ابن عساکر: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (سفرهای وی در کسب علم)
جز (درج الگوی رتبه بندی)
سطر ۱: سطر ۱:
 +
{{خوب}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]}}
  

نسخهٔ ‏۷ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۱۹


Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف بزرگ اسلامی است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


ابوالقاسم‌ على‌ بن‌ حسن‌ بن‌ هبةالله‌ شافعى‌ دمشقى‌ (اول‌ محرم‌ 499-11 رجب‌ 571ق‌/13 سپتامبر 1105- 25 ژانوية 1176م‌)، برجسته‌ترين‌ فرد از خاندان‌ ابن‌ عساكر كه‌ در دمشق‌ زاده‌ شد و همانجا درگذشت‌.[۱][۲] وي‌ به‌ سبب‌ حفظ و روايت‌ احاديث‌ بسيار، كثرت‌ سفرهاي‌ علمى‌ و استفاده‌ از مشايخ‌ بزرگ‌ در شهرهاي‌ اسلامى‌ و نيز تأليف‌ اثر چشمگير تاريخ‌ بزرگ‌ دمشق‌ در شمار يكى‌ از بزرگ‌ترين‌ حافظان‌ حديث‌ و نويسندگان‌ تاريخ‌ در روزگار خويش‌ درآمد.[۳]

عنوان ابن عساکر

از عنوان‌ ابن‌ عساكر كه‌ به‌ صورت‌ شهرت‌ خانوادگى‌ او درآمد، در نسب‌ نامة پدرانش‌ نشانى‌ نيست‌، بنابراين‌ شايد اين‌ نام‌ از خاندان‌ مادرش‌ ام‌ قاسم‌ دختر قاضى‌ ابوالفضل‌ يحيى‌ بن‌ على‌ قرشى‌ گرفته‌ شده‌ باشد.[۴]

حاکمان دوران زندگی او

دوران‌ زندگى‌ ابن‌ عساكر با انقراض‌ سلاجقة شام‌ و روزگار حكمرانى‌ نورالدين‌ زنگى‌ (د 569ق‌/1174م‌) و صلاح‌الدين‌ ايوبى‌ (د 589ق‌/1193م‌) بر مناطق‌ شام‌ تقارن‌ داشت‌. سياست‌ مذهبى‌ نورالدين‌ زنگى‌ و جانشينان‌ وي‌ و نيز ايوبيان‌ بر مبارزه‌ با تبليغات‌ فاطميان‌ شيعى‌ مذهب‌ و حمايت‌ از مذاهب‌ اهل‌ سنت‌ و پيروان‌ حديث‌ استوار بود، از اين‌ رو كار گردآوري‌ و روايت‌ حديث‌ در روزگار ابن‌ عساكر سخت‌ بالا گرفت‌ و خود وي‌ در اين‌ زمينه‌ به‌ چهره‌اي‌ درخشان‌ بدل‌ گشت‌.

اساتید ابن عساکر

تحصيلات‌ ابتدايى‌ ابن‌ عساكر از 6 سالگى‌ در دمشق‌ آغاز شد. پدرش‌، برادر بزرگش‌ صائن‌ و نياي‌ مادريش‌ از جمله‌ نخستين‌ استادان‌ او در حديث‌ و فقه‌ بودند.[۵] سپس‌ از سُبيع‌ بن‌ قيراط، ابوالقاسم‌ ابن‌ نسيب‌، ابوطاهر حنائى‌، جمال‌الاسلام‌ ابوالحسن‌ على‌ سلمى‌، ابوالبركات‌ ابن‌ عبد حارثى‌ و ديگران‌ قرآن‌، حديث‌، فقه‌ و خلاف‌ و اصول‌ آموخت‌. ابن‌ عساكر در جامع‌ اموي‌ و مدارس‌ امينيه‌، عماديه‌، غزالية دمشق‌ به‌ دانش‌ اندوزي‌ پرداخت‌.[۶] [۷] [۸] [۹]

سفرهای وی در کسب علم

وي‌ پس‌ از درگذشت‌ پدر براي‌ ادامه تحصيل‌ بار سفر بست‌ و نخست‌ به‌ بغداد، مركز بزرگ‌ علوم‌ دينى‌ آن‌ روزگار روي‌ آورد (520ق‌) و در مدرسه نظاميه‌ و ديگر حوزه‌هاي‌ علميه آن‌ شهر حديث‌ شنيد و فقه‌ و خلاف‌ و نحو آموخت‌.[۱۰][۱۱] در 521ق‌ به‌ مكه‌ رفت‌ و حج‌ گزارد. وي‌ در مكه‌ و مدينه‌ از كسان‌ بسياري‌ حديث‌ شنيد و خود نيز حديث‌ گفت‌.[۱۲] [۱۳]

در بازگشت‌ از مكه‌ تا 525ق‌ در بغداد ماند و از استادان‌ نظاميه‌ و ديگر بزرگان‌ دارالخلافه‌ از جمله‌ ابوالقاسم‌ هبةالله‌ بن‌ حصين‌، ابوالحسن‌ على‌ بن‌ عبدالواحد دينوري‌ و هبةالله‌ شروطى‌ حديث‌ آموخت‌. در اين‌ هنگام‌ بينش‌ علمى‌ و معلومات‌ و محفوظات‌ او اعجاب‌ بغداديان‌ را برانگيخت‌.[۱۴][۱۵][۱۶][۱۷] در خلال‌ 5 سالى‌ كه‌ در بغداد بود، از شهرهاي‌ كوفه‌، موصل‌، رحبه‌، ديار بكر و نيز جزيره‌ ديدار كرد و با محدثان‌ و حافظان‌ حديث‌ گفت‌ و شنيد داشت‌. آنگاه‌ به‌ دمشق‌ بازگشت‌ و ازدواج‌ كرد و در 527ق‌ پسرش‌ قاسم‌ به‌ دنيا آمد كه‌ بعدها كاتب‌ و راوي‌ آثار پدر شد.[۱۸] [۱۹]

دومين‌ سفر ابن‌ عساكر در 529ق‌ به‌ قصد خراسان‌ و از راه‌ آذربايجان‌ آغاز شد. وي‌ در اين‌ سفر با ابوسعد عبدالحريم‌ سمعانى‌ صاحب‌ كتاب‌ الانساب‌ در مرو ديدار كرد و همراه‌ او به‌ نيشابور و هرات‌ رفت‌.[۲۰][۲۱] [۲۲] [۲۳] ابن‌ عساكر در اين‌ سفر 4 ساله‌ در نيشابور، مرو، فزار، سرخس‌، ابيورد، طوس‌، بسطام‌، بيهق‌، دامغان‌، زنجان‌، تبريز، ري‌، اصفهان‌، حلوان‌ و همدان‌ حديث‌ گفت‌ و حديث‌ شنيد [۲۴] [۲۵] و كتاب‌ الاربعين‌ البلدانية را مشتمل‌ بر روايت‌ 40 حديث‌ از 40 محدث‌ در 40 شهر نوشت‌.[۲۶] [۲۷]

