اَحبار

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۱۶ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی 'عالمان يهود، كاهنان. واژه «اَحبار»، به ‌صورت صريح 4 بار در قرآن كريم ذكر شده ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عالمان يهود، كاهنان.

واژه «اَحبار»، به ‌صورت صريح 4 بار در قرآن كريم ذكر شده است؛ دو بار به همراه «ربانيون» (سوره مائده/5، 44 و 63) و دو بار به همراه «رُهبان». (سوره توبه/9، 31 و 34) همچنين آيات فراوان ديگرى بدون تصريح به نام احبار، درباره عالمان يهود سخن گفته‌اند.

واژه‌شناسان «احبار» را جمع «حِبر» دانسته و درباره قرائت آن ديدگاه‌هاى متفاوتى بيان كرده‌اند؛ ابوهيثم و ابوعبيد آن را به فتح حاء[۱]، ابن‌اثير، فرّاء و جوهرى به كسر آن،[۲] وليث و ابن‌سكيت هر دو وجه را قرائت كرده‌اند[۳] و اصمعى در تعيين قرائت به فتح يا كسر، اظهار بى‌اطلاعى كرده است.[۴]

حِبر در لغت، به ‌معناى «اثر نيكو»[۵]، «زينت، جمال و بهاء»،(6) «مداد»،[۶] «نوعى از لباس»،(8) «نعمت»[۷] و‌... آمده و در اصطلاح به هر عالم اهل‌كتاب اگرچه بعداً مسلمان شده باشد، گويند.[۸]

واژه‌پژوهان در ايجاد ارتباط ميان معناى لغوى و اصطلاحى كوشش‌هاى فراوانى كرده‌اند؛ برخى با استدلال به آيات «اُدخُلُوا الجَنَّةَ اَنتُم واَزوجُكُم تُحبَرون» (سوره زخرف/43، 70) و «فَاَمَّا الَّذينَ ءامَنوا وعَمِلُواالصّلِحتِ فَهُم فى رَوضَة يُحبَرون» (سوره روم/30، 15) كه بيشتر مفسران آن را به ‌معناى برخوردارى از نعمت تفسير كرده‌اند،[۹] معناى حبر را «نعمت» دانسته و معانى ديگر مانند: شادمانى، سرور، اكرام، تحسين و‌... را از لوازم و آثار آن برشمرده‌اند.[۱۰]

برخى ديگر معناى آن را «اثر نيكو» دانسته و وجه نام‌گذارى عالم به حبر را ماندگارى آثار نيكوى آن‌ها در ميان مردم ذكر كرده‌اند.[۱۱] و كسانى‌ كه «حبر» را «مداد» معنا كرده‌اند، دليل اين نام‌گذارى را كتابت عالِم به ‌وسيله مداد بيان كرده و برخى از آنان گفته‌اند: «كعب الحبر» كه به اشتباه «كعب‌الأَحبار» شهرت يافته نيز از همين رو، چنين نام گرفته است.[۱۲]

گروهى از لغويان بر عبرى بودن اين واژه تصريح كرده و آن را برگرفته از «حابر» به معناى سحر كردن و تمرين سحر، يا «حابار» به معناى ساحر و كاهن دانسته، گفته اند: هر عالم يهودى از فرزندان هارون حبر است؛ زيرا سحر و كهانت در ميان علماى پيشين يهود رواج داشته است.[۱۳] همچنين از شواهد تقويت اين ديدگاه قول كسانى است كه مى گويند: در زبان عبرى معناى ريشه اى «حبر» سحر است.[۱۴][۱۵]

«حبر» در زبان فارسى به «كاهن»[۱۶] (برگرفته از واژه عبرى (KOhen) ([۱۷] و «خاخام» [۱۸] و در انگليسى [۱۹]«Rabbi»» ترجمه شده كه از لغت عبرى «Rabbi» به معناى «استاد من»، گرفته شده است.[۲۰] اين واژه امروزه به رهبر روحانى و دينى جامعه يهودى اشاره دارد.[۲۱] در كتاب مقدس (عهد عتيق و جديد) به صورت مكرر اين اصطلاح آمده است.

عهد عتيق:

اين اصطلاح پيش از ويرانى معبد دوم (سال 70 ق.م) به كار نرفته است.[۲۲] بر اساس گزارش عهد عتيق نخستين كسى كه به اين مقام دست يافت، «هارون» برادر موسى عليه‌السلام بود.[۲۳]

پس از وى پسرش «اليعازار» جانشين او شد[۲۴] اين منصب تا دوران «عيلى» كه از خانواده و سلسله «ايثامار» بود، در خاندان هارون حفظ شد.[۲۵] پس از آن اين نام در مورد هر كسى كه به رهبرى امور دينى و معنوى مردم منصوب مى شد، اطلاق مى گرديد.[۲۶]

در دوران «تلمودى» (تقريباً 200 سال پيش از ميلاد تا 500 سال پس از ميلاد) ربّيان به دو دسته تقسيم مى شدند؛ «ربّيان عالم» (TeacherRabbi) و «ربّيان قاضى» (JudgesRabbi)، دسته نخست وظيفه آموزش را بر عهده داشته و آن را به يادگيرى شريعت يهود و توانايى تفسير مشروط مى دانستند.

