دعای ۵۴ صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ۵۴ صحیفه سجادیه


دعاى درخواست رفع ‌هم‌ّ ‌و‌ ‌غمّ؛

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ فِی اسْتِکشَافِ الْهُمُومِ:

یا فَارِجَ الْهَمِّ، وَ کاشِفَ الْغَمِّ، یا رَحْمَانَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُمَا، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْرُجْ هَمِّی، وَ اکشِفْ غَمِّی.

یا وَاحِدُ یا أَحَدُ یا صَمَدُ یا مَنْ‏ «لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ وَ لَمْ یکنْ لَهُ کفُواً أَحَدٌ»، اعْصِمْنِی وَ طَهِّرْنِی، وَ اذْهَبْ بِبَلِیتِی.

[وَ اقْرَأْ آیةَ الْکرْسِی وَ الْمُعَوِّذَتَینِ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، وَ قُلْ]:

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَ ضَعُفَتْ قُوَّتُهُ، وَ کثُرَتْ ذُنُوبُهُ، سُؤَالَ مَنْ لَا یجِدُ لِفَاقَتِهِ مُغِیثاً، وَ لَا لِضَعْفِهِ مُقَوِّیاً، وَ لَا لِذَنْبِهِ غَافِراً غَیرَک، یا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکرَامِ أَسْأَلُک عَمَلًا تُحِبُّ بِهِ مَنْ عَمِلَ بِهِ، وَ یقِیناً تَنْفَعُ بِهِ مَنِ اسْتَیقَنَ بِهِ حَقَّ الْیقِینَ فِی نَفَاذِ أَمْرِک.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اقْبِضْ عَلَى الصِّدْقِ نَفْسِی، وَ اقْطَعْ مِنَ الدُّنْیا حَاجَتِی، وَ اجْعَلْ فِیمَا عِنْدَک رَغْبَتِی شَوْقاً إِلَى لِقَائِک، وَ هَبْ لِی صِدْقَ التَّوَکلِ عَلَیک.

أَسْأَلُک مِنْ خَیرِ کتَابٍ قَدْ خَلَا، وَ أَعُوذُ بِک مِنْ شَرِّ کتَابٍ قَدْ خَلَا، أَسْأَلُک خَوْفَ الْعَابِدِینَ لَک، وَ عِبَادَةَ الْخَاشِعِینَ لَک، وَ یقِینَ الْمُتَوَکلِینَ عَلَیک، وَ تَوَکلَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیک.

اللَّهُمَّ اجْعَلْ رَغْبَتِی فِی مَسْأَلَتِی مِثْلَ رَغْبَةِ أَوْلِیائِک فِی مَسَائِلِهِمْ، وَ رَهْبَتِی مِثْلَ رَهْبَةِ أَوْلِیائِک، وَ اسْتَعْمِلْنِی فِی مَرْضَاتِک عَمَلًا لَا أَتْرُک مَعَهُ شَیئاً مِنْ دِینِک مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِک.

اللَّهُمَّ هَذِهِ حَاجَتِی فَأَعْظِمْ فِیهَا رَغْبَتِی، وَ أَظْهِرْ فِیهَا عُذْرِی، وَ لَقِّنِّی فِیهَا حُجَّتِی، وَ عَافِ فِیهَا جَسَدِی.

اللَّهُمَّ مَنْ أَصْبَحَ لَهُ ثِقَةٌ أَوْ رَجَاءٌ غَیرُک، فَقَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَنْتَ ثِقَتِی وَ رَجَائِی فِی الْأُمُورِ کلِّهَا، فَاقْضِ لِی بِخَیرِهَا عَاقِبَةً، وَ نَجِّنِی مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ. وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیدِنَا مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ الْمُصْطَفَى وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِینَ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

دعا در زدودن اندوه‌ها:

ای زداینده‌ اندوه و برطرف کننده غم، ‌ای رحمن دنیا و آخرت و رحمت آورنده در دو دنیا، بر محمد و آلش درود فرست، و اندوه مرا برطرف ساز، و غم دلم را بزدای،‌

ای یگانه،‌ ای یکتا،‌ ای بی‌نیاز،‌ ای کسی که نزاده‌ای و زائیده نشده‌ای و کسی همتای حضرت تو نیست، مرا حفظ کن و به پاکی آر، و گرفتاریم را برطرف کن. و آیةالکرسی و معوّذتین (سوره‌های فلق و ناس) و قل هوالله را بخوان و بگو:

خداوندا، از تو می‌خواهم همچون خواهش کسی که نیازش سخت، و نیرویش سست است، و گناهانش افزایش یافته، همچون خواهش کسی که برای نیاز خود فریادرسی، و برای ضعفش نیرودهنده‌ای، و برای معصیتش آمرزنده‌ای جز تو نمی‌یابد،‌ ای صاحب جلال و اکرام، از تو درخواست عملی دارم که هرکه آن را بجای آورد دوستش داری، و یقینی که هر کس در مسیر قضای تو به آن آراسته به حقّ یقین گردد او را بدین خاطر نفع رسانی.

خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، و جان مرا در حال ثبات و استواری بگیر، و نیازم را از دنیا قطع کن، و رغبتم را به رحمتت برانگیز تا شوق لقایت در سر داشته باشم، و مرا صدق توکل بر خودت مرحمت فرما.

از تو بهترین سرنوشت گذشته را مسئلت دارم، و از بدترین سرنوشت گذشته به تو پناه می‌برم، پروردگارا، ترس بندگان، و عبادت خاشعان، و یقین توکل کنندگان، و توکل مؤمنان را از تو درخواست دارم.

خداوندا رغبت و شوق مرا در گدایی‌ام مانند رغبت عاشقانت در گدایی‌شان، و ترسم را مانند ترس اولیائت قرار ده، و مرا در رضای خود چنان به کار‌دار که با وجود آن چیزی از دین تو را به خاطر وحشت از آفریده‌ای ترک نکنم.

خداوندا این نیاز من است، پس رغبتم را در آن عظیم کن، و عذرم را در آن آشکار فرما، و حجتم را در آن بر زبانم گذار، و جسمم را در آن سلامت بخش.

خداوندا هر کس روز کند در حالی که به غیر تو اعتماد و امیدی داشته باشد، پس من روز کردم در حالی که در همه کارها اعتماد وامیدم تویی، پس برایم برنامه‌ای مقدّر فرمای که پایان آن از همه فرخنده‌تر باشد، و از فتنه‌های گمراه‌کننده رهایی‌ام بخش، به حق مهربانیت‌ای مهربانترین مهربانان

و درود و برکات خداوند بر سرور ما محمّد فرستاده و برگزیده حق، و بر خاندان پاکش باد.

ترجمه آیتی

دعای ‌آن حضرت است به‌ هنگام درخواست از‌ میان بردن غم ‌و‌ اندوه:

اى از‌ میان برنده ‌ى‌ غمها ‌و‌ اى زداینده ‌ى‌ اندوهان. اى بخشاینده در‌ دنیا ‌و‌ آخرت ‌و‌ اى رحمت آورنده بر‌ بندگان خود هم در‌ این سراى ‌و‌ هم در‌ ‌آن سراى. بر‌ محمد ‌و‌ خاندان او‌ درود بفرست ‌و‌ غمم از‌ جان بردار ‌و‌ اندوهم از‌ دل بزداى.

اى خداى یگانه، اى خداى یکتا اى خدایى که‌ در‌ نیازمندیها به‌ تو‌ پناه آورند، اى خداوندى که‌ نزاده اى ‌و‌ زاده نشده اى ‌و‌ تو‌ را‌ همسر ‌و‌ همتایى نیست. مرا از‌ گناهان نگه دار ‌و‌ پاکیزه ام گردان ‌و‌ بلیه از‌ من‌ دورنماى.

بار خدایا، چونان کسى که‌ نیازمندى اش به‌ غایت رسیده ‌و‌ نیرویش به‌ ضعف گراییده ‌و‌ گناهانش افزون شده، چونان کسى که‌ حاجت خویش را‌ فریادرسى نمى یابد ‌و‌ ناتوانى اش را‌ نیرو بخشنده اى ‌و‌ گناهانش را‌ آمرزنده اى جز تو‌ نیست از‌ تو‌ مى خواهم اى صاحب جلالت ‌و‌ اکرام که‌ مرا به‌ کارى وادارى که‌ هر‌ کس چنان کند، محبوب تو‌ شود ‌و‌ حق الیقینى عطا کنى که‌ هر‌ کس در‌ طریق مشیت تو‌ بدان مقام فرارود به‌ پاداشى نیکو رسد.

بار خدایا، بر‌ محمد ‌و‌ خاندان او‌ درود بفرست ‌و‌ مرا بر‌ صدق ‌و‌ راستى بمیران ‌و‌ نیاز من‌ از‌ دنیا ببر ‌و‌ رغبت مرا به‌ آنچه در‌ نزد توست شوق لقاى خود قرار ده‌ ‌و‌ مرا روزى ساز توکل به‌ تو‌ را‌ از‌ سر‌ صدق.

بار خدایا، از‌ تو‌ مى خواهم سرنوشت نیکى را‌ که‌ در‌ گذشته براى من‌ رقم زده شده ‌و‌ به‌ تو‌ پناه مى آورم از‌ سرنوشت بدى که‌ براى من‌ رقم زده شده. از‌ تو‌ مى خواهم خوف ‌و‌ خشیت عابدان را‌ به‌ من‌ ارزانى دارى ‌و‌ عبادت خاشعان را‌ ‌و‌ یقین متوکلان ‌و‌ توکل مومنان را.

بار خدایا، مرا برانگیز که‌ بدان رغبت از‌ تو‌ چیزى خواهم که‌ اولیاى تو‌ از‌ تو‌ مى خواهند ‌و‌ از‌ تو‌ چنان ترسم که‌ اولیاى تو‌ از‌ تو‌ مى ترسند. مرا در‌ راه رضاى خود چنان به‌ کار دار که‌ چیزى از‌ وظایف دینى تو‌ را‌ از‌ بیم هیچ یک از‌ آفریدگانت فرونگذارم.

بار خدایا، این حاجت من‌ است، پس‌ رغبت مرا براى رسیدن به‌ ‌آن عظیم گردان ‌و‌ عذر من‌ در‌ این درخواست بپذیر ‌و‌ حجت مرا در‌ ‌آن بر‌ زبانم نه ‌و‌ جسمم را‌ در‌ ‌آن عافیت عطا کن.

بار خدایا، هر‌ کس که‌ اعتماد ‌و‌ امیدى به‌ جز تو‌ داشته باشد اعتماد ‌و‌ امید من‌ در‌ تمام احوال به‌ توست. پس‌ مقدر ساز براى من‌ هر‌ چه را‌ که‌ پایانى بهتر دارد، ‌و‌ مرا از‌ فتنه هاى گمراه کننده وارهان به‌ رحمت خود اى مهربان ترین مهربانان.

و صلى الله على سیدنا محمد رسول الله المصطفى ‌و‌ على آله الطاهرین.

ترجمه ارفع

درخواست رفع گرفتاریها:

اى برطرف کننده هم و دور کننده ى غم، ای‌ بخشاینده در دنیا و آخرت و هر دو جهان بر محمد و آل او درود فرست و هم مرا بر طرف و غم مرا زایل کن.

اى خداى واحد و احد ای‌ بى نیاز و ای‌ آنکه نزائیده و زائیده نشده و برایش مثل و مانند نیست. مرا حفظ کن و پاکیزه ام نما و گرفتاریم را بر طرف فرما.

سپس امام علیه السلام دستور فرمودند که بین دعا آیه الکرسى و سوره هاى قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس و قل هو الله احد را بخوان و سپس بگو:

بار الها از تو مسئلت مى جویم همانند آنکه زندگى بر او سخت شد و نیرویش ضعیف و گناهانش بسیار گشته است. همانند درخواست کسى که براى گرفتاریش فریادرسى و براى ضعفش توانایى و براى گناهش بخشنده ای‌ غیر از تو نمى یابد. ای‌ صاحب جلالت و کرامت از تو مسئلت مى جویم عملى را که از بنده ات دوست مى دارى و یقینى که به وسیله آن کسى را که در جریان خواست تو به مرتبه حق الیقین برسد سود مى دهى.

بار پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست و مرا در حالى که کارهایم درست است بمیران و حاجتم را در دنیا عطا کن. و با وسایلى که در اختیار دارى خواسته ام را شوق به دیدارت قرار ده و صداقت در توکل به خودت را به من ببخش.

خداوندا خبر آنچه را که درباره من نوشته شده و گذشته است طلب مى کنم و به تو پناه مى برم از شر آنچه درباره ام نوشته شده و گذشته است.

الها از تو خوف بندگان عابدت و عبادت خاشعین درگاهت و یقین توکل کنندگان به آستانت و توکل ایمان آورندگانت را درخواست مى کنم.

پروردگارا رغبت مرا در مسئلت جستن از خودت همانند رغبت اولیائت در مسئله جستشان و ترسم را مانند ترس ایشان قرار ده و مرا در راه رضایت به کارى وادار که به چیزى از احکام دینت و یا از ترس یکى از مخلوقات آن را ترک نکنم .

بار الها این بود حاجت من پس میل و رغبتم را نسبت به آن بزرگ کن و عذرم را درباره ى آن آشکار فرما و در آن عذرخواهى و اقامه حجت و دلیل را به من بیاموز و بدنم را در این آزمون سلامتى ده.

الها کسى که صبح مى کند و اعتماد و امیدش به غیر تو است من اینگونه نیستم صبح مى کنم و تو مورد اعتماد و امید من در تمامى کارها هستى. پس عاقبت به خیرى در آن کارها را برایم مقرر فرما و از فتنه هاى گمراه کننده به وسیله رحمتت ای‌ مهربانترین مهربانان نجاتم ده

و درود خدا بر آقاى ما حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم که برگزیده ى پروردگار است و بر اهل بیت پاکیزه اش باد.

ترجمه استادولی

از دعاهاى آن حضرت است در رفع غم و اندوه:

اى زداینده اندوه و برطرف کننده غم، اى بخشنده مهربان در دنیا و آخرت، بر محمد و آل محمد درود فرست، و اندوه مرا بزدا، و غم مرا برطرف ساز.

اى یگانه، اى یکتا، اى بى نیاز، اى که نه فرزند آورده اى و نه فرزند کسى هستى و هیچ کس همتاى تو نیست، مرا (از گناهان) نگاه دار و پاک ساز و بلایم را برطرف کن. (آن گاه آیة الکرسى و دو سوره قل اعوذ، و سوره ى قل هو الله را بخوا ن و بگو)

خدایا، من از تو درخواست مى کنم مانند درخواست کسى که سخت نیازمند است، و نیرویش ضعیف و گناهانش بسیار است، درخواست کسى که فریادرسى براى رفع نیازش، و نیرو بخشى براى جبران ناتوانیش، و آمرزنده اى براى گناهش جز تو نمى یابد، اى شکوهمند بزرگوار و کرم بخش، از تو عملى خواهم که عامل به آن را دوست مى دارى، و یقینى خواهم که بدان سبب هر کس را که واقعا به نافذ بودن امر تو یقین کند سود مى رسانى.

خدایا، بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا بر حال صدق و راستى بمیران، و نیازم را به دنیا قطع کن، و میل و رغبت مرا به آنچه نزد توست قرار ده تا شوق به دیدارت پیدا کنم؛ و توکل راستین بر خودت را به من ببخش.

و بهترین سرنوشتى را که رقم خورده از تو درخواست مى کنم، و از بدترین سرنوشتى که رقم خورده به تو پناه مى آورم، ترس کسانى را که تو را مى پرستند، و عبادت آنان را که در برابر تو خاکسار و فروتن اند، و یقین کسانى را که بر تو توکل دارند، و توکل آنان را که به تو ایمان دارند از تو خواستارم.

خدایا، میل و رغبت مرا به خواسته ام مانند میل و رغبت اولیاى خود به خواسته هاشان، و بیم و هراس مرا چون بیم و هراس اولیاى خود قرار ده، و مرا در راه خشنودى خود به کارى وادار که با وجود آن چیزى از امور دین تو را به خاطر ترس از هیچ یک از آفریدگانت رها نسازم.

خدایا، حاجت من این است، پس میل و رغبتم را به آن افزون کن، و عذرم را در (طلب) آن شکار ساز، و حجتم را در آن بر زبانم جارى گردان، و تنم را در آن عافیت بخش.

خدایا، هر که صبح کند در حالى که اعتماد و امیدى به غیر تو داشته باشد، من صبح کردم در حالى که تو در همه امور اعتماد و امید منى، پس آنچه را که فرجامش از همه بهتر است برایم مقدر فرما، و مرا از فتنه هاى گمراه کننده نجات ده، به رحمت خودت اى مهربان ترین مهربانان.

و درود خدا بر آقاى ما محمد رسول برگزیده خدا و بر آل پاک او باد.

ترجمه الهی قمشه‌ای

براى رفع هم و غم:

امام سجاد (ع) هنگام هجوم هم و غم به این دعا با خدا راز و نیاز مى کرد:

اى خدائى که دل تنگ پر غم و اندوه بندگان را گشایش عطا مى کنى و حزن و غمها را از دلها برطرف مى سازى اى خدائى که رحمت رحمانى عام تو تمام خلق دنیا و آخرت را شامل است و رحمت خاص رحیمیت هم جمیع خلق دنیا و عقبا را اصل است.

بر محمد و آل پاکش درود فرست و بر‌ من هم که دلم از هموم و اندوه روزگار به تنگ آمده گشایشى بخش و غم و حزنم را برطرف ساز.

اى ذات یگانه ى یکتا اى غنى بالذات و غنا بخشنده ى خلق اى آنکه نه تو را فرزندیست و نه خود فرزند کسى و نه هیچ کس (در عالم وجود) کفو و مثل و مانند تست مرا هم (به فضل و کرم از هر خطا و عصیان) محفوظ دار و از هر زشتى و ناپاکى پاک و منزه گردان و هر بلیه و رنج و گرفتارى را از من برطرف فرما (و در دعا اینجا که رسى) آیه الکرسى را تا هم فیها خالدون بخوان و سه سوره ى قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس و قل هو الله احد قرائت کن آنگاه بگو

اى خداى من من‌ از حضرتت بمانند آن کس مسئلت مى کنم که در حال شدت و فقر و فاقه و ضعف و ناتوانى است و گناهانش بسیار است به مانند. آن کس که براى فقر و درمانده گیش جز تو فریادرسى ندارد و بر‌ ضعف و ناتوانیش جز حضرتت قوت بخشى (و یار و مددکارى) ندارد مانند کسى که بر‌ گناهش غیر تو آمرزنده (و عفو و بخشش کننده) اى ندارد اى خداى صاحب شان و جلال و بزرگوارى از تو درخواست مى کنم که مرا به عملى وادارى که هر کس آن عمل به جاى آرد محبوب تو گردد و مرا یقینى عطا کنى که یقین حقیقى است و به آن درجه یقین هر کس رسد در اجراى فرمان (و نفاذ امر) حضرتت بسى از آن نور یقین سود برد و بهره کامل یابد

پروردگارا بر‌ محمد و آل پاکش درود فرست و مرا به راستى (و ایمان صادق واقعى) قبض روح فرما (که چون از این جهان به جهان دیگر رفتم ایمان حقیقى آنجا به کار آید نه ایمان ریائى و صورت سازى و زبانبازى بى حقیقت) و از نیازهاى عالم دنیاى فانى بى نیازم ساز و به آنچه نزد تست (از نعم بى حد در عالم ابد) و به شوق لقاى حضرتت مرا راغب و مایل گردان (تا در آنجا به شهود حسن اتم اعظمت که مقصود اصلى و سعادت کلى و غایت آمال عارفان است نائل شوم) و مقام حقیقت توکل بر‌ حضرتت را به من عطا فرما و قلبم را به نور یقین (که ظلمت شک و ریب و وساوس نفسانى را از دل دور مى سازد) اصلاح فرما

(و اى خدا) از تو درخواست مى کنم که (به لطف و کرم) نامه ى اعمالم را (که هر کار خیر و شر من در گذشته ى عمر در آن رقم شده) مسئلت مى کنم که خیرات آن را به من جزاء خیر عطا کنى و از شرور آن مرا در پناه خود محفوظ دارى (و مجازات نفرمائى) اى خدا از تو درخواست مى کنم که مقام خوف و خداترسى عابدانت را به من عطا کنى و عبادت اهل خضوع و خشوع به درگاه حضرتت را کرم فرمائى و مقام یقین آنانکه توکل و اعتمادشان کاملا به تو است مرحمت فرمائى و توکل تام مومنان بر‌ حضرتت مرا نصیب گردانى

اى خداى من شوق و رغبت مرا به مانند شوق و رغبت اولیاء و دوستانت قرار ده و خوف و خدا ترسى را هم به مانند دوستان خود بر‌ من مقرر ساز (که اولیاء حق و محبان خدا شوق و رغبتشان به خدا و لقاى حق و شهود جمال مطلق است و ترس و خوفشان از فراق و بعد از معشوق حقیقى است نه آنکه چون عامه ى خلق شوقشان به بهشت و نعمت خدا و ترسشان از شرار دوزخ باشد عاشقان حق و عارفان حقیقى از خدا جز خدا نمى خواهند و از چیزى جز بعد و فراق حق نمى ترسند) رزقنا الله تعالى مقامهم و حبهم.