سفرهاي‌ علمى‌ ابن‌ عساكر از 520ق‌ تا 533ق‌ به‌ درازا كشيد و سرانجام‌ با ره‌ آوردي‌ بى‌مانند از شنيده‌ها و نوشته‌هايى‌ در باب‌ روايات‌ و احاديث‌ چون‌ مسند احمد بن‌ حنبل‌ و مسند ابويعلى‌ موصلى‌ به‌ دمشق‌ بازگشت‌.[۲۸] [۲۹]

شمار مشايخ‌ او را در حديث‌ بالغ‌ بر 1300 مرد و بيش‌ از 80 زن‌ نوشته‌اند كه‌ بسياري‌ از آنان‌ از همان‌ دوره خردسالى‌ به‌ او اجازه روايت‌ داده‌ بودند.[۳۰] [۳۱] از اين‌ پس‌ (533 ق‌) دوره 40 سالة تأليف‌ و تصنيف‌ و فعاليتهاي‌ آموزشى‌ ابن‌ عساكر آغاز مى‌شود و تا واپسين‌ روزهاي‌ زندگى‌ او ادامه‌ مى‌يابد. تشكيل‌ و ترتيب‌ مجالس‌ املا، در فضائل‌ خلفا و فنون‌ ديگر كه‌ گاه‌ به‌ 408 مجلس‌ در يك‌ فن‌ مى‌رسيد، استخراج‌ مشايخ‌ استادان‌ خود از جمله‌ ابوغالب‌ بنائى‌، ابوالمعالى‌ عبدالله‌ بن‌ احمد حلوانى‌، ابوعبدالله‌ فراوي‌، ابوسعد سمعانى‌، ابوالحسن‌ سلمى‌ و تأليف‌ ديگر آثار از ثمرات‌ علمى‌ او در اين‌ دوره‌ است‌.[۳۲] [۳۳]

پايگاه‌ والاي‌ ابن‌ عساكر در مذهب‌ شافعى‌ و در حفظ و روايت‌ احاديث‌، از بزرگان‌ آن‌ زمان‌ چون‌ سلفى‌، ابن‌ ناصر سلامى‌، ابوموسى‌ مدينى‌ و ابوالعلاء عطار همدانى‌ فراتر مى‌رفت‌[۳۴] و طالبان‌ علم‌ را از همة شهرها به‌ سوي‌ او مى‌كشيد.

شاگردان‌ و راويان‌ ابن‌ عساكر بسيار زياد و غالب‌ آنان‌ از فقيهان‌ رجال‌ حديث‌ در روزگار خود بوده‌اند[۳۵] [۳۶] [۳۷] [۳۸]

با وجود بى‌اعتنايى‌ ابن‌ عساكر به‌ حاكمان‌ و صاحبان‌ قدرت‌، نورالدين‌ زنگى‌ حكمران‌ شام‌ همواره‌ او را بزرگ‌ مى‌داشت‌ و علاوه‌ بر تشويق‌ و حمايتى‌ كه‌ از او در تأليف‌ تاريخ‌ دمشق‌ به‌ عمل‌ آورد، دارالحديث‌ نوريه‌ را كه‌ از نخستين‌ مركز تخصصى‌ در آموزش‌ حديث‌ بوده‌ است‌.[۳۹] براي‌ او تأسيس‌ كرد و رياست‌ آن‌ را به‌ وي‌ واگذاشت‌.[۴۰] پس‌ از درگذشت‌ نورالدين‌ (569ق‌)، صلاح‌الدين‌ ايوبى‌ و بزرگان‌ دستگاه‌ او بر مقام‌ علمى‌ و مرتبه اجتماعى‌ ابن‌ عساكر ارج‌ نهادند و چون‌ درگذشت‌، قطب‌الدين‌ نيشابوري‌ قاضى‌ دمشق‌ با حضور صلاح‌الدين‌ بر جنازه‌اش‌ نماز خواند.[۴۱] [۴۲] [۴۳]

آثار

بيشتر تأليفات‌ ابن‌ عساكر در زمينه حديث‌ و رجال‌ و تاريخ‌ و بالغ‌ بر 134 عنوان‌ است‌[۴۴] [۴۵] كه‌ از آن‌ ميان‌ دو كتاب‌ تاريخ‌ دمشق‌ و تبيين‌ كذب‌ المفتري‌... از شهرت‌ و اعتبار بيشتري‌ برخوردار است‌:

الف‌ - چاپى‌

  • 1. تاريخ‌ دمشق‌ با عنوان‌ مفصل‌ تاريخ‌ مدينه دمشق‌ حماها الله‌ و ذكر فضلها و تسمية من‌ حلّها من‌ الاماثل‌ او اجتاز بنواحيها من‌ وارديها و اهلها، از جامع‌ترين‌ كتابها در جغرافياي‌ تاريخى‌ و زندگینامه دانشمندان‌ به‌ ويژه‌ محدثان‌ و حافظان‌ حديث‌ شهر كهن‌ سال‌ دمشق‌ است‌ كه‌ پس‌ از تاريخ‌ نيشابور حاكم‌ نيشابوري‌ (د 412ق‌)، ذكر اخبار اصبهان‌ ابونعيم‌ اصفهانى‌ (د 430ق‌) و تاريخ‌ بغداد خطيب‌ بغدادي‌ (د 463ق‌) در تاريخ‌ شهرهاي‌ اسلامى‌ نوشته‌ شده‌ است‌.

شيوه نگارش‌ و تدوين‌ تاريخ‌ دمشق‌ به‌ ترتيب‌ تاريخ‌ بغداد است‌ كه‌ ابن‌ عساكر مطالب‌ آن‌ را نزد مشايخ‌ بغداد و دمشق‌ كه‌ بعضاً از اصحاب‌ خطيب‌ بوده‌اند، خوانده‌ و شنيده‌ بود.[۴۶] كتاب‌ را پيش‌گفتاري‌ است‌ مفصل‌ از پيشينه تاريخى‌ دمشق‌: پيدايش‌ و بنا و وجه‌ تسميه آن‌، اخبار وارده‌ در فضايل‌ دمشق‌ و شام‌ در احاديث‌ نبوي‌ و فتح‌ آن‌ بدست‌ سپاه‌ اسلام‌، نقشة شهر دمشق‌، مساجد، كليساها، ديرها، دروازه‌ها و تاريخ‌ بناي‌ هر كدام‌، ذكر رودها و كاريزها و زندگینامه پيامبران‌، خلفا، واليان‌، فقيهان‌، محدثان‌، قاضيان‌، قاريان‌، اديبان‌، شاعران‌ و راويانى‌ كه‌ از دمشق‌ و ديگر شهرهاي‌ ديار شام‌ چون‌ بيروت‌، رمله‌، حلب‌ و بعلبك‌ ديدار كرده‌اند.[۴۷]

