موضع ائمه علیهم السلام در مورد قيام زيد

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۴۰ توسط Saeed zamani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} <keywords content='کلید واژه: اهل بیت علیهم السلام، امام محمد باقر عل...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



امام باقر علیه السلام و قيام زيد بن على علیه السلام

هر چند قيام زيد بن على بن الحسين علیه السلام در عصر امام صادق علیه السلام صورت گرفت، و از زمان وفات امام باقر علیه السلام تا زمان نهضت زيد حدود هشت سال مى گذشت، اما چنين قيامى از سال ها قبل مطرح بود و بارها و بارها امام باقر علیه السلام درباره آن اظهار نظر فرموده بود.

در بررسى زندگى سياسى امام باقر علیه السلام، توجه به موضع آن حضرت در قبال قيامى كه زيد بن على هماره از آن سخن مى گفت و مترصد تحقق آن بود، ضرورى است. روايات در زمينه شخصيت زيد و موضع گيرى امام باقر علیه السلام و ساير ائمه اطهار در قبال قيام او به سه دسته قابل تقسيم است:

  • 1- رواياتى كه زيد بن على را شخصيتى مثبت، ارجمند و معتقد به ائمه اثنى عشر(1) و نيز امامت باقرالعلوم علیه السلام(2) و جعفر بن محمد علیه السلام(3) معرفى مى كند، و قيام او را در راستاى اهداف ائمه و بر اساس رضايت آنان مى شناساند(4) و شهادت او و يارانش را فوزى بزرگ بشمار مى آورد.(5)
  • 2- رواياتى كه به ظاهر موهم قدح است، ولى پس از تأمل و دقت نمى توان آن را به صورت قطعى، بيانگر مذمت دانست. از اين گونه روايات وجود نوعى اختلاف نظر ميان زيد با امام باقر و امام صادق علیهم السلام و اصحاب خاص ايشان استفاده مى شود.(6)
  • 3- رواياتى كه آشكارا زيد را به ادعاى امامت براى خود متهم مى كند و چنين مى نمايد كه قيام او به اجازه ائمه علیه السلام نبوده، بلكه عليرغم نهى آنان و با نفى امامت ايشان صورت گرفته است!(7) جرح و تعديل و داورى درباره اين احاديث نيازمند مجالى جداگانه است،(8) و در اين جا فقط به نكات اصلى و تعيين كننده اشاره مى شود.

توجه به چند نكته مى تواند در بررسى اين روايات مؤثر باشد:

  • 1- سياست كلى ائمه بر دفاع از ولايت و امامت و نفى حكومت غاصبان و حاكمان جور بوده است، و هيچ كدام از آنان در اصل اين موضوع اختلاف نظر نداشته اند و اگر برخى از آنان عملا به قيام مسلحانه روى آورده و بعضى راه تقيه را در پيش گرفته اند به جهت شرايط و مقتضيات و امكانات زمان بوده است.
  • 2- پس از شهادت حسين بن على علیه السلام ساير ائمه هرگز زمينه اجتماعى را براى قيامى علنى و گسترده مناسب نيافتند، و با اين كه با تعاليم خويش، بغض ظالمان و حاكمان غاصب را در قلب شيعيان خود تقويت مى كردند، ولى از اقدام هاى علنى كه شالوده نظام حياتى شيعه را در معرض متلاشى شدن قرار مى داد و بنياد معارف شيعى را تهديد مى كرد، جلوگيرى مى نمودند.
  • 3- مبارزه با حاكمان مستبد و فسادگر در هر شكلى كه مايه زيان به موجوديت تشكيلات شيعى نمى شد مورد منع آنان نبود، بلكه خود عملا در آن راستا قدم برمى داشتند.
  • 4- شهادت و كشته شدن در راه خدا و ارزش هاى الهى از والاترين سعادت ها در مكتب اهل بيت علیهم السلام به شمار مى آيد، و هرگز وظيفه اى را به خاطر حفظ جان و فرار از مرگ ترك نكرده و ترك آن را اجازه نداده اند.
  • 5- شرايط سخت تقيه، در موارد بسيارى سبب مى شده است كه ائمه در محافل عمومى يا نزد جاسوسان حكومت و عناصر منافق يا كم ظرفيت، احكام فقهى يا اعتقادى و سياسى را به گونه اى بيان كنند كه موافق شرايط تقيه است، نه آن گونه كه خود اعتقاد داشته اند، (البته با رفع شرايط تقيه، نظريه حق را به اصحاب و شيعيان خود ابلاغ كرده و مى رسانده اند).

