شهيد سيد مهدى حكيم

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

حجت الاسلام سید مهدی حکیم از روحانیون مخالف رژیم بعث عراق که در سفر به کشور سودان مورد حمله تروریستی قرار گرفت و به شهادت رسید.

تولد

تاريخ حيات بشرى هنوز صفحه زرين قرن بيستم را نگشوده بود، كه ستاره اى با طلوع خويش درخشيد و كانون عالم پرورى را با نورافشانى خود، لبريز شادى ساخت. سيد مهدى حكيم در تاريخ 1314 ق. در خانواده مرجعيت دينى نجف اشرف، ديده به جهان گشود و چشمان پدر و مادر خود را فروغى دوباره بخشيد. پدر بزرگوارش حضرت آيت الله العظمى سيد محسن حكيم بود و مادرش بانو فُوزيه، فرزند حاج حسن البشرى لبنانى. پدرش به پاس احترام به حضرت مهدى موعود، نام فرزندش را مهدى نهاد و مادر وى، او را در آغوش محبت فشرد و از شوق ولادتش اشك خوشحالى فشاند.

از تبار پاكان

سلسله نسب آيت الله سيد مهدى حكيم به سادات طباطبايى مى رسد كه به امام حسن مجتبى علیه السلام منتهى مى شود. پدر بزرگوارش نيز حضرت آيت الله العظمى سيد محسن حكيم است كه به حق اسوه تقوى و شجاعت بود و دلسوز نسبت به دين و جامعه.

سلسله خانوادگى اين فقيد سعيد را از آن رو «حكيم» مى نامند كه جدش اميرعلى فرزند سيد بن مراد، طبيب عصر خود بوده، سيد بن مراد در آن زمان تنها طبيب نجف محسوب مى شده است و طبيب را نيز در آن زمان، حكيم مى گفتند. از اين جهت اين خانواده به «حكيم» شهره شدند.[۱]

تحصيل

شهيد سيد مهدى حكيم دوران طفوليت را در آغوش پرمحبت پدرى عالم و مادرى متدين خويش، سپرى كرد و هر روز با واقعيت هاى زندگى بيشتر آشنا مى شد و نيازمند برنامه تربيتى سالمى بود.

پدرش مرحوم حكيم وى را به يكى از مكتب خانه هاى نجف اشرف فرستاد. وى با استعداد سرشارى كه داشت، بزودى خواندن و نوشتن را در كنار سجاياى اخلاقى فراگرفت. ايشان تكاليف دينى و تعدادى از خطبه هاى نهج البلاغه و اشعار سيد حميرى - كه در باب مدح اهل بيت‌ علیهم السلام سروده بود.- را نزد پدرش آموخت و با مكتب امامت آشنا گرديد. در آن هنگام، عمر شريفش به «10» سال مى رسيد. پدر او پس از آن كه زمينه استعداد وى را گسترده يافت، او را به يكى از شاگردان خويش به نام شيخ محمدتقى الفقيه سپرد، تا مدارج كمال را طى كند.

شهيد سيد مهدى حكيم مقدمات خواندن و نوشتن را در يكى از مكتب خانه هاى علمى نجف اشرف آموخت، و دروس حوزه را نزد اساتيد زير فراگرفت:

- مقدمات حوزه را نزد شيخ محمدتقى الفقيه - منطق، اصول و فقه در سطح عالى را نزد آيات عظام سيد محمد و سيد احمد حكيم - خارج اصول و فقه را نزد آيات عظام خوئى، شهيد سيد باقر صدر و شيخ حسين حلى رحمهم الله.

وى سرانجام از چهره هاى ممتاز و پرافتخار حوزه علميه نجف اشرف گرديد.