مؤلف‌ از نوشته‌هاي‌ پيشينيان‌ چون‌ احمد بن‌ معلى‌ (د 286ق‌) و ابن‌ حميد بن‌ ابى‌ العجائز بهره‌ برده‌ است‌.[۴۸] زندگینامه رجال‌ را به‌ شيوه ابونعيم‌ در ذكر اخبار اصبهان‌ [۴۹] با نام‌ احمد و از پيامبر اسلام‌ آغاز كرده‌ و زنان‌ محدثه‌ و شاعره دمشق‌ و زنان‌ ناموري‌ را كه‌ از ديار شام‌ ديدار كرده‌اند، به‌ دنبال‌ آورده‌ است‌. حجم‌ مطالب‌ كتاب‌ كه‌ فاصله زمانى‌ دوره پيش‌ از اسلام‌ تا سده 6ق‌ را دربرگرفته‌. به‌ 80 مجلد (هر مجلد در 10 جزء 20 برگى‌) رسيده‌ است‌.[۵۰]

اين‌ حجم‌ عظيم‌، از آوردن‌ اساتيد بسيار و تكرار يك‌ موضوع‌ از طرق‌ مختلف‌ ناشى‌ شده‌ است‌.[۵۱] تأليف‌ كتاب‌ در خلال‌ اقامت‌ در دمشق‌ و پيش‌ از سفر به‌ خراسان‌ آغاز شد و تا 549ق‌ كه‌ نورالدين‌ بر دمشق‌ دست‌ يافت‌، حدود 57 مجلد 10 جزئى‌ از آن‌ آماده‌ شده‌ بود، از آن‌ پس‌ با تشويق‌ نورالدين‌ باقى‌ ماندة كار با سرعت‌ دنبال‌ شد و در 559-560ق‌ يعنى‌ در 60 سالگى‌ مؤلف‌ قسمت‌ اعظم‌ كتاب‌ به‌ پايان‌ رسيد و عمادالدين‌ كاتب‌ در سفر اول‌ خود به‌ دمشق‌ (562 ق‌) 700 جزء از اين‌ كتاب‌ را ديد و بخشهايى‌ از آن‌ را نزد مؤلف‌ خواند.

به‌ گفته پسرش‌ قاسم‌ كه‌ پاكنويس‌ و ويرايش‌ آن‌ به‌ كوشش‌ او صورت‌ گرفت‌، تأليف‌ اين‌ كتاب‌ در 565ق‌ به‌ پايان‌ رسيده‌ است‌.[۵۲] تاريخ‌ دمشق‌ در همان‌ زمان‌ مؤلف‌ شهرت‌ و اعتبار فراوان‌ يافت‌ و ابن‌ عساكر خود در دارالحديث‌ نوريه‌ و جامع‌ دمشق‌ به‌ تدريس‌ آن‌ پرداخت‌ و چون‌ درگذشت‌، قاسم‌ كار پدر را دنبال‌ كرد[۵۳] پس‌ از درگذشت‌ ابن‌ عساكر، تاريخ‌ دمشق‌ همچنان‌ محل‌ مراجعة مورخان‌ و جغرافى‌ نويسان‌ و منبع‌ تدريس‌ حافظان‌ حديث‌ و دانشمندان‌ شافعى‌ بود.

هنوز نيم‌ قرن‌ از تاريخ‌ تأليف‌ آن‌ نگذشته‌ بود كه‌ ياقوت‌ در تدوين‌ بزرگ‌ترين‌ معجم‌ جغرافيايى‌ خود به‌ ويژه‌ در مطالب‌ مربوط به‌ خطة شام‌ از آن‌ بهره بسيار برد.[۵۴] عبدالقادر رهاوي‌ (د 612 ق‌) مدتها در مدرسة ابن‌ حنبلى‌ دمشق‌ ماند و كتاب‌ را از آغاز تا انجام‌ به‌ خط خويش‌ نوشت‌.[۵۵] ابن‌ شداد در كتاب‌ الاعلاق‌ الخطيرة فى‌ ذكر امراء الشام‌ والجزيرة در بخش‌ مربوط به‌ تاريخ‌ دمشق‌ از اين‌ كتاب‌ بهره‌ جست‌.[۵۶]

قاسم‌ ابن‌ عساكر (د 600 ق‌)، ابوعمرو ابن‌ حاجب‌، قاسم‌ بن‌ محمد برزالى‌ هر كدام‌ ذيلى‌ بر تاريخ‌ دمشق‌ نوشتند و نيز قاسم‌ ابن‌ عساكر، كرم‌ بن‌ عبدالواحد صفار، ابوشامة مقدسى‌، احمد بن‌ عبدالدائم‌ مقدسى‌، ابن‌ منظور، شمس‌الدين‌ ذهبى‌، ابن‌ قاضى‌ شهبه‌، عبدالرحمان‌ سيوطى‌، ابوالفتح‌ خطيب‌ و چند تن‌ ديگر آن‌ را خلاصه‌ كردند.[۵۷] نسخه‌هاي‌ خطى‌ بسياري‌ از تاريخ‌ دمشق‌ در كتابخانه‌ها موجود است‌ از جمله‌: نسخه‌اي‌ در كتابخانة الازهر قاهره‌ به‌ شمارة 714 به‌ قرائت‌ و تصحيح‌ و اضافات‌ ابن‌ عساكر و پسرش‌ قاسم‌ كه‌ با وجود كاستى‌ از كهن‌ترين‌ نسخ‌ موجود است‌[۵۸] و نسخه‌اي‌ در ظاهرية دمشق‌ به‌ شماره‌هاي‌ 3367-3383.[۵۹][۶۰] و نيز نسخه‌هايى‌ در كتابخانه‌هاي‌ عراق‌، مغرب‌، تونس‌، تركيه‌، لندن‌، دوبلين‌، كمبريج‌، لنينگراد، ايالات‌ متحدة آمريكا و هند كه‌ هيچ‌ يك‌ كامل‌ نيست‌.[۶۱]

بخشهاي‌ چاپ‌ شده اين‌ اثر چنين‌ است‌: تاريخ‌ مدينة دمشق‌، السيرة النبوية، تحقيق‌ غزاوي‌، دمشق‌، 1404ق‌/1984م‌؛ قسم‌ اول‌ از مجلد دوم‌ با دو نقشه‌ از دمشق‌ قديم‌، تحقيق‌ صلاح‌الدين‌ منجد، دمشق‌، 1954م‌؛ جلد 10 (حرف‌ باء)، تحقيق‌ دهمان‌، 1963م‌؛ (حرف‌ ع‌) تحقيق‌ نحاس‌، شهابى‌ و چند تن‌ ديگر، دمشق‌، 1978م‌؛ تهذيب‌ 7 بخش‌ با حذب‌ اسانيد از 1329ق‌ به‌ بعد توسط بدران‌ و پس‌ از او توسط عبيد؛ ولاة دمشق‌ فى‌ العهد السلجوقى‌، تحقيق‌ صلاح‌الدين‌ منجد، دمشق‌، سپس‌ بيروت‌، 1975م‌؛ نورالدين‌ محمود بن‌ زنگى‌، تحقيق‌ اليسيف‌، دمشق‌، 1972م‌؛ على‌ بن‌ ابى‌ طالب‌ علیه السلام، تحقيق‌ محمدباقر محمودي‌، بيروت‌، 1975م‌؛ تراجم‌ النساء، تحقيق‌ محمد سكينة شهابى‌، دمشق‌، 1402ق‌/1981م‌؛ عبادله‌، دمشق‌، مجمع‌ اللغة، 1978م‌؛ زهري‌، تحقيق‌ قوچانى‌، دمشق‌، 1982م‌؛ معجم‌ بنى‌ امية، تحقيق‌ صلاح‌الدين‌ منجد، بيروت‌، 1970م‌؛ حسين‌ بن‌ على‌ علیه السلام تحقيق‌ محمدباقر محمودي‌، بيروت‌، 1979م‌.[۶۲].2/30 ،5/34 [۶۳] [۶۴]