آنان براى فعاليت هاى خود حقوقى دريافت نمى كردند و زندگى خود را با برخى تجارت ها و نذورات، تأمين مى كردند. دسته دوم بر اساس شناخت و اطلاعشان از شريعت و توانايى هايى مانند قضاوت و وكالت و با استفاده از اسناد و مداركى ويژه، گزينش مى شدند.

اين مراسم در طول 7 روز[۲۷] و با آيين هايى مانند قربانى، مسح با روغن و پوشاندن لباس رسمى، انجام مى گرفت.[۲۸] اينان در برابر زمانى كه براى فتوا و قضاوت صرف مى كردند، مبالغى را به عنوان حقوق دريافت مى كردند.[۲۹]

البته گاهى وظيفه تعليم و قضاوت در يك شخص جمع مى شد. بعد از نگارش كتب مقدس، انتخاب كاهنان و رئيس آنان، ابزارى در دست حاكمان بوده آنان همواره به اقتضاى اميال و ديدگاه هاى شخصى خود، آنان را عزل و نصب مى كردند.[۳۰]

در قرن دوازدهم ميلادى براى اين كه كاهنان زمان بيشترى را در رسيدگى به فعاليت هاى دينى صرف كنند، مقرر شد در برابر تلاش هاى آنان، مبالغى حقوق به آنان پرداخت شود تا براى تأمين زندگى خود به كار نياز نداشته باشند. اين گروه جديد از كاهنان به همين مناسبت، «كاهنان حقوق بگير» (Salaried) ناميده شدند.[۳۱]

پس از آن وظايف كاهنان به صورت مكتوب به آنان ابلاغ شده، افزون بر قانون گذارى و تبليغ دين، كارهاى ديگرى مانند برپا كردن محاكم قضايى رياست و اداره آن‌ها، سرپرستى مدارس متوسط و عالى، شركت در مراسم ختنه، ازدواج و... بر عهده آنان گذاشته شد.[۳۲] به برخى از اين وظايف در عهد عتيق نيز اشاره شده است.

(همين مقاله وظايف كاهنان) از وظايف مدنى كه بر عهده كاهنان گذاشته شد، جمع آورى ماليات براى حكومت بود. اين وظايف باعث بالا رفتن مقام رئيس كاهنان شد.

عهد جديد:

در اناجيل عهد جديد، حواريان حضرت عيسى عليه‌السلام، مكرر او را با عنوان «رِبّى» كه اصل آن «rab» واژه اى سامى به معناى «استاد- سيد» است و در آرامى «rabban» و در عبرى «rabbon» است كه با پسوند i به معناى «مال من»: «استاد من» بكار مى رود.[۳۳]

همان گونه كه عيسى عليه‌السلام در اناجيل «مرقس»[۳۴] و «يوحنّا»،[۳۵] «سيّد» يا «استاد» كه در يونانى به شكل «Pabbquej» نوشته مى شود.[۳۶]

خطاب شده و حواريان آن را خطابى احترام آميز مى دانستند.[۳۷] غير از حواريان، مردمان ديگر نيز عيسى عليه‌السلام را با اين صفت مى خواندند.(40) در انجيل يوحنا از اين واژه معادل «Sisa, ka» به معناى «استاد» استفاده شده[۳۸] و در اناجيل ديگر اغلب به عنوان جايگزين همان معنا در خطاب به عيسى عليه‌السلام بكار رفته است.[۳۹]

در انجيل لوقا كه هنوز واژه «ربّى» بكار برده نشده بود، عيسى عليه‌السلام با معادل يونانى ديگر (ETTl, Tata) كه به معناى «استاد» بود، خطاب مى شد.[۴۰] به جز خطاب هايى كه به عيسى عليه‌السلام شده است، واژه ربّى تنها يك بار در خطاب به «يوحناى تعميددهنده» [۴۱] و دو بار به شكل «سيد ما» در اعتراض به «كاتبان» و «فريسيان» (زاهدان) كه دوست داشتند، با اين عنوان خطاب شوند، بكار رفته است.[۴۲]

وظايف كاهنان:

سومين سِفْر از اسفار پنج‌گانه تورات، «لاويان» نام دارد كه قوانين، آيين‌ها، مقدار و كيفيت هدايا و قربانيان و وظايف كاهنان را بيان مى‌كند و در زبان عبرى آن را سِفْر «شريعت كاهنان» نيز مى‌نامند.[۴۳]

وظايفى كه در آن سِفر بر عهده كاهنان نهاده شده، به اختصار عبارتند از: اجراى مراسم قربانى[۴۴] (گاهى قيد شده است شرط پذيرش قربانى انجام آن به ‌وسيله كاهن است)[۴۵]، ذبح حيواناتى كه به عنوان كفاره به ‌وسيله گنه‌كاران پرداخت مى‌شود،[۴۶] پاشيدن خون به محراب و پرده مقدس،[۴۷] تبليغ شريعت حضرت موسى عليه‌السلام[۴۸]، توجه به برخى از بيماران و مداواى آنان بر طبق دستور شريعت،(52) تطهير بيماران مبتلا به بَرَص بر اساس آيين ويژه‌اى كه به اعتقاد يهود، خداوند به موسى عليه‌السلام تعليم داده است،[۴۹] برگزارى مراسم عيد و زنده نگه داشتن «سَبْت» (روز شنبه) و حفظ تقدس آن،(54) پرداخت جريمه‌هاى ويژه در ‌صورت ارتكاب گناه به ‌وسيله كاهن،[۵۰] قربانى گوساله‌اى جوان و بى‌عيب در روزى كه كاهن به مقام مسح روغن نايل ‌مى‌شود.[۵۱]