فعاليت هاى فرهنگى-سياسى

شهيد آيت الله حكيم براى به ثمررساندن آرمان مكتبى و فرهنگى خويش و انسجام بخشيدن به نيروهاى موجود در عرصه تلاش هاى فرهنگى، بنيان نهادن اسلوب جديدى را لازم مى ديديد و براى تسريع اين هدف، وجود يك تشكل فكرى-سياسى را ضرورى مى دانست تا در قالب اين شيوه جديد مبارزه، اهداف خود را اجرا سازد؛ لذا براى كنكاش درباره ساختار فكرى و سياسى يك تشكل اسلامى، سفرى به ايران كرد و از نزديك با تشكل سرى فدائيان اسلام آشنا شد. از طرفى ايشان با بررسى تشكيلات اخوان المسلمين و حزب التحرير در عراق، آن ها را فاقد فكر استوار و روشن در چارچوب حكومت دينى در عصر غيبت يافت.

سرانجام براى تحقق هدف فوق و با توجه به بافت سياسى و فرهنگى جامعه عراق و جهان اسلام، وى با ارتباط و همكارى علماء و شخصیت هاى برجسته حوزه مانند شهيد سيد طالب رفاعى، شهيد شيخ عارف بصرى و شهيد عبدالصاحب دخيل به اين نتيجه رسيد كه بايد به تأسيس حزب بپردازد و اين انديشه را با شهيد آيت الله سيد باقر صدر در ميان گذاشت. ايشان نيز بر ضرورت امر تأكيد فرمودند و نهايتاً در تاريخ 14 تيرماه 1338 ش تشكل دينى - سياسى مزبور را به نام حزب الدعوة ايجاد كردند. [۲] با ظهور اين تشكل، جامعه عراق و جهان اسلام وارد مرحله جديدى از مبارزه فكرى و سياسى شد.

تئورى پردازان اين حزب اسلامى، با ايجاد هسته هاى سازماندهى - حوزوى و دانشگاهى در داخل و خارج از كشور - همه را متوجه راهى صحيح و مبارزه اى منطبق با شرايط روز، ساختند و از جمله كادرهاى رهبرى اين جريان، شهيد حكيم بود كه صادقانه به هدايت افكار مى پرداخت.

حزب بعث كه تا آن زمان يكه تاز عرصه تلاش هاى فكرى - تشكيلاتى بود، با پيدايش حزب الدعوة، آن را رقيب سرسخت خود در ميدان عمل ديد؛ لذا درصدد شناسايى و قلع و قمع هسته هاى مركزى اين تشكيلات برآمد و بسيارى از فعالان آن را به چهار ميخ انتقام كشيد.

مشعل هدايت

در حوزه علميه نجف و در مجموع كشور عراق، كمتر معمول بود كه علماء به خطابه بپردازند؛ زيرا ترويج مبانى دينى به صورت سخنرانى و ايجاد مجامع عمومى، در شرايط سياسى و فرهنگى عراق فراهم نبود. شهيد حكيم از ماه رمضان 1333 - در ايام جوانى - با چند تن از علماى حوزه نجف، در صحن مطهر امام على علیه السلام معروف به «صحن حيدرى»، محفل بحث و مناظره اى را پيرامون مسائل فكرى دائر كرده و شب ها پس از اقامه فريضه، به سخنرانى مى پرداختند. ايشان چون مشعلى فروزان ره پويان را به سرچشمه هاى انديشه دينى، رهنمون مى كردند.

شهيد حكيم با همكارى ياران خود، شيوه ترويج معارف اسلامى به صورت خطابه را در سراسر عراق معمول ساخت.[۳] اين سيد مخلص على رغم دورى از وطن مدتى را در شهر «دُبى» به تبليغ و وعظ مشغول بود. وى پس از اقامه نماز و يا در ايام سوگوارى و ولادت، به بيان دستورات دينى اهتمام مى ورزيد.