و (اى خدا) مرا در طریق رضا و خشنودى خود به عملى مشغول بدار که با انجام آن عمل من هیچ امرى از دین تو را به واسطه ترس از مخلوقت ترک نکنم

پروردگارا این است حاجت من تو شوق و رغبتم را در آن شدید گردان و عذرم را در آن حاجت پدیدار گردان و بر‌ تقاضاى این حاجت حجت و دلیلم را به من تعلیم فرما و در انجام آن بدنم را صحت و عافیت عطا فرما

اى خداى من هر که شب را صبح کند (و صبح را شب) و اعتماد و وثوقش یا رجاء و امیدواریش به غیر تست من شب را صبح مى کنم در حالى که تنها وثوق و اعتمادم و رجاء و امیدم در کلیه امور به حضرت (ذات کریم) تست (و چشم امید به احدى غیر تو ندارم) تو هم (اى خدا کرم کن) و در کلیه ى امورم به بهترین عاقبت و حسن خاتمت حکم فرما و مرا اى پروردگار از فتنه هاى گمراه کننده (روزگار غدار) به لطف و رحمتت نجات بخش اى مهربانترین مهربانان عالم

درود و رحمت ایزد بر‌ سید ما محمد مصطفى که رسول خدا و برگزیده اوست و بر‌ آل پاک او باد.

ترجمه سجادی

و از‌ دعاى امام علیه السلام بود، در‌ درخواست برطرف نمودن اندوه ها:

اى برطرف کننده اندوه ‌و‌ ازبین برنده غم. اى‌ بخشنده در‌ دنیا ‌و‌ آخرت ‌و‌ مهربان در‌ ‌آن دو. بر‌ محمّد ‌و‌ خاندان محمّد درود فرست ‌و‌ اندوه مرا برطرف کن ‌و‌ غمم را‌ بزدا.

اى یگانه، اى‌ یکتا، اى‌ بى نیاز، اى‌ که‌ نزائیده ‌و‌ زائیده نشده اى‌ ‌و‌ براى او‌ همتایى نبوده است، مرا حفظ کن ‌و‌ پاک گردان ‌و‌ گرفتارى مرا از‌ میان ببر. «و آیةالکرسى ‌و‌ سوره هاى ناس ‌و‌ فلق ‌و‌ قل هو اللّه احد را‌ بخوان ‌و‌ بگو:»

خداوندا من‌ از‌ تو‌ مى خواهم، (مانند) درخواست کسى که‌ سخت نیازمند، ‌و‌ نیرویش ضعیف، ‌و‌ گناهانش بسیار است. درخواست کسى که‌ فریادرسى براى نیازش، ‌و‌ نیرودهنده اى‌ براى ضعفش، ‌و‌ بخشاینده اى‌ براى گناهانش جز تو‌ نمى یابد. اى‌ صاحب عظمت ‌و‌ کرامت! از‌ تو‌ عملى را‌ درخواست مى کنم که‌ به‌ سبب ‌آن هر‌ کسى را‌ که‌ ‌آن را‌ انجام دهد، دوست دارى. ‌و‌ یقینى مى خواهم که‌ به‌ وسیله ‌آن هر‌ کس را‌ که‌ به‌ نافذ بودن امر تو‌ یقین پیدا کند، سود مى دهى.

خداوندا بر‌ محمّد ‌و‌ خاندان محمّد درود فرست ‌و‌ مرا بر‌ راستى بمیران ‌و‌ نیازم را‌ از‌ دنیا قطع کن ‌و‌ در‌ آنچه نزد توست، رغبتم را، آرزومندى دیدارت قرار ده. ‌و‌ توکل راستین به‌ خود را، به‌ من‌ ارزانى دار.

از تو‌ نیکى آنچه نوشته شده ‌و‌ گذشته را‌ درخواست مى نمایم ‌و‌ از‌ بدى آنچه نوشته شده ‌و‌ گذشته، به‌ تو‌ پناه مى برم. ترس عبادت کنندگان ‌و‌ پرستش فروتنان براى تو‌ ‌و‌ یقین توکل کنندگان بر‌ تو‌ ‌و‌ توکل مؤمنان بر‌ تو‌ را، از‌ تو‌ درخواست مى نمایم.

خداوندا، رغبت مرا در‌ درخواستم، همانند رغبت اولیاى خود در‌ خواسته هایشان، ‌و‌ ترسم را‌ مانند ترس اولیائت قرار ده. ‌و‌ مرا در‌ (راه) خوشنودى ات به‌ کارى بگمار که‌ با‌ ‌آن چیزى از‌ دین تو‌ را، به‌ خاطر ترس کسى از‌ آفریدگانت رها ننمایم.

خداوندا خواسته من‌ این است. پس‌ رغبت مرا در‌ ‌آن افزون گردان ‌و‌ عذرم را‌ در‌ ‌آن آشکار فرما ‌و‌ حجّتم را‌ در‌ ‌آن به‌ من‌ بفهمان ‌و‌ تنم را‌ در‌ ‌آن عافیت بخش.

خداوندا، هر‌ کس صبح کرد، در‌ حالى که‌ اعتماد یا‌ امیدش به‌ جز تو‌ بود. پس‌ من‌ صبح کردم، در‌ حالى که‌ اعتماد ‌و‌ امیدم در‌ همه کارها تویى. پس‌ آنچه سرانجامش بهترین است را‌ برایم مقدّر فرما ‌و‌ مرا از‌ فتنه هاى گمراه کننده نجات ده. به‌ رحمت خودت، اى‌ مهربان ترین مهربانان.

و درود خدا بر‌ سرور ما، محمّد، فرستاده خدا که‌ برگزیده است ‌و‌ بر‌ خاندان پاکش باد.

ترجمه شعرانی

و ‌از دعاهاى ‌آن‌ حضرت (علیه السلام) است ‌در‌ طلب رفع اندوه:

اى ‌که‌ اندوه ‌را‌ ‌مى‌ برى ‌و‌ ‌غم‌ ‌را‌ برمى دارى، ‌اى‌ بخشنده ‌ى‌ دنیا ‌و‌ آخرت ‌و‌ مهربان ‌در‌ این دو. درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد فرست. ‌و‌ اندوه مرا بردار ‌و‌ ‌غم‌ مرا برطرف کن.

اى یکتاى یگانه ‌اى‌ ‌بى‌ نیاز ‌که‌ فرزند نیاورده ‌و‌ فرزند دیگرى نبوده ‌اى‌ ‌و‌ کسى همتاى ‌تو‌ نیست مرا نگاهدار ‌و‌ پاک ‌کن‌ ‌و‌ رنج مرا زائل کن. ‌پس‌ آیه الکرسى ‌و‌ معوذتین ‌و‌ ‌قل‌ ‌هو‌ الله احد ‌را‌ بخوان ‌و‌ بگو:

اى خداى ‌من‌ ‌از‌ ‌تو‌ سئوال ‌مى‌ کنم مانند کسى ‌که‌ نیازمندى ‌او‌ ‌به‌ غایت شدت رسیده ‌و‌ نیروى ‌او‌ سست گشته ‌و‌ گناهانش بسیار شده، مانند کسى ‌که‌ براى نیازمندى خود فریادرسى نمى یابد ‌و‌ براى ناتوانى خود نیرو دهنده نمى شناسد ‌و‌ براى گناهانش آمرزنده نمى داند ‌جز‌ ‌تو‌ ‌اى‌ صاحب بزرگى ‌و‌ کرم ‌از‌ ‌تو‌ سئوال ‌مى‌ کنم مرا ‌به‌ عملى توفیق دهى ‌که‌ چون کسى ‌آن‌ عمل بجاى آرد ‌او‌ ‌را‌ بدان سبب دوست دارى، ‌و‌ یقینى عنایت کنى ‌که‌ مومنان حقیقى بنفاذ فرمان ‌تو‌ ‌را‌ سود بخشد،

خدایا! درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ فرست ‌و‌ جان مرا آندم باز ستان ‌که‌ ‌در‌ ایمان استوار ‌و‌ راست باشم، ‌و‌ رشته ‌ى‌ نیاز مرا ‌از‌ این جهان بگسل ‌و‌ مرا سوى ‌آن‌ کرامات ‌که‌ نزد توست راغب گردان ‌تا‌ پیوسته آرزوى دیدار ‌تو‌ کنم ‌و‌ ‌به‌ راستى ‌بر‌ ‌تو‌ توکل نمایم

بهترین مقدرات ‌که‌ ‌در‌ ازل نگاشتى، براى خویش ‌مى‌ خواهم ‌و‌ ‌از‌ سرنوشت ‌بد‌ ‌که‌ پیش مقرر فرموده ‌اى‌ پناه ‌به‌ ‌تو‌ ‌مى‌ برم، مرا ترس ‌در‌ بندگى ‌و‌ عبادت ‌با‌ فروتنى ‌و‌ یقین ‌با‌ توکل ‌و‌ توکل ‌با‌ ایمان نصیب فرما.

خداوندا رغبت مرا ‌در‌ سئوال خویش مانند رغبت دوستان خود گردان، ‌و‌ بیم مرا ‌هم‌ مانند بیم آنان قرار ‌ده‌ ‌و‌ مرا ‌در‌ تحصیل خشنودى خود برگمار چنانکه هیچ عمل دین ‌تو‌ ‌را‌ ‌از‌ ترس کسى فرو نگذارم.

خداوندا! حاجت ‌من‌ اینست رغبت مرا ‌در‌ ‌آن‌ بسیار گردان ‌و‌ عذر مرا آشکار ‌کن‌ ‌و‌ حجت مرا ‌بر‌ زبانم نه، ‌و‌ ‌تن‌ مرا براى انجام ‌آن‌ ‌به‌ سلامت دار.

خداوندا! ‌هر‌ ‌کس‌ اعتماد ‌به‌ کسى دارد ‌یا‌ امید ‌به‌ جائى غیر تو، ‌من‌ اینک اعتماد ‌بر‌ ‌تو‌ دارم ‌و‌ امیدم ‌در‌ همه کار توئى، ‌پس‌ براى ‌من‌ ‌آن‌ ‌را‌ مقدر فرما ‌که‌ فرجام ‌آن‌ نیکوتر بود ‌و‌ ‌از‌ فتنه هاى گمراه کننده مرا رهائى ده، برحمتک ‌یا‌ ارحم الراحمین

و صلى الله على سیدنا محمد رسول الله المصطفى ‌و‌ على آله الطاهرین.

ترجمه فولادوند

در غم زدائى:

اى گشاینده ‌ى‌ اندوه ‌و‌ اى زداینده ‌ى‌ غم! اى رحمتگر دنیا ‌و‌ آخرت ‌و‌ مهربان هر‌ دو‌ سراى. درود بر‌ محمد ‌و‌ خاندان محمد، اندوهم بگشا ‌و‌ غمم را‌ بزداى!

اى یگانه، اى یکتا، اى صمد، اى کسى که‌ نزاییده ‌و‌ زاده نشده اى ‌و‌ همتاى وى احدى نیست. مرا نگاهدار ‌و‌ پاک فرماى ‌و‌ گرفتاریم را‌ بر‌ طرف ساز!

در این هنگام آیه الکرسى ‌و‌ قل هو الله احد ‌و‌ معوذتین را‌ بخوان ‌و‌ بگو:

بار الها! از‌ تو‌ در‌ خواست مى کنم، در‌ خواست کسى که‌ بینواییش شدت یافته ‌و‌ نیرویش به‌ ضعف گراییده ‌و‌ گناهانش انبوه شده است. درخواست ‌آن کس که‌ براى بینوایى خویش فریاد رسى ‌و‌ براى ناتوانى خود نیرو بخشى، ‌و‌ براى گناهانش آمرزنده اى جز «تو» نمى یابد.

اى شکوهمند بزرگوار! از‌ تو‌ توفیق عملى را‌ خواهانم که‌ هر‌ کس ‌آن را‌ به‌ جاى آرد تو‌ او‌ را‌ دوست دارى ‌و‌ یقینى را‌ مى طلبم که‌ هر‌ کس، چنانکه مقتضى حق الیقین است، در‌ اجراى فرمانت از‌ ‌آن بر‌ خوردار خواهد شد.

بار الها! درود بر‌ محمد ‌و‌ خاندان محمد، جانم را‌ با‌ صدق تمام قبض فرما ‌و‌ نیازم را‌ از‌ دنیا قطع کن ‌و‌ رغبتم را‌ در‌ آنچه پیش توست، براى شوق دیدارت قرار ده‌ ‌و‌ مرا صدق توکل بر‌ خود عطا فرما.

از تو‌ درخواست مى کنم هر‌ خیرى را‌ که‌ در‌ کتاب سر‌ نوشت رقم زده شده ‌و‌ پناه به‌ تو‌ مى برم از‌ هر‌ شرى که‌ در‌ کتاب سرنوشت رقم خورده. از‌ تو‌ بیم نیایشگران ‌و‌ عبادت فروتنان را‌ براى تو، ‌و‌ یقین اهل توکل ‌و‌ اعتماد مومنان را‌ به‌ تو‌ خواستارم.

بار خدایا! رغبت مرا در‌ پیشامد کارم چون رغبت دوستانت در‌ مسائل (زندگانیشان) قرار ده‌ ‌و‌ بیم مرا مانند بیم دوستانت ساز ‌و‌ مرا در‌ خشنودى خویش چنان بکار گیر که‌ با‌ وجود ‌آن چیزى از‌ دین تو‌ را‌ از‌ بیم احدى از‌ خلقت مهمل نگذارم.

بار الها! این است نیاز من، پس‌ رغبتم را‌ در‌ ‌آن بزرگ گردان ‌و‌ عذرم را‌ در‌ ‌آن آشکار فرماى ‌و‌ حجتم را‌ تو‌ خود بر‌ سر‌ زبانم نه ‌و‌ بدنم را‌ در‌ ‌آن عافیت عطا کن.

بار الها! هر‌ که‌ دیده به‌ صبح بگشاید، او‌ را‌ جز تو‌ مایه ‌ى‌ اعتماد ‌و‌ امیدى باشد، ولى من‌ صبح کردم در‌ حالى که‌ تو‌ مایه ‌ى‌ اعتماد ‌و‌ امید من‌ در‌ همه ‌ى‌ کارهایى. پس‌ با‌ نیک فرجام ترین آنها براى من‌ حکم کن ‌و‌ مرا به‌ رحمت خویش از‌ فتنه هاى گمراه گر رهایى بخش. اى مهربان ترین مهربانان!

و درود خداى باد بر‌ سرور ما‌ محمد، فرستاده ‌ى‌ برگزیده ‌ى‌ خدا ‌و‌ خاندان پاک وى.

ترجمه فیض الاسلام

از دعاهاى امام علیه السلام است ‌در‌ درخواست (از خداى تعالى) دور گردانیدن اندوهها (ى دنیوى ‌را‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌هر‌ ‌کس‌ واجب است ‌از‌ ‌آن‌ دورى گزیده ‌و‌ دور ساختن ‌آن‌ ‌را‌ ‌از‌ خداوند سبحان بخواهد، زیرا ‌هم‌ ‌و‌ اندوهى ‌که‌ براى دنیا ‌و‌ کالاى ‌آن‌ باشد بنده ‌را‌ ‌از‌ راه ‌حق‌ جدا ‌و‌ تباه سازد، ‌به‌ خلاف اندوه اخروى ‌که‌ واجب است انسان همیشه اندوهناک بوده ‌و‌ ‌از‌ ‌آن‌ دورى ننماید، زیرا اندوهى ‌که‌ براى آخرت باشد بنده ‌را‌ ‌از‌ گمراهى رهانیده ‌و‌ ‌به‌ راه ‌حق‌ ‌مى‌ برد، حضرت صادق- علیه السلام- فرموده: کسى ‌که‌ داخل ‌در‌ صبح ‌و‌ ‌شب‌ شود ‌و‌ بزرگترین اندوهش دنیا باشد خداوند فقر ‌و‌ نیازمندى ‌را‌ جلو ‌او‌ قرار ‌مى‌ دهد ‌و‌ کارش ‌را‌ پراکنده ‌مى‌ گرداند، ‌و‌ ‌در‌ دنیا ‌به‌ آنچه خواهد دست نمى یابد ‌جز‌ چیزى ‌را‌ ‌که‌ براى ‌او‌ مقدر شده، ‌و‌ کسى ‌که‌ داخل ‌در‌ صبح ‌و‌ ‌شب‌ گردد ‌و‌ بزرگترین اندوهش آخرت باشد خداوند غنى ‌و‌ ‌بى‌ نیازى ‌را‌ ‌در‌ ‌دل‌ ‌او‌ قرار ‌مى‌ دهد ‌و‌ کارش ‌را‌ منظم ‌مى‌ نماید):

اى بردارنده ‌ى‌ ‌غم‌ ‌و‌ دورکننده ‌ى‌ اندوه، ‌اى‌ ‌بى‌ اندازه بخشاینده ‌ى‌ ‌در‌ دنیا ‌و‌ آخرت ‌و‌ بسیار مهربان ‌در‌ ‌آن‌ ‌دو‌ سرا، ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد درود فرست، ‌و‌ ‌غم‌ مرا بردار، ‌و‌ اندوهم ‌را‌ دور ساز

اى یگانه ‌اى‌ یکتا ‌اى‌ مقصود ‌در‌ حوائج ‌و‌ خواسته ‌ها‌ ‌اى‌ آنکه نزائیده (مانندى ندارى ‌که‌ براى ‌او‌ مبداء باشى) ‌و‌ زائیده نشده (مانندى ندارى ‌که‌ متاخر ‌از‌ ‌او‌ باشى) ‌و‌ کسى همتاى ‌او‌ نبوده (مانندى ندارى ‌که‌ ‌با‌ ‌هم‌ باشید) مرا (از ‌هر‌ پیشامدى) نگاهدار، ‌و‌ (از گناهان) پاک گردان، ‌و‌ ‌غم‌ ‌و‌ اندوهم ‌را‌ دور ‌کن‌