در برابر وظايفى كه بر عهده كاهنان نهاده شده، امتيازاتى نيز به آنان داده شده است كه برخى از آن‌ها از اين قبيل‌اند: اعطاى برخى از هدايايى كه به عنوان كفاره گناهان پرداخت مى‌شود به كاهن به ‌صورت هديه،[۵۲] اختصاص پوست قربانى ذبح شده به كاهن به عنوان شرط پذيرش قربانى،[۵۳] اختصاص همه هديه آردى كه در تنور پخته مى‌شود و هر چه در پاتيل يا تابه بريان مى‌شود به هارون و يكى از فرزندان كاهن او[۵۴] (گاهى هديه قربانى به مذكر بودن كاهن مشروط شده است).[۵۵]

اَحبار در قرآن:

واژه اَحبار در قرآن كريم در مواردى همراه با «ربّانيّون» و در مواردى ديگر همراه «رُهبان» بكار رفته است، مفسران در اين‌باره ديدگاه‌هاى متفاوتى ارائه كرده‌اند.

اَحبار و ربّانيّون:

مفسران درباره يكى بودن «ربّانى» با «احبار» يا اختلاف آن دو و نوع اختلافشان، ديدگاه‌هاى متفاوتى ارائه كرده‌اند؛ برخى با گواه گرفتن آيه: «...ولكِن كونوا رَبّنِيّينَ بِما كُنتُم تُعَلِّمونَ الكِتبَ و بِما كُنتُم تَدرُسون». (سوره آل ‌عمران/3، 79)

مراد از احبار را مطلق علما و ربانيان را علماى حكيمى مى‌دانند كه به سياست و تدبير امور مردم آگاهى دارند و آنان را تربيت كرده به اصلاح امورشان مى‌پردازند.[۵۶] از ضحاك نقل شده كه «ربّانيان»، قرّاء و احبار، فقهاى يهودند.[۵۷]

مجاهد و قتاده «ربّانيان» را فقهاى يهود و «احبار» را ديگر علماى آنان دانسته‌اند.[۵۸] ابن‌زيد «ربّانيان» را به واليان و حاكمان و «احبار» را به علما تفسير كرده است.[۵۹]

حسن بصرى معتقد است «ربّانيان» علماى مسيحى (اهل انجيل) و «احبار» علماى يهود (اهل تورات) هستند.[۶۰] ابن‌جرير و ابى‌حاتم از سدى نقل كرده‌اند كه مراد از آن‌ها دو فرزند صوريا هستند كه يكى «ربّى» و ديگرى «حبر» بوده و با پيامبر صلى الله عليه و آله عهد بستند كه به پرسش‌هاى آن حضرت درباره تورات و احكام موجود در آن پاسخ دهند.(66)

فخررازى از ترتيب ذكرى در آيه: «يَحكُمُ بِهَا النَّبِيّونَ الَّذينَ أَسلَموا لِلَّذينَ هادوا والرَّبّنِيّونَ والأَحبارُ‌...» (سوره مائده/5، 44) استفاده كرده است كه مقام ربانيان برتر از احبار است و ربّانيان مانند مجتهدان و احبار ديگر آحاد علمايند.[۶۱]

عياشى از ابوعمرو و زبيرى نقل مى‌كند كه امام صادق عليه‌السلام فرمود: از ويژگى‌هايى كه براى امام لازم است، پاكى از گناه، علم منوّر، آگاهى از نيازمندى‌هاى مردم و حلال و حرام، علم به كتاب خدا، متشابهات، ناسخ و منسوخ آن و... است.

آن حضرت در پاسخ به درخواست ابى‌عمرو كه در پى استدلالى براى اين سخن بود، آيه «إِنّا أَنزَلنَا التَّورةَ فيها هُدىً و نورٌ يَحكُمُ بِهَا النَّبِيّونَ الَّذينَ أَسلَموا لِلَّذينَ هادوا والرَّبّنِيّونَ والأَحبارُ‌...» را قرائت كرده.

فرمود: پس اين امامان داراى مقامى پايين‌تر از انبيايى هستند كه با علمشان مردم را تربيت مى‌كنند و اما احبار، علمايى پايين‌تر از ربانيانند؛ زيرا خداوند در ادامه آيه فرموده است: «...بِمَا استُحفِظوا مِن كِتبِ اللّهِ وكانوا عَلَيهِ شُهَداءَ‌...» و ‌نفرمود: «بِمَا حمّلوا منه».[۶۲]