در پاكستان نيز با وجود عدم آشنايى با زبان اردو سعى مى كرد با خطابه هاى خود علاوه بر ارشاد مردم، اين شيوه تبليغ را نيز معمول سازد. در بغداد در محله ارختياء از سرمايه باقى مانده عباس تميمى، حسينيه اى به نام «حسينيه تميمى» با تلاش خزعلى تميمى دائر گرديد. در آن هنگام سيد مرتضى عسكرى كه از علماء بزرگ عراق بود، وجود عالم شايسته اى را جهت امامت جماعت آن حسينيه لازم مى ديد؛ لذا جريان را با آيت الله العظمى حكيم - پدر شهيد حكيم - در ميان گذاشت و از ايشان خواست تا سيد مهدى حكيم را براى انجام اين مسئوليت به بغداد بفرستد. در آن زمان شهيد حكيم جهت انجام وظائف ارشادى در لبنان بسر مى برد. ايشان پس از مراجعت به دستور والدش، عازم بغداد شد و به هدايت مردم پرداخت.[۴]

او با فصاحت ويژه اى كه داشت، در برابر تهاجم انديشه الحادى بعثى ها ايستادگى كرد.

هجرت

حزب بعث نقش مؤثر آيت الله شهيد سيد مهدى حكيم را در عرصه مهم فرهنگى - سياسى به وضوح مى نگريست، و از آن جا كه تبليغات و هدايت افكار را منحصر به خود مى دانست، شهيد حكيم را مانع بزرگى مى پنداشت و در پى فرصت بود تا با حربه اى، شخصيت خانوادگى وى را در اذهان عمومى مخدوش سازد؛ لذا در سال 1348 ش اتهام فاحش بر وى وارد ساخت. از جمله اتهامات ناجوانمردانه عفلقى ها بر شخصيت هاى محبوبى مانند سيد حسن شيرازى و سيد مهدى حكيم، جاسوسى براى اجانب بود.

نظام سلطه در عراق مى خواست با اين گونه شايعات، نظر مؤمنين را نسبت به شخصيت هاى حوزه برگرداند و از تأثير تلاش دين گرايان در جامعه بكاهد. البته اين وسيله تخدير افكار توده ها، از ديرباز در خدمت ارباب ستم بوده است. در تاريخ 1348 تلويزيون بغداد اين اتهام را اعلام نمود. در اين توطئه تبليغاتى چند نفر را در تلويزيون نشان دادند كه اعتراف كرده اند: «ما در تشكيلات جاسوسى آمريكا و اسرائيل بوديم و سيد مهدى حكيم نيز در آن شبكه اطلاعاتى فعاليت مى نمود و جاسوسى مى كرد».

پس از آن كه سيد مهدى از چشم جاسوسان بعثى ها، ناپديد گرديد؛ با توجه به تشكيلات پليس مخفى آن ها و مجهز بودنشان به ابزار مدرن اطلاعاتى باز هم نتوانستند از وجود سيد مهدى حكيم اطلاع يابند. لذا براى خبر گرفتن از محل اختفاى وى پنج هزار دينار پول عراق را اختصاص دادند و دستور مصادره اموال منقول و غيرمنقول ايشان را صادر كردند.

سيد شهيد تقريباً مدت يك ماه در بغداد ماند و براى حفظ اصول امنيتى، مرتب محل سكونت خود را عوض مى كرد. وى پس از كاهش مراقبت هاى پليسى، با تاكسى از بغداد به نجف آمد و در منزل يكى از بستگانش مخفى شد و مدتى بعد برنامه خروج از مرز را طراحى و از راه «عره عره» راهى عربستان سعودى گرديد.[۵]

او پس از اندكى اقامت در كشور سعودى به اردن رفت و با دائى خود على الحاج حسن البزى - كه سفير لبنان در اردن بود. - ملاقات نمود و مدتى نيز در آن كشور سكنى گزيد. از آن جا كه نيروهاى تروريستى حزب بعث، شهيد سيد مهدى حكيم را يك خطر بالفعل برون مرزى تلقى مى كردند، درصدد سوء قصد عليه او برآمدند. سيد مجاهد نيز اردن را به قصد كويت ترك كرد، و مدتى در كويت به تلاش هاى خويش ادامه داد.

در سال 1347 مشاجرات شديد فكرى انديشه هاى كمونيستى على بوتو و جنبش هاى مسلمان، به مرحله اى حساس رسيد. در اين زمان به درخواست مسلمانان پاكستان و ضرورت ترويج معارف اسلامى و نيز انسجام بخشيدن به نيروهاى مسلمان، شهيد حكيم از كويت به پاكستان رفت تا مسلمانان آن ديار نيز از آبشخور فكرى اين انديشمند جوان سيراب گردند.

