قاضی احمد قمی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اضافه کردن رده)
(ویرایش)
 
(۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
قاضی احمد قمی‌‌ را تاریخ‌نگار منصف و کارگزار پرتلاش عهد [[صفویه|صفوی]] می دانند. «خلاصة التواریخ» و «گلستان هنر» از آثار مهم اوست.
  
تذکر: بخش نخست این مقاله که به نیاکان قاضی احمد قمی می‌پردازد، به جهت تلخیص حذف شده است.
+
==ولادت و زندگی‌نامه==
  
'''نهال باطراوت'''
+
پنج‌شنبه ۱۷ [[ربیع الاول]] ۹۵۳ ق. روزی که مسلمانان به مناسبت سالروز ولادت [[حضرت محمد]] مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در شعف و شادمانی بسر می‌‌بردند، قاضی شرف‌الدین صاحب فرزند شد و به مناسبت همزمان شدن این تولد با ولادت پیامبر گرامی‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم نام این کودک را احمد نهاد. بعدها به دلیل روی آوردن میراحمد به شغل قضاوت، به قاضی احمد معروف گشت و به علت مهارت در نگارش اسناد و مدارک حکومتی و نامه‌های اداری به میرمنشی معروف شد.<ref> خلاصة التواریخ، مقدمه، ص ۳.</ref>
  
پنج‌شنبه 17 [[ربيع الاول]] 953 ق. روزي كه مسلمانان به مناسبت سالروز ولادت [[حضرت محمد]] مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم در شعف و شادماني بسر می‌‌بردند، قاضي شرف‌الدين صاحب فرزند شد و به مناسبت همزمان شدن اين تولد با ولادت پيامبر گرامی‌‌ صلي الله عليه و آله و سلم نام اين كودك را احمد نهاد. بعدها به دليل روي آوردن ميراحمد به شغل قضاوت، به قاضي احمد معروف گشت و به علت مهارت در نگارش اسناد و مدارك حكومتي و نامه‌هاي اداري به ميرمنشي معروف شد.<ref> خلاصة التواريخ، مقدمه، ص 3.</ref>
+
ایام کودکی و بخشی از دوران نوجوانی میراحمد در شهر مقدس [[قم]] و در ایام حکومت شاه طهماسب صفوی سپری گشت. شرف‌الدین حسین، کمال کوشش را در تربیت او بکار برد و اهتمامش بر این بود که احمد شخصی صالح و فرزانه شود. اشتیاق به دانش‌اندوزی و راهنمایی‌های پدر فاضل، موجب گردید تا سید احمد به خوبی در همین سنین، مقدمات زبان و ادبیات فارسی و عربی و برخی علوم دیگر را با موفقیت بیآموزد.
  
ايام كودكي و بخشي از دوران نوجواني ميراحمد در شهر مقدس [[قم]] و در ايام حكومت شاه طهماسب صفوي سپري گشت. شرف‌الدين حسين، كمال كوشش را در تربيت او بكار برد و اهتمامش بر اين بود كه احمد شخصي صالح و فرزانه شود. اشتياق به دانش‌اندوزي و راهنمايي‌هاي پدر فاضل، موجب گرديد تا سيد احمد به خوبي در همين سنين، مقدمات زبان و ادبيات فارسي و عربي و برخي علوم ديگر را با موفقيت بيآموزد.
+
'''سفر به مشهد مقدس:'''
  
'''به سوي مشهد مقدس'''
+
سید احمد، دهه اول عمر خویش را در [[قم]] سپری نمود، از آنجا که پدرش در دستگاه [[صفویه|صفوی]] منصب داشت و در سال ۹۶۴ ق. به وزارت ابراهیم میرزا<ref> این حاکم مقتدر در مشهد بسر می‌‌برد.</ref> رسیده بود. شرف‌الدین حسین، قم را به قصد اقامت در جوار بارگاه حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام ترک نمود. در این سفر بابرکت، فرزند یازده ساله‌اش همراه وی بود. سید احمد در [[مشهد]] با هدایت و ارشاد پدر، زندگی تازه‌ای را آغاز کرد. میر احمد در همین ایام با مشاهیر، دانشوران و هنرمندانی که به دلیل هنرپروری و دانش‌دوستی ابراهیم میرزا، در دربار وی گردآمده بودند، آشنا شد و در مکتب آنان فنون شاعری، نقاشی، خوشنویسی و انشاء را آموخت.<ref> مجله دانشکده ادبیات، ش ۳ و ۴، سال ۲۲، ص ۱۵۵.</ref>
  
سيد احمد، دهه اول عمر خويش را در [[قم]] سپري نمود، از آنجا كه پدرش در دستگاه صفوي منصب داشت و در سال 964 ق. به وزارت ابراهيم ميرزا<ref> اين حاكم مقتدر در [[مشهد]] بسر می‌‌برد.</ref> رسيده بود. شرف‌الدين حسين، قم را به قصد اقامت در جوار بارگاه حضرت علي بن موسي الرضا عليه‌السلام ترك نمود. در اين سفر بابركت، فرزند يازده ساله‌اش همراه وي بود. سيد احمد در [[مشهد]] با هدايت و ارشاد پدر، زندگي تازه‌اي را آغاز كرد. مير احمد در همين ايام با مشاهير، دانشوران و هنرمنداني كه به دليل هنرپروري و دانش‌دوستي ابراهيم ميرزا، در دربار وي گردآمده بودند، آشنا شد و در مكتب آنان فنون شاعري، نقاشي، خوشنويسي و انشاء را آموخت.<ref> مجله دانشكده ادبيات، ش 3 و 4، سال 22، ص 155.</ref>
+
سید احمد، مدت بیست سال در [[مشهد]] بسر برد. وی در این سال‌ها، تحت تأثیر پدر و حمایت ابراهیم میرزا و با تأثیرپذیری از اهل علم و ادب، به انواع کمالات ادبی و هنری آراسته شد. مولانا محمود زرین قلم و استاد میر سید احمد از سادات حسینی و استاد مالک دیلمی ‌‌از زمره استادان هنر و ادب وی به شمار می‌‌روند.
  
ابراهيم ميرزا (986 - 923 ق) فرزند بهرام ميرزا و برادرزاده و داماد شاه طهماسب، فردي فرهيخته بود و در خلال شانزده سال پس از سقوط عمويش سام ميرزا، از حاميان اصلي و عمده هنر و انديشه به شمار می‌‌رفت.<ref> تاريخ ايران (دوره صفويان)، پژوهش دانشگاه كمبريج، ترجمه يعقوب آژند، ص 506؛ از شيخ صفي تا شاه صفي، سيد حسن بن مرتضي حسيني استرآبادي، به اهتمام دكتر شريفي، ص 55-56.</ref>
+
'''مهاجرت به قزوین:'''
  
سيد احمد، مدت بيست سال در [[مشهد]] بسر برد. وي در اين سال‌ها، تحت تأثير پدر و حمايت ابراهيم ميرزا و با تأثيرپذيري از اهل علم و ادب، به انواع كمالات ادبي و هنري آراسته شد. مولانا محمود زرين قلم و استاد مير سيد احمد از سادات حسيني و استاد مالك ديلمی ‌‌از زمره استادان هنر و ادب وي به شمار می‌‌روند.
+
در [[ذی الحجه]] سال ۹۷۴ ق. قاضی احمد قمی‌ ‌به [[زیارت]] [[عتبات عالیات|عتبات عالیات]] نایل شد. به هنگام مراجعت وی از این سفر بابرکت، سلطان عثمانی فوت کرد و او به همراه پدرش در جمع ادیبان دربار شاه طهماسب حضور یافت، تا با همکاری آنان، نامه‌نگاری‌های لازم را انجام دهد و جانشین حاکم عثمانی را از تعزیت و تبریک فرمانروای ایران باخبر سازند.<ref> گلستان هنر، قاضی احمد قمی، ص ۸۹، ۹۳ و ۹۴.</ref>
  
'''مهاجرت به قزوين'''
+
ناگفته نماند به دلیل آن که مناطق غربی ایران و به خصوص آذربایجان و تبریز مدام مورد حمله لشکریان عثمانی بود، شاه طهماسب مرکز حکومت دولت صفویه را از این شهر به قزوین منتقل ساخت و سید احمد در این شهر به عنوان منشی و مشاور، مشغول فعالیت گردید. سرانجام شاه طهماسب در پانزده هم [[صفر]] سال ۹۸۴ ق. پس از ۵۴ سال سلطنت درگذشت.<ref> تاریخ ایران زمین، دکتر محمدجواد مشکور، ص ۲۷۱ و ۲۷۲.</ref>
  
در [[ذی الحجه]] سال 974 ق. قاضي احمد قمی‌ ‌به [[زيارت]] عتبات عاليات نايل شد. به هنگام مراجعت وي از اين سفر بابركت، سلطان عثماني فوت كرد و او به همراه پدرش در جمع اديبان دربار شاه طهماسب حضور يافت، تا با همكاري آنان، نامه‌نگاري‌هاي لازم را انجام دهد و جانشين حاكم عثماني را از تعزيت و تبريك فرمانرواي ايران باخبر سازند.<ref> گلستان هنر، قاضي احمد قمي، ص 89، 93 و 94.</ref>
+
بعد از مرگ شاه طهماسب، اسماعیل میرزا که در قراباغ، در قلعه «قهقهه» به امر پدرش محبوس بود، روی کار آمد. هواخواهانش در مسجد قزوین اجتماع نمودند و به نامش خطبه خواندند. قاضی احمد از سوی وی مأمور گردید تا تاریخ صفویه را از زمان شاه اسماعیل اول (۹۳۰-۹۰۷ ق) تا عصر شاه اسماعیل ثانی، بنویسد؛ ولی کوتاه بودن مدت حکومت وی، نبودن مشوق، آشفتگی‌های سیاسی-اجتماعی که در این ایام آرامش و امنیت را دچار خدشه نموده بود، این کار را به تعویق انداخت و سرانجام میراحمد به همت خود این کار را پی گرفت.<ref> مقدمه دکتر احسان اشراقی بر خلاصةالتواریخ، ص ۱۲.</ref>
  
ناگفته نماند به دليل آن كه مناطق غربي ايران و به خصوص آذربايجان و تبريز مدام مورد حمله لشكريان عثماني بود، شاه طهماسب مركز حكومت دولت صفويه را از اين شهر به قزوين منتقل ساخت و سيد احمد در اين شهر به عنوان منشي و مشاور، مشغول فعاليت گرديد. سرانجام شاه طهماسب در پانزده هم [[صفر]] سال 984 ق. پس از 54 سال سلطنت درگذشت.<ref> تاريخ ايران زمين، دكتر محمدجواد مشكور، ص 271 و 272.</ref>
+
با مرگ اسماعیل دوم، بزرگان کشور، محمد میرزا را که در آن زمان در [[شیراز|شیراز]] بود، فراخوانده و در ۲۵ [[رمضان]] سال ۹۸۵ ق. وی را به حکومت رسانیدند. او در دوم [[شوال]] همان سال وارد قزوین شد و به لقب خدابنده ملقب گردید.<ref> تاریخ ایران زمین، ص ۲۷۳.</ref>
  
بعد از مرگ شاه طهماسب، اسماعيل ميرزا كه در قراباغ، در قلعه «قهقهه» به امر پدرش محبوس بود، روي كار آمد. هواخواهانش در مسجد قزوين اجتماع نمودند و به نامش خطبه خواندند. قاضي احمد از سوي وي مأمور گرديد تا تاريخ صفويه را از زمان شاه اسماعيل اول (930-907 ق) تا عصر شاه اسماعيل ثاني، بنويسد؛ ولي كوتاه بودن مدت حكومت وي، نبودن مشوق، آشفتگي‌هاي سياسي-اجتماعي كه در اين ايام آرامش و امنيت را دچار خدشه نموده بود، اين كار را به تعويق انداخت و سرانجام ميراحمد به همت خود اين كار را پي گرفت.<ref> مقدمه دكتر احسان اشراقي بر خلاصةالتواريخ، ص 12.</ref>
+
در زمان شاه محمد خدابنده، قاضی احمد وزارت شاه غازی مستوفی الممالک را داشت و سپس به وزارت اردوغدی خلیفه و ممیزی بلوکات ری و ورامین شد. در سال ۹۸۸ ق. استیفای دفتر شرعیات، با وزارت دیوان الصداره به او واگذار گردید.<ref> خلاصة التواریخ، ص ۵۲۰، ۵۲۴ و ۵۳۶.</ref>
  
با [[مرگ]] اسماعيل دوم، بزرگان كشور، محمد ميرزا را كه در آن زمان در شيراز بود، فراخوانده و در 25 [[رمضان]] سال 985 ق. وي را به حكومت رسانيدند. او در دوم [[شوال]] همان سال وارد قزوين شد و به لقب خدابنده ملقب گرديد.<ref> تاريخ ايران زمين، ص 273.</ref>
+
در سال ۹۹۳ ق. در طغیان امرای ترکمن و تکلو، علیه شاه محمد و پسرش حمزه میرزا، قاضی احمد در میدان نبرد صایین قلعه، در پای علم حمزه میرزا (پسر سلطان محمد خدابنده) ایستاده بود و برای پیروزی او سوره انّا فتحنا و ادعیه مأثوره می‌‌خواند. حمزه میرزا این فتنه را خاموش کرد. در سال ۹۹۴ ق، قاضی احمد به وزارت شهر [[قم]] و توابع آن منصوب شد. اندکی از پذیرش این مقام توسط وی نگذشته بود که طوفان ناامنی، آسمان ایران را تحت تأثیر قرار داد و در گیرودار آشوب‌های داخلی و طغیان امرای قزلباش، ترکمن‌ها شهر قم را مورد یورش خویش قرار دادند. قاضی احمد حفاظت یکی از دروازه‌های شهر قم، به نام «نارین قلعه» را برعهده داشت و با کمک نظامیان و بسیج مردم، مانع نفوذ دشمن به داخل شهر گردید.<ref> همان، ص ۵۳۶، ۶۱۵ و ۵۳۶.</ref>
  
در زمان شاه محمد خدابنده، قاضي احمد وزارت شاه غازي مستوفي الممالك را داشت و سپس به وزارت اردوغدي خليفه و مميزي بلوكات ري و ورامين شد. در سال 988 ق. استيفاي دفتر شرعيات، با وزارت ديوان الصداره به او واگذار گرديد.<ref> خلاصة التواريخ، ص 520، 524 و 536.</ref>
+
سرانجام حمزه میرزا بر اثر توطئه سران قزلباش در هشتم [[ذی الحجه]] سال ۹۹۴ ق. به دست دلاک جوانی موسوم به خداوردی، در حوالی گنجه آذربایجان کشته شد. سردارانی که در ارتکاب این قتل دست داشتند، برادر دیگرش ابوطالب میرزا را نامزد حکومت کردند و همراه با نعش حمزه میرزا از گنجه به اردبیل، سپس به قزوین و از آنجا به اصفهان شتافتند؛ ولی چون شنیدند که عباس میرزا به یاری علی قلی خان شاملو و عباس میرزا به یاری مرشد قلی خان استاجلو و علیقلی خان شاملو در ماه ذی الحجه سال ۹۹۶ ق. به پادشاهی رسید و ملقب به بهادرخان گردید. با این برنامه به طور عملی، سلطان محمد خدابنده از قدرت برکنار شد. قاضی احمد در دستگاه جدید نیز مورد توجه بود و در سال ۹۹۹ ق. کتاب مهم تاریخی خود را به نام شاه عباس بزرگ (۱۰۳۸-۹۹۶ ق) به پایان برد.<ref> خاتمه کتاب خلاصة التواریخ.</ref> قاضی احمد در سال ۱۰۰۴ ق. در اردوی نظامی‌‌ بود و در دفع ازبکان کوشید. در سال ۱۰۰۵ ق. نیز منصب کلانتری به وی تفویض گردید.<ref> نامه آستان قدس رضوی، مقاله محمدتقی دانش‌پژو، ش ۳۶، ص ۱۱۷ و نیز خاتمه کتاب گلستان هنر.</ref>
  
