عبرت

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عبرت به معنای پند و اندرز است که شخص تجربیات دیگران را در زندگی خود بکار گیرد.

معنای واژه عبرت

واژه «عبرة»، عربي و در فارسي به معناي «پند و اندرز» آمده است.[۱] اگر به معناي عام «عبرت» توجه کنيم، در مي يابيم كه تمام آيات الهي پند و عبرت است. قرآن افزون بر مسائل احكام، عقايد و اخلاق به مسايلي پرداخته كه در آن يا به صورت کنايه يا به صراحت، عبرت و پند نهفته است. در اينجا به آياتي كه به مسائل عبرت اشاره نموده اند؛ مي پردازيم.

مسافرت و عبرت آموزي

در بيش از ده آيه قرآن، مردم را تشويق و ترغيب به مسافرت (سير في الارض)[۲] نموده است. مسافرت و سير در زمين در فرهنگ قرآن به معناي جهانگردي بي هدف نيست. بلكه به معناي پندگيري و عبرت آموزي و شناخت نشانه هاي خداوند و آگاهي از قدرت او و بررسي حوادث تاريخي گذشتگان است.

  • «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ...»؛[۳] آيا آنها سير در زمين نمي كنند، تا بنگرند سرنوشت آنان (طغيان گران پيشين) چگونه شد؟...
  • «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ»؛[۴] بگو! سير در زمين داشته باشيد تا بنگريد عاقبت تكذيب كنندگان چگونه شد.

بناهاى تاريخى، موزه‌ها، خرابه‌ها... يادگار انسانهايى است که آن‌ها را برجا گذاشته‌اند. قرآن ما را به سير و سفر در آن‌ها و تجربه آموزى از پيشينيان فرامى‌خواند.

  • «أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»؛ [۵] آيا آنان روى زمين سير نکردند تا ببينند عاقبت کسانى که پيش از آنان بودند، چگونه بود. آن‌ها در قدرت و ايجاد آثار مهم در زمين از اين‌ها برتر بودند ولى خداوند ايشان را به گناهانشان گرفت و در برابر عذاب او وسيله دفاعى نداشتند.

تاريخ و داستان گذشتگان و پندگيري

يكي از اهداف نقل تاريخ و داستان گذشتگان در قرآن، عبرت و پند براي مسلمانان است. در بسياري از آيات الهي، داستان هاي پيامبران بزرگ الهي بيان شده است. در اين داستان ها، هرگز هدف قرآن داستان سرايي محض نيست بلكه هدف ارائه رهنمود از رهگذر اين داستان هاي سازنده است. بر همين اساس است كه در هيچيك از داستان هاي پيامبران از مسائل بي فايده يا كم فايده اي كه نقشي در هدايت ندارد؛ سخن به ميان نيامده است. براي مثال از تاريخ ولادت، تاريخ وفات، عدد اولاد و همسر انبياء و... سخني به ميان نياورده است.

  • «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ»؛ (سوره يوسف/111) اين داستان (حضرت يوسف) براي صاحبان درك خالص، عبرت است.

بدين معنا كه ده ها نكته عبرت آموز در اين داستان حضرت يوسف عليه السلام وجود دارد. مانند خنثي شدن مكر دشمنان، بي گناه بودن حضرت يوسف، دوري از شهوت و گناه، رسوايي زليخا، پاكدامني حضرت يوسف و... در نتيجه هدف قرآن از بيان نكات عميق و حساس داستان، عبرت آموزي بوده است.

جنگهاي پيامبر، عبرتي براي مسلمانان

در آيه 13 از سوره آل عمران، عنايت خداوند به رزمندگان جنگ بدر و القاء رعب در دل دشمنان را مايه عبرت صاحبان بصيرت بيان مي كند و مي فرمايد:

«قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْرى كافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ»؛ دو گروهي كه در ميدان جنگ بدر با هم روبرو شدند، نشانه درس عبرتي براي شما بود. يك گروه در راه خدا نبرد مي كردند و جمع ديگري كه كافر بودند (در راه شيطان پست) در حالي كه آنها گروه را با چشم خود دو برابر آنچه بودند مي ديدند، در اين عبرتي است براي صاحبان بصيرت.

عبرتي كه از آيه ياد شد. مي توان گرفت اين است كه در جنگ، ايمان حرف اول را مي زند. امتي كه پشتيبان نيرومندي همچون خداوند متعال را داشته باشند، شكست ناپذير است.