علامه طباطبايى با لطيف شمردن اين استدلال معتقد است ترتيب ذكر انبيا، ربانيان و احبار در اين آيه گواهى بر برترى انبيا نسبت به ربانيان و ربانيان نسبت به احبار است؛ زيرا آيه در بيان علم ربانيان «...بِمَا استُحفِظوا مِن كِتبِ اللّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ‌...» آورده و اگر علم آنان مانند علم ديگر علما بود، مى‌فرمود: «بِما حُمِّلُوا مِنْ كِتابِ اللّه» چنان‌كه در سوره جمعه درباره احبار يهود فرمود: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلوا التَّورةَ ثُمَّ لَم يَحمِلوها‌...» ؛ زيرا كلمه «استحفاظ» به ‌معناى تكليف بر حفظ كتاب خداست كه بر عهده ربانيان است؛ و اين گفتار ما منافات با آن ندارد كه احبار هم مكلف بر حفظ و شهادت باشند؛ زيرا مكلف بودن احبار به حفظ كتاب خدا مطلبى است و اين‌كه نتوانستند حفظ كنند و دچار خطا و اشتباه شدند مطلبى ديگر است.[۶۳]

به ‌هر حال با توجه به ظاهر آيه: «إِنّا أَنزَلنَا التَّورةَ... ‌يَحكُمُ بِهَا... والرَّبّنِيّونَ والأَحبارُ‌...» كه حكم به تورات را به ربانيان و احبار نسبت مى‌دهد و با توجه به سياق آيات قبل و بعد كه درباره يهود سخن مى‌گويند و با ملاحظه روايت امام صادق عليه‌السلام به نظر مى‌رسد ربانيان و احبار هر دو از علماى يهودند؛ ليكن ربانيان داراى مقامى برتر از احبارند زيرا اين آيات پس از توضيحاتى كه درباره تورات و احكام موجود در آن مى‌دهند:

«و‌كَتَبنا عَلَيهِم فيها أَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ‌...» (سوره مائده/5،‌45)، به نبوت حضرت عيسى عليه‌السلام و كتاب آسمانيش پرداخته، از مسيحيان مى‌خواهد بر اساس آنچه در انجيل آمده، حكم كنند: «و‌قَفَّينا عَلى ءاثرِهِم بِعيسَى ابنِ مَريَمَ مُصَدِّقـًا... وءاتَينهُ الإِنجيلَ فيهِ هُدىً و نورٌ‌...». (سوره مائده/5، 46) به ‌ويژه با توجه به تعبير «قفّينا» روشن است كه آن‌چه پيش از اين اشاره شد، درباره يهوديان است.

احبار و رهبان:

همانند اختلافى كه درباره احبار و ربانيان بود، درباره احبار و رهبان نيز ديدگاه‌هاى گوناگون ارائه شده است؛ جمهور مفسران «احبار» را عالمان يهود و «رهبان» را عابدان مسيحى مى‌دانند.[۶۴] برخى «احبار» را علماى يهود و «رهبان» را عالمان مسيحى مى‌دانند.[۶۵]

احبار و تورات:

نوع برخورد و عمل‌كرد احبار با كتاب آسمانى خود متفاوت و گاه ناشايسته بوده است. قرآن در برخى از موارد اين عملكرد را مورد انتقاد قرار داده است:

1. ناديده گرفتن بشارت‌هاى تورات:

بر اساس گزارش قرآن كريم در توراتى كه در دست عالمان يهود بوده، بشارت و گزارشى درباره پيامبر موعود بعد از حضرت موسى عليه‌السلام وجود داشته كه آنان با ناديده گرفتن آن، از دستورات تورات سرپيچى كرده‌اند: «و‌لَمّا جاءَهُم رَسولٌ مِن عِندِاللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ اوتواالكِتبَ كِتبَ اللّهِ وراءَ ظُهورِهِم كَاَنَّهُم لايَعلَمون». (سوره بقره/2، 101)

جمهور مفسران مراد از «الّذينَ أُوتُواالكتِب» را علماى يهود، «رسول» را حضرت محمد صلى الله عليه و آله و «كتاب اللّه» را «تورات» دانسته و گفته‌اند: آن حضرت توراتى را تصديق كرد كه در آن آمدن چنين پيامبرى بشارت داده شده بود.[۶۶]

از سدى نقل شده: هنگامى كه پيامبر اسلام مبعوث شد قرآن را بر يهود عرضه كرد و آنان ميان تورات و قرآن مقايسه كرده آن دو را در بسيارى از مسائل، به ‌ويژه نبوت آن حضرت سازگار يافتند؛ ولى يهود تورات را رها كردند و به كتاب «آصف» و سحر هاروت و ماروت روى آورده و به ‌گونه‌اى عمل كردند كه گويا از تورات چيزى نمى‌دانند:[۶۷] «...‌كاَنّهم لايَعلَمون».

2. كتمان برخى مسائل تورات:

برخى از عالمان يهود بر اثر شناخت نادرست از خداوند اعتراض كردند كه خداوند هيچ چيزى بر هيچ انسانى نفرستاده است. آنان گويا هيچ توجهى به نزول تورات بر موسى عليه‌السلام نداشتند.