در سال 993 ق. در طغيان امراي تركمن و تكلو، عليه شاه محمد و پسرش حمزه ميرزا، قاضي احمد در ميدان نبرد صايين قلعه، در پاي علم حمزه ميرزا (پسر سلطان محمد خدابنده) ايستاده بود و براي پيروزي او سوره انّا فتحنا و ادعيه مأثوره می‌‌خواند. حمزه ميرزا اين فتنه را خاموش كرد. در سال 994 ق، قاضي احمد به وزارت شهر [[قم]] و توابع آن منصوب شد. اندكي از پذيرش اين مقام توسط وي نگذشته بود كه طوفان ناامني، آسمان ايران را تحت تأثير قرار داد و در گيرودار آشوب‌هاي داخلي و طغيان امراي قزلباش، تركمن‌ها شهر قم را مورد يورش خويش قرار دادند. قاضي احمد حفاظت يكي از دروازه‌هاي شهر قم، به نام «نارين قلعه» را برعهده داشت و با كمك نظاميان و بسيج مردم، مانع نفوذ دشمن به داخل شهر گرديد.<ref> همان، ص 536، 615 و 536.</ref>
+
'''برکناری از منصب:'''
  
سرانجام حمزه ميرزا بر اثر توطئه سران قزلباش در هشتم [[ذی الحجه]] سال 994 ق. به دست دلاك جواني موسوم به خداوردي، در حوالي گنجه آذربايجان كشته شد. سرداراني كه در ارتكاب اين قتل دست داشتند، برادر ديگرش ابوطالب ميرزا را نامزد حكومت كردند و همراه با نعش حمزه ميرزا از گنجه به اردبيل، سپس به قزوين و از آنجا به اصفهان شتافتند؛ ولي چون شنيدند كه عباس ميرزا به ياري علي قلي خان شاملو و عباس ميرزا به ياري مرشد قلي خان استاجلو و عليقلي خان شاملو در ماه ذي الحجه سال 996 ق. به پادشاهي رسيد و ملقب به بهادرخان گرديد. با اين برنامه به طور عملي، سلطان محمد خدابنده از قدرت بركنار شد. قاضي احمد در دستگاه جديد نيز مورد توجه بود و در سال 999 ق. كتاب مهم تاريخي خود را به نام شاه عباس بزرگ (1038-996 ق) به پايان برد.<ref> خاتمه كتاب خلاصة التواريخ.</ref> قاضي احمد در سال 1004 ق. در اردوي نظامی‌‌ بود و در دفع ازبكان كوشيد. در سال 1005 ق. نيز منصب كلانتري به وي تفويض گرديد.<ref> نامه آستان قدس رضوي، مقاله محمدتقي دانش‌پژو، ش 36، ص 117 و نيز خاتمه كتاب گلستان هنر.</ref>
+
به سال ۱۰۰۷ ق. قاضی احمد در قزوین شغل دیوانی داشته است. در این سال بین او میرصدرالدین محمود، فرزند میرزا شرف جهان قزوینی اختلافی بروز کرد و با سعایت میرمحمد، قاضی احمد از کار برکنار گردید و به [[قم]] رفت. به نوشته وی در کتاب گلستان هنر، میر مذکور تذکرةالشعرایی ناقص تنظیم کرده بود و برای تکمیل و اهدای آن به شاه عباس می‌‌خواسته از کتاب قاضی احمد که در شرح شعرا بوده استفاده کند؛ ولی وی با تقاضایش موافقت نکرد و به همین سبب میرمحمد از او نزد شاه در حدی به مذمت و ملامت پرداخت که نظر شاه درباره‌اش عوض شد، به نحوی که وی را از شغل دیوانی عزل نمود.
  
'''ابرهاي تيره و تار'''
+
اگرچه این ماجرا موجب عزل قاضی احمد از مقام خود گشت ولی میرصدرالدین محمد گرفتار نفرین وی گردید و در [[ربیع الاول]] سال ۱۰۰۷ ق. مرد.<ref> گلستان هنر، ص ۹۷ و ۹۸.</ref> پس از این واقعه، قاضی احمد با خاطری رنجور قزوین را ترک کرد و شرح شکوه‌آمیز او در گلستان هنر از این رنجش حکایت دارد.
  
به سال 1007 ق. قاضي احمد در قزوين شغل ديواني داشته است. در اين سال بين او ميرصدرالدين محمود، فرزند ميرزا شرف جهان قزويني اختلافي بروز كرد و با سعايت ميرمحمد، قاضي احمد از كار بركنار گرديد و به [[قم]] رفت. به نوشته وي در كتاب گلستان هنر، مير مذكور تذكرةالشعرايي ناقص تنظيم كرده بود و براي تكميل و اهداي آن به شاه عباس می‌‌خواسته از كتاب قاضي احمد كه در شرح شعرا بوده استفاده كند؛ ولي وي با تقاضايش موافقت نكرد و به همين سبب ميرمحمد از او نزد شاه در حدي به مذمت و ملامت پرداخت كه نظر شاه درباره‌اش عوض شد، به نحوي كه وي را از شغل ديواني عزل نمود.
+
قاضی احمد پس از سال‌ها گوشه‌نشینی در «مسقط الرأس» از قم به قزوین رفت و در [[ماه محرم|محرم]] سال ۱۰۱۵ ق. با محمدامین عقیلی اردبیلی، خوشنویس معروف، ملاقات نمود و در این سفر از فیض ملاقات و درک محضر [[شیخ بهایی]] بهره‌مند گشت و به درک اجازه روایت از جانب او نایل شد.<ref> فهرست اسامی‌‌ و آثار خوشنویسان، ص ۶۵.</ref> از این تاریخ به بعد، از شرح زندگی قاضی احمد قمی ‌‌خبری در دست نیست.
  
اگرچه اين ماجرا موجب عزل قاضي احمد از مقام خود گشت ولي ميرصدرالدين محمد گرفتار نفرين وي گرديد و در [[ربيع الاول]] سال 1007 ق. مرد.<ref> گلستان هنر، ص 97 و 98.</ref> پس از اين واقعه، قاضي احمد با خاطري رنجور قزوين را ترك كرد و شرح شكوه‌آميز او در گلستان هنر از اين رنجش حكايت دارد.
+
==نویسندگی و تاریخ‌نگاری==
  
قاضي احمد پس از سال‌ها گوشه‌نشيني در «مسقط الرأس» از قم به قزوين رفت و در [[محرم]] الحرام سال 1015 ق. با محمدامين عقيلي اردبيلي، خوشنويس معروف، ملاقات نمود و در اين سفر از فيض ملاقات و درك محضر [[شيخ بهايی]] بهره‌مند گشت و به درك اجازه روايت از جانب او نايل شد.<ref> فهرست اسامی‌‌ و آثار خوشنويسان، ص 65.</ref> از اين تاريخ به بعد، از شرح زندگي قاضي احمد قمی ‌‌خبري در دست نيست.
+
قاضی احمد قمی‌‌ را تاریخ‌نگار منصف و کارگزار پرتلاش معرفی کرده‌اند. عالم محقق، مرحوم [[ملا احمد نراقی|ملا احمد نراقی،]] ضمن آن که صورت مکاتبه قاضی احمد قمی ‌‌به یکی از فضلای بلوک جاسب (در حوالی قم) را در کتاب خزائن خویش می‌‌آورد، در خاتمه آن می‌‌نویسد: تمام شد مکتوب حضرت افادت و افاضت پناه، حقایق و معارف آگاه، اعلم علما، قاضی احمد قمی.
  
'''مورخ آگاه'''
+
در این مکاتبه، وی خطاب به دانشمندی از اهل جاسب، این آبادی را به «طریق دارالمؤمنین قم» از اراضی طیبه و اماکن باشرافت معرفی می‌‌کند و سپس برخی از مشاهیر و رجال نامی‌ ‌و عده‌ای از صالحان و نیکوکاران جاسب را از نظر گذرانیده و به خصوص از آن‌هایی که نسل در نسل در آستان مقدس حضرت [[امام رضا]] علیه‌السلام مشغول خدمت و تلاش بوده‌اند سخن گفته است.<ref> خزائن، ملا احمد نراقی به تحقیق، تصحیح و تعلیق علامه حسن‌زاده آملی، ص ۵۱۸-۵۲۱.</ref>
  
قاضي احمد قمی‌‌ را تاريخ‌نگار منصف و كارگزار پرتلاش معرفي كرده‌اند. عالم محقق، مرحوم ملا احمد نراقي، ضمن آن كه صورت مكاتبه قاضي احمد قمی ‌‌به يكي از فضلاي بلوك جاسب (در حوالي قم) را در كتاب خزائن خويش می‌‌آورد، در خاتمه آن می‌‌نويسد: تمام شد مكتوب حضرت افادت و افاضت پناه، حقايق و معارف آگاه، اعلم علما، قاضي احمد قمي.
+
در سال‌هایی که قاضی احمد در [[مشهد]] توقف داشته یعنی سال‌های (۹۶۰-۹۸۵ ق)، وی علاوه بر آن که با اهل فضل و هنر حشر و نشر داشته بسیاری از آنان را شناسایی کرده و شرح حالشان را در کتاب گلستان هنر و نیز خلاصة التواریخ گردآورده است.
  
در اين مكاتبه، وي خطاب به دانشمندي از اهل جاسب، اين آبادي را به «طريق دارالمؤمنين قم» از اراضي طيبه و اماكن باشرافت معرفي می‌‌كند و سپس برخي از مشاهير و رجال نامی‌ ‌و عده‌اي از صالحان و نيكوكاران جاسب را از نظر گذرانيده و به خصوص از آن‌هايي كه نسل در نسل در آستان مقدس حضرت [[امام رضا]] عليه‌السلام مشغول خدمت و تلاش بوده‌اند سخن گفته است.<ref> خزائن، ملا احمد نراقي به تحقيق، تصحيح و تعليق علامه حسن‌زاده آملي، ص 518-521.</ref>
+
ساختار دینی [[ایران|ایران]] در عصر [[صفویه|صفوی]]، گذشته از [[اصفهان]] و مشهد، چند کانون مهم دیگر نیز داشت که یکی از آن‌ها [[قم]] بود. این شهر به دلیل وجود بارگاه [[حضرت معصومه]] علیهاالسلام و نیز اکثریت [[شیعه]] و وجود عالمان و مشاهیر معروف، از همان سال‌های آغازین فرمانروایی صفویان، به صورت یک پایگاه مهم فرهنگی و اجتماعی درآمد و از تحولات این عصر تأثیر پذیرفت. تکاپوی عالمان معروفی چون [[ملا محمد طاهر قمي|ملا محمدطاهر قمی‌‌]] و قاضی احمد قمی، در واقع مکمل فعالیت‌های عالمان اصفهان و در رأس آنان [[علامه مجلسی]] بود و در این راستا قاضی احمد قمی ‌‌نقش مهمی‌‌ را ایفا نمود.<ref> ر.ک: ساختار نهاد اندیشه دینی در ایران عصر صفوی، دکتر منصور صفت‌گل، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، ۱۳۸۱.</ref>
  
در سال‌هايي كه قاضي احمد در [[مشهد]] توقف داشته يعني سال‌هاي (960-985 ق) وي علاوه بر آن كه با اهل فضل و هنر حشر و نشر داشته بسياري از آنان را شناسايي كرده و شرح حالشان را در كتاب گلستان هنر و نيز خلاصة التواريخ گردآورده است.
+
قاضی احمد قمی ‌‌در زمان فوت شاه طهماسب بیست سال داشت و با توجه به اشتغال او در رشته‌های مختلف دیوانی و علاقه‌اش به علم و هنر، تاریخ‌نویسی و احاطه به حوادث سیاسی اجتماعی، توانسته است حوادث زمان خویش را با نوعی بصیرت و استقلال بنویسد. او در نگارش‌نامه‌های اداری و مراسلات سیاسی تبحر داشت. وی تعداد زیادی نامه و منشور به زبان فارسی، ترکی و عربی فراهم آورد که اغلب آن‌ها به عنوان سند، اعتبار تاریخی دارند. از نامه‌های مفصل او، نوشته پندآمیزی است به عربی که امیر عبدالوهاب نقیب سفیر شاه اسماعیل - که برای تهنیت و تعزیت سلطان سلیم پادشاه عثمانی به استانبول رفته بود برای اولاد خود نوشته و جوابی است که فرزندان، برایش فرستاده‌اند.<ref> خلاصةالتواریخ، ص ۹۱-۱۰۴.</ref>
  
ساختار ديني ايران در عصر صفوي، گذشته از اصفهان و مشهد، چند كانون مهم ديگر نيز داشت كه يكي از آن‌ها [[قم]] بود. اين شهر به دليل وجود بارگاه [[حضرت معصومه]] عليهاالسلام و نيز اكثريت [[شيعه]] و وجود عالمان و مشاهير معروف، از همان سال‌هاي آغازين فرمانروايي صفويان، به صورت يك پايگاه مهم فرهنگي و اجتماعي درآمد و از تحولات اين عصر تأثير پذيرفت. تكاپوي عالمان معروفي چون ملا محمدطاهر قمی‌‌ و قاضي احمد قمي، در واقع مكمل فعاليت‌هاي عالمان اصفهان و در رأس آنان [[علامه مجلسی]] بود و در اين راستا قاضي احمد قمی ‌‌نقش مهمی‌‌ را ايفا نمود.<ref> ر.ك: ساختار نهاد انديشه ديني در ايران عصر صفوي، دكتر منصور صفت‌گل، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، تهران، 1381.</ref>
+
دیگری، نامه مفصلی است از سوی شاه طهماسب، خطاب به سلطان سلیم دوم، پادشاه عثمانی که قاضی احمد در تنظیم آن دخالت داشته است. این نامه، گرچه برای تبریک و تسلیت فرستاده شده؛ اما جنبه‌های جالب و آموزنده‌ای در معرفی اوضاع و احوال اجتماعی و فرهنگی زمان صفویه دارد. با این که قاضی احمد همچون بسیاری از وقایع نگاران از کارگزاران مهم حکومتی بوده و در دستگاه دولت صفوی سمت‌های گوناگونی را عهده‌دار بوده است و با این وصف باید به تملق‌گویی و خوش آمد فرمانروایان بپردازد و از کارنامه آنان دفاع کند؛ در مواردی که خلاف می‌‌دیده، به انتقاد می‌‌پرداخته و از برخی خلافکاری‌ها و رفتارهای نامطلوب پرده برمی‌‌داشته است. وی سرکردگان قزلباش را به دلیل اعمال وحشیانه که منجر به ناامنی و آشوب در سرزمین ایران گردیده محکوم می‌‌نماید.
  