اگر نكات ياد شده مورد توجه قرار گيرد مى توان از يك سو به علت وجود نقل ها و آراى مختلف در زمينه قيام زيد بن على علیه السلام پى برد، و از سوى ديگر ملاكى در ترجيح يك نظريه بر نظريه ديگر به دست آورد.

از جمله اين كه مقام تقيه همواره مقتضى آن بوده است كه ائمه خود را از جريان هاى سياسى و خطوطى كه عليه حكومت ها فعال بوده اند، دور نشان دهند و لازمه چنين خط مشيى چنين بوده است كه ائمه حركت زيد بن على علیه السلام را هر چند به لحاظ ماهيت و هدف صحيح مى دانسته اند، اما درباره آن به گونه اى داورى كنند كه قيام او موجب هجوم دستگاه خلافت به تشكيلات شيعى نشود، و چه بسا امتناع برخى از اصحاب امام صادق علیه السلام از پيوستن به زيد در جهت همين سياست بوده است، اما تأييد شخصيت معنوى و قيام زيد كه در بيان معصومين آمده، هرگز قابل حمل بر تقيه نيست، زيرا هيچ نيرويى ايشان را ناگزير به تقيه در جهت بزرگداشت مقام زيد نمى كرده است تا آنان نظر به ملاحظات سياسى از زيد و قيام او دفاع كنند. بنابراين، دفاع ائمه از قيام زيد و شخصيت وى، علتى جز والايى و ارجمندى او نزد ايشان نداشته است.

از آن جا كه خط مشى تقيه سبب شده بود امام باقر و امام صادق علیهم السلام حمايت علنى از قيام زيد نكنند و نيز قيام او تنش هاى عقيدتى اى را به دنبال داشت، برخى از شيعيان به گمان اين كه زيد بن على از نظر امام صادق علیه السلام، داراى شخصيتى منفى است و امام حركت او را باطل مى داند، نزد آن حضرت لب مى گشايند تا از زيد به بدى ياد كنند! اما امام صادق علیه السلام جلو ايشان را مى گيرد و مى فرمايد: «لاتفعل رحم الله عمى زيدا...» يعنى، اقدام به چنين كارى نكن و سرزنش منماى! خداوند عمويم ـ زيد ـ را مورد رحمت قرار دهد.

تصريح ائمه به شخصيت والاى زيد و درستى قيام وى آن گاه صورتى علنى پيدا مى كند كه بنى اميه از ميان رفته و ديگر تأييد زيد خطرى را متوجه تشكيلات شيعى نمى سازد.

زيد بن موسى بن جعفر از كسانى است كه در عصر خلافت مأمون در بصره خروج كرد و خانه هاى بنى العباس را آتش زد، او را دستگير كردند و نزد مأمون فرستادند، مأمون گفت او را به حرمت برادريش با على بن موسى مى بخشم و سپس به على بن موسى گفت: اگر برادر شما خروج كرد و چنين و چنان كرد، قبل از او زيد بن على نيز قيام نمود و كشته شد. و اگر به خاطر شما نبود او را مى كشتم، زيرا عملى كه مرتكب شده است، كوچك نيست.

