پیراهن یوسف: تفاوت بین نسخهها
سطر ۲۱: | سطر ۲۱: | ||
شبی یوسف خواب دید که خورشید و ماه و یازده ستاره در مقابل او [[سجده]] کردند؛ این خواب را با پدر خویش در میان گذاشت و یعقوب علیه السلام وی را از بازگو کردن آن برای برادران نهی نمود؛<ref>سوره یوسف/4-5.</ref> اما برادران از خواب یوسف آگاهی یافتند و با نقشهی طراحی شده،<ref>سوره یوسف/10-18.</ref> وی را به صحرا بردند و پیراهنش را از تن او درآورده و در چاهی انداختند و غروب گریهکنان نزد پدر برگشتند:<ref>حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد؛ تفسیر اثنا عشری، میقات، 1363ش، چاپ اول، ج6، ص183.</ref> | شبی یوسف خواب دید که خورشید و ماه و یازده ستاره در مقابل او [[سجده]] کردند؛ این خواب را با پدر خویش در میان گذاشت و یعقوب علیه السلام وی را از بازگو کردن آن برای برادران نهی نمود؛<ref>سوره یوسف/4-5.</ref> اما برادران از خواب یوسف آگاهی یافتند و با نقشهی طراحی شده،<ref>سوره یوسف/10-18.</ref> وی را به صحرا بردند و پیراهنش را از تن او درآورده و در چاهی انداختند و غروب گریهکنان نزد پدر برگشتند:<ref>حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد؛ تفسیر اثنا عشری، میقات، 1363ش، چاپ اول، ج6، ص183.</ref> | ||
− | {{متن قرآن| | + | {{متن قرآن|«وَجَاءُوا عَلَىٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ...»}}؛<ref>سوره یوسف/18.</ref> و پیراهن او را با خونی دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند... |
آنها طبق نقشهای که از قبل با هم طراحی کرده بودند، حیوانی را کشته<ref>تفسیر نمونه، ج9، ص344.</ref> و پیراهن یوسف را به خون آن آغشته نمودند؛ سپس پیراهن را به نزد یعقوب علیه السلام آورده و به وی وانمود کردند که یوسف به وسیلهی گرگ دریده شده و همین پیراهن خونآلود از او باقی مانده است.<ref>فیض کاشانی، ملا محسن؛ تفسیر الصافی، تهران، صدر، 1415ق، چاپ دوم، ج3، ص10.</ref> | آنها طبق نقشهای که از قبل با هم طراحی کرده بودند، حیوانی را کشته<ref>تفسیر نمونه، ج9، ص344.</ref> و پیراهن یوسف را به خون آن آغشته نمودند؛ سپس پیراهن را به نزد یعقوب علیه السلام آورده و به وی وانمود کردند که یوسف به وسیلهی گرگ دریده شده و همین پیراهن خونآلود از او باقی مانده است.<ref>فیض کاشانی، ملا محسن؛ تفسیر الصافی، تهران، صدر، 1415ق، چاپ دوم، ج3، ص10.</ref> | ||
سطر ۳۳: | سطر ۳۳: | ||
یوسف در سن بلوغ و جوانی، مورد عشق و علاقهی افراطی همسر عزیز مصر قرار گرفت و این امر موجب گردید که زلیخا همسر عزیز مصر از یوسف طلب کامجویی نماید. او برای این کار، تمام اسباب و مقدمات را جهت به دام هوس انداختن یک جوان بالغ فراهم نمود و خود را برای او مزین کرد.<ref>تفسیر نمونه، ج9، ص366.</ref> یوسف که ایمان به خدا و محبت الهی، سرتاسر وجود او را به خود مشغول کرده بود و در دلش ذرهای جا برای غیرخدا خالی نگذاشته بود.<ref>طباطبایی (علامه)، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج11، ص127.</ref> نه تنها خود را به این گناه بزرگ آلوده ننمود، بلکه برای نجات خود از این مهلکهی خطرناک، اقدام به فرار کرد و به سوی در دوید. به دنبال فرار یوسف، زلیخا که خود را بازندهی این میدان میدید، نیز به سوی او دوید و با گرفتن لباس یوسف موجب پاره شدن پیراهن او گردید:<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص140.</ref> | یوسف در سن بلوغ و جوانی، مورد عشق و علاقهی افراطی همسر عزیز مصر قرار گرفت و این امر موجب گردید که زلیخا همسر عزیز مصر از یوسف طلب کامجویی نماید. او برای این کار، تمام اسباب و مقدمات را جهت به دام هوس انداختن یک جوان بالغ فراهم نمود و خود را برای او مزین کرد.