ابوالعباس سفاح

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۵ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۸:۲۳ توسط Saeed zamani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی '{{نیازمند ویرایش فنی}} {{منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}} <keywords content='کلید واژه...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

ابوالعباس، عبدالله بن محمد بن علي بن عبدالله بن عباس، معروف به "سفاح" نخستين كسي است كه از طايفه بني‌عباس به خلافت رسيد.

به خلافت رسیدن سفاح

در أواخر حكومت امويان، نهضتي بزرگ تحت پوشش "الرضا من آل محمد صلی الله علیه و آله" بر ضد حكومت بني‌اميه، سراسر جهان اسلام را فراگرفت و هر روز نفرت مردم نسبت به امويان و علاقه و محبتشان به هاشميان و وابستگان به خاندان رسالت، زيادتر مي‌شد.

صحنه گردانان اين نهضت عظيم، فرزند زادگان امام حسن‌مجتبي علیه‌السلام، معروف به بني‌الحسن علیه‌السلام و اولاد و احفاد عباس بن عبدالمطلب، عموي پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله بودند.

ابومسلم خراساني، در خراسان و شرق عالم اسلام و ابوسلمه خلال در مناطق عرب‌نشين، داعيان بزرگ آنان بودند و با فراگير كردن نهضت، امويان را وادار به شكست نمودند و با كشتن مروان بن محمد، معروف به مروان حمار به خلافت امويان، پايان بخشيدند.[۱]

اما در تصاحب خلافت، بني‌عباس پيش‌دستي كرده و آن را از رقيب داخلي‌اش، يعني بني‌الحسن ربوده و براي خويش از مردم بيعت گرفتند. ابوالعباس سفاح، اولين خليفه عباسي است كه در ربيع الاول سال 133 قمري، زمام امور مسلمان را بدست گرفت.[۲] در زمان او، هوادارانش با سپاهيان مروان بن محمد و بازماندگان آنان نبرد كردند و بنی اميه را در شام، قتل عام نمودند.[۳]

ابوسلمه خلال، كه در پيروزي نهضت عباسیان نقش بسزايي داشت، پس ازاستقرار ابوالعباس سفاح در مقام خلافت، مورد كينه و خشم باطني وي قرار گرفت و ناجوانمردانه در تاريكي شب به قتل رسيد. سفاح، قتل وي را به گردن خوارج انداخت و از اين راه بر جنايت خويش پرده‌اي پوشيد.[۴]


وجه تسميه سفاح

سفاح داراي معاني متعددي از جمله خونريز و بخشنده است. گروهي وجه تسميه سفاح به بخشنده را از اين جهت مي‌دانند كه به كوفيان پشتيبان انقلاب، وعدۀ افزايش مقرري داد و گروهي معتقدند وجه تسميۀ سفاح به خونريز از آن روست كه وي در خطبه‌اش خود را مردي ناميد كه خونريز است و همه چيز را حلال مي‌‌شمارد و مردي انقلابي است كه هر چيزي را نابود مي‌كند.[۵]

خلافت سفاح

ابوالعباس به شيوۀ خلفا، پس از انتخاب شدن، خطبه‌اي در مسجد كوفه ايراد كرد و در آن هدفش را از برپايي انقلاب عباسي شرح داد و به امويان بعنوان غاصبان خلافت ناسزا گفت و اعلام كرد كه می­خواهد انتقام خونهايي را كه امويان از هاشميان ريخته‌اند بگيرد. وي در راستاي همين سياست سپاهي به سرداري عموي خود عبدالله بن علي، به جنگ با مروان آخرين خليفه اموي گسيل كرد. عموي سفاح مروان را در كنار رود زاب در جنگي كه به همين نام مشهور شد شكست داد و او را تا جزيره و شام و از آنجا تا فلسطين تعقيب كرد، با اين شكست پايه‌هاي سست حكومت امويان از هم گسيخت.

به دستور سفاح كشتار و تعقيب امويان پس از پيروزي در زاب هم ادامه يافت و هنگامي كه سفاح سر مروان را ديد گفت: خدا را سپاس مي‌گويم كه انتقام مرا در قوم تو باقي نگذاشت سفاح همچنين داود بن علي را به ولايت كوفه و حجاز گماشت و گويي مأموريت اصلي او تعقيب و كشتار امويان بود. داوود نمايندۀ سفاح در كوفه پس از برگزاري موسم حج گروهي از امويان را در مكه به قتل رساند و گروه ديگري را به زندان سپرد تا مردند و عده‌‌اي را بر زنجير كشيد و به طائف فرستاد تا در آنجا كشته شوند و آنگاه به مدينه رفت و در آنجا نيز به كشتار امويان پرداخت.[۶]

گويند روزي گروهي از امويان در حضور سفاح بودند كه شاعري وارد شد و براي تهييج وي شعري خواند و دشمني قديم و خونهاييي را كه امويان از بزرگان هاشمي ريخته بودند ياد كرد، سفاح با شنيدن اشعار به هيجان آمد و دستور داد امويان حاضر را از دم تيغ گذراندند.[۷]

