حسین بن احمد بن حجاج

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


ابوعبداللَّه حسين بن احمد (م، ۳۹۱ ق‌)، معروف به «ابن ‌حجاج»، اديب و شاعر شيعی‌ مذهب‌ و از معاصران سيدرضي از دانشمندان قرن چهارم هجري بود. ابن حجاج از شعراي دوستدار اهل‌ بيت (علیهم السلام) و دشمن سرسخت دشمنان دين بود و در هر مورد اشعار فراواني سروده است. از آثار او، مي‌توان به ديوان ده جلدي او اشاره كرد كه در موزه‌ هاي مختلف جهان نگهداري مي ‌شود.

زندگی‌نامه

ابوعبدالله‌ حسين‌ بن‌ احمد ابن حَجّاج‌، در محلۀ «سوق‌ يحيی» در بغداد زاده‌ شد و بعدها، اشعار متعددی‌ به‌ ياد آن‌ محله‌ سرود (ياقوت‌، بلدان‌، ۳/ ۱۹۵).

نياكان‌ او همه‌ از جملۀ كارگزاران‌ و دبيران‌ حكومت‌ بوده‌اند (ابن‌ جوزی‌، ۷/ ۲۱۶؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، ۴/ ۲۰۴). وی‌ نيز به‌ شيوۀ نياكان‌، كار كتابت‌ پيشه‌ كرد و در نوجوانی‌ به‌ خدمت‌ ابواسحاق‌ ابراهيم‌ صابی‌ (د ۳۸۴ ق‌/ ۹۹۴ م‌) كه‌ خود از منشيان‌ و ديوانسالاران‌ آل‌ بويه‌ در بغداد بود، درآمد، اما به‌ زودی‌ دريافت‌ كه‌ كار شعر بس‌ پرحاصل‌تر است‌. از اين‌ رو از خدمت‌ ابواسحاق‌ كناره‌ گرفت‌.

به‌ گفتۀ ابن‌ شهر آشوب‌ (معالم‌، ۱۴۹) او نزد ابن‌رومی‌ (د ۲۸۳ ق‌/ ۸۹۶ م‌) درس‌ خوانده‌ است‌. اما چنانكه‌ خواهيم‌ ديد، اين‌ روايت‌ سخت‌ غريب‌ جلوه‌ می‌كند. در ميان‌ روايات‌ پراكنده‌، آنچه‌ از همه‌ قديم‌تر به‌ نظر می‌آيد رواياتی‌ است‌ كه‌ به‌ رابطۀ او با مهلبی‌ (د ۳۵۲د ق/ ۹۶۳ م‌) وزير معزالدوله‌ و متنبی‌ اشاره‌ دارد. مهلبی‌ كه‌ خود شاعر زبردستی‌ بود، پيوسته‌ با فقيهان‌ و قاضيان‌ و نيز شاعران‌ بغداد انجمن‌ داشت‌. در همين‌ انجمنها بود كه‌ ابن‌حجاج‌ و رقيبش‌ ابن‌ سكره‌ (د ۳۸۵ ق‌/ ۹۹۵ م‌) نيز حضور می‌يافتند. در يكی‌ از همين‌ انجمنها بود كه‌ وی‌ شعر مهلبی‌ را با الفاظ و عبارات‌ خاص‌ خود به‌ ريشخند گرفت‌ (ثعالبی‌، ۳/ ۳۷). وی‌ با متنبی‌ شاعر نيز معارضه‌ داشت‌.

ظاهراً در زمان‌ فرمانروايی‌ بختيار (۳۵۶-۳۶۷ ق‌/ ۹۶۷- ۹۷۸ م‌) بود كه‌ كار ابن‌ حجاج‌ رونق‌ يافت‌. وی‌ هم‌ بختيار را مدح‌ گفت‌ و هم‌ وزيران‌ معروف‌ او ابوالفضل‌شيرازی‌ (د۳۶۲ ق‌/ ۹۷۳ م‌)، ابوالفرج‌ ابن‌فسانجس‌ و ابن‌بقيّه‌ (وزارت‌: ۳۶۲-۳۶۶ ق‌/ ۹۷۳-۹۷۷ م‌) را.

بزرگ‌ ديگری‌ كه‌ در خلال‌ اين‌ سالها، ممدوح‌ او واقع‌ شده‌، ابوتغلب‌ حمدانی‌ (د ۳۶۹ ق‌/ ۹۷۹ م‌) است‌ كه‌ دوبار به‌ بختيار در بغداد پناه‌ برد. شاعر وی‌ را در قصيده‌ای‌ ستود كه‌ با خمريه‌ای‌ آغاز می‌شود. در اين‌ خمريه‌، معانی‌ دلنشين‌ و رايج‌ در آغاز عصر عباسی‌، در زبانی‌ لطيف‌ و روان‌، به‌ معانی‌ ابن‌ حجاجی‌ درآميخته‌ است‌. قصيدۀ ديگری‌ نيز كه‌ به‌ همين‌ شيوه‌ است‌ در بغداد و در سپاسگزاری‌ از اسبی‌ كه‌ به‌ او هديه‌ شده‌ بود، سروده‌ است‌ (ثعالبی‌، ۳/ ۹۶).

