عمل طبیعى خود را انجام دهند لازم است، زیرا به انتقال امواج جنسى از عصب به عضله کمک مى کنند.
۵ افرادى که در گرماى شدید کار نموده عرق زیادى از بدنشان دفع مى شود چون مقدار زیادى نمک توسط عرق از دست مى دهند ممکن است عضلات دست و پایشان دچار گرفتگى و انقباض دردناکى شود که معالجه آن خوردن مقدارى آب نمک است.
در کتب علم طب قدیم مندرج است که نمک معدنى و نمک دریائى اشتها آور، هضم کننده غذا و نیکو کننده رنگ رخسار مى باشد.
پتاسیم:
شیر، گوجه فرنگى، گوشت، ماهى، عدس، لوبیا، گندم، جو، ذرت، شلغم، اسفناج، فندق، بادام، انجیرخشک، گوجه برغانى، میوه زیتون، سیب، پرتقال، لیموترش و گیلاس پتاسیم زیاددارند.
پتاسیم مهم ترین کاتیون مایع داخل سلولى است که به مقدار ۱۷۵ تا ۲۵۰ گرم در بدن شخص بالغ طبیعى وجود دارد.
از این مقدار ۹۰ درصد آن داخل سلولهاست، هر شخص بالغ بر حسب عادات غذائى شبانه روزى ۸/۲ تا ۴ گرم پتاسیم با غذا مى خورد، املاح پتاسیم به آسانى از لوله هاضمه جذب شده وارد خون گشته از راه ادرار دفع مى شود و اثر مدرى دارد.
۱ پتاسیم اثر مدر، ملین و مسهل دارد.
۲ پتاسیم اثر خلط آور دارد.
۳ پتاسیم براى نمو بدن لازم است.
۴ پتاسیم فعال کننده بعضى آنزیم هاست.
۵ یون پتاسیم انتقال موج عصبى رادر سیناپس ها تقویت مى کند.
آهن:
در فندق، گردو، توت فرنگى،سیب قرمز،میوه زیتون، خرما، انجیر، زرده تخم مرغ، جگر، دل، و قلوه، اسفناج ومیوه هاى دیگر آهن فراوان است.
آهن درتمام مواد غذائى حتى در آب آشامیدنى وجود دارد، بطورى که بعضى از آبها به مقدار ۵ میلى گرم در لیتر حاوى آهن مى باشد.
آهن براى ادامه حیات انسان لازم و ضرورى است، زیرا آهن یک هسته مرکزى تشکیل مى دهد بنام"هیمى"که اکسیژن را دربدن حمل و نقل مى کند و رنگ قرمز گلبولهاى خون انسان بخاطر وجود همین ماده است.
عناصرى که شرح آنها بطور تلگرافى گذشت بمقدار فراوان در بدن انسان وجود دارند، ولى علاوه بر آنها عناصر کمیاب دیگرى هستند که اگر چه مقدارشان در بدن بسیار کم است، ولى اهمیت بسزائى دارند مانند ید، اما دسته دیگر از این عناصر کمیاب اهمیتشان هنوز بر ما مجهول است.
ید:
ید شبه فلزى است که بصورت یدور با غذا و آب آشامیدنى و بعضى میوه ها واردبدن شده و از راه خون به غده تیروئید رفته و در آنجا تبدیل به هورمون تیروئید مى گردد.
غده تیروئید که در جلو گردن قرار دارد بر اثر کمبود ید بزرگ مى شود، این بیمارى در طب جدید گواتر ساده نام دارد.
یدعنصرى است که در غده تیروئید به مصرف تهیه هورمون تیروئید مى رسد، لذا براى پى بردن به اهمیت ید لازم است اعمالى که هورمون تیروئید در بدن انجام مى دهد در زیر مختصراً بیان کنیم.
۱ هورمون تیروئید رشد و نمو بدن را تنظیم مى کند، لذا بر اثر کمبود این هورمون علائم کم کارى تیروئید بوجود مى آید.
کم کارى تیروئید در کودکان موجب کند ذهنى، کوتاهى قد، بزرگى سر نسبت به تنه، چین خوردگى پوست صورت، بزرگى دهان و زبان مى شود.
۲ هورمون تیروئید تنظیم اعمال دستگاه هاضمه را بعهده دارد.
۳ تنظیم دستگاه اعصاب.
۴ تنظیم دستگاه قلبى و عروقى.
۵ تنظیم حرارت بدن و فعالیت عضلات.
۶ تنظیم ویتامینهاى مورد لزوم انسان.
۷ تنظیم عمل خون سازى.
۸ تنظیم تولید مثل.
این اعمال مهم همگى بعهده هورمن تیروئید است که در بعضى موارد از ارگانهاى دیگر نیز کمک دریافت مى دارد.
۹ آزمایشات انجام شده بر روى انسان و موش صحرائى نشان داده است، کمبود ید ممن است موجب افزایش سرطان غده تیروئید گردد.
مس:
خرما، انجیرخشک، سیب قرمز، توت فرنگى، فندق، گردو،زرده تخم مرغ، جگر، دل و قلوه مس فراوان دارد، یکى از عناصر معدنى که براى رشد و سوخت و ساز بدن لازم خواهد بود مس است.
۱ مس یکى از اجزاء تأمین کننده رنگدانه گلبول قرمز مى باشد. وبراى عمل خون سازى گلبولهاى قرمز لازم است .
۲ مس براى رشد استخوآنهاو غضروف ها لازم است.
۳ مس براى این که مغز(دستگاه اعصاب مرکزى)اعمال طبیعى خود را انجام دهد نقش مؤثرى دارد.
۴ وجود مس براى فعالیت بعضى آنزیم ها لازم است.
روى:
غذاهاى حیوانى بویژه ماهى، سرشار از روى هستند، ولى درسبزى ها و میوه ها نیز روى فراوان است.
۱ در بدن انسان بالغ و سالم مجموعاً ۲ تا ۳ گرم روى وجود دارد، در غده پروستات طبیعى انسان به ازاء هر کیلوگرم وزن غده،۸۶۰ میکروگرم روى، در کبد، استخوان، عضلات، لوزالمعده، و درقرنیه، شبکیه و کروئید چشم، روى فراوان است.
۲ گلبول هاى قرمز و سفید در حال طبیعى حاوى مقدارى روى هستند ولى مقدار روى در گلبولهاى سفید چندین برابر مقدار گلبولهاى قرمز است.
۳ روى در ساختمان بسیارى از آنزیمهاى بدن انسان شرکت مى نماید، که مهم ترین آنها آنزیم کربنیک انیدراز مى باشد.
این آنزیم به کمک روى در ساختمان گلبولهاى قرمز انسان گاز کربنیک را جابجا مى کند.
۴ روى در ساختمان زهر جانواران گزنده بکار رفته و هر قدر مقدار روى بیشتر باشد سمیت زهر بیشتر است.
۵ در طب قدیم براى التیام زخمها وضد عفونى آنها از روغن عقرب براى پانسمان استفاده مى کردند که بسیار مفید و مؤثر بود و احتیاجى به بخیه کردن نداشت.
این زخم ها بدون چرک کردن و بسرعت جوش مى خورد، چنین اثر عالى روغن عقرب را مربوط به روى موجود درروغن عقرب مى دانند، زیرا روى لااقل دو خاصیت مهم دارد:
اول، این که خاصیت ضدعفونى کننده داشته مانع از چرکین شدن زخم ها مى شود.
دوم این ه خاصیت التیام دهنده دارد، لذا بزودى زخم ها را مرمت نموده بهبود مى بخشد.
قند میوه ها:
میوه ها از نظر مقدار قند شامل سه گروه مى باشند:
۱ گروه اول، میوه هاى کم قند شامل:گریپ فورتـ خربزهـتوت فرنگىـ.
۲ گروه دوم میوه هاى با قند متوسط مانند:سیبـ زردآلوـانجیر تازهـتوتـ نارنگىـپرتقالـشلیلـگلابىـآناناسـآلوـگوجهـکشمش پلو.
۳ گروه سوم میوه هاى پرقند مانند خرماـ انگورـ خرمالوـ موز.
حدود ۵۰ تا ۷۰ درصد از کالرى مورد نیاز روزانه انسان بتوسط موادقندى تأمین مى شود.
قندها مهمترین مواد سوختنى بدن هستند که بصورت قند ساده، قند دوتائى، و قند چند تائى در ساختمان میوه ها بکار رفته اند.
چربى میوه ها:
چربیها شکل ذخیره انرژى در بدن هستند، و با سوختن خود براى بدن تولید حرارت یا انرژى مى کنند، از طرف دیگر چربیها در بدن اسیدهاى چرب را بوجود مى آورند که براى انسان ضرورى و لازمند.
بعضى چربیها محتوى ویتامین مى باشند، چربى ها در میوه ها به دو صورت هستند یک یگلیسریدها و دیگرى موم ها.
گلیسریدها چربى ها ئى هستند که بر اثر آنزیم لیپاز هیدرولیز شده، تولید اسید چرب و گلیسرین مى کنند، و اسید چرب با سوختن خود در بدن تولید انرژى مى نماید، هر یک گرم چربى که در بدن مى سوزد، مى تواند ۹ کیلو کالرى حرارت یا انرژى تولید کند، قدرت انرژى زائى چربى دو برابر قند و دو برابر پروتئین است.
در میان میوه هائى که دانه آنها خوراکى و سرشار از مواد چربى است باید گردو، فندق، بادام زمینى، کتان، کرچک، زیتون، مغز هسته زدآلو، را نام برد، منتها ساختمان این چربى ها متفاوت است.
مومها بمقدار زیاد در سطح خارجى میوه ها وجود دارند و خود مجموعه غامضى از ترکیبات شیمیائى گوناگون مى باشند.
پروتئین میوه ها:
پروتئین یکى از مهم ترین مواد است که در ساختمان سلول ها و بافت هاى بدن بکار رفته در اعمال مهم نقش مؤثرى دارد، و چون سلول ها مرتباً به انجام وظیفه مشغول هستند پروتئین آنها تحلیل مى رود و دائماً به پروتئین جدید نیازمند خواهند بود، به همین جهت است که در بعضى مواقع احتیاج بدن به مواد پروتئین بیشتر مى شود.
مثلا در هنگام رشد کودکان، در زمان بلوغ جوانان، در ضمن بیماریهاى تب دار، در هنگام التیام زخمها، در فشارهاى روحى و عصبى، بدن انسان نیاز بیشترى به پروتئین دارد.
پروتئین هاى بسیار ساده بمقدار ۵/۰ تا ۵/۱ درصد در ترکیب میوه: سیب گلابى انجیر زردآلو گوجه و گیلاس بکار رفته است.
ویتامین ها:
ویتامین ها گروهى از مواد غذائى غیر انرژى زا هستند که در اعمال حیاتى بدن حاضر شده، کمى از آنها اعمال مهمى انجام مى دهند.
اکثر ویتامین ها بایدتوسط غذا وارد بدن شوند، زیرا متأسفانه بدن انسان قادر بساختن تمام ویتامین ها نیست، لذا اگر فردى بمدت طولانى از غذاهاى تازه بخصوص سبزیجات و میوه جات محروم بماند دچار کمبود ویتامین مى گردد که به نام آویتامینوز خوانده مى شود.
کمبود هر یک از ویتامین ها آشفتگى هاى مهمى ایجاد مى کند، بطور کلى مقدار ویتامین ها درشیره میوه و قسمت سطحى آن بیشتر است. در اینجا اگر بخواهم به تمام میوه ها و ویتامین هاى قرار داده شده در آن اشاره کنم، بدون شک عنان کلام رها شده و سر به چند جلد کتاب زده خواهد شد، از باب نمونه به یکى دو میوه اشاره مى کنم تا معجزه کلام حضرت سجاد علیه السلام در دعاى مورد شرح بیش از پیش روشن شود.
ترکیب غذائى آلو:یک عدد آلو بقطر ۵/۴ سانتى متر ۳۰ کیلو کالرى ارزش انرژى زائى دارد، و از نظر موادغذائى علاوه بر آب حاوى ترکیبات زیرا است:
۱ پروتئین
۲ چربى
۳ قند ۷ گرم
۴ کلسیم ۱۰ میلى گرم
۵ آهن ۳/۰ میلى گرم
۶ ویتامین آ ۲۰۰ واحد بین المللى
۷ ویتامین ب ۱، ۰۴/۰ میلى گرم
۸ ویتامین ب ۲،۰۲/۰ میلى گرم
۹ ویتامین پ پ ۳/۰میلى گرم
۱۰ ویتامین ث ۳ میلى گرم
ترکیب شیمیائى انگور:ترکیب انگور بر حسب نژادهاى مختلف، کمى متفاوت است، ولى دانشمندان از تجزیه شیمیائى ۱۰۰ گرم انگور رسیده بطور متوسط موادزیرا را بدست آورده اند:
۱ آب ۷۹ گرم
۲ قندها ۱۴ گرم "از نوع ساکارزـ گلوکزـ دکستروز سوربیتول"
۳ اسیدها و موادآلى ۸/۱ گرمـ اسید سیتریک اسیدمالیک اسید سالیسیلیک اسید سوکسینیک اسید وینیک تانن انورتینـ اینوزیتـ پنتوزانـ لسیتین لوسین تیروزین کوئرسیترین و صمغ.
۴ مواد معدنى شامل سدیم ۶ میلى گرم پتاسیم ۲۵۴ میلى گرم کلسیم ۱۰ میلى گرم فسفر ۲۱ میلى گرم منیزیم ۱۰ میلى گرم گوگرد ۹ میلى گرم منگنز ۱/۰ میلى گرم آهن ۶/۰میلى گرم ید ۰۰۲/۰ میلى گرم.