قاضي احمد قمی ‌‌در زمان فوت شاه طهماسب. بيست سال داشت و با توجه به اشتغال او در رشته‌هاي مختلف ديواني و علاقه‌اش به علم و هنر، تاريخ‌نويسي و احاطه به حوادث سياسي اجتماعي، توانسته است حوادث زمان خويش را با نوعي بصيرت و استقلال بنويسد. او در نگارش‌نامه‌هاي اداري و مراسلات سياسي تبحر داشت. وي تعداد زيادي نامه و منشور به زبان فارسي، تركي و عربي فراهم آورد كه اغلب آن‌ها به عنوان سند، اعتبار تاريخي دارند. از نامه‌هاي مفصل او، نوشته پندآميزي است به عربي كه امير عبدالوهاب نقيب سفير شاه اسماعيل - كه براي تهنيت و تعزيت سلطان سليم پادشاه عثماني به استانبول رفته بود براي اولاد خود نوشته و جوابي است كه فرزندان، برايش فرستاده‌اند.<ref> خلاصةالتواريخ، ص 91-104.</ref>
+
وی عده‌ای از حاکمان را به دلیل جنایت و ظلم بر علیه مردم مظلوم به بار ملامت و شمامت گرفته و از فساد و تباهی برخی که ادعای فضل و دانش دارند و در کسوت قضاوت، حق را زیر پا می‌‌نهند، با تأسف سخن می‌‌گوید. این صراحت و صداقت در بیان وقایع و حقایق، وی را به عنوان مورخی معتبر و مورد اعتماد قرار داده است.<ref> همان، ص ۱۷۷-۱۷۹، ۴۶۱-۴۶۶، ۵۶۰، ۱۶۹-۲۸۶.</ref>
  
ديگري، نامه مفصلي است از سوي شاه طهماسب، خطاب به سلطان سليم دوم، پادشاه عثماني كه قاضي احمد در تنظيم آن دخالت داشته است. اين نامه، گرچه براي تبريك و تسليت فرستاده شده؛ اما جنبه‌هاي جالب و آموزنده‌اي در معرفي اوضاع و احوال اجتماعي و فرهنگي زمان صفويه دارد. با اين كه قاضي احمد همچون بسياري از وقايع نگاران از كارگزاران مهم حكومتي بوده و در دستگاه دولت صفوي سمت‌هاي گوناگوني را عهده‌دار بوده است و با اين وصف بايد به تملق‌گويي و خوش آمد فرمانروايان بپردازد و از كارنامه آنان دفاع كند؛ در مواردي كه خلاف می‌‌ديده، به انتقاد می‌‌پرداخته و از برخي خلافكاري‌ها و رفتارهاي نامطلوب پرده برمی‌‌داشته است. وي سركردگان قزلباش را به دليل اعمال وحشيانه كه منجر به ناامني و آشوب در سرزمين ايران گرديده محكوم می‌‌نمايد.
+
از زمان روی کار آمدن سلطان محمد خدابنده، قاضی احمد، با شجاعت تمام و برحسب وظیفه، در غالب لشکرکشی‌های پادشاه و فرزندش حمزه میرزا، همراه اردو بوده است. او اشاره می‌‌کند در جنگ بین علی قلی خان شاملو و سپاهیان شاهی حضور داشته و در قتل عام فجیع سبزوار توسط سردمداران قزلباش از نزدیک شاهد این جنایت بوده است. در مبارزه بین ولی خان ترکمن و سپاه محمدشاه در کاشان می‌‌کوشید این شهر را از گزند هجوم آن یاغیان حفظ کند و دروازه‌هایش را استوار نماید.<ref> خلاصةالتواریخ، ص ۵۵۴، ۵۵۵ و ۶۱۱.</ref>
  
وي عده‌اي از حاكمان را به دليل جنايت و ظلم بر عليه مردم مظلوم به بار ملامت و شمامت گرفته و از فساد و تباهي برخي كه ادعاي فضل و دانش دارند و در كسوت قضاوت، حق را زير پا می‌‌نهند، با تأسف سخن می‌‌گويد. اين صراحت و صداقت در بيان وقايع و حقايق، وي را به عنوان مورخي معتبر و مورد اعتماد قرار داده است.<ref> همان، ص 177-179، 461-466، 560، 169-286.</ref>
+
==شاگردان ==
  
از زمان روي كار آمدن سلطان محمد خدابنده، قاضي احمد، با شجاعت تمام و برحسب وظيفه، در غالب لشكركشي‌هاي پادشاه و فرزندش حمزه ميرزا، همراه اردو بوده است. او اشاره می‌‌كند در جنگ بين علي قلي خان شاملو (لله عباس ميرزا) و سپاهيان شاهي حضور داشته و در قتل عام فجيع سبزوار توسط سردمداران قزلباش از نزديك شاهد اين جنايت بوده است. در مبارزه بين ولي خان تركمن و سپاه محمدشاه در كاشان می‌‌كوشيد اين شهر را از گزند هجوم آن ياغيان حفظ كند و دروازه‌هايش را استوار نمايد.<ref> خلاصةالتواريخ، ص 554، 555 و 611.</ref>
+
'''<I>۱. اسکندر بیک منشی:</I>'''
  
'''شاگردان'''
+
بزرگترین مورخ عصر صفوی در قرن یازدهم هجری، اسکندربیک ترکمن ملقب به منشی، از عشایر ترکمن آذربایجان بوده است. تولد او را در سال ۹۶۸ ق. دانسته‌اند. او نخست، جزو نگهبانان شاهی بود و سپس در دستگاه مرکزی حکومت شاه عباس خدمت کرد.<ref> تاریخ نگاری عصر صفویه و شناخت منابع و مآخذ، دکتر جهانبخش ثواقب، ص ۵۹.</ref> وی شاگرد قاضی احمد قمی ‌‌بوده و با کمک وی، فن انشا و تحریر کتاب‌ها و احکام دولتی را آموخته است و شگفت این که اسکندر بیک در سراسر کتاب خود، نامی ‌‌از استادش نبرده و حق شاگردی را ادا نکرده است. این رباعی که قاضی احمد آن را در تمجید از شاگرد مذکور خود سروده، اشاره ظریفی به حقوق او بر گردن دیگران دارد.
  
'''<I>1. اسكندر بيك منشي:</I>'''
+
هر رند که در مطبعه مسکن دارد * بویی ز من سوخته خرمن دارد
  
بزرگترين مورخ عصر صفوي در قرن يازدهم هجري، اسكندربيك تركمن ملقب به منشي، از عشاير تركمن آذربايجان بوده است. تولد او را در سال 968 ق. دانسته‌اند. او نخست، جزو نگهبانان شاهي بود و سپس در دستگاه مركزي حكومت شاه عباس خدمت كرد.<ref> تاريخ نگاري عصر صفويه و شناخت منابع و مآخذ، دكتر جهانبخش ثواقب، ص 59.</ref> وي شاگرد قاضي احمد قمی ‌‌بوده و با كمك وي، فن انشا و تحرير كتاب‌ها و احكام دولتي را آموخته است و شگفت اين كه اسكندر بيك در سراسر كتاب خود، نامی ‌‌از استادش نبرده و حق شاگردي را ادا نكرده است. اين رباعي كه قاضي احمد آن را در تمجيد از شاگرد مذكور خود سروده، اشاره ظريفي به حقوق او بر گردن ديگران دارد.
+
هر جا که سیه گلیم و آشفته دلی است * شاگرد من است و خرقه از من دارد<ref> گلستان هنر، ص ۵۴-۵۵؛ مقدمه دکتر اشراقی خلاصةالتواریخ، ص ۱۳ و ۲۳.</ref>
  
هر رند كه در مطبعه مسكن دارد × بويي ز من سوخته خرمن دارد
+
اسکندربیک در خدمت شاه طهماسب بسر می‌‌برد و در بسیاری از جنگ‌ها همراهش بود. وی بعد از شاه طهماسب به خدمت محمد خدابنده پیوست. کتاب معروفش، [[عالم آرای عباسی|عالم آرای عباسی]] است، که یک سال بعد از وفات شاه طهماسب، آن را به پایان رسانیده است. او در نگارش این اثر، به طور کامل از کتاب خلاصة التواریخ استفاده نموده و چون خود از رؤسای لشکری به شمار می‌‌رفت، اطلاعاتی که در مورد جنگ‌ها داده، قابل توجه است. اصل کتاب، تاریخ عام بوده و ظاهراً در دوازده جلد؛ اما آنچه از آن باقی مانده عبارت است از مجلد اخیر آن که مشتمل بر تاریخ حوادث بین آغاز سلطنت شاهرخ تیموری تا پایان عهد شاه اسماعیل دوم صفوی و نیز اطلاعات سودمندی در باب سلاطین روم و خوانین ازبک و خاقانان چغتای است.<ref> تاریخ ایران بعد از اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص ۵۳.</ref>
  
هر جا كه سيه گليم و آشفته دلي است × شاگرد من است و خرقه از من دارد.<ref> گلستان هنر، ص 54-55؛ مقدمه دكتر اشراقي خلاصةالتواريخ، ص 13 و 23.</ref>
+
مؤلف تاریخ عالم آرای عباسی در نوشتن مباحث تاریخی کتاب خود، به ویژه حوادث قرن دهم، علاوه بر استفاده از خلاصة التواریخ از منابع دیگر چون احسن التواریخ، حبیب السیر، تاریخ طبرستان، تاریخ اکبری، تاریخ نگارستان و روضة الصفا استفاده کرده است. مشاهدات مؤلف در خصوص برخی وقایع و حوادث، برجستگی و امتیاز این کتاب را بالا برده و تاریخ عالم آرای، حتی در زمان خود مؤلف، مورد توجه قرار گرفت و به طور رسمی ‌‌به وی پیشنهاد شد که ذیلی بدان بنویسد و وقایع پنج سال اول سلطنت شاه صفی را به نگارش درآورد؛ اما اجل به وی مهلت نداد و در سال ۱۰۴۳ ق. درگذشت.<ref> تاریخ نگاری عصر صفوی، ص ۶۱؛ ذیل تاریخ عالم آرای عباسی، مقدمه مصحح (سیهلی خوانساری).</ref>
  
اسكندربيك در خدمت شاه طهماسب بسر می‌‌برد و در بسياري از جنگ‌ها همراهش بود. وي بعد از شاه طهماسب به خدمت محمد خدابنده پيوست. كتاب معروفش، عالم آراي عباسي است، كه يك سال بعد از وفات شاه طهماسب، آن را به پايان رسانيده است. او در نگارش اين اثر، به طور كامل از كتاب خلاصة التواريخ استفاده نموده و چون خود از رؤساي لشكري به شمار می‌‌رفت، اطلاعاتي كه در مورد جنگ‌ها داده، قابل توجه است. اصل كتاب، تاريخ عام بوده و ظاهراً در دوازده جلد؛ اما آنچه از آن باقي مانده عبارت است از مجلد اخير آن كه مشتمل بر تاريخ حوادث بين آغاز سلطنت شاهرخ تيموري تا پايان عهد شاه اسماعيل دوم صفوي و نيز اطلاعات سودمندي در باب سلاطين روم و خوانين ازبك و خاقانان چغتاي است.<ref> تاريخ ايران بعد از اسلام، دكتر عبدالحسين زرين كوب، ص 53.</ref>
+
'''<I>۲. حمزه میرزا:</I>'''
  
مؤلف تاريخ عالم آراي عباسي در نوشتن مباحث تاريخي كتاب خود، به ويژه حوادث قرن دهم، علاوه بر استفاده از خلاصة التواريخ از منابع ديگر چون احسن التواريخ، حبيب السير، تاريخ طبرستان، تاريخ اكبري، تاريخ نگارستان و روضة الصفا استفاده كرده است. مشاهدات مؤلف در خصوص برخي وقايع و حوادث، برجستگي و امتياز اين كتاب را بالا برده و تاريخ عالم آراي، حتي در زمان خود مؤلف، مورد توجه قرار گرفت و به طور رسمی ‌‌به وي پيشنهاد شد كه ذيلي بدان بنويسد و وقايع پنج سال اول سلطنت شاه صفي را به نگارش درآورد؛ اما اجل به وي مهلت نداد و در سال 1043 ق. درگذشت.<ref> تاريخ نگاري عصر صفوي، ص 61؛ ذيل تاريخ عالم آراي عباسي، مقدمه مصحح (سيهلي خوانساري).</ref>
+
یکی از فرزندان شاه طهماسب اسماعیل، میرزا حمزه نام داشت که بعد از مرگ پدر، در سال ۹۸۴ ق. زمام امور را بدست گرفت. دوران حکومت او بسیار کوتاه و حدود یکسال بود. با درگذشت او، برادرش محمد میرزا روی کار آمد. در زمان وی که به سلطان محمد خدابنده معروف گشت، سلطان مرادخان ثالث عثمانی، یکی از سرداران خود به نام عثمان پاشا را در سال ۹۸۶ ق. به شروان و قراباغ فرستاد و آن نواحی را فتح کرد. سلطان محمد، فرزند بزرگتر خود را که در دلیری و شهامت شهره بود، با سپاه فراوانی به دفع عثمانیان فرستاد. این جوان کسی جز حمزه میرزا (۹۹۴-۹۷۴ ق) نبود.
  
'''<I>2. حمزه ميرزا:</I>'''
+
حمزه میرزا در دوران نوجوانی و جوانی از پرورش‌های پرمایه قاضی احمد قمی ‌‌بهره‌مند بود و تحت تربیت وی، به کمالات انسانی و فضایل آراسته گردید.
  
يكي از فرزندان شاه طهماسب اسماعيل، ميرزا حمزه نام داشت كه بعد از مرگ پدر، در سال 984 ق. زمام امور را بدست گرفت. دوران حكومت او بسيار كوتاه و حدود يكسال بود. با درگذشت او، برادرش محمد ميرزا روي كار آمد. در زمان وي كه به سلطان محمد خدابنده معروف گشت، سلطان مرادخان ثالث عثماني، يكي از سرداران خود به نام عثمان پاشا را در سال 986 ق. به شروان و قراباغ فرستاد و آن نواحي را فتح كرد. سلطان محمد، فرزند بزرگتر خود را كه در دليري و شهامت شهره بود، با سپاه فراواني به دفع عثمانيان فرستاد. اين جوان كسي جز حمزه ميرزا (994-974 ق) نبود.
+
'''<I>۳. فاضلی اهل جاسب:</I>'''
  
حمزه ميرزا در دوران نوجواني و جواني از پرورش‌هاي پرمايه قاضي احمد قمی ‌‌بهره‌مند بود و تحت تربيت وي، به كمالات انساني و فضايل آراسته گرديد.
+
ظاهراً قاضی احمد قمی ‌‌در اواخر زندگی آن قدر تحت فشار بوده که حتی شاگردان از این که خود را پرورش یافته وی معرفی کنند، هراس داشته‌اند. از این جهت دسترسی یافتن به حداقل اسامی ‌‌کسانی که از مکتب او استفاده کرده‌اند، کار دشواری به نظر می‌‌رسد. قاضی احمد در برخی مکتوبات، به ارتباط افرادی از مشاهیر عصر صفوی با او اشاره نموده است. وی در نامه‌ای به یکی از فرزندان فردی فاضل از اهل جاسب می‌‌نویسد: والد مرحوم... همواره به زیارت این بیچاره‌ گاهی که در این صوب با صواب توقف داشت آمدی و مراسم خیر و یاد آشنایی و روابط همسایگی را منظور می‌‌داشت به مقتضای الولدالرشید تقیدی بآبائه الحر اگر عمل فرمایید ثمره دنیا و [[آخرت]] خواهید یافت و خیرها خواهید ساخت و سپس طی یک [[رباعی|رباعی]] اشاره می‌‌کند که پدرش شاگرد وی بوده است.<ref> خزائن، ص ۵۲۰ و ۵۲۱؛ تاریخ قم، محمدحسین ناصرالشریعه، ص ۱۷۱.</ref>
  
محمد خدابنده اميدوار بود كه فرزند صالحش، پس از وي زمام امور را بدست گيرد، لذا برخي مأموريت‌هاي سياسي و نظامی‌‌ را به عهده وي می‌‌گذاشت. در سال 989 ق. علي‌قلي خان شاملو و ايل او، سر از اطاعت سلطان محمد خدابنده سرباز زدند و خطبه و سكه به نام عباس ميرزا، فرزند ديگر خدابنده، كه در آن موقع در هرات حكومت می‌‌كردند، زدند.
+
==آثار و تألیفات==
  
