آیه ۲ فتح

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ اکتبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۶:۲۷ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی '=== متن آیه === {{قرآن در قاب|لِیَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

متن آیه

مشاهده آیه در سوره

لِیَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكَ وَیَهْدِیَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا

مشاهده آیه در سوره


ترجمه

تا خدا گناه تو را آنچه پیش از این بوده و آنچه پس از این باشد برای تو بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام کند و تو را به صراط مستقیم راه نماید

شأن نزول

انس گوید: این آیه در هنگام مراجعت رسول خدا صلى الله علیه و آله از حدیبیه براى او نازل گردید پس از نزول این آیه پیامبر فرمود: از جانب خداوند براى من آیه اى نازل گردید که از هر چیزى که در روى زمین است براى من عزیزتر است سپس این آیه را براى اصحاب قرائت فرمود.[۱]

ابن سنان از امام صادق علیه‌السلام نقل نماید که فرمود: علت نزول سوره فتح و نیز پیروزى بزرگى که در فتح مکه نصیب مسلمین گردیده آن بود که خداوند به رسول خود در خوابى که دیده بود، فرمان داد که داخل مسجدالحرام بشود و طواف نماید و با محلقین سر خود را بتراشد.

پیامبر پس از دیدن این خواب اصحاب خود را از فرمان پروردگار مطلع ساخت و دستور فرمود که از مدینه بیرون روند پس از بیرون آمدن از مدینه وقتى که به ذوالحلیفه رسیدند. براى انجام عمرة محرم گردیدند و از ذوالحلیفه لبیک گویان براى انجام عمرة حرکت کردند وقتى که قریش از تصمیم پیامبر اطلاع حاصل کردند. خالد بن ولید را با دویست سوار در کمین گذاشتند که در مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمین قرار بگیرد و البته یک چنین قتال و نبرد در مقابل کوه انجام مى گردید پس از طى طریق موقع ظهر شد.

بلال اذان ظهر را گفت و پیامبر هم نماز ظهر را شروع کرد. خالد بن ولید که در کمین ایستاده بود به لشکریان خود گفت: اگر ما حین خواندن نماز به مسلمین حمله کنیم، پیروز خواهیم گشت زیرا از عادت مسلمین این است که وقتى نماز را شروع کنند. اگر سنگ بر سرشان ببارد نماز را قطع نمى‌کنند بنابراین ما صبر مى کنیم وقتى که نماز بعد را شروع کردند. حمله را آغاز مى کنیم در این موقع بود که جبرئیل آمد و پیامبر را به اداى نماز خوف طى آیه شریفه «وَ إِذا کنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ» خبر داد (و ما شأن و نزول آن را در سوره نساء آیه 102 ذکر نموده ایم) وقتى که روز دوم شد.

پیامبر به حدیبیه وارد گردید و در بین راه به اعراب اعلام کوچ کردن می‌نمود. آنان توجهى نمی‌کردند و مى گفتند: محمد با یاران خود طمع ورود به مسجدالحرام را دارند در حالتى که قریش خود را آماده براى حمله به آنان نموده اند و حتما در این قتال و نبرد یاران محمد کشته خواهند شد. به قسمى که خود و یارانش براى همیشه به مدینه نخواهند برگشت، وقتى که پیامبر به حدیبیه وارد شد قریش از مکه بیرون آمدند و به لات و عزّى سوگند یاد کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمین را از دخول مکه مانع شوند.

پیامبر نماینده اى از جانب خود نزد قریش فرستاد و فرمود که ما براى جنگ با شما نیامده ایم بلکه به خاطر انجام مناسک حج و طواف خانه کعبه و قربانى نمودن آمده ایم. قریش از میان خود عروة بن مسعود الثقفى را که مردى عاقل و فهمیده بود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستادند. عروة نزد پیامبر آمد و گفت: یا محمّد قریش تصمیم جدى گرفته و عزم خود را جزم نمودند و نیز از شهر و دیار خویش دور افتادند و سوگند بلات و عزى یاد کرده اند که به هر وسیله اى باشد از آمدن شما به مکه جلوگیرى نمایند و البته به صلاح شما نخواهد بود که وارد مکه بشوید زیرا نتیجه اى جز هلاکت و نابودى قوم و یاران تو نخواهد بود. پیامبر به عروة فرمود: ما قصد جنگ نداریم و منظور ما جز به جاى آوردن مناسک حج و قربانى کردن چیز دیگرى نیست.