خداوند در پاسخ مى‌گويد: «...قُل مَن أَنزَلَ الكِتبَ الَّذى جاءَ بِهِ موسى نورًا و هُدىً لِلنّاسِ تَجعَلونَهُ قَراطيسَ تُبدونَها و تُخفونَ كَثيرًا و عُلِّمتُم مالَم تَعلَموا أَنتُم ولا ءاباؤُكُم قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرهُم فى خَوضِهِم يَلعَبون». (سوره انعام/6،91)

بنابر نقلى، روزى پيامبر صلى الله عليه و آله به شخصى از يهود به نام مالك ‌بن ضيف كه با آن حضرت عناد و مخاصمه داشت فرمود: آيا مى‌خواهى تو را به آنچه از تورات بر موسى عليه‌السلام نازل شده راه‌نمايى كنم كه خداوند احبار چاق را دوست نمى‌دارد؟ مالك كه شخص فربهى بود، غضبناك شده و منكر نزول هر گونه كتاب آسمانى شد؛ پس اين آيه نازل شد.[۶۸]

سدى همين حكايت را درباره شخصى به نام فنحاص ‌بن عازورا نقل كرده است.[۶۹] برخى ديگر اين آيه را درباره مطلق يهود مى‌دانند كه منكر نزول هر گونه وحى شدند.[۷۰]

آلوسى مدعى است كه از اين آيه چنين برمى‌آيد كه يهود برخى از مسائلى را كه در تورات بيان شده بود، كتمان مى‌كردند:[۷۱] «...تَجعَلونَهُ قَراطيسَ تُبدونَها و تُخفونَ كثيرًا‌...‌.» بيشتر مفسران با استفاده از قرائت «تَجعَلونَهُ قَراطيسَ» با «تاء» گفته‌اند: يهوديان بخش‌هايى از تورات را كه به نفعشان بود يا ضررى براى آنان نداشت، در كاغذهايى مى‌نوشتند و براى مردم قرائت و بقيه را كتمان مى‌كردند.[۷۲] برخى مفسران «تجعلونه قراطيس» را به ‌معناى اين ‌كه مقام تورات را به ‌اندازه كاغذ پاره‌هايى پايين مى‌آوريد، دانسته‌اند.[۷۳]

3. تحريف تورات:

يكى از نقش‌هاى ناپسند عالمان يهود، تحريف كتاب خدا بود: «أَفَتَطمَعونَ أَن يُؤمِنوا لَكُم وقَد كانَ فَريقٌ مِنهُم يَسمَعونَ كَلمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفونَهُ مِن بَعدِ ما‌عَقَلوهُ وهُم يَعلَمون». (سوره بقره/2،75)

اين آيه بنابر نقل ابن ‌عباس خطاب به پيامبر است و دليل ذكر صيغه ‌جمع «اَفَتَطمَعونَ» براى تعظيم آن حضرت است.[۷۴] خداوند از آن حضرت مى‌خواهد به ايمان يهود اميدى نداشته باشد؛ زيرا عالمان آن‌ها (احبار) كه از بزرگان آنان به‌شمار مى‌آمدند كتاب ‌خدا را تحريف كردند و دستورات آن را ناديده گرفتند.

مفسران درباره محتواى «كلام اللّه» كه احبار به تحريف آن پرداخته‌اند، ديدگاه‌هاى متفاوتى مطرح كرده‌اند؛ برخى برآنند كه علماى يهود با گرفتن رشوه احكام حلال و حرامى را كه در تورات بيان شده بود به نفع رشوه‌دهندگان تغيير مى‌دادند.[۷۵]

از ابن‌عباس، ربيع و ابن‌اسحاق نقل شده كه مراد از اين افراد، 70 نفرى هستند كه در پاسخ به درخواست يهود، موسى عليه‌السلام آنان را براى شنيدن كلام خدا برگزيد؛ ولى آنان با اين‌كه آن سخن را شنيدند آن را تحريف كرده، امر پروردگار را امتثال نكردند.[۷۶]

عده‌اى ديگر از مفسران كلام تحريف شده را ويژگى‌هايى مى‌دانند كه در تورات درباره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و بعثت آن حضرت بيان شده بود.[۷۷] شيخ طوسى با استفاده از واژه «يَسمَعونَ» كه ظهور در شنيدن مستقيم دارد قول دوم را ترجيح داده است.[۷۸]

با توجه به آيات فراوانى كه درباره صفت مذموم تحريف ميان يهود در قرآن وجود دارد (سوره بقره/2، 79؛ سوره نساء/4، 46؛ سوره مائده/5، 41) به نظر مى‌رسد اختصاص دادن اين صفت به موردى خاص وجهى نداشته، يهود در جاهاى مختلف و هر جا آيات و دستورات خدا را به ضرر خود ديده، دست به تحريف زده است.

4. سرپيچى از احكام تورات:

عالمان يهود نه ‌تنها با نزول قرآن كريم به دستورات آن عمل نكردند، حتى احكامى را كه در تورات بيان شده بود و يهود به آن علم داشتند، زير پا نهادند: «ولَمّا ‌جاءَهُم رَسولٌ مِن عِندِاللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ اُوتوا الكِتبَ كِتبَ اللّهِ وراءَ ظُهورِهِم كَأَنَّهُم لايَعلَمون». (سوره بقره/2،101)

برخى مفسران اين عناد عالمان يهود را از حسادت آنان نسبت به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ناشى دانسته‌اند.[۷۹] در آيه‌اى ديگر بيان شده كه عالمان يهود دستورات تورات را به ‌صورت گزينشى و منفعت‌گرايانه مى‌پذيرفتند: «...و مِنَ الَّذينَ هادوا سَمّعونَ لِلكَذِبِ سَمّعونَ لِقَوم ءاخَرينَ لَم‌يَأتوكَ يُحَرِّفونَ الكَلِمَ مِن بَعدِ مَواضِعِهِ يَقولونَ اِن اُوتيتُم هذا فَخُذوهُ واِن لَم‌تُؤتَوهُ فَاحذَروا..‌.».(سوره مائده/5،41)