در اين حال حمزه ميرزا براي دفع فتنه مذكور به [[خراسان]] فرستاده شد و با دفع آن، همراه پدرش در سال 991 ق. براي تسخير هرات رفت. حمزه ميرزا كه همراه پدر بود، در محاصره هرات پافشاري كرد. پس از مذاكره صلح، دو برادر قرار گذاشتند تا پدرشان در قيد حيات است از ادعاي سلطنت خودداري كنند و خراسان و هرات، تحت حكومت عباس ميرزا بماند و [[عراق]] در دست حمزه ميرزا. سپس حمزه ميرزا براي دفع عثمان پاشا به آذربايجان رفت. وي شكست خورد و به كردستان گريخت. لشكريان حمزه ميرزا در دو فتح درخشان در آذربايجان برتركان فائق آمدند؛ اما متأسفانه در هشتم [[ذی الحجه]]‌ سال 994 ق. با نقشه شوم سران قزلباش حمزه ميرزا كشته شد.
+
'''''۱. خلاصة التواریخ:'''''
  
قاضي احمد قمی ‌‌در كتاب خود، فاجعه به قتل رسيدن اين دست پرورده خود را با حالتي سوزناك به رشته تحرير درآورده است.<ref> تاريخ ايران زمين، ص 273-274؛ خلاصةالتواريخ، ص 844 و 870.</ref> امراي ابوطالب ميرزا (برادر حمزه ميرزا) كه در اين خونريزي دخالت داشتند، همراه با اسماعيل قلي خان و علي‌قلي‌خان ولدبيك و جماعتي ديگر كه قصد سركشي و بلوا داشتند، توسط شاه عباس به قصاص رسيدند و اموالشان ضبط گرديد.<ref> از شيخ صفي تا شاه صفي، ص 133؛ هشت الهفت، دكتر محمدابراهيم باستاني پاريزي، ص 623 و 624.</ref>
+
مهمترین و مفصل‌ترین نوشتار قاضی احمد قمی ‌‌که از اعتبار و اتقان ویژه‌ای برخوردار است، کتابی به نام [[خلاصة التواریخ|خلاصة التواریخ]] است. این کتاب، تاریخ [[صفویه]]، از روزگار [[شیخ صفی الدین اردبیلی|شیخ صفی‌الدین اردبیلی]] - نیمه هشتم هجری قمری - تا اوایل قرن یازدهم هجری قمری مقارن با نخستین سال‌های سلطنت شاه عباس اول را دربر می‌‌گیرد. در واقع این کتاب مجلد پنجم از یک اثر تاریخی مفصل مشتمل بر تاریخ عمومی ‌‌[[ایران|ایران]] است که مؤلف، چهار مجلد آن را به تاریخ بشر؛ از [[حضرت آدم علیه السلام|آدم]] تا روی کار آمدن صفویه اختصاص داده و پنجمین جلد، به تاریخ عصر صفوی اختصاص دارد؛ اما از مجلدات چهارگانه، چیزی باقی نمانده و تنها آخرین جلد در چندین نسخه وجود دارد.<ref> الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج ۷، ص ۲۲۳؛ فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، ج ۶، ص ۵۴۲؛ فهرست نسخه‌های خطی فارسی، علی‌نقی منزوی، ج ۱، ص ۴۳۱۹-۴۳۱۸؛ تاریخ تذکره‌های فارسی، احمد گلچین معانی، ج ۲، ص ۶۰۶-۶۱۴؛ ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری، ترجمه یو.ل. برگل، ج ۱، ص ۱۰۷۳.</ref>
  
'''<I>3. فاضلي اهل جاسب:</I>'''
+
خلاصة التواریخ در حقیقت یک واقعه‌نگاری است و حوادث سیصد سال تاریخ ایران را از سده هشتم تا یازدهم هجری بیان می‌‌کند. حوادثی که منجر به تأسیس دولت صفوی و استقرار آن به عنوان یک قدرت سیاسی اجتماعی متمرکز بر اساس مذهب [[تشیع]] گردید.<ref> تاریخ‌نگاری عصر صفوی، ص ۴۷.</ref>
  
ظاهراً قاضي احمد قمی ‌‌در اواخر زندگي آن قدر تحت فشار بوده كه حتي شاگردان از اين كه خود را پرورش يافته وي معرفي كنند، هراس داشته‌اند. از اين جهت دسترسي يافتن به حداقل اسامی ‌‌كساني كه از مكتب او استفاده كرده‌اند، كار دشواري به نظر می‌‌رسد. قاضي احمد در برخي مكتوبات، به ارتباط افرادي از مشاهير عصر صفوي با او اشاره نموده است. وي در نامه‌اي به يكي از فرزندان فردي فاضل از اهل جاسب می‌‌نويسد: والد مرحوم... همواره به زيارت اين بيچاره‌ گاهي كه در اين صوب با صواب توقف داشت آمدي و مراسم خير و ياد آشنايي و روابط همسايگي را منظور می‌‌داشت به مقتضاي الولدالرشيد تقيدي بآبائه الحر اگر عمل فرماييد ثمره دنيا و [[آخرت]] خواهيد يافت و خيرها خواهيد ساخت و سپس طي يك رباعي اشاره می‌‌كند كه پدرش شاگرد وي بوده است.<ref> خزائن، ص 520 و 521؛ تاريخ [[قم]]، محمدحسين ناصرالشريعه، ص 171.</ref>
+
قاضی احمد قمی ‌‌در مقدمه این کتاب، نام چند تن از مورخان را که از پیشروان او بوده‌اند آورده است که عبارتند از: امیر سلطان ابراهیم امینی هروی، میریحیی سیفی قزوینی، میر محمود ولد، میرخواند هروی، مولانا حیاتی تبریزی، قاضی احمد غفاری و حسن بیک روملو. وی می‌‌افزاید: بعد از درگذشت این مورخان، کسی پیرامون نگارش وقایع زمان خود اقدام نکرده است و ناگزیر، خودش برای تألیف چنین تاریخی، اقدام به نوشتن مجلد پنجم کرده است.<ref> خلاصةالتواریخ، ص ۱.</ref> البته در جای دیگری، از جلد ششم این کتاب یاد می‌‌نماید که در دسترس ما نیست.<ref> گلستان هنر، چاپ تهران، ص ۱۰۷ و ۱۱۸.</ref>
  
'''نوشتار باارزش'''
+
از این مقدمه برمی‌‌آید که مؤلف پس از اتمام مجلدات چهارگانه که دوازده سال به طول انجامیده، ظاهراً در سال ۹۸۴ ق. به تشویق شاه اسماعیل دوم، تصمیم گرفته به سبک کتاب مطلع السعدین کمال‌الدین عبدالرزاق سمرقندی که شامل وقایع دوران ابوسعید مغول تا ابوسعید گورکانی است، کتابی در تاریخ صفویه تألیف کند؛ اما حوادث زمان و گرفتاری‌های ناشی از همراهی او با اردوهای نظامی‌‌ و مشکلات فراوان دیگر و نبودن یک صاحب دولت که او را در انجام این کار یاری دهد، تصمیم وی را با موانعی جدی مواجه ساخته است. با این همه، وی با اهتمام و تلاش خود موفق گردید که کتاب خلاصة التواریخ را در سال ۹۹۹ ق. به اتمام رساند و آن را به شاه عباس تقدیم کند.
  
مهمترين و مفصل‌ترين نوشتار قاضي احمد قمی ‌‌كه از اعتبار و اتقان ويژه‌اي برخوردار است، كتابي به نام خلاصة التواريخ است. اين كتاب، تاريخ صفويه، از روزگار شيخ صفي‌الدين اردبيلي - نيمه هشتم هجري قمري - تا اوايل قرن يازدهم هجري قمري مقارن با نخستين سال‌هاي سلطنت شاه عباس اول را دربر می‌‌گيرد. در واقع اين كتاب مجلد پنجم از يك اثر تاريخي مفصل مشتمل بر تاريخ عمومی ‌‌ايران است كه مؤلف، چهار مجلد آن را به تاريخ بشر؛ از آدم تا روي كار آمدن صفويه اختصاص داده و پنجمين جلد، به تاريخ عصر صفوي اختصاص دارد؛ اما از مجلدات چهارگانه، چيزي باقي نمانده و تنها آخرين جلد در چندين نسخه وجود دارد.<ref> الذريعه الي تصانيف الشيعه، شيخ [[آقا بزرگ تهرانی]]، ج 7، ص 223؛ فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، به كوشش محمدتقي دانش‌پژوه، ج 6، ص 542؛ فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي، علي‌نقي منزوي، ج 1، ص 4319-4318؛ تاريخ تذكره‌هاي فارسي، احمد گلچين معاني، ج 2، ص 606-614؛ ادبيات فارسي بر مبناي تأليف استوري، ترجمه يو.ل. برگل، ج 1، ص 1073.</ref>
+
مؤلف در آغاز و انجام این اثر وعده داده است. نسخه دیگری در حوادث هر سال دوران شاه عباس بنویسد؛<ref> خلاصةالتواریخ، ص ۲ و ۳ و نیز ص آخر متن اصلی.</ref> اما به درستی نمی‌‌دانیم در این کار توفیق یافته یا خیر. احتمال می‌‌رود مطالب اضافی خلاصةالتواریخ نسخه برلین - مربوط به وقایع بین سال‌های ۹۹۹ تا ۱۰۰۱ ق. - آغاز همان بخش باشد که مؤلف وعده آن را داده. دلیل این احتمال هم این است که مؤلف در امور اداری، اجتماعی و سیاسی دولت صفویه مسئولیت‌های مهمی ‌‌داشته و از نظر استعداد و مهارت‌های نویسندگی و توانایی‌های ذوقی، در وضع مطلوبی بوده و با توجه به دسترسی به منابع تاریخ معاصر، حوادث نزدیک به زمان خود را با شیوه‌ای شیوا و دقیق، مفصل‌تر نوشته است.  
  
خلاصة التواريخ در حقيقت يك واقعه‌نگاري است و حوادث سيصد سال تاريخ ايران را از سده هشتم تا يازدهم هجري بيان می‌‌كند. حوادثي كه منجر به تأسيس دولت صفوي و استقرار آن به عنوان يك قدرت سياسي اجتماعي متمركز بر اساس مذهب تشيع گرديد.<ref> تاريخ‌نگاري عصر صفوي، ص 47.</ref>
+
و در برخی وقایع، خود ناظر و شاهد بوده است. این دقت در نگارش گزارش‌ها با تفصیل بیشتر به چشم می‌‌خورد؛ اما برای نوشتن تاریخ زمان‌های دورتر، از همان مدارکی بهره جسته که مورخان متقدمش، از آنها استفاده کرده‌اند. به همین دلیل بخش نخستین کتابش که تاریخ قبل از شکل گرفتن دولت صفوی است به اختصار نگارش یافته و از تشکیل حکومت صفوی به بعد، وقایع با جزئیات و تشریح و تفصیل بیشتری آمده است.
  
قاضي احمد قمی ‌‌در مقدمه اين كتاب، نام چند تن از مورخان را كه از پيشروان او بوده‌اند آورده است كه عبارتند از: امير سلطان ابراهيم اميني هروي، ميريحيي سيفي قزويني، مير محمود ولد، ميرخواند هروي، مولانا حياتي تبريزي، قاضي احمد غفاري و حسن بيك روملو. وي می‌‌افزايد: بعد از درگذشت اين مورخان، كسي پيرامون نگارش وقايع زمان خود اقدام نكرده است و ناگزير، خودش براي تأليف چنين تاريخي، اقدام به نوشتن مجلد پنجم كرده است.<ref> خلاصةالتواريخ، ص 1.</ref> البته در جاي ديگري، از جلد ششم اين كتاب ياد می‌‌نمايد كه در دسترس ما نيست.<ref> گلستان هنر، چاپ تهران، ص 107 و 118.</ref>
+
عنوان گذاری و تقسیم مطالب کتاب از آغاز تا پایان حکومت شاه اسماعیل، اول بر اساس نام مشایخ سلسله و یا حوادث مهم قرار گرفته و از دوران شاه طهماسب به بعد بر اساس سال‌های فرمانروایی حکام تدوین یافته است. وی بدون آن که به تحلیل قضایا بپردازد، شرح جنگ‌های خارجی صفویه را به تفصیل بیان کرده؛ اما او نه تنها به عنوان یک واقع‌نگار، بلکه نظر به اعتقاد مذهبی و آگاهی‌های وی در خصوص ادبیات و مباحث هنری، مباحث متنوعی را در این زمینه‌ها، در کتاب خود آورده است. زندگی قاضی احمد، به عنوان یک کارگزار عالی رتبه و با مشاغل گوناگون دولتی و معاشرت با اهل علم و فضل و شاعران و هنرمندان سبب شده تا وی اخبار وسیعی در زمینه‌های گوناگون بدست آورد و با نگرش علمی‌‌ و ادبی و نیز لحن انتقادی به ارزیابی وقایع بپردازد.
  
از اين مقدمه برمی‌‌آيد كه مؤلف پس از اتمام مجلدات چهارگانه كه دوازده سال به طول انجاميده، ظاهراً در سال 984 ق. به تشويق شاه اسماعيل دوم، تصميم گرفته به سبك كتاب مطلع السعدين كمال‌الدين عبدالرزاق سمرقندي كه شامل وقايع دوران ابوسعيد مغول تا ابوسعيد گوركاني است، كتابي در تاريخ صفويه تأليف كند؛ اما حوادث زمان و گرفتاري‌هاي ناشي از همراهي او با اردوهاي نظامی‌‌ و مشكلات فراوان ديگر و نبودن يك صاحب دولت كه او را در انجام اين كار ياري دهد، تصميم وي را با موانعي جدي مواجه ساخته است. با اين همه، وي با اهتمام و تلاش خود موفق گرديد كه كتاب خلاصة التواريخ را در سال 999 ق. به اتمام رساند و آن را به شاه عباس تقديم كند.
+
در این کتاب، شرح حال اجمالی عالمان [[شیعه|شیعه]] که در تحکیم و استقرار مذهب تشیع در ایران نقش مؤثری داشته‌اند، دیده می‌‌شود که دیگر آثار دوره صفوی، کمتر از این امتیاز برخوردارند. علاقه وی به علم و هنر، در وقایع نگاری، به طور کامل از مضامین کتاب هویداست. متن کتاب، دارای اشعار فراوانی است که برخی از آن‌ها ارزش ادبی دارند. نویسنده تعداد قابل توجهی نامه و نوشته در خلاصة التواریخ آورده است که اعتبار تاریخی دارند.<ref> مقدمه دکتر احسان اشراقی بر خلاصةالتواریخ، ص ۱۶-۱۹.</ref>
  
مؤلف در آغاز و انجام اين اثر وعده داده است. نسخه ديگري در حوادث هر سال دوران شاه عباس بنويسد؛<ref> خلاصةالتواريخ، ص 2 و 3 و نيز ص آخر متن اصلي.</ref> اما به درستي نمی‌‌دانيم در اين كار توفيق يافته يا خير. احتمال می‌‌رود مطالب اضافي خلاصةالتواريخ نسخه برلين - مربوط به وقايع بين سال‌هاي 999 تا 1001 ق. - آغاز همان بخش باشد كه مؤلف وعده آن را داده. دليل اين احتمال هم اين است كه مؤلف در امور اداري، اجتماعي و سياسي دولت صفويه مسئوليت‌هاي مهمی ‌‌داشته و از نظر استعداد و مهارت‌هاي نويسندگي و توانايي‌هاي ذوقي، در وضع مطلوبي بوده و با توجه به دسترسي به منابع تاريخ معاصر، حوادث نزديك به زمان خود را با شيوه‌اي شيوا و دقيق، مفصل‌تر نوشته است.  
+
از کتاب مورد اشاره چندین نسخه خطی در کتابخانه‌های معتبر ایران نگاهداری می‌‌شود. در سال ۱۹۳۵ م. (۱۳۱۴ ش) در پی انتشار مقاله «پروفسور والتر هینتس» خاورشناس معروف آلمانی، درباره خلاصة التواریخ (نسخه کتابخانه برلن) دو بخش از این کتاب یکی تحت عنوان شاه عباس توسط هانس مولر در سال ۱۳۶۴ م. (۱۳۴۳ ش) و بخش دیگر، تحت عنوان نخستین صفویان، به وسیله «اریکاگلاس» در سال ۱۹۶۸ م. (۱۳۴۷ ش) به طبع رسید. این محققان در چاپ خود از چهار نسخه خطی استفاده کرده بودند و نسخه پنجم متعلق به کتابخانه موزه ایران باستان برایشان ناشناخته بود. آقای دکتر احسان اشرافی، استاد دانشگاه تهران، این نسخه را اصل قرار داده و ضمن مقایسه آن با دیگر نسخه‌ها به تصحیح متن آن پرداخته و در دو جلد، به همراه مقدمه و چندین فهرست، آن را در سال ۱۳۵۹ ش. توسط مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران به زیور طبع آراسته است.
  