شهيد حكيم نه تنها با شيعيان روابط نزديكى داشت؛ بلكه با علماء اهل سنت همانند «مودودى» نيز تماس برقرار مى كرد و با ايجاد ميزگرد و سمينارهاى علمى، زمينه را براى رفع سوء تفاهمات، فراهم آورد. علت مسافرت شهيد به پاكستان را مى توان در دو امر دانست:

  1. نفوذ كمتر بعثى ها در آن كشور
  2. مناسب بودن محيط تبليغ، به علت كمبود مراكز تبليغى لازم

شهيد سيد مهدى حكيم وارد كراچى پاكستان شد و مورد استقبال مردم آن شهر واقع گرديد. وى در منزل عبدالحسين مهدى زاده، وكيل پدرش آيت الله العظمى حكيم در پاكستان، سكنى گزيد.

او پس از اقامتى كوتاه، تصميم گرفت به مناطق ديگرى از پاكستان هم مسافرت كند و از نزديك با نيازهاى فرهنگى مردم آشنا شود. در يكى از سفرهاى شهيد - از شهر كراچى به اسلام آباد - وزير اوقاف عراق، عبدالستار حوارى نيز در فرودگاه بوده و از حضور شهيد سيد مهدى حكيم در آن ميان، اطلاعى نداشته است. وى كه از استقبال بى نظير پاكستانى ها، شگفت زده شده بود و خيال مى كرد، وجود خودش باعث اين گونه شور و هيجان شده است، لذا وقتى از مسئولين پاكستانى تشكر مى كند. به او اطلاع مى رسانند كه استقبال جمعيت براى حضور تو نبود، بلكه وجود سيد مهدى حكيم چنين شورى را ايجاد نموده است.[۶]

در سوگ پدر

آيت الله سيد مهدى حكيم در گرماگرم خدمات ارزشمند فرهنگى - اجتماعى و در شرايط حساس پاكستان بود، كه از بيمارى پدرش و انتقال او به لندن اطلاع يافت. او به زيارت پدر شتافت و آن بزرگمرد را در بيمارستان سنت بل لندن ملاقات نمود و با ايشان ميثاق بست تا در راستاى اهداف اسلامى مسيرى سالم را بپويد.

پس از بازگشت مرحوم حكيم به عراق و بسترى شدنش در بيمارستان ابن سينا در بغداد، شهيد سيد مهدى حكيم دوباره به پاكستان برگشت و به تلاش هاى خويش ادامه داد. او در تيرماه سال 1350 از رحلت پدر خبر يافت و در سرزمين غربت به سوگ پدر نشست؛ اما داغ پدر وى را از فعاليت بازنداشت و بيشتر از قبل بر تلاش خويش افزود.

فعاليت در دُبى

آيت الله شهيد حكيم براى درمان خويش براى دومين بار راهى لندن گرديد و پس از پايان معالجات، با دعوت مسلمانان دبى و صلاحديد برادر بزرگش آيت الله سيد يوسف حكيم به دبى عزيمت نمود. وى على رغم دورى از وطن و كسالت جسمى، در دبى به فعاليت هايى مشغول گرديد كه موارد آن عبارتند از:

- ارشاد مردم بعد از نمازهاى يوميه و تبيين مسائل محورى دين چون عقايد، تاريخ و احكام قرآنى... - اقدام به امور عام المنفعه مانند:

  1. تأسيس مسجد امام على علیه السلام.
  2. ايجاد مسجدى در منطقه قصص.
  3. گسترش مسجد شارقه.
  4. تأسيس اوقاف جعفريه.
  5. تأسيس مدرسه امام صادق‌ علیه السلام كه به اطفال اختصاص داشت.
  6. تأسيس مؤسسه اهل بيت علیهم السلام كه به امور خدماتى مؤمنين مى پرداخت و با ايجاد صندوق خيريه اى تحت پوشش اين مؤسسه به حل معضلات اقتصادى محرومين اهتمام مى ورزيد.