در ۳۶۲ ق‌ ابوطاهر بن‌ بقيه‌ به‌ وزارت‌ رسيد. ابن‌ حجاج‌ به‌ خدمت‌ او شتافت‌ و به‌ مدحش‌ پرداخت‌. به‌ استناد يكی‌ از اشعار اوست‌ (ثعالبی‌، ۳/ ۶۷- ۶۸) كه‌ می‌توان‌ گفت‌ وی‌ در زمان‌ همين‌ وزير به‌ مقام‌ محتسبی‌ بغداد برگزيده‌ شد (نک‍ : ابن‌ شهر آشوب‌، معالم‌، ۱۴۹؛ ابن‌جوزی‌، ۷/ ۲۱۶؛ ابن‌ خلكان‌، ۲/ ۱۶۸؛ صفدی‌، ۱۲/ ۳۳۱). اينك‌ چگونه‌ می‌توان‌ پذيرفت‌ كه‌ مردی‌ چون‌ ابن‌ حجاج‌ كه‌ خود را پيامبر «مجون‌ و سخف» می‌داند (ثعالبی‌، ۳/ ۳۲)، قادر است‌ محتسب‌ پايتخت‌ خلافت‌ شود و مسئوليتی‌ بس‌ حساس‌، از جمله‌ مسئوليت‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منكر را بر عهده‌ گيرد؟ شايد سياست‌ نابخردانۀ بختيار و وضع‌ بی‌ سر و سامان‌ بغداد و ضعف‌ اخلاقيات‌ در آنجا (قس‌: بلاشر، ۳۱۹)، امكان‌ چنين‌ انتصابهايی‌ را فراهم‌ می‌آورد. شايد هم‌ نظر مؤلفان‌ متأخر شيعه‌، از نورالله‌ شوشتری‌ تا زمان‌ حاضر، صائب‌ باشد كه‌ عموماً در او، وقار و پارسايی‌ و پاكدامنی‌ را بر ديگر جنبه‌های‌ اخلاقی‌، غالب‌ می‌دانند.

ابن‌حجاج‌ ظاهراً چند سالی‌ بر اين‌ كار بود، ولی‌ گويا چندان‌ موفقيتی‌ حاصل‌ نكرد، به‌ خصوص‌ كه‌ در اثنای‌ آن‌ از لودگی‌ و مزاح‌ دست‌ برنمی‌داشت‌ (نک‍ : ثعالبی‌، ۳/ ۷۰-۷۱). سپس‌ چون‌ از آن‌ كار عزل‌ شد، اندوه‌ خود را با شوخی‌ و مسخرگی‌ در قطعه‌ای‌ بيان‌ داشت‌ (همو، ۳/ ۸۲ -۸۳؛ صفدی‌، ۱۲/ ۳۳۵).

در عوض‌ ملاحظه‌ می‌شود كه‌ وی‌ شغلهای‌ متعدد ديگری‌ ـ كه‌ البته‌ هيچ‌ كدام‌ در رديف‌ حسبۀ بغداد نبوده‌اند ـ داشته‌ است‌. ذهبی‌ اشاره‌ می‌كند كه‌ وی‌ عهده‌دار كتابت‌ نيز شد و جوائزی‌ گرفت‌ (۱۷/ ۶۰)، اما سخن‌ ذهبی‌ را ديگران‌ تأييد نكرده‌اند. آنچه‌ مسلم‌ است‌ اينكه‌ او به‌ اموری‌ از نوع‌ مقاطعه‌ كاری‌ می‌پرداخت‌ و از اين‌ راه‌ ثروت‌ كلانی‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود، مثلاً زمانی‌ «ضمانت‌» نهر قلاّ را در بغداد به‌ عهده‌ داشت‌ و چنانكه‌ خود نيز در دو بيت‌ اشارت‌ دارد، عاقبت‌ از اين‌ كار زيان‌ فراوان‌ ديد (ياقوت‌، بلدان‌، ۴/ ۸۴۳).

ثروت‌ او آنقدر بود كه‌ بتواند در زمان‌ بختيار مهمانی‌ مفصلی‌ تدارك‌ ببيند و بزرگان‌ دولت‌ را به‌ آن‌ فرا خواند و كسانی‌ را كه‌ از پذيرفتن‌ دعوت‌ او سرباز زنند، به‌ پليديهای‌ شعر هرزۀ خود بيالايد (همو، ۳/ ۴۲). اما ثروت‌ فراوان‌ او كه‌ نظر برخی‌ از نويسندگان‌ را نيز جلب‌ كرده‌ (نک‍ : ابن‌ جوزی‌، ۷/ ۲۱۶)، خالی‌ از دردسر نبود، به‌ ويژه‌ كه‌ حاكمان‌ هم‌ او را آرام‌ نمی‌گذاشتند. چنانكه‌ يك‌ بار اموالش‌ را مصادره‌ كردند (ثعالبی‌، ۳/ ۵۰).