حضرت امام رضا علیه السلام در پاسخ مأمون فرمود: برادر مرا با زيد بن على قياس مكن! زيرا زيد بن على از دانشمندان خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله بود، براى خدا غضب كرد و با دشمنان خدا جنگيد تا در راه خدا كشته شد. پدرم از پدر خويش ـ جعفر بن محمد ـ نقل كرد كه آن گرامى مى فرمود: خداوند عمويم زيد را مورد رحمت قرار دهد، زيرا او در طلب خشنودى و رضاى آل محمد بود و اگر در قيام خود پيروز مى شد به آن چه دعوت كرده بود وفا مى كرد... مأمون پرسيد: مگر زيد بن على از جمله كسانى نيست كه بدون حق ادعاى امامت كرده است؟

حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: خير! زيد ادعاى امامت نداشت و به چيزى دعوت نمى كرد كه صلاحيت آن را دارا نباشد، او داراى تقوا بود و مى گفت: من شما را به آن چه مورد رضاى خاندان رسالت است فرا مى خوانم.(9)

از اين حديث استفاده مى شود كه آن چه در محافل خصوصى ائمه نسبت به حقانيت قيام زيد مطرح مى شده است، حتى به گوش بنى العباس كه در آن روز مخالف حكومت بنى اميه بشمار مى آمدند نرسيده و فردى چون مأمون از آن بى اطلاع بوده است و زمانى امام رضا علیه السلام صريحا آن را اعلام مى دارد كه دوران آن تقيه گذشته است.

رواياتى كه زيد را متهم به ادعاى امامت مى كند، از نظر كمى اندك و از نظر سند ضعيف و غير قابل اعتماد است و آن روايات نمى تواند با روايات مدح او مقابله نمايد.

فلسفه نهى از قيام زيد

سؤالى كه در اين ميان باقى مى ماند اين است كه اگر اصل قيام زيد مورد امضاى ائمه بوده و حركت او صحيح و بايسته بشمار مى آمده است پس نهي هاى مكررى كه از سوى امام باقر و امام صادق علیهم السلام نسبت به قيام او صورت گرفته است، چيست؟

پاسخ اين است كه اگر روايات مدح را بپذيريم و روايات قدح را ضعيف و ناتوان بشناسيم، در اين صورت لازمه جمع ميان نهى از قيام زيد و ستايش مقام علمى و عملى او اين است كه بگوييم: نهى ائمه، به جهت دلسوزى و شفقت و ارشادى بوده است.

نهضت زيد از نظر خود او امرى بايسته و ضرورى بود، او ديگر طاقت نداشت كه شاهد بى حرمتى بنى اميه به ساحت رسول خدا و نظاره گر ظلم و بى عدالتى آنان باشد، و تنها راه را در جهاد مسلحانه عليه آنان مى ديد، اما ائمه علیه السلام از سوى ديگر، با اين كه در اصل ضرورت مبارزه با كفر و ظلم با او هم نظر بودند، ولى بر اساس اطلاعاتى كه تنها در اختيار آنان بود و بينشى كه نسبت به شرايط سياسى داشتند، حركت نظامى و نهضت مسلحانه را تنها راه ممكن و ضرورى تشخيص نمى دادند.

در نگاه ائمه علیه السلام زيد به گونه واجب، موظف به قيام نبود زيرا اگر او براستى چنين وظيفه اى داشت، هرگز او را به ترك تكليف الهى دعوت نمى كردند. از سوى ديگر قيام او ممنوع و باطل نيز نبود، زيرا اگر حركت او باطل و حرام بود، هرگز ائمه وى را به نيكى ياد نمى كردند.(10) در نتيجه تنها راهى كه مى توان فرض كرد اين است كه زيد براى مقابله با كفر و فساد حاكمان بنى اميه، ميان دو راه مخير بوده است: راه قيام علنى و راه مبارزه پنهانى.

او راه اول را ضروري تر مى دانست و ائمه راه دوم را شايسته تر مى شمردند. از اين رو، براى راهنمايى وى، سعى داشتند تا او را از قيام مسلحانه منع كنند. چنين است كه گاه، كشته شدن سريع او و عدم پيشرفت نظامى را به او متذكر مى شدند.(11) و زمانى بي وفايى مردم را.