از ديگر خدمات مردمى اين شهيد بزرگوار در دبى، اصلاح ذات البينى، ازدواج... بود. وى در سال 1359 در دبى ناگهان از نعمت چشم محروم گشت و براى درمان راهى آمريكا شد و بينايى خود را مجدداً بازيافت؛ اما از سوى ديگر ناراحتى قلبى پيدا كرد كه در سال 1360 عمل جراحى قلبى نيز انجام داد، ولى در نتيجه آن قدرت شنوايى يكى از گوش هاى خود را از دست داد. با وجود اين، مشكلات فيزيكى هرگز روحيه وى را تضعيف نكرد و از تلاشش نكاست.

فعاليت در لندن

آيت الله شهيد سيد مهدى حكيم براى گسترش فعاليت هاى فرهنگى-سياسى و انسجام نيروهاى مخالف عراق در اروپا در سال 1363 به لندن رفت و مقيم آن جا گرديد. تلاش هاى مخلصانه اين مجاهد نستوه در لندن را مى توان در فرازهاى زير خلاصه كرد:

  1. ايجاد حركت بسيج اسلامى عراق: كه هدف آن انسجام نيروهاى برون مرزى در راستاى مبارزه عليه نظام حاكم در عراق بود.
  2. تأسيس مركز اهل بيت علیهم السلام: كه هدفش نشر و تبيين فرهنگ دينى در غرب بود.
  3. تأسيس مركز جهانى اهل بيت علیهم السلام: كه اولين همايش آن در اواخر 1363 دائر گرديد و نمايندگانى از 20 كشور جهان در آن شركت كردند كه شهيد حكيم را به عنوان رابط جهانى آن برگزيدند. و هدف اين مركز جهانى انجام خدمات خيرخواهانه فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى در عالم اسلام بود.
  4. جريده رافدين.
  5. مجله نورالاسلام: كه در بيروت چاپ مى شد و رايگان توزيع مى گرديد.
  6. سازمان حقوق بشر: كه در لندن دائر بود و وضعيت رقت بار عراقى ها را در بمباران، موشك باران، اعدام، شكنجه، زندان... به جهان منعكس مى نمود.
  7. صدور اعلاميه: مثلاً در رد عفو عمومىِ رژيم بعث از عراقى هاى ناراضى در خارج از عراق، و افشاى ماهيت دولت بعثى در رابطه با اين گونه توطئه ها.

ويژگى هاى اخلاقى

شهيد آيت الله سيد مهدى حكيم علاوه بر برجستگى هاى علمى - سياسى، از صفات ويژه اخلاقى نيز برخوردار بود. بر اساس ظرفيت اين مقال به فرازى چند از آن اشاره مى شود:

  • 1- تواضع:

ايشان زمانى كه در بغداد جايگاه رفيعى داشت، رفتار دوستانه اش با دلسوختگان جامعه را از ياد نمى برد. يكى از طلاب كه ايشان را در هنگام ايفاى وظيفه در بغداد، ملاقات كرده بود، چنين مى گويد: «آيت الله سيد مهدى حكيم پس از اقامه نماز جماعت در مركز عراق، در حسينيه تيممى مى نشست، با تك تك افراد حاضر، احوالپرسى مى كرد و از مشكلاتشان مى پرسيد، و به حل مشكل هر يك در حد توان اقدام مى نمود، و در اين رابطه بين عرب و غيره تفاوت قائل نبود».[۷]

  • 2- ايمان به الطاف خدايى:

شهيد حكيم به عنايات غيبى پروردگار ايمان كامل داشت و با ياد خداوند سبحان به حل معضلات خود و ديگران مى پرداخت. براى نمونه خاطره اى از كرامت معصوم گونه ايشان را مى آوريم: در يكى از مناطق پاكستان به نام پاراچنار، از مناطق مرزى آن كشور، مؤمنين از ايشان طلب باران نمودند. فرزندش حجت الاسلام والمسلمين سيد على حكيم از آن شهيد عزيز چنين نقل نموده است: «مؤمنين از من طلب باران نمودند و اعتقاد داشتند كه با دعاى من رحمت آسمانى خدا بر آن ها نازل مى گردد. من از اين كه ممكن است با دعايم باران نبارد، متحير بودم. و از اين مى ترسيدم كه با عدم نزول باران، عقيده مؤمنين نسبت به علماء كاهش يابد. اين آيه كريمه را تلاوت كردم: «فَقُلْتُ استغفِروا ربكم اِنّهُ كانَ غَفّاراً، يُرسِل السّماءَ عليكم مدْراراً»؛‌ به آن ها گفتم: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است تا باران هاى پربركت آسمان را پى در پى، بر شما فرستد.(سوره نوح / 10 و 11)

از مؤمنين خواستم كه زن، مرد، كوچك و بزرگ از شهر خارج شوند و در زير آسمان همه صد مرتبه استغفار كنند. يقين نمودم كه خداوند دعاى بندگانش را رد نمى كند. در هنگام توجه قلبى توده هاى دل شكسته، ناگهان رحمت پروردگار آغاز و با باران خويش زمين تشنه را سيراب ساخت. جمعيت به شهر برگشتند. در حالى كه بارش تگرگ و باران تا اذان صبح ادامه داشت. هنگام نماز صبح درب خانه را كوبيدند و آمدند از من تقاضا كردند، دعا كنم تا خداوند باران را قطع كند.

من حيران ماندم كه از خداوند طلب بركت نمودم و اكنون از بارگاهش بخواهم كه بركاتش را قطع نمايد. و از جانبى مؤمنين توقع دارند كه به محض دعا مورد اجابت واقع شود. لذا روى دل را جانب خداوند نموده و به درگاهش عرض نمودم: «خداوند! آگاهى كه اين جمعيت به خاطر شخصيت معنوى امام حكيم انتظار چنين كارى را از من دارند. خدايا! اگر سيد حكيم نزد تو منزلت دارد، به خاطر شخصيت معنوى ايشان مرا از اين وضع نجات بده.» قبل از آن كه خورشيد كامل شود، باران متوقف گرديد و هوا آفتابى شد.

  • 3- نوانديشى:

از تلاش ايشان در ايجاد ساختار فكرى - تشكيلاتى حزب الدعوة نوانديشى اين شهيد گرامى را در نيكوترين چهره مى توانيم ببينيم.

  • 4- اميد به هدف:

با وجود مراقبت هاى ويژه حزب بعث در عراق و توطئه عليه وى و نيز مشكلات موجود در ميدان تلاش ايشان در بيرون از عراق، وى هيچگاه مأيوس نشد و تنها به هدف خود مى انديشيد.

  • 5- دنياگرا نبودن:

تجملات دنيا وى را مجذوب نساخت. او با وجود دسترسى به امكانات مادى هرگز شيفته مال، خانه، ماشين و... نگرديد. وقتى شهيد سيد مهدى حكيم در بغداد ايفاى وظيفه مى نمود، حاج خز على تميمى منزلى را به وى هديه كرد؛ اما او با وجودى كه در شهر بغداد منزل نداشت و به آن نيازمند هم بود، از حاجى تميمى خواست منزل مذكور و منافعش را در اختيار مصارف عمومى و مسجد قرار بدهد.[۸]

  • 6- عدم تعصب:

كمتر كسى پيدا مى شود كه جانش را به خطر اندازد و به كشورهايى كه بافت هاى سياسى، ملى، نژادى و... آن ها با وى همسانى ندارند، مسافرت، و با آن ها همكارى كند. او در رابطه با جريان هاى داخل و خارج عراق، نيز همگرايى ملى را در نظر داشت؛ لذا به دور از همه علائق سياسى، مذهبى، زبانى و... مخالفين را در قلمرو يك تشكلات ملى دعوت مى كرد و جنبه هاى مشترك آنان را، معيار وفاق ملى قرار مى داد و سنى، شيعه، كرد، فارس و ديگر مليت ها را يك مجموعه واحد به نام تشكل ضداستكبارى به حساب مى آورد.