عروة متوجه شد که محمد و یارانش تصمیم جدى به انجام مناسک حج دارند لذا نزد قریش آمد و قصد پیامبر را به آنان ابلاغ نمود. قریش گفتند: اگر بگذاریم محمد به مکه داخل بشود. اعراب بر ما خواهند شورید و وضع ما دگرگون خواهد شد لذا حفص بن الاحنف و سهیل بن عمرو را دوباره به سوى محمد فرستادند. وقتى که پیامبر به این دو نفر نظر افکند. فرمود: واى بر قریش که خود را آماده کارزار و جنگ نموده اند.

اینان به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: یا محمد اگر تمایل به جنگ دارى قریش خود را آماده این جنگ نموده اند زیرا ورود شما به مکه توام با نبرد و قتال بوده و ممکن است عده زیادى از دو طرف طعمه هلاک و نابودى شوند. روى این اصل از تو می‌خواهیم که از انجام مناسک حج در این سال خوددارى کنى و ما نیز به تو قول می‌دهیم که اگر سال آینده بدین منظور به سوى مکه بیائى فقط سه روز به تو اجازه دهیم که فرائض حج را بجاى آورده و مراجعت نمائى.

پیامبر از درخواست قریش با شرائطى جانبدارى فرمود و به آنان گوشزد کرد که اگر مسلمین مکه از دست آنان در آسایش باشند و از اذیت و آزار آن‌ها صرف‌نظر نمایند او هم حاضر خواهد بود در این سال از انجام مناسک حج خوددارى نماید و سال آینده بدین منظور به مکه بیاید قریش هم پذیرفتند. وقتى که رسول خدا صلی الله علیه و آله آماده براى انجام صلح گردید. عموم صحابه زیر بار چنین معاهده و صلحى نرفتند و کسى که از همه بیشتر در قبال چنین صلح استقامت می‌نمود و آن را مورد قبول قرار نمى داد. عمر بن الخطاب بود که گفت: یا رسول اللّه آیا ما بر حق نیستیم؟ و آیا دشمن ما باطل و بیهوده نیست؟ پیامبر فرمود: بلى ما بر حق هستیم و دشمن ما هم بر باطل، سپس عمر گفت: بنابراین ما ذلت و خوارى در دین را براى خود خریده ایم، پیامبر فرمود: خداوند به من وعده داده و در انجام وعده خود مخالفت نخواهد کرد سپس فرمود: اگر چهل نفر مرد جنگى با من باشند هر آینه زیر بار چنین صلحى نخواهم رفت (در این موقع سهیل بن عمرو و حفص بن الاحنف از نزد پیامبر به سوى قریش رفته بودند که موضوع صلح را به آن‌ها خبر بدهند) سپس عمر بن الخطاب گفت: یا رسول اللّه آیا به ما خبر نداده بودید که به طرف مسجدالحرام هجوم خواهیم برد و در آنجا به حلق و تراشیدن سر به خاطر مناسک حج خواهیم پرداخت.

پیامبر فرمود: بلى من گفتم که به طرف مسجدالحرام خواهیم رفت ولى به شما نگفته بودم همین امسال این کار انجام خواهد گرفت بلکه گفتم خداوند وعده فتح مکه را به ما داده است و ما مکه را فتح نموده و به طواف و سعى بین صفا و مروة و حلق با محلقین خواهیم پرداخت. وقتى که به پیامبر فشار آوردند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اگر صلح را نمى پذیرید، آماده جنگ شوید و به طرف قریش حمله کنید زیرا آنان مستعد از براى نبرد و قتال با شما مى باشند.

در اینجا اصحاب سستى به خرج دادند و آمادگى کامل براى جنگ از خود نشان ندادند. پیامبر خندید و خطاب به على بن ابى‌طالب کرد و فرمود: یا على این شمشیر را بگیر و به طرف قریش رهسپار شو. على بن ابى‌طالب شمشیر را از پیامبر گرفت و به طرف قریش رهسپار گردید. وقتى که قریش روى آوردن على را دیدند، برگشتند و فریاد می‌زدند یا على آیا در تصمیم پیامبر براى صلح بدا حاصل شده و از عقیده خود برگشته است؟

على گفت: چنین چیزى نیست، در این موقع بود که اصحاب پیامبر از رفتار خود شرمگین شدند و به حالت اعتذار و معذرت خواهى نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و از اصرار خویش بر جنگ عذر خواستند و گفتند: خدا و رسول او در این باره بهتر می‌دانند و هر کارى که به صلاح مسلمین است، انجام خواهند داد و به هر قسمی که دستور فرمایند ما مطیع خواهیم بود.