و‌ آیه الکرسى ‌و‌ معوذتین (سوره ‌ى‌ ۱۱۳: ‌قل‌ اعوذ برب الفلق ‌و‌ سوره ‌ى‌ ۱۱۴ ‌قل‌ اعوذ برب الناس) ‌و‌ (سوره ‌ى‌ ۱۱۲: (‌قل‌ ‌هو‌ الله احد ‌را‌ بخوان (برخى ‌از‌ مترجمین گفته اند: جمله ‌ى‌ ‌و‌ اقرا ایه الکرسى ‌و‌ المعوذتین ‌و‌ ‌قل‌ ‌هو‌ الله احد گفتار راوى صحیفه است، ولى ظاهر آنست ‌که‌ امام علیه السلام هنگام املاء دعاء چنین دستور داده، ‌و‌ گواه ‌بر‌ این آنکه اسمعیل ابن جابر ‌از‌ حضرت صادق علیه السلام درباره ‌ى‌ ‌هم‌ ‌و‌ اندوه نقل ‌مى‌ کند ‌که‌ ‌آن‌ حضرت فرمود: غسل ‌مى‌ کنى ‌و‌ ‌دو‌ رکعت نماز ‌مى‌ خوانى ‌و‌ ‌مى‌ گوئى: ‌«یا‌ فارج الهم، ‌و‌ ‌یا‌ کاشف الغم، ‌یا‌ رحمن الدنیا ‌و‌ الاخره ‌و‌ رحیمهما فرج همى ‌و‌ اکشف غمى ‌یا‌ الله الواحد الاحد الصمد الذى لم یلد ‌و‌ لم یولد ‌و‌ لم یکن له کفوا احد اعصمنى ‌و‌ طهرنى، ‌و‌ اذهب ببلیتى» ‌و‌ آیه الکرسى ‌و‌ معوذتین ‌را‌ ‌مى‌ خوانى. ‌و‌ آیه الکرسى: «الله ‌لا‌ اله الا ‌هو‌ الحى القیوم- ‌تا‌ -‌و‌ ‌هو‌ العلى العظیم» است، چنانکه پیغمبر- صلى الله علیه ‌و‌ آله- فرموده: ‌هر‌ ‌که‌ چهار آیه ‌از‌ اول سوره ‌ى‌ بقره ‌و‌ آیه الکرسى ‌و‌ ‌دو‌ آیه ‌ى‌ بعد ‌از‌ ‌آن‌ ‌و‌ ‌سه‌ آیه ‌از‌ آخر ‌آن‌ ‌را‌ بخواند ‌در‌ جان ‌و‌ مال خود چیزى ‌را‌ ‌که‌ نمى پسندد نبیند ‌و‌ شیطان ‌به‌ ‌او‌ نزدیک نشود، ‌و‌ قرآن ‌را‌ فراموش ننماید. فرمایش ‌آن‌ حضرت ظاهر ‌در‌ اینست ‌که‌ آیه الکرسى ‌تا‌ ‌«و‌ ‌هو‌ العلى العظیم» است ‌و‌ ‌دو‌ آیه ‌ى‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌از‌ ‌«لا‌ اکراه ‌فى‌ الدین- ‌تا‌ -‌هم‌ فیها خالدون» ‌مى‌ باشد) ‌و‌ بگو:

بار خدایا ‌من‌ ‌از‌ ‌تو‌ درخواست ‌مى‌ نمایم درخواست کسى ‌که‌ نیازمندیش سخت، ‌و‌ توانائیش سست، ‌و‌ گناهانش بسیار است، درخواست کسى ‌که‌ براى نیازمندیش فریادرسى، ‌و‌ براى ناتوانیش توانائى دهنده اى، ‌و‌ براى گناهانش آمرزنده ‌اى‌ ‌جز‌ ‌تو‌ نمى یابد، ‌اى‌ داراى عظمت ‌و‌ بزرگى ‌و‌ احسان ‌و‌ نیکى ‌از‌ ‌تو‌ درخواست ‌مى‌ کنم (توفیق) عمل ‌و‌ کردارى ‌را‌ ‌که‌ ‌به‌ سبب ‌آن‌ دوست دارى (مشمول رحمتت ‌مى‌ گردانى) ‌هر‌ ‌که‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ انجام دهد (نه عملى ‌را‌ ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ دوست داشته ‌و‌ انجام دهنده ‌اش‌ ‌را‌ دشمن، حضرت رسول- صلى الله علیه ‌و‌ آله- فرموده: خداوند بنده ‌اى‌ ‌را‌ دوست ‌و‌ کردارش ‌را‌ دشمن ‌و‌ کردار ‌را‌ دوست ‌و‌ تنش ‌را‌ دشمن دارد) ‌و‌ یقین ‌و‌ باورى ‌که‌ ‌به‌ وسیله ‌ى‌ ‌آن‌ سود (پاداش) ‌مى‌ دهى کسى ‌را‌ ‌که‌ ‌در‌ جریان امر (اراده ‌و‌ خواست) ‌تو‌ حقیقت یقین (بالاترین مراتب ‌آن‌ ‌که‌ تعبیر ‌به‌ ‌حق‌ الیقین ‌مى‌ شود) ‌را‌ ‌به‌ دست آورد (نه یقینى ‌را‌ ‌که‌ سودى ندارد مانند یقین ‌و‌ باور فرعونیان ‌به‌ معجزات موسى- علیه السلام-، ‌در‌ قرآن کریم «س ۲۷ ‌ى‌ ۱۳» فرموده: «فلما جاءتهم ایاتنا مبصره قالوا هذا سحر مبین «ى ۱۴» ‌و‌ جحدوا ‌بها و‌ استیقنتها انفسهم ظلما ‌و‌ علوا» یعنى چون آیات ‌و‌ نشانه هاى هویداى «قدرت ‌و‌ توانائى» ‌ما‌ نزد فرعونیان آمد «حضرت موسى آنها ‌را‌ ‌به‌ ایشان نشان داد» گفتند این جادوئى است آشکار، ‌و‌ ‌با‌ اینکه پیش خود ‌آن‌ آیات ‌را‌ یقین ‌و‌ باور داشتند «که ‌از‌ جانب خداست» ‌از‌ روى ظلم ‌و‌ ستم «به خویش» ‌و‌ سرکشى «از ایمان ‌به‌ موسى- علیه السلام» آنها ‌را‌ انکار ‌و‌ تکذیب نمودند)

بار خدایا ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد درود فرست، ‌و‌ مرا ‌بر‌ راستى (در قصد ‌و‌ گفتار ‌و‌ کردار) بمیران، ‌و‌ حاجت ‌و‌ نیازمندیم ‌را‌ ‌از‌ دنیا جدا ساز، ‌و‌ رغبت ‌و‌ خواسته ‌ام‌ ‌را‌ ‌در‌ آنچه (پاداش اخروى که) نزد ‌تو‌ است شوق ‌و‌ دوستى دیدار (رحمت) خویش قرار ده، ‌و‌ راستى توکل ‌و‌ اعتماد ‌بر‌ خود ‌را‌ ‌به‌ ‌من‌ عطا فرما (مرا چنان ‌کن‌ ‌که‌ ‌در‌ حوائج ‌و‌ خواسته ‌ها‌ ‌به‌ غیر ‌تو‌ رونیاورم)

از ‌تو‌ ‌مى‌ خواهم نیکى آنچه (درباره ‌ى‌ من) نوشته شده ‌و‌ گذشته، ‌و‌ ‌به‌ ‌تو‌ پناه ‌مى‌ برم، ‌از‌ بدى آنچه نوشته شده ‌و‌ گذشته (مقدر گشته) ‌از‌ ‌تو‌ ‌مى‌ خواهم ترس عبادت کنندگان ‌و‌ پرستش فروتنان مر ‌تو‌ ‌را‌ ‌و‌ یقین ‌و‌ باور اعتمادکنندگان ‌بر‌ ‌تو‌ را، ‌و‌ توکل ‌و‌ اعتمادى ‌را‌ ‌که‌ مومنین ‌بر‌ ‌تو‌ دارند (مى خواهم توفیقم دهى ‌تا‌ رفتارم ‌در‌ درگاهت مانند عبادت کنندگان ‌و‌ فروتنان ‌و‌ اعتمادکنندگان ‌و‌ مومنین باشد، حضرت امام محمد باقر- علیه السلام- فرموده: رسول خدا- صلى الله علیه ‌و‌ آله- ‌را‌ ‌در‌ یکى ‌از‌ سفرهایش سوارانى ملاقات نمودند ‌و‌ گفتند: السلام علیک ‌یا‌ رسول الله «درود ‌بر‌ ‌تو‌ ‌اى‌ رسول خدا» حضرت فرمود: شما کیستید؟ گفتند: ‌یا‌ رسول الله ‌ما‌ ایمان آورندگانیم، حضرت فرمود: حقیقت «اصل ‌و‌ پایه ى» ایمانتان چیست؟ گفتند: رضاء ‌و‌ خشنودى ‌به‌ قضاء ‌و‌ حکم خدا، ‌و‌ تفویض ‌و‌ بازگذاشتن «کارها را» ‌به‌ خدا، ‌و‌ فرمانبرى ‌از‌ امر ‌و‌ فرمان خدا، رسول خدا فرمود: دانایان ‌با‌ حکمت «که حقیقت ‌هر‌ چیز ‌را‌ دانسته ‌و‌ درستکارند» نزدیک است ‌که‌ ‌بر‌ اثر حکمت پیغمبران باشند «اگر ‌چه‌ پیغمبر نیستند» اگر شما راستگویانید نسازید چیزى «ساختمانى» ‌را‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ نمى مانید، ‌و‌ گرد نیاورید چیزى ‌را‌ ‌که‌ نمى خورید، ‌و‌ ‌از‌ خدائى ‌که‌ ‌به‌ سوى ‌او‌ بازمى گردید بترسید)

بار خدایا رغبت ‌و‌ اراده ‌ى‌ مرا ‌در‌ مطلب ‌و‌ خواسته ‌ام‌ مانند رغبت دوستانت درخواسته هاشان، ‌و‌ ترسم ‌را‌ مانند ترس دوستانت قرار ‌ده‌ (زیرا بزرگترین رغبت ایشان ‌در‌ شهود ‌و‌ دیدن ‌حق‌ ‌و‌ ترسشان ‌از‌ حجاب ‌و‌ پنهان بودن ‌او‌ است، ‌و‌ رغبت سائر مردم ‌در‌ ثواب ‌و‌ پاداش ‌و‌ ترسشان ‌از‌ عقاب ‌و‌ کیفر است) ‌و‌ مرا ‌در‌ رضا ‌و‌ خشنودیت ‌به‌ عمل ‌و‌ کارى وادار (یقین ‌و‌ باورى ‌به‌ ‌من‌ عطا کن) ‌که‌ ‌با‌ ‌آن‌ چیزى ‌از‌ (احکام) دین ‌تو‌ ‌را‌ ‌بر‌ اثر ترس (از غلبه ‌یا‌ آزار) کسى ‌از‌ آفریدگانت رها نکنم (زیرا کسى ‌که‌ یقین ‌و‌ باور داشت ‌که‌ سود ‌و‌ زیان ‌به‌ دست خداى تعالى است ‌به‌ کسى ‌جز‌ ‌او‌ توجه نداشته ‌و‌ ‌از‌ کسى ‌جز‌ ‌او‌ نمى هراسد)

بار خدایا این (آنچه درخواست شد) حاجت ‌و‌ خواسته ‌ى‌ ‌من‌ است ‌پس‌ رغبت ‌و‌ خواهشم ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ (در برابر قبول ‌و‌ پذیرفتن) بزرگ گردان، ‌و‌ سرزنش ننمودنم ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ آشکار ساز (مرا ‌در‌ طلب ‌آن‌ ‌بر‌ اثر آنکه شایسته ‌ى‌ ‌آن‌ نیستم سرزنش مفرما، چون کسى ‌که‌ طلب کند چیزى ‌را‌ ‌که‌ شایسته ‌ى‌ ‌آن‌ نیست سرزنش ‌مى‌ شود) ‌و‌ حجت ‌و‌ برهانم ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ (آنچه براى درخواست ‌آن‌ عذر ‌و‌ بهانه آورم) ‌به‌ ‌من‌ بیاموز (الهام کن) ‌و‌ تنم ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ عافیت ‌ده‌ (مرا ‌به‌ بلاء ‌و‌ دردى گرفتار مکن ‌که‌ ‌به‌ ‌آن‌ براى شایستگى آنچه درخواست نموده ‌ام‌ آزمایشم فرمائى)

بار خدایا ‌هر‌ ‌که‌ داخل ‌در‌ صبح شود ‌در‌ حالى ‌که‌ اعتماد ‌یا‌ امید ‌او‌ ‌به‌ ‌جز‌ ‌تو‌ باشد ‌پس‌ ‌من‌ (مانند ‌او‌ نیستم، بلکه) داخل ‌در‌ صبح شدم ‌در‌ حالى ‌که‌ اعتماد ‌و‌ امیدم ‌در‌ همه کارها توئى، ‌از‌ این ‌رو‌ عاقبت ‌و‌ انجام بهترین ‌آن‌ کارها ‌را‌ برایم حکم ‌و‌ مقدر فرما، ‌و‌ مرا ‌به‌ وسیله ‌ى‌ رحمت ‌و‌ مهربانیت ‌از‌ فتنه ‌ها‌ ‌و‌ آزمایشهاى گمراه کننده ‌ى‌ (از راه حق) نجات ‌و‌ رهائى ده، ‌اى‌ مهربانترین مهربانان

و خدا ‌بر‌ سید ‌و‌ بزرگ ‌ما‌ محمد فرستاده ‌ى‌ خدا ‌که‌ برگزیده (از آفریدگان) است ‌و‌ ‌بر‌ ‌آل‌ (خویشان) ‌او‌ (حضرت زهراء ‌و‌ ائمه ‌ى‌ معصومین علیهم السلام) ‌که‌ (از ‌هر‌ عیب ‌و‌ نقصى) پاکیزه اند درود فرستد.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

در درخواست از حق جهت دورگرداندن اندوه ها:

«یا فَارِجَ الْهَمِّ وَ کاشِفَ الْغَمِّ یا رَحْمَانَ الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ وَ رَحِیمَهُمَا صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ افْرُجْ هَمِّی وَ اکشِفْ غَمِّی

یا وَاحِدُ یا أَحَدُ یا صَمَدُ یا مَنْ لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ وَ لَمْ یکنْ لَهُ کفُواً أَحَدٌ اعْصِمْنِی وَ طَهِّرْنِی وَ اذْهَبْ بِبَلِیتِی

وَ اقْرَأْ آیةَ الْکرْسِی وَ الْمُعَوِّذَتَینِ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ قُلْ

اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ وَ ضَعُفَتْ قُوَّتُهُ وَ کثُرَتْ ذُنُوبُهُ

سُؤَالَ مَنْ لاَ یجِدُ لِفَاقَتِهِ مُغِیثاً وَ لاَ لِضَعْفِهِ مُقَوِّیاً وَ لاَ لِذَنْبِهِ غَافِراً غَیرَک

یا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکرَامِ أَسْأَلُک عَمَلاً تُحِبُّ بِهِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ یقِیناً تَنْفَعُ بِهِ مَنِ اسْتَیقَنَ بِهِ حَقَّ الْیقِینَ فِی نَفَاذِ أَمْرِک

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اقْبِضْ عَلَى الصِّدْقِ نَفْسِی وَ اقْطَعْ مِنَ الدُّنْیا حَاجَتِی

وَ اجْعَلْ فِیمَا عِنْدَک رَغْبَتِی شَوْقاً إِلَى لِقَائِک وَ هَبْ لِی صِدْقَ التَّوَکلِ عَلَیک

أَسْأَلُک مِنْ خَیرِ کتَاب قَدْ خَلاَ وَ أَعُوذُ بِک مِنْ شَرِّ کتَاب قَدْ خَلاَ

أَسْأَلُک خَوْفَ الْعَابِدِینَ لَک وَ عِبَادَةَ الْخَاشِعِینَ لَک وَ یقِینَ الْمُتَوَکلِینَ عَلَیک وَ تَوَکلَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیک»:

مناجات با قاضى الحاجات:

اى وجود مقدسى که غم را، آن غمى که بر پایه امور مادى است استوار است و جز محروم کردن من از سعادت حاصلى ندارد، غم پول، غم ریاست، غم شهوات، غم امور دنیایى، از دلم بر مى دارى تا باعث جدائى من از تو نگردد، و آخرتم را به دنیا نفروشد، و امنیت درونم را بهم نزند، که این غم، غم خطرناکى است و محصول وساوس شیاطین، و اى دور کننده اندوه، اى بخشاینده در دنیا و آخرت و بسیار مهربان در آن دو سرا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و غم مرا بردار، و اندوهم را دور ساز.

مولایم اگر دلم دچار غم و اندوه امور مادى شود ـ در حالى که بااین همه عنایت و لطف تو و اینکه رساندن روزى را به تمام موجودات همراه با شرایط لازم بر خود واجب کرده اى ـ از فیوضات حضرتت محروم شود، و دیگر جاى عرش رحمن نخواهد بود، این دل در این زمان جولانگاه شیطان خواهد شد و مرا به شقاوت ابدى دچار خواهد کرد!

در حقیقت دان که دل شد جام جم *** مى نماید اندرو هر بیش و کم

دل بود مرآت وجه ذوالجلال *** در دل صافى نماید حق جمال

حق نگنجد در زمین و آسمان *** در دل مؤمن بگنجد این بدان

ملک دل را کس ندیده غایتى *** در احاطه حق دل آمد آیتى

مظهر شأن الهى دل بود *** مظهر شأنش کماهى دل بود

اى یگانه، اى یکتا، اى مقصود در نیازها، اى آن که مانندى ندارى که برایش مبدأ باشى، و مانندى برایت نیست که متأخّر از او باشى، اى که احدى همتاى تو نبوده، با لطف و رحمتت و با عنایت و کرمت مرا از خطر حوادث و پیشامدها در پناهت حفظ کن، و از آلودگیها پاک گردان، و غم و اندوهم را از ظرف حیات و زندگانیم دور کن.

آنگاه آیة الکرسى و قل اعوذ بربّ الفلق و بربّ الناس و سوره توحید بخوان و بگو:

محبوب من، این بنده ذلیل و عبد حقیر توست که در حال درخواست قرار دارد، درخواست مى کنم درخواست کسى که احتیاجش بسیار شدید، و قدرت و توانائیش فوق العاده سست، و گناهان و خطاهایش بسیار است، در خواست محتاجى که براى احتیاجش فریاد رسى، و براى ضعفش قدرت دهنده اى، و براى معاصیش آمرزنده اى جز تو نمى یابد.

اى داراى عظمت و احسان و نیکى، از تو درخواست دارم مرا به اعمال و کردارى موفق کنى که به سبب آن دوست دارى هر که را که آن را انجام دهد، و به یقین و باورى رسانى که به خاطر آن سود و منفعت مى دهى کسى را که در مجراى امر تو حقیقت یقین را به دست آورده است.

بارالها بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا به راستى در تمام امور بمیران، و حاجت و نیازمندیم را از دنیا جدا کن، و رغبت و خواسته ام را در آنچه نزد توست، به صورت اشتیاق به لقائت قرار ده، و صدق اعتماد و توکل بر خودت را به من عنایت فرما.

الهى نیکى آنچه بر حسب اراده ات بر من نوشته شده و گذشته از تو مى خواهم، و به تو پناه مى برم از شرّ آنچه بر من مقدّر شده و نسبت به آن کارى نمى توان انجام داد.

محبوب من ترس عابدان حقیقى، و پرستش فروتنان واقعى، و یقین و باور متوکلین، و توکل و اعتماد مؤمنین را بر من ارزانى دار، که بدون این ترس و پرستش و یقین و توکل احدى به جایى نمى رسد.

به پاى دوست رسد گر سر ارادت من *** به ماه طعنه زند اختر سعادت من

به یاد چشم تو بیمار بسترى شده ام *** بدین امید که آئى پى عیادت من

از آن به سوى تو روى آورم به وقت نماز *** که ابروى تو بود قبله عبادت من

نهادم از سر تحقیق پا به وادى عشق *** خدا کند نشود گفتگوش عادت من

شهید آرزوى وصلت پرى شده ام *** بود به وادى هجرت اگر شهادت من

به راه دوست گرم بگسلند بند از بند *** زبون خصم نخواهد شدن رشادت من

زبان به نام تو زان تا دم اجل گویاست *** که گوشزد شده این نام در ولادت من

سزد به چرخ بسایم سر از شرف رنجى *** به پاى دوست رسد گر سر ارادت من

«اَللَّهُمَّ اجْعَلْ رَغْبَتِی فِی مَسْأَلَتِی مِثْلَ رَغْبَةِ أَوْلِیائِک فِی مائِلِهِمْ وَ رَهْبَتِی مِثْلَ رَهْبَةِ أَوْلِیائِک

وَ اسْتَعْمِلْنِی فِی مَرْضَاتِک عَمَلاً لاَ أَتْرُک مَعَهُ شَیئًا مِنْ دِینِک مَخَافَةَ أَحَد مِنْ خَلْقِک

اَللَّهُمَّ هَذِهِ حَاجَتِی فَأَعْظِمْ فِیهَا رَغْبَتِی وَ أَظْهِرْ فِیهَا عُذْرِی وَ لَقِّنِّی فِیهَا حُجَّتِی وَ عَافِ فِیهَا جدِی

اَللَّهُمَّ مَنْ أَصْبَحَ لَهُ ثِقَةٌ أَوْ رَجَاءٌ غَیرُک فَقَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَنْتَ ثِقَتِی وَ رَجَائِی فِی الْأُمُورِ کلِّهَا

فَاقْضِ لِی بِخَیرِهَا عَاقِبَةً وَ نَجِّنِی مِنْ مَضِلاَّتِ الْفِتَنِ بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیدِنَا مُحَمَّد رَسُولِ اللَّهِ الْمُصْطَفَى وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

الهى رغبت شوق مرا در حاجت و خواسته ام مانند رغبت دوستانت در خواسته هایشان، و ترسم را از مقامت مانند ترس دوستانت قرار ده، و مرا در رضا و خوشنودیت به عمل و برنامه اى رهنمون باش که با آن چیزى از دین تو را به خاطر ترس احدى از مخلوقاتت رها نکنم، و خلاصه باورى در انجام عمل به من بده که دراین نقطه قرار گیرم که سود و زیان در این فضاى بى کران هستى به دست کسى غیر تو نیست.