به سوى شهادت

در تاريخ 1368/1/14 جبهه ملى - اسلامى سودان از آيت الله سيد مهدى حكيم دعوت مى كند تا در كنفرانسى كه براى دومين بار، در خارطوم پايتخت سودان، برگزار مى گردد، شركت كند. اين دعوت از طريق دكتر سعيد محمد، رئيس تحرير مجله العالم، صورت گرفت. اما شهيد حكيم متأسفانه به موقع موفق به اخذ جواز ورود به خاك سودان نشد و روز بعد لندن را به قصد خارطوم ترك كرد و در هتل هِيلتون اطاق شماره 153 اقامت گزيد.

بعثى ها از ورود شهيد حكيم به خاك سودان اطلاع يافتند و درصدد طراحى ترور وى برآمدند. بعثى ها از آن جهت محيط سودان را مناسب كار خود دانستند كه اولاً، سودان رابطه خوبى با دولت عفلقى عراق داشت و ثانياً وجود حزب بعث و نفوذ او در تشكيلات دولت سودان به خصوص وجود حزب بعث سودان، زمينه خوبى در انجام ترور بود.

يكى از بستگان ايشان در مورد چگونگى ورود آيت الله حكيم به خاك سودان چنين اظهار مى دارد: «ساعت 2 نصف شب جمعه 1368/1/14 وارد فرودگاه خارطوم شديم. مورد استقبال يكى از برادران قرار گرفته، به وسيله ماشين او به هتل هيلتون انتقال يافتيم و در اطاق شماره 153 سكنى گزيديم. بنا شد صبح روز جمعه ساعت 9 در دومين جلسه كنفرانس شركت كنيم.

متأسفانه جهت انتقال ما به كنفرانس در زمان مقرر نيامدند. ساعت از 9 گذشت كه شخصى به نام عباس ابراهيم النور كه خود را عضو جبهه ملى - اسلامى سودان مى دانست، آمد و گفت: اكنون دير شده و بهتر است در جلسه بعد از ظهر امروز شركت كنيد. باز هم طبق معمول خبرى از كسى نشد. تا ساعت 6 عصر هم بدين منوال گذشت. شخص ديگرى آمد و خود را از مجله العالم معرفى كرد. او هم پس از صحبت هاى لازم ما را ترك نمود.

من و سيد مهدى حكيم در سالن هتل نشسته بوديم و منتظر رفتن در كنفرانس بوديم. دو نفر عراقى، چند مترى ما روى صندلى نشستند و از گارسون غذا خواستند و بدون تناول، وقت گذرانى مى كردند و در واقع سيد حكيم را شناسايى مى كردند.

ما پس از مدتى به اطاق مراجعت و استراحت نموديم و فردا صبح هم به شكل روزهاى پيشين ما را سركار گذاشتند. كنفرانس لحظه هاى پايانى خود را طى مى كرد و ما با پايان يافتن آن بدون شركت در كنفرانس، تصميم گرفتيم با حسن ترابى دبير كل جبهه ملى - اسلامى سودان ملاقات كنيم. در شب يكشنبه 1368/1/17 براى ملاقات وى وارد منزلش شديم و پيرامون مسائل جارى عراق، مسئله سياسى فلسطين و مسئله مخالفين عراق صحبت هايى به ميان آمد. پس از اتمام مذاكرات به هتل برگشتيم.

شهيد سيد مهدى رفت كه كليد از هتل دار بگيرد. در همان حال چند نفر عراقى مشكوك، آيت الله شهيد را تحت نظر داشتند. من نيز رفتم تا كليد اطاق را از مسئول هتل بگيرم. 20 ثانيه نگذشته بود كه صداى شليك گلوله شنيده شد. برگشتم ديدم كه سيد مظلوم نقش بر زمين شده است. خواستم حركتى كنم كه مهاجمين همه را تهديد نمودند و تيراندازى هوايى نمودند. پس از آن، همه روى زمين دراز كشيدند و تروريست ها پس از شليك چهار گلوله هوايى، صحنه را ترك كردند و 15 دقيقه پس از متوارى شدن قاتلين، نيروهاى امنيتى سودان رسيدند. بدن غرقه در خون شهيد حكيم را به بيمارستان منتقل نمودند و به بازجويى از ساكنين هتل پرداختند.