و در برخي وقايع، خود ناظر و شاهد بوده است. اين دقت در نگارش گزارش‌ها با تفصيل بيشتر به چشم می‌‌خورد؛ اما براي نوشتن تاريخ زمان‌هاي دورتر، از همان مداركي بهره جسته كه مورخان متقدمش، از آنها استفاده كرده‌اند. به همين دليل بخش نخستين كتابش كه تاريخ قبل از شكل گرفتن دولت صفوي است به اختصار نگارش يافته و از تشكيل حكومت صفوي به بعد، وقايع با جزئيات و تشريح و تفصيل بيشتري آمده است.
+
'''<I>۲. گلستان هنر:</I>'''
  
عنوان گذاري و تقسيم مطالب كتاب از آغاز تا پايان حكومت شاه اسماعيل، اول بر اساس نام مشايخ سلسله و يا حوادث مهم قرار گرفته و از دوران شاه طهماسب به بعد بر اساس سال‌هاي فرمانروايي حكام تدوين يافته است. وي بدون آن كه به تحليل قضايا بپردازد، شرح جنگ‌هاي خارجي صفويه را به تفصيل بيان كرده؛ اما او نه تنها به عنوان يك واقع‌نگار، بلكه نظر به اعتقاد مذهبي و آگاهي‌هاي وي در خصوص ادبيات و مباحث هنري، مباحث متنوعي را در اين زمينه‌ها، در كتاب خود آورده است. زندگي قاضي احمد، به عنوان يك كارگزار عالي رتبه و با مشاغل گوناگون دولتي و معاشرت با اهل علم و فضل و شاعران و هنرمندان سبب شده تا وي اخبار وسيعي در زمينه‌هاي گوناگون بدست آورد و با نگرش علمی‌‌ و ادبي و نيز لحن انتقادي به ارزيابي وقايع بپردازد.
+
اثری است هنری در شرح حال خوشنویسان و نقاشان، با دو تحریر؛ یکی در اواخر سال ۱۰۰۴ ق. و دیگری در سال ۱۰۱۵ ق. مشتمل بر یک مقدمه در باب آفرینش قلم و کتاب، سه فصل در شرح حال خطاطان و نقاشان و یک خاتمه در باب جدول و تذهیب و رنگ‌های گوناگون و لوازم کتابخانه و... این نوشتار، نخستین اثر وی است که در تألیف آن، علاوه بر مشاهدات شخصی و ارتباط با هنرمندان و خطاطان، از دو منبع بهره گرفته است؛ یکی رساله منظوم خطاط مشهور، سلطان علی مشهدی، درباره صناعت خطاطی و قواعد تعلیم آن و دیگری کتاب سام میرزا صفوی فرزند شاه اسماعیل اول. از این کتاب در حال حاضر شش نسخه خطی موجود است و احمد سهیلی خوانساری نسخه متعلق به حاج حسین آقا نخجوانی را تصحیح و در تهران به چاپ رسانیده است.<ref> مقدمه کتاب گلستان هنر، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، همان شماره، ص ۱۵۲؛ تاریخ ایران دوره صفویان، پژوهش کمبریج، ص ۵۰۶ و ۵۰۷؛ تاریخ‌نگاری عصر صفویه، ص ۴۹.</ref>
  
در اين كتاب، شرح حال اجمالي عالمان شيعه كه در تحكيم و استقرار مذهب تشيع در ايران نقش مؤثري داشته‌اند، ديده می‌‌شود كه ديگر آثار دوره صفوي، كمتر از اين امتياز برخوردارند. علاقه وي به علم و هنر، در وقايع نگاري، به طور كامل از مضامين كتاب هويداست. متن كتاب، داراي اشعار فراواني است كه برخي از آن‌ها ارزش ادبي دارند. نويسنده تعداد قابل توجهي نامه و نوشته در خلاصة التواريخ آورده است كه اعتبار تاريخي دارند.<ref> مقدمه دكتر احسان اشراقي بر خلاصةالتواريخ، ص 16-19.</ref>
+
'''<I>۳. مجمع الشعراء:</I>'''(تذکرةالشعراء)
  
از كتاب مورد اشاره چندين نسخه خطي در كتابخانه‌هاي معتبر ايران نگاهداري می‌‌شود. در سال 1935 م. (1314 ش) در پي انتشار مقاله «پروفسور والتر هينتس» خاورشناس معروف آلماني، درباره خلاصة التواريخ (نسخه كتابخانه برلن) دو بخش از اين كتاب يكي تحت عنوان شاه عباس توسط هانس مولر در سال 1364 م. (1343 ش) و بخش ديگر، تحت عنوان نخستين صفويان، به وسيله «اريكاگلاس» در سال 1968 م. (1347 ش) به طبع رسيد. اين محققان در چاپ خود از چهار نسخه خطي استفاده كرده بودند و نسخه پنجم متعلق به كتابخانه موزه ايران باستان برايشان ناشناخته بود. آقاي دكتر احسان اشرافي، استاد دانشگاه تهران، اين نسخه را اصل قرار داده و ضمن مقايسه آن با ديگر نسخه‌ها به تصحيح متن آن پرداخته و در دو جلد، به همراه مقدمه و چندين فهرست، آن را در سال 1359 ش. توسط مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران به زيور طبع آراسته است.
+
کتاب یاد شده اثری است در شرح‌حال و آثار شاعران و هنرمندان برجسته، که قاضی احمد بارها در خلاصة التواریخ و گلستان هنر از آن یاد کرده است و به اقتضای موضوع و بیشتر وقت‌ها به مناسبت وفات یک شاعر و یا هنرمند، شرح حال مفصل او را به مجمع‌الشعرا حواله داده است. منظور از مجمع الشعرای عباسی و مجمع الشعرا و مناقب الفضلا که در گلستان هنر آمده، همین کتاب است.<ref> مقدمه دکتر احسان اشراقی بر خلاصةالتواریخ، ص ۱۴.</ref> این اثر اکنون در دسترس نیست.
  
'''آثار ديگر'''
+
'''<I>۴. جمع الخیار:</I>'''
  
قاضي احمد قمی ‌‌علاوه بر اثر مشهور فوق، كتاب‌هاي ديگري نيز تأليف نموده كه در ذيل به معرفي آن‌ها می‌‌پردازيم:
+
این کتاب تذکره‌ای بود در شرح‌حال نویسندگان و شاعران آذربایجان، [[عراق]] و خوزستان، در شش مجلد کوچک.<ref> تاریخ تذکره‌های فارسی، ج ۱، ص ۴۱۶.</ref> بر اساس نظر پروفسور «والتر هینتس» این کتاب و مجمع الشعرا هر دو یک اثر بوده‌اند.
  
'''<I>1. گلستان هنر:</I>'''
+
'''<I>۵. منتجب الوزرا:</I>'''
  
اثري است هنري در شرح حال خوشنويسان و نقاشان، با دو تحرير؛ يكي در اواخر سال 1004 ق. و ديگري در سال 1015 ق. مشتمل بر يك مقدمه در باب آفرينش قلم و كتاب، سه فصل در شرح حال خطاطان و نقاشان و يك خاتمه در باب جدول و تذهيب و رنگ‌هاي گوناگون و لوازم كتابخانه و... اين نوشتار، نخستين اثر وي است كه در تأليف آن، علاوه بر مشاهدات شخصي و ارتباط با هنرمندان و خطاطان، از دو منبع بهره گرفته است؛ يكي رساله منظوم خطاط مشهور، سلطان علي مشهدي، درباره صناعت خطاطي و قواعد تعليم آن و ديگري كتاب سام ميرزا صفوي فرزند شاه اسماعيل اول. از اين كتاب در حال حاضر شش نسخه خطي موجود است و احمد سهيلي خوانساري نسخه متعلق به حاج حسين آقا نخجواني را تصحيح و در تهران به چاپ رسانيده است.<ref> مقدمه كتاب گلستان هنر، مجله دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، همان شماره، ص 152؛ تاريخ ايران دوره صفويان، پژوهش كمبريج، ص 506 و 507؛ تاريخ‌نگاري عصر صفويه، ص 49.</ref>
+
این کتاب اثری است ناتمام که شامل دو بخش است و هیچ کدام به هم ارتباط ندارد. بخش نخست، شرح حال برخی از وزیران معروف است و بخش دیگر، نمونه‌هایی است از منشآت. نسخه‌ای از آن در کتابخانه دولتی «پروس» در برلین بوده و اکنون در «توبینگن» است که نسخه عکسی آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه، با شماره ۵۳-۳۷۵۲ موجود است. قاضی احمد در صفحه دوم این نسخه، خود را قاضی احمد بن میرمنشی ابراهیمی ‌‌الحسینی، معرفی می‌‌کند؛ ولی از زمان تألیف آن، نامی ‌‌به میان نمی‌‌آورد. وی در مقدمه، خطاب به وزیر حاکمی‌‌ که کتاب را به وی تقدیم کرده در ضمن شعری می‌‌گوید:
  
'''<I>2. مجمع الشعراء:</I>'''(تذكرةالشعراء)
+
پادشاه ربع مسکون وارث صاحب قران * شهسوار عرصه گیتی سلیم کامران
  
كتاب ياد شده اثري است در شرح‌حال و آثار شاعران و هنرمندان برجسته، كه قاضي احمد بارها در خلاصة التواريخ و گلستان هنر از آن ياد كرده است و به اقتضاي موضوع و بيشتر وقت‌ها به مناسبت وفات يك شاعر و يا هنرمند، شرح حال مفصل او را به مجمع‌الشعرا حواله داده است. منظور از مجمع الشعراي عباسي و مجمع الشعرا و مناقب الفضلا كه در گلستان هنر آمده، همين كتاب است.<ref> مقدمه دكتر احسان اشراقي بر خلاصةالتواريخ، ص 14.</ref> اين اثر اكنون در دسترس نيست.
+
'''<I>۶. تدوین اشعار ابراهیم میرزا:</I>'''
  
'''<I>3. جمع الخيار:</I>'''
+
قاضی احمد قمی ‌‌می‌‌نویسد: (ابراهیم میرزا) در شعر و شاعری، شیرین زبان و درست بیان بود. به مناسبت مقام و منصب، تخلص «چاهی» را برگزید و به فارسی و عربی شعر می‌‌سرود. وی دو ساقی نامه گفته و در علم عروض، قافیه و معما، مهارت داشت. راقم این سطور دیوان اشعارش را که شامل سه هزار بیت است، جمع‌آوری نموده و دیباچه‌ای بر آن نوشته است.<ref> فهرست اسامی‌‌ و آثار خوشنویسان قرن دهم هجری قمری، ص ۶۸.</ref>
  
اين كتاب تذكره‌اي بود در شرح‌حال نويسندگان و شاعران آذربايجان، [[عراق]] و خوزستان، در شش مجلد كوچك.<ref> تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 1، ص 416.</ref> بر اساس نظر پروفسور «والتر هينتس» اين كتاب و مجمع الشعرا هر دو يك اثر بوده‌اند.
+
'''<I>۷. مکتوبات:</I>'''
  
'''<I>4. منتجب الوزرا:</I>'''
+
از قاضی احمد قمی ‌‌چند مکتوب بر جای مانده که [[ملا احمد نراقی|ملا احمد نراقی]] یکی از آن‌ها را تحت عنوان نامه‌ای به یکی از فضلازادگان جاسب قم در کتاب خزائن خود آورده است. همچنین مکتوب مفصلی از قاضی احمد، که اکثر مطالب آن را او و پدرش تنظیم کرده و پس از تأیید شاه طهماسب صفوی برای دربار عثمانی فرستاده‌اند، باقی مانده است.
  
اين كتاب اثري است ناتمام كه شامل دو بخش است و هيچ كدام به هم ارتباط ندارد. بخش نخست، شرح حال برخي از وزيران معروف است و بخش ديگر، نمونه‌هايي است از منشآت. نسخه‌اي از آن در كتابخانه دولتي «پروس» در برلين بوده و اكنون در «توبينگن» است كه نسخه عكسي آن در كتابخانه مركزي دانشگاه، با شماره 53-3752 موجود است. قاضي احمد در صفحه دوم اين نسخه، خود را قاضي احمد بن ميرمنشي ابراهيمی ‌‌الحسيني، معرفي می‌‌كند؛ ولي از زمان تأليف آن، نامی ‌‌به ميان نمی‌‌آورد. وي در مقدمه، خطاب به وزير حاكمی‌‌ كه كتاب را به وي تقديم كرده در ضمن شعري می‌‌گويد:
+
'''<I>۸. فراهم آوردن اشعار میرشمس الدین محمد کرمانی:</I>'''
  
پادشاه ربع مسكون وارث صاحب قران × شهسوار عرصه گيتي سليم كامران
+
قاضی احمد که اشعار [[میر شمس الدین محمد بمی|میر شمس‌الدین بمی]] را جمع‌آوری کرده می‌‌نویسد: و آنچه از نتایج طبع وقاد آن حضرت سرزده و فقیر به طریق حروف تهجی در سلک تحریر کشیده. از قصاید، هفت بند، غزلیات، رباعیات و دیباچه بر آن نوشته هزار بیت می‌‌شود.<ref> پوست پلنگ، دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، ص ۳۲۸.</ref> قاضی احمد قمی ‌‌که به این سید وارسته و فاضل و کارگزار عصر صفوی علاقه داشته، می‌‌خواسته در شرح حالش کتابی بنویسد؛ ولی گویا موفق نگردیده است. البته در بخش‌هایی از کتاب خلاصة التواریخ، گزارش زندگی و تلاش‌های سیاسی اجتماعی او را آورده است.
  