همچنين در آيات اول سوره حشر، قرآن كريم ماجراي غزوه بني النضير و توطئه يهودي ها بر ضد مسلمانان و برخورد شديد لشكر اسلام با آنان و شكست سخت آنها در برابر لشكر اسلام را بيان مي كند و آخر امر فرموده است:

«...فاعتبروا يا اولي الابصار»؛ (سوره حشر/2) پس عبرت بگيريد اي صاحبان بصيرت.

عبرت آموزی، فضیلتی پسندیده

پندپذيرى و عبرت آموزى از اعمال پسنديده و فضايل نفسانى که موجب بيدارى انسان و تعالى روح و سعادت دنيا و آخرت مى‌شود. کلمه "عبر " از حالى به حال ديگر شدن است و عبرت آموزى به حالتى مى‌گوييد که شخص با ديدن و حضور يافتن نزد آنچه ديدنى است، به پيامى نايافته دست پيدا مى‌کند، بنابر اين اعتبار يعنى با ديدن حوادث به همراه انديشيدن در آن‌ها براى انسان دگرگونى درونى و معنوى پديد مى‌آيد که در نتيجه اين حالت نفسانى آماده پذيرش پيام و محتواى موجود در ژرفاى آن حادثه گردد.

حضرت على عليه السلام هنگامى که در "ايوان کسرى" فرود آمد و ويرانى‌هاى آن را مى‌ديد، اين آيات را خواند:

«کم ترکوا من جنات و عيون و زرع و مقام کريم و نعمة کانوا فيها فاکهين کذلک اورثناها قوما آخرين فما بکت عليهم السماء والارض و ما کانوا منظرين»؛ چه بسيار باغ‌ها و چشمه‌ها که از خود بر جاى گذاشتند و زراعت‌ها و قصرهاى زيبا و گران قيمت و نعمت‌هاى فراوان ديگر که در آن (غرق) بودند. اين چنين بود ماجراى آنان و ما اين‌ها را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم. نه آسمان بر آنان گريست و نه زمين و نه به آن‌ها مهلتى داده شد.

بعد حضرت فرمود: ايشان وارث گذشتگان بودند، آنگاه خودشان ارث گذار آيندگان گشتند. شکر نعمت نگزاردند و در اثر ناسپاسى آن نعمت‌ها از ايشان سلب گرديد. بپرهيزيد از ناسپاسى نعمت که بلاها بر شما فرود مى‌آيد.

در نهج البلاغه حضرت على عليه السلام مى‌فرمايد: براى شما در سرنوشت امت‌هاى گذشته اندرزها است. "عما لقه" و فرزندانشان کجايند "فراعنه" و بازمانده‌هاى شان کجا هستند "اصحاب رس" که پيامبران را کشتند و سنت‌هاى آنان را پايمال نمودند و آيين زورگويان را برپا کردند، کجايند؟

خداى تعالى درباره سرگذشت‌هاى فرعون مى‌فرمايد: "فاليوم ننجيک ببدنک لتکون لمن خلفک آية"؛ پس امروز بدنت را (از آب) نجات مى‌دهيم تا پندى براى آيندگان باشى.

گردش شب و روز، ماه و سال، گرفتار شدن امت‌هاى گذشته به عذاب به خاطر سرکشى و نافرمانى در مقابل سفيران الهى و سقوط قدرتمندان سلطه گر و مرگ و مير پدران و گذشتگان و هزاران رخداد ديگر، هر يک مى‌تواند وسيله پندى براى انسان باشد.

امام على عليه السلام مى‌فرمايد: "ما اکثر العبر واقل الاعتبار"؛ چه بسيار است عبرت‌ها و چه اندک است عبرت گرفتن.

امام زين العابدين عليه السلام پند نگرفتن را نکوهش کرده، مى‌فرمايد: بى نوا آدمى! هر روز سه مصيبت به او مى‌رسد و حتى از يکى از آن‌ها پند نمى‌گيرد که اگر پند مى‌گرفت سختى‌ها و کار دنيا بر او آسان مى‌شد. مصيبت نخست روزى است که از عمر او کم مى‌شود. در صورتى که اگر از مال او چيزى کم گردد، اندوهگين مى‌شود. حال آن که در هم، جاىگزين دارد اما عمر از دست رفته جبران نمى‌شود.

مصيبت دوم روزيش را به طور کامل دريافت مى‌کند که اگر از راه حلال باشد، بايد حساب پس دهد و اگر از وام باشد کيفر مى‌بيند.