۵ ویتامین آ ۸۰ واحد بین المللى
۶ ویتامین ب ۱، ۰۵/۰ میلى گرم
۷ ویتامین ب ۲،۰۴/۰میل گرم
۸ ویتامین پ پ ۴/۰ میلى گرم.
۹ ویتامین ث ۴/۰ میلى گرم.
۱۰ آنزیم و اسانس
ترکیب غذائى کشمش:یک فنجان بهحجم ۲۴۰ سانتى متر مکعب کشمش ۴۶۰ کیلو کالرى ارزش انرژى زائى دارد و از نظر مواد غذائى بجز آب داراى ترکیبات زیرا است.
۱ پروتئین ۴ گرم
۲ چربى کم
۳ قند ۱۲۴ گرم
۴ کلسیم ۹۹ میلى گرم
۵ ویتامین آ ۳۰ واحد بین المللى
۶ ویتامین ب ۱،۱۳/۰ میلى گرم
۷ ویتامین ب ۲، ۱۲/۰ میلى گرم
۸ ویتامین پ پ ۷/۰ میلى گرم
۹ ویتامین ث ۲ میلى گرم
رنگدانه میوه ها:
«وَ ما ذَرَأ لَکمْ فِى الْارْضِ مُخْتَلِفاً اَلْوانُهُ اِنَّ فِى ذلِک لَآیةَّ لِقوْم یذَّکرُونَ»:(۱۲۲)
و درزمین آنچه براى شما آفرید به رنگ هاى گوناگون درآورد، در این کار نشانه خداوند بر مردم هشیار پدیدار است.
«اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللّهَ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجْنا بِهِ ثَمَرات مُخْتلفاً اَلْوانُها»:(۱۲۳)
آیا ندیدى که خدا باران را از آسمان فرو فرستاد و به آن انواع میوه هاى رنگارنگ و گوناگون پدید ساخت؟!
در میوه ها آنچه بیش از همه جلب توجه مى کند رنگهاى بسیار زیبا و گوناگونى است که آنها را نقاشى کرده است.
اصولا درطبیعت مسئله رنگها یکى از غامض ترین و زیباترین و عالیترین مسائل خلقت است.
مثلا در میوه ها از یک خاک و آب انواع رنگ هاى سبز، قرمز، بنفش، آبى، زرد و سیاه بدون این که ساقه یا برگ را رنگین نماید به میوه منتقل میشود، جالب تر اینکه بعضى از میوه ها مانند هنداونه پوستش با چندرنگ مختلف نقاشى شده، مغزش به رنگى و دانه اش به رنگ دیگر با مهارت فوق العاده اى تزئین شده است، در بدن انسان هم مسئله رنگدانه هنوز نکات نامعلومى دارد.
رنگ سبز در میوه هائى مانند خیار، گردو و غیره بخاطر وجود رنگدانه ایست بنام کروفیل.
رنگ زرد و نارنجى میوه هائى مانند نارنج،پرتقال، موز، بخاطر وجود موادى است بنام آلفا کاروتن، بتاکاروتن، که بنام کاروتنوئیدها، موسومند.
رنگ قرمز یا آبى میوه هائى چون انواع گوجه ها، آلوها، هلو، شفتالو، سبب، آلبالو، گیلاس بخاطر وجود رنگدانه هائى بنام آنتوسیانین مى باشد.
رنگ قرمز گوجه فرنگى، گریپ فروت صورت"تو سرخ"بخاطر رنگدانه ایست بخاطر لیکوپن.
رنگ زرد روشن میوه هائى مانند لیمو، به، و بعضى سیب ها بخاطر وجود رنگدانه هائى است که بنام فلاون ها و فلاونول ها موسومند.
رنگ سفید بعضى از میوه ها مانند خربزه بعلت دارا بودن ماده ایست بنام آنتوگزانتین.
بعقیده کارشناسان و متخصصین گیاه شناسى افزایش قندزمین باعث تشدید رنگ قرمز سیب مى شود، از طرف دیگر بعقیده آنها تغییر رنگ سیب هلو، گلابى، زرد آلو، احتیاج به کودهاى مخصوص و هم چنین اشعه ماوراء بنفش آفتاب دارد.
ترکیبات معطر"اسانسها":
بوى مخصوص میوه ها مربوط به اسانسى است که در بعضى از آنها مانند لیمو، نارنج، پرتقال، و نارنگى به مقدار زیاد وجود دارد.
در سیب، هلو، آناناس، موز و مرکبات اسانسهاى مختلفى با فرمول شیمیائى ویژه اى پیدا کرده اند و از آنها براى خوشبو کردن ومواد استفاده مى کنند.
مثلا اسانس لیمو شیرین را در صنعت ادکلن سازى مصرف مى نمایند.
آرى علم و حکمت و اراده و قدرت و رحمت و لطف بى نهایت و بى نهایت اقتضا کرده که خورشید بر سطح دریاها بتابد، بخار آب به بالا رود، در آسمان بصورت ابر درآید و از برکت باد ابرها بارور شده به اطراف جهان سفر کنند و آنجا که لازم باشد بر زمین آب بریزند، تا زمین با سیراب شدنش اینهمه گیاهان ومیوه جات متنوع همراه با رنگ هاى مختلفو انرژى هاى مادّى و مزهها و ویتامین هاى گوناگون بر سر سفره بشر قرار دهد!!
نمى دانم چرا خوردن اینهمه نعمت، و استفاده کردن از این همه لطف خداوندى جزایش اینهمه معصیت و گناه و طغیان و ظلم و بیدادگرى و جنایت عبادت شیطان است؟
مگر بشر عقل ندارد، مگر انسان از انصاف خالى است، مگر نمى بیند، مگر نمى شنود، مگر اندیشه نمى کند، مگرنه این است که تمام قواعد عقلى فلسفى علمى شرعى انسانى الهى ملکوتى معنوى یکجا و یک صدا مى گویند:
«هَلْ جَزاءُ الْاِحْسانِ اِلا الْاِحْسانُ»:(۱۲۴)
اى کاش در این همه آثارى که از آب باران پدید مى آید و ما مفت و مجانى از آن استفاده مى کنیم اندیشه مى کردیم.
اى کش خالق و صاحب این همه عنایت ولطف را با تمام وجود لمس مى کردیم.
اى کاش سراغى از قرآن مجید وفرمایشات انبیا و امامان مى گرفتیم تا معلوممان شود، پس از خوردن این همه نعمت در برابر صاحب نعمت چه وظیفه اى داریم؟
اى کاش در برابر هزار یک از یک نعمت دست سپاس بسوى خالق بى نیاز بر مى داشتیم و حداقل شکر را بجا مى آوردیم.
بردرش حلقه زدم از سردرد *** گفت بیهوده مکوب آهن سرد
گفتم اندر ره و صلم و پویان *** گفت از این راه که دارى برگرد
گفتم این ره که بسر خواهد برد *** گفت آنکس که بخون دل پرورد
گفتمش هستى من جز بتو نیست *** گفت این دفتر هستى بنورد
گفتم از درد دوا مى طلبم *** گفت رو رو تونه اى صاحب درد
گفتمش عاشق بیمار توام *** گفت کو سرخى اشک ورخ زرد
گفتم آخر زغمت خواهم مرد *** گفت از مرگ نیندیشد مرد
گفتم از خاک، کیم برگیرى *** گفت آنگه کهشود خاک تو گرد
گفتمش غم شده با فرصت جفت *** گفت باید نشود زین غم فرد
آثار عظمت حق در آب:
قبل از تحریر مسائل مهمى در زمینه میوه جات بمناسبت آیات ۲۲سوره بقره و نمل / ۶۰ و فاطر / ۲۷، در رابطه با تفسیر جملات اول دعاى نوزدهم درباره باران مطالب مهمى براى نشان دادن نقش این عنصر عظیم که از باب رحمت حق به موجودات زنده عنایت شده نگاشته شد. اکنون بدنبال آن مطالب بسیار مهم لازم مى دانم مسائل دیگرى را به لطف حق ارائه دهم باشد که بیش از پیش عظمت خالق هستى براى ما آشکار شود.
اتم همان چیزى است که مى خواهد قیافه دنیا را بنفع مردم یا بضرر مردم تغییر دهد، و تعجبى نیست که عده کثیرى از مردمان طالبنداطلاعاتى درباره آن داشته باشند، زیرا اثرى که اتم درزندگى آنها مى بخشد بسیار بزرگ است.
لیکن این شىء که اسمش بسیار عظیم است، خود بسى کوچک است.
وقتى هوا گرم است لیوانى بدست گرفته مقدارى آب در آن مى ریزید چه اندازهاتمدر این لیوان آب است؟
جواب این پرسش عددى است تقریباً اینطور:/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۱۰۰۰ این عدد براى هیچ کس معنى صحیحى ندارد، لذا سعى مى کنیم اتم همین مقدار آب را بنحو دیگر معرفى کنیم.
چند صد میلیون از اتمى که در یک لیوان است بگیرید"البته این کار میسر نیست ولى چنین فرض کنید"این چند صد میلیون را روى یک مربع که ۵/۲ سانت مربع مساحت دارد قرار دهید، این کار را تکرار نمائید، چندین بار صدها میلیون اتم را از لیوان گرفته و روى یک مربع دیگر بهمین اندازه قرار دهید و آنقدر این کار را ادامه دهید تا لیوان خالى شود.
بزودى خواهید دانست که به این ترتیب بااتم هاى محتوى یک لیوان کلیه سطح زمین را پوشانده اید!!
ترکیب آب:
گاز اکسیژن مى سوزاند، گاز ئیدروژن مى سوزد، آیا مى دانید که از ترکیب این دو عامل مرگ، یعنى سوزانیدن و سوختن، عامل حیات و زندگى درست شده است؟ عامل حیات بر روى زمین آب مى باشد.
ترکیب نشانه علم است، نشانه عقل است، نشانه قدرت است، ترکیب بطور تصادف نمى شود، زیرا ترکیب موجود سومى از دو موجود ساختن است.
تصادف تنها دو موجود را در کنار هم قرار مى دهد، ولى موجود سومى نمى تواند بسازد.
ترکیب نشانه آن است که ترکیب کننده از این کارش هدف دارد، پس ترکیب نشانه علم است.
سازنده بایستى این را بداند، آیا دانش، از این بالاتر مى باشد که از دو عامل مرگ اصیل ترین عامل زندگى را درست کنند.
آیا ماده مى تواند به این نکته علمى پى برد؟ نکته علمى را که بشر پس از تکامل بدان رسیده است.
آرى آب سازنده اى دارد، داراى علم نامتناهى، قدرت نامتناهى،حکمت نامتناهى.
شورى آب دریا:
بسیارى از مردم شورى آب دریاها را خوش ندارند و مى پندارند که اگر آب دریاها شیرین بود بهتر بود.
چرا آب دریاها شور است؟ با آنکه همه رودخانه هائى که در روى زمین به دریاها مى ریزند داراى آب شیرین هستند.
آیا چه کسى این نمک فراوان را در آب دریا ریخته و چرا ریخته،آیااین نمک از کجا آمده، آیا تمام شدنى نیست؟
مقاومت آب شیرین در برابر فساد از آب شور کمتر است. اگر آبهاى اقیانوسها شیرین مى بود، خطر فاسد شدن و گندیدن آنها بسیار بود.
اگر آبهاى دریاها بگندند، زنده اى در روى کره زمین باقى نخواهد ماند، بوى گند وتعفّن آب، موجود زنده اى را باقى نخواهد گذارد.
آبهاى گندیده بهترین جا براى زندوزاى حشرت بویژه حشره هاى سمّى مى باشد، آن وقت است که حشرات نه نباتى را باقى خواهند گذارد نه حیوانى نه انسانى.
آیا شور شدن آب دریاها نشانه حکومت اراده و علم و عقل در دستگاه آفرینش نمى باشد.
آیا ماده فاقد علم، فاقد عقل در آغاز پیدایش جهان مى توانسته به این دقت علمى پى برد که مقاومت آب شور در برابر فساد از آب شیرین بیشتر است؟هرگز.
آیا شور شدن آبهاى دریا که از بارانهاى شیرین ریشه گرفته است نشانه قدرتى عظیم نمیباشد؟
قدرتى که در اثر مهر براى حفاظت جان زندگان این پدیده بزرگ را بکار برده است.
باران شیرین:
آیا مى دانید که همه آبهاى شیرین و گواراى زمین،از آب شور پیداشده است؟
یک چهارم کره زمین خشکى است و سه چهارم آن را دریاهاى شور تشکیل مى دهند و همه بارانهاى شیرین از این آبهاى شور مى باشد.
او آبهاى دریاها را تقطیر کرده، و آب شیرینى براى سلسله گیاهانو سلسله جانوران و انسانها فرستاده است.
دستگاه تقطیر آب دریاها، مانند دستگاه تقطیر بشر کوچک نیست، این دستگاه تقطیر آنقدر بزرگ است که همه دریاها در آن جاى مى گیرند.
دستگاه تقطیر آب دریاها ساخته او مى باشد نه ساخته دست انسان که از زیر حرارت ببیند. دستگاه تقطیر آب دریا طورى ساخته شده کهاز رو حرارت مى بیند.
خورشیدى که هزاران بار از کره زمین بزرگ تر یم باشد، آبهاى دریاها را گرم مى کند،آب بخار مى گردد، بخار بالا مى رود، باز هم بالا مى رود، باد در بالا رفتن بخار کمک مى کند، بخار که بالا رفت و در آن جوّ پهناور و تکثیف مى شود، ابر مى گردد، ابر حرکت مى کند و نزدیک زمین اشباع مى شود و مى بارد رودها جارى مى شود جویها روان مى گردد زمین زنده مى شود، دیباى سبز برتن مى کند و فرش زمردین مى گستراند.
