ناصر کبیر علوی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۴:۴۶ توسط Saeed zamani (بحث | مشارکت‌ها) (ایجاد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


کلید واژه ها: قیام حسن بن علی علوی، اطروش، ناصر کبیر، علویان طبرستان، تاریخ مازندران


سومین حاکم دولت علویان طبرستان حسن بن علی معروف به ناصر کبیر بود. وی مردی عالم و فقیه بود. از وی آثار مکتوب بسیاری نام برده شده است. مدت حکومت وی در طبرستان از سال 287 تا 304 هجری به صورت ناپیوسته به مدت 18 سال ثبت شده است.


قیام حسن بن علی

بعد از شهادت محمد بن زید علوی دومین فرمانروای علویان طبرستان، اعضای خانوادة علویان و شیعیانی که پیرو ایشان بودند، ناگزیر به جنگلها و کوهستانهای منطقه طبرستان فرار کرده و پنهان شدند. در این زمان یکی از نوادگان امام علی بن حسین (ع) به نام ابو محمد حسن بن علی معروف به ناصر کبیر و یا ناصرالحق، ملقب به اطروش تحت عنوان خونخواهی محمد بن زید با حمایت مردم طبرستان قیام کرد. اهالی گیلان و دیلمان و بسیاری از مردم با او بیعت کردند. همچنین بسیاری نیز از مذهب زرتشتی به دین محمدی تغییر مذهب دادند. این واقعه در سال 287 اتفاق افتاد. وی پس از قیام به سوی آمل حرکت کرد. امیرسامانی پسر عموی خود ابوالعباس بن محمد بن نوح را با سپاهی به سوی ایشان فرستاد و در نزدیکی آمل جنگ سختی بین ایشان درگرفت. در این جنگ ناصر کبیر پس از شکست در مقابل لشکر سامانی به سرزمین دیلم عقب نشینی کرد. (1)


قیام مجدد ناصر کبیر در طبرستان

معتضد عباسی در سال 289 دارفانی را وداع گفت و پسرش المستعلی بالله جانشین وی شد. در این زمان امیر اسماعیل سامانی پس از تنظیم امور داخلی طبرستان حکومت آنجا به پسر عموی خود ابوالعباس عبد الله بن محمدبن نوح واگذار کرد. در همین حین ناصر کبیر نیز در پی جمع¬آوری لشکری جهت مبارزه با امیر سامانی بود. در سال 290 جنگی بین ناصر کبیر و حاکم طبرستان یعنی ابو العباس عبدالله بن محمد بن نوح درگرفت. پس از مدت 40 روز سرانجام لشکر ناصر کبیر لشکر سامانی را شکست داد. پس از آن عبد الله بن محمد بن نوح به ری رفته و در آنجا مستقر گردید. (2)

اوضاع طبرستان در دوره احمد پس از اسماعیل سامانی

پس از مرگ امیر اسماعیل سامانی، ابوالعباس همچنان در طبرستان حکومت می کرد اما به علت اختلافاتی که میان امیرسامانی و حاکم طبرستان وجود داشت، امیر احمد سامانی شخص دیگری به نام سلام ترکی را به جای ابوالعباس جهت حکومت بر طبرستان مشخص کرد. این امر بسیار بر ابوالعباس گران آمد و درصدد قیام و آشوب بر ضد دولت احمد بن اسماعیل سامانی برآمد اما با سفارشات اطرافیان وی از این کار منصرف شده و پس از مدتی نیز مورد محبت و ستایش امیر سامانی قرار گرفت اما جانشین ابوالعباس در طبرستان بسیار بر مردم سخت گرفت و به ظلم و بیداد فراوان پرداخت. این عملکرد حاکم سامانی باعث شد که مردم آمل بر ضد وی قیام کنند و پس از فتح دارالحکومه وی را از شهر بیرون کردند. زمانی که امیر سامانی از قیام مردم آمل باخبر شد پسر عموی خود یعنی ابوالعباس را به حکومت طبرستان مجدداً منصوب کرد. پس از مدت کمی حاکم طبرستان دارفانی را وداع گفت و امیرسامانی حکومت طبرستان را به شخصی به نام محمد صعلوک که در آن زمان والی ری بود محول کرد. این واقعه در سال 298 اتفاق افتاد. در این زمان ناصر کبیر در گیلان مشغول به فرمانروایی بود و سامانیان هیچگاه نتوانستند بر آن سرزمین دست یابند. در این دوران مردم بسیاری اطراف ناصر کبیر را گرفته بودند و وی را تشویق به قیام می کردند، لذا ناصر کبیر با اصرار اطرافیان و استقبال مردم ابتدا ابوالحسین فرزند خود را به رویان فرستاد. مردم رویان با استقبال فراوان از پسر ناصر کبیر، عامل سامانی را از شهر بیرون کردند. ناصر کبیر نیز خود با لشکری فراوان به سوی چالوس حرکت کرد. در این زمان حاکم سامانی نیز با لشکری عظیم در محلی به نام نورآباد به جنگ با لشکر ناصر کبیر شتافت. اما در پایان، این جنگ به نفع ناصر کبیر به اتمام رسید. پس از آن ناصر کبیر وارد آمل شد و در منزل حسن بن زید موسس نهضت علویان طبرستان سکنی گزید.(3) بدین ترتیب در سال 301 حکومت سامانیان بر طبرستان پایان یافت البته چندین مرتبه دیگر نیز لشکرهای مختلفی نیز از طرف حاکمان سامانی برای فتح طبرستان به آن منطقه اعزام شد که در تمام موارد با شکست لشکرهای سامانی و پیروزی سپاه علویان، این رویارویی¬ها به نفع ناصر کبیر به اتمام رسید.