  • 2. تبيين‌ كذب‌ المفتري‌ فيما نسب‌ الى‌ الامام‌ ابن‌ الحسن‌ الاشعري‌ [۶۵] در دفاع‌ از عقايد اشعريان‌ و در رد بر كتاب‌ مثالب‌ ابن‌ ابى‌ بشر الاشعري‌ تأليف‌ ابوعلى‌ حسن‌ بن‌ على‌ بن‌ ابراهيم‌ اهوازي‌ (د 446ق‌)، از مخالفان‌ عقايد اشعري‌.

در اين‌ كتاب‌ علاوه‌ بر بيان‌ مناقب‌ اشعري‌ و رد بر مخالفان‌ او، شرح‌ حال‌ نزديك‌ به‌ 80 تن‌ از ائمة اشعري‌ تا زمان‌ مؤلف‌ آمده‌ است‌. اين‌ كتاب‌ از زمان‌ تأليف‌ مورد توجه‌ علماي‌ شافعى‌ بوده‌ است‌ و همواره‌ طلاب‌ را به‌ مطالعه آن‌ تشويق‌ كرده‌اند. يافعى‌ كتاب‌ الشاش‌ المعلم‌ شاؤش‌ كتاب‌ الموهم‌ را با حذب‌ اسانيد و افزودن‌ 20 تن‌ ديگر از ائمة اشعري‌ در اختصار بر تبيين‌ نوشت‌.[۶۶] خلاصه‌اي‌ از تبيين‌ توسط مرن‌1 در 1878-1879م‌ به‌ فرانسوي‌ ترجمه‌ شده‌ است‌ GAL[۶۷]

  • 3. الاربعون‌ فى‌ الجهاد، تحقيق‌ عبدالله‌ بن‌ يوسف‌، كويت‌.
  • 4. كشف‌ المغطّا فى‌ فضل‌ الموطّا، در شرح‌ بر كتاب‌ الموطأ مالك‌ بن‌ انس‌، تحقيق‌ عزت‌ عطار، دمشق‌، 1954م‌.
  • 5. مجلسان‌ من‌ مجالس‌ الحافظ فى‌ مسجد دمشق‌: مجلس‌ فى‌ ذم‌ من‌ لايعمل‌ بعلمه‌، مجلس‌ فى‌ ذم‌ قرناء السوء، مجلس‌ چهاردهم‌ و پنجاه‌ و سوم‌ از امالى‌ ابن‌ عساكر به‌ اهتمام‌ محمد مطيع‌ در دمشق‌ به‌ سال‌ 1979م‌ چاپ‌ شده‌ است‌.
  • 6. المعجم‌ المشتمل‌ على‌ ذكر اسماء شيوخ‌ الائمة النبل‌. ذهبى‌ اين‌ كتاب‌ را تلخيص‌ كرد و مطالبى‌ بر آن‌ افزود. اين‌ اثر به‌ كوشش‌ سكينة شهابى‌ در دمشق‌ (1980م‌) چاپ‌ شده‌ است‌.

ب‌ - خطى‌:

  1. اخبار لحفظ القرآن‌
  2. الاربعون‌ الابدال‌ العوالى‌[۶۸]
  3. الاشراف‌ على‌ معرفة الاطراف‌، 3 جزء در ذكر اسانيد سنن‌ ابى‌ داوود، جامع‌ ترمذي‌ و نسائى‌[۶۹]
  4. الاطراف‌[۷۰][۷۱]
  5. تبيين‌ الامتنان‌ بالامر بالاختتان‌.[۷۲]
  6. تجريد السباعية[۷۳]
  7. ترتيب‌ اسماء الصحابة الذين‌ اخرج‌ حديثهم‌ الامام‌ احمد بن‌ حنبل‌ فى‌ المسند على‌ ترتيب‌ حروف‌ المعجم‌.[۷۴]
  8. الجزء الحادي‌ والخمسون‌ من‌ الامالى‌ فى‌ الصوم‌[۷۵]
  9. حديث‌ اهل‌ حُرْدان‌[۷۶]
  10. فضل‌ على‌ بن‌ ابى‌ طالب‌ علیه السلام، جزء 221 و 222 از امالى‌.[۷۷][۷۸]
  11. فضل‌ يوم‌ عرفة [۷۹]
  12. فضيلة ذكر الله‌ عزوجل‌[۸۰]
  13. كتاب‌ الاربعين‌ البلدانية[۸۱]
  14. المجلس‌ التاسع‌ عشر من‌ الامالى‌ فى‌ تحريم‌ الابنة [۸۲]
  15. المجلس‌ الثانى‌ والثلاثون‌ فى‌ التوبة من‌ الامالى‌.[۸۳]
  16. المجلس‌ السابع‌ والعشرون‌ بعد المائة فى‌ ذم‌ ذي‌ الوجهين‌ واللسانين‌.[۸۴]
  17. المجلس‌ السابع‌ والثلاثون‌ بعد المائة فى‌ سعة رحمةالله‌ عزوجل‌.
  18. المجلس‌ الثامن‌ والثلاثون‌ بعد المائة فى‌ نفى‌ التشبيه‌.
  19. المجلس‌ التاسع‌ والثلاثون‌ بعد المائة فى‌ صفات‌ الله‌ عزوجل‌.
  20. المجلس‌ الثامن‌ والثلاثون‌ بعدالمائتين‌، فى‌ فضل‌ سعد بن‌ ابى‌ وقاص‌.
  21. المجلس‌ الثمانون‌ بعد المائتين‌ فى‌ فضل‌ عبدالله‌ بن‌ مسعود.
  22. المجلس‌ الخامس‌ بعد الاربعمائة فى‌ فضل‌ شهر رمضان‌.
  23. فضل‌ رجب‌، احتمالاً دو مجلس‌ از امالى‌.[۸۵]
  24. مدح‌ التواضع‌ و ذم‌ الكبر.[۸۶]
  25. المعجم‌ فى‌ تراجم‌ رجال‌ الكتب‌ الستة.[۸۷]
  26. معجم‌ اسماء شيوخ‌ المؤلف‌ [۸۸]

افزون‌ بر آنچه‌ ذكر شد در حدود 100 نوشته ديگر از آثار ابن‌ عساكر در منابع‌ گوناگون‌ نام‌ برده‌ شده‌ است‌.[۸۹] [۹۰] [۹۱] [۹۲] [۹۳]