بخشى دیگر از باران به زمین فرو مى رود،منابع و مخازن زیرزمینى تشکیل مى دهد. در اثر آن چشمه سارها پیدا مى شود، کاریزها آماده مى گردد.
بخش دیگر از آب باران بوسیله رودها دوباره به دریاها باز مى گردد، جریان سابق تکرار مى شود، قطره اى از این آبها در اثر تقطیر به هوا نمى رود چون یا انسانها و جانورها و گیاهان از آن بهره بر مى دارند، و یا زمین مى مکد و یا بخار مى شود و یا به دریا باز مى گردد.
آب پیوسته این مسافرت دوره را طى مى کند، دریا بخار مى شود، بخار ابر مى شود، ابر باران مى شود، باران جوى مى شود، جوى رود مى شود، رود دریا مى گردد.
تا وقتى که او بخواهد این گردش ادامه خواهد داشت.
آیا ماده بى شعور ناتوان قادر به این تقطیر عظیم مى باشد؟ هرگز این ماده هنگامى کهبه عالى ترین مرحله تحویل خود رسید وانسان شد قادربه تقطیر به این بزرگى و عظمت نیست، هر چند جمیع افراد انسان در آن شرکت کنند، پس چگونه مى تواند قبل از تکامیل و در مرحله بدایت قادر به آن باشد؟ وقتى که نهآب شیرینى مى شناخته نه آب شور.
آیا این سخن مانند این نیست که بگوئیم رستم هنگام پهلوانى قادربه کشتن اشکبوس نبوده ولى هنگام شیرخوارگى قادر بود؟!!
باران و برف اگر بیشتر از اندازه بود، همه سودهاى آنها تبدیل به زیان مى گردید. سیلابها راه یم افتاد، هر کوى و برزن را ویران مى کرد. درختان و گیاهان را مى شست و مى برد نه شهرى مى ماند و نه دهى و نه باغى و نه بوستانى.
مردابهاى بسیار در جمیع مناطق پیدا مى شد و بهترین موسسه تولیدحشرات مى گردید، فرآورده هاى این موسسه زنده اى در روى زمین باقى نمى گذاردند، گل و لاى آن قدر زمین را مى پوشاند که دیگر قابل کشت وزرع نبود.
براى جانوران جائى یافت نمى شد، کم کم همگى نابود مى شدند، جانوران که مى رفتند انسانها در دنبالشان بودند، آیا تشخیص مقدار احتیاج زمین را به باران و دادن همان مقدار به زمینیان نشانه او نمى باشد.
آیا هزاران سال به این روش ادامه نشانه او، نشانه حکمت او، نشانه دانش او، نشانه قدرت او نمى باشد؟
اگر برف و باران کمتر بود، ذخائر آبى زمین بسیار کم مى شد، آبهاى روى زمین در اثر تبخیر از آبهاى زیرزمین کمتر مى گردید. رودهاى عظیمى دیگر یافت نمى شد و به جویها تبدیل مى گردید، سال به سال خشکسالى بیشتر مى شد، آبهاى زیر زمینى یاتمام مى شد یا آن قدر پائین مى رفت که دیگر قابل بهره بردارى نبود.
قحطى سراسر جهان را مى گرفت، دیگر گیاهى نمى روئید و آنچه روئیده بود خشک مى شد، زندگى بر جانداران بسیار سخت مى شد و مرگ به استقبال ایشان مى شتابید.
ولى لطف و مهربانى او نگذارده است که چنین شود، باران و برف را به اندازه احتیاج زمینیان داده است.
«وَ اِنْ مِنْ شَىْء اِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِلُهُ اِلاّ بِقَدَر مَعْلُوم»:(۱۲۵)
و چیزى در این عالم نیست مگر اینکه خزانه هایش نزد ماست و ما جز به اندازه معلوم نازل نمى کنیم.
«وَ اَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ بِقَدَر فَاَسْکنَّاهُ فِى الّاَرْضِ»:(۱۲۶)
و نازل کردیم از آسمان آب را به اندازه پس آن را در زمین سکونت دادیم.
دریاى خزر:
سطح آب دریاى خزر از آب دریاهاى آزد پائین تر است در حدود۶/۲۷ متر و پائین تر نیز مى شود.
دریاى خزر با دریاهاى آزاد پیوستگى ندارد، لذا تابع جزر و مد عمومى اقیانوس ها نمى باشد، و در اثر کوچکى بطور کافى نمى تواند از جاذبه ماه استفاده کند، پس بایستى جزر و مدى نداشته باشد و بگندد و ماهى هایش بمیرند و کرانه هاى چار سویش را به گند بزند. و جاندارى و گیاهى در آنجا نروید.
چرا چنین نشد و نمى شود؟
آن که دریاى خزر و سواحلش را بوجود آورد، مى دانست که این نقیصه را چگونه جبران کند.
بادهائى را بنام"سرنوک"و"خزرى"و"میانوا" فرستاد که آب در میان ایندریا را با فشارى هر چه تمامتر بحرکت درآوردند، بطورى که سطح رودهائى را که در آن مى ریزند بالا ببرند و پائین بیاورند.
این بادها بقدرى پر زور آب دریاى خزر را بالا مى برند که اغلب قایق رانان نمى توانند در برابر فشار آب مقاومت کنند.
این بادها کار دیگرى نیز انجام مى دهند، ابرها را از شمال بحر خزر به جنوب آن مى رانند و در سواحل شمالى ایران بارندگى ایجاد مى کنند تا در مراغزارهاى آنجا همیشه گل بروید و بوستانهایش لاله و سنبل بزاید. این بادها آب دریا را به داخل مرداب انزلى مى رانند، تا عمل تخلیه و پاکیزه کردن مرداب را انجام دهند.
رودهاى گیلان در اثر بارندگیهاى پى در پى و کوهبارهاى سیل آسا بیشتر اوقات گل آلود مى باشند و پر از ریشه ها و تخم هاى گیاهان جنگلى هستند، گل و لاى رودهائى که وارد مرداب مى شوند، در آنجا رسوب مى کنند، کف آنرا بالا مى آورند و مرداب را پر مى کنند. تخم ها و ریشه ها نیز نمو و رشد مى نمایند و همین دو عامل بس است که بزودى مرداب را خشک کرده، تبدیل به باتلاق نمایند، ولى هزاران سال است که مرداب در حال خود باقى است چرا؟
خداوند دریاى خزر براى جلوگیرى از آن، آب دریا را به ملاقات سیلاب ها مى فرستد، و همان موقع که بادهاى سرنوک و خزرى و میانوا، ابرها را براى باریدن بسوى جنوب حرکت مى دهند، آب پاک و تمیز دریا به جلوى آب هاى گل آلود رودخانهها مى رود، و با آنها مخلوط مى شود، غلظت آنها رقیق مى گردد،ریشه ها و تخم ها در اثر آب شور دریا از بین مى رود.
هنگامى که این بادها آرام گرفت، بادهاى کراموا، کناروا، آفتاب بوشو وارد عمل مى شوند و این آبها را سرازیر کرده از مرداب، داخل دریاى خزر مى کنند و عمل تخلیه مرداب از آبهاى گل آلود انجام مى شود.
بادهاى گیلوا، درشتوا، نیز ور فشار دادن آب مرداب از مشرق بسوى مغرب هستندو براى اختلاط آبها کمک مؤثرى مى کنند.
آیا بشر این عنایات و الطاف را مى بیند و مى فهمد،اگر مى بیندو مى فهمد چرا ناسپاسى مى کند؟!
بیا بگذر زتن جانى طلب کن *** بده جان را و جانانى طلب
بیفشان آستین بر هر دو عالم *** حریف پاک دامانى طلب کن
خرد خضر تو در ظلمات تن شد *** از این خضر آب حیوانى طلب کن
چو ما گر خاطر مجموع خواهى *** سرزلف پریشانى طلب کن
زتیر غمزه ابر و کمانى *** بچشم خویش پیکانى طلب کن
بدیو نفس سرکش همرهى چند *** از او بگریز و انسانى طلب کن
به ذرات جهان کن چشم دل باز کن *** ز هریک مهر تابانى طلب کن
تن خاکى بنه در ملک امکان *** به ملک لامکان جانى طلب کن
زدست عارفان بزم وحدت *** چو فرصت جام عرفانى طلب کن
وزن مولکولى آب ۱۸ مى باشد، با این حال تا چندین درجه بالاى صفر بصورت مایع مى باشد و بخار نمى شود، این خصوصیت آب هر چند بسیار عادى بنظر مى آید، ولى از نظر علم بسیار غیر عادى است، بلکه امریست غیر طبیعى و معجزه مى باشد.
زیرا آمونیاک در وزن مولکولى همسایه آب مى باشد، یعنى وزن مولکولى آن ۱۷ است و در ۳۳ درجه زیر صفر سانتى گراد هنوز در حال بخار است و بصورت مایع در نمى آید دروزن هاى مولکولى تفاوت میان دو همسایه خیلى کمتر از این است.
آرى آب استثنائى است در قوانین طبیعى.
استثناء در قوانین طبیعت نشانه عقل بزرگ و علم بزرگ و قدرت بزرگ سازنده مستثنى و همسایگان وى مى باشد.
پدید آورنده آب جورى آن را آفریده که مانند همسایه اش در حرارت معمولى بخار نشود. اگر آب طبق اقتضاى وزن مولکولیس در حرارت معمولى بخار مى شد، چه مى شد؟آب دریاها که دچار حرارت هاى گوناگون زمین است بخار مى شد.
اگر این ماده حیات، در برابر تغییر حرارت زمین تا این اندازه استقامت نداشت و قانون همسایگى (اختلاف بسیار کم)شامل حال آن بود زنده اى بر روى زمین باقى نمى ماند.
زیرا هر چه آب بود بخار مى شد، بشر ازتشنگى به هلاکت مى رسید، جانداران در آرزوى یک قطره آب همگى مى مردند، نباتات همگى خشک مى شدند، بلکه بشرى، جانورى، گیاهى نبود و زنده اى بر روى زمین یافت نمى شد.
پس پدید آورنده آب بسیار دانا و بسیار توانا و بر زندگان بسیار مهربان مى باشد و گرنه آب را جور دیگرى مى آفرید که با همسایگانش همنشین باشد.
چرایخ از آب سبکتر شد؟ این نیز یکى از استثناهاى قوانین طبیعت است، قانون کلى است که تکاثف اجزاء هر جسمى بیشتر باشد،آن جسم سنگین تر خواهد بود. تکاثف بطور معمول در جامدات، بیشتر از مایعات است، لذاست که جامدات سنگین تر از مایعات مى باشند.
آب منجمد از این قانون کلّى مستثنى است چرا؟ چون یخ از آب سبک تر است و بجاى فرو رفتن به ته آب در روى آب مى ماند. در اقیانوس ها و رودخانه هاى منجمد یخ ها بر سطح آب قرار مى گیرند، در اثر ادامه سرما باندازه لازم ضخیم مى شوند تا مانع از سرد شدن و یخ بستن آبهاى زیرین گردند، تاخط دفاعى در برابرسرما براى زنده ماندن حیوانات دریائى تشکیل دهند، و آنها در زیر یخ بزندگى ادامه دهند.
آب را بر خلاف قوانین طبیعى قرار دادن، و جامدش را از مایعش سبک تر گردانیدن نشانه حکومت عقل و علم و قدرت نامتناهى در آفرینش آب است.هر چه علوم طبیعى بیشتر ترقى کند حقایق جهان آفرینش بیشتر آشکار مى شود.
اولیووندل هولمز طبیعى دان بزرگ آمریکائى مى گوید:هر قدر معلومات بشرى زیادتر مى شود، شکاف میان علم و دین تنگتر مى گردد و فهم درست علوم، ایمان بخدا را بیشتر مى کند. فکر مى کنم توضیح این قسمت از دعا:
«اَللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیثَ وَاْنشُرْ عَلَینا رَحْمَتَک بِغَیثِک المُغْدِقِ مِنَ السَّحابِ الْمُنْساقِ لِنَباتِ اَرْضِک الْمُونِقَ فِى جَمِیعِ الْآفاقِ»:
پروردگارا ما بندگانت رابوسیله باران سیراب فرما، و رحمتت رابه باران فراوان، از ابرى که براى روئیدن گیاهان جالب در تمام قسمت هاى زمین روان گشته بگستران.
مرا از تفسیر جملات بعد بى نیاز کند، زیرا آنچه در جملات بعد است، شرح و تفسیرش در همین قسمت آمد، به این خاطر به ترجمه جملات دیگر دعا قناعت کرده و به تفسیر دعاى بعد با خواست حضرت حق مى پردازم.
این نکته را نیز ناگفته نگذارم که درتفسیر جمله اول دعا از کتابهاى:علم و زندگى،پیدایش و مرگ خورشید، مجله نور دانش، تفسیر نمونه، نشانه هائى از او، رساله آب بصورت تلفیق مطالب استفاده شد.
«وَ امْنُنْ عَلَى عِبَادِک بِإِینَاعِ الثَّمَرَةِ وَ أَحْی بِلاَدَک بِبُلُوغِ الزَّهْرَةِ
وَ أَشْهِدْ مَلاَئِکتَک الْکرَامَ السَّفَرَةَ بِسَقْی مِنْک نَافِع دَائِم غُزْرُهُ وَاسِع دِرَرُهُ وَابِل سَرِیع عَاجِل
تُحْیی بِهِ مَا قَدْ مَاتَ وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ وَ تُخْرِجُ بِهِ مَا هُوَ آت
وَ تُوَسِّعُ بِهِ فِی الْأَقْوَاتِ سَحَاباً مُتَرَاکماً هَنِیئاً مَرِیئاً طَبَقاً مُجَلْجَلاً غَیرَ مُلِثّ وَدْقُهُ وَ لاَ خُلَّب بَرْقُهُ»:
"و با رسیده شدن میوه و محصول بر بندگانت احسان فرما، و با شکفته شدن گل و گیاه شهرهایت را زنده نما، و فرشتگان بزرگوارت را به آب رساندن سودمند، ازجانب خود که فراوانى همواره و باریدن بسیار داشته سخت و تند و شتابان باشد آماده ساز، که به آن باران آنچه را مرده است زنده و سبز و خرم نمائى، و آنچه را از دست رفته بازگردانى، و آنچه آمدنى است بیرون آرى، و به آن رزق و روزى ها را فراخى داده بیفزائى، ابرى که رویهم ابناشته و با خوشى و گوارا و فراگیرنده بوده، صداى رعد از آن شنیده شود بارانش همیشه و برقش فریب دهنده نباشد.