ناسپاسی حسن بن قاسم علوی با ناصر کبیر

پس از محرز شدن ناتوانی سامانیان نسبت به تسلط بر طبرستان ناصر کبیر که بیشتر به امور مذهبی و دینی علاقه داشت؛ فرمانروایی سیاسی سرزمین طبرستان را به پسر عموی خود یعنی ابومحمد حسن بن قاسم که مردی لایق به نظر می رسید واگذار کرد. وی از پسران خود خواست که از پسرعموی او تبعیت کنند. پس از آن حسن بن قاسم را به گیلان فرستاد تا عده¬ای از ناراضیان آن منطقه را سرکوب نمایند اما زمانی که حسن بن قاسم به آنجا رفت با آن افراد طرح دوستی ریخت و سپس به آمل برگشت. وی در مصلای آن شهر ساکن شد و به نزد ناصرکبیر نرفت. حسن بن قاسم پس از چند روز اقامت در مصلای شهر به قصد دستگیری ناصرکبیر، با افراد خود به خانة او حمله کرد در همین زمان ناصر کبیر که از تصمیم او آگاهی یافته و قبلاً خانه را ترک کرده بود به دستور حسن بن قاسم دستگیر شده و در قلعه لاریجان زندانی گردید. پس از این سپاهیان حسن بن قاسم به خانة ناصر کبیر ریخته و اموال او را غارت کردند. در این زمان، تقریباً شیرازه کار از دست حسن بن قاسم گسسته شد و بین آشوبگران جنگ درگرفت. به علت اختلاف داخلی یاران حسن بن قاسم اطراف او را خالی کردند و با بازگشت لیلی بن نعمان که نماینده ناصرکبیر در ساری بود اوضاع به نفع ناصر کبیر تغییر یافت. وی ناصر کبیر را از زندان آزاد کرد و با عزت بسیار به آمل آورد و حسن بن قاسم را که از شهر خارج شده بود به نزد وی آوردند. اما ناصر کبیر با محبت با وی برخورد کرده و او را مورد عفو قرار داد و به گیلان تبعید نمود.(4) پس از مدتی طبق نقل تاریخ طبرستان حسن بن قاسم به وساطت پسر ناصرکبیر (ابوالحسین احمد) مورد بخشش واقع شد و ناصر کبیر دختر ابوالحسین احمد را به همسری او درآورد و حکومت ولایت گرگان را به او سپرد. (5)


سالهای پایانی زندگی ناصر کبیر

ناصرکبیر در سالهای پایانی زندگی خود از دخالت در امور سیاسی کناره گرفت و مشغول به امور مذهبی و تألیفات مختلف پیرامون فقه، حدیث، شعرو ... شد. همچنین رسیدگی به امور دینی مردم و پاسخ به سوالات مذهبی را در کار خود قرار داد. ناصر کبیر ملقب به ناصرالحق یا اطروش فرمانروای مستقل گرگان، طبرستان و گیلان سرانجام در 25 شعبان سال 304 هجری زندگانی را وداع گفت.

کتابهای ناصر کبیر

ابن ندیم درباره وی چنین گفته:

امام ناصر بن کبیر حسن بن علی بن حسن بن زید بن عمر بن علی بن حسن بن علی بن ابوطالب (ع) پیرو مذهب زیدیه وفاتش در سال 304 هجری اتفاق افتاد و این کتابها از اوست:

کتاب الطهاره، کتاب الاذان و الاقامه، کتاب الصلوه، کتاب اصول الزکوه، کتاب الصیام، کتاب المناسک، کتاب السیر، کتاب الایمان، کتاب الرهن، کتاب بیع امهات الاولاد، کتاب القسامه، کتاب الشفعه، کتاب الغصب، کتاب الحدود و... . (6)

پانویس

1 ـ ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان رویان و مازندران، ص 302. 2 ـ همان. 3 ـ ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان، رویان و مازندران، ص 303. 4 ـ ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، ص 274. 5 ـ ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان رویان و مازندران، ص 308. 6 ـ محمد بن اسحاق، ابن ندیم، الفهرست، ترجمة محمد رضا تجدد، چاپ اول، اساطیر، تهران، 1381، ص 360.

منابع