الهى آنچه خواستم نیاز و حاجت من است، پس رغبت و شوق و خواهشم را در آن بزرگ گردان، و مرا در طلب ان به خاطر آنکه لایق آن نیستم سرزنش مکن، و حجّت و برهانم را در آن به من بیاموز، و جسمم را عافیت ده.

الهى هر که وارد صبح شود در حالى که اعتماد یا امیدش بجز تو باشد، پس من داخل در روز شدم در حالى که اعتماد و امیدم در همه کارها توئى، از این رو انجام بهترین آن کارها را از نظر عاقبت برایم حکم و مقدّر فرما، و مرا به وسیله رحمت و لطفت از فتنه ها و آزمایش هاى گمراه کننده از راه صواب نجات ده، اى مهربان ترین مهربانان.

خداوند بر سید و آقاى ما محمّد فرستاده برگزیده اش و بر آل او که از هر عیب و نقصى پاکیزه اند درود فرستد.

به پایان رسیدن این دفتر در روز پنجم مرداد سال هزار و سیصد و هفتادو دو برابر با هفتم صفر سال ۱۴۱۴ مقارن اذان ظهر بود. شروع این کتاب که از تاریخ ۱۵/۷/۱۳۶۷ بوده است تا پایان آن جمعاً به لطف و عنایت حق و به اراده و رحمت حضرت ربّ العزّة به مدت پنج سال طول کشید. طول این مدت به خاطر این بود که من قسمتى از این شرح و تفسیر را در تهران و قسمتى را در بسیارى از شهرهاى ایران که براى منبر و تبلیغ رفته بودم نوشتم، و کثرت مشغله، و صرف اوقات در مطالعه منابر، و برخورد به ماه رمضان و محرم و صفر که کارم را تعطیل مى کردم و مراجعات شیعیان حضرت مولا براى امور شرعى و جهان ظاهرى، مرا از سرعت بخشیدن به کار کامل و جامع انجام دادن آن بازداشت. در این شرح و تفسیر کاستى ها و نواقص زیادى هست، بدون شک اگر متخصصى توانا، اندیشمندى بزرگ، حکیمى وارسته، فیلسوفى عظیم القدر، عارفى شوریده به این کار اقدام مى کرد از این همه کاستى و نقص پاک بود، ولى این کار به دست فقیرى بینوا، تهیدستى از علم، گناهکارى بیچاره، ضعیفى بى مقدار صورت گرفت; طبیعتاً دچار نواقص فراوان شد. من امیدوارم چه در زمان حیاتم چه بعد از مماتم آگاهان کامل، عارفان واصل، عاشقان صادق، بصیران ناطق دنباله این کار را بگیرند و شرح و تفسیرى در خور این پنجاه و چهار دعاى صحیفه که فرهنگ کاملى از معارف ملکوتیه است بنویسند تا دَین خود را در درجه اول به حضرت زین العابدین((علیه السلام)) و در درجه بعد به امت اسلامى و بخصوص شیعیان اهل بیت ادا کنند.

خاتمه:

امید است روزى این کتاب با عظمت "صحیفه" کتاب درسى حوزه ها، و منبع تبلیغ مبلّغان، و رشته اى از علوم دانشگاهى گردد، تا بر اثر آن سعادت دنیا و آخرت آنان که عاشق سعادتند تأمین شود.

چه نیکوست که در این عصر فرخنده، ـ عصرى که در آن به همت والاى امام راحل خمینى بت شکن و ملّت بزرگ ایران، نظام مقدس جمهورى اسلامى بر پا شده و فعلا تداوم آن با رهبرى حکیمانه حضرت آیت الله حاج سیدعلى حسینى خامنه اى است و این فقیر از هر دو بزرگواران به عنوان ولىّ فقیه مفتخرم ـ دستگاههایى که در این نظام عهده دار امور معنوى و فرهنگى جامعه اند، این منبع عظیم فرهنگى و تربیتى یعنى "صحیفه سجادیه" را به زبانهاى مختلف ترجمه کنند، تا جهان بشریت از فیض این دریاى ملکوتى که جهت تربیت انسان در تمام شئون حیات از مشرق قلب حضرت سجّاد به صورت دعا و مناجات به خاطر مقتضیات عصر و زمان آن جناب طلوع کرده بهره مند شود.

من چنانکه آرزو داشتم این کتاب با عظمت که از زمان حضرت سجّاد تاکنون به این مفصلى در زبان فارسى تفسیر نشده بود به صحنه تفسیر آید، و خداوند مهربان توفیق این کار را براى اولین بار به این عبد فقیر و بنده مسکین عنایت کرد و زبانم تا قیامت از شکر چنین نعمتى عاجز است، آرزو دارم روزى را ببینم که در این مملکت اسلامى "صحیفه سجادیه" در حوزه ها و مدارس و دانشگاهها به عنوان کتاب درسى شناخته شده، و فرزندان این مرز و بوم کلاسى به عنوان کلاس صحیفه داشته باشند.

در پایان باید عرضه بدارم این فقیر به خاطر معنویت و پاکى "صحیفه" جهت و شرح و تفسیرش در مدت پنج سال، تمام مجلدات شرح را به طرف قبله و با وضو نوشته ام، و اگر ثوابى داشته باشد آن را به ارواح انبیاء و ائمّه و اولیاء و شهداى را حق و حقیقت بخصوص شهداى با کرامت انقلاب اسلامى ایران و مؤمنین و مؤمنات و ذوى الحقوق خود تقدیم مى دارم.

۵ مرداد سال ۱۳۷۲ برابر با هفتم صفر ۱۴۱۴.

شرح صحیفه (قهپایی)

و کان من‌ دعائه علیه السلام فى استکشاف الهموم:

دعاى پنجاه ‌و‌ چهارم در‌ طلب واشدن ‌و‌ برطرف شدن اندوهها ‌و‌ غمها.

«یا فارج الهم ‌و‌ کاشف الغم».

الفرج من‌ الغم. یقول: فرج الله عنک غمک تفریجا. ‌و‌ کذلک: فرج الله عنک غمک یفرج -بالکسر-. ‌و‌ الفرجه: التفصى من‌ الهم. قاله الجوهرى فى الصحاح.

و‌ الهم کیفیه نفسانیه تتبعها حرکه الروح الى داخل ‌و‌ خارج بحدوث امر یتصور منه خیر او‌ شر. فهو مرکب من‌ خوف ‌و‌ رجاء. فایهما غلب على الفکر، تحرکت النفس الى جهته. فان غلب الخیر المتوقع، تحرکت الى خارج. ‌و‌ ان‌ غلب الشر المنتظر، تحرکت الى داخل، فلذلک قیل: ان‌ الهم جهاد فکرى.

و‌ الغم کیفیه نفسانیه تتبعها حرکه الروح الى داخل خوفا من‌ موذ واقع.

و‌ الفرق بین الهم ‌و‌ الغم ان‌ الهم ما‌ یقدر الانسان على ازالته -کالافلاس مثلا- ‌و‌ الغم ما‌ لا‌ یقدر على ازالته- کموت الولد. ‌و‌ قد یفرق بینهما بان الهم قبل نزول المکروه ‌و‌ الغم بعده، ‌و‌ بان الهم ما‌ لا‌ یعلم سببه ‌و‌ الغم ما‌ یعلم سببه.

یعنى: اى برنده ‌ى‌ اندوه ‌و‌ بردارنده ‌ى‌ غم -که‌ ‌آن کیفیتى است نفسانى که‌ مقتضى حرکت روح حیوانى باشد- ‌و‌ مرکب ‌آن که‌ خون است- به‌ داخل، به‌ جهت ترس از‌ موذیى که‌ واقع باشد.

«یا رحمن الدنیا ‌و‌ الاخره ‌و‌ رحیمهما، صل على محمد ‌و‌ آل‌ محمد. ‌و‌ افرج همى. ‌و‌ اکشف غمى».

اى بخشاینده در‌ دنیا ‌و‌ آخرت ‌و‌ مهربان در‌ هر‌ دو‌ سرا، افاضه کن رحمت را‌ بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او. ‌و‌ ببر اندوه مرا. ‌و‌ بردار غم مرا.

«یا واحد یا‌ احد».

هما اسمان دالان على معنى الوحدانیه. قیل: هما بمعنى واحد ‌و‌ هو الفرد الذى لا‌ یاتلف من‌ شى ء ‌و‌ لا‌ یتحد بشىء. قال الشهید: الفرق بینهما ان‌ الواحد یقتضى نفى الشریک بالنسبه الى الذات، ‌و‌ الاحد یقتضى نفى الشریک بالنسبه الى الصفات.

یعنى: اى یگانه که‌ ترکیب نیافته اى از‌ چیزى ‌و‌ یکى نمى شوى با‌ چیزى- یا: شریک ندارى در‌ ذات ‌و‌ نه در‌ صفات.

«یا صمد».

اى: الذى یصمد الیه فى الحوائج، اى: یقصد.

(یعنى:) ‌و‌ اى آنکه مقصودى در‌ حوایج ‌و‌ حاجات از‌ تو‌ مقضى مى شود.

«یا من‌ لم یلد ‌و‌ لم یولد ‌و‌ لم یکن له کفوا احد».

اى آنکه نزادى ‌و‌ زاده نشدى- یعنى نه والدى ‌و‌ نه مولود- ‌و‌ نیست ‌و‌ نبوده مر او‌ را‌ همتا هیچ کس. پس‌ خاک در‌ دهان کسانى که‌ اثبات والدیت ‌و‌ مولودیت ‌و‌ کفویت نموده اند از‌ براى تو.

«اعصمنى. ‌و‌ طهرنى. ‌و‌ اذهب ببلیتى».

فى اکثر النسخ: «ببلیتى» على تقدیر ان‌ یکون «اذهب» من‌ الثلاثى المجرد.

و‌ فى بعض النسخ: «بلیتى» على تقدیر ان‌ یکون «اذهب» من‌ باب الافعال.

(یعنى:) نگاه دار مرا از‌ لغزش خطاکاران ‌و‌ پاک گردان مرا از‌ گناهان ‌و‌ ببر بلاى مرا.

«و اقرا آیه الکرسى ‌و‌ المعوذتین ‌و‌ قل هو الله احد».

یعنى: ‌و‌ بخوان آیه الکرسى -که‌ (الله لا‌ اله الا هو الحى القیوم) است تا: (هم فیها خالدون)- ‌و‌ معوذتین -یعنى (قل اعوذ برب الفلق) ‌و‌ (قل اعوذ برب الناس)- ‌و‌ (قل هو الله احد) -هر‌ یک تا‌ آخر-.

«و قل: اللهم انى اسالک سوال من‌ اشتدت فاقته».

و‌ بگو ‌و‌ بخوان این دعا را:

بار خدایا، به‌ درستى که‌ مى خواهم از‌ تو‌ خواستن ‌آن کسى که‌ اشتداد یافته باشد درویشى او.

«و ضعفت قوته».

و‌ ضعیف شده باشد قوت ‌و‌ توانایى او.

«و کثرت ذنوبه».

و‌ بسیار شده باشد گناهان او.

«سوال من‌ لا‌ یجد لفاقته مغیثا».

بالغین المعجمه ‌و‌ الیاء المثناه من‌ تحت ثم الثاء المثلثه اخیرا. ‌و‌ فى بعض النسخ بالغین المعجمه ‌و‌ النون ثم الیاء المثناه من‌ تحت اخیرا، على ان‌ یکون

اسم فاعل من‌ اغناه.

یعنى: سوال مى کنم سوال ‌آن کسى که‌ نیابد مر درویشى خود را‌ فریاد رسنده اى یا‌ بى نیاز کننده اى.

«و لا‌ لضعفه مقویا».

و‌ نه مر ضعف خود را‌ قوت دهنده اى.

«و لا‌ لذنبه غافرا غیرک یا‌ ذا الجلال ‌و‌ الاکرام».

و‌ نه مر گناه خود را‌ آمرزنده اى غیر تو‌ اى صاحب عظمت ‌و‌ بزرگى ‌و‌ خداوند اکرام - یعنى گرامى ساختن به‌ فضل عام ‌و‌ کرم تام هر‌ که‌ را‌ مستحق ‌آن باشد.

«اسالک عملا تحب به‌ من‌ عمل به».

سوال مى کنم از‌ تو‌ کارى که‌ دوست دارى به‌ سبب کردن ‌آن کار ‌آن کسى را‌ که‌ ‌آن کار را‌ بجا آورد.

«و یقینا تنفع به‌ من‌ استیقن به‌ حق الیقین فى نفاذ امرک».

و‌ مى خواهم از‌ تو‌ یقینى که‌ نفع رسانى به‌ سبب ‌آن یقین کسى را‌ که‌ استیقان به‌ هم رساند به‌ ‌آن یقین آنچه سزاوار ‌آن یقین است در‌ روان بودن امر ‌و‌ فرمان تو.

«اللهم صل على محمد ‌و‌ آل‌ محمد. ‌و‌ اقبض على الصدق نفسى».

بار خدایا، افاضه کن رحمت را‌ بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او. ‌و‌ فراگیر نفس مرا در‌ حالتى که‌ بر‌ صدق ‌و‌ راستى بوده باشم- یعنى در‌ حین قبض روح ثابت باشم بر‌ صدق ‌و‌ اخلاص به‌ توحید.

«و اقطع من‌ الدنیا حاجتى».

و‌ قطع کن از‌ دنیا حاجت مرا.

«و اجعل فیما عندک رغبتى شوقا الى لقائک».

شوق، یافتن لذت محبتى باشد که‌ لازم فرط ارادت باشد آمیخته به‌ الم مفارقت.

یعنى: ‌و‌ بگردان رغبت ‌و‌ خواهش مرا در‌ ‌آن چیزى که‌ نزدیک تو‌ است در‌ حالتى که‌ آرزومند به‌ ملاقات ثواب تو‌ باشم.

«وهب لى صدق التوکل علیک».

و‌ ببخش مرا توکلى صادق بر‌ تو‌ که‌ تفویض امور خود نمایم تا‌ چنانکه تقدیر تو‌ است به‌ عمل آید ‌و‌ خرسند ‌و‌ راضى باشم به‌ آن.

«اسالک من‌ خیر کتاب قد خلا. ‌و‌ اعوذ بک من‌ شر کتاب قد خلا».

اى: اسالک خیر حکم ‌و‌ قضاء مضى. ‌و‌ اعوذ بک من‌ شر حکم ‌و‌ قضاء مضى. ‌و‌ منه قوله تعالى: (لولا کتاب من‌ الله سبق)، اى: حکم ‌و‌ قضاء فى الماضى.

یعنى: سوال مى کنم تو‌ را‌ از‌ بهترین حکمى ‌و‌ قضایى که‌ جارى شده ‌و‌ گذشته در‌ لوح محفوظ. ‌و‌ پناه مى آورم به‌ تو‌ از‌ بدترین حکمى ‌و‌ قضایى که‌ گذشته در‌ لوح محفوظ.

«اسالک خوف العابدین لک، ‌و‌ عباده الخاشعین لک».

سوال مى کنم تو‌ را‌ ترس عبادت کنندگان مر تو‌ را‌ ‌و‌ پرستش ترسندگان مر تو‌ را.

«و یقین المتوکلین علیک».

و یقین توکل کنندگان بر‌ تو.

«و توکل المومنین علیک».

و‌ توکل ایمان آورندگان به‌ تو.

«اللهم اجعل رغبتى فى مسالتى مثل رغبه اولیائک فى مسائلهم».

بار خدایا، بگردان رغبت ‌و‌ خواهش مرا در‌ سوال کردن من‌ تو‌ را‌ مثل رغبت دوستان تو‌ در‌ سوالهاى ایشان تو‌ را.

«و رهبتى منک مثل رهبه اولیائک».

و‌ ترسکارى من‌ از‌ تو‌ مانند ترس دوستان تو‌ از‌ تو.

«و استعملنى فى مرضاتک عملا لا‌ اترک معه شیئا من‌ دینک مخافه احد من‌ خلقک».

الدین هو التکالیف من‌ الاوامر ‌و‌ النواهى کما یشهد له قوله تعالى: (و ما‌ امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء ‌و‌ یقیموا الصلاه ‌و‌ یوتوا الزکاه ‌و‌ ذلک دین القیمه). فکلامه علیه السلام بتقدیر مضاف. اى: لا‌ اترک معه شیئا من‌ حقوق دینک.

(یعنى:) ‌و‌ به‌ کاردار مرا در‌ خشنودى خود به‌ کارى که‌ بازنگذارم با‌ ‌آن عمل چیزى را‌ از‌ حقوق دین تو‌ از‌ ترس یکى از‌ خلقان تو.

«اللهم هذه حاجتى. فاعظم فیها رغبتى. ‌و‌ اظهر فیها عذرى».

یعنى: بار خدایا، این است حاجت من‌ که‌ به‌ تو‌ عرض کردم از‌ پیش. پس‌ عظیم گردان در‌ این حاجت رغبت ‌و‌ خواهش مرا، ‌و‌ روشن ساز در‌ این حاجت عذر مرا. چه، این مرتبه اى است به‌ غایت بلند که‌ طلب مرضات الهى نماید بى آنکه ترس از‌ مخلوقى داشته باشد.

«و لقنى فیها حجتى».

بالقاف ‌و‌ النون المشددتین من‌ التلقین ‌و‌ التفهیم. ‌و‌ الحجه هى ما‌ یحتج به‌ العبد لنفسه یوم القیامه. فان الناس فى ذلک الیوم یحتجون لانفسهم ‌و‌ یسعى کل‌ منهم فى فکاک رقبته. کما قال -سبحانه-: (یوم تاتى کل‌ نفس تجادل عن نفسها). ‌و‌ الله سبحانه یلقن من‌ یشاء حجته، کما قالوا فى قوله تعالى: (یا ایها الانسان ما‌ غرک بربک الکریم). اذ ذکر الکریم تلقین للعبد ‌و‌ تنبیه له على ان‌ یحتج ‌و‌ یقول: غرنى کرمک.

و‌ قد روى بالقاف المشدده ‌و‌ تخفیف النون من‌ التلقیه بمعنى الاعطاء. قال -عز من‌ قائل-: (و لقاهم نضره ‌و‌ سرورا). فى الکشاف: اى: اعطاهم بدل عبوس الفجار ‌و‌ خزیهم نضره فى الوجوه ‌و‌ سرورا فى القلب. ‌و‌ قال- سبحانه-: (و یلقون فیها تحیه ‌و‌ سلاما)، اى: یعطون التبقیه ‌و‌ التخلید مع السلامه من‌ کل‌ آفه.

یعنى: ‌و‌ بفهمان مرا در‌ این حاجت حجت مرا- یعنى ‌آن چیزى که‌ احتجاج کنم از‌ براى نفس خود در‌ آزاد کردن نفس خود از‌ عذاب الهى. یا: بده به‌ من‌ حجت مرا.

«و عاف فیها جسدى».

و عافیت ده‌ مرا در‌ این حاجت جسد مرا.

«اللهم من‌ اصبح له ثقه ‌و‌ رجاء غیرک، فقد اصبحت ‌و‌ انت ثقتى ‌و‌ رجائى فى الامور کلها».

یقال: اصبح الرجل، اذا دخل فى الصبح.