«اَللَّهُمَّ اسْقِنَا غَیثاً مُغِیثاً مَرِیعاً مُمْرِعاً عَرِیضاً وَاسِعاً غَزِیراً تَرُدُّ بِهِ النَّهِیضَ وَ تَجْبُرُ بِهِ الْمَهِیضَ»
الهى ما را سیراب کن از بارانى که برطرف کننده خشکسالى، روایننده گیاه، پهن و فراخ، و فراوانباشد، که بوسیله آن گیاه از رشد مانده را بازگردانى، و شکسته و پژمرده را درست و شاد و سربلند نمائى".
«اَللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْیاً تُسِیلُ مِنْهُ الظِّرَابَ وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ وَ تُفَجِّرُ بِهِ الْأَنْهَارَ وَ تُنْبِتُ بِهِ الْأَشْجَارَ
وَ تُرْخِصُ بِهِ الْأَسْعَارَ فِی جَمِیعِ الْأَمْصَارِ وَ تَنْعَشُ بِهِ الْبَهَائِمَ وَ الْخَلْقَ
وَ تُکمِلُ لَنَا بِهِ طَیبَاتِ الرِّزْقِ و تُنْبِتُ لَنَا بِهِ الزَّرْعَ وَ تُدِرُّ بِهِ الضَّرْعَ وَ تَزِیدُنَا بِهِ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِنَا
اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ ظِلَّهُ عَلَینَا سَمُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ بَرْدَهُ عَلَینَا حُسُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ صَوْبَهُ عَلَینَا رُجُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ مَاءَهُ عَلَینَا أُجَاجاً
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ ارْزُقْنَا مِنْ بَرَکاتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّک عَلَى کلِّ شَیء قَدِیرٌ»:
"الهى ما را سیراب کن از بارانى که از آن تل ها روان سازى، و چاهها پر گردانى، و جوى ها جارى نمائى، و درخت ها برویانى، و نرخ ها را در همه شهرها پاکیزه رابراى ما بندگانت بکمال رسانى و کشت را برویانى، و پستان چهارپایان را پر شیرسازى، و توانائى بر توانائى ما بیفزائى.
الهى سایه آن ابر را بر ما باد گرم، و سردى آنرا بر ما شوم، و باریدنش را عذاب، و آبش را شور مگردان.
الهى بر محمد و ال محمد درود فرست، و ما را از برکات آسمانها و زمین روزى عطا فرما، زیرا تو بر هر چیز توانایئ".
راستى مردم روى زمین اگر بخواهند از برکات آسمانها و زمین بهره مند شوند باید بر اساس هدایت قرآن به ایمان و تقوا آراسته شوند، که ایمان و تقوا کلید خزائن برکات آسمانها و زمین است چنانکه درقرآن مجید مى خوانیم، قرآنى که سند تمام حقایق هستى است، و هیچ گونه شک و ریب در آن راه ندارد.
«وَلَوْ اَنَّ اهل الْقُرى آمَنُوا واتَّقُوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الْارضِ»:(اعراف، ۱۶)
و اگر محققاً اهل ایمان قریه ها به ایمان و تقوا آراسته مى شدند، هر آینه برکات خود را از آسمان و زمین بروى آنها مى گشادیم.
بر اساس آیات قرآن و روایات، این گناهان انسان است، که بر اثر آن خشکسالى و کم بارانى، یا سیل و طوفان، و یا شورى آب پدید مى آید.
«وَ لَقَدْ اَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسّنینَ وَ نَقْص مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ»:(اعراف، ۱۳۰)
و بحقیقت که فرعونیان را سخت به قطعى و تنگى معاش و نقص کشت و زرع مبتلا کردیم، تا شاید بیدار شوند و دست از ظلم و مخالفت با حق بردارند.
«وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحاً اِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فیهِمْ اَلْفَ سِنَة اِلاّ خَمْسینَ عاماً فَاَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ»:
همانا نوح را به رسالت بسوى قومش فرستادیم، او هزار سال پنجاه سال کم در میان آنان درنگ کرد و مردم را بخدا و قیامت و حسناتدعوت فرمود، ولى بخاطر ظلمشان دچارا طوفان شدند.
«اَفَرَأَیتُمُ الْماءَ الَّذى تَشْرَبُونَ، اَاَنْتُمْ اَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ اَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ، لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ اُجاجاً فَلَوْ لا تَشْکرُونَ»:
آیا به آبى که هر روز مى نوشید توجه دارید؟ آیا شما آب را از ابر فرو ریختید، یا ما براى شما فرستادیم، اگر مى خواستیم آن آب خوش گورا را شور و تخل مى کردیم آیا شکر گزار این نعمت نیستید؟!
روایات مربوط به آب و آثار و فواید طبّى این عنصر بسیار مهم در شرح دعاى پانزدهم گذشت.
پی نوشت:
۱۰۲ یس، ۳۸ ۴۰.
۱۰۳ بقره، ۱۶۴.
۱۰۴ اعراف، ۵۷.
۱۰۵ حجر، ۲۲.
۱۰۶ روم، ۴۶.
۱۰۷ روم، ۴۸.
۱۰۸ فاطر، ۹.
۱۰۹ "تفسیر نمونه" ج۱۸، ص ۱۹۲.
۱۱۰ در مسئله باد و باران در جلد سوم دیار عاشقان در تفسیر دعاى سوم درباره ملائکه از صفحه ۱۱۳ تا۱۳۳ بطور مختصر به زبان اشاره، مسائلى نگاشه شد.
۱۱۱ "بحار" جلد چهارم ترجمه آسمان و جهان، ص۶.
۱۱۲ مؤمنون، ۱۸.
۱۱۳ سجده، ۲۷.
۱۱۴ فرقان، ۵۷۴.
۱۱۵ واقعه، ۶۸ ۷۰.
۱۱۶ انعام، ۹۹.
۱۱۷ بقره، ۲۲.
۱۱۸ نمل، ۶۰.
۱۱۹ فاطر، ۲۷.
۱۲۰ فاطر، ۱۱.
۱۲۱ مؤمن، ۶۷.
۱۲۲ نحل، ۱۳.
۱۲۳ فاطر، ۲۷.
۱۲۴ رحمن، ۶۰.
۱۲۵ حجر، ۲۱.
۱۲۶ مؤمنون، ۱۸.
شرح صحیفه (قهپایی)
و کان من دعائه علیه السلام عند الاستسقاء:
دعاى نوزدهم که حضرت سیدالساجدین مى فرموده اند در باران خواستن از حضرت پروردگار.
«اللهم اسقنا الغیث. و انشر علینا رحمتک بغیثک المغدق من السحاب المنساق لنبات ارضک المونق فى جمیع الافاق».
الغیث: المطر.
و المغدق: مفعل من الغدق- بفتح الدال-: المطر الکبار القطر. قال فى النهایه الاثیریه: فى حدیث الاستسقاء: «اسقنا غیثا غدقا مغدقا». الغدق- بفتح الدال-: المطر الکبار القطر. المغدق مفعل منه اکده.
و المونق هو الحسن المعجب. من: آنقنى کذا، اى: اعجبنى. و هو صفه ثانیه لغیثک او السحاب او النبات. اى: المعجب او المفرح السار فى جمیع النواحى. و «فى جمیع» موضع لموصوف المونق.
یعنى: بار خدایا، آب ده ما را به باران. و پراکنده کن بر ما رحمت بى نهایت خود را به باران بزرگ قطره از ابرى که رانده شده از براى رویانیدن گیاه در زمین تو که خوش آینده است خلقان تو را در جمیع آفاق. یعنى نزول این باران عام باشد و مخصوص به ناحیه اى دون ناحیه اى نبوده باشد.
«و امنن على عبادک بایناع الثمره».
ینع الثمر، اى: نضج. و بابه ضرب. و اینع مثله. و المراد بایناع الثمره تمام نصابها فى النضج و بلوغها وقت القطاف.
(یعنى:) و منت نه بر بندگان خود به رسیده شدن میوه.
«و احى بلادک ببلوغ الزهره».
الزهره- بالتحریک-: نور النبات. و کذلک الزهره بالفتح و التسکین.
(یعنى:) و زنده گردان شهرهاى خود را به رسیدن شکوفه ها به سر حد میوه.
«و اشهد ملائکتک الکرام السفره بسقى منک نافع، دائم غزره».
«اشهد ملائکتک»، اى: احضرهم «الکرام»، اى: اعزاء عند الله تعالى الموکلین بالمطر. اى: مرهم ان ینزلوا الینا بغیث خلقته و قدرته و جعلتهم یهبطون مع قطره.
و ذلک اظهارا لقدرته و عظمته، تقدس و تعالى عن احتیاجه الى احد من خلقه.
السفره: جمع سافر. من السفر بمعنى الکتابه. اى: الکتبه من الملائکه ینتسخون الکتب من اللوح المحفوظ. او من السفاره. اى: سفراء یسفرون الوحى بین الله تعالى و رسله.
و الغزر- بضم الغین المعجمه و الزاء الساکنه ثم الراء المضمومه-: الکثره. یقال: غزرت الناقه: کثر لبنها، غزاره.
یعنى: و حاضر گردان فرشتگان خود را که بزرگان و عزیزانند و رسولانند- یا: نویسندگانند که از لوح محفوظ انتساخ مى کنند و موکلانند- به باران از نزد خود که سود رساننده باشد به همه ى چیزها و همیشه باشد بسیارى او.
«واسع درره».
بکسر الدال و فتح الراء الاولى و ضم الثانیه: جمع الدره بالکسر. یقال للسحاب: دره، اى: صب.
(یعنى:) بسیار ریزان و بارنده.
«وابل سریع عاجل
الوابل: مطر عظیم القطر.
(یعنى:) بارانى بزرگ قطره زود و تند آینده، شتاب کننده، تحیى به ما قد مات، و ترد به ما قد فات.
که زنده سازى به آن آنچه مرده بود و بازگردانى به آن آنچه فوت گشته بود- از محصولات و حبوبات و غیر آن.
«و تخرج به ما هو آت، و توسع به فى الاقوات».
و بیرون آورى به سبب آن آنچه آینده بود، و فراخ کنى به سبب آن در قوتها و روزیها.
«سحابا متراکما هنیئا مریئا طبقا مجلجلا، غیر ملث و دقه، و لا خلب برقه».
رکم الشىء یرکمه اذا جمعه و القى بعضه على بعض. و ارتکم الشىء و تراکم، اذا اجتمع.
الهنىء من الطعام: الطیب اللذیذ الطعم. و المرىء منه: المحمود العاقبه. و قال الهروى: الهنىء ما لا تعب و لا اثم فیه. و المرىء ما لا داء فیه.
«طبقا» -بالتحریک- اى: غیثا شاملا یملا الارض و یغشیها و یغطیها و یطبقها بالماء.
و المجلجل: السحاب الذى یسمع منه صوت الرعد.
«ملث» -على صیغه اسم فاعل- من: الث المطر، اى: دام ایاما لا یقطع.
و الودق: المطر العظیم القطر.
و الخلب- بضم الخاء المعجمه و اللام المشدده المفتوحه-: السحاب الذى یکذب الظن.
یعنى: ابرى متراکم که بر بالاى هم نشسته خوشگوار باشد طعم باران آن و سازگار باشد، فروگیرد روى زمین را و شنیده شود از آن ابر آواز رعد، و چند روز پى در پى نباشد باران آن که موجب خرابى بناها و عمارتها شود، و بى باران نباشد برق درخشان او.
«اللهم اسقنا غیثا مغیثا مریعا ممرعا عریضا واسعا غزیرا، ترد به النهیض، و تجبر به المهیض».
المغیث مفعل من الغیث بمعنى الکلا و النبات. و «غیثا مغیثا»، اى: مطرا موجبا للعشب و النبات.
و المریع- على صیغه فعیل-: المخصب.
و «ممرعا» -على صیغه اسم الفاعل من باب الافعال- من: مرع الوادى- بضم الراء- و امرع ایضا- بقطع الهمزه- اى: اکلا و صار ذا کلا و عشب.
و «عریضا» باهمال الاول و اعجام الاخر، کما فى التنزیل الکریم: (فذو دعاء عریض) و فى قوله صلى الله علیه و آله لعثمان فى انهزامه یوم احد: «لقد ذهبت عریضا یا عثمان». او «غریضا» باعجامهما- کما فى روایه ابن ادریس- من: غرض الشى ء فهو غریض، اى: طرى. یقال: لحم غریض. و یقال لماء المطر: غریض و مغروض.
«غزیرا» -بالغین و الزاء المعجمتین- اى: کثیر.
النهیض: هو النبات المستوى. من قولهم: نهض النبت، اى: استوى.
و المهیض: المکسور. یقال: هاض العظم: کسره، فهو مهیض.