<ref>تفسیر نمونه، ج9، ص366.</ref> یوسف که ایمان به خدا و محبت الهی، سرتاسر وجود او را به خود مشغول کرده بود و در دلش ذرهای جا برای غیرخدا خالی نگذاشته بود.<ref>طباطبایی (علامه)، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج11، ص127.</ref> نه تنها خود را به این گناه بزرگ آلوده ننمود، بلکه برای نجات خود از این مهلکهی خطرناک، اقدام به فرار کرد و به سوی در دوید. به دنبال فرار یوسف، زلیخا که خود را بازندهی این میدان میدید، نیز به سوی او دوید و با گرفتن لباس یوسف موجب پاره شدن پیراهن او گردید:<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص140.</ref> | ||
− | {{متن قرآن|«وَاسْتَبَقَا الْبَابَ | + | {{متن قرآن|«وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ...»}}؛<ref>سوره یوسف/25.</ref> و هر دو به سوی در دویدند (در حالی که همسر عزیز، یوسف را تعقیب میکرد) و پیراهن او را از پشت کشید و پاره کرد و در این هنگام، آقای آن زن را دم در یافتند!... |
واژهی "قُدّ" به معنای پاره کردن و بریدن چیزی از درازا و طول است.<ref>راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق، چاپ اول، ص657.</ref> سیاق آیه نشان میدهد که مسابقهی یوسف و زلیخا برای رسیدن به در برخلاف اهداف یکدیگر بود. یوسف برای فرار از ورطهی گناه به سوی در دوید و زلیخا جهت جلوگیری از خروج وی که این امر موجب پاره شدن پیراهن یوسف گردید.<ref>فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق، چاپ سوم، ج18، ص444.</ref> | واژهی "قُدّ" به معنای پاره کردن و بریدن چیزی از درازا و طول است.<ref>راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق، چاپ اول، ص657.</ref> سیاق آیه نشان میدهد که مسابقهی یوسف و زلیخا برای رسیدن به در برخلاف اهداف یکدیگر بود. یوسف برای فرار از ورطهی گناه به سوی در دوید و زلیخا جهت جلوگیری از خروج وی که این امر موجب پاره شدن پیراهن یوسف گردید.<ref>فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق، چاپ سوم، ج18، ص444.</ref> | ||
سطر ۳۹: | سطر ۳۹: | ||
در پی دویدن یوسف و زلیخا، در باز شد؛ در همان حین همسر زلیخا (عزیز مصر) پشت در ایستاده بود. زلیخا برای این که خود را از این گناه تبرئه نماید، تمام تقصیر و گناه را به جانب یوسف انداخت و گفت: «کیفر کسی که بخواهد نسبت به اهل تو خیانت کند، جز زندان و یا عذاب دردناک چه خواهد بود؟!».<ref>همان.</ref> یوسف که بردهی او و جوانی مجرد بود و همین امر موجب میشد بیشتر در مظنهی اتهام قرار بگیرد، به گناهکار بودن زلیخا و بیگناهی خودش زبان گشود.<ref>تفسیر نمونه، ج9، ص385.</ref> به لطف خدا شاهدی از خاندان زلیخا در آنجا حضور داشت که از جانب خدا مأمور شد تا روشی را برای تشخیص گناهکار به آنها ارائه نماید و این داوری مورد پسند عزیز مصر قرار گرفت. این شاهد، بنابر روایات اسلامی، کودکی در گهواره بود که به اذن خدای متعال لب به سخن گشود:<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص142 و بحرانی، سیدهاشم؛ البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق، چاپ اول، ج3، ص160.</ref> | در پی دویدن یوسف و زلیخا، در باز شد؛ در همان حین همسر زلیخا (عزیز مصر) پشت در ایستاده بود. زلیخا برای این که خود را از این گناه تبرئه نماید، تمام تقصیر و گناه را به جانب یوسف انداخت و گفت: «کیفر کسی که بخواهد نسبت به اهل تو خیانت کند، جز زندان و یا عذاب دردناک چه خواهد بود؟!».<ref>همان.</ref> یوسف که بردهی او و جوانی مجرد بود و همین امر موجب میشد بیشتر در مظنهی اتهام قرار بگیرد، به گناهکار بودن زلیخا و بیگناهی خودش زبان گشود.<ref>تفسیر نمونه، ج9، ص385.</ref> به لطف خدا شاهدی از خاندان زلیخا در آنجا حضور داشت که از جانب خدا مأمور شد تا روشی را برای تشخیص گناهکار به آنها ارائه نماید و این داوری مورد پسند عزیز مصر قرار گرفت. این شاهد، بنابر روایات اسلامی، کودکی در گهواره بود که به اذن خدای متعال لب به سخن گشود:<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص142 و بحرانی، سیدهاشم؛ البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق، چاپ اول، ج3، ص160.</ref> | ||