یعنى: بار خدایا، هر‌ ‌آن کس که‌ بامداد کرد مر اوراست اعتماد یا‌ امیدوارى به‌ غیر تو، پس‌ به‌ درستى که‌ من‌ بامداد کردم در‌ حالى که‌ به‌ تو‌ است اعتماد ‌و‌ امید من‌ در‌ همه ‌ى‌ امور.

«فاقض لى بخیرها عاقبه».

اى: امض. یقال: فاقض ما‌ انت قاض، اى: امض ما‌ انت ممض من‌ الامور.

قاله ابو عبید الهروى فى کتابه.

یعنى: بگذران ‌و‌ جارى گردان حال مرا به‌ بهترین امور از‌ روى عاقبت.

«و نجنى من‌ مضلات الفتن».

الاضافه بیانیه. اى: المضلات التى هى الفتن. ‌و‌ الفتن: جمع الفتنه، ‌و‌ هى الضلاله ‌و‌ الکفر، لقوله تعالى: (و من‌ یرد الله فتنته) اى کفره ‌و‌ ضلالته. ‌و‌ منه قوله تعالى: (ما انتم علیه بفاتنین)، اى: بمضلین. ‌و‌ بمعنى الاثم، ‌و‌ هو المراد هنا. ‌و‌ منه قوله تعالى: (الا فى الفتنه سقطوا).

یعنى: ‌و‌ برهان مرا از‌ گمراه کنندگان که‌ ‌آن گناهان است.

«برحمتک یا‌ ارحم الراحمین».

به‌ رحمت خود اى رحم کننده ترین رحم کنندگان.

«و صلى الله على سیدنا محمد رسول الله المصطفى ‌و‌ على آله الطاهرین».

و‌ افاضه کناد خداى سبحانه بر‌ مهتر ‌و‌ بهتر ما‌ محمد که‌ فرستاده ‌ى‌ خدا ‌و‌ برگزیده ‌ى‌ اوست، ‌و‌ بر‌ آل‌ او‌ که‌ پاکند از‌ گناهان صغیره ‌و‌ کبیره ‌و‌ سهو ‌و‌ نسیان از‌ اول عمر تا‌ آخر آن.

تمت فى یوم الثلاثاء سادس ‌و‌ عشرین شهر ربیع الاول من‌ شهور سنه احدى ‌و‌ سبعین بعد الف من‌ الهجره النبویه المصطفویه صلى الله علیه ‌و‌ آله ‌و‌ سلم.

«و الحمدلله رب العالمین».

شرح صحیفه (مدرسی)

و کان ‌من‌ دعائه (ع) ‌فى‌ استکشاف الهموم:

بود ‌از‌ دعاى ‌آن‌ امام علیه الصلوه ‌و‌ السلام ‌در‌ زائل نمودن اندوهها چون این حالت ‌که‌ ‌در‌ انسان حاصل شود مانع ‌او‌ شود ‌از‌ تحصیل معاد ‌و‌ معاش مثل بعضى ‌از‌ امراض بدنیه ‌پس‌ سزاوار است ‌که‌ معالجه ‌او‌ نماید ‌به‌ دعاء ‌و‌ نحو ‌آن‌ ‌و‌ لذا امام علیه السلام ‌در‌ مقام معالجه ‌او‌ بیرون آمده ‌به‌ دعا نمودن.

اى برطرف کننده ‌ى‌ اندوه ‌و‌ رفع کننده ‌ى‌ غم.

اختلاف شده است ‌در‌ اینکه ‌هم‌ ‌و‌ ‌غم‌ ‌یک‌ چیز هستند ‌و‌ ‌یا‌ ‌دو‌ چیز بعضى دعوى ترادف نموده اند بعضى دعوى تغایر ‌و‌ این جماعت نیز اختلاف نموده اند، بعضى ‌از‌ ایشان گفته اند ‌غم‌ سبب ‌او‌ معلوم نیست ‌و‌ ‌هم‌ سبب ‌او‌ معلوم هست، ‌و‌ دیگران گفته اند ‌هم‌ ‌از‌ جهت امر آینده است.

اى بخشنده ‌در‌ دنیا ‌و‌ آخرت ‌و‌ مهربان ‌در‌ ‌هر‌ ‌دو‌ درود بفرست ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد، ‌و‌ بگشا اندوه مرا ‌و‌ ‌بر‌ طرف ‌کن‌ ‌غم‌ مرا ‌اى‌ یکتا، ‌اى‌ یگانه ‌اى‌ ‌بى‌ نیاز ‌اى‌ آنکه نزائیدى ‌و‌ زائیده نشدى ‌و‌ نیست مرا ‌و‌ مانند ‌و‌ مقابل کسى تفصیل این اسماء ‌در‌ سابق گذشت.

نگه دار مرا ‌و‌ پاک گردان مرا ‌و‌ ببر بلیه ‌و‌ مرض مرا.

‌و‌ بخوان ‌تو‌ آیه الکرسى ‌و‌ ‌دو‌ ‌قل‌ اعوذ ‌و‌ سوره ‌ى‌ توحید ‌را‌ ‌و‌ بگو...

آیه الکرسى اسم است ‌از‌ براى چند آیه ‌تا‌ «‌هو‌ العلى العظیم» طریحى (ره) صاحب مجمع البحرین ‌و‌ دیگران تصریح ‌بر‌ این نموده اند ‌و‌ این اقوى ‌در‌ نظر است اگر ‌چه‌ جمعى گفته اند ‌تا‌ ‌«هم‌ فیها خالدون» است، معوذتان اسم است ‌از‌ براى ‌دو‌ سوره ‌ى‌ معروفه وجه تسمیه این ‌دو‌ سوره ‌به‌ معوذتین ‌از‌ براى ‌آن‌ است ‌که‌ این ‌دو‌ سوره نازل شده است ‌بر‌ پیغمبر ‌از‌ جهت تعویذ امام حسن (ع) ‌و‌ امام حسین علیهما الصلوه ‌و‌ السلام بعد ‌از‌ اینکه ‌بر‌ ایشان چشم تاثیر نمود خداى عزوجل ایشان ‌را‌ عافیت داد ‌به‌ تعویذ این ‌دو‌ سوره.

خدایا ‌به‌ درستى ‌که‌ سئوال ‌مى‌ کنم ‌تو‌ ‌را‌ سئوال کسى ‌که‌ سخت شده است حاجت او، ‌و‌ سست شده است قوت او، ‌و‌ بسیار شده گناهان او، سئوال کسى ‌که‌ نمى یابد براى حاجت خود دادرسى ‌و‌ ‌از‌ جهت خود قوت دهنده ‌ى‌ ‌و‌ ‌از‌ جهت گناه خود آمرزنده ‌ى‌ غیر ‌از‌ ‌تو‌ ‌اى‌ خداى صاحب بزرگى ‌و‌ کرامت.

فاعل تحب ‌و‌ تنفع خدا است ‌و‌ مفعول ‌او‌ ‌من‌ موصوله ‌و‌ «‌فى‌ نفاذ امرک» احتمال دارد ‌که‌ حرف جر متعلق باشد ‌به‌ ‌حق‌ الیقین ‌و‌ احتمال دارد ‌که‌ متعلق باشد ‌به‌ تنفع، باء ‌در‌ ‌به‌ احتمال سببیه نیز دارد.

یعنى: سئوال ‌مى‌ کنم ‌تو‌ ‌را‌ عملى ‌و‌ کردارى ‌که‌ دوست دارى ‌تو‌ ‌به‌ ‌آن‌ عمل ‌هر‌ ‌که‌ ‌را‌ ‌که‌ عمل کرده است ‌به‌ او، ‌و‌ یقینى ‌که‌ نفع رسانى ‌تو‌ ‌به‌ ‌آن‌ یقین کسى ‌را‌ ‌که‌ یقین داشته ‌به‌ ‌آن‌ ‌حق‌ آنچه یقین است ‌در‌ گذشتن ‌و‌ جارى شدن امر تو، مراد ‌به‌ نفاذ امر خداى عزوجل فرمانبردارى نمودن ‌بر‌ واجبات ‌و‌ محرمات ‌و‌ اقرار ‌به‌ یگانگى ‌او‌ ‌و‌ رسالت رسول او.

شوقا: ظاهر ‌آن‌ است ‌که‌ مفعول له باشد ‌نه‌ حال، ‌

و‌ قبض ‌بر‌ صدق: ظاهر معنى ‌او‌ ‌آن‌ باشد ‌که‌ وقت مردن ایمان ‌من‌ ‌بر‌ ‌تو‌ ‌و‌ ‌بر‌ پیغمبر ‌تو‌ پاک ‌و‌ صاف باشد کافر ‌و‌ مرتد ‌و‌ شاک ‌در‌ دین ‌تو‌ نباشم.

یعنى: خداوندا رحمت بفرست ‌بر‌ پیغمبر ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ ‌و‌ بگیر ‌بر‌ راستى جان مرا ‌و‌ قطع ‌کن‌ ‌از‌ دنیا حاجت مرا بگردان ‌در‌ ‌آن‌ چیزهائى ‌که‌ نزد ‌تو‌ است میل ‌و‌ شوق مرا ‌به‌ علت شوق داشتن ملاقات ‌تو‌ را، ببخش براى ‌من‌ راستى توکل نمودن ‌را‌ ‌بر‌ تو.

بدان ‌که‌ لقاء خداوند تعالى ‌به‌ مردن حاصل است کسى ‌که‌ طالب رضوان ‌و‌ بهشت باشد ‌او‌ ‌را‌ ‌چه‌ حاجت است ‌به‌ زخارف دنیا ‌و‌ زینت ‌او‌ این است ‌که‌ بعضى از ائمه علیهم السلام فرمودند که: دنیا نزد مومن مثل میته است ‌که‌ ‌در‌ دست مجذوم باشد.

کتاب: ‌به‌ معنى مکتوب است.

خلى: ‌به‌ معنى مضى ‌و‌ منه قوله تعالى: «تلک امه فقد خلت...»

چون ‌هر‌ انسانى ‌را‌ ‌دو‌ ملک است ‌که‌ وارسى حال ‌او‌ نماید یکى وارسى خوبى ‌او‌ ‌مى‌ نماید ‌و‌ ‌مى‌ نویسد ‌و‌ دیگرى بدى ‌او‌ ‌را‌ اسم ایشان رقیب ‌و‌ عتید است.

یعنى: سئوال ‌مى‌ کنم ‌تو‌ ‌را‌ ‌از‌ خوبتر نوشته ‌ى‌ ‌که‌ گذشته است ‌و‌ پناه ‌مى‌ برم ‌من‌ ‌به‌ ‌تو‌ ‌از‌ ‌شر‌ نوشته ‌ى‌ ‌که‌ گذشته است.

سئوال ‌مى‌ کنم ‌من‌ ‌تو‌ ‌را‌ ترس بندگى کنندگان مر ‌تو‌ را، ‌و‌ بندگى فروتنان مر ‌تو‌ را، ‌و‌ یقین توکل کنندگان مر ‌تو‌ ‌و‌ توکل ایمان آوران مر ‌تو‌ را.

بدان ‌که‌ این صفات انسان ‌را‌ حاصل نمى شود مگر اینکه توحید ‌او‌ محکم ‌و‌ سخت باشد ‌و‌ گرنه این صفات ‌را‌ نشاید او.

مخافه: ترسیدن ‌من‌ خاف یخاف خیفه ‌و‌ مخافه، ‌و‌ ‌او‌ ‌به‌ حسب ترکیب مفعول له است ‌از‌ جهت اترک،

ترک نمودن دین ‌دو‌ جهت است ‌یک‌ جهت مقام تقیه است ‌که‌ حفظ عرض ‌و‌ مال منوط ‌بر‌ ‌او‌ است. ‌و‌ ‌یک‌ جهت ادون ‌از‌ این مرتبه است مجرد خوف اطلاع است ‌و‌ اثرى ‌بر‌ ‌او‌ مترتب نشود اگر تقیه نکند، ‌در‌ قسم اول تقیه واجب است ‌و‌ ‌در‌ قسم دوم حسن ‌و‌ غرض امام علیه الصلوه ‌و‌ السلام ‌آن‌ است ‌که‌ طریقى بشود ‌که‌ آنچه رضاى ‌تو‌ است جاى آورده شود ‌و‌ چیزى ‌از‌ مرضیات ‌تو‌ ‌را‌ ترک ننمایم ‌از‌ ترس مردم.

یعنى بار خدایا بگردان شوق ‌و‌ میل مرا ‌در‌ سئوال نمودن مانند دوستان خود ‌در‌ سئوالهاى ایشان، ‌و‌ ترس مرا مثل ترس خود ‌و‌ کار بفرما مرا ‌در‌ خوشنودى خود کارى ‌که‌ ترک نکنم ‌با‌ ‌آن‌ کار چیزى ‌را‌ ‌از‌ دین ‌تو‌ ‌از‌ جهت ترس یکى ‌از‌ بندگان ‌تو‌.

خدایا این است ‌که‌ عرض نمودم حاجت ‌من‌ است ‌پس‌ بزرگ ‌کن‌ ‌در‌ ‌آن‌ میل ‌و‌ رغبت مرا، ‌و‌ آشکار ‌کن‌ ‌در‌ ‌آن‌ عذر مرا ‌و‌ بفهمان ‌تو‌ مرا ‌و‌ یاد ‌ده‌ ‌تو‌ مرا ‌در‌ ‌آن‌ دلیل مرا، ‌و‌ عافیت بده ‌در‌ ‌آن‌ بدن مرا مشارالیه هذه فقراتى است ‌که‌ ‌از‌ خدا طلب نموده است.

من ‌در‌ قوله (ع): «‌من‌ اصبح» احتمال دارد شرطیه باشد ‌و‌ جزاء ‌او‌ محذوف باشد ‌اى‌ فقد خاب، ‌و‌ احتمال دارد استفهامیه باشد ‌به‌ استفهام انکارى ‌و‌ احتمال دارد نکره ‌ى‌ موصوفه باشد متضمن معنى نفى مثل قوله تعالى: ‌و‌ ‌من‌ یرغب عن مله ابراهیم (ع)، ‌و‌ احتمال دارد موصوله نیز باشد.

فتن: ‌آن‌ امور ‌را‌ گویند ‌که‌ موجب اختلال معاش ‌یا‌ معاد شود ‌پس‌ فتن ابتلاء ‌و‌ امتحان است ‌و‌ اختبار است.

یا فتن: ‌به‌ معنى ضلالت است ‌و‌ این مطلب ‌در‌ ‌حق‌ ائمه نشاید مگر اینکه مراد تفرق حواس باشد ‌از‌ جهت عیال ‌و‌ دیون ‌و‌ اخوان.

یعنى: ‌اى‌ خداى ‌من‌ کیست ‌که‌ داخل صبح شده است مر ‌او‌ ‌را‌ اعتماد ‌یا‌ امیدى باشد ‌به‌ غیر ‌تو‌ ‌پس‌ ‌به‌ تحقیق ‌که‌ ‌من‌ صبح نمودم ‌و‌ توئى اعتماد ‌من‌ ‌و‌ امید ‌من‌ ‌در‌ کارها همه ‌پس‌ حکم ‌کن‌ براى ‌من‌ بهترین آنها ‌از‌ روى عاقبت یعنى: عواقب آنها خیر باشد، ‌و‌ نجات ‌ده‌ مرا ‌از‌ گمراهان فتنه ‌ها‌ ‌به‌ رحمت ‌تو‌ ‌اى‌ مهربان ترین مهربانها ‌و‌ رحمت کند خدا ‌بر‌ آقاى ‌ما‌ محمد صلى الله علیه ‌و‌ آله پیغمبر خدا ‌که‌ اختیار شده است ‌و‌ ‌بر‌ ‌آل‌ ‌او‌ ‌که‌ پاکانند.

‌پس‌ چیزى ‌که‌ ملحق شده است ‌در‌ بعضى ‌از‌ نسخها ‌از‌ حضرت امام موسى کاظم علیه الصلوه ‌و‌ السلام روایت شده است ‌که‌ ‌آن‌ بزرگوار ‌از‌ پدر خود روایت نمودند ‌و‌ ‌آن‌ حضرت ‌از‌ پدران خود روایت نمودند ‌که‌ ایشان ‌از‌ حضرت ختمى مآب (ص) روایت کنند ‌که‌ ‌آن‌ حضرت صلى الله علیه ‌و‌ آله فرمودند که: نیست بنده ا‌ى‌ ‌که‌ بخواند دعاى حضرت حسین علیه السلام ‌را‌ مگر اینکه محشور شود ‌با‌ ‌او‌ ‌و‌ خواهد شفاعت ‌او‌ نمود نزد خدا ‌در‌ آخرت و هم ‌و‌ اندوه ‌او‌ زائل شود ‌و‌ اداء دین ‌او‌ شود ‌و‌ مسلط ‌بر‌ دشمن خود خواهد و هتک ستر ‌او‌ نشود ‌در‌ وقتیکه خروج روح ‌او‌ شود تلقین ‌او‌ شهادت ‌ان‌ ‌لا‌ اله الا الله بعد ‌از‌ اینکه ‌از‌ نماز فارغ شود بگوید:

اللهم انى اسئلک بکلماتک ‌و‌ معاقد عرشک ‌و‌ سکان سمواتک ‌و‌ ارضک ‌و‌ انبیائک ‌و‌ رسلک ‌ان‌ تستجیب لى فقد وهقنى ‌من‌ امرى عسرا فاسئلک ‌ان‌ تصلى على محمد ‌و‌ آله ‌و‌ ‌ان‌ تجعل ‌من‌ عسرى یسرا.

ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)

دعاى درخواست رفع ‌هم‌ ‌و‌ ‌غم‌:

‌در‌ این دعا ‌که‌ براى گشایش اندوهها ‌از‌ امام علیه السلام صادر شده چنین آمده است:

(اى گشاینده (دلهاى) پراندوه) (یا فارج الهم).

(و ‌اى‌ زائل کننده ‌ى‌ حزنها ‌و‌ غمها) (و کاشف الغم).

(اى رحمان دنیا ‌و‌ آخرت ‌و‌ ‌اى‌ مهربان ‌در‌ ‌هر‌ ‌دو‌ سرا) (یا رحمن الدنیا ‌و‌ الاخره ‌و‌ رحیمهما).

(بر محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد درود فرست) (صل على محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد).

‌و‌ ‌از‌ اینجا خواسته ‌را‌ چنین بازگو ‌مى‌ کند: (اندوه دلم ‌را‌ بگشاى) (و افرج همى).

(و ‌غم‌ قلبم ‌را‌ زائل کن) (و اکشف غمى).

(اى (خداى) یگانه، ‌و‌ ‌اى‌ یکتا، ‌اى‌ ‌بى‌ نیاز، ‌اى‌ کسى ‌که‌ نزاده ‌و‌ زاده نشده، ‌و‌ احدى همتاى ‌او‌ نیست، مرا ‌از‌ (معصیت ‌و‌ گناه) حفظ کن، پاک ساز، بلا ‌و‌ گرفتاریم ‌را‌ برطرف فرما) (یا واحد ‌یا‌ احد ‌یا‌ صمد ‌یا‌ ‌من‌ (لم یلد ‌و‌ لم یولد ‌و‌ لم یکن له کفوا احد) اعصمنى ‌و‌ طهرنى، ‌و‌ اذهب ببلیتى).

‌در‌ اینجا آیه الکرسى، معوذتین ‌و‌ ‌قل‌ ‌هو‌ الله احد ‌را‌ بخوان ‌و‌ بگو- (و اقرا آیه الکرسى ‌و‌ المعوذتین ‌و‌ ‌قل‌ ‌هو‌ الله احد، ‌و‌ قل:)

(بار خداوندا ‌از‌ ‌تو‌ مسالت ‌مى‌ نمایم همچون مسالت کسى ‌که‌ احتیاجش شدید، نیرویش ضعیف ‌و‌ گناهانش بسیار است) (اللهم انى اسالک سئوال ‌من‌ اشتدت فاقته، ‌و‌ ضعفت قوته، ‌و‌ کثرت ذنوبه).

همچون (همچون مسالت کسى ‌که‌ براى رفع حاجت خود فریادرس، براى زدودن ناتوانیش نیرودهنده، ‌و‌ براى آمرزش گناهش آمرزنده ‌اى‌ ‌جز‌ ‌تو‌ کسى سراغ ندارد) (سئوال ‌من‌ ‌لا‌ یجد لفاقته مغیثا ‌و‌ ‌لا‌ لضعفه مقویا، ‌و‌ ‌لا‌ لذنبه غافرا غیرک).