یعنى: بار خدایا، آب ده ما را به بارانى که رویاننده ى علف و گیاه باشد و وادیها و رودخانه ها را پر از علف و گیاه سازد و همه جا را فروگیرد- و: تر و تازه سازد- و بسیار باشد که بازآورى به آن گیاههاى راست ایستاده را که از بى آبى حرکت و نمو نمى توانند کرد و جبر کنى شکستگیهاى آن را.
«اللهم اسقنا سقیا تسیل منه الظراب».
الظراب- بالظاء المعجمه-: الروابى الصغار. و فى النهایه الاثیریه: الظراب هى الجبال الصغار. واحدها ظرب ککتف. للنبى صلى الله علیه و آله فرس سمى به تشبیها له.
یعنى: بار خدایا، آب ده ما را آب دادنى که روان سازى از آن آب کوهها را. و شیخ کفعمى «تسیل» خوانده- به فتح تا و رفع «الظراب» به آنکه فاعل «تسیل» باشد. یعنى: کوهها روان شود از آن آب.
«و تملا منه الجباب».
الجباب- بکسر الجیم و الباءین الموحدتین-: جمع الجب، و هى البئر. و در نسخه ى شیخ کفعمى «حباب» به حاء مهمله روایت شده، جمع الحب، و هى الخابیه. و «تملا» بر بناى مجهول خوانده و «الحباب» به رفع بر آنکه مفعول به جاى فاعل او بوده باشد.
(یعنى:) و پر سازى از آن چاهها را- یا: خمها- را. یا: پر شود چاهها- یا: خمها.
«و تفجر به الانهار».
و روان کنى به آن جویها را. و شیخ کفعمى «الانهار» به رفع خوانده که فاعل «تفجر» بوده باشد. یعنى: روان گردد نهرها.
«و تنبت به الاشجار».
و برویانى به سبب آن درختها را. یا: بروید به سبب آن درختها. بنابر آنکه «اشجار» را مرفوع بخوانیم، چنانچه روایت شیخ کفعمى است.
«و ترخص به الاسعار فى جمیع الامصار».
الرخص: ضد الغلاء. و قد رخص السعر و ارخصه الله فهو رخیص.
(یعنى:) و ارزان گردانى به سبب آن نرخها را به جهت بسیارى غلات در همه ى شهرها.
«و تنعش به البهائم و الخلق».
نعشه و انعشه بمعنى. یقال: نعشه، اى: رفعه، او: جبر فقره. و انتعش العاثر، اذا نهض من عثرته.
(یعنى:) و برخیزانى به سبب آن بسته زبانان و خلایق را از زبونیى که داشتند، یا جبر شکستگیهاى ایشان بکنى.
«و تکمل لنا به طیبات الرزق».
و تمام گردانى به سبب آن از براى ما روزیهاى پاکیزه را.
«و تنبت لنا به الزرع، و تدر به الضرع».
و برویانى از براى ما به سبب آن زراعتها را، و به شیرآورى به سبب آن پستانها را.
«و تزیدنا به قوه الى قوتنا».
و بیفزایى ما را به سبب آن قوتى که منضم شود با قوت ما.
«اللهم لا تجعل ظله علینا سموما».
السموم هو الریح الحار.
(یعنى:) بار خدایا، مگردان سایه ى آن ابر را بر ما بادى گرم.
«و لا تجعل برده علینا حسوما».
الحسوم: الشوم و النحس. و قیل: اى: متتابعه متوالیه. و منه قوله تعالى: (ثمانیه ایام حسوما)، اى: متتابعه.
(یعنى:) و بگردان برودت و خنکى آن را بر ما شوم- یا: پى در پى.
«و لا تجعل صوبه علینا رجوما».
الصوب: نزول المطر. و الرجوم: جمع رجم- بالفتح- و هو مصدر یسمى به ما یرجم به. اى: مرامى.
(یعنى:) و مگردان باریدن باران آن ابر را بر ما مانند باریدن سنگ که موجب اذیت و رنج ما باشد.
«و لا تجعل ماءه علینا اجاجا».
ماء اجاج، اى: ملح مر.
(یعنى:) و مگردان آب آن را بر ما شور و تلخ.
«اللهم صل على محمد و آل محمد. و ارزقنا من برکات السموات و الارض».
یعنى: بار خدایا، رحمت کن بر محمد و آل محمد. و روزى ده ما را از برکات آسمان و زمین. زیرا که گردانیده آسمان را چون پدر در فروفرستادن باران، و زمین را مانند مادر در قبول کردن آب و رویانیدن زراعات و اشجار و گیاه فراوان براى روزى بندگان خود. همچنانکه مى فرمایند خداى سبحانه تبارک و تعالى: (فلینظر الانسان الى طعامه انا صببنا الماء صبا ثم شققنا الارض شقا فانبتنا فیها حبا و عنبا و قضبا و زیتونا و نخلا و حدائق غلبا و فاکهه و ابا متاعا لکم و لانعامکم).
ترجمه آیه ى شریفه آنکه: پس باید که نظر کند انسان به خوردنى خود- به چشم عبرت و ببیند که به چه وجه احداث کرده مى شود و ملاحظه ى این بکند که- ما ریختیم آب را از ابر ریختنى، پس بشکافتیم زمین را شکافتنى چنانکه سزاوار باشد، پس رویانیدیم در زمین دانه اى- که قوت توان کرد چون حنطه و شعیر و امثال آن- و تاک انگور و سیب و درخت زیتون و خرما بنان و باغهاى بزرگ درخت- یعنى اشجار بسیار دار- و میوه هاى بسیار تر و تازه و میوه هاى خشک یا: چراگاه. این همه کردیم براى برخوردارى شما و چهارپایان شما.
«انک على کل شىء قدیر».
به درستى که تو بر همه ى چیزها توانایى- از رخص و غلا و قبض و بسط و سقم و صحت و نور و ظلمت و نیست و هست مجمل آنچه هست. یعنى هر چه در آینه ى خاطر نقش پذیرد و اندیشه دوربین از او خبر دهد، همه در تحت قدرت توست.
شرح صحیفه (مدرسی)
و کان من دعائه علیه السلام عند الاستسقاء بعد الجدب:
بود از دعاى او علیه السلام وقت طلب باران نمودن بعد از گرانى و این گرانى و قلت مطر عمده ى سبب او ظلم است و حکم به ناحق چنانکه از کلام امام علیه السلام در خبر ابى ولاد در مکه مستفاد مى شود خداى تعالى برکات زمین را به واسطه ى وجود ایشان بردارد و کفران نعمت خدا هم سببى است عمده و کذا کثرت فحشاء و منکر مثل زنا و امثال آن.
اللغه:
المغدق: به ضم میم و کسر دال از غدق به معنى کثیر و غریز.
المنساق: از سوق به معنى زنده.
مونق: از انیق به معنى خوش آورنده.
الاعراب:
المونق و المنساق صفت سحاب هستند.
شرح:
یعنى اى خداى من آب ده ما را از آب باران و گسترده کن تو بر ما رحمت را به سبب باران زیاد از ابر آن چنانى که زنده شده است از براى روئیدن گیاه زمین تو که خوشحال کننده است در تمام اطراف و جوانب.
ایناع: از ینع به معنى رسیدن، زهره به فتح راء به معنى شکوفه.
یعنى: منت گذار تو بر بندگانت به رسیدن میوه و زنده نما تو بلدانت را به رسیدن شکوفه مراد به رسیدن شکوفه این است که شکوفه به آخر رسد زیرا که اگر باران نباشد خشکى روى دهد و شکوفه مى ریزد.
اللغه:
سفره: جمع مکسر یعنى ملائکه نویسندگان.
غزر: بضم غین و سکون راء کثرت و زیادتى.
درر: بکسر دال جمع در یقال در اى صب.
وابل: باران دانه درشت.
یعنى: گواه بگیر تو ملائکه ات را که بزرگانند و نویسندگانند به آب دادن از جانب خودت که نفع دهنده باشد همیشه باشد زیادتى او فراخ و وسیع باشد ریزش او بزرگ باشد دانه او تند و شتاب کننده باشد.
ایقاظ:
نکته گواه گرفتن ملائکه از جهت عظمت و بزرگى نعمت سقى است زیرا که امر حقیر حاجت به گواه گرفتن ندارد و گواه گرفتن خدا ملائکه را از براى ایجاد امر بزرگى است پس مقصود امام (ع) آن است که انعام سقى بفرما به قدرى که بتواند محل شهادت ملائکه واقع شود.
آن چنان بارانى باشد که زنده نمائى به او چیزى که مرده است، و برگردانى به او چیزى را که فوت شده و بیرون آورى به او آنچه را که آینده است و وسعت دهى تو به او در قوتهاى مردم، فرق ما بین فوت و موت بعد از اشتراک آنها در مطلق تلف آن است که فوت آن است که زمان قابل بود براتیان به آن لکن موجود نشد و موت آن است که شىء موجود بود بعد تلف شد مثلا در نبات ارض اول نمو نمود بعد خشکید یا اینکه در اول بار نروئید اول موت و ثانى فوت است و لذا گویند و عرض نمایند به خدا که اول را زنده کن و ثانى را برگردان فتامل.
اللغه:
تراکم: بالاى هم.
هنیىء: گوارا و تعب در آن نباشد.
مرىء: یعنى عاقبت او خوب باشد.
طبق: عموم و شمول.
جلجل: صوت رعد،
ملث: یعنى مقیم و دائم
ودق: مطر،
خلب: برق بى باران.
الاعراب:
سحاب مفعول فیه است از براى سقى و طبق صفت او است.
یعنى: آب بده تو ما را از ابر پى درپى گواراى بى درد شامل شونده نیکو صدا دارنده همیشه نبوده باران و نبوده باشد بى باران برق او.
نکته:
بعضى گفته اند: که در وقتى کسى را که تحیت فرستى بعد از آب خوردن به قول خود هنیىء مرىء به واسطه ى آن است که اصل آشامیدن آب در وجود مضر است و بى نفع و لذا دعا کنید از براى او که آب آشامید که به او ضرر نرسد.
اللغه:
مغیث: صیغه ى اسم فاعل از غیث به معنى علف و نبات است.
مریع: به فتح میم به معنى ارزان و وفور.
ممرع: اسم فاعل از امرع به معنى ارزانى، عزیز، کثیر،
نهیض: علفى که از زمین روید و برپا شود از نهوض به معنى قام.
مهیض: از هاض به معنى مکسور و شکسته شده.
شرح:
یعنى اى خداى من سیراب نما تو ما را بارانى که روینده ى گیاه باشد ارزان و ارزان کننده باشد بسیار واسع باشد و کثیر که برگردانى به سبب آن باران گیاه روینده ایستاده را و ببندى به او شکسته را.
اللغه:
ظراب: جمع ظرب به معنى کوه.
حباب: جمع حب به معنى چاه.
نعش: به معنى بلندى و ارتفاع.
در: شیر کثیر از پستان.
یعنى: اى خداى من آب ده ما را آبى که روان سازى از آن کوهها و پر کنى از آن چاهها را و بگشائى به سبب آن نهرها را و برویانى به سبب آن درختها را و ارزان کنى به سبب آن نرخها را در همه ى شهرها و بلند فرمائى به آن چهارپایان و خلق را و کامل گردانى براى ما به سبب آن پاکیزه روزى را و برویانى براى ما به سبب آن زراعت و کشت را و پر از شیر نمائى به سبب آن پستان را و بیفزائى ما را به سبب آن قوتى به سوى قوتمان.
اللغه:
ظل: سایه.
حسوم: نحوس.
صوب: نزول باران آن چه به او سنگسار کنند،
اجاج: آب تلخ و شور.
یعنى: اى خداى من نگردان تو سایه ى او را بر ما ستم و زهر و نگردان تو سردى او را بر ما نحس و برنده، و نگردان بر ما نزول او را سنگسار نمودن و نگردان تو آب او را بر ما آب تلخ بى مزه ناگوار.
اى خداى من رحمت فرست بر محمد (صلی الله علیه وآله) و آل او و روزى بده تو ما را از زیادتیهاى آسمان و زمین. به درستى که تو بر هر شىء قادرى.
بدانکه استسقاء نمودن از مستحبات است و این استسقاء را اقسامى است ادنى مرتبه ى او دعا است و طلب سقى نمودن نه قبل او صلوات و نه بعد از او صلوه است.
اوسط او دعاء نمودن است بعد از صلوات افضل او استسقاء نمودن به آن دو رکعتى که در کتب فقهیه مذکور است با آن شرایط مقدره منصوصه که هر یک در مقام خود به تفصیل ذکر گردیده.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
درخواست باران:
در این دعا که براى طلب باران نافع از امام علیه السلام صادر شده:
چنین مى خوانیم: (بار خداوندا ما را به وسیله ى باران (نافع) سیراب ساز) (اللهم اسقنا الغیث).
رحمتت را به وسیله ى باران فراوانت از ابرى که براى رویانیدن گیاهان زیبا و بهجت انگیز زمینت، در همه ى آفات حرکت مى کند، بر ما بگستران) (و انشر علینا رحمتک بغیثک المغدق من السحاب، المنساق لنبات ارضک، المونق فى جمیع الافاق).
(و بر بندگانت با رسیدن میوه ها منت بگذار) (و امنن على عبادک بایناع الثمره).
(و بلاد و سرزمینهاى خود را با بلوغ شکوفه ها، حیات و زندگى بخش) (و احى بلادک ببلوغ الزهره).
و فرشتگان نویسنده و والامقام را شاهد و ناظر آبیارى نافع دائم، فراوان، فراگیر پرپشت، سریع و عاجل از ناحیه ى خود قرار بده) (و اشهد ملائکتک الکرام السفره بسقى منک نافع دائم غزره، واسع درره و ابل سریع عاجل).