به نوشته «هانس مولد» نام سليم در اين شعر با سلطان سليم عثماني ارتباطي ندارد و منظور جهانگير، فرمانرواي هند بوده كه در آغاز سلطنت به سال 1014 ق. نام جهانگير را بر خود نهاده است. مؤلف، اثر خود را به وزير جهانگير تقديم كرده و عنوان كتاب، اين موضوع را تأييد می‌‌كند.<ref> همان، مقدمه، ص 15.</ref>
+
'''<I>۹. رساله‌ای در احوال و مفاخر و مناقب قم:</I>'''
  
'''<I>5. تدوين اشعار ابراهيم ميرزا:</I>'''
+
مؤلف «[[رياض العلماء (کتاب)|ریاض العلما و حیاض العلما]]» این نسخه را در اختیار داشته و در شرح حال برخی از مشاهیر، در کتاب مذکور از آن استفاده کرده است. محقق محترم، آقای مدرسی طباطبایی و نیز مورخ معاصر استاد محیط طباطبایی زواره‌ای نیز به معرفی آن پرداخته است.<ref> بررسی‌های تاریخی، ش ۵۷، ص ۸۹-۹۱.</ref>
  
قاضي احمد قمی ‌‌می‌‌نويسد: (ابراهيم ميرزا) در شعر و شاعري، شيرين زبان و درست بيان بود. به مناسبت مقام و منصب، تخلص «چاهي» را برگزيد و به فارسي و عربي شعر می‌‌سرود. وي دو ساقي نامه گفته و در علم عروض، قافيه و معما، مهارت داشت. راقم اين سطور ديوان اشعارش را كه شامل سه هزار بيت است، جمع‌آوري نموده و ديباچه‌اي بر آن نوشته است.<ref> فهرست اسامی‌‌ و آثار خوشنويسان قرن دهم هجري قمري، ص 68.</ref>
+
==پانویس==
 
 
'''<I>6. مكتوبات:</I>'''
 
 
 
از قاضي احمد قمی ‌‌چند مكتوب بر جاي مانده كه ملا احمد نراقي يكي از آن‌ها را تحت عنوان نامه‌اي به يكي از فضلازادگان جاسب قم در كتاب خزائن خود آورده است. همچنين مكتوب مفصلي از قاضي احمد، كه اكثر مطالب آن را او و پدرش تنظيم كرده و پس از تأييد شاه طهماسب صفوي براي دربار عثماني فرستاده‌اند، باقي مانده است.
 
 
 
'''<I>7. فراهم آوردن اشعار ميرشمس الدين محمد كرماني:</I>'''<ref> ر.ك: ستارگان حرم، مقاله نگارنده.</ref>
 
 
 
قاضي احمد كه اشعار مير شمس‌الدين را جمع‌آوري كرده می‌‌نويسد: و آنچه از نتايج طبع وقاد آن حضرت سرزده و فقير به طريق حروف تهجي در سلك تحرير كشيده. از قصايد، هفت بند، غزليات، رباعيات و ديباچه بر آن نوشته هزار بيت می‌‌شود.<ref> پوست پلنگ، دكتر محمدابراهيم باستاني پاريزي، ص 328.</ref>
 
 
 
قاضي احمد قمی ‌‌كه به اين سيد وارسته و فاضل و كارگزار عصر صفوي علاقه داشته، می‌‌خواسته در شرح حالش كتابي بنويسد؛ ولي گويا موفق نگرديده است. البته در بخش‌هايي از كتاب خلاصة التواريخ، گزارش زندگي و تلاش‌هاي سياسي اجتماعي او را آورده است.
 
 
 
'''<I>8. رساله‌اي در احوال و مفاخر و مناقب قم:</I>'''
 
 
 
مؤلف «رياض العلما و حياض العلما» اين نسخه را در اختيار داشته و در شرح حال برخي از مشاهير، در كتاب مذكور از آن استفاده كرده است. محقق محترم، آقاي مدرسي طباطبايي و نيز مورخ معاصر استاد محيط طباطبايي زواره‌اي نيز به معرفي آن پرداخته است.<ref> بررسي‌هاي تاريخي، ش 57، ص 89-91.</ref>
 
 
 
'''بازماندگان'''
 
 
 
قاضي احمد قمی ‌‌فرزندي به نام سيد مير صفي‌الدين محمد الحسيني رضوي داشته كه مادرش دختر امير سيد علي رضوي «موسوي قمي» است. نواده قاضي احمد در كتاب خلاصةالبلدان از وي سخن گفته است.
 
 
 
صفي‌الدين محمد در مسير كسب كمالات علمی ‌‌به [[فقه]] و [[حديث]] روي آورد و به فيض استفاده از محضر [[شيخ بهايی]] نايل گرديد و در سال 1015 هجري موفق به دريافت اجازه روايت از او شد. فرزند او، امير صفي‌الدين محمد بن هاشمی ‌‌حسيني موسوي است كه از طريق پدر و مادر، نسبش به معصوم می‌‌رسد و مادرش دختر امير محمدهاشم موسوي قمی‌ ‌است.
 
 
 
ذكر نسبت حسيني رضوي براي محمدهاشم و حسيني موسوي براي پسرش صفي‌الدين، بدان جهت است كه در سلسله نسب‌ها، بيشتر وقت‌ها نسبت پدري بر نسبت مادري مقدم می‌‌شود و وقتي ما چنين توالي دو نسبت مختلف را بنگريم بدين معنا پي می‌‌بريم كه نسب اول پدري و نسب دوم مادري است. چنان كه اشاره كرديم مادر صفي‌الدين محمد اول، دختر سيد علي رضوي قمی‌‌ و مادر صفي‌الدين محمدهاشم، دختر محمدهاشم قمی ‌‌بوده و انتساب پدر و فرزند به حسيني و رضوي يا موسوي درست است؛ اما گويا محمدهاشم براي رفع اشتباه نام خود با محمدهاشم موسوي، جد مادري‌اش نام رضوي را اختيار كرده، همان طور كه صفي‌الدين محمد دوم هم به همين منظور نسب حسيني را بر موسوي افزوده است.
 
 
 
صفي‌الدين محمدهاشم، نوه قاضي احمد قمی ‌‌به اقتفاي جد خود خواسته است مجموعه‌اي در اوصاف شهرهاي متبرك شيعيان از [[مكه]]، [[مدينه]]، [[كربلا]]، [[نجف]] و [[قم]] با ذكر مناقب آن‌ها فراهم آورد و نصيب [[قم]] را مفصل‌تر سازد؛ آنگاه با روايت چهل [[حديث]] از بزرگان دين در مناقب شهر قم تحفه‌اي به نام خلاصة البلدان به علاقه‌مندان تقديم كند، آنگاه پسرش صفي‌الدين محمد در اين كتاب تصرف و توسعه كرده و مطالبي از تاريخ قم، اثر حسن بن محمد بن محمد بن حسن و اطلاعات پراكنده و تجارب شخصي را بر آن افزوده است. سپس صفي‌الدين محمد سوم پسر صفي‌الدين محمد دوم چنان كه كچويي در كتاب انوار المشعشعين و تحفة الفاطمه به نامش تصريح دارد، نسخه تازه‌اي از آن فراهم آورد، كه بعيد نيست اين مجموعه مورد مراجعه و استفاده مرحوم ملا محمدعلي كچويي اردستاني، مورخ [[قم]] در دهه سوم از قرن چهاردهم قرار گرفته باشد.
 
 
 
ميرزا عبدالله اصفهاني (مؤلف رياض العلماء) با صفي‌الدين محمد پسر صفي‌الدين محمد و نبيره صفي‌الدين محمدهاشم (مؤلف خلاصة البلدان) معاصر بوده‌اند و در سال 1091 ق. در قيد حيات بوده‌اند.
 
 
 
كچويي، تاريخ تدوين خلاصة البلدان را 1079 ق. می‌‌داند؛ اما قرائني وجود دارد كه زمان تأليف آن، در زمان حيات شاه عباس دوم (1038 - 996 ق) بوده است. آقاي سيد محمدحسين مدرسي طباطبايي يزدي در كتاب مآخذ تحقيق درباره قم به اين تاريخ (1079 ق) اعتماد كرده است؛ اما محيط طباطبايي زواره‌اي می‌‌گويد: صفي‌الدين محمد پسر صفي‌الدين محمدهاشم، هنگام شرح مسافرت اكتشافي خود به غار «نياسر» كاشان، از شاه عباس ثاني و ميرزا مهدي اعتمادالدوله مانند دو شخص زنده جالِس به اُورنگ حكومت و مسند وزارت سخن گفته است و اين خود، بي‌اعتباري سال 1079 ق. را براي تأليف خلاصة البلدان نشان می‌‌دهد؛ زيرا شاه عباس دوم، قبل از اين تاريخ، جاي خويش را به شاه صفي دوم يا شاه سليمان داده است.<ref> از خلاصةالتواريخ تا خلاصةالبلدان، سيد محمد محيط طباطبايي، مجله گوهر، خرداد 1354، ش 3 و نيز تير 1354، ش 4.</ref> از تاريخ وفات و محل دفن و بازماندگان قاضي احمد اطلاعي در دست نيست.
 
 
 
==پانویس ==
 
 
<references />
 
<references />
(.). خلاصة التواريخ، ص 354.
+
==منبع==
 
 
 
 
(.). مجله گوهر، ش 3، ص 257.
 
 
 
 
 
(.). تاريخ نگاري در ايران، آن. ك. س. لمبون، ص 108 و 109.
 
 
 
 
 
===منبع===
 
  
غلامرضا گلي‌زواره, ستارگان حرم، جلد 19، صفحه 132-152
+
غلامرضا گلی‌زواره، [[ستارگان حرم (کتاب)|ستارگان حرم]]، جلد ۱۹، صفحه ۱۳۲-۱۵۲.
 
[[رده:علمای قرن دهم]]
 
[[رده:علمای قرن دهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۳:۰۴

قاضی احمد قمی‌‌ را تاریخ‌نگار منصف و کارگزار پرتلاش عهد صفوی می دانند. «خلاصة التواریخ» و «گلستان هنر» از آثار مهم اوست.

ولادت و زندگی‌نامه

پنج‌شنبه ۱۷ ربیع الاول ۹۵۳ ق. روزی که مسلمانان به مناسبت سالروز ولادت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در شعف و شادمانی بسر می‌‌بردند، قاضی شرف‌الدین صاحب فرزند شد و به مناسبت همزمان شدن این تولد با ولادت پیامبر گرامی‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم نام این کودک را احمد نهاد. بعدها به دلیل روی آوردن میراحمد به شغل قضاوت، به قاضی احمد معروف گشت و به علت مهارت در نگارش اسناد و مدارک حکومتی و نامه‌های اداری به میرمنشی معروف شد.[۱]

ایام کودکی و بخشی از دوران نوجوانی میراحمد در شهر مقدس قم و در ایام حکومت شاه طهماسب صفوی سپری گشت. شرف‌الدین حسین، کمال کوشش را در تربیت او بکار برد و اهتمامش بر این بود که احمد شخصی صالح و فرزانه شود. اشتیاق به دانش‌اندوزی و راهنمایی‌های پدر فاضل، موجب گردید تا سید احمد به خوبی در همین سنین، مقدمات زبان و ادبیات فارسی و عربی و برخی علوم دیگر را با موفقیت بیآموزد.

سفر به مشهد مقدس:

سید احمد، دهه اول عمر خویش را در قم سپری نمود، از آنجا که پدرش در دستگاه صفوی منصب داشت و در سال ۹۶۴ ق. به وزارت ابراهیم میرزا[۲] رسیده بود. شرف‌الدین حسین، قم را به قصد اقامت در جوار بارگاه حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام ترک نمود. در این سفر بابرکت، فرزند یازده ساله‌اش همراه وی بود. سید احمد در مشهد با هدایت و ارشاد پدر، زندگی تازه‌ای را آغاز کرد. میر احمد در همین ایام با مشاهیر، دانشوران و هنرمندانی که به دلیل هنرپروری و دانش‌دوستی ابراهیم میرزا، در دربار وی گردآمده بودند، آشنا شد و در مکتب آنان فنون شاعری، نقاشی، خوشنویسی و انشاء را آموخت.[۳]

سید احمد، مدت بیست سال در مشهد بسر برد. وی در این سال‌ها، تحت تأثیر پدر و حمایت ابراهیم میرزا و با تأثیرپذیری از اهل علم و ادب، به انواع کمالات ادبی و هنری آراسته شد. مولانا محمود زرین قلم و استاد میر سید احمد از سادات حسینی و استاد مالک دیلمی ‌‌از زمره استادان هنر و ادب وی به شمار می‌‌روند.

مهاجرت به قزوین:

در ذی الحجه سال ۹۷۴ ق. قاضی احمد قمی‌ ‌به زیارت عتبات عالیات نایل شد. به هنگام مراجعت وی از این سفر بابرکت، سلطان عثمانی فوت کرد و او به همراه پدرش در جمع ادیبان دربار شاه طهماسب حضور یافت، تا با همکاری آنان، نامه‌نگاری‌های لازم را انجام دهد و جانشین حاکم عثمانی را از تعزیت و تبریک فرمانروای ایران باخبر سازند.[۴]

ناگفته نماند به دلیل آن که مناطق غربی ایران و به خصوص آذربایجان و تبریز مدام مورد حمله لشکریان عثمانی بود، شاه طهماسب مرکز حکومت دولت صفویه را از این شهر به قزوین منتقل ساخت و سید احمد در این شهر به عنوان منشی و مشاور، مشغول فعالیت گردید. سرانجام شاه طهماسب در پانزده هم صفر سال ۹۸۴ ق. پس از ۵۴ سال سلطنت درگذشت.[۵]

بعد از مرگ شاه طهماسب، اسماعیل میرزا که در قراباغ، در قلعه «قهقهه» به امر پدرش محبوس بود، روی کار آمد. هواخواهانش در مسجد قزوین اجتماع نمودند و به نامش خطبه خواندند. قاضی احمد از سوی وی مأمور گردید تا تاریخ صفویه را از زمان شاه اسماعیل اول (۹۳۰-۹۰۷ ق) تا عصر شاه اسماعیل ثانی، بنویسد؛ ولی کوتاه بودن مدت حکومت وی، نبودن مشوق، آشفتگی‌های سیاسی-اجتماعی که در این ایام آرامش و امنیت را دچار خدشه نموده بود، این کار را به تعویق انداخت و سرانجام میراحمد به همت خود این کار را پی گرفت.[۶]

با مرگ اسماعیل دوم، بزرگان کشور، محمد میرزا را که در آن زمان در شیراز بود، فراخوانده و در ۲۵ رمضان سال ۹۸۵ ق. وی را به حکومت رسانیدند. او در دوم شوال همان سال وارد قزوین شد و به لقب خدابنده ملقب گردید.[۷]

در زمان شاه محمد خدابنده، قاضی احمد وزارت شاه غازی مستوفی الممالک را داشت و سپس به وزارت اردوغدی خلیفه و ممیزی بلوکات ری و ورامین شد. در سال ۹۸۸ ق. استیفای دفتر شرعیات، با وزارت دیوان الصداره به او واگذار گردید.[۸]

در سال ۹۹۳ ق. در طغیان امرای ترکمن و تکلو، علیه شاه محمد و پسرش حمزه میرزا، قاضی احمد در میدان نبرد صایین قلعه، در پای علم حمزه میرزا (پسر سلطان محمد خدابنده) ایستاده بود و برای پیروزی او سوره انّا فتحنا و ادعیه مأثوره می‌‌خواند. حمزه میرزا این فتنه را خاموش کرد. در سال ۹۹۴ ق، قاضی احمد به وزارت شهر قم و توابع آن منصوب شد. اندکی از پذیرش این مقام توسط وی نگذشته بود که طوفان ناامنی، آسمان ایران را تحت تأثیر قرار داد و در گیرودار آشوب‌های داخلی و طغیان امرای قزلباش، ترکمن‌ها شهر قم را مورد یورش خویش قرار دادند. قاضی احمد حفاظت یکی از دروازه‌های شهر قم، به نام «نارین قلعه» را برعهده داشت و با کمک نظامیان و بسیج مردم، مانع نفوذ دشمن به داخل شهر گردید.[۹]

سرانجام حمزه میرزا بر اثر توطئه سران قزلباش در هشتم ذی الحجه سال ۹۹۴ ق. به دست دلاک جوانی موسوم به خداوردی، در حوالی گنجه آذربایجان کشته شد. سردارانی که در ارتکاب این قتل دست داشتند، برادر دیگرش ابوطالب میرزا را نامزد حکومت کردند و همراه با نعش حمزه میرزا از گنجه به اردبیل، سپس به قزوین و از آنجا به اصفهان شتافتند؛ ولی چون شنیدند که عباس میرزا به یاری علی قلی خان شاملو و عباس میرزا به یاری مرشد قلی خان استاجلو و علیقلی خان شاملو در ماه ذی الحجه سال ۹۹۶ ق. به پادشاهی رسید و ملقب به بهادرخان گردید. با این برنامه به طور عملی، سلطان محمد خدابنده از قدرت برکنار شد. قاضی احمد در دستگاه جدید نیز مورد توجه بود و در سال ۹۹۹ ق. کتاب مهم تاریخی خود را به نام شاه عباس بزرگ (۱۰۳۸-۹۹۶ ق) به پایان برد.[۱۰] قاضی احمد در سال ۱۰۰۴ ق. در اردوی نظامی‌‌ بود و در دفع ازبکان کوشید. در سال ۱۰۰۵ ق. نیز منصب کلانتری به وی تفویض گردید.[۱۱]

برکناری از منصب:

به سال ۱۰۰۷ ق. قاضی احمد در قزوین شغل دیوانی داشته است. در این سال بین او میرصدرالدین محمود، فرزند میرزا شرف جهان قزوینی اختلافی بروز کرد و با سعایت میرمحمد، قاضی احمد از کار برکنار گردید و به قم رفت. به نوشته وی در کتاب گلستان هنر، میر مذکور تذکرةالشعرایی ناقص تنظیم کرده بود و برای تکمیل و اهدای آن به شاه عباس می‌‌خواسته از کتاب قاضی احمد که در شرح شعرا بوده استفاده کند؛ ولی وی با تقاضایش موافقت نکرد و به همین سبب میرمحمد از او نزد شاه در حدی به مذمت و ملامت پرداخت که نظر شاه درباره‌اش عوض شد، به نحوی که وی را از شغل دیوانی عزل نمود.