مفسران اين آيه را درباره حكم رجم زناى محصنه دانسته‌اند كه يهود براى فرار از حكم خدا و اميد تغيير آن، از پيامبر اكرم تقاضاى صدور حكم كردند.[۸۰] برخى از مفسران نيز گفته‌اند: اين مسأله درباره مقتولى بوده است كه يهوديان به فرستاده‌هاى خود گفتند: اگر (حضرت) محمد صلى الله عليه و آله حكم به ديه داد، بپذيريد ولى اگر دستور قصاص داد آن را رها كنيد.[۸۱]

گفته شده اين آيه درباره داورى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بين قبيله بنى‌نضير و بنى‌قريظه بوده است.[۸۲] مفسران با استناد به روايتى از امام باقر عليه‌السلام در شأن نزول اين آيه گفته‌اند: يكى از اشراف يهودى خيبر با زنى از خانواده‌هاى اشرافى، زنا كرد.

يهوديان كه از سويى مى‌خواستند در ظاهر پاى‌بندى خود را به احكام الهى نشان دهند و از سويى ديگر از اجراى حكم «رجم» كه در تورات به آن تصريح شده بود، درباره اين دو شخص اشرافى نگران و ناخشنود بودند به يهوديان مدينه پيغام فرستادند كه از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بخواهند درباره آن دو حكم كند.

پيامبر نخست از آنان اقرار گرفت كه به حكم ايشان رضايت دهند. يهوديان نيز پذيرفتند. در آن هنگام جبرئيل حكم رجم زناى محصنه را به پيامبر ابلاغ كرد؛ ولى آنان از پذيرش آن حكم سرباز زده، منكر وجود چنين حكمى در تورات شدند. پيامبر آنان را به دنبال «عبداللّه‌ بن صوريا» كه به اعتراف خودشان آگاه‌ترين شخص به شريعت يهود بود، فرستاده. او را نزد آن حضرت آوردند با سوگندهايى كه به او داد از وى خواست كه حكم تورات را در اين باره روشن سازد.

او به ‌سبب سوگندهاى پيامبر، سخن آن حضرت را درباره وجود اين حكم در تورات تأييد كرد. او در پاسخ پرسش پيامبر درباره علت ترك اين حكم، گفت: ما اين حكم را در مورد افراد عادى و ضعيفان اجرا مى‌كرديم ولى درباره ثروتمندان و اشراف آن را رها مى‌كرديم.

پيامبر دستور داد آن دو را در مقابل مسجد سنگسار كنند.[۸۳] در اين آيات بر اثر برخورد ناشايسته‌اى كه منافقان و يهوديان با پيامبر داشتند و هر يك به ‌گونه‌اى آن حضرت را مى‌آزردند، از آن حضرت مى‌خواهد اگر گروهى از يهوديان به نزد او آمده. از او صدور حكمى را خواستند با آنان برخورد مناسبى كند؛ اگر خواست حكم كند وگرنه از آنان دورى بجويد؛ زيرا خداوند تورات را براى آنان فرستاده و حكمى را كه آنان در پى استفتاى آن هستند، مى‌توانند در تورات بيابند.

5. احبار و حفظ تورات:

از ديگر صفاتى كه خداوند متعال به ربانيان و احبار نسبت داده، حفظ كتاب خداست: «والرَّبّنِيّونَ والاَحبارُ بِمَا استُحفِظوا مِن كِتبِ اللّهِ..‌.» مفسران در بيان مراد آيه و توجيه اين ويژگى، وحدت نظرى ندارند؛ ابن‌عباس آن را «بِمَا استودعوا مِن كِتبِ اللّهِ‌...» معنا كرده.[۸۴]

جبايى گفته است: آنان به حفظ تورات و ترويج آن و ترك تضييع آن مأمور بوده‌اند.[۸۵] برخى منظور از آن را حفظ تورات در سينه، ممارست با زبان، عمل به احكام و شرايع و جلوگيرى از تحريف آن دانسته‌اند.[۸۶] برخى نيز به بيان محتواى كتاب كه احبار و ربانيان آن را حفظ كرده‌اند، پرداخته مقصود از آن را حكم رجم كه مورد اختلاف آنان قرار گرفت و ايمان به پيامبرى حضرت محمد صلى الله عليه و آله، دانسته‌اند.[۸۷]

6‌. احبار و گواهى بر حكم تورات:

از ديگر ويژگى‌هايى كه قرآن براى احبار و ربانيان درباره تورات برمى‌شمارد، شهادت آنان است: «...و كانوا عَلَيهِ شُهَداءَ..‌.» (سوره مائده/5، 44) مفسران درباره مرجع ضمير «عليه» و متعلق اين شهادت، ديدگاه‌هاى مختلفى ارائه كرده‌اند؛ ابن‌عباس متعلق شهادت را حكم پيامبر صلى الله عليه و آله درباره رجم زانى، تأييد آن و مطابقتش با تورات دانسته است؛ بنابراين، مرجع ضمير منطوق «يحكم بها النبييون» خواهد بود.[۸۸]