آرى تند بارانى سریع، فراوان که به وسیله ى آن: (آنچه را که مرده، زنده سازى آنچه را که از دست رفته به وسیله ى آن بازگردانى، هر چه قرار است در آینده بازآید خارج نمایى و قوت و روزیها را به وسیله ى آن توسعه بخشى) (تحیى به ما قد مات، و ترد به ما قد فات، و تخرج به ما هو آت، و توسع به فى الاقوات).
این باران (از ابرى باشد متراکم و انبوه، گوارا و بى خطر، فراگیر و خروشنده، ولى نه دائم و نه آنکه برقش فریبنده باشد) (سحابا متراکما هنیئا مریئا طبقا مجلجلا، غیر ملث ودقه، و لا خلب برقه).
پس از آن عرضه مى دارد: (بار خداوندا ما را به وسیله ى بارانى سیراب ساز فریادرس، قحطى زد، رویاننده ى گل و گیاه، پهناور دامنه دار و سرشار و مایه دار (خرمى بخش صحرا و چمن سرسبزکننده ى دشت و دمن) که گیاهان به پا خاسته را به وسیله ى آن از پژمردگى به خرمى بازآرى و شکستگى آنها را به وسیله ى آن جبران فرمائى) (اللهم اسقنا غیثا مغیثا مریعا ممرعا عریضا واسعا غزیرا ترد به النهیض، و تجبر به المهیض).
و بار دیگر باران خواسته را چنین توصیف مى کند: (بار خداوندا ما را آن چنان سقایت کن که از برکت آن آب در تلها و تپه ها جارى گردد) (اللهم اسقنا سقیا تسیل منه الظراب).
(چاهها را با آن پر آب سازى) (و تملا منه الجباب).
(نهرها و رودها را با آن روان نمایى) (و تفجر به الانهار).
(اشجار را با آن برویانى و نرخها را در همه ى بلاد به وسیله ى آن ارزان فرمائى) (و تنبت به الاشجار، و ترخص به الاسعار فى جمیع الامصار).
(چهارپایان و خلائق را به وسیله ى آن سرزنده سازى) (و تنعش به البهائم و الخلق).
(روزیهاى پاکیزه را بدین وسیله برایمان کامل فرمائى) (و تکمل لنا به طیبات الرزق).
که (زراعت را برایمان به وسیله ى آن برویانى، پستانهاى حیواناتمان را پر از شیر، و نیروئى بر نیروهایمان بدین وسیله بیفزائى) (و تنبت لنا به الزرع، و تدر به الضرع، و تزیدنا به قوه الى قوتنا).
(بار خداوندا سایه ى این ابرها را بر ما مسموم مساز) (اللهم لا تجعل ظله علینا سموما).
(سرمایش شوم و مایه ى نابودى، بارانش را عذاب و آبش را در کام ما تلخ و شور مگردان) (و لا تجعل برده علینا حسوما و لا تجعل صوبه علینا رجوما، و لا تجعل ماءه علینا اجاجا).
(بار پروردگارا بر محمد و آل محمد درود فرست و از برکات آسمانها و زمینت ما را روزى ده که تو بر هر چیز قادرى) (اللهم صل على محمد و آل محمد، و ارزقنا من برکات السماوات و الارض، انک على کل شىء قدیر).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۳، ص:۲۴۲-۲۲۹
وَ کانَ مِنْ دُعائهِ عَلَیهِ السَّلامُ عِنْدَ الاستِسقاء بَعْدَ الْجدب:
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الحمد لله الذى ینزل الغیث من بعد ما قنطوا، و ینشر رحمته، و یرسل الریاح فتثیر سحابا فیبسطه فى السماء کیف یشاء لیبسط نعمته، و یجعله کسفا فترى الودق یخرج من خلاله، فاذا اصاب به من یشاء من عباده اذا هم یستبشرون بنواله، و الصلاه و السلام على نبیه الذى ارسله غیثا للمجدبین و غوثا للمذنبین، و على آله مرابیع النعم و ینابیع الحکم.
و بعد فهذه الروضه التاسعه عشره من ریاض السالکین فى شرح صحیفه سیدالعابدین ، املاء العبد الفقیر الى ربه الغنى على صدرالدین الحسینى الحسنى، احیا الله قلبه بعرفانه، و اغدق علیه سحب فضله و احسانه.
عند: هنا اسم لزمان الحضور لا لمکانه، فانها کما تاتى اسما للمکان تاتى اسما للزمان، نحو: الصبر عند الصدمه الاولى، و جئتک عند طلوع الشمس.
و الاستسقاء: استفعال بمعنى طلب السقى، مثل الاستمطار لطلب المطر، و استسقیت فلانا: اذا طلبت منه ان یسقیک، و قد صار حقیقه شرعیه على طلب الغیث بالدعاء و الاستغفار.
و الجدب: المحل، و هو انقطاع المطر و یبس الارض، اى: بعد حصوله.
و الاستسقاء انواع، ادناه الدعاء بلا صلاه و لا خلف صلاه، و اوسطه الدعاء خلف الصلاه، و افضله الاستسقاء برکعتین و خطبتین، و کیفیته ان یامر الخطیب یوم الجمعه الناس بالتوبه ورد المظالم و تطهیر الاخلاق من الرذائل، و صوم ثلاثه ایام بعد الجمعه، و یخرج الناس فى الیوم الثالث و هو یوم الاثنین، فان لم یکونوا بمکه اصحروا، و ان کانوا بها صلوا بالمسجد الحرام، و یستحب لهم الخروج حفاه و نعالهم بایدیهم فى ثیاب بذله متخشعین مخبتین مستغفرین، و یخرج الامام خاشعا متبذلا متنظفا لا متطیبا، و یستحب الخروج بذوى الزهد و الصلاح و الشیوخ و الاطفال و البهائم و العجائز، لا الشواب و الفساق و اهل الخلاف و الکفار و لو اهل ذمه، و یفرق بین الاطفال و الامهات، و ینادى الموذنون بدل الاذان الصلاه ثلاثا، و وقتها من طلوع الشمس الى الزوال، فیصلى الامام بالناس رکعتین، یقرا فى الاولى بعد الحمد سوره بالجهر، ثم یکبر خمسا، و یقنت عقیب کل تکبیره بالاستغفار و سوال الله تعالى طلب الغیث و توفیر المیاه و انزال الرحمه، و من الماثور فیه «اللهم اسق عبادک و اماءک و بهائمک و انشر رحمتک و احى بلادک المیته».
ثم یکبر السادسه و یرکع و یسجد السجدتین، ثم یقوم الى الرکعه الثانیه فیقرا بعد الحمد سوره، ثم یکبر اربعا و یقنت عقیب کل تکبیره کما فى الاولى، ثم یکبر و یرکع و یسجد و یتشهد، فاذا سلم صعد المنبر و حول رداءه، فیجعل الذى على یمینه على یساره و الذى على یساره على یمینه، و یترکه محولا حتى ینزعه، و یخطب بخطبتین، فاذا فرغ استقبل القبله و کبر الله مائه مره، ثم یلتفت عن یمینه و یهلل الله مائه مره، ثم یلتفت عن یساره و یسبح الله مائه مره، ثم یستدبر القبله و یستقبل الناس و یحمدالله مائه مره، رافعا بکل ذلک صوته و الناس یتابعونه فى الاذکار دون الالتفات الى الجهات، فان سقوا و الا عادوا، ثانیا و ثالثا من غیر قنوط، بانین على الصوم الاول ان لم یفطروا بعده، و الا فبصوم مستانف، و یصح من المسافر و فى کل وقت، و من الرجل وحده و لو فى بیته.
سقانا الله الغیث و اسقانا، و الاسم السقیا بالضم.
و قال الراغب: الاسقاء ابلغ من السقى، لان الاسقاء ان تجعل له ما یستسقى منه و یشرب، و السقى ان تعطیه ما یشرب و قال الجوهرى: یقال: سقیته لشفته و اسقیته لما شیته و ارضه. و قیل: سقیته اذا کان بیدک، و اسقیته اذا دللته على الماء. و قیل: السقى مما لا کلفه فیه، و لهذا ذکر فى شراب الجنه، نحو «و سقاهم ربهم شرابا طهورا»، و الاسقاء لما فیه کلفه، و لهذا ذکر فى ماء الدنیا، نحو «لاسقیناهم ماء غدقا».
و الغیث: المطر، و یسمى النبات الذى ینبت به غیثا تسمیه باسم السبب، فیقال: رعینا الغیث.
قال الجوهرى: و ربما سمى السحاب و النبات بذلک و فى القاموس: الغیث: المطر الذى یکون عرضه بریدا.
و انشر علینا رحمتک: اى ابسط علینا برکات الغیث و منافعه فى کل شىء من السهل و الجبل و النبات و الحیوان، او المراد رحمته الواسعه المنتظمه للمطلوب انتظاما اولیا.
و الباء من «بغیثک»: للسببیه او للمصاحبه، و الاولى انسب بالمعنى الاول، و الثانیه بالثانى.
و غدق المطر غدقا- من باب تعب- و اغدق اغداقا: کثر ماوه و قطره.
و السحاب بالفتح: الغیم، سمى بذلک لانسحابه فى الهواء، الواحده سحابه و الجمع سحب بضمتین.
و المنساق: منفعل من انساق مطاوع ساقه، اصله منسوق، تحرکت الواو فقلبت الفا، و السوق: حث الماشى فى السیر حتى یقع الاسراع فیه، و انسیاقه باعتبار سوق الله تعالى له بالریاح، اى: صرفه له الى حیث یشاء، کما قال سبحانه: «حتى اذا اقلت سحابا ثقالا سقناه لبلد میت فانزلنا به الماء»، و قال تعالى: «و الله الذى ارسل الریاح فتثیر سحابا فسقناه الى بلد میت فاحیینا به الارض بعد موتها».
و النبات بالفتح: مصدر نبت البقل نبتا و نباتا من باب قتل، ثم لما ینبت: نبت و نبات، و هو المراد هنا.
و اللام: للتعلیل، اى: لاجل انباته او لسقیه.
و انق الشىء انقا- من باب تعب-: راع حسنه و اعجب، و یتعدى بالهمزه فیقال: آنقنى فهو مونق، کاعجبنى فهو معجب وزنا و معنى.
و الافاق: جمع افق بضمتین، و هو الناحیه، اى: فى جمیع نواحى الارض.
و فى هاتین الفقرتین من البدیع و الترصیع فى السجع، و هو ان یکون ما فى احدى القرینتین مثل ما یقابله من الاخرى فى الوزن و التقفیه، الا ترى ان المغدق و المونق مثلان وزنا و قافیه، و کذلک المنساق و الافاق، و مثله قول البدیع الهمدانى: ان بعد الکدر صفوا، و بعد المطر صحوا.
امنن: اى انعم، المن بمعنى الانعام و الاحسان. و ینعت الثمار ینعا- من باب نفع و ضرب-: ادرکت و نضجت، و الاسم الینع بضم الیاء و فتحها، و بالفتح قرا السبعه فهى یانعه و اینعت بالالف ایناعا مثله، و هو اکثر استعمالا من الثلاثى.
و الثمر بفتحتین، و الثمره مثله، فالاول مذکر و یجمع على ثمار مثل جبل و جبال، و الثانى مونث و الجمع ثمرات کقصبه و قصبات، و الثمر و الثمره: الحمل الذى تخرجه الشجره سواء اکل اولا، فیقال: ثمر الاراک و ثمر الاوسج، کما یقال: ثمر النخل و ثمر العنب.
و بلغ الثمر بلوغا- من باب قعد-: اینع و ادرک.
و زهر النبات: نوره، الواحده زهره مثل تمر و تمره، و قد تفتح الهاء، و لا یسمى زهرا حتى یتفتح.
و قال ابن قتیبه: حتى یصفر.
و المراد یبلوغ الزهره ادراکها و انعقادها ثمره.
و اشهد: اى احضر، من شهد المجلس اذا حضره، و منه «ما اشهدتهم خلق السموات و الارض» اى: احضرتهم.
و السفره: الکتبه من الملائکه الذین ینسخون الکتب من اللوح المحفوظ، على انه جمع سافر من السفر و هو الکتب.
و قیل: هم الذین یسفرون بالوحى بینه تعالى و بین الانبیاء، على انه جمع سفیر من السفاره بکسر السین، و اصلها الاصلاح، یقال: سفرت بین القوم اى اصلحت، ثم سمى الرسول سفیرا، لانه یسعى فى الاصلاح و یبعث له غالبا، فاطلقت السفاره على مطلق الرساله.
و فائده اشهاد الملائکه و احضارهم توقع مزید من الرحمه و البرکه و قبول الدعاء، فان لحضور الملاء الاعلى و الارواح المقدسه، الذین حیاتهم بمعرفه الله تعالى و طاعته و لذتهم بذکره، مدخلا عظیما فى استنزال البرکات و استدرار الخیرات و قبول الدعوات، و اذا کان فى حضور اهل الطاعه من سکان الارض تاثیر فى قبول و استنزال الرحمه، فما ظنک بحضور اهل الطاعه و العصمه من سکان السماوات. و انما خصت الکرام السفره، لانهم الوسائط بین الله تعالى و البشر، او لمزید تعطفهم على المومنین، فقد فسر الکرام من قوله تعالى: «بایدى سفره کرام برره»
بالمتعطفین على المومنین یکلمونهم و یستغفرون لهم.
و الباء من قوله «بسقى»: للسببیه، نحو «فاخرج به من الثمرات». و هى اما متعلقه بالافعال الثلاثه التى قبله على طریق التنازع و اعمال الاخیر منها فى المجرور و الاولیین فى ضمیره، ثم حذفه لانه فضله و لا لبس، و الاصل و امنن على عبادک بایناع الثمره به واحى بلادک ببلوغ الزهره به.
لا یقال: یلزم منه تعلق حرفى جر بمعنى واحد بفعل واحد من غیر ابدال، و هو غیر جائز.