مصيبت سوم از اين‌ها بزرگتر است. عرض شد: آن چيست؟ فرمود: هيچ روزى را به شب نمى‌رساند مگر اين که يک منزل به آخرت نزديک شده است، اما نمى‌داند به سوى بهشت مى‌رود يا به سوى جهنم در حرکت است.

در عبرت آموزى دو نکته توجه را به خود جلب مى‌کند: نخست آنکه عبرت آموزى مستلزم داشتن چشمى بينا، عقلى ژرف و درون نگر و دلى بيدار است زيرا بدون نظر عميق همراه انديشه و فکر عبرت آموزى ممکن نيست، ديگر اين که عبرت آموزى باانگيزه باعث آثار ارزشمندى همچون پاک دامنى، بى رغبتى به دنيا، کاهش لغزش و خطا و شناخت خويشتن و کوتاه شدن طمع و زيادى فهم و درک و تقوا مى‌شود. در اينجا به يک حديث بسنده مى‌شود.

عبرت آموزي در نگاه روايت

در روايات، تأكيد فراواني به عبرت آموزي از حوادث تاريخي شده است.

امام علي عليه السلام مي فرمايد: «الاعتبار يثمر العصمة؛ ميوه عبرت آموزي از حوادث، مصونيت از خطاها و لغزش هاست».[۶] در روايت ديگر فرموده است: «من كثر اعتباره قل عثاره؛[۷] آن كسي كه بيشتر عبرت بياموزد، لغزشش كم خواهد شد» همچنين مي فرمايد: «الاعتبار يقود الي الرشاد؛[۸] عبرت آموزي آدمي را به راه رشد و صلاح مي كشاند».

حضرت علي عليه السلام در وصيتي به امام حسن عليه السلام فرمودند: «استدل علي مالم يكن بما قد كان فانّ الامور اشباه؛[۹] حوادث آينده را در پرتو حوادث گذشته بررسي كن كه حوادث همانند يكديگر است».

در حديثي از امام صادق عليه السلام وارد شده است: «كان اكثر عبادة ابي ذر التفكر والاعتبار؛[۱۰] اكثر عبادت ابوذر را انديشه و عبرت آموزي تشكيل مي داد». در نتيجه قرآن سير در جهان و انديشه در تاريخ گذشتگان و پيامبران و جنگ هاي پيامبران و... را براي آيندگان عبرت و پند مي داند و جزو عبادت مي شمارد.

عبرت آموزي در كلام امام علي علیه السلام

«عبرت آموزي» از مواعظ مورد تأكيد حضرت امام علي عليه السلام است. در کلام نورانی حضرت بر ثمره شیرین عبرت آموزی تأکید شده است. فشرده ی کلمات مولا در این زمینه این است که: عبرت آموزان از حوادث تاریخی راه درست زندگی را می یابند و از افتادن در دامی که پیشینیان افتادند می رهند: «الاعتبار منذر ناصح؛[۱۱] عبرت آموزی هشداردهنده دلسوز است».

«الاعتبار یعود الی الرشاد؛[۱۲] عبرت آموزی انسان را به رشد هدایت می کند».

«ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی من تقحم الشبهات؛[۱۳] کسی که از اعمال و کردار گذشتگان و عواقب سوء آن عبرت گیرد تقوا وی را از فرورفتن در آن گونه بدبختی ها بازمی دارد».

«الاعتبار یثمر العصمة؛[۱۴] میوه ی عبرت آموزی از حوادث، مصونیت از خطاها و لغزش هاست».

«من کثر اعتباره قل عثاره؛[۱۵] آن کسی که بیشتر عبرت بیاموزد، لغزشش کم خواهد شد».

پانویس

  1. احمد سياح، فرهنگ بزرگ جامع نوين، ترجمه المنجد، تهران، انتشارات اسلام، ذيل ماده «عبر».
  2. سوره يوسف/109، سوره حج/46، سوره روم/9، سوره فاطر/44، سوره غافر/21، 82، سوره آل عمران/137، سوره انعام/11، سوره نحل/36، سوره نحل/ 69، سوره عنكبوت/20، سوره روم]/42.
  3. سوره يوسف/109.
  4. سوره انعام/11.
  5. سوره روم/9.
  6. تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1366ش، ص472.
  7. همان.
  8. همان.
  9. امام علي عليه السلام، نهج البلاغه، قم، دارالهجره، ص402، نامه 31.
  10. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، ج‌71، ص324.
  11. بحارالانوار، ج78، ص92.
  12. فهرست غرر، ص229.
  13. نهج‌البلاغه، خطبه16.
  14. فهرست غرر، ص229.
  15. فهرست غرر، ص231.

منابع