عبدالله بن علي به فرمان سفاح قبور بني اميه از جمله قبر يزيد بن معاويه و هشام بن عبدالملك را شكافت و استخوانهاي پوسيدۀ هشام را شلاق زد تا بدين وسيله انتقام شلاقهايي را كه او بر پدرش زده بود باز ستاند.[۸] سفاح ابتدا در كوفه ساكن بود و از آنجا به هاشميۀ كوفه رفت و پس از مدت كوتاهي به شهر انبار در شمال كوفه واقع در كناره‌هاي فرات رفت و در كنار آن براي خودش شهري ساخت كه به هاشميۀ انبار معروف شد و تا زمان مرگش در آنجا اقامت داشت. ابوالعباس سفاح هنگامي كه خليفه شد به جز آنچه سپاهش در اختيار داشت چيزي نداشت. وي در راستاي استحكام حكومت بني عباس از برادران، عموها و برادرزادگان خود ياري خواست و آنان را در حكومت خود مشاركت داد تا از يكسو فرماندهان و داعيان، بدون ايشان كار را به انحصار خود در نياورند و از سوي ديگر قدرت به صورت تدريجي به افراد خاندان عباسي منتقل شود. در عين حال هنگامي كه سفاح مناصب را به نزديكان خود واگذار كرد متوجه شد كه برخي از فرماندهانش رنجيده خاطرند لذا به آنان نيز اطمينان داد كه مشاركت خاندانش فقط جنبۀ تشريفاتي دارد چنانكه به يكي از فرماندهان سپاهش هنگامي كه برادرش منصور را به همراه او فرستاد، نوشت: سپاه سپاه توست و فرماندهان توأند اما دوست داشتم كه برادرم حاضر باشد و كار را به عهده بگيرد.[۹] ابوالعباس براي تثبيت حكومت خود زمان بسياري صرف كرد و با رهبران عربي كه امويان را ياري كردند جنگيد. پس با فرماندهاني چون ابوسلمه خلال كه او را براي رسيدن به حكومت ياري كردند ولي بعدها اقدامات جدايي طلبانه آنان آشكار شد مقابله كرد. ابوسلمه ملقب به وزير آل محمد به انتقال خلافت از بني عباس به آل علي متهم بود. سفاح تصميم داشت پس از رسيدن به خلافت به او حمله برد اما فضاي حكومت نوپا اجازۀ چنين كاري را نمي‌داد از اين رو او را در مقامش ابقا كرد. بعدها با طرح نقشه‌اي و با جلب رضايت ابومسلم، ابوسلمه خلال را به قتل رسانيد. خلافت صفاح تقريباً يكسره به سركوبي بي رحمانۀ مخالفان دولت عباسي و هواخواهان بني اميه سپري شد. در نتيجۀ اين خونريزي‌ها نه تنها بني اميه نابود شدند بلكه آل علي و شيعيان و حتي ياران و دعوتگران خويش را كه خلافت و دولتشان مرهون زحمات آنان بود از ميدان به دركردند. چنانكه سفاح علاوه بر قتل ابوسلمه خلال با طرح نقشه‌اي افرادي را به وعدۀ حكومت خراسان بر ضد ابومسلم بشورانيد اما ابومسلم از اين نيرنگ آگاهي يافت و به نشانۀ آگاهي از توطئه مرموز دستگاه خلافت سر يكي از عاملان توطئه را براي سفاح فرستاد و خليفه نيز از بيم شورش خراسانيان و ابومسلم جز سكوت چیز دیگری را مصلحت ندانست.[۱۰]

پايتخت سفاح

پايتخت سفاح شهر هاشميه در كنار انبار، واقع در غرب فرات بود. انبار به دست شاپور پسر هرمز و ظاهراً به منظور ايجاد مركزي براي ذخاير و مهمات جنگي دولت ايران بنا شده بود سفاح بناي آن شهر را تجديد بنا كرد و قصرهايي در آن بر پا كرد و سرانجام در ذی حجه 136 ق در همان جا به علت بيماري آبله درگذشت[۱۱] و در قصر خود به خاك سپرده شد.

سرانجام سفاح

سفاح پيش از مرگ در نامه‌اي خلافت را بعد از خود به برادرش منصور و پس از او به عيسي بن موسي بن محمود واگذار كرد. هنگامي كه سفاح در گذشت منصور در حجاز امير الحاج بود، به همين جهت برادرزاده‌اش عيسي بن موسي بن محمد وليعهد دوم براي منصور از مردم بيعت گرفت و خلافت در خاندان بني عباس پس از مرگ سفاح به منصور منتقل شد.

پانویس

  1. تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 208؛ تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 344.
  2. تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 205 و تاريخ الطبري، ج 7، ص 412.
  3. تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 273.
  4. همان، ص 277.
  5. طقوش، محمد سهيل؛ دولت عباسيان، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1383، ص 31.
  6. خضري، احمرضا؛ تاريخ خلافت عباسي از آغاز تا پايان آل بويه تهران، سمت، 1379، ص 16
  7. يعقوبي، پيشين، ج 2، ص 325.
  8. همان، ص 356، 357
  9. طقوش، پيشين، ص 33.
  10. خضري، احمدرضا، پيشين، ص 20.
  11. يعقوبي، پيشين، ج 2، ص 358.


منبع

مريم علوي، ابوالعباس سفّاح عباسي، سایت پژوهه، بازیابی:16 دیماه 1391

تقویم: وفات ابوالعباس سفاح، در همین دانشنامه