  • 4. ابومحمد بهاءالدين‌ قاسم‌ بن‌ على‌ ابن‌ عساكر 527-9 صفر 600ق‌/1133-18 اكتبر 1203م‌)، فقيه‌، محدث‌ و مورخ‌ بزرگ‌ شافعى‌ كه‌ پس‌ از پدرش‌ برجسته‌ترين‌ چهره علمى‌ اين‌ خاندان‌ به‌ شمار مى‌آيد و در نگارش‌ و جمع‌ و تدوين‌ بزرگ‌ترين‌ اثر پدر خود تاريخ‌ مدينه دمشق‌ سهمى‌ بسزا داشت‌.[۹۴] [۹۵] [۹۶] [۹۷] [۹۸] و به‌ گفته پسرش‌ عمادالدين‌ على‌ بازنويسى‌ و ويرايش‌ اين‌ كتاب‌ به‌ سعى‌ و همت‌ او انجام‌ پذيرفت‌.[۹۹] در خردسالى‌ گذشته‌ از برخى‌ افراد خاندان‌ خود [۱۰۰] [۱۰۱] از ابوالفتح‌ نصرالله‌ بن‌ محمد مصّيصى‌ و ابوطالب‌ على‌ بن‌ عبدالرحمان‌ صوري‌ و نيز بسياري‌ از كسانى‌ كه‌ از پدرش‌ حديث‌ شنيده‌ بودند، همچون‌ عبدالرحمان‌ بن‌ عبدالله‌ ابن‌ حسن‌ بن‌ ابى‌ الحديد و ابوالدر ياقوت‌ الرومى‌ و ابوسعيد عبدالكريم‌ سمعانى‌ حديث‌ شنيد.[۱۰۲]، [۱۰۳][۱۰۴]

قاسم‌ گذشته‌ از پدر از عالمان‌ و حافظانى‌ همچون‌ احمد بن‌ سَلامة حدّاد و ابوالغنائم‌ بن‌ عَلاّن‌ اجازة روايت‌ داشته‌ است‌ [۱۰۵] [۱۰۶] وي‌ در 555ق‌ حج‌ گزارد و در مكه‌ از ابوبكر احمد بن‌ مقرب‌ كرخى‌ و ابومنصور مسعود بن‌ حصين‌ و ابوالنجيب‌ عبدالقاهر سهروردي‌ و قطب‌الدين‌ ابومحمد انصاري‌ استماع‌ حديث‌ كرد.[۱۰۷] [۱۰۸] [۱۰۹] و در مدينه‌، بيت‌المقدس‌ و مصر به‌ استماع‌ و روايت‌ حديث‌ پرداخت‌ و حدود 100 تن‌ از حافظان‌ حديث‌ كه‌ قاسم‌ تنها راوي‌ بسياري‌ از آنان‌ بود، از مشايخ‌ او به‌ شمار رفته‌اند.[۱۱۰][۱۱۱]

شاگردان‌ قاسم‌ خود از دانشمندان‌ شافعى‌ و عالمان‌ حديث‌ بودند. ابوشامه‌ شهاب‌الدين‌ مقدسى‌، ابوالتقى‌ صالح‌ بن‌ شجاع‌ مُدْلِحى‌، احمد بن‌ سلامه‌ و مسلم‌ بن‌ علان‌ از او حديث‌ شنيده‌ و اجازة روايت‌ داشته‌اند.[۱۱۲] [۱۱۳] [۱۱۴] قاسم‌ را به‌ درستكاري‌ و امانت‌ در روايت‌، پارسايى‌ و خوش‌ خويى‌ و هوشمندي‌ و شناخت‌ متوسط در حديث‌ و تمايل‌ شديد به‌ ابوالحسن‌ اشعري‌ وصف‌ كرده‌اند.[۱۱۵][۱۱۶]

قاسم‌ پس‌ از درگذشت‌ پدر به‌ جانشينى‌ وي‌ عهده‌دار تدريس‌ در جامع‌ اموي‌ و دارالحديث‌ نورية دمشق‌ شد. پرهيز و پارسايى‌ او را از دريافت‌ حقوق‌ تدريس‌ بازمى‌داشت‌ و از باب‌ احتياط از آب‌ آنجا ننوشيد و وضو نساخت‌ و هر چه‌ او را مى‌رسيد، در اختيار دانشجويان‌ و تازه‌ واردان‌ مى‌نهاد.[۱۱۷] [۱۱۸]

  1. جزء فى‌ اخبار والده‌ الحافظ ابن‌ عساكر، تنها اثر چاپ‌ شدة او به‌ تحقيق‌ صلاح‌الدين‌ منجد، بيروت‌، 1980م‌.
  2. الجامع‌ المستقصى‌ فى‌ فضائل‌ المسجد الاقصى‌[۱۱۹][۱۲۰] يا فضائل‌ القدس‌ [۱۲۱] يا فضائل‌ بيت‌المقدس‌ و يا فضل‌ المسجدالاقصى‌[۱۲۲] [۱۲۳] كه‌ ابن‌ فركاح‌ برهان‌الدين‌ ابراهيم‌ فزاري‌ (د 729ق‌) آن‌ را با عنوان‌ باعث‌ النفوس‌ الى‌ زيارة القدس‌ المحروس‌ [۱۲۴][۱۲۵][۱۲۶] [۱۲۷] [۱۲۸] تلخيص‌ كرده‌ است‌.
  3. منتخب‌ من‌ تاريخ‌ دمشق‌، گزيده‌اي‌ است‌ از تاريخ‌ بزرگ‌ دمشق‌ در 8 مجلد [۱۲۹] [۱۳۰] [۱۳۱]
  4. الجهاد [۱۳۲] يا فضائل‌ الجهاد [۱۳۳] كتاب‌ در تشويق‌ مسلمانان‌ به‌ جهاد بر ضدّ مهاجمان‌ صليبى‌ و دفاع‌ از سرزمينهاي‌ اسلامى‌ نوشته‌ شده‌ است‌. مؤلف‌ تمامى‌ كتاب‌ را در 576ق‌ براي‌ صلاح‌الدين‌ ايوبى‌ خواند و آنگونه‌ كه‌ ذهبى‌ از قول‌ وي‌ آورده‌ است‌.[۱۳۴] دعايى‌ كه‌ در آغاز و انجام‌ كتاب‌ براي‌ فتح‌ و استرداد بيت‌المقدس‌ كرده‌ بود، سرانجام‌ در 26 رجب‌ 583 در حضور او برآورده‌ شد.
  5. ذيل‌ تاريخ‌ دمشق‌، كه‌ ناتمام‌ ماند.[۱۳۵]
  6. فضائل‌ الحرم‌.[۱۳۶]
  7. فضل‌ زيارة الخليل‌ عليه‌ السلام‌ و موضع‌ قبره‌ و قبور ابنائه‌ الكرام‌[۱۳۷] كه‌ گويا بخشهايى‌ از كتاب‌ فضل‌ المسجد الاقصى‌ است‌.
  8. فضل‌ المدينة[۱۳۸] يا الانباء المبينة فى‌ فضل‌ المدينة يا فضائل‌ المدينة. اين‌ اثر مفقود است‌ اما رودانى‌ صاحب‌ صلة الخلف‌ آن‌ را روايت‌ كرده‌ است‌.[۱۳۹] [۱۴۰] [۱۴۱]
  9. مجالس‌، كه‌ همان‌ امالى‌ قاسم‌ است‌.[۱۴۲] [۱۴۳]
  10. كتاب‌ فى‌ من‌ حدّث‌ بمدائن‌ الشام‌ و قراها [۱۴۴]
  11. كتاب‌ المناسك‌ و نيز موافقات‌ و ابدال‌ و سباعيات‌ كه‌ از مستخرجات‌ حديثى‌ او بوده‌ است‌.[۱۴۵]
  • 5. ابومنصور فخرالدين‌ عبدالرحمان‌ بن‌ محمد بن‌ حسن‌ (550-620ق‌/1155-1223م‌)، فقيه‌ و محدث‌ معروف‌ شام‌ كه‌ به‌ ديانت‌ و دانش‌ و كثرت‌ عبادت‌ شهرت‌ داشت‌. از اعمام‌ خود (صائن‌الدين‌ و ابوالقاسم‌ على‌) و حسان‌ زيات‌ و ابوالمعالى‌ ابن‌ صابر حديث‌ شنيد و از شاگردان‌ زبدة درس‌ فقه‌ قطب‌الدين‌ نيشابوري‌ بود كه‌ دختر او را به‌ زنى‌ گرفت‌ و پس‌ از مرگ‌ استاد (578 ق‌) به‌ جاي‌ او در مدرسه جاروخية دمشق‌ به‌ تدريس‌ پرداخت‌.[۱۴۶] [۱۴۷]