− | {{متن قرآن|«... | + | {{متن قرآن|«...وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ»}}؛<ref>[[سوره یوسف]]/26-27.</ref> ...و در این هنگام، شاهدی از خانوادهی آن زن شهادت داد که: اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده، آن زن راست میگوید و او از دروغگویان است و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ میگوید و او از راستگویان است. |
مفهوم کلام این است که اگر پیراهن از جلو پاره شده باشد، دال بر این است که تقاضا از طرف یوسف بوده و آن دو با هم مشاجره میکردهاند و آن زن برای دفاع از خود با او گلاویز شده بود؛ اما اگر از پشت پاره شده باشد، معلوم میشود که تقاضا توسط زلیخا صورت گرفته و یوسف در حال فرار بوده که وی پیراهن یوسف را از پشت کشیده و همین موجب پارگی آن شده است.<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص142.</ref> | مفهوم کلام این است که اگر پیراهن از جلو پاره شده باشد، دال بر این است که تقاضا از طرف یوسف بوده و آن دو با هم مشاجره میکردهاند و آن زن برای دفاع از خود با او گلاویز شده بود؛ اما اگر از پشت پاره شده باشد، معلوم میشود که تقاضا توسط زلیخا صورت گرفته و یوسف در حال فرار بوده که وی پیراهن یوسف را از پشت کشیده و همین موجب پارگی آن شده است.<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص142.</ref> | ||
− | {{متن قرآن|«فَلَمَّا | + | {{متن قرآن|«فَلَمَّا رَأَىٰ قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ»}}؛<ref>سوره یوسف/28.</ref> هنگامی که (عزیز مصر) دید پیراهن او [یوسف] از پشت پاره شده، گفت: این از مکر و حیلهی شما زنان است که مکر و حیلهی شما زنان، عظیم است! |
عزیز مصر با دقت در نحوهی پارگی پی برد که در این ماجرا همسر خودش گناهکار است ولی برای این که از بیآبرویی همسرش جلوگیری شود، سعی نمود به نحوی به این قضیه خاتمه دهد؛<ref>تفسیر نمونه، ج9، ص386.</ref> در نتیجه با تهدید همسرش، یوسف راهی زندان شد.<ref>طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا، ج6، ص134.</ref> | عزیز مصر با دقت در نحوهی پارگی پی برد که در این ماجرا همسر خودش گناهکار است ولی برای این که از بیآبرویی همسرش جلوگیری شود، سعی نمود به نحوی به این قضیه خاتمه دهد؛<ref>تفسیر نمونه، ج9، ص386.</ref> در نتیجه با تهدید همسرش، یوسف راهی زندان شد.<ref>طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا، ج6، ص134.</ref> | ||
سطر ۵۳: | سطر ۵۳: | ||
در سالهای خشکسالی که سرزمین کنعان نیز به قحطی سختی دچار شده بود، برادران یوسف برای تهیهی آذوقه راهی مصر شدند.<ref>تفسیر نمونه، ج10، ص16.</ref> آنها ابتدا یوسف را نشناختند؛<ref>التبیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص159.</ref> اما پس از چند بار مراجعه، یوسف خودش را معرفی کرد و آنها فهمیدند که عزیز مصر همان برادر خودشان است.<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص400.</ref> | در سالهای خشکسالی که سرزمین کنعان نیز به قحطی سختی دچار شده بود، برادران یوسف برای تهیهی آذوقه راهی مصر شدند.<ref>تفسیر نمونه، ج10، ص16.</ref> آنها ابتدا یوسف را نشناختند؛<ref>التبیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص159.</ref> اما پس از چند بار مراجعه، یوسف خودش را معرفی کرد و آنها فهمیدند که عزیز مصر همان برادر خودشان است.<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص400.</ref> | ||