در ۳۶۴ ق‌ كه‌ بختيار در معرض‌ شكست‌ قرار داشت‌، عضدالدوله‌ به‌ همراهی‌ وزيرش‌ ابوالفتح‌ بن‌ عميد به‌ بغداد رفت‌. پس‌ از آنكه‌ كارها سامان‌ يافت‌، عضدالدوله‌ خود بازگشت‌ و ابن‌ عميد را در بغداد باقی‌ گذاشت‌. ابن‌ عميد سخت‌ متمايل‌ به‌ ديدار ابن‌ حجاج‌ بود، اما شهرت‌ شاعر به‌ هرزه‌گويی‌ و لااباليگری‌ او را نگران‌ می‌داشت‌. سرانجام‌ او را در سرای‌ خود به‌ طعام‌ فراخواند و برخلاف‌ انتظار مردی‌ ديد سخت‌ خوش‌ روی‌ و خوش‌ لباس‌، آبرومند و باوقار و پر آزرم‌ كه‌ آداب‌ سخن‌ گويی‌ و سكوت‌ در محضر اميران‌ را نيك‌ می‌داند و از اين‌ رو سخت‌ شگفت‌ زده‌ و شادمان‌ شد (ابوحيان‌، ۱/ ۱۳۷). از آن‌ پس‌ وی‌ به‌ ابن‌ عميد پيوست‌ و به‌ شيوۀ خود قصايدی‌ در مدحش‌ سرود (ثعالبی‌، ۳/ ۵۳ -۵۴، ۶۹-۷۰، ۸۹).

با اينهمه‌ كشاكش‌ كه‌ در زندگی‌ او ملاحظه‌ می‌كنيم‌ باز او خود ادعا می‌كند كه‌ خانه‌نشينی‌ را بيشتر می‌پسندد و سر جنگ‌ جز با زنان‌ و غلامان‌ ندارد و آواز نای‌ را بر بانگ‌ شيپور ترجيح‌ می‌دهد (همو، ۳/ ۴۳-۴۴). با وجود اين‌ وی‌ گاه‌ ناچار می‌شد در ركاب‌ اميران‌ به‌ سفرهای‌ جنگی‌ نيز برود: قطعه‌ای‌ كه‌ دربارۀ گشودن‌ قلعۀ اَرْدُمُشت‌ سروده‌ و به‌ كلمات‌ فارسی‌ آكنده‌ است‌، نشان‌ از آن‌ گونه‌ سفرها دارد (همو، ۳/ ۹۱).

ابن‌حجاج‌ در تشيع‌ متعصب‌ بود و از اهانت‌ به‌ معتقدات‌ ديگر مذاهب‌ باك‌ نداشت‌ و البته‌ تسلط ديلميان‌ شيعی‌ مذهب‌ بر بغداد، كار را بر او آسان‌ می‌كرد. در اواخر عمر اوست‌ كه‌ از دوستی‌ نزديكش‌ با شريف‌ رضی‌ آگاه‌ می‌شويم‌. اين‌ مسأله‌ از روايات‌ مربوط به‌ پس‌ از مرگ‌ او آشكار می‌شود.

ابن‌ حجاج‌ در ۳۹۱ ق‌، احتمالاً برای‌ سركشی‌ به‌ املاك‌ خود، به‌ قريۀ نيل‌ در جنوب‌ بغداد رفت‌ و همانجا وفات‌ يافت‌ (صابی‌، ۸/ ۴۰۳؛ خطيب‌، ۸/ ۱۴). جسدش‌ را به‌ بغداد آوردند و به‌ خاك‌ سپردند (صابی‌، ۴/ ۴۰۳؛ ياقوت‌، ادبا، ۹/ ۲۲۸؛ قس‌: خطيب‌، همانجا؛ ابن‌ جوزی‌، ۷/ ۲۱۷). در روايات‌ سدۀ ۶ ق‌ به‌ بعد چند نكتۀ تازه‌ دربارۀ وفات‌ او می‌توان‌ يافت‌. نخست‌ آنكه‌ شريف‌ رضی‌ در مرگ‌ شاعر مرثيه‌ای‌ سرود.

نكتۀ دوم‌ كه‌ ظاهراً در سدۀ ۷ ق‌ از ياقوت‌ سرچشمه‌ گرفته‌ (ادبا، ۹/ ۲۲۸- ۲۲۹) اين‌ است‌ كه‌ شاعر را بر حسب‌ وصيتی‌ كه‌ كرده‌ بود، پايين‌ پای‌ امام‌ موسی‌ كاظم‌ (ع‌) به‌ خاك‌ سپردند و بر سنگ‌ گورش‌ نوشتند: «و كَلْبُهُم‌ باسِطُ ذِراعَيِه‌ بِالوَصيدِ» (قس‌: ابن‌ خلكان‌، همانجا؛ صفدی‌، ۱۲/ ۳۳۲).

منابع