چندگاهى‌ در مدارس‌ تقويه‌، عذراويه‌، عزيزية دمشق‌ و صلاحية ناصريه‌ در قدس‌ تدريس‌ كرد و بزرگان‌ علمى‌ شام‌ در حلقة درس‌ او شركت‌ مى‌كردند. پيشنهاد ملك‌ عادل‌ را مبنى‌ بر قبول‌ قضاي‌ دمشق‌ نپذيرفت‌ و به‌ سبب‌ انتقاد از ميگساري‌ ملك‌ معظم‌ پسر و جانشين‌ او از تدريس‌ در مدرسه تقوية دمشق‌ بركنار شد و تنها در جاروخيه‌ و دارالحديث‌ نوريه‌ تدريس‌ مى‌كرد و آثاري‌ در فقه‌ و حديث‌ تأليف‌ كرد.[۱۴۸] [۱۴۹] [۱۵۰]

شيخ‌ عزالدين‌ ابن‌ عبدالسلام‌، زكى‌ برزالى‌، ضياء مقدسى‌ و تاج‌ عبدالوهاب‌ بن‌ زين‌ الامناء از شاگردان‌ فقه‌ و حديث‌ و راويان‌ او بوده‌اند [۱۵۱] [۱۵۲]

از ديگر افراد مشهور خاندان‌ ابن‌ عساكر مى‌توان‌ از ابوعبدالله‌ محمد بن‌ حسن‌ بن‌ هبةالله‌ برادر كوچك‌ ابن‌ عساكر معروف‌ كه‌ چندي‌ قاضى‌ دمشق‌ بود.[۱۵۳] ابوالمظفر عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ حسن‌ بن‌ هبةالله‌ (549-591ق‌) مدرس‌ مدرسة تقوية دمشق‌؛ ابوالفضل‌ تاج‌ الامناء احمد بن‌ محمد بن‌ حسن‌ (542-610ق‌) مؤلف‌ الانس‌ فى‌ فضل‌ القدس‌[۱۵۴] [۱۵۵] [۱۵۶] [۱۵۷] ابوالقاسم‌ عمادالدين‌ على‌ بن‌ قاسم‌ بن‌ على‌ (581-616ق‌) كه‌ آخرين‌ فرد از طبقة محدثان‌ شام‌ بود كه‌ پيش‌ از حملة مغول‌ به‌ خراسان‌ رفت‌ و اظهار تشيع‌ مى‌كرد.[۱۵۸] ابوالبركات‌ زين‌ الامناء حسن‌ بن‌ محمد (544-627ق‌) ملقب‌ به‌ سجاد، خزانه‌دار و ناظر موقوفات‌ دمشق‌[۱۵۹] [۱۶۰][۱۶۱] زين‌ الامناء تاج‌الدين‌ عبدالوهاب‌ بن‌ ابى‌ البركات‌ (د 660ق‌) و پسرش‌ امين‌الدين‌ ابواليمن‌ عبدالصمد (د 680ق‌) از مدرسان‌ مدرسة نوريه‌ [۱۶۲] [۱۶۳] ابوعبدالله‌ العز محمد بن‌ احمد بن‌ محمد معروف‌ به‌ نَسّابه‌ (د 643 ق‌)؛ ابوالفتح‌ حسن‌ بن‌ على‌ بن‌ حسن‌ (د 601ق‌)؛ ابوالحسين‌ هبةالله‌ بن‌ احمد بن‌ محمد (د 619ق‌)؛ ابوبكر محمود بن‌ احمد بن‌ محمد (د 629ق‌)؛ ابونصر عبدالرحيم‌ بن‌ محمد (د 631ق‌)؛ ابوالعباس‌ فضل‌ بن‌ احمد بن‌ محمد (631 ق‌)؛ محمد بن‌ حسن‌ بن‌ على‌ از نوادگان‌ ابن‌ عساكر و پسر او عمر ابن‌ محمد بن‌ حسن‌ بن‌ على‌؛ محمد بن‌ اسماعيل‌ بن‌ عثمان‌ بن‌ مظفر بن‌ هبةالله‌[۱۶۴] بدرالدين‌ محمد بن‌ حسين‌ بن‌ على‌ بن‌ قاسم‌ ابن‌ على‌؛ شرف‌الدين‌ ابوالفضل‌ احمد بن‌ هبةالله‌ بن‌ احمد بن‌ محمد؛ شيخ‌ فخرالدين‌ اسماعيل‌ بن‌ نصرالله‌ بن‌ احمد بن‌ محمد؛ مظفر بن‌ محمود بن‌ احمد بن‌ محمد و پسر او قاسم‌ بن‌ مظفر[۱۶۵] [۱۶۶] نام‌ برد.