اگرچه این ماجرا موجب عزل قاضی احمد از مقام خود گشت ولی میرصدرالدین محمد گرفتار نفرین وی گردید و در ربیع الاول سال ۱۰۰۷ ق. مرد.[۱۲] پس از این واقعه، قاضی احمد با خاطری رنجور قزوین را ترک کرد و شرح شکوه‌آمیز او در گلستان هنر از این رنجش حکایت دارد.

قاضی احمد پس از سال‌ها گوشه‌نشینی در «مسقط الرأس» از قم به قزوین رفت و در محرم سال ۱۰۱۵ ق. با محمدامین عقیلی اردبیلی، خوشنویس معروف، ملاقات نمود و در این سفر از فیض ملاقات و درک محضر شیخ بهایی بهره‌مند گشت و به درک اجازه روایت از جانب او نایل شد.[۱۳] از این تاریخ به بعد، از شرح زندگی قاضی احمد قمی ‌‌خبری در دست نیست.

نویسندگی و تاریخ‌نگاری

قاضی احمد قمی‌‌ را تاریخ‌نگار منصف و کارگزار پرتلاش معرفی کرده‌اند. عالم محقق، مرحوم ملا احمد نراقی، ضمن آن که صورت مکاتبه قاضی احمد قمی ‌‌به یکی از فضلای بلوک جاسب (در حوالی قم) را در کتاب خزائن خویش می‌‌آورد، در خاتمه آن می‌‌نویسد: تمام شد مکتوب حضرت افادت و افاضت پناه، حقایق و معارف آگاه، اعلم علما، قاضی احمد قمی.

در این مکاتبه، وی خطاب به دانشمندی از اهل جاسب، این آبادی را به «طریق دارالمؤمنین قم» از اراضی طیبه و اماکن باشرافت معرفی می‌‌کند و سپس برخی از مشاهیر و رجال نامی‌ ‌و عده‌ای از صالحان و نیکوکاران جاسب را از نظر گذرانیده و به خصوص از آن‌هایی که نسل در نسل در آستان مقدس حضرت امام رضا علیه‌السلام مشغول خدمت و تلاش بوده‌اند سخن گفته است.[۱۴]

در سال‌هایی که قاضی احمد در مشهد توقف داشته یعنی سال‌های (۹۶۰-۹۸۵ ق)، وی علاوه بر آن که با اهل فضل و هنر حشر و نشر داشته بسیاری از آنان را شناسایی کرده و شرح حالشان را در کتاب گلستان هنر و نیز خلاصة التواریخ گردآورده است.

ساختار دینی ایران در عصر صفوی، گذشته از اصفهان و مشهد، چند کانون مهم دیگر نیز داشت که یکی از آن‌ها قم بود. این شهر به دلیل وجود بارگاه حضرت معصومه علیهاالسلام و نیز اکثریت شیعه و وجود عالمان و مشاهیر معروف، از همان سال‌های آغازین فرمانروایی صفویان، به صورت یک پایگاه مهم فرهنگی و اجتماعی درآمد و از تحولات این عصر تأثیر پذیرفت. تکاپوی عالمان معروفی چون ملا محمدطاهر قمی‌‌ و قاضی احمد قمی، در واقع مکمل فعالیت‌های عالمان اصفهان و در رأس آنان علامه مجلسی بود و در این راستا قاضی احمد قمی ‌‌نقش مهمی‌‌ را ایفا نمود.[۱۵]

قاضی احمد قمی ‌‌در زمان فوت شاه طهماسب بیست سال داشت و با توجه به اشتغال او در رشته‌های مختلف دیوانی و علاقه‌اش به علم و هنر، تاریخ‌نویسی و احاطه به حوادث سیاسی اجتماعی، توانسته است حوادث زمان خویش را با نوعی بصیرت و استقلال بنویسد. او در نگارش‌نامه‌های اداری و مراسلات سیاسی تبحر داشت. وی تعداد زیادی نامه و منشور به زبان فارسی، ترکی و عربی فراهم آورد که اغلب آن‌ها به عنوان سند، اعتبار تاریخی دارند. از نامه‌های مفصل او، نوشته پندآمیزی است به عربی که امیر عبدالوهاب نقیب سفیر شاه اسماعیل - که برای تهنیت و تعزیت سلطان سلیم پادشاه عثمانی به استانبول رفته بود برای اولاد خود نوشته و جوابی است که فرزندان، برایش فرستاده‌اند.[۱۶]

دیگری، نامه مفصلی است از سوی شاه طهماسب، خطاب به سلطان سلیم دوم، پادشاه عثمانی که قاضی احمد در تنظیم آن دخالت داشته است. این نامه، گرچه برای تبریک و تسلیت فرستاده شده؛ اما جنبه‌های جالب و آموزنده‌ای در معرفی اوضاع و احوال اجتماعی و فرهنگی زمان صفویه دارد. با این که قاضی احمد همچون بسیاری از وقایع نگاران از کارگزاران مهم حکومتی بوده و در دستگاه دولت صفوی سمت‌های گوناگونی را عهده‌دار بوده است و با این وصف باید به تملق‌گویی و خوش آمد فرمانروایان بپردازد و از کارنامه آنان دفاع کند؛ در مواردی که خلاف می‌‌دیده، به انتقاد می‌‌پرداخته و از برخی خلافکاری‌ها و رفتارهای نامطلوب پرده برمی‌‌داشته است. وی سرکردگان قزلباش را به دلیل اعمال وحشیانه که منجر به ناامنی و آشوب در سرزمین ایران گردیده محکوم می‌‌نماید.

وی عده‌ای از حاکمان را به دلیل جنایت و ظلم بر علیه مردم مظلوم به بار ملامت و شمامت گرفته و از فساد و تباهی برخی که ادعای فضل و دانش دارند و در کسوت قضاوت، حق را زیر پا می‌‌نهند، با تأسف سخن می‌‌گوید. این صراحت و صداقت در بیان وقایع و حقایق، وی را به عنوان مورخی معتبر و مورد اعتماد قرار داده است.[۱۷]

از زمان روی کار آمدن سلطان محمد خدابنده، قاضی احمد، با شجاعت تمام و برحسب وظیفه، در غالب لشکرکشی‌های پادشاه و فرزندش حمزه میرزا، همراه اردو بوده است. او اشاره می‌‌کند در جنگ بین علی قلی خان شاملو و سپاهیان شاهی حضور داشته و در قتل عام فجیع سبزوار توسط سردمداران قزلباش از نزدیک شاهد این جنایت بوده است. در مبارزه بین ولی خان ترکمن و سپاه محمدشاه در کاشان می‌‌کوشید این شهر را از گزند هجوم آن یاغیان حفظ کند و دروازه‌هایش را استوار نماید.[۱۸]

شاگردان

۱. اسکندر بیک منشی:

بزرگترین مورخ عصر صفوی در قرن یازدهم هجری، اسکندربیک ترکمن ملقب به منشی، از عشایر ترکمن آذربایجان بوده است. تولد او را در سال ۹۶۸ ق. دانسته‌اند. او نخست، جزو نگهبانان شاهی بود و سپس در دستگاه مرکزی حکومت شاه عباس خدمت کرد.[۱۹] وی شاگرد قاضی احمد قمی ‌‌بوده و با کمک وی، فن انشا و تحریر کتاب‌ها و احکام دولتی را آموخته است و شگفت این که اسکندر بیک در سراسر کتاب خود، نامی ‌‌از استادش نبرده و حق شاگردی را ادا نکرده است. این رباعی که قاضی احمد آن را در تمجید از شاگرد مذکور خود سروده، اشاره ظریفی به حقوق او بر گردن دیگران دارد.

هر رند که در مطبعه مسکن دارد * بویی ز من سوخته خرمن دارد

هر جا که سیه گلیم و آشفته دلی است * شاگرد من است و خرقه از من دارد[۲۰]

اسکندربیک در خدمت شاه طهماسب بسر می‌‌برد و در بسیاری از جنگ‌ها همراهش بود. وی بعد از شاه طهماسب به خدمت محمد خدابنده پیوست. کتاب معروفش، عالم آرای عباسی است، که یک سال بعد از وفات شاه طهماسب، آن را به پایان رسانیده است. او در نگارش این اثر، به طور کامل از کتاب خلاصة التواریخ استفاده نموده و چون خود از رؤسای لشکری به شمار می‌‌رفت، اطلاعاتی که در مورد جنگ‌ها داده، قابل توجه است. اصل کتاب، تاریخ عام بوده و ظاهراً در دوازده جلد؛ اما آنچه از آن باقی مانده عبارت است از مجلد اخیر آن که مشتمل بر تاریخ حوادث بین آغاز سلطنت شاهرخ تیموری تا پایان عهد شاه اسماعیل دوم صفوی و نیز اطلاعات سودمندی در باب سلاطین روم و خوانین ازبک و خاقانان چغتای است.[۲۱]

مؤلف تاریخ عالم آرای عباسی در نوشتن مباحث تاریخی کتاب خود، به ویژه حوادث قرن دهم، علاوه بر استفاده از خلاصة التواریخ از منابع دیگر چون احسن التواریخ، حبیب السیر، تاریخ طبرستان، تاریخ اکبری، تاریخ نگارستان و روضة الصفا استفاده کرده است. مشاهدات مؤلف در خصوص برخی وقایع و حوادث، برجستگی و امتیاز این کتاب را بالا برده و تاریخ عالم آرای، حتی در زمان خود مؤلف، مورد توجه قرار گرفت و به طور رسمی ‌‌به وی پیشنهاد شد که ذیلی بدان بنویسد و وقایع پنج سال اول سلطنت شاه صفی را به نگارش درآورد؛ اما اجل به وی مهلت نداد و در سال ۱۰۴۳ ق. درگذشت.[۲۲]

۲. حمزه میرزا:

یکی از فرزندان شاه طهماسب اسماعیل، میرزا حمزه نام داشت که بعد از مرگ پدر، در سال ۹۸۴ ق. زمام امور را بدست گرفت. دوران حکومت او بسیار کوتاه و حدود یکسال بود. با درگذشت او، برادرش محمد میرزا روی کار آمد. در زمان وی که به سلطان محمد خدابنده معروف گشت، سلطان مرادخان ثالث عثمانی، یکی از سرداران خود به نام عثمان پاشا را در سال ۹۸۶ ق. به شروان و قراباغ فرستاد و آن نواحی را فتح کرد. سلطان محمد، فرزند بزرگتر خود را که در دلیری و شهامت شهره بود، با سپاه فراوانی به دفع عثمانیان فرستاد. این جوان کسی جز حمزه میرزا (۹۹۴-۹۷۴ ق) نبود.

حمزه میرزا در دوران نوجوانی و جوانی از پرورش‌های پرمایه قاضی احمد قمی ‌‌بهره‌مند بود و تحت تربیت وی، به کمالات انسانی و فضایل آراسته گردید.

۳. فاضلی اهل جاسب:

ظاهراً قاضی احمد قمی ‌‌در اواخر زندگی آن قدر تحت فشار بوده که حتی شاگردان از این که خود را پرورش یافته وی معرفی کنند، هراس داشته‌اند. از این جهت دسترسی یافتن به حداقل اسامی ‌‌کسانی که از مکتب او استفاده کرده‌اند، کار دشواری به نظر می‌‌رسد. قاضی احمد در برخی مکتوبات، به ارتباط افرادی از مشاهیر عصر صفوی با او اشاره نموده است. وی در نامه‌ای به یکی از فرزندان فردی فاضل از اهل جاسب می‌‌نویسد: والد مرحوم... همواره به زیارت این بیچاره‌ گاهی که در این صوب با صواب توقف داشت آمدی و مراسم خیر و یاد آشنایی و روابط همسایگی را منظور می‌‌داشت به مقتضای الولدالرشید تقیدی بآبائه الحر اگر عمل فرمایید ثمره دنیا و آخرت خواهید یافت و خیرها خواهید ساخت و سپس طی یک رباعی اشاره می‌‌کند که پدرش شاگرد وی بوده است.[۲۳]

آثار و تألیفات

۱. خلاصة التواریخ:

مهمترین و مفصل‌ترین نوشتار قاضی احمد قمی ‌‌که از اعتبار و اتقان ویژه‌ای برخوردار است، کتابی به نام خلاصة التواریخ است. این کتاب، تاریخ صفویه، از روزگار شیخ صفی‌الدین اردبیلی - نیمه هشتم هجری قمری - تا اوایل قرن یازدهم هجری قمری مقارن با نخستین سال‌های سلطنت شاه عباس اول را دربر می‌‌گیرد. در واقع این کتاب مجلد پنجم از یک اثر تاریخی مفصل مشتمل بر تاریخ عمومی ‌‌ایران است که مؤلف، چهار مجلد آن را به تاریخ بشر؛ از آدم تا روی کار آمدن صفویه اختصاص داده و پنجمین جلد، به تاریخ عصر صفوی اختصاص دارد؛ اما از مجلدات چهارگانه، چیزی باقی نمانده و تنها آخرین جلد در چندین نسخه وجود دارد.[۲۴]

خلاصة التواریخ در حقیقت یک واقعه‌نگاری است و حوادث سیصد سال تاریخ ایران را از سده هشتم تا یازدهم هجری بیان می‌‌کند. حوادثی که منجر به تأسیس دولت صفوی و استقرار آن به عنوان یک قدرت سیاسی اجتماعی متمرکز بر اساس مذهب تشیع گردید.[۲۵]

قاضی احمد قمی ‌‌در مقدمه این کتاب، نام چند تن از مورخان را که از پیشروان او بوده‌اند آورده است که عبارتند از: امیر سلطان ابراهیم امینی هروی، میریحیی سیفی قزوینی، میر محمود ولد، میرخواند هروی، مولانا حیاتی تبریزی، قاضی احمد غفاری و حسن بیک روملو. وی می‌‌افزاید: بعد از درگذشت این مورخان، کسی پیرامون نگارش وقایع زمان خود اقدام نکرده است و ناگزیر، خودش برای تألیف چنین تاریخی، اقدام به نوشتن مجلد پنجم کرده است.[۲۶] البته در جای دیگری، از جلد ششم این کتاب یاد می‌‌نماید که در دسترس ما نیست.[۲۷]

از این مقدمه برمی‌‌آید که مؤلف پس از اتمام مجلدات چهارگانه که دوازده سال به طول انجامیده، ظاهراً در سال ۹۸۴ ق. به تشویق شاه اسماعیل دوم، تصمیم گرفته به سبک کتاب مطلع السعدین کمال‌الدین عبدالرزاق سمرقندی که شامل وقایع دوران ابوسعید مغول تا ابوسعید گورکانی است، کتابی در تاریخ صفویه تألیف کند؛ اما حوادث زمان و گرفتاری‌های ناشی از همراهی او با اردوهای نظامی‌‌ و مشکلات فراوان دیگر و نبودن یک صاحب دولت که او را در انجام این کار یاری دهد، تصمیم وی را با موانعی جدی مواجه ساخته است. با این همه، وی با اهتمام و تلاش خود موفق گردید که کتاب خلاصة التواریخ را در سال ۹۹۹ ق. به اتمام رساند و آن را به شاه عباس تقدیم کند.