لانا نقول: حرفا الجر هنا لیس بمعنى واحد، بل الباء من قوله «بایناع الثمره» للتعدیه، و ایناع الثمره واقع موقع المفعول به، الا ترى ان «من» قد یتعدى بنفسه فیقال: «من علیه کذا»، کما یقال: «من علیه بکذا».
قال الفیومى فى المصباح: من علیه العتق و غیره و به منا- من باب قتل-: انعم علیه به.
و الباء من قوله: «ببلوغ الزهره»: للاله، و تسمى باء الاستعانه. و الباء من قوله: «بسقى»: للسببیه، فاختلف معنى الحرفین، فتعلقهما بالاول کقولک: من الله على زید بخلاصه برحمته، و بالثانى کقولک: قطعت الشجره بالسکین بقوتى، و هذا مما لا ریب فى جوازه.
و اما متعلقه بالمصدرین اعنى الایناع و البلوغ على جهه التنازع ایضا، فیکون السقى سببا لا یناع الثمره و بلوغ الزهره، کما قال تعالى: «و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لکم».
قال المفسرون: خروج الثمرات انما هو بقدرته تعالى و مشیئته، و لکنه جعل الماء سببا فى اخراجها و ماده لها کالنطفه فى الحیوان، بان اودع فى الماء قوه فاعله و فى الارض قوه منفعله قابله، یتولد من اجتماعهم اصناف الثمرات، او بان اجرى عادته بافاضه صور الثمار و کیفیاتها المتخالفه على الماده الممتزجه من الماء و التراب، و هو سبحانه قادر على ان یوجد جمیع الاشیاء بلا اسباب و مواد، کما ابدع نفوس الاسباب و المواد، و لکن له عز و جل فى انشائها متقلبه فى الاحوال و متبدله فى الاطوار، من بدائع حکم باهره یتجدد لاولى الابصار عبرا و تزیدهم طمانینه الى عظیم قدرته و لطیف رحمته، ما لیس فى ابداعها بغته.
و النفع: ما یتوصل به الانسان الى مطلوبه، یقال نفعنى الشىء نفعا و هو نافع.
و دام الشىء یدوم دواما: ثبت و استمر استمرارا لا ینقطع، هذا اصل الدوام فى اللغه، ثم اطلق على طول المده، فیقال: دام الشىء: اذا طال زمانه، و منه ادام الله عزک، و دام المطر: اذا تتابع نزوله، و منه الدیمه بالکسر للمطر الذى یدوم ایاما خمسه او سته او سبعه او یوما و لیله.
و الغزر بفتح الغین المعجمه و ضمها ثم الزاى ثم الراى المهمله: مصدر غزر الماء ککرم: اذا کثر، و الناقه: در و کثر لبنها.
قال فى الاساس: غزر الماء غزرا و غزرت الناقه، ثم استعیر فقیل: مال و علم غزیر.
و وسع الشىء مثل کرم: اتسع فهو واسع.
و الدرر بکسر الدال المهمله على وزن عنب: جمع دره بالکسر.
قال الجوهرى: للسحاب دره اى: صب، و الجمع درر.
و قال فى النهایه: فى حدیث الاستسقاء «دیما دررا» و هو جمع دره، یقال: للسحاب دره اى صب و اندفاق، و قیل الدرر الدار، کقوله تعالى: «دینا قیما» اى: قائما انتهى.
و فى نسخه «واسع دره» بالفتح، و هو مصدر درت السماء بالمطر اذا اندفقت، و منه «یرسل السماء علیکم مدرارا».
و ما قیل: انه بمعنى اللبن استعیر للمطر لا داعى الیه.
و الوابل و الوبل: المطر الشدید الضخم القطر.
یقال: وبلت السماء وبلا من باب وعد- اى: اشتد مطرها، و کان الاصل وبل مطر السماء فحذف للعلم به، و لهذا یقال للمطر: وابل.
جمله «تحیى به»: فى محل جر صفه لسقى، اى: تخرج و تعید به ما ذهب و یبس من اصناف النبات، و ضروب الاعشاب، و الوان الازهار، و انواع الاشجار و الثمار، و ما انقطع من جوارى الجداول و الانهار، فاستعار الاحیاء الذى هو حقیقه افاضه الروح على الجسد للاخراج و الاعاده المذکورین، کما استعار الموت الذى هو حقیقه انقطاع تعلق الروح بالجسد للیبس و الذهاب.
و الجامع فى الاولى احداث القوى النامیه فى المواد و المنافع المترتبه على ذلک، و فى الثانیه استیلاء الیوبسه و عدم النفع، و هما استعارتان تبعیتان، لان اللفظ المستعار فى کل منها فعل.
و القرنیه فى الاولى المجرور اعنى الضمیر فى «به» العائد الى السقى، فانه قرینه على ان الاحیاء استعاره، لان الاحیاء الحقیقى لا یکون بالسقى.
و فى الثانیه الاسناد الى الفاعل، لان الموت الذى یحیى المتصف به بالسقى لا یکون حقیقیا.
و ترد به: اى ترجع، من رددت الشىء اذا رجعته. و فات الامر: ذهب و مضى.
قال الفیومى: و الاصل فات وقت فعله، و منه فاتت الصلاه اذا خرج وقتها و لم تفعل.
و المراد برد ما قد فات: تدارک ما قد مضى وقت حصوله من المنافع، و جبران ما قد نقص منه، و باخراج ما هو آت: ایجاد ما لم یوجد بعد من الارزاق المتسببه عن السقى.
الاقوات: جمع قوت، و هو ما یوکل لیمسک الرمق.
و فى: مزیده للتوکید، نحو «ارکبوا فیها» اى: ارکبوها او على معنى تجعل التوسعه فیها، بان جعل توسع مع کونه متعدیا منزله اللازم للمبالغه، نحو فلان یعطى و یمنع، ثم عدى کما یعدى اللازم کقوله:
یخرج فى عراقیبها نصلى؛
اى: یفعل الجرح فى عراقیبها.
او على تضمینه معنى تبارک، کقوله تعالى: «و اصلح لى فى ذریتى» اى بارک.
نصب سحابا على الحال من «سقى»، و صح کونه حالا مع جموده، لکونه نوعا لصاحبه و کونه عن نکره لتخصیصها بالنعوت المتقدمه، و یجوز کونه منصوبا بفعل محذوف اى: نسالک، کما ورد فى دعاء آخر «اللهم صیبا نافعا» اى: اسقنا.
و المتراکم: السحاب المتراکب بعضه فوق بعض.
و الهنىء: السائغ اللذیذ، من هنا الطعام- من بابى علم و کرم-: ساغ ولذ.
و المرىء مهموزا: المحمود العاقبه الذى لاوباء فیه، من مرء الطعام مراءه مثل ضخم ضخامه.
و قال الهروى: الهنىء: ما لا تعب فیه و لا اثم، و المرىء: ما لاداء فیه.
قال بعضهم: و معنى کون الغیث هنیئا مریئا: خلوه عن کل ما ینقصه کالهدم و الغرق.
و الطبق بالتحریک: العام الشامل الکثیر، کانه یطبق الارض و یغطیها بالماء.
و الطیب: ما تستلذه الحواس و النفس.
و المجلجل: السحاب الذى یسمع منه صوت الرعد.
قال فى القاموس: الجلجله: التحریک، و شده الصوت، و صوت الرعد، و سحاب مجلجل و غیث جلجال.
و الروایه المشهوره فى الدعاء مجلجلا على اسم المفعول، و فى نسخه قدیمه مجلجلا بکسر الجیم الثانیه على اسم الفاعل. فعلى الاول معناه ان الملک یجلجله فیصوت، و على الثانى معناه المصوت.
و الث السحاب: دام فهو ملث، و اصله من الث فلا بالمکان اذا اقام لایبرح.
و الودق: المطر.
قیل: و هذا من قبیل الاحتراس، و هو ان یاتى المتکلم بمعنى یتوجه علیه فیه دخل، فیفطن له فیاتى بما یخلصه، کقوله تعالى: «اسلک یدک فى جیبک تخرج بیضاء من غیر سوء»، احترس سبحانه بنفى السوء عن البهق و البرص و کقول طرفه:
فسقى دیارک غیر مفسدها صوب الربیع و دیمه تهمى
فقوله: «غیر مفسدها» احتراس حسن، لان الدیمه مما یعفى آثارها و یمحو معالهما، و کذا قوله علیه السلام: «غیر ملث» احتراس، لان الالثاث یعفو الدیار و یمحو معالمها انتهى.
و فیه: ان وصفه علیه السلام السحاب بکونه هنیئا مریئا طیبا لم یبق لتوجه دخل علیه احتمالا حتى یحتاج الى الاحتراس منه، فکیف یکون قوله: «غیر ملث ودقه» احتراسا؟ و انما عد قول طرفه: «غیر مفسدها» احتراسا، لانه طلب للدیار مطلق السقى، و هو محتمل لان یکون سببا للفساد، فاحترس بقوله: «غیر مفسدها». على انه قد تعقبه بعض المحققین بان مجرد احتمال کون المطر سببا للفساد لا یکفى فى ایهام خلاف المقصود، بل لابد من وقوع سبق الى الذهن، و لا یسبق من السقى الا الاصلاح لشیوعه فى ذلک، اللهم الا ان یقال: سبق الذهن بالفساد من قوله: «دیمه»، فان الدیمه هى المطر الدائم، و بعد لا یخلو من شوب، لان تقدم قوله: «غیر مفسدها» على قوله «ودیمه تهمى» یدفع هذا التوجیه انتهى.
و الصواب ان قوله علیه السلام: «غیر ملث ودقه و لا خلب برقه» من باب التکمیل، فیکون وصفه بذلک تکمله لما قبله، لیکون جامعا بین صفه النفع التام المرغوب فیه، وصفه السلامه من الافساد بالافراط المدلول علیه بقوله: «غیر ملث ودقه»، و التفریط المدلول علیه بقوله: «و لا خلب برقه».
و البرق الخلب: الذى لا غیث فیه کانه خادع، من الخلایه بالکسر و هى الخدیعه بالقول الطیب.
قال ابنالاثیر فى النهایه: و فى حدیث الاستسقاء «اللهم سقیا غیر خلب برقها» اى: خال عن المطر، الخلب: السحاب یومض برقه حتى یرجى مطره، ثم یخلف و یتقشع، و کانه من الخلابه و هى الخداع بالقول اللطیف.
و فى الاساس: برق خلب: لا غیث معه، قال:
لم یک برقک برقا خلبا ان خیر البرق ما الغیث معه
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۳، ص:۲۵۲-۲۴۲
«اللّهُمَّ اسْقِنَا غَیثاً مُغِیثاً مَریعاً مُمْرِعاً عَریضاً واسِعاً غَزیراً، تُرَدُّ بِهِ النَّهِیض، و تجبُرُ بِهِ المَهیضَ».
اغاث الله الخلق برحمته، کشف شدتهم، و منه اغاثهم المطراى: رفع ما کان بهم من القحط، و هو من الاسناد المجازى، و المغیث فى الحقیقه انما هو الله تعالى، و هو من الغوث بالواو لامن الغیث بالیاء، فان الفعل منه غاث بدون الف.
یقال: غاث الله البلاد غیثا- من باب ضرب-: انزل بها الغیث، و غاث الغیث الارض: نزل بها، و هذا المعنى لیس مرادا هنا.
و المریع بفتح المیم فى النسخ العامه المخصب الناجع، من مرع الوادى مراعه ککرم کرامه اى: اخصب بکثره الکلا.
قال ابن سیده فى مجمل اللغه: و غیث مریع تمرع عنه الارض اى: تخصب.
و رجل مریع الجناب: کثیر الخیر، على المثل و بضم المیم کما فى نسخه ابنادریس: الکثیر النماء، من راع الطعام اذا صارت له زیاده فى العجن و الخبز. و اراعت الابل اذا کثرت اولادها.
و یروى مربعا بضم المیم و الباء الموحده، اى: مغنیا عن الارتیاد لعمومه، فالناس یربعون حیث کانوا، اى: یقیمون و لا یطلبون و یرتادون المراعى فى غیر مراعیهم، من اربعوا اذا اقاموا فى المربع.
و قال الخطابى: اى: منبتا للربیع.
قال بعضهم: و الاول هو الاعرف، لان الارباع بمعنى انبات الربیع قلما ذکر فى کلامهم.
و الممرع: بمعنى المخصب ایضا.
یقال: امرع المکان امراعا کما یقال: مرع مراعه: اذا اخصب.
و العریض: الکثیر الدایم، مستعار مما له عرض متسع، للاشعار بکثرته و استمراره، و هو ابلغ من الطویل، اذ الطول اطول الامتدادین، فاذا کان عرضه کذلک فما ظنک بطوله؟ و منه قوله تعالى: «و اذا مسه الشر فذو دعاء عریض».
و بالغین المعجمه: الطرى، و یقال لماء المطر: غریض لطرواته.
و الواسع: الذى وسع غیثه کل مکان و خصبه کل جدب.
و الغزیر: الکثیر الماء و القطر.
و النهیض: فعیل بمعنى فاعل، و هو صفه لموصوف حذف للعلم به، اى: النبت النهیض.
یقال: نهض النبت ینهض اى: استوى.
و المراد برده اعادته الى ما کان علیه من الاستواء، لانه بعد استوائه انحفض و انجدل على الارض لعدم المطر و السقى، او اعاده ما نهض من النبت فى سالف السنین المخصبه.
و جبرت العظم جبرا- من باب قتل-: اصلحته، فجبر هو جبرا ایضا و جبورا: صلح، یستعمل لازما و متعدیا.