− | یوسف وقتی از وضعیت پدرش مطلع گشت<ref>قرشی، سید علیاکبر؛ تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، 1377ش، چاپ سوم، ج5، ص175.</ref> که یعقوب نبی علیه السلام بر اثر گریهی زیاد در فراق فرزند گمشدهی خویش به نابینایی مبتلا شده بود.<ref>صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامی، 1365ش، چاپ دوم، ج15، ص181.</ref> یوسف نبی علیه السلام برای این که پدر را از وجود خود آگاه نماید، پیراهن خود را که از آبا و اجداد خود به ارث برده بود، به یکی از برادران سپرد تا آن را به کنعان برده و به پدر برساند: {{متن قرآن| | + | یوسف وقتی از وضعیت پدرش مطلع گشت<ref>قرشی، سید علیاکبر؛ تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، 1377ش، چاپ سوم، ج5، ص175.</ref> که یعقوب نبی علیه السلام بر اثر گریهی زیاد در فراق فرزند گمشدهی خویش به نابینایی مبتلا شده بود.<ref>صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامی، 1365ش، چاپ دوم، ج15، ص181.</ref> یوسف نبی علیه السلام برای این که پدر را از وجود خود آگاه نماید، پیراهن خود را که از آبا و اجداد خود به ارث برده بود، به یکی از برادران سپرد تا آن را به کنعان برده و به پدر برساند: {{متن قرآن|«اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا»}}؛<ref>[[سوره یوسف]]/93.</ref> این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید، بینا میشود! |
در مورد این پیراهن گفته شده که یوسف آن را از [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام به ارث برده بود و زمانی که ابراهیم نبی توسط نمرود به آتش انداخته شد، [[جبرئیل]] از جانب خداوند این لباس را برای او فرستاد تا از سوختن در آتش در امان بماند.<ref>حسینی شیرازی، سیدمحمد؛ تقریب القرآن إلی الأذهان، بیروت، دارالعلوم، 1424ق، چاپ اول، ج3، ص40.</ref> وقتی که برادران یوسف قرار شد خبر سلامتی او را برای پدرشان برسانند، از ناحیهی جبرئیل به او دستور رسید که این پیراهن خود را که بوی بهشت داشت و شفابخش بیماران بود، به سوی یعقوب نبی بفرستد تا او بر چشمان خود مالیده و از نابینایی نجات پیدا کند.<ref>سبزواری نجفی، محمد بن حبیبالله؛ الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت، دارالتعارف، 1406ق، چاپ اول، ج4، ص81.</ref> این پیراهن به صورت ارث، در بین پیامبران گشت تا این که به پیامبر عظیمالشأن اسلام صلی الله علیه و آله رسید و پس از ایشان ائمه معصومین علیهم السلام آن را به ارث برده و هماکنون نیز در نزد مهدی موعود علیه السلام قرار دارد.<ref>الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج15، ص197.</ref> | در مورد این پیراهن گفته شده که یوسف آن را از [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام به ارث برده بود و زمانی که ابراهیم نبی توسط نمرود به آتش انداخته شد، [[جبرئیل]] از جانب خداوند این لباس را برای او فرستاد تا از سوختن در آتش در امان بماند.<ref>حسینی شیرازی، سیدمحمد؛ تقریب القرآن إلی الأذهان، بیروت، دارالعلوم، 1424ق، چاپ اول، ج3، ص40.</ref> وقتی که برادران یوسف قرار شد خبر سلامتی او را برای پدرشان برسانند، از ناحیهی جبرئیل به او دستور رسید که این پیراهن خود را که بوی بهشت داشت و شفابخش بیماران بود، به سوی یعقوب نبی بفرستد تا او بر چشمان خود مالیده و از نابینایی نجات پیدا کند.<ref>سبزواری نجفی، محمد بن حبیبالله؛ الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت، دارالتعارف، 1406ق، چاپ اول، ج4، ص81.</ref> این پیراهن به صورت ارث، در بین پیامبران گشت تا این که به پیامبر عظیمالشأن اسلام صلی الله علیه و آله رسید و پس از ایشان ائمه معصومین علیهم السلام آن را به ارث برده و هماکنون نیز در نزد مهدی موعود علیه السلام قرار دارد.<ref>الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج15، ص197.</ref> | ||