(اى صاحب جلال ‌و‌ اکرام ‌از‌ ‌تو‌ عملى ‌را‌ درخواست ‌مى‌ کنم ‌که‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌آن‌ ‌را‌ انجام دهد ‌او‌ ‌را‌ دوست بدارى) (یا ذا الجلال ‌و‌ الاکرام، اسالک عملا تحب ‌به‌ ‌من‌ عمل به).

(از ‌تو‌ یقینى ‌را‌ ‌مى‌ طلبم ‌که‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌در‌ جریان فرمانت، ‌حق‌ یقین ‌را‌ نسبت ‌به‌ ‌آن‌ داشته باشد ‌او‌ ‌را‌ سود بخشد) (و یقینا تنفع ‌به‌ ‌من‌ استیقن ‌به‌ ‌حق‌ الیقین ‌فى‌ نفاذ امرک).

(بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد درود فرست ‌و‌ جان مرا ‌با‌ صدق ‌و‌ راستى قبض فرما) (اللهم صل على محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد ‌و‌ اقبض على الصدق نفسى).

(حاجتم ‌را‌ ‌از‌ دنیا قطع کن) (و اقطع ‌من‌ الدنیا حاجتى).

(رغبت ‌و‌ علاقه ‌ام‌ ‌را‌ ‌با‌ شوق ‌به‌ لقاءت ‌در‌ چیزى قرار ‌ده‌ ‌که‌ نزد ‌تو‌ است) (و اجعل فیما عندک رغبتى شوقا الى لقائک).

(و صدق توکل ‌و‌ اعتماد ‌بر‌ خودت ‌را‌ ‌به‌ ‌من‌ ارزانى دار) (وهب لى صدق التوکل علیک).

(از ‌تو‌ درخواست ‌مى‌ کنم خیر ‌و‌ نیکى نامه ‌ى‌ عملى ‌که‌ گذشته، ‌و‌ ‌به‌ ‌تو‌ پناه ‌مى‌ برم ‌از‌ ‌شر‌ نامه ‌ى‌ عملى ‌که‌ پایان گرفته است) (اسالک ‌من‌ خیر کتاب قد خلا ‌و‌ اعوذ بک ‌من‌ ‌شر‌ کتاب قد خلا).

(از ‌تو‌ درخواست ‌مى‌ کنم خوف عبادت کارانت را) (اسالک خوف العابدین لک).

(عبادت خاشعان درگاهت را) (و عباده الخاشعین لک).

(یقین متوکلان ‌بر‌ ‌تو‌ ‌و‌ توکل مومنان نسبت ‌به‌ ‌تو‌ ‌را‌ (از ‌تو‌ ‌مى‌ خواهم ‌که‌ همه ‌ى‌ اینها ‌را‌ ‌به‌ ‌من‌ عطا فرمائى)) (و یقین المتوکلین علیک، ‌و‌ توکل المومنین علیک).

(بار خداوندا میل ‌و‌ رغبتم ‌را‌ ‌در‌ مورد خواسته هایم همچون میل ‌و‌ رغبت اولیائت ‌در‌ خواسته هایشان، ‌و‌ ترسم ‌را‌ نیز همانند ترس اولیائت قرار ده) (اللهم اجعل رغبتى ‌فى‌ مسالتى مثل رغبه اولیائک ‌فى‌ مسائلهم، ‌و‌ رهبتى مثل رهبه اولیائک).

((بار خداوندا) مرا ‌در‌ راه خشنودیت آنچنان ‌به‌ کار گیر ‌که‌ هیچ چیز ‌از‌ دینت ‌را‌ ‌از‌ ترس آفریدگانت ترک نکنم) (و استعملنى ‌فى‌ مرضاتک عملا ‌لا‌ اترک معه شیئا ‌من‌ دینک مخافه احد ‌من‌ خلقک).

(بار خداوندا این حاجت ‌و‌ نیاز ‌من‌ است رغبت ‌و‌ میل مرا ‌در‌ ‌آن‌ بزرگ فرما) (اللهم هذه حاجتى فاعظم فیها رغبتى).

(عذرم ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ آشکار، حجت ‌و‌ دلیلم ‌را‌ ‌به‌ ‌من‌ تلقین ‌و‌ بدنم ‌را‌ ‌در‌ این راه عافیت عنایت کن) (و اظهر فیها عذرى، ‌و‌ لقنى فیها حجتى، ‌و‌ عاف فیها جسدى).

(بار خداوندا کسانى هستند ‌که‌ صبح ‌مى‌ کنند ‌در‌ حالیکه ‌به‌ غیر ‌تو‌ اعتماد ‌و‌ امیدى دارند، اما ‌من‌ صبح کردم ‌در‌ حالیکه ‌در‌ تمام امور فقط امید ‌و‌ اعتماد توئى) (اللهم ‌من‌ اصبح له ثقه ‌او‌ رجاء غیرک فقد اصبحت ‌و‌ انت ثقتى ‌و‌ رجائى ‌فى‌ الامور کلها).

(بنابراین ‌در‌ همه ‌ى‌ امور ‌به‌ آنچه عاقبت ‌و‌ سرانجامش ‌از‌ همه بهتر است برایم حکم فرما) (فاقض لى بخیرها عاقبه).

(و مرا ‌از‌ فتنه هاى گمراه کننده ‌با‌ رحمت خود نجات ‌ده‌ ‌اى‌ مهربانترین مهربانان) (و نجنى ‌من‌ مضلات الفتن برحمتک ‌یا‌ ارحم الراحمین).

و صلى الله على سیدنا محمد رسول الله المصطفى ‌و‌ على آله الطاهرین.

ریاض السالکین (سید علیخان)

ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج‏۷، ص:۴۴۲-۴۱۳

و کان من دعائه علیه السّلام فی استکشاف الهموم؛‏

«یا فارج الهمّ و کاشف الغمّ یا رحمن الدّنیا و الاخرة و رحیمهما صلّ على محمّد و ال محمّد و افرج همّى و اکشف غمّى یا واحد یا أحد یا صمد یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد اعصمنى و طهّرنى و اذهب ببلیتى‏».

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله فارج الهم و کاشف الغم و مفیض النائل الجم، والصلاه والسلام على نبیه هادى الامه و امام الائمه و على اهل بیته دافعى الخطوب المهمه و بدور اللیالى المدلهمه. و بعد: فهذه الروضه الرابعه والخمسون من ریاض السالکین، تتضمن شرح الدعاء الرابع والخمسین، من ادعیه صحیفه سیدالعابدین و قره عین الناظرین صلوات الله علیه و على آبائه و ابنائه الطاهرین. املاء راجى فضل ربه السنى على صدرالدین الحسینى الحسنى کشف الله غمه و همه و کفاه ما حزنه و اهمه.

الاستکشاف: طلب الکشف و اصله فى الاعیان، یقال: کشف الغطاء و نحوه کشفا من باب -ضرب- اى رفعه، ثم استعمل فى المعانى فقیل: کشف الله غمه: اى ازاله.

و الهموم: جمع هم و هو الحزن، قیل: اشتقاقه من هممت الشحم اذا اذبته، سمى به الحزن لانه یذیب الانسان.

و اعلم ان الهم قسمان: قسم یختص بالدنیا و علائق احوالها، و قسم یختص بالاخره.

اما الذى یختص بالدنیا فهو الذى یجب التخلى عنه و الرغبه الى الله تعالى فى کشفه و ازالته اذ کان اعظم شاغل للعبد و قاطع له عن سلوک سبیل الحق و قصده، بل اشد مهلک جاذب له عن الترقى فى مدارج القرب الى الحضیض.

و اما الذى یختص بالاخره فهو الذى یجب التحلى به و حمل النفس علیه، و عدم الانفکاک عنه اذ کان اعظم اخذ بزمام النفس الى سلوک سبیل الهدى، و اشد جاذب الى الوصول الى ساحل عزه ذى الجلال، و مطالعه انوار کبریائه کما اشار الى ذلک امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه فى خطبه له حیث قال: ان من احب عباد الله الیه عبد اعانه الله على نفسه، فاستشعر الحزن، و تجلبب الخوف، فزهر مصباح الهدى فى قلبه، الى ان قال: قد خلع سرابیل الشهوات، و تخلى من الهموم الا هما واحدا انفرد به، فخرج من صفه العمى و مشارکه اهل الهوى.

فقوله علیه السلام: «و قد تخلى من و الهموم»: یرید به هموم الدنیا و علائقها، و قوله: «الا هما واحدا» یرید به هم الاخره و لذلک رتب علیه الخروج من صفه العمى و مشارکه اهل الهوى.

و فى الصحیح عن ابى عبدالله علیه السلام: من اصبح و امسى و الدنیا اکبر همه جعل الله الفقر بین عینیه و شتت امره و لم ینل من الدنیا الا ما قسم له، و من اصبح و امسى و الاخره اکبر همه جعل الله الغنى فى قلبه و جمع له امره.

اذا عرفت ذلک ظهر ان المراد بالهموم الذى کان علیه السلام یستکشفها بهذا الدعاء: الهموم الدنیویه التى قلما تخلو منها النفوس البشریه، لا ما یقتضیه لفظ الهموم من العموم و الله اعلم.

فرج الله الهم فرجا من باب -ضرب- و فرجه بالتشدید: لغتان صحیحتان بمعنى کشفه، و الثانیه اکثر فى الاستعمال و الاسم الفرج بفتحتین، و قد جمع الشاعر اللغتین فى قوله:

یا فارج الکرب مشدودا عساکره * کما یفرج غم الظلمه الفلق

و الهم و الغم: قیل: کلاهما بمعنى الحزن، و قیل: الغم: الکرب و هو الحزن الشدید فیکون اخص من الهم، و قیل: الهم: ما یقدر الانسان على ازالته کالافلاس، و الغم ما لایقدر على ازالته کموت الولد.

و قیل: الهم: قبل نزول المکروه و لذلک یطرد النوم، و الغم بعده و لذلک یجلب النوم.

و الرحمن و الرحیم: صفتان مبنیتان للمبالغه من رحم کالغضبان من غضب، و العلیم من علم و اضافه کل منهما الى الدنیا و الاخره بمعنى فى کاضافه مالک الى الیوم فى «مالک یوم الدین» و المعنى: یا بالغا من الرحمه غایتها فى الدنیا و الاخره، کما ان معنى مالک یوم الدین مالک امور العالمین کلها فى یوم الدین فهو کقولهم: یا سارق اللیله اهل الدار.

و ذهب بعضهم الى ان اضافه کل مظروف الى ظرفه بمعنى اللام فان ادنى ملابسه و اختصاص یکفى فى الاضافه بمعنى اللام فهو من باب الاضافه لادنى ملابسه.

فان قلت: قد ورد فى بعض الادعیه: یا رحمن الدنیا و الاخره، و فى بعضها: یا رحمن الدنیا و الاخره، و رحیم الدنیا، و ورد فى هذا الدعاء یا رحمن الدنیا و الاخره و رحیمهما، فما وجه الاختلاف فى هذه العبارات؟

قلت: اختلاف العبارات باختلاف الاعتبارات فعند اعتبار الرحمن ابلغ من الرحیم لدلاله زیاده المبانى على زیاده المعانى، و اعتبار الا بلغیه فیه باعتبار الکمیه نظرا الى کثره افراد المرحومین، عبر برحمن الدنیا و رحیم الاخره لشمول رحمه الدنیا للمومن و الکافر، و اختصاص رحمه الاخره بالمومن، و عند اعتبار الابلغیه باعتبار الکیفیه و هى جلاله الرحمه و دقتها بالنسبه الى کل من الرحمتین عبر برحمن الدنیا و الاخره و رحیم الدنیا، لجلاله رحمه الاخره باسرها بخلاف رحمه الدنیا، و باعتبار نسبه بعض افراد کل من رحمه الدنیا و الاخره الى بعض عبر برحمن الدنیا و الاخره، و رحیمهما، لان بعضا من کل منهما اجل من البعض، و بعضا من کل منهما ادق و الله اعلم.

قوله علیه السلام: «و افرج همى و اکشف غمى» سئواله لکشف الغم بعد تفریح الهم اما من باب الترقى، سواء قلنا: انه اخص من الهم لکونه اشد، او قلنا: بالفریقین الاخرین المقدم ذکرهما و اما من باب التاکید بعطف الشىء على مرادفه نحو: «انما اشکوبثى و حزنى الى الله» على القول بعدم الفرق بینهما معنى.

و الواحد الاحد: صفتان دالتان على معنى الوحدانیه، فقیل: هما بمعنى واحد و اشتقاقهما من الوحده. فهمزه احد مبدله من الواو و اصله وحد.

و قال مکى: اصل احد واحد فابدلت الواو همزه فاجتمع الفان لان الهمزه تشبه الالف فحذفت احداهما تخفیفا.

و قیل: بینهما فرق من وجوه: احدها: ان الواحد یقتضى نفى الشریک فى الصفات اى لا مشارک له فیها، و الاحد یقتضى نفى الشریک فى الذات، فیقال: هو احدى الذات.

الثانى: ان الواحد مقول بالتشکیک على ما لاینقسم اصلا و ما ینقسم عقلا و ما ینقسم حسا بالقوه، و ما ینقسم بالفعل و کل سابق اولى من اللاحق، و الاحد یختص بالاول فالواحد اعم من الاحد.

الثالث: ان الواحد اعم موردا لکونه یطلق على من یعقل و غیره و لا یطلق الاحد الا على من یعقل، و هناک فروق اخر تقدم ذکرها.

و الصمد: فعل بمعنى مفعول من صمد الیه، اى قصده فمعناه السید المصمود الیه فى الحوائج المستغنى بذاته و کل ما عداه محتاج الیه فى جمیع جهاته.

و قیل: هو الدائم الباقى الذى لم یزل و لا یزال.

و قیل: الذى یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید.

و قیل: غیر ذلک مما سبق ذکره فى الروضه الثامنه و العشرین.

و قوله: «یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد» نفى لجمیع الامثال عنه تعالى: فان مثل الشىء اما ان یکون والدا له او ولدا له او کفوا له، فقوله: «لم یلد» نفى لکونه والدا لغیره، و قوله: «لم یولد» نفى لکونه ولدا لغیره، و قوله: «و لم یکن له کفوا احد» نفى للمکافى و المماثل له.

و ان قیل: نفى الکفو یکفى مونه نفى الامثال مطلقا لان المماثل فى الماهیه اعم من الوالد و الولد فنفى الکفو کاف فى هذا الغرض.

قلنا: المقصود تفصیل تنزیهه تعالى عن جمیع وجوه الشرکه فى الماهیه، و الشریک فى الماهیه لا یخلو عن احد الاقسام الثلاثه على ان فیه ردا على المبطلین المتوهمین خلاف ذلک حیث دعوا له الاولاد، و جعلوه ثالث ثلاثه، و لعل تقدیم لم یلد لهذه النکته فانه لم یذهب احد من المبطلین الى اثبات الوالد له تعالى فلما قدم نفى الوالدیه اقتضى ذلک اردافه بنفى الولدیه ثم عقبه بنفى المکافى تتمیما للتنزیه، و ایضا فنفى الاول نفى للمثل الذى هو مبدء له، و الثانى نفى للمثل المتاخر عنه، و الثالث نفى للمثل الذى یکون مقارنا له فقد افاد انه لا مثل له لا متقدما علیه و لا متاخرا و لا معا، و له صله کفوا قدمت علیه مع ان مقامها التاخر عنه للاهتمام بها لان المقصود نفى المکافاه عن ذاته تعالى، و جوز بعضهم ان یکون خبرا لاصله و یکون کفوا حالا من احد.

و اما تاخیر اسم کان و هو «احد» فلمراعاه الفواصل.

قوله علیه السلام: «اعصمنى و طهرنى و اذهب ببلیتى» عصمه الله من المکروه یعصمه من باب -ضرب- حفظه و وقاه، و الاسم العصمه بالکسر، و عرفت بانها فیض الهى یقوى به العبد على تحرى الخیر و تجنب الشر حتى یصیر کمانع له من باطنه و ان لم یکن منعا محسوسا.

و طهر الشىء: من بابى -قتل- و -قرب- طهاره تقى من الدنس و النجس، و یعدى بالتثقیل فیقال: طهرته تطهیرا، و المراد بتطهیره له علیه السلام: صیانته و وقایته له عن مقارفه الماثم و المعاصى کما قال تعالى: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» اى لیجنبکم الذنوب و الماثم، و یقیکم منها کیلا تتلوثوا و تتدنسوا بها و لیس المراد التطهیر بعد ملابسه الرجس کالمعروف فى تطهیر الثوب و نحوه من ازاله ما لابسه من النجس فتنبه لذلک. و قد مرت الاشاره الیه غیر مره. و اطلاق العصمه و التطهیر عن متعلق لیتناولا کل ما ینبغى العصمه و التطهیر منه.

و ذهب بالشىء: بمعنى اذهبه، اى ازاله، فالباء للتعدیه المسماه باء النقل، و هى المعاقبه للهمزه فى تصییر الفاعل مفعولا.

و فى روایه: و اذهب ببلیتى بقطع الهمزه مع الباء، و هى لغه حکاها صاحب القاموس حیث قال: ذهب به: ازاله کاذهبه به، و تخرج على زیاده الباء فى المفعول للتاکید کما خرج علیه قوله تعالى: «تنبت بالدهن» فیمن ضم اوله و کسر ثالثه و البلیه: المحنه و ما یدفع الیه الانسان من شده و مکروه و قد یخص البلاء و البلیه بالغم من حیث انه یبلى الجسم، و اراده هذا المعنى هنا انسب کما لایخفى.

و اقرا آیه الکرسى و المعوذتین و قل هو الله احد.

قال بعض المترجمین: هذا قول الراوى قلت: بل الظاهر انه قول الامام صلوات الله علیه عند املائه الدعاء کما یشهد بذلک ما رواه ثقه الاسلام فى الکافى بسنده عن اسماعیل بن جابر، عن ابى عبدالله علیه السلام فى الهم قال: تغتسل و تصلى رکعتین و تقول: یا فارج الهم و یا کاشف الغم یا رحمن الدنیا و الاخره و رحیمهما فرج همى و اکشف غمى یا الله الواحد الاحد الصمد الذى لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد اعصمنى و طهرنى و اذهب ببلیتى و اقرا آیه الکرسى و المعوذتین هذا نص الحدیث و هو صریح فما ذکرناه.

و آیه الکرسى سمیت بذلک لاشتمالها على لفظ الکرسى و وصفه من قوله تعالى: «وسع کرسیه السماوات و الارض» و هو من الالفاظ التى جاءت على لفظ المنسوب کجنتى و قلعى و خطمى و لیست الیاء فى ذلک للنسب بل هى زائده بنیت الکلمه علیه.

و قال الراغب: هو فى الاصل منسوب الى الکرس بالکسر و هو التلبد.

و ضم بعض الشىء الى بعض لضم بعض اخشابه الى بعضها، او لضم الجالس اطرافه و ثیابه علیه و ضم کافه من تغییر النسب، و قد یقال: فیه کرسى بکسر الکاف على الاصل لکن لما کان معنى النسبه غیر ملحوظه فیه بل متى اطلق ارید به مسماه و هو هذا الذى یقعد علیه حکموا بزیاده یائه.

قال امین الاسلام الطبرسى فى مجمع البیان: اختلف فى معنى قوله تعالى: «وسع کرسیه السموات و الارض» على اقوال:

احدها: وسع علمه السماوات و الارض عن ابن عباس و مجاهد، و هو المروى عن ابى جعفر، و ابى عبدالله علیهماالسلام.

و ثانیها: ان الکرسى هنا هو العرش و انما سمى کرسیا لترکیب بعضه الى بعض.

و ثالثها: ان المراد بالکرسى هنا الملک و السلطان و القدره، فیکون معناه: احاط قدرته السماوات و الارض و ما فیهما.

و رابعها: ان الکرسى سریر دون العرش و قد روى ذلک عن ابى عبدالله علیه السلام، انتهى ملخصا.

و قال الصدوق «قدس سره» فى کتاب الاعتقاد: اعتقادنا فى الکرسى انه وعاء جمیع الخلق و العرش و السماوات و الارض و کل شىء خلق الله فى الکرسى و فى وجه آخر العلم.