پانویس

  1. ابن‌ جوزي‌، عبدالرحمان‌، 10/261.
  2. ياقوت‌، همان‌، 13/74- 75.
  3. ابن‌ خلكان‌، 3/309-310.
  4. ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، همانجا.
  5. ياقوت‌، همان‌، 13/74.
  6. ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، همانجا.
  7. ذهبى‌، المختصر، 302.
  8. ابن‌ قاضى‌ شهبه‌، 2/5-6.
  9. نعيمى‌، 1/84-85، 180-183، 407-408.
  10. ذهبى‌، همان‌، 301-302.
  11. سير، 20/554-555.
  12. ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، 8(1)/337.
  13. ذهبى‌، همانجا.
  14. ذهبى‌، المختصر.،301،
  15. تذكره‌، 4/1328.
  16. ابن‌ خلكان‌، 3/309.
  17. ياقوت‌، همان‌، 13/84.
  18. همان‌، 13/75-76.
  19. بستانى‌، 3/374.
  20. ذهبى‌، المختصر، همانجا.
  21. ياقوت‌، همانجا.
  22. ابن‌ خلكان‌، 3/309.
  23. دانشنامه‌.
  24. ذهبى‌، سير، 20/555-556.
  25. سيوطى‌، 476 .
  26. ياقوت‌، همان‌، 13/78.
  27. آلوارت‌، شم 1466.
  28. ذهبى‌، المختصر، همانجا.
  29. اسنوي‌، 2/216.
  30. ياقوت‌، همان‌، 13/76.
  31. ذهبى‌، سير، 20/556-558.
  32. ياقوت‌، همان‌، 13/80-82.
  33. ذهبى‌، همان‌، 20/562.
  34. سيوطى‌، همانجا.
  35. در اين‌ باره‌، نك: ذهبى‌، المختصر، همانجا.
  36. تذكره‌، 4/1328، 1329.
  37. ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، 8(1)/337.
  38. نعيمى‌، 1/101، 167، 182، 221، 283، 473، 2/154، 302، 441-442.
  39. غنيمه‌، 147-148.
  40. نعيمى‌، 1/100.
  41. ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، همانجا.
  42. ابن‌ خلكان‌، 3/311.
  43. ابن‌ كثير، همانجا.
  44. ياقوت‌، همان‌، 13/76-83.
  45. شهابى‌، 18.
  46. مارگليوث‌، 166؛ شهابى‌، 20.
  47. منجد، معجم‌ المورخين‌، 38-39؛ فروخ‌، 3/357.
  48. دانشنامه‌؛ شهابى‌، 18-20.
  49. 1/77.
  50. بستانى‌، 3/376.
  51. مارگليوث‌، همانجا.
  52. شهابى‌، 23-24.
  53. بستانى‌، همانجا.
  54. بلدان‌، 1/178، 388، 2/63، 64، 65، 3/98، جم.
  55. نعيمى‌، 2/87.
  56. ص‌17، 25، 26، 27، 61، 73، 269، جم.
  57. بستانى‌، همانجا.
  58. منجد، معجم‌ المورخين‌، 41-42؛ زيدان‌، 3/79.
  59. منجد، همان‌، 39.
  60. زيدان‌، همانجا.
  61. منجد، همان‌، 44-49.
  62. منجد، معجم‌ المخطوطات‌، 1/30.
  63. معجم‌ المورخين‌، 51-52.
  64. شهابى‌، 18-20.
  65. بيروت‌، دارالكتاب‌ العربى‌، چاپ‌ سوم‌، 1404ق‌/1984م‌.
  66. 3/395-396.
  67. .I/603 سركيس‌، 182.
  68. شهابى‌، 25.
  69. تذكر النوادر، 46-47، كحاله‌، 134-135 .
  70. الفهرس‌ التمهيدي‌، 57-58.
  71. خديويه‌، 1/268.
  72. همان‌، 1/278.
  73. شهابى‌، 26.
  74. GAS,) )؛ I/506.
  75. شهابى‌، همانجا.
  76. فهرس‌، 182.
  77. ظاهريه‌، عش‌، 88.
  78. همان‌، ريان‌، 2/672.
  79. شهابى‌، همانجا.
  80. فهرس‌، 119.
  81. آلوارت‌، شم 1466.
  82. شهابى‌، همانجا.
  83. فهرس‌، 33.
  84. همان‌، 103.
  85. فهرس‌، 22، 364، 410، 419، 545.
  86. ظاهريه‌، ادب‌، 2/202-203.
  87. آربري‌، شم 2412.
  88. ،TS شم 2821؛ مركزي‌، 2/140-141.
  89. نك: ياقوت‌، ادبا، 13/76-83.
  90. ذهبى‌، سير، 20/558-562.
  91. ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، 8(1)/336.
  92. سيوطى‌، 475.
  93. شهابى‌، 25-27.
  94. منذري‌، 2/8-9.
  95. ياقوت‌، همان‌، 13/73.
  96. ابن‌ خلكان‌، 3/311
  97. ابن‌ كثير، 13/38.
  98. ذهبى‌، دول‌، 319.
  99. همو، سير، 21/410.
  100. سبكى‌، 8/352؛
  101. ذهبى‌، همانجا.
  102. ذهبى‌، تذكرة، 4/1368
  103. سير، 21/406.
  104. منذري‌، 2/9.
  105. منذري‌، همانجا.
  106. ذهبى‌، همان‌، 21/409.
  107. منذري‌، همانجا.
  108. ابن‌ فوطى‌، 4(4)/676.
  109. ذهبى‌، همان‌، 21/407، 410.
  110. ابوشامه‌، 47.
  111. منذري‌، ذهبى‌، همانجاها.
  112. ابن‌ صابونى‌، 41.
  113. ذهبى‌، تذكرة، 4/1369.
  114. ابوشامه‌، همانجا.
  115. ذهبى‌، سير، 21/407-408.
  116. تذكرة، 4/1368.
  117. قاضى‌ شهبه‌، 2/42-43.
  118. ذهبى‌، العبر، 4/314-315.
  119. اسنوي‌، 2/218.
  120. حاجى‌ خليفه‌، 1/574.
  121. ذهبى‌، سير، 21/407.
  122. سبكى‌، 8/352.
  123. سيوطى‌، 487.
  124. ازهريه‌، 5/556.
  125. نولدكه‌، 311.
  126. ريو، شم 1250 I/567-568,II/161؛ GAL,S,
  127. منجد، «المورخون‌»، 28.
  128. معجم‌ المورخين‌، 71
  129. ظاهريه‌، عش‌، 129.
  130. همان‌، ريان‌، 2/694.
  131. منجد، معجم‌ المورخين‌، همانجا.
  132. اسنوي‌، 2/218.
  133. زركلى‌، 5/178.
  134. سير، 21/411.
  135. حاجى‌ خليفه‌، 1/294.
  136. همو، 2/1275.
  137. زركلى‌، همانجا.
  138. سبكى‌، 8/352.
  139. منجد، معجم‌ المورخين‌، همانجا.
  140. سخاوي‌، 274.
  141. حاجى‌ خليفه‌، 2/1278.
  142. ذهبى‌، تذكرة، 4/1368.
  143. سبكى‌، همانجا.
  144. ذهبى‌، سير، 21/407.
  145. همانجا.
  146. نعيمى‌، 1/84.
  147. ابن‌ كثير، 13/101.
  148. اسنوي‌، 2/219-220.
  149. قنوجى‌، 3/104.
  150. ابن‌ كثير، 13/101.
  151. نعيمى‌، 1/84-85.
  152. ابن‌ عماد، 5/92-93.
  153. ابن‌ طولون‌، 168.
  154. سبكى‌، 7/70.
  155. ابن‌ كثير، 13/66.
  156. نعيمى‌، 2/302.
  157. ابن‌ عماد، 5/40.
  158. ابن‌ عماد، 5/69، 70.
  159. ابن‌ كثير، 13/127، 128.
  160. اسنوي‌، 2/220.
  161. نعيمى‌، 1/104، 105.
  162. قنوجى‌، 3/104.
  163. نعيمى‌، 1/85.
  164. ابن‌ عماد، 5/331.
  165. نك: سبكى‌، 7/70، 71.
  166. ابن‌ عماد، 5/40، 226.