برخى با باز‌گرداندن ضمير به «كتاب اللّه»: «...بِمَا استُحفِظوا مِن كِتبِ اللّهِ و كانوا عَلَيهِ شُهَداءَ‌...» متعلق شهادت را تأييد نزول آن از جانب خداوند(95) يا تأييد سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله و حقانيت او دانسته‌اند.[۸۹]

با توجه به رجحان بازگشت ضمير «عليه»(97) به «كتاب» و تعلق جار و مجرور به «شهداء» در نظر بيشتر كسانى ‌كه به بيان اعراب قرآن پرداخته‌اند و يكى بودن آنچه در تورات آمده است با آنچه كه خداوند به احبار و ربانيان دستور حفظ آن را داده است،[۹۰] به نظر مى‌رسد كه شهادت آنان بر محتواى كتاب است كه با همه آنچه مفسران مختلف گفته‌اند، سازگارى‌ دارد.[۹۱]

پانویس

  1. الصحاح، ج‌ 2، ص‌ 620؛ الغريبين، ج‌ 2، ص‌ 397.
  2. همان، لسان‌العرب، ج‌ 3، ص‌ 15؛ التحقيق، ج‌ 2، ص‌ 154.
  3. همان، التفسير الكبير، ج‌ 6، ص‌ 37؛ التحقيق، ج‌ 2، ص‌ 154.
  4. همان، روح‌المعانى، مج‌ 6، ج‌ 10، ص‌ 122.
  5. ترتيب‌العين، ص‌ 160؛ مفردات، ص‌ 215؛ الوجوه والنظائر، ص 115، «حبر».
  6. ترتيب العين، ص‌ 160، الصحاح، ج‌ 2، ص‌ 619، «حبر».
  7. التحقيق، ج‌ 2، ص‌ 155، «حبر».
  8. ترتيب العين، ص 160؛ تاج العروس، ج 6، ص 229؛ واژه‌هاى دخيل، ص 106.
  9. جامع‌البيان، مج‌ 13، ج ‌25، ص ‌122؛ مجمع‌البيان، ج‌ 7، ص‌ 466 و ج‌ 9، ص‌ 85؛ التبيان، ج‌ 9، ص‌ 215.
  10. التحقيق، ج‌ 2، ص‌ 155.
  11. مفردات، ص‌ 215؛ الوجوه والنظائر، ج‌ 1، ص‌ 290، «حبر».
  12. التفسير الكبير، ج‌ 12، ص‌ 3؛ روح‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 415؛ التحقيق، ج‌ 2، ص‌ 154.
  13. التحقيق، ج‌ 2، ص‌ 155؛ واژه‌هاى دخيل، ص‌ 105.
  14. التحقيق، ج‌ 2، ص‌ 155؛ واژه‌هاى دخيل، ص‌ 106.
  15. See The Oxford English Dictionary P.84  The Encydlopedia of Religion V.11 , P. 182.
  16. قاموس كتاب مقدس، ص‌ 760.
  17. The Encyclopedia of Religion V.11, P.534.
  18. لغت‌نامه، ج‌ 6‌، ص‌ 8145‌.
  19. The Oxford, English Dictionary, P.83.
  20. Ibid  New Catholic Encyclopedia, V.I2, P.39.
  21. New catholic EncycloPedia, V.I2, P.39.
  22. Ibid.
  23. كتاب مقدس، خروج، 28: 1‌ـ‌3.
  24. اعداد، 3: 32 و 20: 28.
  25. قاموس كتاب مقدس، 712.
  26. New Catholic Encyclopedia, V.12 , P.39.
  27. كتاب مقدس، خروج، 29: 35.
  28. كتاب مقدس، لاويان، 8: 1‌ـ‌15.
  29. New catholic EncycloPedia V.12, PP.39-40.
  30. قاموس كتاب مقدس، 712.
  31. The EncycloPedia of Religion V.11, P.182.
  32. New Catholic Encyclopedia, V.12, P.39.
  33. the Encyclopedia of Religion V.11, P.183  New Catholicencyclo Pedia V.12, P.40.
  34. كتاب مقدس، مرقس، 10: 20.
  35. كتاب مقدس، يوحنّا، 20: 15.
  36. New Catholic Encyclopedia V.12, P.40  The Oxford English Dictionary, P. 84.
  37. همان، متّى 26:25 و 49، مَرقُس 9:5، 11:21 و 14:45؛ يوحنّا 1:49، 4:31، 9:2 و 11:8.
  38. همان، يوحنّا، 1:38.
  39. همان، متّى 8:19، 12:38؛ مرقس 4:38، 9:17 و 38؛ لوقا 7:4؛ يوحنّا، 8:4.
  40. همان، لوقا 5:5، 8:24 و 45.
  41. همان، يوحنّا، 3:26.
  42. همان، متّى 23: 7‌ـ‌8.
  43. قاموس كتاب مقدس، ص‌ 760.
  44. كتاب مقدس، لاويان، 1: 7‌ـ‌17.
  45. همان، 2: 3.
  46. همان، 5: 9‌ـ‌11.
  47. كتاب مقدس، لاويان، 4: 6.
  48. همان، 5: 15‌ـ‌19.
  49. همان، 14: 1‌ـ‌12.
  50. همان، 4: 3‌ـ‌12.
  51. همان، 6: 20، 4: 1‌ـ‌8.
  52. همان، 5: 6‌ـ‌7.
  53. همان، 7: 8‌ـ‌9 و 19.
  54. همان، 7: 9‌ـ‌10.
  55. همان، 7: 6.
  56. جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 3، ص‌ 444 و مج‌ 4، ج‌ 6، ص 339؛ مجمع‌البيان، ج 3، ص 305 و ج 2، ص 782؛ المنار، ج‌ 6، ص‌ 398.
  57. جامع‌البيان، مج 4، ج 6، ص‌ 340.
  58. همان؛ الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 86‌.
  59. جامع‌البيان، مج ‌4، ج‌ 6، ص‌ 340.
  60. التبيان، ج‌ 3، ص‌ 579؛ مجمع‌البيان، ج‌ 3‌ـ‌4، ص‌ 335.