یکی از برادران یوسف به نام یهودا که پیراهن خونآلود او را نیز به نزد پدر برده بود، از او درخواست شد تا برای جبران گذشتهی خویش، لباس را به کنعان برساند و پدر بزرگوارش را شادمان کند. | یکی از برادران یوسف به نام یهودا که پیراهن خونآلود او را نیز به نزد پدر برده بود، از او درخواست شد تا برای جبران گذشتهی خویش، لباس را به کنعان برساند و پدر بزرگوارش را شادمان کند. | ||
− | {{متن قرآن|«فَلَمَّا | + | {{متن قرآن|«فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا»}}؛<ref>[[سوره يوسف]]/96.</ref> امّا هنگامی که بشارت دهنده فرارسید، آن (پیراهن) را بر صورت او افکند، ناگهان بینا شد! |
حضرت یعقوب با آن پیراهن بینایی خود را بازیافت و علاوه بر آن قوای بدنی او نیز که به خاطر کهولت سن و غم فراق فرزند از دست رفته بود، دوباره به بدنش بازگشت. پس از آن یعقوب نبی همراه خانواده و پسرانش برای زندگی مجدد با یوسف، با دعوت ایشان راهی کشور مصر شدند.<ref>الجديد في تفسير القرآن المجيد، ج4، ص83.</ref> | حضرت یعقوب با آن پیراهن بینایی خود را بازیافت و علاوه بر آن قوای بدنی او نیز که به خاطر کهولت سن و غم فراق فرزند از دست رفته بود، دوباره به بدنش بازگشت. پس از آن یعقوب نبی همراه خانواده و پسرانش برای زندگی مجدد با یوسف، با دعوت ایشان راهی کشور مصر شدند.<ref>الجديد في تفسير القرآن المجيد، ج4، ص83.</ref> |
نسخهٔ ۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۶:۳۵
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
پیراهن حضرت یوسف علیه السلام از واژگان قرآن است که در قسمتهای مختلفی از زندگی حضرت یوسف علیه السلام کاربرد دارد.
محتویات
واژه پیراهن
معادل عربی پیراهن "قمیص" است.[۱] قمیص نوعی لباس است که به بدن انسان آویزان شده و آن را احاطه نموده و پوست را میپوشاند.[۲]
کاربرد پیراهن در قرآن
واژهی پیراهن در کلامالله مجید تنها در داستان حضرت یوسف علیه السلام بیان شده و فقط به سوره یوسف اختصاص پیدا نموده است. برادران یوسف در اثر حسادتی که به او داشتند، وی را از پدر جدا نموده و با نشاندادن پیراهن خونین وی به پدر وانمود کردند که کشته شده است.[۳] در ماجرای دیگری پیراهن یوسف مورد تهاجم همسر عزیز مصر قرار گرفته و پاره میشود؛[۴] بعد نحوهی پارهشدن پیراهن به عنوان بیّنه مورد شهادت قرار میگیرد.[۵] همچنین در آن هنگام که یوسف علیه السلام خزانهدار مصر میشود، پیراهن خود را توسط یکی از برادرانش به پدر میرساند[۶] و به وسیلهی آن یعقوب نبی علیه السلام که سالها در فراق فرزندش نابینا شده بود، بینایی خود را بدست میآورد.[۷]
یوسف در آیینهی قرآن
حضرت یوسف، فرزند یعقوب نبی، فرزند ابراهیم خلیلالله علیه السلام از پیامبران بزرگ الهی است.[۸] حضرت یعقوب دوازده پسر داشت[۹] و از بین پسرانش به یوسف که کودکی چند ساله بود، به خاطر امتیازات ویژهای که داشت، ابراز علاقه و محبت به خصوصی نسبت به وی نشان میداد؛ این امر موجب حسادت برادرانش گردید[۱۰] تا این که دست به حیلهای زده و او را از پدر جدا نمودند. برادران به بهانهی گردش، یوسف را به صحرا برده و در چاه انداختند. وی به وسیلهی کاروانی که از آن چاه آب برمیداشتند، بیرون آمد و جهت فروش به مصر برده شد.