مؤلف در آغاز و انجام این اثر وعده داده است. نسخه دیگری در حوادث هر سال دوران شاه عباس بنویسد؛[۲۸] اما به درستی نمی‌‌دانیم در این کار توفیق یافته یا خیر. احتمال می‌‌رود مطالب اضافی خلاصةالتواریخ نسخه برلین - مربوط به وقایع بین سال‌های ۹۹۹ تا ۱۰۰۱ ق. - آغاز همان بخش باشد که مؤلف وعده آن را داده. دلیل این احتمال هم این است که مؤلف در امور اداری، اجتماعی و سیاسی دولت صفویه مسئولیت‌های مهمی ‌‌داشته و از نظر استعداد و مهارت‌های نویسندگی و توانایی‌های ذوقی، در وضع مطلوبی بوده و با توجه به دسترسی به منابع تاریخ معاصر، حوادث نزدیک به زمان خود را با شیوه‌ای شیوا و دقیق، مفصل‌تر نوشته است.

و در برخی وقایع، خود ناظر و شاهد بوده است. این دقت در نگارش گزارش‌ها با تفصیل بیشتر به چشم می‌‌خورد؛ اما برای نوشتن تاریخ زمان‌های دورتر، از همان مدارکی بهره جسته که مورخان متقدمش، از آنها استفاده کرده‌اند. به همین دلیل بخش نخستین کتابش که تاریخ قبل از شکل گرفتن دولت صفوی است به اختصار نگارش یافته و از تشکیل حکومت صفوی به بعد، وقایع با جزئیات و تشریح و تفصیل بیشتری آمده است.

عنوان گذاری و تقسیم مطالب کتاب از آغاز تا پایان حکومت شاه اسماعیل، اول بر اساس نام مشایخ سلسله و یا حوادث مهم قرار گرفته و از دوران شاه طهماسب به بعد بر اساس سال‌های فرمانروایی حکام تدوین یافته است. وی بدون آن که به تحلیل قضایا بپردازد، شرح جنگ‌های خارجی صفویه را به تفصیل بیان کرده؛ اما او نه تنها به عنوان یک واقع‌نگار، بلکه نظر به اعتقاد مذهبی و آگاهی‌های وی در خصوص ادبیات و مباحث هنری، مباحث متنوعی را در این زمینه‌ها، در کتاب خود آورده است. زندگی قاضی احمد، به عنوان یک کارگزار عالی رتبه و با مشاغل گوناگون دولتی و معاشرت با اهل علم و فضل و شاعران و هنرمندان سبب شده تا وی اخبار وسیعی در زمینه‌های گوناگون بدست آورد و با نگرش علمی‌‌ و ادبی و نیز لحن انتقادی به ارزیابی وقایع بپردازد.

در این کتاب، شرح حال اجمالی عالمان شیعه که در تحکیم و استقرار مذهب تشیع در ایران نقش مؤثری داشته‌اند، دیده می‌‌شود که دیگر آثار دوره صفوی، کمتر از این امتیاز برخوردارند. علاقه وی به علم و هنر، در وقایع نگاری، به طور کامل از مضامین کتاب هویداست. متن کتاب، دارای اشعار فراوانی است که برخی از آن‌ها ارزش ادبی دارند. نویسنده تعداد قابل توجهی نامه و نوشته در خلاصة التواریخ آورده است که اعتبار تاریخی دارند.[۲۹]

از کتاب مورد اشاره چندین نسخه خطی در کتابخانه‌های معتبر ایران نگاهداری می‌‌شود. در سال ۱۹۳۵ م. (۱۳۱۴ ش) در پی انتشار مقاله «پروفسور والتر هینتس» خاورشناس معروف آلمانی، درباره خلاصة التواریخ (نسخه کتابخانه برلن) دو بخش از این کتاب یکی تحت عنوان شاه عباس توسط هانس مولر در سال ۱۳۶۴ م. (۱۳۴۳ ش) و بخش دیگر، تحت عنوان نخستین صفویان، به وسیله «اریکاگلاس» در سال ۱۹۶۸ م. (۱۳۴۷ ش) به طبع رسید. این محققان در چاپ خود از چهار نسخه خطی استفاده کرده بودند و نسخه پنجم متعلق به کتابخانه موزه ایران باستان برایشان ناشناخته بود. آقای دکتر احسان اشرافی، استاد دانشگاه تهران، این نسخه را اصل قرار داده و ضمن مقایسه آن با دیگر نسخه‌ها به تصحیح متن آن پرداخته و در دو جلد، به همراه مقدمه و چندین فهرست، آن را در سال ۱۳۵۹ ش. توسط مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران به زیور طبع آراسته است.

۲. گلستان هنر:

اثری است هنری در شرح حال خوشنویسان و نقاشان، با دو تحریر؛ یکی در اواخر سال ۱۰۰۴ ق. و دیگری در سال ۱۰۱۵ ق. مشتمل بر یک مقدمه در باب آفرینش قلم و کتاب، سه فصل در شرح حال خطاطان و نقاشان و یک خاتمه در باب جدول و تذهیب و رنگ‌های گوناگون و لوازم کتابخانه و... این نوشتار، نخستین اثر وی است که در تألیف آن، علاوه بر مشاهدات شخصی و ارتباط با هنرمندان و خطاطان، از دو منبع بهره گرفته است؛ یکی رساله منظوم خطاط مشهور، سلطان علی مشهدی، درباره صناعت خطاطی و قواعد تعلیم آن و دیگری کتاب سام میرزا صفوی فرزند شاه اسماعیل اول. از این کتاب در حال حاضر شش نسخه خطی موجود است و احمد سهیلی خوانساری نسخه متعلق به حاج حسین آقا نخجوانی را تصحیح و در تهران به چاپ رسانیده است.[۳۰]

۳. مجمع الشعراء:(تذکرةالشعراء)

کتاب یاد شده اثری است در شرح‌حال و آثار شاعران و هنرمندان برجسته، که قاضی احمد بارها در خلاصة التواریخ و گلستان هنر از آن یاد کرده است و به اقتضای موضوع و بیشتر وقت‌ها به مناسبت وفات یک شاعر و یا هنرمند، شرح حال مفصل او را به مجمع‌الشعرا حواله داده است. منظور از مجمع الشعرای عباسی و مجمع الشعرا و مناقب الفضلا که در گلستان هنر آمده، همین کتاب است.[۳۱] این اثر اکنون در دسترس نیست.

۴. جمع الخیار:

این کتاب تذکره‌ای بود در شرح‌حال نویسندگان و شاعران آذربایجان، عراق و خوزستان، در شش مجلد کوچک.[۳۲] بر اساس نظر پروفسور «والتر هینتس» این کتاب و مجمع الشعرا هر دو یک اثر بوده‌اند.

۵. منتجب الوزرا:

این کتاب اثری است ناتمام که شامل دو بخش است و هیچ کدام به هم ارتباط ندارد. بخش نخست، شرح حال برخی از وزیران معروف است و بخش دیگر، نمونه‌هایی است از منشآت. نسخه‌ای از آن در کتابخانه دولتی «پروس» در برلین بوده و اکنون در «توبینگن» است که نسخه عکسی آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه، با شماره ۵۳-۳۷۵۲ موجود است. قاضی احمد در صفحه دوم این نسخه، خود را قاضی احمد بن میرمنشی ابراهیمی ‌‌الحسینی، معرفی می‌‌کند؛ ولی از زمان تألیف آن، نامی ‌‌به میان نمی‌‌آورد. وی در مقدمه، خطاب به وزیر حاکمی‌‌ که کتاب را به وی تقدیم کرده در ضمن شعری می‌‌گوید:

پادشاه ربع مسکون وارث صاحب قران * شهسوار عرصه گیتی سلیم کامران

۶. تدوین اشعار ابراهیم میرزا:

قاضی احمد قمی ‌‌می‌‌نویسد: (ابراهیم میرزا) در شعر و شاعری، شیرین زبان و درست بیان بود. به مناسبت مقام و منصب، تخلص «چاهی» را برگزید و به فارسی و عربی شعر می‌‌سرود. وی دو ساقی نامه گفته و در علم عروض، قافیه و معما، مهارت داشت. راقم این سطور دیوان اشعارش را که شامل سه هزار بیت است، جمع‌آوری نموده و دیباچه‌ای بر آن نوشته است.[۳۳]

۷. مکتوبات:

از قاضی احمد قمی ‌‌چند مکتوب بر جای مانده که ملا احمد نراقی یکی از آن‌ها را تحت عنوان نامه‌ای به یکی از فضلازادگان جاسب قم در کتاب خزائن خود آورده است. همچنین مکتوب مفصلی از قاضی احمد، که اکثر مطالب آن را او و پدرش تنظیم کرده و پس از تأیید شاه طهماسب صفوی برای دربار عثمانی فرستاده‌اند، باقی مانده است.

۸. فراهم آوردن اشعار میرشمس الدین محمد کرمانی:

قاضی احمد که اشعار میر شمس‌الدین بمی را جمع‌آوری کرده می‌‌نویسد: و آنچه از نتایج طبع وقاد آن حضرت سرزده و فقیر به طریق حروف تهجی در سلک تحریر کشیده. از قصاید، هفت بند، غزلیات، رباعیات و دیباچه بر آن نوشته هزار بیت می‌‌شود.[۳۴] قاضی احمد قمی ‌‌که به این سید وارسته و فاضل و کارگزار عصر صفوی علاقه داشته، می‌‌خواسته در شرح حالش کتابی بنویسد؛ ولی گویا موفق نگردیده است. البته در بخش‌هایی از کتاب خلاصة التواریخ، گزارش زندگی و تلاش‌های سیاسی اجتماعی او را آورده است.

۹. رساله‌ای در احوال و مفاخر و مناقب قم:

مؤلف «ریاض العلما و حیاض العلما» این نسخه را در اختیار داشته و در شرح حال برخی از مشاهیر، در کتاب مذکور از آن استفاده کرده است. محقق محترم، آقای مدرسی طباطبایی و نیز مورخ معاصر استاد محیط طباطبایی زواره‌ای نیز به معرفی آن پرداخته است.[۳۵]

پانویس

  1. خلاصة التواریخ، مقدمه، ص ۳.
  2. این حاکم مقتدر در مشهد بسر می‌‌برد.
  3. مجله دانشکده ادبیات، ش ۳ و ۴، سال ۲۲، ص ۱۵۵.
  4. گلستان هنر، قاضی احمد قمی، ص ۸۹، ۹۳ و ۹۴.
  5. تاریخ ایران زمین، دکتر محمدجواد مشکور، ص ۲۷۱ و ۲۷۲.
  6. مقدمه دکتر احسان اشراقی بر خلاصةالتواریخ، ص ۱۲.
  7. تاریخ ایران زمین، ص ۲۷۳.
  8. خلاصة التواریخ، ص ۵۲۰، ۵۲۴ و ۵۳۶.
  9. همان، ص ۵۳۶، ۶۱۵ و ۵۳۶.
  10. خاتمه کتاب خلاصة التواریخ.
  11. نامه آستان قدس رضوی، مقاله محمدتقی دانش‌پژو، ش ۳۶، ص ۱۱۷ و نیز خاتمه کتاب گلستان هنر.
  12. گلستان هنر، ص ۹۷ و ۹۸.
  13. فهرست اسامی‌‌ و آثار خوشنویسان، ص ۶۵.
  14. خزائن، ملا احمد نراقی به تحقیق، تصحیح و تعلیق علامه حسن‌زاده آملی، ص ۵۱۸-۵۲۱.
  15. ر.ک: ساختار نهاد اندیشه دینی در ایران عصر صفوی، دکتر منصور صفت‌گل، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، ۱۳۸۱.
  16. خلاصةالتواریخ، ص ۹۱-۱۰۴.
  17. همان، ص ۱۷۷-۱۷۹، ۴۶۱-۴۶۶، ۵۶۰، ۱۶۹-۲۸۶.
  18. خلاصةالتواریخ، ص ۵۵۴، ۵۵۵ و ۶۱۱.
  19. تاریخ نگاری عصر صفویه و شناخت منابع و مآخذ، دکتر جهانبخش ثواقب، ص ۵۹.
  20. گلستان هنر، ص ۵۴-۵۵؛ مقدمه دکتر اشراقی خلاصةالتواریخ، ص ۱۳ و ۲۳.
  21. تاریخ ایران بعد از اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص ۵۳.
  22. تاریخ نگاری عصر صفوی، ص ۶۱؛ ذیل تاریخ عالم آرای عباسی، مقدمه مصحح (سیهلی خوانساری).
  23. خزائن، ص ۵۲۰ و ۵۲۱؛ تاریخ قم، محمدحسین ناصرالشریعه، ص ۱۷۱.
  24. الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج ۷، ص ۲۲۳؛ فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، ج ۶، ص ۵۴۲؛ فهرست نسخه‌های خطی فارسی، علی‌نقی منزوی، ج ۱، ص ۴۳۱۹-۴۳۱۸؛ تاریخ تذکره‌های فارسی، احمد گلچین معانی، ج ۲، ص ۶۰۶-۶۱۴؛ ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری، ترجمه یو.ل. برگل، ج ۱، ص ۱۰۷۳.
  25. تاریخ‌نگاری عصر صفوی، ص ۴۷.
  26. خلاصةالتواریخ، ص ۱.
  27. گلستان هنر، چاپ تهران، ص ۱۰۷ و ۱۱۸.
  28. خلاصةالتواریخ، ص ۲ و ۳ و نیز ص آخر متن اصلی.
  29. مقدمه دکتر احسان اشراقی بر خلاصةالتواریخ، ص ۱۶-۱۹.
  30. مقدمه کتاب گلستان هنر، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، همان شماره، ص ۱۵۲؛ تاریخ ایران دوره صفویان، پژوهش کمبریج، ص ۵۰۶ و ۵۰۷؛ تاریخ‌نگاری عصر صفویه، ص ۴۹.
  31. مقدمه دکتر احسان اشراقی بر خلاصةالتواریخ، ص ۱۴.
  32. تاریخ تذکره‌های فارسی، ج ۱، ص ۴۱۶.
  33. فهرست اسامی‌‌ و آثار خوشنویسان قرن دهم هجری قمری، ص ۶۸.
  34. پوست پلنگ، دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، ص ۳۲۸.
  35. بررسی‌های تاریخی، ش ۵۷، ص ۸۹-۹۱.

منبع

غلامرضا گلی‌زواره، ستارگان حرم، جلد ۱۹، صفحه ۱۳۲-۱۵۲.