  61. التفسير الكبير، ج‌ 12، ص‌ 4.
  62. تفسير عياشى، ج‌ 1، ص‌ 323.
  63. الميزان، ج‌ 5، ص‌ 361‌ـ‌362.
  64. التبيان، ج‌ 5، ص ‌206؛ جامع‌البيان، مج‌ 6، ج‌ 10، ص‌ 146، مجمع‌البيان، ج‌ 5، ص‌ 37.
  65. الدرالمنثور، ج‌ 4، ص‌ 176.
  66. جامع‌البيان، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 622؛ التبيان، ج‌ 1، ص‌ 368؛ البحرالمحيط، ج‌ 1، ص‌ 521.
  67. الدر المنثور، ج‌ 1، ص‌ 233؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌ 1، ص‌ 138‌ـ‌139؛ التبيان، ج‌ 1، ص‌ 368.
  68. مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 515؛ التبيان، ج‌ 4، ص 198‌ـ‌199؛ روح‌المعانى، مج 5، ج 7، ص‌ 317.
  69. مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص ‌515؛ التبيان، ج‌ 4، ص‌ 198؛ جامع‌البيان، مج‌ 5، ج‌ 7، ص‌ 347.
  70. التبيان، ج‌ 4، ص‌ 199؛ الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 44.
  71. روح‌المعانى، مج‌ 5، ج‌ 7، ص‌ 317.
  72. مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 515؛ روح‌المعانى، مج‌ 5، ج‌ 7، ص‌ 319؛ جامع‌البيان، مج‌ 5، ج‌ 7، ص‌ 350‌ـ‌351.
  73. روح‌المعانى، مج‌ 5، ج‌ 7، ص‌ 319.
  74. روح‌المعانى، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 470؛ التفسير الكبير، ج‌ 3، ص‌ 133.
  75. مجمع‌البيان، ج ‌1، ص‌ 285؛ التبيان، ج‌ 1، ص‌ 313.
  76. مجمع البيان، ج‌ 1، ص‌ 285؛ التبيان، ج‌ 1، ص‌ 313.
  77. جامع‌البيان، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 521؛ روح‌المعانى، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 470.
  78. التبيان، ج‌ 1، ص‌ 313.
  79. جامع‌البيان، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 622‌.
  80. مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 301؛ التبيان، ج‌ 3، ص‌ 522؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6‌، ص‌ 323.
  81. مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 301؛ التبيان، ج‌ 3، ص‌ 523.
  82. جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6‌، ص‌ 323؛ تفسير قرطبى، ج‌ 6‌، ص‌ 115.
  83. جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6‌، ص‌ 315‌ـ‌316؛ التبيان، ج‌ 3، ص‌ 525؛ مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 299.
  84. جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6‌، ص‌ 341؛ التبيان، ج‌ 3، ص‌ 533؛ مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 306.
  85. مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 306؛ روض‌الجنان، ج‌ 6‌، ص‌ 390؛ روح‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 397.
  86. روح‌المعانى، مج‌ 4، ج‌ 6‌، ص‌ 211؛ التفسير الكبير، ج‌ 12، ص‌ 4؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 138‌ـ‌139.
  87. الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 86‌.
  88. روح‌المعانى، مج‌ 4، ج‌ 6‌، ص‌ 212؛ التبيان، ج‌ 3، ص‌ 533؛ مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 306.
  89. جامع‌البيان، مج ‌4، ج ‌6‌، ص‌ 341؛ روض‌الجنان، ج‌ 6‌، ص‌ 390.
  90. املاء ما منّ به‌الرحمن، ج 1، ص 216؛ الدرالمصون، ج 4، ص 271.
  91. البحرالمحيط، ج‌ 4، ص‌ 268.

(6)‌. مقاييس‌اللغه، ج 2، ص 127؛ الغريبين، ج 2، ص 397؛ التحقيق، ج‌ 2، ص‌ 162، «حبر».


(8)‌. مقاييس‌اللغه، ج‌ 2، ص‌ 127؛ التحقيق، ج‌ 2، ص‌ 164، «حبر».


(40)‌. همان، يوحنّا 3:2 و 6:25.


(52)‌. همان، 14: 26‌ـ‌48.


(54)‌. همان، 23: 1‌ـ‌5.


(66)‌. جامع‌البيان، مج 4، ج 6، ص‌ 340؛ الدرالمنثور، ج 3، ص‌ 86.


(95)‌. مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 306؛ الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 86‌.


(97)‌. الدرالمصون، ج‌ 4، ص‌ 272؛ البحرالمحيط، ج‌ 4، ص‌ 268.


منابع

ابوالفضل روحی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 172-191