او در مصر توسط پادشاه آن زمان خریداری شد و در خانهی او پرورش یافت. یوسف در عنفوان جوانی مورد عشق و کامجویی همسر عزیز مصر قرار گرفت اما پاکی یوسف به او اجازهی گناه نداد تا این که به دلیل سرپیچی از این خواسته به زندان افکنده شد. یوسف در زندان خواب دو زندانی را تعبیر کرد.[۱۱] و همین امر موجب شد که سالیان بعد با یادکرد یکی از زندانیان که خدمتگذار پادشاه بود، جهت تعبیر خواب پادشاه آن زمان به قصر عزیز مصر راه یابد[۱۲] و با تدبیر حکیمانه در سالهای خشکسالی، توسط پادشاه به منصب خزانهداری[۱۳] و پس از آن به حکومتداری برسد.[۱۴]
حیلهی برادران و پیراهن خون آلود یوسف
شبی یوسف خواب دید که خورشید و ماه و یازده ستاره در مقابل او سجده کردند؛ این خواب را با پدر خویش در میان گذاشت و یعقوب علیه السلام وی را از بازگو کردن آن برای برادران نهی نمود؛[۱۵] اما برادران از خواب یوسف آگاهی یافتند و با نقشهی طراحی شده،[۱۶] وی را به صحرا بردند و پیراهنش را از تن او درآورده و در چاهی انداختند و غروب گریهکنان نزد پدر برگشتند:[۱۷]
«وَجَاءُوا عَلَىٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ...»؛[۱۸] و پیراهن او را با خونی دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند...
آنها طبق نقشهای که از قبل با هم طراحی کرده بودند، حیوانی را کشته[۱۹] و پیراهن یوسف را به خون آن آغشته نمودند؛ سپس پیراهن را به نزد یعقوب علیه السلام آورده و به وی وانمود کردند که یوسف به وسیلهی گرگ دریده شده و همین پیراهن خونآلود از او باقی مانده است.[۲۰]
حضرت یعقوب هنگام وداع با یوسف، پیراهنی را که از جد خود ابراهیم خلیلالرحمان علیه السلام به ارث برده بود، در حرزی قرار داد و به دور گردن او انداخت. هنگامی که یوسف به صورت برهنه در چاه قرار گرفت، جبرئیل امین به نزد او آمد و پس از بازکردن گردن آویز، آن پیراهن را بر بدن یوسف پوشانید.[۲۱]
پارهشدن پیراهن یوسف
پس از این که یوسف به خاطر حسادت برادران در چاه افتاد و توسط کاروان از چاه بیرون کشیده شد،[۲۲] به عزیز مصر که از نعمت فرزند بیبهره بود، فروخته شد و دوران نوجوانی خود را در آنجا گذراند.[۲۳]
یوسف در سن بلوغ و جوانی، مورد عشق و علاقهی افراطی همسر عزیز مصر قرار گرفت و این امر موجب گردید که زلیخا همسر عزیز مصر از یوسف طلب کامجویی نماید. او برای این کار، تمام اسباب و مقدمات را جهت به دام هوس انداختن یک جوان بالغ فراهم نمود و خود را برای او مزین کرد.[۲۴] یوسف که ایمان به خدا و محبت الهی، سرتاسر وجود او را به خود مشغول کرده بود و در دلش ذرهای جا برای غیرخدا خالی نگذاشته بود.[۲۵] نه تنها خود را به این گناه بزرگ آلوده ننمود، بلکه برای نجات خود از این مهلکهی خطرناک، اقدام به فرار کرد و به سوی در دوید. به دنبال فرار یوسف، زلیخا که خود را بازندهی این میدان میدید، نیز به سوی او دوید و با گرفتن لباس یوسف موجب پاره شدن پیراهن او گردید:[۲۶]
«وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ...»؛[۲۷] و هر دو به سوی در دویدند (در حالی که همسر عزیز، یوسف را تعقیب میکرد) و پیراهن او را از پشت کشید و پاره کرد و در این هنگام، آقای آن زن را دم در یافتند!...