در این موقع حفص بن الاحنف و سهیل بن عمرو بسوى پیامبر بازگشتند و گفتند: یا محمد قریش براى صلح آماده اند و شرائط شما را نیز پذیرفته اند. پیامبر دستور داد على بن ابى‌طالب معاهده صلح را بنویسد. على شروع به نوشتن نمود و در ابتداى عهدنامه بسم اللَه الرحمن الرحیم نوشت، سهیل بن عمرو گفت: ما رحمن نمى شناسیم بهتر است دستور دهى که بسمک اللّهمّ بنویسند، آن قسمى که پدران تو مى نوشته اند. پیامبر فرمود: به همان ترتیب بنویسند و نیز فرمود: بسمک اللّهمّ هم اسمى از اسامى پروردگار است سپس على بن ابى‌طالب چنین نوشت این عهدنامه اى است که بین محمد رسول اللَّه و طایفه قریش بسته می‌شود. باز سهیل بن عمرو گفت: اگر ما در عهدنامه محمد رسول اللّه بنویسیم تصدیق ضمنى است که به نبوت شما کرده ایم بنابراین جنگى با شما نخواهیم داشت زیرا گواهى به نبوت شما نموده ایم بلکه باید نوشته شود: این عهدنامه ایست که بین محمد بن عبدالله با طایفه قریش بسته می‌شود.

پیامبر فرمود: اگر چه شما گواهى به نبوت من ندهید. من رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم و پیامبر خداوند مى باشم سپس به على دستور داد که بنویسد محمد بن عبدالله على گفت: یا رسول الله چون من رسول اللّه نوشته ام آن را برنمی‌گردانم و پاک نمی‌کنم. پیامبر خود شخصاً اسم خویش را که به عنوان رسول اللّه نوشته شده بود پاک کرد عهدنامه بدین کیفیت نوشته شد و قرار گذاشتند که تا ده سال در صلح و صفا باشند و عداوت و کینه اى بین آن‌ها موجود نباشد و موافقت کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در سال بعد از معاهده به مکه براى انجام مناسک حج شرکت کند و به این عهدنامه مهاجر و انصار شهادت دادند و عهدنامه مزبور در دو نسخه تنظیم گردید که یکى در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگرى نزد سهیل بن عمرو باشد سپس سهیل بن عمرو و حفص بن الاحنف نزد قریش مراجعت کردند و آن‌ها را از چگونگى عهدنامه باخبر ساختند سپس پیامبر به اصحاب دستور فرمود: قربانى کنند و حلق رأس (تراشیدن سر) نمایند.

اصحاب از اجراى دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله امتناع ورزیدند و گفتند: ما چگونه قربانى کنیم و حلق رأس نمائیم در حالتى که طواف خانه کعبه نکرده ایم و سعى بین صفا و مروة را انجام نداده ایم. پیامبر از امتناع اصحاب غمگین و محزون گردید و نزد ام‌سلمه رفت. ام‌سلمه وقتى از موضوع اطلاع حاصل کرد. گفت: یا رسول اللّه اگر چه اصحاب امتناع کرده اند ولى شما دستور قربانى و حلق رأس را صادر فرمائید و خود نیز انجام بدهید.

پیامبر چنین کرد و فرمود: خداوند رحمت کند کسانى که حلق رأس نموده و قربانى نمایند سپس به سوى مدینه کوچ نمودند و به طرف تنعیم مراجعت کردند و زیر درخت آن فرود آمدند سپس اصحابى که مخالف صلح بودند از رفتار خویش ابراز ندامت و پشیمانى نموده و از پیامبر خواستند که آنان را مورد عفو قرار بدهد و از براى آن‌ها استغفار نماید سپس آیه رضوان (یعنى آیات 1 و 2 سوره فتح) نازل گردید.[۲]

پانویس

  1. صحیح بخارى و صحیح مسلم و صحیح ترمذى و حاکم صاحب المستدرک.
  2. تفسیر على بن ابراهیم.
===


منابع

  • قرآن کریم، ترجمه عبدالمحمد آیتی.

پیوندها