و المهیض: مفعول من هاض العظم یهیضه هیضا کسره بعد الجبور، و هو اشد ما یکون من الکسر، شبه النبات المنکسر للقحط بالعظم المکسور، فاستعار له لفظ المهیض تصریحا بالاستعاره، و قرنها بذکر الجبر الذى هو من لوازم المستعار منه ترشیحا.
سال الماء یسیل سیلا- من باب باع-: جرى، و اسلته اساله: اجریته.
و الظراب: جمع ظرب على وزن کتف، و هو الجبل الصغیر، او المنبسط على و قیل: الظراب: الراوبى الصغار.
و قیل: هى رووس الجبال.
و ایقاع فعل الاساله على الظراب مجاز عقلى، اذ حقه ان یوقع على الماء لانه المسال حقیقه، لکنه اوقع على مکانه لملابسته له، کما اسند الفعل الیه فى سال النهر، فان المجاز العقلى اعم من ان یکون فى النسبه الاسنادیه او غیرها، فکما ان اسناد الفعل الى غیر ما حقه ان یسند الیه مجاز، فکذا ایقاعه على غیر ما حقه ان یوقع علیه و اضافه المضاف الى غیر ما حقه ان یضاف الیه، لانه جاز موضعه الاصلى، نص على ذلک التفتازانى فى المطول.
قال بعض المترجمین: و انما خص الظراب بالذکر لظهور سیلان السیول علیها، او یکون المراد ایقاع الاساله علیها حقیقه، فیکون الغرض طلب کثره المطر حتى تذیب الظراب و تسیلها انتهى.
و لا یخفى سخافه کل من الوجهین، بل انما خص الظراب بالذکر لانها من جمله المراعى التى تصعدها الانعام و ترعى ما فیها من النبات، بخلاف الجبال الشواهق التى لا یمکن رقیها و صعودها، کما یدل علیه حدیث عباده بن الصامت او اخیه عبدالله: یوشک ان یکون خیر مال المسلم شاه بین مکه و المدینه، ترعى فوق رووس الظراب و تاکل من ورق القتاد و البشام.
و الجباب: جمع جب.
قال فى القاموس: الجب بالضم: البئر او الکثیره الماء البعیده القعر، او الجیده الموضع من الکلا، او التى لم تطو، او مما وجدلا مما حفره الناس.
و فجرت الماء فجرا- من باب قتل- و فجرته تفجیرا فانفجر و تفجر: اجریته فجرى.
و قیل: هو ان تفتح له طریقا لیخرج من منبعه و یسیل جاریا.
و الانهار: جمع نهر بالتحریک لغه فى النهر بالسکون مثل سبب و اسباب، و الساکن یجمع على نهر بضمتین و انهر، و هو المجرى الواسع من مجارى الماء، و ایقاع التفجیر علیها مجاز عقلى کما تقدم.
و فى المصباح للفیومى: النهر: الماء الجارى المتسع، ثم اطلق على الاخدود مجازا للمجاوره، فیقال: جرى النهر و جف النهر کما یقال: جرى المیزاب، و الاصل جرى ماءالنهر انتهى.
و على هذا فیجوز ان یکون تفجیر الانهار حقیقه لا مجازا.
و الاشجار: جمع شجر، و هو ماله ساق صلب من النبات یقوم به کالنخل و غیره.
و فى القاموس: الشجر من النبات: ما قام على ساق، او ماسما بنفسه، دق او جل، قاوم الشتاء او عجز عنه.
و الرخص بالضم: ضد الغلاء، رخص الشىء رخصا من باب قرب فهو رخیص، و یتعدى بالهمزه فیقال: ارخص الله السعر، و تعدیته بالتضعیف غیر معروف، فلا یقال:رخصه الله ترخیصا.
و الاسعار: جمع سعر بالکسر، و هو تقدیر اثمان الاشیاء و ارتفاعه غلاء و انحطاطه رخص.
و قیل: هو تقدیر ما یباع به الشىء طعاما کان او غیره، و یکون غلاء و رخصا باعتبار الزیاده على المقدار الغالب فى ذلک المکان و الاوان و النقصان عنه.
فائده: اختلف فى التسعیر، فقیل: هو من فعل الله سبحانه و هو ما ذهبت الیه الاشاعره، بناء على اصلهم من انه لا فاعل الا الله تعالى، و لما ورد فى الحدیث: حین وقع غلاء فى المدینه فاجتمع اهلها الیه علیه السلام، و قالوا: سعر لنا یا رسول الله، فقال: المسعر هو الله.
و اختلف المعتزله فى هذه المساله.
فقال بعضهم: هو فعل مباشر من العبد، اذ لیس ذلک الا مواضعه منهم على البیع و الشرى بثمن مخصوص.
و قال آخرون: متولد من فعل الله تعالى، و هو تقلیل الاجناس و تکثیر الرغبات باسباب هى من فعله تعالى.
و الذى تذهب الیه معشر الامامیه: ان خروج السعر عن مجرى عادته ترقیا او نزولا، ان استند الى اسباب غیر مستنده الى العبد و اختیاره نسب الى الله تعالى حتى توافق ارادات عامه الناس و رغباتهم، و الا نسب الى العبد، کجبر السلطان الرعیه على سعر مخصوص.
و ما ورد فى الحدیث النبوى المذکور محمول على انه لا ینبغى التسعیر، بل یفوض الى الله تعالى لیقرره بمقتضى حکمته الکامله و رحمته الشامله، لا ان کل تسعیر وقع منسوب الى الله تعالى، اذ لو کان هذا مراده علیه السلام لم یکن اجابته الى سوالهم منافیا له، و لا کان قوله: «المسعر هو الله» عذرا عن ترک التسعیر.
و ما ورد من الاخبار عن اهل البیت علیهم السلام فى هذا المعنى.
کما روى عن على بن الحسین علیهماالسلام انه قال: ان الله و کل ملکا بالسعر یدبره بامره.
و عن ابى عبدالله علیه السلام: ان الله و کل بالاسعار ملکا یدبرها بامره.
فالمراد بالسعر ما لم یکن للعبد فى اسبابه مدخل، و الله اعلم.
و الامصار: جمع مصر بالکسر، و هو البلد العظیم، و اصله الحاجز بین الشیئین.
و قال ابن فارس: المصر: کل کوره یقسم فیها الفىء و الصدقات.
و نعشه نعشا- من باب منع-: جبره بعد فقره، و اصله من نعشت العاثر اذا رفعته من عثرته.
قال فى الاساس: و من نعشته فانتعش اذا تدارکته من ورطه.
و قال ابن سیده فى محکم اللغه: نعشه ینعشه نعشا: تدارکه من هلکه، و نعشه الله و انعشه: سد فقره، و الربیع ینعش الناس: یغیثهم، قال النابغه:
و انت ربیع ینعش الناس سیبه و سیف اعیرته المنیه قاطع
و البهائم: جمع بهیمه، و هى کل ذات اربع من دواب البر و البحر، و کل حیوان لا یمیز فهو بهیمه.
و المراد بالخلق: الناس، کما یوذن به ایراده فى مقابله البهائم.
و کمل الشىء کمولا من باب قعد، و الاسم الکمال، و یستعمل فى الذوات و الصفات.
یقال، کمل اذا تمت اجزاوه و کملت محاسنه، و یتعدى بالهمزه و التضعیف فیقال: اکملته اکمالا و کملته تکمیلا.
و الروایه فى الدعاء وردت بالوجهین.
و طیبات الرزق: مستلذاته.
و قیل: هى الجامعه للذه و النفع و الحل، و قد تقدم الکلام علیه مبسوطا.
و الزرع: ما استنبت بالبذر، و تسمیه بالمصدر. و منه یقال: حصدت الزرع اى: النبات.
قال بعضهم: و لا یسمى زرعا الا و هو غض طرى.
و در اللبن درا- من باب ضرب و قتل- کثر، و ادره الله: کثره، و صاحبه: استخرجه.
و الضرع: لکل ذات ظلف و خف کالثدى للمراه، و ادرار الضرع کاجراء النهر مجاز عقلى.
و قوله علیه السلام: «و تزیدنا به قوه الى قوتنا» تلمیح الى قوله تعالى حکایه عن هود: «و یا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدرارا و یزدکم قوه الى قوتکم».
و استعمال کلمه «الى» لتضمین معنى الاضافه و الانضمام، اى: قوه مضافه و منضمه الى قوتنا فى الدعاء و الى قوتکم فى الایه، و فسرت القوه هاهنا بالمال و الولد و الشده، و کل ذلک مما یتقوى به الانسان.
و قال على بن عیسى: یرید عزا الى عزکم بکثره عددکم و اموالکم.
و قیل: قوه فى ایمانکم الى قوه فى ابدانکم، و انما خصص القوه لانها اصل الانتفاع بالسقیا و اشرف مطالب الرزق.
الظل قیل: هو الفىء الحاصل من حاجز بینک و بین الشمس مطلقا.
و قیل: مخصوص بما کان منه الى الزوال، و ما بعده هو الفىء.
و قال ابن قتیبه فى اول ادب الکاتب: یذهبون- یعنى العوام- الى ان الظل و الفىء بمعنى، و لیس کذلک، بل الظل یکون غدوه و عشیه و من اول النهار الى آخره.
و معنى الظل الستر، و منه انا فى ظلک، و منه ظل الجنه، و ظل شجرها انما هو سترها و نواحیها، و ظل اللیل سواده لانه یستر کل شىء، و ظل الشمس ما سترت الشخوص من مسقطها.
و اما الفىء فلا یکون الا بعد الزوال، و لا یقال لما قبل الزوال: فىء و انما سمى ما بعد الزوال فىء، لانه ظل فاء من جانب الى جانب و الفىء الرجوع انتهى.
و فى القاموس: الظل من السحاب: ما وارى الشمس منه او سواده.
و السموم بالفتح: الریح الحاره تکون غالبا بالنهار.
و قیل: هو مطلع الریح الحاره التى تدخل فى مسام البدن، و فسر «عذاب یوم الظله» بانه غیم تحته سموم.
و الحسوم بالضم مصدر کالصعود و الهبوط.
یقال: حسمه حسما و حسوما من باب ضرب بمعنى قطعه.
و منه قیل للسیف: حسام، لانه قاطع.
اى: لاتجعل برده علینا قطعا اى: قاطعا، کقوله تعالى: «قل ارایتم ان اصبح ماوکم غورا» اى: غائرا.
و المراد بالقطع الهلاک و الاستیصال، یقال: قطعه الله اى: اهلکه و استاصله، او هو بمعنى التتابع و الدوب، ماخوذ من حسم الداء و هو متابعه الکى و اعادته على الداء مره بعد اخرى حتى ینحسم، اى: لاتجعل برده علینا متتابعا دائما، فان البرد اذا تتابع اهلک. او هو بمعنى الشوم و الشر الذى یحسم کل خیر.
قال فى القاموس: الحسوم بالضم الشوم و الدووب فى العمل.
و فسر الحسوم من قوله تعالى: «سبع لیال و ثمانیه ایام حسوما» اى: ولاء متتابعه، کانه تتابع علیهم الشر حتى استاصلهم، و قیل: دائمه.
و قیل: قاطعه قطعتهم قطعا حتى اهلکتهم.
و قیل: شائم نکدا قلیله الخیر حسمت الخیر عن اهلها.
و الصوب بالفتح: نزول المطر و انصبابه، صابت السماء صوبا من باب قال، و مطر صیب ذو صوب، و یطلق على المطر نفسه.
و رجمه رجما- من باب قتل-: رماه بالحجاره، و الرجوم بالضم جمع رجم، و هو اسم ما یرجم به.
قال ابن الاثیر فى النهایه: و یجوز ان یکون مصدرا لا جمعا. و کونه جمعا انسب بحمل الصوب على معنى المطر نفسه، او مصدرا بحمله على معنى النزول و ان حملته على معنى النزول و جعلت الرجوم جمعا فهو على حذف مضاف اى: ذا رجوم.
اى: لاتجعل نزول مطره علینا ذا حجاره او نحوها ترجمنا بها، او رمیا بالحجاره، او لاتجعل مطره علینا حجاره، اى: اجعله مطر رحمه لا مطر عذاب، کما عذبت قوما من قبلنا بامطار الحجاره علیهم، کما قال تعالى: «و امطرنا علیهم حجاره من سجیل». و لا حاجه الى القول بان المعنى لا تجعل صوبه علینا کالحجاره فى الاضرار بنا و افساد النبات و الزرع، لان حمل الکلام على ظاهره عند الامکان اولى من التعسف فى التاویل، کما هو مقرر عند العلماء.
و الاجاج بالضم: الشدید الملوحه لا یمکن شربه.
و قیل: هو المر الشدید المراره الغلیظ الذى لا یطاق شربه.
البرکات: جمع برکه بالتحریک، و هى بمعنى الزیاده و النماء، و تطلق على مطلق الخیر. و برکات السماوات و الارض خیراتها النامیه، بانزال المطر من السماء، و باخراج النبات و الثمار من الارض.
و قیل: برکات السماء اجابه الدعاء، و برکات الارض تیسیر الحوائج، و بکل من المعنیین فسر قوله تعالى: «و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض».
و قوله علیه السلام: «انک على کل شى قدیر» تعلیل للدعاء و مزید استدعاء للاجابه، و تاکید الجمله لغرض کمال قوه یقینه بمضمونها.
و القدیر: هو الفعال لکل ما یشاء، و لذلک لم یوصف به غیر البارى جل جلاله، و قد سلف الکلام على معنى قدرته تعالى فلیرجع الیه، و الله اعلم.
هذا آخر الروضه التاسعه عشره من ریاض السالکین فى شرح صحیفه سیدالعابدین، و قد وقع الفراغ من تحریرها و اتمامها و الوقوف على انهاء نظامها یوم الوافقه من ذى الحجه الحرام آخر شهور سنه مائه و الف من الهجره، و لله الحمد.