و سئل الصادق علیه السلام عن قول الله تعالى: «وسع کرسیه السماوات و الارض» قال: علمه، انتهى.

و قال بعض اصحابنا: لکل واحد من الکرسى و العرش معنیان:

احدهما: العلم المحیط.

و الثانى: الجسم المحیط بالسماوات السبع و ما بینها. و لعل العرش على المعنى الثانى و هو الفلک المشهور بفلک البروج، و الکرسى: هو الفلک الاعظم او بالعکس على اختلاف الروایات فى اعظمیتهما، انتهى بالمعنى.

تنبیهات:

الاول: آیه الکرسى اولها الله لا اله الا هو الحى القیوم الى قوله العلى العظیم نص على ذلک بعض اصحابنا المتاخرین و هو المشهور، و هو ظاهر حدیث على بن الحسین علیهماالسلام: قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: من قرا اربع آیات من اول البقره، و آیه الکرسى، و آیتین بعدها، و ثلاث آیات من آخرها، لم یر فى نفسه و ماله شیئا یکرهه و لا یقربه شیطان و لا ینسى القرآن.

فقوله علیه السلام: «و آیتین بعدها» ظاهر فى ان ایه الکرسى الى العظیم، و الایتان بعدها من قوله: «لا اکراه فى الدین الى هم فیها خالدون».

و اما ما رواه ثقه الاسلام فى الروضه بسند ضعیف عن ابى عبدالله علیه السلام: ان آخرها «و هو العلى العظیم» و الحمد لله رب العالمین و آیتین بعدها.

فلا دلیل فیه على ان آخر آیه الکرسى قوله خالدون لان الروایه وردت بنصب آیتین و لا وجه للنصب الا بعامل مقدر، و التقدیر و اقرا آیتین بعدها فیکون الکلام قد تم عند قوله: «و الحمد لله رب العالمین» فیکون ذلک آخرها، و یحتمل ان یکون خبر آخرها و قوله: «و هو العلى العظیم» و قوله: «الحمد لله رب العالمین» فى محل نصب على تقدیر القول، اى و قل: «الحمد لله رب العالمین» ایضا و اقرا آیتین بعدها فلا یقطع بانه نص على ان آخرها و الحمد لله رب العالمین ایضا، و الله اعلم.

الثانى: ورد فى فضل آیه الکرسى اخبار کثیره من الطریقین فعن النبى صلى الله علیه و آله انه قال لعلى علیه السلام: یا على علمها ولدک و اهلک و جیرانک، فما نزلت آیه اعظم منها.

و عن ابى بن کعب قال: قال لى رسول الله صلى الله علیه و آله: یا ابا المنذر اى آیه فى کتاب الله اعظم؟ قلت: الله لا اله الا هو الحى القیوم. قال: فضرب فى صدرى ثم قال: لیهنک العلم و الذى نفس محمد بیده ان لهذه الایه للسانا و شفتین تقدس الله عند ساق العرش.

و تذاکر الصحابه افضل ما فى القرآن فقال لهم على علیه السلام: این انتم عن آیه الکرسى ثم قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: یا على سید البشر آدم و سید العرب محمد و لا فخر، و سید الکلام القرآن، و سید القرآن البقره، و سید البقره آیه الکرسى.

قال ابن العربى: انما صارت آیه الکرسى اعظم الایات لعظم مقتضاها فان الشىء انما یشرف بشرف ذاته و مقتضاه و متعلقاته و هى فى آى القرآن کسوره الاخلاص فى سوره الا ان سوره الاخلاص تفضلها بانها سوره و هذه آیه، و السوره اعظم لوقوع التحدى بها دون الایه.

و قال الغزالى: انما کانت آیه الکرسى سیده الایات لانها اشتملت على ذات الله و صفاته و افعاله فقط و لیس فیها غیر ذلک و معرفه ذلک هى المقصد الاقصى فى العلوم و ما عداه تابع و السید اسم للمتبوع المقدم.

و عن ابى عبدالله علیه السلام: «ان لکل شىء ذروه، و ذروه القرآن آیه الکرسى».

و عن ابى جعفر الباقر علیه السلام: من قرا آیه الکرسى مره صرف الله عند الف مکروه من مکاره الدنیا و الف مکروه من مکاره الاخره ایسر مکروه الدنیا الفقر و ایسر مکروه الاخره عذاب القبر.

و فى الفردوس من حدیث ابى قتاده: من قرا آیه الکرسى عند الکرب اغاثه الله. و عن الحسن: ان النبى صلى الله علیه و آله قال: ان جبرئیل اتانى فقال: ان عفریتا من الجن یکیدک فاذا آویت الى فراشک فاقرا آیه الکرسى.

و عن ابى امامه الباهلى انه سمع على بن ابى طالب علیه السلام یقول: ما ارى رجلا ادرک عقله الاسلام او ولد فى الاسلام یبیت لیله حتى یقرا هذه الایه: «الله لا اله الا هو الحى القیوم» الى آخره ثم قال: لو تعلمون ما هى او قال: ما فیها لما ترکتموها على حال، ان رسول الله صلى الله علیه و آله اخبرنى قال: اعطیت آیه الکرسى من کنز تحت العرش و لم یوتها نبى کان قبلى. قال على علیه السلام: فما بت لیله قط منذ سمعت هذا من رسول الله صلى الله علیه و آله حتى اقراها، و لا ترکت منذ سمعت هذا الخبر من نبیکم صلى الله علیه و آله.

و عن على صلوات الله علیه قال: سمعت نبیکم على اعواد المنبر یقول: من قرا آیه الکرسى فى دبر کل صلاه مکتوبه لم یمنعه من دخول الجنه الا الموت و لم یواظب علیها الا صدیق او عابد و من قراها اذا اخذ مضجعه امنه الله على نفسه و جاره و جار جاره و الابیات حوله.

قال العلامه التفتازانى فى شرح الکشاف: معنى قوله لم یمنعه من دخول الجنه الا الموت انه لم یبق من شرائط دخول الجنه الا الموت فکان الموت یمنعه و یقول لابد من وقوعى لتدخل الجنه انتهى. و هذا نزر من جم و نهر من یم.

الثالث: روى على بن ابراهیم فى تفسیره قال: حدثنى ابى، عن الحسین بن خالد انه قرا ابوالحسن الرضا علیه السلام الله لا اله الا هو الحى القیوم لاتاخذه سنه و لا نوم له ما فى السماوات و ما فى الارض و ما بینهما و ما تحت الثرى عالم الغیب و الشهاده الرحمن الرحیم من ذا الذى یشفع عنده الا باذنه».

و هذه الروایه اوردها ثقه الاسلام فى الروضه عن على بن ابراهیم بسند له آخر عن ابى الحسن علیه السلام و هو سند ضعیف.

و على تقدیر الصحه فلا یجوز قراءتها على هذا الوجه لقول الصادق علیه السلام: کف عن هذه القراءه و اقرا کما یقرا الناس حتى یقوم القائم.

قوله علیه السلام: و المعوذتین بکسر الواو لا غیر و ما اشتهر على السنه بعض الطلبه من فتح الواو فغلط فاحش.

و هما سوره الفلق و سوره الناس، سمیتا بذلک لان جبرئیل علیه السلام کان عوذبهما النبى صلى الله علیه و آله حین وعک، روى على بن ابراهیم، عن ابیه، عن بکر بن محمد، عن ابى عبدالله علیه السلام قال: کان سبب نزول المعوذتین انه وعک رسول الله صلى الله علیه و آله فنزل جبرئیل علیه السلام بهاتین السورتین فعوذه بهما.

و روى الفضیل بن یسار قال: سمعت اباجعفر علیه السلام یقول: ان رسول الله صلى الله علیه و آله اشتکى شکوا شدیدا و توجع وجعا شدیدا فاتاه جبرئیل و میکائیل علیهماالسلام فقعد جبرئیل عند راسه و میکائیل عند رجلیه فعوذه جبرئیل عند راسه بقل اعوذ برب الفلق و عوذه میکائیل بقل اعوذ برب الناس.

و روى ان جبرئیل اتاه و قال: ان عفریتا من الجن یکیدک فقل اذا اتیت فراشک اعوذ برب الفلق اعوذ برب الناس.

و عن سعید بن المسیب: ان قریشا قالوا: نتجوع فنعین محمدا ففعلوا ثم اتوه، و قالوا: ما اشد عضدک و اقوى ظهرک و انضر وجهک فانزل الله المعوذتین.

و عن عقبه بن عامر قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله انزلت على آیات لم ینزل مثلهن المعوذتان.

و عنه قال: قال لى رسول الله صلى الله علیه و آله یا عقبه الا اعلمک سورتین هما افضل القرآن او من افضل القرآن؟ قلت: بلى یا رسول الله. فعلمنى المعوذتین ثم قرابهما فى صلاه الغداه و قال لى: اقراهما کلما قمت و نمت.

و روى انه دخل على عثمان بن مظعون فعوذه بقل هو الله احد و بهاتین السورتین ثم قال: تعوذ بهن فما تعوذت بخیر منها.

و روى عبدالله بن سنان، عن ابى عبدالله علیه السلام قال: اذا قرات قل اعوذ برب الفلق فقل فى نفسک اعوذ برب الفلق و اذا قرات قل اعوذ برب الناس فقل فى نفسک اعوذ برب الناس.

روى على بن ابراهیم فى تفسیره، قال: حدثنا على بن الحسین، عن احمد بن عبدالله، عن على بن الحکم، عن سیف بن عمیره عن ابى بکر الحضرمى قال: قلت لابى جعفر علیه السلام: ان ابن مسعود کان یمحو المعوذتین من المصحف، فقال: کان ابى یقول: انما فعل ذلک ابن مسعود برایه و هما من القرآن.

و تسمى المعوذتان المشقشقتین نص علیه صاحب جمال القراء و هو من قولهم خطیب مشقشق تشبیها له بالفحل اذا شقشق اى هدر، و الله اعلم.

قوله علیه السلام: «و قل هو الله احد» یعنى الى آخرها و هى سوره الاخلاص، و الضمیر للشان کقولک هو زید منطلق و مدار وضعه موضعه مع عدم سبق ذکره الایذان بانه من الشهره و النباهه بحیث یستحضره کل احد، و الیه یشیر کل مشیر و یعود کل ضمیر کما ینبىء عنه اسمه الذى اصله القصد اطلق على المفعول مبالغه و ارتفاعه بالابتداء و خبره الجمله بعده و لا حاجه الى العائد لانها عین الشان الذى عبر عنه بالضمیر فهى هو، و السرفى تصدیر الجمله به التنبیه من اول الامر على فخامه مضمونها کما مر بیانه فیما سبق.

و قیل: هو ضمیر عائد الى المسوول عنه لما روى ان قریشا قالوا: صف لنا ربک الذى تدعونا الیه و انسبه فنزلت اى الذى سالتم عنه هو الله، فالضمیر مبتدا، و الله خبره و احد بدل منه او خبر ثان او خبر مبتدا محذوف.

و اهل العرفان: عدوا هذه اللفظه اعنى هو من عداد الاسماء الحسنى الالهیه و قالوا انها تدل على نفس الذات و من هنا قال بعضهم: ان قوله «قل هو الله احد» یدل على الذات و الصفات جمیعا، فلفظه «هو» تدل على نفس الذات و اسم «الله» یدل على مجامع الصفات الاضافیه لان الله اسم للمعبود بالحق و استحقاق العباده لایتجه الا اذا کان مبدا لجمیع ما سواه عالما قادرا الى غیر ذلک.

و احد یدل على جمیع المعانى السلبیه ککونه لیس بجوهر و لا عرض و لا متحیز و غیر ذلک و لهذا قال بعضهم: لایوصف بالاحدیه غیر الله.

و الاخبار الوارده فى فضل هذه السوره اکثر من ان تحصى و اشهر من ان تخفى و لشهرتها سمیت باسام کثیره اشهرها الاخلاص لانها تخلص العبد من الشرک او من النار، و سوره التوحید لاشتمالها على توحید الله تعالى، و سوره النسبه لنزولها عند قول المشرکین انسب لنا ربک، و سوره الاساس لقوله صلى الله علیه و آله: اسست السموات السبع و الارضون السبع على قل هو الله احد.

قال بعض العلماء: و هذا قول معقول لان القول بالتثلیث یوجب خراب السماوات و الارض، کما قال تعالى: «تکاد السماوات یتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا ان دعوا للرحمن ولدا» فوجب ان یکون التوحید سببا لعماره العالم و الله اعلم.

الاشتداد: افتعال من شد الشىء یشد من باب -ضرب-: اى قوى فهو شدید، و الاسم: الشده بالکسر.

و الفاقه: الحاجه.

و القوه: تطلق على کمال القدره، و على شده الممانعه و الدفع، و یقابلها الضعف بالمعنیین.

و الذنوب: جمع ذنب.

قال الراغب: هو فى الاصل الاخذ بذنب الشىء، یقال: ذنبته ذنبا اذا اخذت بذنبه، فاستعمل فى کل فعل یستوخم عقباه اعتبارا بذنبه الشىء، و لهذا سمى ذنبا اعتبارا بما یحصل من عاقبته.

و مراده علیه السلام باشتداد فاقته و اشتداد حاجته و فقره الى رحمته تعالى و رضاه.

و بضعف قوته: ضعف کمال قدرته عن الوصول الى مطلوبه المذکور.

و بکثره ذنوبه: الاعتراف بالعبودیه و ان البشر فى مظنه التقصیر و الاساءه، او کثره ما یعده هو علیه السلام ذنبا و ان لم یکن ذنبا فى نفسه من ملابسه المباحات و الاشتغال بما لابد للانسان منه او قیامه بما لایراه لائقا بجناب عظمته من العبادات و الحسنات کما ورد: حسنات الابرار سیئات المقربین ثم قصر علیه السلام سد فاقته و تقویه ضعفه و غفران ذنوبه علیه تعالى فقال: «سئوال من لایجد لفاقته مغیثا» الى آخره اذ لم تکن فاقته فاقه لامر دنیوى یمکن المخلوقین اغاثته فیه، و لا ضعف قوته عجزا عن الوصول الى مطلوب یتسنى تحصیله باعانه بشر مثله علیه، و لا ذنوبه ذنوبا الى مخلوق یتوصل بالشفاعه الیه فى التجاوز عنها، و اردف ذلک بقوله: «یا ذا الجلال و الاکرام» تحریکا لسلسله الاجابه اى ذا الاستغناء المطلق و الفضل التام.

و قیل: الذى عنده الجلال و الاکرام للمخلصین من عباده.

و قیل: الجلال: عظمته و کبریاوه، و استحقاقه الحمد و المدح باحسانه. و الاکرام: اکرامه انبیاءه و اولیاءه بالطافه مع عظمته و جلاله، و على کل تقدیر فهذه الصفه من جلائل صفاته و عظائم نعوته تعالى.

و لقد روى عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال: «الظوا بیاذا الجلال و الاکرام».

و عنه علیه السلام انه مر برجل و هو یصلى و یقول: یا ذا الجلال و الاکرام.

فقال: استجیب لک.

و فى روایه: انه اسم الله الاعظم.

العمل: کل فعل یکون عن قصد فهو اخص من الفعل، و یطلق على الصالح و السىء. فقوله علیه السلام: «تحب به من عمل به» فى محل نصب نعت مخصص للعمل، و سئوال العمل عباره عن سئوال افاضته قوه على استعداده یقوى بها على العمل الموجب لمحبته تعالى للعامل به.

و «الباء» الاولى سببیه، و الثانیه صله الفعل، اى تحب بسببه من عمل به، و کذا قوله: تنفع به من استیقن به، و لا توجد الاولى فى الموضعین فى بعض النسخ القدیمه، و محبته تعالى تعود الى افاضته الکمالات النفسانیه على نفس العبد بحسب قربه بالاستعداد لها الى جوده. و فى ایثار تخصیصه علیه السلام العمل بهذا الوصف دون ان یقول عملا تحبه او عملا ترضاه تلمیح الى ما روى عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال: ان الله یحب العبد و یبغض عمله و یحب العمل و یبغض بدنه.

و مثله ما روى عن الصادق علیه السلام انه قال: من خلقه الله سعیدا لم یبغضه ابدا، و ان عمل شرا ابغض عمله، و ان کان شقیا لم یحبه ابدا و ان عمل صالحا احب عمله و ابغضه لما یصیر الیه.

فاحترز علیه السلام بهذا النعت عن عمل یحبه الله و لا یحب من عمل به، و الله اعلم.

و الیقین لغه: العلم الذى لا شک معه، و اصطلاحا اعتقاد الشىء بانه کذا مع اعتقاد انه لایمکن الا کذا مطابق الواقع غیر ممکن الزوال، و القید الاول جنس یشمل الظن ایضا و الثانى یخرجه، و الثالث یخرج الجهل، و الرابع یخرج اعتقاد المقلد للمصیب، و عند اهل الحقیقه رویه العیان بقوه الایمان لا بالحجه و البرهان.

و قیل: مشاهده الغیوب بصفاء القلوب و ملاحظه الاسرار بمحافظه الافکار.

و قیل: الاستعانه بالله فى کل حال و الرجوع الى الله فى کل امر و النظر الى الله فى کل شىء، و لما کان للیقین مراتب و هى علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین کما افصح عنها کلام الله المجید حیث قال تعالى: «لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم ثم لترونها عین الیقین» و قال: «ان هذا لهو حق الیقین»، و کانت هذه المراتب مرتبه فى الفضل قید علیه السلام الیقین المسوول بقوله: «من استیقن به حق الیقین» و هو اعلى المراتب و قد مثلوه فى مراتبه المذکوره بمراتب معرفه النار فالعلم بالنار بتوسط النور، او الدخان هو علم الیقین، و العلم بها بمعاینه جرمها المفیض للنور هو عین الیقین، و العلم بها بالوقوع فیها و معرفه کیفیتها التى لاتظهر بالتعبیر هو حق الیقین.

و بالجمله فعلم الیقین یحصل بالبرهان و الحجه و عین الیقین بالکشف و الشهود ، و حق الیقین بالحال و الاتصال المعنوى الذى لایدرک بالتعبیر، و انتصاب حق الیقین بالمصدریه و العامل فیه استیقن کقوله تعالى: «لترونها عین الیقین».

و «الباء» من قوله: «استیقن به» زائده فى المفعول، لانه یقال: استیقنه کما قال تعالى: «و استیقنتها انفسهم» فزیدت «الباء» للتاکید.

قال فى القاموس: یقن الامر کفرح یقنا، و یحرک و ایقنه، و به تیقنه استیقنه و به علمه و تحققه، انتهى.

و حملها بعضهم على السببیه و هو وهم، و ایثار التعبیر باستیقن للمبالغه. قال صاحب الکشاف: الاستیقان ابلغ من الایقان.

و قوله علیه السلام: «فى نفاذ امرک» لغو متعلق باستیقن، اى ایقن به فى نفاذ امرک حق الیقین، و یجوز کونه مستقرا على انه نعت ثانى لیقینا المعطوف على العمل او حال منه لتخصصه بالوصف بالجمله اى کائنا فى نفاذ امرک، و الظرفیه مجازیه.

و نفاذ الامر: جریانه و وقوعه، یقال: نفذ امره و قوله: ینفذ نفوذا من باب -قعد- و نفاذا: اذا مضى و جرى و اطیع و لم یستطع رده. و المراد بامره تعالى هنا حکم القدره الالهیه على کل مخلوق و مصنوع بما اقتضته حکمته الباهره و ارادته القاهره و هو المعبر عنه بقوله تعالى: «کن» فى قوله: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» و فى قوله: «کن هبه کل ما ینبغى لذلک المامور» و ما بعده لنفاذ امره بالکون فى الوجود و یجب عنه فکیف یمکن عدم نفاذه و اطاعته بل یکون کلمح البصر کما قال تعالى: «و ما امرنا الا واحده کلمح بالبصر».

و یحتمل ان یراد بامره تعالى القدر النازل على وفق القضاء الالهى و هو تفصیل القضاء کما مر بیانه.

و بنفاذه: وقوعه و حصوله سواء کان مکروها للخلق او محبوبا لهم و هذا المعنى هو المقصود بما ورد فى جمله من الاثار و الادعیه: «لا راد لامرک و لا معقب لحکمک».