مآخذ

  • ابن‌ جوزي‌، عبدالرحمان‌، المنتظم‌، حيدرآباد دكن‌، 1358ق‌.
  • ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، مرآة الزمان‌، حيدرآباد دكن‌، 1370ق‌/1951م‌.
  • ابن‌ خلكان‌، وفيات‌.
  • ابن‌ شداد، محمد، الاعلاق‌ الخطيرة، به‌ كوشش‌ سامى‌ الدهان‌، دمشق‌، 1375ق‌/1956م‌.
  • ابن‌ صابونى‌، محمد، تكملة اكمال‌ الاكمال‌، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ جواد، عراق‌، 1377ق‌/1957م‌.
  • ابن‌ طولون‌، محمد، قضاة دمشق‌، به‌ كوشش‌ صلاح‌الدين‌، منجد، دمشق‌، 1956م‌.
  • ابن‌ عماد حنبلى‌، عبدالحى‌، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، 1351ق‌.
  • ابن‌ فوطى‌، عبدالرزاق‌، مجمع‌ الاداب‌، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ جواد، دمشق‌، 1967م‌.
  • ابن‌ قاضى‌ شهبه‌، ابوبكر، طبقات‌ الشافعية، به‌ كوشش‌ عبدالعليم‌ خان‌، حيدرآباد دكن‌، 1399ق‌/1979م‌.
  • ابن‌ كثير، البداية.
  • ابوشامه‌، عبدالرحمان‌، الذيل‌ على‌ الروضتين‌، به‌ كوشش‌ محمد زاهد كوثري‌، قاهره‌، 1947م‌.
  • ابونعيم‌ اصفهانى‌، احمد، ذكر اخبار اصبهان‌، به‌ كوشش‌ ددرينگ‌، ليدن‌، 1931م‌.
  • ازهريه‌، فهرست‌؛ اسنوي‌، عبدالرحيم‌، طبقات‌ الشافعية، به‌ كوشش‌ جبوري‌، بغداد، 1391ق‌/1971م‌.
  • بستانى‌.
  • تذكرة النوادر من‌ المخطوطات‌ العربية، حيدرآباد دكن‌، 1350ق‌.
  • حاجى‌ خليفه‌، كشف‌.
  • خديويه‌، فهرست‌.
  • دانشنامه‌.
  • ذهبى‌، محمد، تذكرة الحفاظ، حيدرآباد دكن‌، 1333-1334ق‌.
  • همو، دول‌ الاسلام‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌.
  • همو، سير اعلام‌ النبلاء به‌ كوشش‌ شعيب‌ ارنؤوط و ديگران‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌.
  • همو، العبر، به‌ كوشش‌ صلاح‌الدين‌ منجد، كويت‌، 1963م‌.
  • همو، المختصر المحتاج‌ اليه‌، بيروت‌، دارالكتب‌ العلمية.
  • زركلى‌، اعلام‌.
  • زيدان‌، جرجى‌، تاريخ‌ آداب‌ اللغة العربية، قاهره‌، دارالهلال‌.
  • سبكى‌، عبدالوهاب‌، طبقات‌ الشافعية الكبري‌، به‌ كوشش‌ محمود طناحى‌ و ديگران‌، قاهره‌، 1383ق‌/1964م‌.
  • سخاوي‌، محمد، الاعلان‌ بالتوبيخ‌، به‌ كوشش‌ فرانتس‌ روزنتال‌، بغداد، 1382ق‌/1963م‌.
  • سركيس‌، يوسف‌ اليان‌، معجم‌ المطبوعات‌ العربية و المعربة، قاهره‌، 1346ق‌/1928م‌.
  • سيوطى‌، طبقات‌ الحفاظ، بيروت‌، 1403ق‌/1983م‌.
  • شهابى‌، سكينه‌، مقدمه‌ و حاشيه‌ بر تاريخ‌ مدينة دمشق‌ (تراجم‌ النساء)، دمشق‌، 1402ق‌/1981م‌.
  • ظاهريه‌، خطى‌، (تاريخ‌)، ريان‌.
  • همان‌، عشق‌.
  • همان‌، (ادب‌)
  • همان‌، (مجاميع‌)
  • غنيمه‌، عبدالرحيم‌، تاريخ‌ دانشگاههاي‌ بزرگ‌ اسلامى‌، ترجمة نورالله‌ كسائى‌، تهران‌، 1364ش‌.
  • فروخ‌، عمر، تاريخ‌ الادب‌ العربى‌، بيروت‌، 1984م‌.
  • الفهرس‌ التمهيدي‌ للمخطوطات‌ المصورة...، قاهره‌، 1948م‌.
  • فهرس‌ مجاميع‌ المدرسة العمرية فى‌ دارالكتب‌ الظاهرية بدمشق‌، به‌ كوشش‌ ياسين‌ محمد سواس‌، كويت‌، 1408ق‌/1987م‌.
  • قنوجى‌، صديق‌، ابجد العلوم‌، بيروت‌، دارالكتب‌ العلمية.
  • كحاله‌، عمررضا، المنتخب‌ من‌ مخطوطات‌ المدينة المنورة، دمشق‌، 1393ق‌/1973م‌.
  • مارگليوث‌، د.س‌.، دراسات‌ عن‌ المورخين‌ العرب‌، ترجمة حسين‌ نصار، بيروت‌، دارالثقافة؛ مركزي‌، ميكروفيلمها.
  • منجد، صلاح‌الدين‌، معجم‌ المخطوطات‌ المطبوعة، بيروت‌، 1978، 1980، 1981، 1982م‌.
  • همو، معجم‌ المورخين‌ الدمشقيين‌، بيروت‌، 1398ق‌.
  • همو، «المورخون‌ الدمشقيون‌ و آثار هم‌ المخطوطة»، مجلة معهد المخطوطات‌ العربية، 1375ق‌/1956م‌، ج‌2(1).
  • منذري‌، عبدالعظيم‌، التكملة لوفيات‌ النقلة، به‌ كوشش‌ بشار عواد معروف‌، بيروت‌، 1984م‌.
  • نعيمى‌ دمشقى‌، عبدالقادر، الدارس‌ فى‌ تاريخ‌ المدارس‌، به‌ كوشش‌ جعفر الحسنى‌، دمشق‌، 1367ق‌/1948م‌.
  • ياقوت‌، ادبا؛ همو، بلدان‌.

نيز:

Ahlwardt; Arberry; GAL,S; GAS; N N ldeke, Th., X Die arabishchen Handschriften Spitta, s n , ZDMG, Leipzig, 1889, vol. XL; Rieu, Ch., Supplement to the Catalogue of the Arabic Manuscripts of the British Museum, London, 1894; TS

منابع

  • دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد4، صفحه 1516، مدخل "ابن عساکر" از نورالله کسائی، در دسترس درکتابخانه مدرسه فقاهت، بازیابی: 4 آذرماه 1392.