سرانجام، زيد راه خويش را انتخاب كرد و در پى بى حرمتي هاى مضاعف هشام به خاندان رسول الله صلی الله علیه و آله و به شخص وى، دست به قيام زد و به فرموده حضرت رضا علیه السلام، براى خدا و در راه خدا به شهادت رسيد. و بر اساس رواياتى كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است: زيد و يارانش در قيامت گام برگردن مردمان مى نهند و به بهشت وارد مى شوند.(12) با اين همه، نهى ائمه علیه السلام از قيام زيد، نيز بى حكمت نبود. اگر درك جوانب اين نهى براى معاصران ميسر نبود، براى ما كه از اين فاصله تاريخى مى توانيم شاهد بازتاب ها و نتايج و پيامدهاى آن قيام باشيم، درك آن دشوار نيست.

قيام زيد براى او به صورت يك تكليف شناخته شد و او با انگيزه اى مقدس به آن چه تشخيص داده بود عمل كرد، ولى حركت او به شدت و به سرعت سركوب شد، و آن چه با بدن و سر او انجام دادند، بر رعب و وحشت مردم و سكوت و خفقان فضاى سياسى افزود و منحرفان و سست باوران با تبليغ نادرست انديشه ها و اهداف وى، جريان هاى فكرى و عقيدتى نادرستى را پديد آوردند و در جبهه متشكل شيعه، انشعاب زيديه شكل گرفت!

قيام و شهادت زيد هر چند در خراسان بازتاب وسيع و گسترده اى پيدا كرد و شيعيان خراسان به جنبش آمدند و حركت هاى نهانى خود را عليه دستگاه خلافت آشكار ساختند(13) و اين جريان همواره گسترش يافت تا به اضمحلال خلافت امويان انجاميد، اما سوگمندانه زوال خلافت امويان، مشكلى را از جامعه اسلامى نگشود و از شدت جور و استبداد نكاست، چه، عباسيان بر جاى امويان تكيه زدند و راه ايشان را پى گرفتند!

هر چند اين مشكلات و انحراف ها از ناحيه زيد بن على صورت نگرفت و او تنها به آن چه تكليف خويش مى دانست عمل كرد، ولى امامان علیه السلام افق هايى را مى ديدند كه از ديد زيد بن على كه فاقد بينش امامت بود قابل پيش بينى نبود!

پى نوشت

(1). ر.ك: كفاية الاثر 327، الارشاد 1/168، اثبات الهداة 5/294، بحار 11/41.

(2). مناقب 2/285، اشعار زيد بن على در رثاى امام باقر علیه السلام.

(3). اختيار معرفة الرجال 376 و 361، مناقب ابن شهر آشوب 2/326 و 347، بحار 11/35.

(4). روضه كافى 2/116، عيون اخبارالرضا 1، باب 25، وسائل الشيعة 11/36.

(5). امالى صدوق 330، عيون اخبارالرضا 1، باب 25، مقاتل الطالبين 52.

(6). ر.ك: اصول كافى 1/356، مروج الذهب 2/181، مناقب 2/279.

(7). ر.ك: اثبات الوصية 154، اثبات الهداة 5/321، بحار 46/252.

(8). ر.ك: سيره و قيام زيد بن على علیه السلام.

(9). عيون اخبارالرضا 1/248.

(10). ر.ك: مرآة العقول 1/261، زيد الشهيد 43.

(11). اثبات الوصية 150، الخرائج والجزائح 1/281، كشف الغمة 2/347، الفصول المهمة 216ـ218، احقاق الحق 12/182، اثبات الهداة 5/321، نورالابصار، شبلنجى 143.

(12). كفاية الاثر 328، بحار 11/41، تنقيح المقال 1/469.

(13). تاريخ يعقوبى 2/326.

منبع

احمد ترابى, زندگى سياسى امام باقر علیه السلام، صفحه 202