واژهی "قُدّ" به معنای پاره کردن و بریدن چیزی از درازا و طول است.[۲۸] سیاق آیه نشان میدهد که مسابقهی یوسف و زلیخا برای رسیدن به در برخلاف اهداف یکدیگر بود. یوسف برای فرار از ورطهی گناه به سوی در دوید و زلیخا جهت جلوگیری از خروج وی که این امر موجب پاره شدن پیراهن یوسف گردید.[۲۹]
در پی دویدن یوسف و زلیخا، در باز شد؛ در همان حین همسر زلیخا (عزیز مصر) پشت در ایستاده بود. زلیخا برای این که خود را از این گناه تبرئه نماید، تمام تقصیر و گناه را به جانب یوسف انداخت و گفت: «کیفر کسی که بخواهد نسبت به اهل تو خیانت کند، جز زندان و یا عذاب دردناک چه خواهد بود؟!».[۳۰] یوسف که بردهی او و جوانی مجرد بود و همین امر موجب میشد بیشتر در مظنهی اتهام قرار بگیرد، به گناهکار بودن زلیخا و بیگناهی خودش زبان گشود.[۳۱] به لطف خدا شاهدی از خاندان زلیخا در آنجا حضور داشت که از جانب خدا مأمور شد تا روشی را برای تشخیص گناهکار به آنها ارائه نماید و این داوری مورد پسند عزیز مصر قرار گرفت. این شاهد، بنابر روایات اسلامی، کودکی در گهواره بود که به اذن خدای متعال لب به سخن گشود:[۳۲]
«...وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ»؛[۳۳] ...و در این هنگام، شاهدی از خانوادهی آن زن شهادت داد که: اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده، آن زن راست میگوید و او از دروغگویان است و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ میگوید و او از راستگویان است.
مفهوم کلام این است که اگر پیراهن از جلو پاره شده باشد، دال بر این است که تقاضا از طرف یوسف بوده و آن دو با هم مشاجره میکردهاند و آن زن برای دفاع از خود با او گلاویز شده بود؛ اما اگر از پشت پاره شده باشد، معلوم میشود که تقاضا توسط زلیخا صورت گرفته و یوسف در حال فرار بوده که وی پیراهن یوسف را از پشت کشیده و همین موجب پارگی آن شده است.[۳۴]
«فَلَمَّا رَأَىٰ قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ»؛[۳۵] هنگامی که (عزیز مصر) دید پیراهن او [یوسف] از پشت پاره شده، گفت: این از مکر و حیلهی شما زنان است که مکر و حیلهی شما زنان، عظیم است!
عزیز مصر با دقت در نحوهی پارگی پی برد که در این ماجرا همسر خودش گناهکار است ولی برای این که از بیآبرویی همسرش جلوگیری شود، سعی نمود به نحوی به این قضیه خاتمه دهد؛[۳۶] در نتیجه با تهدید همسرش، یوسف راهی زندان شد.[۳۷]
شفا یافتن یعقوب با پیراهن یوسف علیه السلام
حضرت یوسف در زندان خواب دو زندانی را تعبیر کرد.[۳۸] و سالیان بعد با راهنمایی یکی از آن دو، برای تعبیر خواب پادشاه آن زمان به قصر عزیز مصر راه یافت[۳۹] و با تعبیر درست، توسط پادشاه به منصب خزانهداری[۴۰] و پس از آن به حکومتداری مصر رسید.[۴۱]
در سالهای خشکسالی که سرزمین کنعان نیز به قحطی سختی دچار شده بود، برادران یوسف برای تهیهی آذوقه راهی مصر شدند.[۴۲] آنها ابتدا یوسف را نشناختند؛[۴۳] اما پس از چند بار مراجعه، یوسف خودش را معرفی کرد و آنها فهمیدند که عزیز مصر همان برادر خودشان است.[۴۴]
یوسف وقتی از وضعیت پدرش مطلع گشت[۴۵] که یعقوب نبی علیه السلام بر اثر گریهی زیاد در فراق فرزند گمشدهی خویش به نابینایی مبتلا شده بود.[۴۶] یوسف نبی علیه السلام برای این که پدر را از وجود خود آگاه نماید، پیراهن خود را که از آبا و اجداد خود به ارث برده بود، به یکی از برادران سپرد تا آن را به کنعان برده و به پدر برساند: «اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا»؛[۴۷] این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید، بینا میشود!
در مورد این پیراهن گفته شده که یوسف آن را از حضرت ابراهیم علیه السلام به ارث برده بود و زمانی که ابراهیم نبی توسط نمرود به آتش انداخته شد، جبرئیل از جانب خداوند این لباس را برای او فرستاد تا از سوختن در آتش در امان بماند.[۴۸] وقتی که برادران یوسف قرار شد خبر سلامتی او را برای پدرشان برسانند، از ناحیهی جبرئیل به او دستور رسید که این پیراهن خود را که بوی بهشت داشت و شفابخش بیماران بود، به سوی یعقوب نبی بفرستد تا او بر چشمان خود مالیده و از نابینایی نجات پیدا کند.[۴۹] این پیراهن به صورت ارث، در بین پیامبران گشت تا این که به پیامبر عظیمالشأن اسلام صلی الله علیه و آله رسید و پس از ایشان ائمه معصومین علیهم السلام آن را به ارث برده و هماکنون نیز در نزد مهدی موعود علیه السلام قرار دارد.[۵۰] یکی از برادران یوسف به نام یهودا که پیراهن خونآلود او را نیز به نزد پدر برده بود، از او درخواست شد تا برای جبران گذشتهی خویش، لباس را به کنعان برساند و پدر بزرگوارش را شادمان کند.
«فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا»؛[۵۱] امّا هنگامی که بشارت دهنده فرارسید، آن (پیراهن) را بر صورت او افکند، ناگهان بینا شد!
حضرت یعقوب با آن پیراهن بینایی خود را بازیافت و علاوه بر آن قوای بدنی او نیز که به خاطر کهولت سن و غم فراق فرزند از دست رفته بود، دوباره به بدنش بازگشت. پس از آن یعقوب نبی همراه خانواده و پسرانش برای زندگی مجدد با یوسف، با دعوت ایشان راهی کشور مصر شدند.[۵۲]
پانویس
- ↑ آذرنوش، آذرتاش؛ فرهنگ معاصر عربی-فارسی، تهران، نشر نی، 1384ش، چاپ پنجم، ص560.
- ↑ مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش، ج9، ص319.
- ↑ سوره یوسف/18.
- ↑ سوره یوسف/25.
- ↑ سوره یوسف/26-28.
- ↑ سوره یوسف/93.
- ↑ سوره یوسف/96.
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج5، ص319.
- ↑ ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر والتنویر، بیتا، ج1، ص436.
- ↑ سوره یوسف/8.
- ↑ سوره یوسف/36، 37 و 41.
- ↑ سوره یوسف/43-45.
- ↑ سوره یوسف/56.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج10، ص5.
- ↑ سوره یوسف/4-5.
- ↑ سوره یوسف/10-18.
- ↑ حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد؛ تفسیر اثنا عشری، میقات، 1363ش، چاپ اول، ج6، ص183.
- ↑ سوره یوسف/18.
- ↑ تفسیر نمونه، ج9، ص344.
- ↑ فیض کاشانی، ملا محسن؛ تفسیر الصافی، تهران، صدر، 1415ق، چاپ دوم، ج3، ص10.
- ↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص331.
- ↑ مشهدی قمی، محمد بن محمدرضا؛ تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1368ش، چاپ اول، ج6، ص288.
- ↑ فضل الله، سید محمدحسین؛ تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک، 1419ق، چاپ دوم، ج12، ص179.
- ↑ تفسیر نمونه، ج9، ص366.
- ↑ طباطبایی (علامه)، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج11، ص127.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص140.
- ↑ سوره یوسف/25.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق، چاپ اول، ص657.
- ↑ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق، چاپ سوم، ج18، ص444.
- ↑ همان.
- ↑ تفسیر نمونه، ج9، ص385.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص142 و بحرانی، سیدهاشم؛ البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق، چاپ اول، ج3، ص160.
- ↑ سوره یوسف/26-27.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص142.
- ↑ سوره یوسف/28.
- ↑ تفسیر نمونه، ج9، ص386.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا، ج6، ص134.
- ↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص358.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص188.
- ↑ تفسیر من وحی القرآن، ج12، ص230.
- ↑ تفسیر نمونه، ج10، ص5.
- ↑ تفسیر نمونه، ج10، ص16.
- ↑ التبیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص159.
- ↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص400.
- ↑ قرشی، سید علیاکبر؛ تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، 1377ش، چاپ سوم، ج5، ص175.
- ↑ صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامی، 1365ش، چاپ دوم، ج15، ص181.
- ↑ سوره یوسف/93.
- ↑ حسینی شیرازی، سیدمحمد؛ تقریب القرآن إلی الأذهان، بیروت، دارالعلوم، 1424ق، چاپ اول، ج3، ص40.
- ↑ سبزواری نجفی، محمد بن حبیبالله؛ الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت، دارالتعارف، 1406ق، چاپ اول، ج4، ص81.
- ↑ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج15، ص197.
- ↑ سوره يوسف/96.
- ↑ الجديد في تفسير القرآن المجيد، ج4، ص83.
منابع
- محدثه بهمدي، پيراهن يوسف، پژوهشکده باقرالعلوم، بازیابی: 22 دی ماه 1392.