و فى خطبه لامیرالمومنین صلوات علیه و آله: «لایرد امرک من سخط قضاءک» و انما قید علیه السلام الیقین المسوول بقوله تنفع به من استیقن به و لم یطلقه لان من الیقین ما لا ینفع الله به صاحبه الا ترى الى قوله تعالى: «فلما جاءتهم آیاتنا مبصره قالوا هذا سحر مبین و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا» اى: علمتها انفسهم علما یقینا و لو نفعهم الله باستیقانهم لها لم یجحدوا بها و انما خصصه بکونه فى نفاذ امره تعالى لاستلزام ذلک کمال العلم بتمام قدرته تعالى و کمال سلطانه فیفوض الیه امره و ینقطع الى جنابه لاجئا الى حوله و قوته غیر منزعج مما یرد علیه و لا ساخط لما یسوقه القضاء الیه لان من ایقن حق الیقین بنفاذ امره تعالى اخبت له مستسلما و خضع له منقادا و القى بیده الیه مطمئنا، و الله اعلم بمقاصد اولیائه.

قوله علیه السلام:«و اقبض على الصدق نفسى». قبضه الله قبضا من باب -ضرب-: اماته، و اصله من قبض الشىء و هو تناوله بجمیع الکف کنى به عن الموت کما کنى عنه بالامساک فى قوله تعالى: «فیمسک التى قضى علیها الموت».

و الصدق لغه: مطابقه الحکم للواقع، و قد یطلق على الثبات و الاستقامه فى دین الله نیه و قولا و عملا، و به فسر اکثر المفسرین قوله تعالى: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین»، قالوا: الصادقون: هم الذین صدقوا فى دین الله و فیما عاهدوا علیه من الطاعه نیه و قولا و عملا.

و قال المحقق الطوسى: المراد بالصدق فى الایه: الصدق فى القول و الفعل و النیه و العزم و الوفاء بالعهد و الوعد و فى جمیع الاحوال السانحه، و من حصلت فیه ملکه الصدق بهذا المعنى فهو صدیق لایوجد منه فى شىء خلاف ما هو علیه، انتهى.

و هذا المعنى هو المراد هنا.

و قال بعض اهل العرفان: الصدق: ان لایکون فى احوالک شوب و لا فى اعتقادک ریب و لا فى اعمالک عیب.

و عن الصادق علیه السلام: ادنى حد الصدق ان لایخالف اللسان القلب و لا القلب اللسان.

و قال ابوسعید القرشى: الصادق الذى یتهیا له ان یموت و لا یستحیى من سره لو کشف و لا یبالى من حسابه اذا بعث.

و الظرف من قوله علیه السلام: «على الصدق» مستقر فى محل نصب على الحال من المفعول بعده، و التقدیر: و اقبض نفسى کائنه على الصدق اى لازمه له لزوم الراکب لمرکوبه فکان الصدق مرکب لها و هى راکبه علیه و نظیره قوله تعالى: «او یاخذهم على تخوف» اى کائنین على حاله التخوف و انما قدم الظرف فى الدعاء للاهتمام به مع رعایه الفاصله، و لایعد فى حمل التقدیم على اراده الحصر اى على الصدق لا على غیره فان من قبض علیه قبض متصفا بحقیقه الایمان و نتیجته التقوى فائزا بعون الله و نصره و رضاه و شکره.

قال الراغب: الصدق: هو اصل المحمودات و رکن النبوات و نتیجه التقوى و لولاه لبطل احکام الشرائع و لذلک قال تعالى: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین».

و قال بعض الاکابر: من احب ان یکون الله معه فلیلزم الصدق فان الله مع الصادقین.

و کان بعض المشایخ یقول: خص الانسان من جمله الحیوان، و المومنون من جمله الانسان، و الرجال من جمله المومنین، فقیل: «رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه»، فحقیقه الرجولیه الصدق و من لم یدخل فى میدان الصدق خرج من حد الرجولیه.

و قال الصادق علیه السلام: «حقیقه الصدق ما یقتضى تزکیه الله تعالى لعبده، کما ذکر عن صدق عیسى بن مریم علیه السلام فى القیامه فقال عز و جل: «هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم».

و بالجمله: فالصدق عماد کل خیر، و قوام کل حسنه، و الله اعلم.

قوله علیه السلام: «و اقطع من الدنیا حاجتى».

القطع: فصل الشىء و ابانته عما اتصل به سواء کان مدرکا بالبصر کالاجسام او مدرکا بالبصیره کالاشیاء المعقوله و منه عباره الدعاء و الحاجه: الفقر الى الشىء مع محبته کما نص علیه الراغب و المعنى: اقطع من الدنیا فقرى الیها مع محبتى لها.

و الرغبه فى الشىء: کثره ارادته، و ما عنده تعالى کنایه عن الثواب الاخروى.

و الشوق: نزوع النفس الى الشىء و هو مفعول له معلل للجعل باعث علیه وغایه له اذ هو عله له فى التصور و معلول له فى الخارج.

و لقاوه تعالى عباره عن المصیر الیه و القدوم علیه، و تقدیم الظرف للحصر، اى: فیما عندک لا فى غیره و انما کان الجعل المذکور عله الشوق الى اللقاء لان من رغب فى شىء عند احد اشتاق الى لقائه و احب الوصول الیه لیحصل له ما رغب فیه و غرضه التوصل بذلک الى حب لقاء الله تعالى، و عدم الکراهه له لیکون ممن احب الله لقاءه و لم یکرهه، و على ما ورد فى الحدیث: من احب لقاء الله احب الله لقاوه و من کره لقاء الله کره الله لقاءه.

و لذلک ورد فى دفع المنافاه بین هذا الحدیث و بین حدیث: ما ترددت فى شىء انا فاعله کترددى فى قبض روح عبدى المومن یکره الموت و اکره مساءته.

ان وقت حب لقاء الله محمول على وقت الاحتضار کما روى انه قیل للنبى صلى الله علیه و آله عند سماع حدیث اللقاء منه: یا رسول الله انا لنکره الموت، فقال: لیس ذلک و لکن المومن اذا حضره الموت بشر برضوان الله و کرامته فلیس شىء احب الیه مما امامه فاحب لقاء الله و احب الله لقاءه و ان الکافر اذا حضر یبشر بعذاب الله فلیس شىء اکره الیه مما امامه کره لقاء الله فکره الله لقاءه فظهر ان الرغبه فیما عند الله موجبه للشوق الى لقائه.

قوله علیه السلام: «وهب لى صدق التوکل علیک».

صدق التوکل: هو صدق الانقطاع الى الله تعالى و صدق الانقطاع الى الله هو ان لایکون للعبد حاجه الى غیر الله سبحانه. و قد بسطنا الکلام فیما سبق على التوکل و مراتبه و مقاماته فاغنى عن الاعاده.

کتبه کتبا من باب -قتل- و کتابا: خطه، فالکتاب فى الاصل مصدر ثم اطلق على المکتوب اطلاق المصدر على اسم المفعول، و عبر به عن الحکم لانه مما یکتب و هو المراد هنا.

و خلا الشىء یخلو و خلاء: مضى و سبق، و منه: قوله تعالى: «و ان من امه الا خلا فیها نذیر»، اى اسالک من خیر حکم قد مضى و اعوذ بک من شر حکم قد مضى اى سبق اثباته فى اللوح المحفوظ کما قال: «لولا کتاب من الله سبق لمسکم فیما اخذتم عذاب عظیم»، و فى معنى هذه الفقره من الدعاء ما ورد فى الماثور: «و اعوذ بک من شر ما سبق فى الکتاب».

قال بعض العلماء: المراد بالکتاب: اللوح المحفوظ، و العارف کما یستعیذ من نزول الشر کذلک یستعیذ من تقدیره فى الازل، بل هو اولى بالاستعاذه، لانه الاصل الاول ثم تقدیره قد یکون فى معرض البداء فیمکن دفعه بالدعاء، انتهى.

و اما حمل بعض المترجمین الکتاب على صحائف الاعمال حیث قال: اى اسالک ثواب اعمالى الحسنه و اعوذ بک من شر سیئاتى التى کتبها الکرام الکاتبون من قبل فى جریده اعمالى، فهو کما ترى عن الغرض بمعزل.

و لما سال علیه السلام خیر ما کتب فى الازل و استعاذ من شره اخذ فى السئوال لتوفیقه للاعمال الصالحه فقال: «اسالک خوف العابدین لک» الى آخره. و جاء بالجمله منقطعه عما قبلها لانها استیناف سئوال آخر.

و الخوف: تالم النفس من العقاب المتوقع، و لما کان صدق الخوف و الرجاء لایتحقق الا اذا کان مقرونا بالعمل اضاف الخوف الى العابدین کما روى عن ابى عبدالله علیه السلام: انه قال: لایکون المومن مومنا حتى یکون خائفا راجیا ، و لا یکون خائفا راجیا حتى یکون عالما لما یخاف و یرجو.

و حیث تضمن قوله علیه السلام: «اسالک خوف العابدین» سئوال العباده ضمنا سال علیه السلام اعلى مراتبها فقال: «و عباده الخاشعین لک» اذ کان الخشوع قوام العباده و مدارها و هو عباره عن التذلل و الاطمئنان بالقلب و القالب و الانقطاع الیه تعالى و هو ثمره الفکر فى جلال المعبود و ملاحظه عظمته جل شانه و ذلک روح العباده.

و فى الحدیث: ان النبى صلى الله علیه و آله راى رجلا یعبث بلحیته فى صلاته فقال: اما انه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه.

قال بعض الشارحین: فى هذا دلاله على ان الخشوع فى الصلاه یکون فى القلب و الجوارح، فاما فى القلب فهو ان یفرغ قلبه بجمع الهمه لها و الاعراض عما سواها فلا یکون فیه غیر العباده و المعبود، و اما فى الجوارح فهو غض البصر و ترک الالتفات و العبث و سکون الاعضاء.

قوله علیه السلام: «و یقین المتوکل علیک» لما کان صدق الیقین ناشئا عن صدق التوکل سال علیه السلام یقین المتوکلین و بیانه ان الانسان قبل التوکل یظن ان له مدخلا فى حصول مهماته فلیس له یقین بالله و صفاته الذاتیه و الفعلیه کما هو حقه و بعد اتصافه بالتوکل یرى ان مهماته تحصل من الله سبحانه على الوجه الاکمل الاحسن فیحصل له یقین کما هو حقه و لذلک ورد فى الحدیث: «حد التوکل: الیقین» اى منتهى التوکل مقام الیقین ثم لما کان للتوکل مقامات و درجات على ما شرحنا و بیناه فیما سبق سال علیه السلام توکل المومنین علیه لیفوز باسنى مراتبه فان المراد بالمومنین من اتصف بحقیقه الایمان الکامل الذى لایتحقق الا باستقامه الجوارح الظاهره و المدارک الباطله و التحلى بالکمال فى خصاله کما روى عن ابى جعفر علیه السلام انه قال: بینا رسول الله صلى الله علیه و آله فى بعض اسفاره اذ لقیه رکب فقالوا: السلام علیک یا رسول الله فقال: ما انتم؟ فقالوا: نحن مومنون یا رسول الله. قال: فما حقیقه ایمانکم؟ قالوا: الرضا بقضاء الله و التفویض الى الله، و التسلیم لامر الله. فقال رسول الله: علماء حکماء کادوا ان یکونوا من الحکمه انبیاء فان کنتم صادقین فلا تبنوا ما لا تسکنون و لا تجمعوا ما لا تاکلون و اتقوا الله الذى الیه ترجعون، انتهى.

و على ذلک قرن الله تعالى التوکل بالایمان فقال: «و على الله فتوکلوا ان کنتم مومنین» و قال: «و على الله فلیتوکل المومنون» و الله اعلم.

«اللّهمّ اجعل رغبتی فی مسألتی مثل رغبة أولیائک فی مسائلهم و رهبتی مثل رهبة أولیائک و استعملنی فی مرضاتک عملا لا أترک معه شیئا من دینک مخافة أحد من خلقک، اللّهمّ هذه حاجتی فاعظم فیها رغبتی و أظهر فیها عذری و لقّنی فیها حجّتی و عاف فیها جسدی».

الاولیاء جمع ولى: فعیل بمعنى فاعل و هو من یتولى عباده الله و یوالى و یتابع طاعته من غیر تخلل معصیه، و کلا الوصفین شرط فى الولایه.

و قیل: بمعنى مفعول و هو الذى یتولى الله امره و حفظه کما قال تعالى: «و هو یتولى الصالحین» و قد بسطنا الکلام فیما سبق على مقام الولایه و صفات الاولیاء.

و سئواله علیه السلام: جعل رغبته و رهبته مثل رغبه اولیائه تعالى و رهبتهم لوجوه:

احدها: انهم اکثر الناس رغبه فى الله و اشدهم رهبه منه، لان من صفا نفسه عن الکدورات الجسمانیه، و خلا من العوائق الظلمانیه و اتصل بعالم القدس، و شاهد جمال الحق و جلاله بعین البصیره کان اشد الناس رغبه فیه و رهبه منه.

الثانى: ان رغبتهم و رهبتهم: لیست کرغبه سائر الناس و رهبتهم، فان اعظم رغبتهم فى شهود الحق و رهبتهم من حجابه و سائر الناس رغبتهم فى الثواب و رهبتهم من العقاب.

الثالث: ان رغبتهم و رهبتهم یستلزمان دوام الجد فى العمل و الاعراض عن غرور الامل، لان مبداهما کما عرفت تصور عظمه الخالق و جماله و جلاله، و بحسب ذلک التصور یکون قوه الخوف و الرجاء، و بحسبهما یکون استفراغ الوسع فى العباده و بذل الجهد فى الطاعه و الله اعلم.

و استعملت زیدا فى کذا: جعلته عاملا فیه.

و عملا: مفعول مطلق مبین لنوع عامله و هو استعملنى، و الجمله بعده فى محل نصب نعت له.

و مخافه احد بالنصب مفعول لاجله، اى لاجل مخافتى احدا من خلقک، و غرضه علیه السلام افاضه یقین على نفسه الشریفه لایخشى و لایخاف معه الا الله فلا یترک شیئا من امور الدین خوفا من سطوه بشر، او اذیه مخلوق فان من کان موقنا بان النفع و الضر بید الله لم یلتفت الى احد سواه و هذا الیقین من رسوخ الایمان بالله تعالى.

کما روى عن امیرالمومنین علیه السلام انه قال: لا یجد عبد طعم الایمان حتى یعلم ان ما اصابه لم یکن لیخطئه و ان ما اخطاه لم یکن لیصیبه و ان الضار النافع هو الله.

قوله علیه السلام: «اللهم هذه حاجتى» اى ما احتاج الیه، و الاشاره الى ما ذکر من مسائله فى هذا الدعاء و الاخبار عنها بالمفرد مع تعددها لدخولها تحت نوع واحد من الحاجه.

و اعظمت الشىء اعظاما و عظمته تعظیما: اى فخمته و کبرته اى اجعل رغبتى فیها معظمه مقابله بالقبول و النجاح غیر محتقره و لا مهانه بالرد و الحرمان.

و العذر هنا: بمعنى دفع اللوم اسم من عذره عذرا من باب -ضرب- اى ترک لومه على ما صنع.

قال بعضهم: اى اظهر بسببها عذر تقصیرى على الخلق یوم القیامه و هو کما تراه. و الظاهر ان یکون المعنى اما جعل العذر ظاهرا باجابه رغبتى فیها لئلا یکون ترک الاجابه و عدم الانجاح باعثا على اللوم فى تقصیر طلبها و اما جعل العذر ظاهرا فى طلبها لشده افتقاره الیها، اى لاتلمنى على طلبها من جهه عدم استحقاقى لها و رغبتى فیما لست له باهل فان من طلب ما لیس له باهل لیم و انب على طلبه، و لذلک ورد فى الدعاء عنهم علیهم السلام: ان لم اکن اهلا ان ابلغ رحمتک فان رحمتک اهل ان تبلغنى.

و یوید هذا المعنى قوله علیه السلام: «و لقنى فیها حجتى» اى فهمنى ما احتج به فى طلبها و الهمنى ما اعتذر به عن الاقدام على سئوالها و التلقین من الله تعالى عباره عن الالهام، و منه: لقنى حجتى یوم القاک.

و قوله علیه السلام: «و عاف فیها جسدى» اى لا تبلنى فى جسدى ببلاء تمتحنى به هل انا اهل لما سالت ام لا، و الله اعلم بمقاصد اولیائه.

من: شرطیه و التحقیق ان جواب الشرط محذوف و لیس هو قوله علیه السلام: «فقد اصبحت» لان الجواب مسبب عن الشرط، و اصباحه علیه السلام واثقا بالله تعالى و راجیا له لیس مسببا عن اصباح غیره و اثقا بغیر الله و راجیا له، بل هو متحقق ثابت سواء اصبح غیره کذلک ام لا و انما الاصل: «من اصبح له ثقه او رجاء غیرک» فلست مثله فقد اصبحت و انت ثقتى و رجائى. فالفاء من قوله «فقد اصبحت» سببیه لا رابطه للجواب، و نظیر ذلک قوله تعالى: «من کان یرجو لقاء الله فان اجل الله لات» الاصل فیه من کان یرجو لقاء الله فلیبادر العمل فان اجل الله لات لان اجل الله آت سواء اوجد الرجاء ام لم یوجد فلا یکون مسببا عنه لتکون جمله فان اجل الله هو الجواب و اطلاق الثقه و الرجاء على الموثوق به، و المرجو من باب اطلاق المصدر على المفعول مبالغه، کالخلق بمعنى المخلوق و القول بمعنى المقول.

و الفاء من قوله: «فاقض» سببیه لافاده رتب ما بعدها على ما قبلها.

و القضاء هنا: بمعنى الحکم او الحتم و الایجاب.

و خیر: افعل تفضیل اسقطت کل العرب الفه لکثره الاستعمال الا بنى عامر فانهم یقولون هذا اخیر من ذاک بالالف.

و عاقبه کل شىء: آخره، و نصبها على التمییز.

و الفتن: جمع فتنه بمعنى البلاء و الامتحان، و اصلها من فتنت الفضه اذا ادخلتها النار، لیتمیز زیفها من جیدها، و لما کان من الفتنه ما هو خیر و ما هو شر کما قال سبحانه: «و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه» سال علیه السلام النجاه من مضلات الفتن کما قال امیرالمومنین علیه السلام: «لایقولن احدکم اللهم انى اعوذ بک من الفتنه لانه لیس احد الا و هو مشتمل على فتنه و لکن فلیستعذ من مضلات الفتن فان الله سبحانه یقول: «و اعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنه».

قال بعض الشارحین لکلامه علیه السلام: الفتنه اعم من الفتنه المستعاذ منها لصدقها على المال و البنین باعتبار ابتلاء الله تعالى و اختباره لهم بهما، و هما غیر مستعاذ منهما اذا راعى العبد فیهما امر الله و لزم طاعته، و اما الفتنه المستعاذ منها فهى التى یستلزم الوقوع فیها الضلال عن سبیل الله کالخروج فى المال عن واجب العدل و صرفه فى امداد الشهوات و اتباع الهوى، انتهى.

و ما وقع لبعض المترجمین من ان اضافه المضلات الى الفتن من باب اضافه الصفه الى الموصوف لیس بشىء بل من اضافه النوع الى الجنس کما هو صریح کلام امیرالمومنین علیه السلام.

و ختم الدعاء علیه السلام باستعطافه برحمته تعالى و ندائه باتصافه بنهایه الرحمه ثم بالصلاه على رسوله الذى ارسله رحمه للعالمین و آله الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین مبالغه فى اقتضاء الاجابه و ایغالا فى تحریک سلسله الاستجابه و لا ریب فى حصول الاجابه و القبول کیف لا و الداعى اشرف سائل و المدعو اکرم مسوول و الله ولى العصمه و التوفیق و الهادى فى القول و العمل الى سواء الطریق.

هذا آخر الروضة الرابعة و الخمسین و بتمامها تم الشّرح المسمّى بریاض السّالکین فی شرح صحیفة سید العابدین و قدوة الزّاهدین صلوات اللّه و سلامه علیه و على آبائه و أبنائه الطاهرین أبد الآبدین و ذلک راد الضّحى من یوم السبت لتسع بقین من شوال المبارک سنة ست و مائة و ألف و للّه الحمد.