ميثاق با خون شهيد

پيكر آغشته به خون شهيد به بيمارستان منتقل شد، اما روح پاكش به ملكوت اعلى پيوست. آرى، او رفت تا درددل شيعيان را به جد بزرگوارش بازگويد. پس از پخش خبر شهادت ايشان از رسانه هاى تبليغاتى جهان، هيئتى از مجلس اعلاى انقلاب اسلامى و وزارت خارجه جمهورى اسلامى ايران، عازم سودان شدند و از كشور سودان نيز وزير كشور، وزير دادگسترى و مسئولين جبهه ملى - اسلامى سودان، در كنار جسد مطهر شهيد گرد آمدند. پس از قرائت فاتحه، حسن ترابى خطاب به آن شهيد، چنين گفت: «اين فقيد سعيد، شخصيت بزرگى در وطن خود بود، بزرگى او به بزرگى اسلام بود. شهادت وى با اين وضع و با چنين شرايطى بزرگى اش را نشان مى دهد. با هر قطره اى از خون اين شهيد، صدايى به عالم بلند مى شود. اين شهيد براى ما مهمان بود و هر مهمانى نسبت به ما حقوقى دارد كه ما آن را انجام نداديم. اين فاجعه در واقع يك بحران سياسى و اهانت به كشور سودان است».

نخست وزير سودان نيز خطاب به پيكر شهيد، چنين گفت: «من همدردى خود و مردم سودان را درباره اين فاجعه، اعلام مى دارم. سودان چنين جنايتى را در تاريخ معاصر خود كمتر ديده است... خداوند روح او را با انبياء و شهداء راستين محشور نمايد».[۹]

تشييع پيكر

روز پنجشنبه 1368/1/21 پيكر شهيد با حضور شخصيت هاى سياسى - نظامى سودان همانند، وزير كشور، وزير دادگسترى و رئيس جبهه ملى - اسلامى، از خارطوم تا تهران تشييع شد و ساعت 3 بعد از ظهر همان روز، وارد فرودگاه مهرآباد گرديد. روز شنبه 1368/1/23 نيز دوباره پيكر او را، يارانش با حضور تعدادى از مسئولين جمهورى اسلامى ايران، برادرش آيت الله سيد باقر حكيم و شخصیت هاى علمى و سياسى عراق تشييع كردند.

تشييع پيكر پاك او با پخش سرود نظامى جمهورى اسلامى ايران، از مسجد ارك تهران آغاز شد و تا تقاطع شهيد مصطفى خمينى ادامه يافت، و پس از آن پيكر شريفش را به سوى شهر مقدس قم حركت دادند و با همراهى حدود 100 اتومبيل بدن شهيد را در ساعت 3 عصر روز شنبه 1368/1/23 به قم رساندند و در ميان انبوه جمعيت كه به انتظار ورود پيكر شهيد بودند، تشييع و پس از عزادارى كم نظيرى بدن مطهر آن رادمرد را در كنار بارگاه ملكوتى حضرت معصومه سلام الله علیها و مزار شهيد محراب، آيت الله مدنى، در مسجد بالاسر، به خاك سپردند. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

پانویس

  1. لماذا قتلوه، سليم العراقى، ص13.
  2. همان، ص30.
  3. نقل از سيد محمدهادى - از نزديكان شهيد.
  4. لماذا قتلوه، ص53.
  5. آرشف الامام الحكيم، رقم 32.
  6. لماذا قتلوه، ص105.
  7. مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمين سيد طالب مروج خيرآبادى.
  8. لماذا قتلوه، ص169.
  9. حازم العوارى، اصداء و انعكاسات، ص 34 و 35.

منابع

  • سيد غلامحسين صادقى، ستارگان حرم، جلد 7.
  • کتاب کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۶ «دفاع و سیاست» – دفتر نشر معارف انقلاب.